بازگشت به
صفحه فهرست
کنعان، يا فلسطين امروزين، سرزميني است بسيار کهن که پيشينه
فرهنگ در آن به دوازده هزار سال پيش از ميلاد ميرسد. کهنترين
بقاياي زندگي روستايي به دست آمده در آن به پنج هزار سال پيش از
ميلاد تعلق دارد.
سرزمين کنعان در سال 1469 پيش از ميلاد، در زمان
فرعون توتمسيس سوم[103]
(1490-1436)، بنيانگذار امپراتوري مصر، به تصرف اين دولت درآمد.[104]
از
سده پانزدهم پيش از ميلاد در کتيبههاي مصري نام "کنعان" به ثبت
رسيده است و در اسفار پنجگانه نيز همين نام را دارد؛ سرزميني
توصيف شده که «شير و شهد در آن جاري است.»[105] "کنعان" واژه سامي و به معني
تجار پشم قرمز است زيرا اين منطقه کانون تجارت و صنعت رنگرزي بود
و منسوجات آن، که در اسفار پنجگانه از آن با نام "قرمز" ياد شده،
از معروفترين کالاهاي تجاري زمان خود بود. يونانيها کنعانيها را
"فنيقي" ميناميدند که به همين معناست.
کنعانيها از گذشته دور فرهنگي شکوفا را در اين سرزمين بنا
نهادند. مردمي تاجرپيشه بودند و از هزاره سوم پيش از ميلاد
جبل (ببلاس) و صور و صيدا شهرهاي مهم ايشان و بنادر اصلي تجاري
درياي مديترانه بود. آنان کهنترين دريانوردان جهان به شمار
ميروند و در سواحل اسپانيا، مالت، شمال آفريقا، سارديني و سيسيل
داراي کلنيهايي بودند. در آغاز هزاره اول پيش از ميلاد، کنعانيها
الفباي خود را (خط فنيقي) پديد ساختند. اين خط "مادر" خط عبري است.
با ورود
طوايف عبراني و فلسطيني، کنعانيها بخشهاي جنوبي سرزمين خود را از دست
دادند ولي در حاشيه دريا، به ويژه در دو بندر مهم تجاري صور[106]
و صيدا (صيدون)[107]،
همچنان حضور داشتند و شهر- دولتهاي مهمي را پديد ساختند. در زمان داوود و
سليمان، شاه کنعاني صور به نام حيرام
[108]
با اين دو رابطه دوستانه داشت. چنانکه خواهيم ديد، حيرام در اساطير يهودي،
و نيز در اساطير فراماسونري، جايگاهي برجسته دارد.
به نوشته
رافائل پاتاي، در دوران سلطنت سليمان، قبايل کنعاني ساکن سرزمينهاي
بنياسرائيل بتدريج با قبايل عبراني آميخته شدند. در دوران سلطه روميها
واژه "کنعاني" به گروهي از "يهوديان" اطلاق ميشد که به شدت ضد رومي بودند.
نخستين بنادر شمال آفريقا را کنعانيها بنيان نهادند و تا سده دوم ميلادي
بقاياي کارتاژيهاي اين منطقه خود را "کنعاني" ميخواندند.[109]
در نقوش تختجمشيد، تصاوير کنعانيها حک شده که در کنار ساير اقوام هداياي
خود را به نزد داريوش ميبرند.
در سال
1150 پيش از ميلاد سلطه مصر بر سرزمين کنعان پايان يافت و در حوالي سال
1029 ساختار سياسي طوايف عبراني به دست شائول (طالوت)،[110]
از طايفه بنيامين، به صورت دولت درآمد. او نخستين شاه قبايل
بنياسرائيل است و 24 سال (تا سال 1004) سلطنت کرد. سپس، داوود، از
قبيله يهودا و کوچکترين پسر يسه،[111]
به سلطنت رسيد. در آغاز سلطنت شائول شمار قبايل دوازدهگانه بنياسرائيل
300 هزار نفر و جمعيت قبيله يهودا 30 هزار نفر گزارش شده است.[112]
تنها منبع
شناخت تاريخنگاري جديد از داوود روايات عهد عتيق است. طبق اين
روايات، دوران داوود معاصر است با اقتدار بيست و يکمين سلسله فراعنه مصر
(1075-664 پيش از ميلاد) به ويژه پسوسنس اول[113]
(1044-994).
يهوديان داوود و سليمان را پيامبر نميدانند؛ آنان را نخستين
پادشاهان و نماد قدرت و شوکت خويش ميشمرند. در دربار آنان فردي
به نام ناتان نبي حضور داشت و واسطه ارتباط شان با "يهوه" بود.
ما داوود و سليمان مندرج در عهد عتيق را با داوود و سليمان
پيامبر (ع)، آنگونه که در قرآن کريم و روايات اسلامي ميشناسيم،
يکي نميدانيم. اسطورههاي امروزين يهودي نيز با تصويري که در
گذشته از داوود و سليمان پيامبر، از جمله در ميان اعراب، رواج
داشته قطعاً يکسان نيست. درباره انتساب داوود و سليمان به تبار
يهودا دليلي جز ادعاي عهد عتيق در دست نيست و اين مجموعه کتبي
است که در طول اعصار متمادي، از جمله در دوران تبعيد اشرافيت يهود
به بابل، بارها و بارها مورد بازبيني و بازسازي قرار گرفته است.
همچنين، جز ادعاي عهد عتيق، دليلي نداريم که خاندان سلطنتي
داوودي يهود را از تبار داوود پيامبر بدانيم. در آينده با فرايند
طولاني تدوين عهد عتيق و تأثير اشرافيت و کاهنان يهودي در
بازنويسي آن در اعصار و ازمنه مختلف بطور مشروح آشنا خواهيم شد.
بنابراين، زماني که در اين پژوهش از داوود و سليمان سخن ميگوئيم
منظور دو پادشاه يهودي است آنگونه که در روايات يهودي تصوير
شدهاند.
طبق اساطير
يهودي، داوود در جنگ با فلسطينيها مورد توجه شائول قرار گرفت، به دربار او
راه يافت و دامادش شد. جنگاوري و اقتدار داوود شائول را به هراس انداخت و
تصميم به قتل او گرفت ولي موفق نشد؛ داوود به نزد اخيش،[114]
شاه فلسطينيها و دشمن سرسخت بنياسرائيل، پناه برد. سرانجام، قبايل
بنياسرائيل در جنگي سخت از فلسطينيها شکست خوردند و شائول به قتل رسيد.
داوود در حبرون[115]
مستقر شد و از سوي قبيله يهودا به شاهي برگزيده شد. او هفت سال و نيم شاه
يهود بود. پس از جنگهاي سخت با ساير قبايل بنياسرائيل و شکست پسران شائول
سرانجام بيتالمقدس را تصرف کرد و "پادشاه بنياسرائيل و يهود" شد. داوود
در 30 سالگي شاه يهود شد و 40 سال سلطنت کرد؛ هفت سال و نيم بر قبيله يهودا
و 33 سال بر تمامي بنياسرائيل.[116]
زمان وفات داوود را حوالي سال 965 پيش از ميلاد ميدانند. بدينسان، در
دوران داوود، دولتي واحد از قبايل دوازدهگانه بنياسرائيل، در زير سلطه
قبيله يهودا، تأسيس شد.[117]
چنانکه ديديم، سلطه داوود و قبيله يهود بر ساير قبايل بنياسرائيل
از طريق خيانت به بنياسرائيل و پناه بردن به دشمنان قوم خود، يعني
مهاجرين کرتي (فلسطينيها)، به دست آمد. درواقع، اين فلسطينيها
بودند که با درهم شکستن اقتدار نظامي بنياسرائيل و قتل شائول راه
را براي صعود داوود هموار کردند؛ و او سپس از طريق جنگهاي خونين
بنياسرائيل را مقهور ساخت. در دوران داوود و در پيرامون دربار او
يک اليگارشي اشرافي شکل گرفت و اين امر نارضايتي بنياسرائيل را
برانگيخت و به شورشي بزرگ عليه داوود انجاميد. رهبري اين شورش را
ابشالوم،[118]
پسر داوود، به دست داشت که «دلهاي مردان اسرائيل» با او بود.[119]
سرانجام، در جنگي خونين شورشيان شکست خوردند و قتلعامي سخت صورت
گرفت. تعداد کساني که به دست «بندگان داوود» به قتل رسيدند بيست
هزار نفر گزارش شده است.[120]
ابشالوم نيز در اين نبرد به قتل رسيد؛ و «جان داوود و پسران و
دختران و زنان و متعههايش» نجات يافت.[121]
اين ماجرا نيز پيوند داوود را با قبيله يهودا نگسست و ساير قبايل
بنياسرائيل همچنان سلطنت داوود را حکومت يهوديان ميانگاشتند:
جميع مردان اسرائيل نزد پادشاه آمدند و به پادشاه گفتند چرا...
مردان يهودا تو را دزديدند... مردان يهودا به مردان اسرائيل جواب
دادند از اين سبب که پادشاه از خويشان ما است، پس چرا از اين امر
حسد ميبريد؟... مردان اسرائيل در جواب گفتند... حق ما در داوود از
شما بيشتر است، پس چرا ما را حقير شمرديد.[122]
بدينسان، از زمان داوود، در روايات اسفار پنجگانه مفاهيم
"اسرائيل" و "يهود" جدا ميشود و به دو گروه متمايز اطلاق ميگردد.
حکومت داوود و قبيله يهودا بر
بنياسرائيل را بايد مبداء فرايندي طولاني دانست که سرانجام از
طريق حذف ساير قبايل بنياسرائيل به شکلگيري "قوم يهود" انجاميد.
اسطوره داوود بنياني است که انديشه
و ساختار سياسي يهوديت بر آن استوار است. مفهوم "برگزيدگي الهي" و
"سلطنت ابدي خاندان داوود" محوري را پديد ساخته که طي سدههاي
متمادي يهوديان وحدت سياسي خود را، به رغم پراکندگي جغرافيايي، در
پيرامون آن تداوم بخشيده و انگيزش و آرمانهاي سياسي خود را از آن
گرفتهاند. خاندان داوود اسطورهاي کاملا قومي است و نماد قدرت و
شوکت يهوديان به شمار ميرود؛ و در اين معنا حتي با ساير قبايل
بنياسرائيل نيز پيوند ندارد.
تدوينکنندگان
عهد عتيق تعمدي آشکار و شگفت در رواج فرهنگ مبتني
بر آميختگي (هرج و مرج) جنسي[123]
و تقدسزدايي اخلاقي از پيامبران داشتهاند؛ و شالودهاي را که با
داستان رفتار ناستوده ابراهيم در مصر،[124]
داستان لوط و دخترانش،[125]
آميزش يهودا و عروسش و داستانهاي مشابه ديگر بنيان نهادهاند،
تداوم ميبخشند. سرآغاز اسطوره "خاندان داوود" به "کتاب روت"
ميرسد.
"کتاب روت" با داستان مردي از قبيله يهودا آغاز ميشود. او در
زمان قحطي به موآب ميرود و در آنجا با زني، که به بنياسرائيل
تعلق ندارد، به نام روت[126]
ازدواج ميکند. مرد يهودي ميميرد و نعومي،[127]
مادرش، و روت، بيوهاش، سالها در موآب تنها ميمانند. سرانجام،
اين دو به سرزمين يهود ميروند و روت در کشتزار يکي از سران قبيله
يهودا، به نام بوعز،[128]
به کار ميپردازد. اين دو زن مستمندند. روت به راهنمايي نعومي نيمه
شب پنهان به خوابگاه بوعز ميرود، در کنار او ميخسبد، صبحگاه شش
کيل جو از او ميگيرد و به عنوان ارمغان براي نعومي ميبرد. اين
سرآغاز شيفتگي بوعز و وصلت او با روت است. چنين است که روت زيبا و
نعومي محيل و دلاله به ثروت و شوکت ميرسند.[129]
بوعز و روت نياکان داوودند. بدينسان، شجرهاي که با زناي يهودا و
عروسش آغاز شد تداوم مييابد و خانداني را بنياد مينهد که
"برگزيدگان يهوه" و رهبران مشروع تمامي بنياسرائيل به شمار
ميروند.
در
تصوف يهودي (کابالا)، شخصيت داوود در موجودي خدايگونه به نام
شخينا[130]
تجلي مييابد که سلطنت جهان فرازميني را به دست دارد. سلطنت زميني
خاندان داوود نيز هيچگاه منقطع نميشود و در تبار او هماره تداوم
دارد؛ و سرانجام از اين تبار مِلِخ (ملک، پادشاه)[131]
يا مشيا (مسيح)[132]
ظهور خواهد کرد و سيطره يهوديان، و در رأس آنان خاندان داوود، را
بر سراسر جهان برقرار خواهد نمود. صهيونيسم، به عنوان يک ايدئولوژي جديد، بر اصل برگزيدگي و
رسالت جهاني "قوم يهود" مبتني است و درونمايه خويش را از اسطوره
خاندان داوود گرفته است. به عبارت ديگر، انطباق همان اسطوره است
بر فرهنگ و دنياي جديد.
تصويري که
عهد عتيق از شخصيت داوود به دست ميدهد بيشک در تکوين
روانشناسي فردي و اجتماعي و فرهنگ قوم يهود به شدت موثر بوده است.
در اين روايت، داوود سلطاني است قدرتطلب، قسي و غرق در فساد دربار
باشکوه خود.
او
چنان بيرحم و کينهتوز است که در دوران سلطنت خويش، هفت پسر بيگناه
شائول را که در پناه او ميزيند، به دشمنان خاندان شائول، از قومي
بيگانه با بنياسرائيل، تحويل ميدهد تا به انتقام گذشته بر دار
کشند.[133]
و تنها اين نيست. داوود دهها زن در حرم خود دارد[134]
و حتي همسران شائول را نيز به تصرف درآورده است به
رغم اينکه همسر
نخست او دختر شائول است.[135]
اين زنان به مرگي تدريجي محکوماند بيآنکه داوود نظري به ايشان
افکند.[136]
معهذا، او چنان هوسباز است که با بتشبع،[137]
همسر زيباي اورياء حتي،[138]
ميآميزد و سپس، به قصد تصاحب دائم اين زن، سردار دلير و وفادار
خود را به قتل ميرساند.[139]
بتشبع مادر سليمان، جانشين داوود، است.[140]
پسران داوود نيز، چون پدر، بدکار و شريرند. يکي چنان فاسد است که
با خواهر خويش ميآميزد. خواهر کار را به رسوايي ميکشد تنها به
اين دليل که بيرضاي او و بيرضاي پدر صورت گرفته است.[141]
و پسر ديگر «در نظر تمامي اسرائيل» با همسران پدر ميخسبد.[142]
سليمان نيز «هفتصد زن بانو و سيصد متعه» دارد که يکي دختر فرعون
مصر است. و تأثير اين زنان بر او چنان است که در پيري دل او را از
خدا برميگردانند و سليمان را به «پيروي خدايان غريب» مايل
ميسازند.[143]
بدين دليل، سليمان مورد نفرين خدا قرار ميگيرد و پس از مرگ او
مملکتش متلاشي ميشود.
عهد عتيق سرشار از چنين ايستارهاي اخلاقي و الگوهاي رفتاري است.
در
اواخر هزاره دوم پيش از ميلاد، مهاجريني جديد به سرزمين کنعان پاي
نهادند که در اسناد رامسس سوم،[144]
فرعون مصر (1198-1166)، «مردم درياها»[145]
ناميده ميشوند.[146]
آنان سکنه دريانورد جزاير درياي اژه، ميان ترکيه و يونان، بودند.
اين قوم، پس از جنگهاي سخت با کنعانيها و عبرانيها سرانجام سلطه
خود را بر بخشي از سواحل سرزمين کنعان مستقر ساخت.
اين قوم
"فلسطيني" خوانده
ميشدند و نام کنوني سرزمين کنعان يادگار آنان است. اطلاق اين نام
بر سرزمين کنعان به معناي آن نيست که سکنه کنوني فلسطين از تبار
اين قوماند. در طول دورانهاي پسين، مهاجرتها و آميختگيهاي
نژادي فراوان رخ داده است. در سدههاي اخير بر مردم سرزمين فلسطين
عنصر نژاد و فرهنگ سامي عرب غلبه دارد.[147]
داستان سامسون و دليله و نيز
جنگهاي
داوود و جالوت، سردار
فلسطيني، به اين دوران تعلق دارد. داوود سرانجام توانست سرزمين
بنياسرائيل را از سلطه مهاجرين اژهاي برهاند. از اين زمان
مهاجرين اژهاي تنها در حاشيه دريا سرزميني کوچک در اختيار داشتند.
بندر غزه کانون اصلي فلسطينيها بود.
طبق اسطورههاي يهودي، پس از داوود، پسرش
سليمان به سلطنت رسيد. و طبق
همين اسطورهها در زمان سليمان (965-928) دولت يهود و بنياسرائيل
به اوج شکوه و شوکت خود رسيد؛ به دولتي بزرگ در ميان مصر و
بينالنهرين بدل شد و سپس رو به انحطاط نهاد. در زمان سليمان نيز
رابطه اشرافيت قبيله يهود با اتباع خويش تبعيضآميز و سلطهگرانه
است.
با
درگذشت سليمان و آغاز سلطنت پسرش، رحبعام،[148]
بحراني که از نيمه دوم سلطنت سليمان آغاز شده بود شعلهور شد. در
سال 928، ده قبيله مستقر در سرزمينهاي شمالي بنياسرائيل،
به رهبري قبيله افرائيم (سبط افرائيم پسر يوسف)، بر اشرافيت يهود
شوريدند و در سرزمينهاي خويش دولت مستقل خود را به پا کردند.
رهبري اين شورش با يربعام بن نبط[149]
از قبيله افرائيم است.
سرآغاز اين شورش به زمان سليمان ميرسد؛ آنگاه که گروهي از
بنياسرائيل عليه احداث معبد و کاخ باشکوه سليمان در اورشليم
(بيتالمقدس) قيام ميکنند. احداث معبد و کاخ فوق درواقع همان
عصيان بتپرستانه سليمان است بر ضد آئين موسوي که او را ملعون
خداوند قرار داد.
معمار محراب و مکانهاي پرستش در معبد سليمان فردي به
نام حيرام
ابيف[150]
است که از جانب پدر فنيقي و مادرش از بنياسرائيل است.[151]
سليمان از دوست خود حيرام، شاه صور، براي احداث معبد ياري
ميطلبد و او حيرام ابيف را به بيتالمقدس ميفرستد.[152]
حيرام شاهي ثروتمند بود و در زمان او صور امپراتوري مستعمراتي
درياي مديترانه و قدرت بزرگ تجاري منطقه به شمار ميرفت. دولت
فنيقي صور در اين زمان، و در سدههاي پسين، کانون اصلي پرستش بعل[153]
و مروج اين آئين در منطقه بود.
بعل واژه کهن سامي به معناي
خداوند است که بت گوساله طلايي[154]
يکي از نمادهاي آن بود.[155]
ثروت فنيقيها و پيوندهاي گسترده تجاري آنان با سراسر منطقه
مديترانه و سواحل آن در غرب و با شبه جزيره عربستان و سوريه و
بينالنهرين و ايران در شرق، طبعاً عاملي مهم در اشاعه آئين
بعلپرستي بود. در اين زمان حيرام بندر صور را به شهري زيبا بدل
کرد و در آن معابد و مجسمههاي عظيم "بعل" را برافراشت و همين امر
بر سليمان اثر گذارد.[156]
توصيفي که از معبد سليمان روايت شده آن را پرستشگاهي باشکوه
مينماياند سرشار از آذينهاي طلايي که در محراب آن دو کروبي[157]
عظيم از طلا نصب است.[158]
اين کروبي چيزي نيست جز گوساله طلايي بالدار[159]
که با
نامهايي چون ملکم[160]
و ملکارت[161]
خوانده ميشد و نمونههاي آن در کاوشهاي باستانشناسي به دست آمده
است.[162]
اين همان آئين پرستش گوساله طلايي است که در روايات اسلامي آن را
"گوساله سامري" مينامند.
104. Ben-Sasson, ibid, pp.
13-14.
109. Raphael Patai, "Canaan",
Americana, vol. 5, p. 311.
112. کتاب اول سموئيل، 11/ 8.
116. کتاب دوم سموئيل، 5/
4-5؛ کتاب اول پادشاهان، 2/ 11.
117. تاريخهاي فوق همه قراردادي است و بر
مبناي دادههاي عهد عتيق به دست آمده است. براي نمونه،
جودائيکا دوران سلطنت چهل ساله داوود را سالهاي
1010-970 پيش از ميلاد ميداند.(Judaica,
vol. 5, p. 1318)
119. کتاب دوم سموئيل، 15/
13.
122. همان مأخذ، 19/ 41-43.
124. ابراهيم در زمان ورود به
مصر، همسرش، سارا، را خواهر خود خواند تا برايش «خيريت شود.»
درباريان فرعون از زيبايي اين زن مسافر باخبر شدند و او را به
کاخ فرعون بردند. بدينسان، اين «آرامي آواره» صاحب «ميشها و
گاوان و حماران و غلامان و کنيزان و ماده الاغان و شتران شد.»
اين منشاء ثروت بنياسرائيل است. (سفر پيدايش، 12/ 11-20)
125. پس از نزول غضب الهي بر
شهرهاي سدوم و گومورا، لوط و دو دخترش در مغارهاي ساکن
ميشوند. دو دختر به پدر شراب مينوشانند و شبانه، بدون اطلاع
وي، با او همخوابه ميشوند. حاصل اين زناي با محارم دو پسر
است؛ يکي نياي موآبيان است و ديگري نياي بنيعمون. (سفر
پيدايش، 19/ 30-38)
129. کتاب روت، بابهاي اول
تا چهارم.
133. کتاب دوم سموئيل، 21/
4-9.
141. همان مأخذ، 13/ 1-17.
143. کتاب اول پادشاهان، 11/
3-4.
145. Sea Peoples in Canaan
146. Ben-Sasson, ibid, p. 26.
147. واژه فلسطين از واژه عبري
پلشت (Pelesht)
ريشه گرفته و به معناي انسان حقير و پست و نيز دشمن است. در
دوران سلطه روميها، اين سرزمين با اين نام به يکي از ايالتهاي
امپراتوري روم بدل شد. واژه فوق به همين معنا به زبانهاي اروپايي
و فارسي راه يافته است. واژههاي philistinus
لاتين و philistin
فرانسه و philistine
انگليسي و پلشت و پلشتي فارسي به همين معناست.
151. کتاب اول پادشاهان، 7/
14؛ کتاب دوم تواريخ ايام، 2/ 14.
152. کتاب دوم تواريخ ايام،
باب دوم. (حيرام در زبان عبري به معناي نجيبزاده است.)
155. Judaica, vol. 7, p. 711.
156. ibid, vol. 8, p. 501.
158. کتاب اول پادشاهان، 6/
22-28؛ کتاب دوم تواريخ ايام، 3/ 10-13.
159. ibid, vol. 7, p. 711.
162. بنگريد به تصوير کروبي به دست آمده از
کاخ اخاب در شهر سامريه مندرج در:
Judaica,
vol. 5, p. 397.
163. ibid, vol. 4, pp. 5-6.