چهار يادداشت در پيرامون حوادث اوکرائين و بحران کريمه

با شروع بحران اوکرائين چهار يادداشت در صفحه فيسبوکم منتشر کردم که به دليل اهميت در اينجا نقل مي‌کنم. پرسش و پاسخ‌هاي مفصلي نيز انجام گرفته که اگر مجالي بود گزيده آن را در وبلاگ درج خواهم کرد.

«جنگ سرد جديد» يا «جنگ کريمه دوّم»؟

جمعه، 16 اسفند 1392/ 7 مارس 2014، ساعت 6:20 بعدازظهر  [+]

اين چهارمين يادداشتي است که درباره بحران اوکرائين مي‌نويسم. بحث درباره تحولات اوکرائين را از روز جمعه، 9 اسفند، با يادداشت «آيا کريمه مستقل مي‌شود؟» آغاز کردم. از دوستان سپاسگزار مي‌شوم اگر پيش از ورود به بحث و اظهارنظر، يادداشت‌هاي فوق و نيز کامنت‌هاي مفصل مرا مطالعه کنند.

1- «انقلاب يورو ميدان» اوکرائين، که به فرار رئيس‌جمهور اين کشور، ويکتور يانوکوويچ، انجاميد، پيامد دستکاري (مانيپولاسيون) کانون‌هاي قدرت داخلي (طبقه جديد اليگارک‌هاي نوخاسته که پارلمان اوکرائين را به دست دارند) و نئوکان‌هاي آمريکايي و شرکاي اروپايي آن‌ها بود براي ايجاد کانون بحران جديد جهاني.

2- اليگارک‌هاي اوکرائين خود از طريق فساد ديوان‌سالاري و در فرايند خصوصي‌سازي بخش دولتي پس از فروپاشي شوروي و استقلال اوکرائين (اوّل دسامبر 1991) به ثروت‌هاي کلان رسيده بودند.

سخنگوي اصلي سياسي اليگارک‌ها ويکتور يوشچنکو بودند و پس از او يوليا تيموشنکو. يوشچنکو در سال‌هاي 1993-1998 رئيس بانک ملّي اوکرائين بود و در سال‌هاي 1998-2001 نخست‌وزير و پس از «انقلاب نارنجي» رئيسجمهور (2005-2010). تيموشنکو پس از «انقلاب نارنجي» چهره سياسي قدرتمند و جنجالي و مدتي نخست‌وزير بود. تيموشنکو در انتخابات رياست‫جمهوري 2010 رقيب اصلي يانوکوويچ بود و گفته مي‌شود 100 الي 150 ميليون دلار خرج تبليغات انتخاباتي وي شد.

اليگارک‌ها از ساقط کردن دولت يانوکوويچ دو انگيزه داشتند: نخست، حذف تيم جديدي که در پيرامون آلکساندر يانوکوويچ، پسر رئيس جمهور متمايل به روسيه، در مقابل نسل اوّل اليگارک‌ها سر برمي‌کشيدند و اين امر منافع آن‌ها را تهديد مي‌کرد و روي کار آوردن مجدد نمايندگان سياسي خود. دوّم، تحقق طرح‌هايي که «شرکاي غربي» آن‌ها در پي آن بودند.

3- «شرکاي غربي» اليگارک‌هاي اوکرائين همان کانون قدرتمندي هستند که، مستقل از دولت‌ها، بر سازوکار رسمي دولت‌ها تأثير مي‌گذارند و از طريق ايجاد «کانون‌هاي بحران» ارتزاق مي‌کنند. در نوشتار خود اين کانون را با اسامي مختلف معرفي کرده‌ام؛ از «مافياي بين‌المللي» تا «مجتمع نظامي- صنعتي». عنوان اخير آکادميک‌ترين تعبيري است که درباره اين کانون به کار مي‌رود با ارجاع به نطق توديع ژنرال آيزنهاور (17 ژانويه 1961) که از خطر کانون فوق براي آينده دمکراسي در آمريکا و جهان غرب سخن گفت. «مجتمع نظامي- صنعتي» داراي سخنگوياني است که منافع آن‌ها را در عرصه سياست دنبال مي‌کنند و مهم‌ترين آن‌ها نومحافظه‌کاران در ايالات متحده آمريکا و نهادها و نشريات مرتبط هستند.

4- با فروپاشي اتحاد شوروي و از ميان رفتن «تهديد کمونيسم» شاخه‌هاي اقتصاد مبتني بر نظامي‌گري در غرب با بحران جدّي، مانند اخراج وسيع کارکنان، مواجه شد تا سرانجام با خلق پديده‌اي بنام «تروريسم» راهکاري براي حل اين معضل يافت شد. افزايش روزافزون بودجه رسمي نظامي آمريکا از حدود 400 ميليارد دلار به حدود 700 ميليارد دلار در سال طي دوران پس از حادثه 11 سپتامبر مولود اين پديده بود.

5- تصوّر مي‌رود با شکست طرح تهاجم نظامي به سوريه، و رسوايي‌هاي گروه‌هاي وابسته به القاعده در سوريه و عراق، پروژه «جنگ با تروريسم» به پايان راه خود رسيده و کارآمدي خود را، با سبک و سياق گذشته، از دست داده و نمي‌تواند همچون سال‌هاي پس از «جنگ سرد» بهانه مقبولي براي افزايش بودجه نظامي و غارت ثروت دولت‌هاي غربي، بويژه آمريکا، باشد. راه‌کار جديد، احياء «خطر روسيه» (روسوفوبيا) است. گمان مي‌کنم حوادث اوکرائين را با اين هدف خلق کردند: «جنگ سرد جديد براي دفاع از حقوق بشر».

6- «تهديد روسيه» را مي‌توان به کارپايه ديپلماسي دولت‌هاي غربي بدل نمود زيرا پيشينه مفصل دارد. از آغاز سده نوزدهم برخي کارگزاران کمپاني هند شرقي بريتانيا منادي اين خطر بودند براي مستملکات بريتانيا در شبه قاره هند. ولي با صعود نيکلاي اوّل (1825) و سياست‌هاي اسلاووفيلي او، در مقابل سياست‌هاي غرب‌گرايانه تزار قبلي- آلکساندر اوّل، و تبديل شدن نيکلاي به قدرت برتر اروپا در دوران پس از ناپلئون اين پديده جدّي شد و از طريق کساني چون دکتر جان مک‌نيل و ديويد ارکهارت «روسوفوبيا» و «روسيه بسان تجسم شيطان» (تعابير تاريخ کمبريج سياست خارجي بريتانيا) در افکار عمومي غرب رواج يافت و سرانجام در دهه 1840 «ديپلماسي تبشيري» و «دکترين توازن قوا»ي پالمرستون را آفريد؛ يعني «اشاعه الگوي انگليسي حکومت‌گري و تأسيس دولت‌هاي هوادار بريتانيا بنام اشاعه ليبراليسم و تمدن». پيامد اين ديپلماسي جنگ کريمه (1853-1856) بود که به شکست روسيه و تقليل آن از قدرت درجه اوّل به يکي از قدرت‌ها انجاميد. در دهه 1880 افراطي‌ترين منادي «روسوفوبيا» در بريتانيا لرد راندولف چرچيل، پدر سِر وينستون چرچيل، بود که «تهديد روسيه» را حتي به داخل سرزمين بريتانيا کشانيد و مدعي بود روس‌ها در انتخابات بريتانيا عليه حزب توري (محافظه‌کار) توطئه مي‌کنند. اين در دوراني است که هنوز از پديده کمونيسم و انقلاب بلشويکي روسيه و «جنگ سرد» خبري نبود.

7- جنگ کريمه اوّل (1853-1856)، که به بهاي جان نيم ميليون انسان تمام شد، مولود سياست‌هاي دسيسه‌گرانه کانون‌هاي مالي غرب بود. مورخين روس نيکلاي اوّل را نيز مقصر مي‌دانند و مي‌نويسند: «او در برابر تحريکات بريتانيا سياستي کوته‌بينانه در پيش گرفت و متأسفانه کوشيد تا اختلافات خود با عثماني را تنها با زور اسلحه حل کند. تزار و مشاورانش قدرت امپراتوري عثماني را، که مورد حمايت بريتانيا و فرانسه بود، دست کم گرفتند.» آکادميسين تارله نيز جنگ کريمه را دامي مي‌داند که «بورژوازي بريتانيا براي نيکلاي اوّل پهن کرد.» 126 سال بعد اتحاد شوروي گرفتار همين دام در افغانستان شد.

بنظر مي‌رسد براي سوّمين بار تاريخ تکرار مي‌شود و اين بار نيز روسيه پتانسيل اوکرائين و کريمه را براي ايجاد بحراني بزرگ و فرساينده نمي‌بيند. صرفنظر از جاذبه تبليغاتي ماجرا، دفاع غرب از «انقلاب يورو ميدان» و «حقوق بشر» و «دمکراسي» و «تماميت ارضي اوکرائين»، هم اوکرائين و هم کريمه داراي پتانسيل گسترش تروريسم به ابعادي بزرگ‌تر از گذشته هستند. صرفنظر از گروه‌هاي فاشيستي و نئونازي در اوکرائين، هزاران جوان تاتار کريمه‌اي‌تبار در سراسر جهان، بوِيژه در ترکيه و ايالات متحده آمريکا و کانادا و اروپاي شرقي، وجود دارند که به دليل آوارگي نياکان‌شان از روسيه متنفرند و با سازمان‌دهي و تجهيز آن‌ها مي‌توان عملياتي جديد و پيچيده را در حوزه تروريسم عليه روسيه سامان داد.

8- اين روزها، کم ‌کم، مفاهيمي جديد چون «جنگ سرد جديد» و فراتر از آن «جنگ کريمه دوّم» رواج پيدا مي‌کند. ديروز، 6 مارس، پارلمان کريمه اعلام کرد به فدراسيون روسيه خواهد پيوست و 16 مارس را براي همه‌پرسي در کريمه تعيين کرد. امروز، جمعه 7 مارس، اردوغان، نخست‌وزير ترکيه، از احترام به حقوق تاتارهاي کريمه سخن گفت و افزود که در اين زمينه با پوتين صحبت کرده است. اين اوّلين جرقه است.

آيا ترکيه نيز، به جاي عثماني سده نوزدهم، وارد «بازي بزرگ» مي‌شود و خواست خود را فراتر برده و از حق بازگشت تاتارهاي آواره مقيم ترکيه به وطن خواهد گفت؟ بازگشت حتي يک ميليون از بيش از سه ميليون تاتار آواره مي‌تواند نتايج همه‌پرسي 16 مارس را به سود «استقلال کريمه»، نه پيوستن به فدراسيون روسيه يا ماندن در فدراسيون اوکرائين، تغيير دهد. اين خواست زيرکانه‌اي است اگر مطرح شود: کانون‌هاي سياسي غرب يا روسيه چرا بايد بازي را در چارچوب ميراث ناعادلانه دوران تزاري و استاليني، بازي دو گزينه‌اي «روسيه يا اوکرائين»، محدود کنند و خواست مردم بومي کريمه را جويا نشوند؟ چرا مردم بومي کريمه نبايد از حق شرکت در همه‌پرسي 16 مارس برخوردار باشند؟

بدينسان، بتدريج تمامي عناصري وارد «بازي بزرگ» مي‌شوند که در سه يادداشت پيشين معرفي کرده‌ام. جهان در کار زايش مولودي جديد است. بايد با دقت و هشياري تحولات را رصد کرد. تحولات کريمه با سرنوشت ما کاملاً مرتبط است.

اليگارکها: از «تحرير» قاهره تا «يورو ميدان» کيف

سه‌شنبه، 13 اسفند 1392/ 4 مارس 2014، ساعت 6:56 صبح [+]

شباهت‌هايي ميان جنبش ضد مرسي، رئيس‌جمهور مصر، و جنبش ضد يانوکوويچ، رئيس‌جمهور اوکرائين، وجود دارد:

هر دو جنبش تداوم انقلاب‌هاي نافرجام اين دو کشور بود.

هر دو «انقلاب» به اقتدار رؤساي جمهوري انجاميد که مطلوب طيف غرب‌گراي جامعه نبود: محمد مرسي در مصر (2012) و ويکتور يانوکوويچ در اوکرائين (2010).

هر دو رئيس‌جمهور در انتخابات رياست‌جمهوري از اکثريت آراء ناچيزي برخوردار بودند: مرسي 7. 51 در صد آراء و يانوکوويچ 95. 48 در صد آراء. رقباي اصلي هر دو رئيس‌جمهور آراء چشمگيري داشتند: احمد شفيق 27. 48 در صد و تيموشنکو 47. 45 در صد آراء.

نيروي اصلي که بخش قابل‌اعتنايي از جمعيت را عليه مرسي و يانوکوويچ به ميادين و خيابان‌ها کشانيد، و سقوط هر دو را سبب شد، جوانان پرشور بودند با گرايش‌هاي آرماني و مبهم به غرب: در مصر «جنبش جوانان 6 آوريل» و «جنبش تمرّد» و در اوکرائين «جنبش پورا». پورا واژه روسي به معني جوانان است. هر چند برخي محققين جوانان داراي گرايش‌هاي غربي در اوکرائين را حدود 40 در صد کل جمعيت جوان اين کشور و ميزان مشارکت سياسي آن‌ها را بسيار کمتر از جوانان جوامع ديگر مي‌دانند.

در هر دو جنبش مصر و اوکرائين، در کنار جنبش‌هاي ليبرالي شاهد حضور گروه‌هاي افراطي راست‌گرا نيز هستيم: چهره‌هاي افراطي مانند سرهنگ عمر عفيفي سليمان و اسراء عبدالفتاح در مصر و سازمان نئونازي «يونا- يونسو» در اوکرائين. خانم اسراء عبدالفتاح (نامزد جايزه صلح نوبل 2011) و سرهنگ سليمان حرکت‌هاي تند ضد اسلامي، مانند حمله به مساجد، را در مصر هدايت مي‌کردند و سازمان مسلح فاشيستي «يونا- يونسو» (سازمان دفاع از خود اوکرائين)، که با گروه‌هاي نئونازي آلمان مرتبط است، علاوه بر تظاهرات خياباني ضد روسي، در جنگ چچن عليه روسيه حضور مسلحانه داشته است.

شباهت مهم ديگر جنبش‌هاي ضد مرسي و ضد يانوکوويچ در مصر و اوکرائين، حضور «اليگارک‌ها»، يعني ثروتمندان بزرگ، در پس صحنه و دستکاري آن‌ها در حوادث يا بهره‌گيري ابزاري آن‌ها از تحولات است؛ زرسالاراني که طرح‌ها و اهداف خود را، برغم جوانان آرمان‌گرا، دنبال مي‌کنند.

***

در اوج تحولات مصر، و حوادث پيش و پس از کودتاي 3 ژوئيه 2013/ 12 تير 1392 مصر، درباره نقش «اليگارک‌هاي مصري» در اين تحولات سخن گفتم و چهره‌هاي سياسي وابسته به آن‌ها و پيوندشان با نئوکان‌هاي آمريکايي. آن زمان کودتاي مصر را نقشه اين کانون‌ها ارزيابي کردم برغم سياست رسمي دولت آمريکا؛ يعني عمل «خودسرانه» کانون‌هاي داخلي و خارجي مصر که سياست رسمي دولت اوباما را نمي‌پسندند و مي‌خواهند آن را در برابر «کار انجام شده» قرار دهند. در عمل نيز چنين شد.

در پس تحولات مصر، ثروتمندان درجه اوّل مصري، که بطور عمده قبطي بودند، حضور داشتند؛ افرادي چون نجيب انسي ساويرس (ميلياردر معروف قبطي که بعنوان ثروتمندترين مصري شناخته مي‌شود)، طارق حجي (مديرعامل کمپاني شل خاورميانه در سال‌هاي 1988-1996)، صلاح دياب (از ثروتمندان درجه اوّل مصر، بنيان‌گذار مجتمع خدمات نفتي پيکو و شريک کمپاني هاليبرتون در مصر و مالک روزنامه المصري اليوم)، و رامي لکح (ميلياردر يوناني‌تبار مصري) و ديگران. سياستمداران و روشنفکراني چون مايکل منير (رئيس انجمن قبطيان مقيم آمريکا) و اسامه غزالي حرب (عضو سابق حزب کمونيست مصر و بنيان‌گذار حزب جبهه دمکراتيک)، محمد عصمت سادات (پسر انور سادات، رهبر حزب اصلاح و توسعه)، سعدالدين ابراهيم (جامعه‌شناس مصري مقيم آمريکا و رئيس مرکز ابن‌خلدون) و ديگران.

يک هفته پس از کودتاي مصر، در 10 ژوئيه 2013، بن هوبرد و ديويد کرکپاتريک، خبرنگاران نيويورک تايمز در قاهره، گزارشي در اين روزنامه منتشر کردند. آن‌ها از پشت صحنه تحولاتي سخن گفتند که ميليون‌ها نفر را عليه محمد مرسي به خيابان کشانيد. به گزارش هوبرد و کرکپاتريک، صحنه‌گردان اصلي تظاهرات، که توجيهي براي کودتاي ژنرال‌هاي مصري شد، «اعضاي دستگاه قديم، برخي نزديکان آقاي مبارک و ژنرال‌هاي ارشد بودند که با راهنمايي و سازمان‌دهي خود دولت اسلام‌گرا را ساقط کردند؛ از جمله نجيب ساويرس، ميلياردر... ساويرس، که يکي از ثروتمندترين مصريان است و غول مالي دستگاه قديم [دوران مبارک] است، چهارشنبه [در مصاحبه با ما] گفت که او از "جنبش تمرّد" که خواستار خلع مرسي بود حمايت مي‌کرده است. او به آن‌ها اجازه داده تا «جنبش تمرّد» از دفاتر او در سراسر مصر و از ساختار حزب سياسي که او ساخته،  بنام «مصريان آزاد»، استفاده کند. او شبکه تلويزيوني پربيننده خود و سهام بزرگ خود را در بزرگ‌ترين روزنامه مصر در خدمت «جنبش تمرّد» قرار داد. ساويرس حتي مخارج توليد ويدئوي موسيقي محبوبي را تأمين کرد که از شبکه تلويزيوني او پخش شد و تأثير بسيار گذاشت. ساويرس افزود: «جنبش تمرّد حتي نمي‌داند که اين من بودم که از آن‌ها حمايت مي‌کردم. من بابت اين کار شرمسار نيستم.»

***

همين پديده را در کيف مي‌بينيم. اندرو کرامر، خبرنگار نيويورک تايمز، در کوران تحولات اخير اوکرائين دو گزارش از کيف منتشر کرده است.

گزارش اوّل اندرو کرامر در 6 دسامبر 2013 است؛ زماني که جنبش ضد يانوکوويچ در اوکرائين اوج گرفته بود. عنوان گزارش اين است: «در پس صحنه: نبرد ثروت و قدرت در اوکرائين براي آينده.» از اين عنوان مي‌توان فهميد  که کرامر صحنه سياست اوکرائين را نبرد ميان ثروتمندان بزرگ نوکيسه اوکرائين (اليگارک‌ها) مي‌بيند که به دنبال استقرار نظام سياسي مبتني بر خواست‌هاي خود هستند و از اينرو دولت يانوکوويچ را برنمي‌تابند.

کرامر مي‌نويسد: فوق ثروتمندان اوکرائين، که «اليگارک‌ها» ناميده مي‌شوند، [برخلاف مردم عادي] شب‌ها در چادرهاي ميدان استقلال نمي‌خوابند ولي همانند تظاهرکنندگان حاضر در خيابان‌هاي پايتخت تهديدي مهيب براي پرزيدنت ويکتور يانوکوويچ بشمار مي‌روند. پترو پوروشنکو، آشکارترين و غرب‌گراترين اليگارک اوکرائين، که غول کشتي‌راني و شکلات‌سازي و کشاورزي اين کشور بشمار مي‌رود، و شبکه تلويزيوني او تظاهرات ميدان استقلال را پوشش خبري زنده مي‌دهد، در گفتگو با اندرو کرامر، در لابي «هتل اوکرائين» کيف، مشرف بر ميدان استقلال، مي‌گويد: «آيا فکر مي‌کنيد ميان مردم حاضر در خيابان‌ها و تجار بزرگ فرقي هست؟ در عشق آنان به کشورشان هيچ فرقي نيست.» او در حالي که از لابي هتل به ميدان نگاه مي‌کند مي‌افزايد: «در پايان روز همه ما درباره مدرنيزاسيون اقتصاد و کشور صحبت مي‌کنيم.»

بنوشته کرامر، در اوکرائين نيز، مانند ساير جمهوري‌هاي شوروي سابق، در فرايند خصوصي‌سازي بخش دولتي، عده‌اي به ثروت‌هاي عظم رسيدند و در عرصه رسانه‌هاي جديد، بانک‌ها، ارتباطات، فولاد، معادن زغال و صنايع سنگين کشور امپراتوري‌هاي خود را ايجاد کردند. ولي برخلاف روسيه، که پرزيدنت پوتين اليگارک‌ها را از سياست بيرون کرده، در اوکرائين شبکه‌هاي بهم پيوسته ثروتمندان فوق‌العاده قدرتمند هستند و مانند دولت در سايه و فراکسيون متنفذ در پارلمان عمل مي‌کنند. آقاي پوروشنکو نيز عضو پارلمان است. نگاه اين اليگارک‌ها پيوند با غرب است؛ در مقابل کساني که در پيرامون پسر يانوکوويچ گرد آمده‌اند و به پيوند با کرملين نظر دارند.

کرامر مي‌افزايد: در جنگ ميان غول‌هاي مالي، خيابان ابزار است ولي تنها يکي از ابزارها. ابزار ديگر بحران مالي قريب‌الوقوع است. اوکرائين براي حل بحران اقتصادي خود تا ماه مارس 2014 به 18 ميليارد دلار نياز دارد. پوروشنکو، که مجله فوربس، ثروت او را 6. 1 ميليارد دلار ارزيابي کرده است، نماد ثروتمندان قديمي‌تر است [در مقابل ثروتمندان نوپايي که در پيرامون يانوکوويچ در شرف پيدايش هستند]، که بيش‌تر در پي جذب شرکاي بين‌المللي هستند تا سود سريع. آن‌ها به پيوند با اتحاديه اروپا و تضمين بيش‌تر براي حفظ دارايي‌شان تمايل دارند. آن‌ها مايل‌اند که دولت از صندوق بين‌المللي پول وام بگيرد.

ويکتور پينچوک، ميلياردر و داماد رئيس‌جمهور سابق، لئونيد کوچما، نيز حامي پوروشنکو است. آن‌ها روز چهارشنبه اعلاميه‌اي امضاء کردند در حمايت از تظاهرات. ثروتمندترين فرد در اوکرائين، رينت آخماتوف، معمولاً بعنوان حامي سرسخت يانوکوويچ شناخته مي‌شود؛ ولي کمپاني او اطلاعيه‌اي بي‌طرفانه صادر کرده و گفته است که اوکرائين بايد هم با روسيه و هم با اروپا پيوند داشته باشد.

پوروشنکو مي‌گويد: تجارت با اروپا راه مدرنيزه کردن کشور و مبارزه با فساد است؛ راهي است به سوي دستگاه قضايي عادلانه و آزادي مطبوعات و دمکراسي. مدرنيزاسيون کشور ما ممکن است ولي متأسفانه [يانوکوويچ] با امضاء نکردن [پيمان تجاري با اتحاديه اروپا] اين اميد را از مردم گرفت.

بنوشته کرامر، مخالفان يانوکوويچ مي‌گويند که در پيرامون رئيس‌جمهور گروهي مخفي از اليگارک‌ها گرد آمده‌اند که از تجارت با روسيه سود مي‌برند و علاقه‌اي به حکومت‌گري خوب ندارند. آلکساندر، پسر يانوکوويچ، که دندانپزشک است، در دوران رياست‌جمهوري پدرش به يکي از ثروتمندان بزرگ کشور بدل شده و رهبري گروهي را به دست گرفته که به «خانواده» شهرت يافته‌اند و منافع آن‌ها در مناطق شرقي اوکرائين است که بطور سنتي به روسيه گرايش دارند.

***

دوّمين گزارش اندرو کرامر در 2 مارس 2014 در نيويورک تايمز منتشر شد.

کرامر در اين گزارش دولت موقت کيف را  دولت «صاحبان صنعت فوق ثروتمند» توصيف کرده است که مناصب اصلي را به دست گرفته‌اند. براي مثال، واديم نووينسکي، که مجله فوربس در سال گذشته ثروت او را 9. 1 ميليارد دلار ارزيابي کرده، بعنوان نماينده دولت کيف در کريمه منصوب شده در حالي که کريمه در کنترل روسيه است. يا آلکساندر ياروسلاوسکي، بانکدار، بعنوان استاندار خارکف منصوب شده که مردم هوادار روسيه ساختمان‌هاي دولتي را در اشغال دارند.

ويکتور پينچوک، دوّمين اليگارک اوکرائين و داماد رئيس‌جمهور پيشين، با صدور اطلاعيه‌اي حمايت خود را از انتصاب‌ها اعلام کرده و گفته «در اين اوضاع، تجار بزرگ اوکرائين مي‌تواند نقشي موقتي در دولت ايفا کنند ولي در اوضاع معمولي چالش اوکرائين جدا کردن تجارت از سياست خواهد بود.»

در اين ميان، موضع رينت آخماتوف، ثروتمندترين اليگارک اوکرائين، جالب است. آخماتوف چون گذشته رويه‌اي احتياط‌ آميز در پيش گرفته و اعلام کرده که از تماميت ارضي اوکرائين حمايت مي‌کند ولي وارد سياست نمي‌شود و تلاشش را مصروف بهبود وضع اقتصادي کشور مي‌کند.

***

البته، کرامر از «يهودي» بودن اليگارک‌هاي نامدار اوکرائين، چون رينت آخماتوف (با 16 ميليارد دلار ثروت) و ويکتور پينچوک (با 2. 4 ميليارد دلار ثروت)، آلکساندر فلدمن (رئيس کميته يهوديان اوکرائين) و پترو پوروشنکو، همو که با وي در لابي «هتل اوکرائين» گفتگو کرده، سخن نگفته، و نيز نگفته که در پارلمان کنوني اوکرائين 43 در صد يهودي، 34 در صد روس و تنها 22 در صد اوکرائيني هستند.

دستکاري (مانيپولاسيون) افکار عمومي، بويژه جوانان، از طريق رسانه‌ها، و به خيابان کشانيدن انبوه مردم براي تحقق اهداف سياسي روشي است که در اوايل سال 2013 در مصر و در پايان اين  سال در کيف آزموده شد. در هر دو مورد توده انبوه جمعيت معترض همه مردم نبودند و تحولات پسين نشان داد که حداقل نيمي از جامعه از دولت‌هاي مرسي و يانوکوويچ حمايت مي‌کردند يا ساقط کردن آن‌ها را نمي‌پسنديدند. در هر دو مورد اليگارک‌ها در پس حوادث بودند. در قاهره همپيوندي اليگارک‌ها و ژنرال‌هاي مصري با آل‌سعود و شرکايش، کويت و امارات، و حمايت باند نتانياهو از کودتا، آشکار بود. در اوکرائين پيوندهاي خارجي مشابه وجود دارد. پيوند اليگارک‌هاي اوکرائين با زرسالاران آمريکا و اروپاي غربي پنهان نيست. حضور سازمان‌هاي مسلح نئونازي چون «يونا- يونسو»، که سابقه جنگ در چچن عليه روسيه دارد، مي‌تواند وضع اوکرائين را خطرناک کند. نشانه‌هاي آشکار از بحراني جهاني پديدار شده؛ ولي هنوز نمي‌دانيم چه خواهد شد.

کريمه: جهان در آستانه «جنگ سرد» ديگر؟

شنبه، 10 اسفند 1392/ اوّل مارس 2014، ساعت 1 بعدازظهر [+]

سال‌ها پيش مقاله خود را، با عنوان «جنگ کريمه و انحطاط روسيه»، اين‌گونه آغاز کردم:

ديويد تامسون جنگ کريمه (1853-1856) را «نقطه‌عطف مهمي در توسعه اروپاي جديد» مي‌داند. شکل‌گيري جغرافياي سياسي نوين اروپا، تفوق قطعي بريتانيا، و به تعبير وسيع‌تر امپرياليسم انگلوساکسون، به عنوان قدرت برتر دنياي جديد و تضعيف روسيه، که در آستانه جنگ کريمه قدرت نظامي درجه اوّل اروپا بشمار مي‌رفت، از پيامدهاي مستقيم جنگ کريمه بود. اين حادثه، که همزمان است با دوره تنظيمات در عثماني، مبدايي شد براي سيطره بلامنازع ديوان‌سالاران غرب‌گرا بر اين کشور و سرنوشتي را براي عثماني رقم زد که در جنگ اوّل جهاني به فروپاشي کامل آن انجاميد.

گويا، طنز روزگار قصد دارد بار ديگر کريمه را به «نقطه عطف» تاريخ دوران پس از فروپاشي اتحاد شوروي و پايان «جنگ سرد» تبديل کند. نخست‌وزير جمهوري خودمختار کريمه از روسيه تقاضاي کمک کرده. در مقابل، پارلمان اوکرائين از ايالات متحده آمريکا و بريتانيا، براي حفظ تماميت ارضي اوکرائين، تقاضاي کمک کرده. و منابع روسي گفته‌اند که پوتين درخواست نخست‌وزير کريمه را بي‌پاسخ نخواهد گذاشت.

حاميان روسيه در کريمه مردم بومي «تاتار» نيستند که شمارشان اکنون حدود 12 درصد از جمعيت دو ميليوني کريمه است. سياست «روسي‌کردن» کريمه، از زمان کاترين دوّم که کريمه را اشغال کرد تا دوران استالين، بخش عمده اين قوم را آواره و مهاجر کرده است. بخش اصلي جمعيت کريمه روس‌هايي هستند که طي دو سده اخير براي حفظ استيلاي روسيه بر شبه‌جزيره کريمه و منطقه استراتژيک درياي سياه در اين سرزمين اسکان داده شده‌اند.

تصورم اين بود که پايگاه جمعيت روسي در کريمه و حمايت غيرمستقيم روسيه از آن‌ها کفايت مي‌کند. دخالت مستقيم روسيه در کريمه دوراني جديد را، پس از «جنگ سرد»، خواهد گشود. اگر چنين شود، بايد از اين پس ژئوپلتيک جهان را از منظري جديد نگريست. شايد در اين ژئوپلتيک جديد، ديگر گروه‌هاي «آدم‌خوار» وهابي، از نوع القاعده و حواشي آن، کارکرد خود را از دست بدهند و ترکيه اهميت بيش‌تر يابد. بايد منتظر بود. هنوز معلوم نيست.

روزشمار جنگ کريمه:

 فوريه 1853: نيكلاي اوّل نيروهاي نظامي خود را در مرز والاشي و مولداوي مستقر كرد و منشيكوف را به استانبول فرستاد.

آغاز تبليغات ضدروسي و جنگ‌طلبانه در استانبول. شورش گروهي از مردم اين شهر در اعتراض به رفتار ضعيف سلطان عبدالمجيد در برابر سفير روسيه.

ژوئن 1853: نيروي دريايي مشترك انگلستان و فرانسه وارد داردانل شد.

ژوئيه 1853: پس از بازگشت منشيكوف،‌ روسيه سرزمين‌هاي عثماني مولداوي و والاشي را اشغال كرد.

23 سپتامبر 1853: ناوگان بريتانيا در حمايت از عثماني وارد استانبول شد.

9 اكتبر 1853: عثماني به روسيه اعلام جنگ كرد و در سرزمين دانوب تهاجم به روسيه را آغاز نمود. در برخوردهاي اوليه برنده جنگ روسيه بود.

3 ژانويه 1854: ناوگان‌ انگليسي- فرانسوي درحمايت از عثماني وارد درياي سياه شد.

8 مارس 1854: بريتانيا و فرانسه رسماً به روسيه اعلان جنگ كردند. اتريش بيطرف ماند ولي تهديد كرد كه عليه روسيه وارد جنگ خواهد شد. پروس نيز سياست بيطرفي متمايل به بريتانيا و فرانسه را در پيش گرفت و خواستار خروج نيروهاي روسي از مولداوي و والاشي شد.

اوت 1854: روسيه براي راضي كردن اتريش و ممانعت از ورود او به جنگ مناطق اشغالي دانوب را تخليه كرد. نيروهاي اتريش مولداوي و والاشي را اشغال كردند.

14 سپتامبر 1854: بريتانيا و فرانسه نيروهاي خود را در بخش تحت سلطه روسيه در شبه‌جزيره كريمه پياده كردند. كريمه به محور اصلي جنگ بدل شد. مقاومت شديد روس‌ها در سواستوپول براي بريتانيا و فرانسه غيرمنتظره بود.

19 سپتامبر 1854: اولين برخورد نظامي ميان طرفين در كريمه رخ داد.

ژانويه 1855: ارتش سارديني به حمايت از جبهه بريتانيا وارد جنگ شد.

فوريه 1855: ابردين به‌دليل ناتواني در اداره جنگ كريمه استعفا داد و پالمرستون صدراعظم بريتانيا شد.

2 مارس 1855: نيكلاي اوّل درگذشت. از 19 فوريه آلكساندر دوّم زمام حكومت روسيه را به‌دست گرفت.

دريافت اولين وام خارجي به‌وسيله دولت عثماني. اين وام 5 ميليون پوندي را بنياد روچيلد انگلستان با ضمانت دولت‌هاي بريتانيا و فرانسه در اختيار دولت عثماني قرار داد. ادوارد هاميلتون از طرف دولت بريتانيا مسئوليت انتقال قرضه فوق را به‌عهده داشت.

اوت 1854: اتريش سرزمين‌هاي مولداوي و والاشي را اشغال كرد.

8 سپتامبر 1855: در پي سقوط قلعه‌هاي مالاخوف و ردان، قلعه سواستوپول پس از يك سال مقاومت سقوط كرد.

اوّل فوريه 1856: پس از تهديد اتريش كه به جبهه متفقين خواهد پيوست، روسيه در اوّل فوريه 1856 طرح اوليه صلح را پذيرفت.

18 فوريه 1856: صدور منشور جديد اصلاحات عثماني معروف به خط همايون. استراتفورد كانينگ منشور جديدي براي عثماني تنظيم كرد كه در آٍستانه كنگره پاريس صادر شد. هدف از اين منشور ارائه يك تصوير غرب‌پسند از عثماني بود و در آن از آزادي و برابري و عدالت و حقوق شهروندي و اصلاحات سخن مي‌رفت.

25 فوريه- 30 مارس 1856: براي مذاكره در پيرامون پايان دادن به جنگ كريمه، كنگره پاريس با شركت نمايندگان بريتانيا،‌ فرانسه،‌ عثماني، سارديني،‌ روسيه، اتريش و پروس در پاريس برگزار شد.

30 مارس 1856: با امضاي پيمان صلح پاريس جنگ كريمه پايان يافت. در اين پيمان «به روسيه نه تنها اجازه داده نشد كه ناوگاني در درياي سياه داشته باشد و يا قلعه‌اي در سواحل آن احداث كند، بلكه به نقش آن به‌عنوان قيم مردم بالكان نيز پايان داده شد.»

تأسيس لژ اورينتال (لژ شرقي) در استانبول وابسته به گراندلژ انگلستان. مصطفي رشيد پاشا، فؤاد پاشا، عالي پاشا و احمد وفيق پاشا، رجال درجه اوّل عثماني، عضو اين لژ بودند.

تأسيس بانك شاهنشاهي عثماني با سرمايه فرانسه و بريتانيا.

آغاز تبليغات صهيونيستي در ميان يهوديان بغداد و مهاجرت گروهي از ايشان به فلسطين.

طرح بريتانيا براي احداث راه‌آهن بغداد: پالمرستون طرح احداث خط راهآهني را مطرح ساخت كه از طريق استانبول و خليج فارس، اروپا را به هند وصل كند. اين همان طرحي است كه به راه‌آهن بغداد مشهور شد.

آغاز جنگ دوّم ترياك: در اين جنگ بريتانيا و فرانسه عليه چين متحد بودند. آن‌ها هدف واقعي خود را از اين جنگ، گشودن بازارهاي چين به روي ترياك هند، پنهان مي‌كردند و آن را جنگ براي «طرد تاريكي كفر و جايگزيني آن با محبت مسيحي» مي‌خواندند.

اوّل نوامبر 1856: اعلان جنگ بريتانيا به ايران.

آيا کريمه مستقل مي‌شود؟

جمعه، 9 اسفند 1392/ 28 فوريه 2014، ساعت4:30 صبح  [+]

ديروز، پنجشنبه، مجلس محلي جمهوري خودمختار کريمه با رأي 61 تن از 64 نمايندگان، دولت محلي را منحل کرد و روز 25 ماه مه را بعنوان روز همه‌پرسي براي خودمختاري بيش‌تر کريمه تعيين نمود. 25 مه هم‌زمان است با روز انتخابات رياست‌جمهوري اوکرائين. بدينسان، حرکت به سوي جدايي احتمالي کريمه از اوکرائين و استقلال آن آغاز شد.

شبه جزيره کريمه، واقع در شمال درياي سياه، سرزميني کهن است. در دوران باستان، اين سرزمين مأواي سکاها (سيت‌ها) و تورها (در کوهستان‌هاي جنوبي) بود. يونانيان شبه‌جزيره کريمه را «توريکا» مي‌ناميدند. هرودت تورها را قومي کوچ‌نشين و جنگجو و غارت‌گر توصيف کرده است.

در دوران پس از مهاجرت مغول‌ها به سوي غرب و تشکيل دولت‌هاي مغول، کريمه جزو خانات قبچاق (اردوي زرين) بود و با نام «قِرِم» شناخته مي‌شد. «قِر» به معني «تپه» و «قريم» به معني «تپه من» است. «کريمه» روسي شده اين نام است.

در سده پانزدهم ميلادي، با فروپاشي دولت مرکزي قبچاق، دولت‌هاي محلي قرم، قازان، حاجي طرخان (استراخان) و سيبر به قدرت‌هاي مستقل بدل شدند. اين فرايند به استقلال خان‌نشين مسکوي نيز انجاميد و در زمان ايوان سوّم آخرين پيوندهاي رسمي دولت محلي مسکوي با خانات قبچاق قطع شد. از اينرو، ايوان سوم با لقب «کبير» از حکام سلف مسکوي متمايز مي‌شود. در دوران ايوان سوّم و واسيلي سوّم و ايوان چهارم (ايوان مخوف) خان‌نشين مسکوي بتدريج به دولت روسيه فراروئيد و سرانجام ايوان مخوف در سال 1547 خود را «تزار سراسر روسيه» خواند و خان‌نشين‌هاي قازان (1552)، حاجي طرخان (1556) و سيبر (1582) را به قلمرو خود منضم کرد.

در آن دوران، دولت کريمه قدرتي همسنگ با روسيه بود. در زمان حکومت واسيلي سوّم، پدر ايوان مخوف، محمد گراي، پسر منگلي ‌گراي و خان وقت کريمه (1515-1523)، به مسکوي حمله برد، قشون روس‌ را تارومار کرد، به نزديکي شهر مسکو رسيد (1521) و واسيلي را به ابراز تابعيت و پرداخت خراج مجبور نمود. در دوران ايوان مخوف نيز، دولت‌ گراي اوّل، خان کريمه (1550-1577)، بعنوان رقيب بزرگ و مانع اصلي توسعه‌طلبي مسکوي به سمت جنوب و شرق شناخته مي‌شد. جوزف فن هامر پورگشتال از اين خان کريمه با عناويني چون «دشمن مهيب هولناک» و «مايه هول و هراس روس‌ها» ياد مي‌کند. اقتدار دولت ‌گراي تا بدان حد بود که در مه 1571 شهر مسکو را تصرف کرد و به انتقام غارت و کشتار هولناک ايوان در قازان و حاجي‌ طرخان به آتش کشيد. در اين آتش‌سوزي تمامي شهر، بجز قلعه کرملين، بکلي سوخت. در اين زمان، ايوان از مسکو گريخت و در شهر ولگودا پناه گرفت. يکي از انگليسي‌هاي مقيم مسکو در گزارش خود به لندن ماجرا را اين‌گونه شرح داده است:

«در 24 مه شاه کريمه بهمراه حدود 120 هزار سوار و مرد جنگي وارد شهر مسکو شد و شهر را به آتش کشيدند. مي‌توانم به جرئت بگويم که تمامي چوب‌هاي شهر به خاکستر تبديل شد و تصور نمي‌کنم سدوم و گومورا [قوم لوط] چنين به سرعت نابود شده باشند. به يقين اين بلايي بود که خداوند به دليل شرارت [اين] مردم نازل کرد... به درگاه خداوند دعا مي‌کنم که هيچگاه ديگر چنين صحنه‌اي نبينم.»

در دوران پسين، خان‌نشين کريمه تابع دولت مقتدر عثماني شد و، بنوشته کارامازين- مورخ نامدار روس، سلطان سليمان خان، کريمه را سنگر اصلي نيروهاي مسلمان در شرق مي‌دانست.

با توسعه اقتدار روسيه تصرف کريمه مورد توجه قرار گرفت و کاترين دوّم (کبير) از سال 1771 دسيسه و تهاجم در خان‌نشين کريمه را آغاز کرد که در سال 1783 به الحاق کامل کريمه به روسيه و اخراج و آوارگي ده‌ها هزار مردم بومي اين سرزمين انجاميد.

سياست «روسي کردن» کريمه از زمان کاترين آغاز شد و در زمان استالين به اوج رسيد. استالين در سال 1944 بخشي از جمعيت بومي کريمه را، به اتهام همکاري با آلمان نازي، به ازبکستان و ساير سرزمين‌هاي آسياي ميانه انتقال داد. اين حادثه در ميان مردم کريمه به «سورگون»، به معني «تبعيد»، معروف است. بدينسان، در پي سياست‌هاي روسيه تزاري و استاليني، روس‌ها در کريمه به جمعيت غالب بدل شدند.

امروزه، حدود 260 هزار نفر از مردم بومي کريمه در سرزمين خود، حدود 150 هزار نفر در ازبکستان و ساير کشورهاي آسياي ميانه و حدود 5 ميليون نفر کريمه‌اي‌تبار در ترکيه و روماني و بلغارستان و لهستان و فنلاند و کانادا و ايالات متحده آمريکا زندگي مي‌کنند. بخش عمده اين مردم ساکن ترکيه هستند. طبق برخي تخمين‌ها، تنها 480 هزار نفر از اين مردم هنوز به زبان بومي خود، که شاخه‌اي از ترکي است، تکلم مي‌کنند.

اوکرائين قريب به 46 ميليون نفر جمعيت دارد. جمعيت کريمه حدود دو ميليون نفر است که حدود يک ميليون و 200 هزار نفر روس، 480 هزار نفر اوکرائيني، و 260 هزار نفر بومي (تاتار) هستند.

بدينسان، با توجه به غلبه جمعيت روس در کريمه و پيوند آنان با روسيه، اقدام ديروز پارلمان کريمه قابل درک است و اگر فرايند تحولات اوکرائين به زيان روسيه تداوم يابد، استقلال منطقه استراتژيک کريمه محتمل است.


Saturday, March 08, 2014 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.