بازگشت به
صفحه فهرست
يهوديان خويشتن را بازماندگان طوايفي ميدانند که در آغاز هزاره
دوم پيش از ميلاد در جنوب بينالنهرين سکني داشتند و سپس به سرزمين
کنعان مهاجرت کردند. نسلهاي بعد به مصر کوچيدند. در مصر مقهور ستم
فراعنه شدند و زندگي مشقتباري يافتند. در حوالي سال 1350 پيش از
ميلاد، موسي (ع) دين خود را اعلام کرد که برخلاف اديان بينالنهرين
و مصر و کنعان بر بنياد پرستش خداي يگانه استوار بود؛ و در مهاجرتي
معروف ايشان را به سرزمين کنعان انتقال داد. بطور کامل در کنعان
استقرار يافتند، و در سالهاي پاياني هزاره دوم پيش از ميلاد
نخستين دولت خويش را در اين منطقه به پا کردند.[1]
درباره طوايف فوق
در دوران اقامتشان در بينالنهرين اطلاع زيادي در دست نيست. ميدانيم که
از شاخههاي آراميزبان قوم سامي بودند و يک واحد مستقل قومي يا زباني به
شمار نميرفتند؛ در آغاز "عبراني" ناميده ميشدند و سپس "بنياسرائيل".
تنها از دوران تبعيد گروهي از بزرگانشان در بابل (598- 539 پيش از ميلاد)
به "يهودي" شهرت يافتند زيرا تبعيديان از قبيله يهودا بودند.[2]
کهنترين
کتيبهاي که نام بنياسرائيل در آن مندرج است به مرنپتح،[3]
فرعون مصر (1224-1214 پيش از ميلاد)، تعلق دارد. او در پنجمين سال سلطنتش
به سرزمين کنعان تاخت و در کتيبه خود چنين نوشت:
شاهان مغلوب شدند و گفتند سلام...
تحنو ويران شد
سرزمين هتيها آرام گرفت
کنعان به يغما رفت، و شر بر سر آن فرو ريخت...
اسرائيل غمگين شد...
فلسطين بيوهزني براي مصر شد
همه سرزمينها متحد شدند و آرامش بر همه حکمفرما شد
هر که آشوبگر بود
در بند مرنپتح شاه درآمد.[4]
طبق روايات عهد
عتيق،
نوح
(که با زيوسودرا[5]
در اساطير سومري و اوتناپيشتيم[6]
در اساطير بابلي انطباق دارد)[7]
داراي سه پسر بود که پس از "توفان" نسل انسانها از تبار ايشان پديد شد:
سام، پسر اول، نياي اقوام آرامي، آشوري، عبراني، قبايل شمالي عرب و
عيلامي است.
پسر دوم،
يافث، نياي اقوام شمال
درياي سياه و قفقاز، ماد، ايوني و قبرس است.
سومين پسر، به نام
حام، مورد
نفرين پدر قرار گرفت و مقدر شد که نسل او هماره مقهور تبار برادران
ديگر باشد. حام در مصر مأوا گرفت؛ سه پسر او نياي مردم سواحل جنوبي
درياي سرخ و يمن، مصر، ليبي و مراکشاند؛ و کوچکترين پسر، به نام
کنعان، نياي سکنه کهن شرق درياي مديترانه (فنيقيها).
در
جهان اسلام، اين تقسيمبندي در برخي موارد متفاوت شد. براي نمونه،
در سده ششم هجري/ دوازدهم ميلادي، ابوالفضل ميبدي گروهبندي نژادي
فوق را چنين ميديد:
يافث
«پدر
ترک و خزر و صقلاب و تاريس و منسک و کماري و صين» و ساير سکنه شرقي
است.
«حام پدر سياهان است؛ سند و
هند و زنج و قبط و حبش و نوبه و کنعان.» و از پنج پسر
سام بقيه سکنه زمين پديد شدند:
ارم پدر عاد و ثمود،
عالم پدر خراسان،
يفر پدر روم،
اسود پدر فارس، و
ارفخشد نياي
اعراب است.[8]
چنانکه ميبينيم،
در تقسيمبندي ميبدي، ايرانيان و اعراب خويشاوند
و از تبار سام به شمار رفتهاند.
تقسيمبندي عهد
عتيق در برخي موارد فاقد پايههاي نژادشناختي و زبانشناختي است. براي
نمونه، کنعانيها (فنيقيها)، در کنار مصريها، از اقوام حامي به شمار
رفتهاند حال آنکه از نظر زبان و فرهنگ به عبرانيها نزديکترند تا به
مصريها. عيلاميها، شايد به دليل همجواري با آشوريها، سامي شناخته
شدهاند؛ که امروزه آنان را چنين نميشناسند.[9]
در
تاريخنگاري يهود پيوندهاي آرامي بنياسرائيل مورد توجه قرار
نميگيرد و در تقسيمبندي قومي عهد عتيق نيز، چنانکه ديديم،
آراميها و عبرانيها دو شاخه متمايز عنوان شدهاند؛ عبرانيها از
تبار
ارفخشد سومين پسر ساماند و
آراميها از تبار
آرام کوچکترين پسر
سام.[10]
معهذا، در بررسي دقيقتر خاستگاه آرامي قبايل بنياسرائيل و تأثير عميق
فرهنگ و سنن آرامي بر آنان، حتي تا سدههاي متمادي پس از مهاجرتشان به
سرزمين کنعان، آشکار است.
موطن اوليه
آراميها
نواحي شمال شرقي شبه جزيره عربستان است؛ سرزميني که در هزاره سوم پيش از
ميلاد دولتهاي سومر[11]
و اکد[12]
در آن پديد شد و شهر تاريخي اور[13]،
زادگاه ابراهيم، در آن قرار داشت.
در
برخي از روايات عهد عتيق، خاندان ابراهيم گاه خود را آرامي
ميشمرند؛ و حتي يعقوب، بنيانگذار بنياسرائيل، ابراهيم، نياي
خويش، را «آرامي آواره» ميخواند:
پس تو به حضور
يهوه، خداي خود، اقرار کرده بگو پدر من آرامي آوارهاي بود. و با عددي قليل
به مصر فرود شده در آنجا غربت پذيرفت. و در آنجا امتي بزرگ و عظيم و کثير
شد.[22]
به
علاوه، خاندان ابراهيم با آراميها خويشاوند نزديکاند. برادر
ابراهيم، به نام ناحور،[23]
پدر بزرگ فردي به نام آرام[24]
است؛[25]
اسحاق، پسر ابراهيم، از آراميها زن ميگيرد[26]
و همسر اول يعقوب نيز آرامي است.[27]
نام منطقه آرام- نهريم، که در اسناد شهر مري به دست آمده، با نام خاندان
ناحور- آرام منطبق است.
در
حوالي نيمه هزاره دوم پيش از ميلاد، آراميها در سرزمينهاي سوريه،
بينالنهرين، آشور و بابل استقرار داشتند. در "طومار جنگ"، که در
اکتشافات مهم سال 1947 در غارهاي کناره درياي مرده (بحرالميت) به
دست آمد، مأواي آراميها در «ماوراء فرات» ذکر شده است.[28]
از زمان کتيبههاي تيگلتپيلسر اول،[29]
شاه آشور (1116-1076 پيش از ميلاد)، دادههاي باستانشناسي درباره آراميها
غني است. تيگلتپيلسر ميگويد در چهارمين سال سلطنتش آراميها را شکست داد
و شش دهکده آنان را در جنوب شرقي فرات تصرف کرد. از اوايل هزاره اول پيش از
ميلاد، آراميها دولتهاي مستقل خود را در سرزمين سوريه و بينالنهرين به
پا کردند. در روايات عهد عتيق از اين دولتهاي آرامي به کرات نام برده
شده است.[30]
آراميها فرهنگ و خطي پيشرفته داشتند که نقشي مهم در تطور زبان و
فرهنگ بشري ايفا کرد. در سدههاي نخستين هزاره اول پيش از ميلاد،
زبان و خط آرامي رايجترين زبان و خط در غرب قاره آسيا بود. برخي
پژوهشگران برآنند که حتي خط برهمي[31]
در هند نيز، که در حوالي سال 600 پيش از ميلاد پديد شد، به شکلي آشکار متأثر از
خط آرامي است.[32]
در
تقسيمبنديهاي جديد زبانشناسي، زبان آرامي را شاخه شمالي
زبانهاي سامي، عربي را شاخه جنوبي، و زبانهاي عبري و فنيقي
(کنعاني) را شاخه غربي آن ميدانند.[33]
جايگاه زبان و به تبع آن فرهنگ آرامي بسيار بيش از اين است و درواقع بايد
آن را "مادر" زبانهاي عربي و عبري به شمار آورد. توجه کنيم که
از اوايل
هزاره اول پيش از ميلاد تا سده پنجم ميلادي، زبان آرامي در شبه جزيره
عربستان رواج کامل داشت و زبان تجاري و ديپلماتيک سراسر منطقه مهمي
به شمار ميرفت که از شرق مديترانه تا بينالنهرين و جنوب شبه جزيره
عربستان گسترده است و کانون اصلي تمدن جهاني در آن عصر بود.[34]
يهوديان نيز تا پيش از بازگشت از "تبعيد بابل"، يعني قريب به 1300 سال پس
از استقرار در سرزمين کنعان، به زبان آرامي تکلم ميکردند.[35]
تأثير فرهنگ آرامي بر بنياسرائيل فراتر از زبان است. در انقلاب ايلياء نبي
عليه اشرافيت بنياسرائيل، چنانکه خواهيم ديد، آراميها، به ويژه طايفه
رکابي، در تاريخ بنياسرائيل جايگاهي تعيينکننده مييابند؛ و اينانند که
سنن يکتاپرستي موسوي را، در قبال تهاجم بعلپرستي فنيقي، در ميان
بنياسرائيل احياء ميکنند.
از
زمان استيلاي امپراتوري آشور بر دولت آرامي سوريه (732 پيش از
ميلاد) زبان و خط آرامي به زبان و خط تجاري و ديپلماتيک دولت آشور بدل شد
و پس از تصرف بابل به دست هخامنشيان (539 پيش از ميلاد) به زبان و خط رسمي دولت هخامنشي نيز بدل گرديد.[36]
راز غلبه سريع زبان و خط عربي در
ايران دوران اسلامي را بايد در اين پيشينه طولاني جست.
قسمت دوم
1. درباره زمان مهاجرت
بنياسرائيل از مصر به کنعان و دشواريهاي يافتن يک زمان دقيق
براي آن بنگريد به:
2. Rabbi Alan W. Miller,
"Hebrews", Encyclopedia Americana, USA:
Grolier Incorporated, 1985, vol. 14, p. 40; Raphael Patai, "Jews", ibid, vol. 16, p.72.
4.
ويل
دورانت، تاريخ تمدن، ترجمه احمد آرام، ع. پاشايي، اميرحسين
آريانپور، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1365، ج 1، ص 352؛ Ben-Sasson, ibid, p. 25.
7. Americana, vol. 20, p.
392.
8. ابوالفضل رشيدالدين
الميبدي، کشفالاسرار و عدةالابرار، تهران: اميرکبير، 1361، ج
4، ص 388.
9. Encyclopaedia
Judaica, New York: Macmillan, 1971, vol. 12, pp.
882-885.
18. Americana, vol. 27, p.
794; ibid, vol. 3, pp. 9-10.
21. Ben-Sasson, ibid, pp.
37-39.
27. همان مأخذ، بابهاي
28-29.
28. Judaica, vol. 3, p. 252.
32. Americana, vol. 1, p.
620.
33. ibid, vol. 2, p. 168.
35. Webster's Third New
International Dictionary, 1986, p. 109.
36. Americana, vol. 2, p.
168.