مطلب مرتبط:

توضيحات سيد محمود دعايي

 

قسمت دوّم

ابهام در نجف و بيروت

مهم‌ترين گروه اسلام‌گراي ايراني که با جنبش فلسطين و برخي دولت‌هاي عربي، به‌ويژه سوريه و ليبي، ارتباط داشت، گروه محمد منتظري است. اين گروه به دليل انتشار اعلاميه‌هايي با امضاي «روحانيت مبارز خارج از کشور» به اين نام شهرت يافت.

محمد منتظري يکي از برجسته‌ترين و پرشورترين طلاب انقلابي مسلمان در سال‌هاي 1340 و 1350 بود. او پس از دو بار دستگيري (1344 و 1347)، و سپري کردن سه سال و هفت ماه زندان، بار ديگر تحت تعقيب قرار گرفت و مخفي شد. در 13 خرداد 1350 در درگيري که ميان مأموران ساواک و محمد منتظري در قم رخ داد، و منتظري به کمک سلاح کمري موفق به فرار شد، در چمداني که وي حمل مي‌نمود مدارکي به دست آمد که ارتباط او را با سازمان فتح محرز مي‌کرد. [15] اندکي بعد مخفيانه به عراق رفت و هم‌زمان با تردد به لبنان و عراق، و حضور در جلسات درس امام خميني در نجف اشرف، مرکز فعاليت‌هاي سياسي- نظامي گروه خود را در دمشق قرار داد. منتظري از اسامي مستعار «سميعي» و «شيخ ناصر» و «ابواحمد» و گذرنامه پاکستاني استفاده مي‌کرد ولي بيش‌تر با نام «حسن سميعي» شناخته مي‌شد. [16] او در سال 1357 از نام مستعار «جعفري» استفاده مي‌کرد. [17]

گذرنامه و ساير مدارک پاکستاني محمد منتظري را سيد محمود دعايي فراهم مي‌آورد. دعايي، که نزديک‌ترين ارتباطات را با منتظري داشت، از طرقي که در خاطراتش مسکوت مي‌گذارد، شناسنامه‌ها و پاسپورت‌هاي اصل، نه جعلي، پاکستاني را به دست مي‌آورد و منبع تأمين اين اسناد براي ديگران، حتي برخي اعضاي سازمان مجاهدين خلق چون حسين روحاني، بود. دعايي مي‌نويسد:

«در همان سفر موفق شدم حدود 17 شناسنامه و پاسپورت اصل را در پاکستان به دست آورم و براي عناصر برجسته سازمان [مجاهدين خلق] حتي براي حسين روحاني پاسپورت پاکستاني و کارت شناسايي پاکستاني تهيه کنم...» [18]

محمد منتظري به جلب جوانان و طلاب مسلمان علاقمند به مبارزه مسلحانه عليه حکومت پهلوي پرداخت و تشکيلات خود را در کشورهاي عربي و شيخ‌نشين‌هاي خليج فارس و هندوستان و اروپاي غربي توسعه داد و از طريق محمدعلي هادي نجف‌آبادي (دکتر هادي) و شيخ حسن ابراهيمي در پاکستان نيز فعال بود. اين گروه با فتح و برخي سازمان‌هاي مبارز فلسطين و لبنان رابطه نزديک داشت. صادق طباطبايي مي‌نويسد:

«يکي از تشکيلاتي که خارج از کشور و بيش‌تر در سوريه و لبنان فعاليت مي‌کردند روحانيت مبارز خارج از کشور بود. البته همه آن‌ها روحاني نبودند. از عناصر فعال آن‌ها مي‌توان شهيد محمد منتظري، مهندس غرضي و آقاي احمد نفري را نام برد. براي محمد منتظري پول و اعتبار فراواني از ايران فرستاده مي‌شد. از جمله اقدامات آنان اين بود که افرادي را از ايران به سازمان‌هاي چريکي فلسطيني معرفي مي‌کردند و پس از تعليم و آموزش آن‌ها را به ايران باز مي‌گردانيدند. رژيم شاه و ساواک از اين موضوع مطلع بود و به مقامات لبناني و سوري فشار مي‌آورد که از فعاليت‌هاي عناصر مخالف جلوگيري کنند. دولت سوريه اين فشارها را تحمل مي‌کرد و علت آن هم حمايتي بود که آقاي صدر از اين افراد مي‌کرد.» [19]

«آقاي صدر به‌گونه‌اي مقامات سوريه را نسبت به اين‌ها مطمئن کرده بود که دست اين افراد در سوريه کاملاً باز بود. مثلاً، آقاي محمد منتظري تنها کاري که در سوريه نمي‌کرد آن بود که عليه آن کشور قيام مسلحانه کند!» [20]

گروه محمد منتظري حتي کوشيد از طريق ارتباط با اتحاد شوروي، با واسطه حزب توده، امکانات تسليحاتي فراهم آورد. نورالدين کيانوري در خاطراتش از سفر «ابوشريف» (عباس آقازماني)، دوّمين فرمانده سپاه پاسداران، [21] به برلين شرقي سخن مي‌گويد:

«رفقاي ما در وين به ما اطلاع دادند که دانشجويان مسلمان از آن‌ها خواسته‌اند که يکي از مسئولان‌شان با رهبري حزب توده ايران ملاقات کند. ما موافقت کرديم و قرار گذاشتيم و پس از چندي فردي که خود را "ابوشريف" معرفي مي‌کرد به برلين شرقي آمد... به ما گفت که با يک گروه مبارز در ايران- که مرکز آن در بيروت است- مرتبط است. درخواست او از ما اين بود که ما براي چند دانشجوي جوان عضو آن گروه در جمهوري دمکراتيک آلمان يا اتحاد شوروي يا هر کشور سوسياليستي ديگر امکان آموزش مخصوص ساخت مواد منفجره فراهم کنيم و تعدادي اسلحه کمري و سلاح سبک به آن‌ها بدهيم...»

کيانوري به «ابوشريف» اعتماد نمي‌کند و به وي پاسخ منفي مي‌دهد:

«بعد از انقلاب فهميديم که اين آقاي "ابوشريف" عباس زماني نام دارد و با حجت‌الاسلام محمد منتظري در رابطه بوده است. اگر اين مطلب را در آن زمان مي‌دانستيم براي ما خيلي باارزش بود و قطعاً به وي کمک مي‌کرديم.» [22]

براي من روشن نيست عباس زماني با اطلاع محمد منتظري با حزب توده تماس گرفت يا از طرق ديگر به اين اقدام ترغيب و هدايت شد؛ و در اين صورت چه کساني مشوق و راهنماي او بودند؟ شايد خود او در آينده اين ابهام را روشن کند.

امام خميني به محمد منتظري علاقه و اعتماد فراوان داشت. در پيام امام خميني خطاب به ملّت ايران، به مناسبت سالگرد انفجار 7 تير 1360 در دفتر حزب جمهوري اسلامي و کشتار ده‌ها تن از چهره‌هاي برجسته نظام نوپاي جمهوري اسلامي، بر نام دو تن تأکيد شده است: آيت‌الله دکتر سيد محمدحسيني بهشتي و حجت‌الاسلام و المسلمين شيخ محمد منتظري. در اين پيام آمده است:

«هر چند براي همه شهدا و به‌ويژه شهداي هفت تير عظمت و بزرگواري قائلم، ولکن شناخت من از شهيد مظلوم بهشتي و ابعاد گوناگون او و شهيد محمد منتظري و مجاهدات ارزشمند او بيش‌تر است و نمي‌توان تأسف شديد خويش را در فقدان آنان پنهان کرد...» [23]

در بازجويي 31 تير 1355 احمد نفري، از نزديک‌ترين افراد به محمد منتظري که خانه‌اش محل استقرار منتظري در زمان اقامتش در نجف بود، رابطه محمد منتظري با امام خميني چنين بيان شده:

«منتظري از افراد اصلي طرفدار خميني است و خيلي از برنامه‌ها را او عمل مي‌کند و در تمام مسافرت‌ها که مي‌رود و مي‌آيد با خميني در ميان مي‌گذارد و در تمام کارها که مي‌کند با عقيده و فرمان اوست. بارها از افرادي مثل املائي [24] شخصاً شنيده‌ام که مي‌گفت مقدار بيش‌تري مخارج احتياج داريم و منتظريم که منتظري برگردد عراق و از آقاي خميني بگيرد. معلوم بود که منتظري خيلي خصوصي است و مورد اعتماد اوست...» [25]

نام برخي از اعضاي گروه محمد منتظري به شرح زير است: محمد غرضي، احمد نفري، [26] علي جنتي، عباس آقازماني (ابوشريف)، عليرضا آلادپوش، احمد موحدي، سعيد تقديسيان، محسن شجاعي، صداقت‌نژاد، حسن متقي، سلمان صفوي، محمد بروجردي، حبيب‌اللهي، مرضيه حديدچي (دباغ)، مهدي باکري، محمد واقفي، علي سپهسالاري، شريف‌خاني، زهرا پيشگامي‌فرد (همسر شريف‌خاني)، سراج‌الدين موسوي، محمدعلي هادي نجف‌آبادي، حسن ابراهيمي، محمود شريفيان، حسين طارمي، علي يونسي و علي فلاحيان. [27]

چنان‌که مي‌بينيم دو وزير اطلاعات جمهوري اسلامي ايران در دوران رياست‌جمهوري اکبر هاشمي رفسنجاني و سيد محمد خاتمي، علي فلاحيان و علي يونسي، عضو پيشين گروه محمد منتظري بودند و نيز، چنان‌که خواهيم ديد، عضو گروه مدرسه حقاني قم. درباره ارتباط گروه محمد منتظري با گروه مدرسه حقاني توضيح خواهم داد.

گروه محمد منتظري «بهترين» هدف مشترک ساواک و موساد براي نفوذ در کشورهاي عربي و سازمان‌هاي فلسطيني شناخته مي‌شد به دو دليل:

1- گروه محمد منتظري از انضباط سازمان‌هاي منسجمي چون چريک‌هاي فدائي و مجاهدين خلق برخوردار نبود. علاوه بر اقوال شفاهي و خاطرات، مداقه در اسناد منتشر شده ساواک نشان مي‌دهد که محمد منتظري، بدون رعايت دقيق ضوابط امنيتي، به ديگران، به‌ويژه طلاب، اعتماد مي‌کرد و حتي آنان را به سادگي براي ديدن دوره‌هاي آموزشي در اردوگاه‌هاي فلسطيني دعوت مي‌نمود. [28] لذا، جلب اعتماد منتظري از طريق چهره‌آرايي و انقلابي‌نمايي آسان بود.

براي مثال، احمد نفري (صفت‌الله برزگر نفري) در اوائل سال 1355 با گذرنامه سوري، با نام «محمد امين قاسم»، وارد ايران شد. [29] ساواک اندکي بعد وي را دستگير کرد. اشراف اطلاعاتي ساواک بر مسائل گروه محمد منتظري تا بدان‌جا بود که حتي از مذاکرات دو نفره محمد منتظري و احمد نفري براي به دست آوردن گذرنامه پاکستاني و ويزاي کويت براي نفري، با نام «محمد شرف‌الدين»، اطلاع داشت. ساواک در بازجويي چنين وانمود کرد که محمد منتظري همکار اين سازمان است و مسئله فوق را او به ساواک اطلاع داده. احمد نفري باور کرد. نفري در بازجويي مورخ 31 تير 1355 به اين ضربه روحي سنگين واکنشي دردآلود نشان داد و نوشت:

[محمد منتظري] «... شايد که با شما قول داده کار کند و راجع به گذرنامه پاکستان که به من گفته بود به‌نام محمد شرف‌الدين درست مي‌کنم و ويزاي کويت درست مي‌کنم قبل از آن‌که به دست من برسد به شما گفته و اين کار نامردي او است... منتظري به من گفت که گذرنامه پاکستان درست مي‌کنم [به] اسم محمد شرف‌الدين و از من عکس گرفت و گفت چند روز ديگر مي‌دهم ولي نديدم... من خيلي از خدا مي‌خواهم او را... حتي اگر با شما کار مي‌کند نابودش کنم و آن چنان کينه‌اي دارم که حد ندارد...» [30]

نفر سوم، به جز محمد منتظري و احمد نفري، که مي‌توانست از مسئله مدارک پاکستاني نفري مطلع باشد، چه کسي بود؟ در صفحات قبل به اين پرسش پاسخ دادهام.

2- حضور چهره صادق و پرشور و موجهي چون محمد منتظري در رأس گروه فوق و شخصيت برجسته پدرش، آيت‌الله منتظري، سبب مي‌شد سازمان‌هاي فلسطيني و شخصيت‌هاي مبارز مسلمان عرب و غيرعرب به آن اعتماد کنند. در آن زمان آيت‌الله شيخ حسينعلي منتظري و آيت‌الله سيد محمود طالقاني به عنوان بلندپايه‌ترين روحانيون مبارز زنداني ايران در کشورهاي عربي شهرت و اعتبار فراوان داشتند. محمد منتظري به دليل روابط نزديک با امام خميني مي‌توانست، در صورت نياز، از اين طريق نيز اعتماد شخصيت‌ها و سازمان‌هاي مورد نظر را جلب کند.

3- تحريکات و شايعه‌پراکني‌هايي که عليه آيت‌الله سيد محمدباقر صدر و امام موسي صدر و دکتر مصطفي چمران، از سوي برخي فعالين نهضت امام خميني، در عراق و لبنان صورت مي‌گرفت، قابل تأمّل است و از اين طريق مي‌توان نکات مهمي را دريافت.

تأمّل در اختلافات فوق روشن مي‌کند که اين افراد از سوي فرد يا کانوني مرموز، که هيچگاه چهره واقعي خود را نمايان نکرد، تحريک مي‌شدند. به عبارت ديگر، افراد فوق، به دليل برخي خصوصيات شخصيتي، «آلت فعل» کانوني بودند که در پس‌پرده فتنه‌گري مي‌کرد. صادق طباطبايي به درستي منشاء اين تحريکات را «جاسوسان عراقي و جاسوسان اسرائيلي» خوانده است. [31]

جلال‌الدين فارسي از کساني است که، به دليل برخي خصلت‌هاي فردي، عليه آيت‌الله سيد محمدباقر صدر و امام موسي صدر و دکتر مصطفي چمران فعال بود. او تا بدانجام پيش رفت که امام موسي صدر را به «وابستگي به امپرياليسم و صهيونيسم» متهم کرد. [32] به‌نوشته صادق طباطبايي، جلال‌الدين فارسي «سعي داشت بين روحانيون مبارز خارج از کشور [گروه محمد منتظري] و آقاي صدر اختلاف بيندازد و آن‌ها را عليه آقاي صدر و دکتر چمران بشوراند.» [33] طباطبايي انگيزه جلال‌الدين فارسي را خصال فردي او مي‌داند:

«با وجود حمايتي که آقاي صدر از اين افراد داشت، متأسفانه برخي از آن‌ها با بي‌انصافي اتهاماتي به ايشان مي‌زدند و رفتار ناخوشايندي با آقاي صدر داشتند. گاهي اشخاصي از ايران به سوريه و لبنان مي‌آمدند. وقتي با اين افراد روبه‌رو مي‌شدند، سعي مي‌کردند مانع ديدار آن‌ها با امام موسي صدر و دکتر چمران شوند و آن‌ها را نسبت به اين دو نفر بدبين مي‌کردند... آقاي فارسي با تعدادي از افراد سازمان آزادي‌بخش فلسطين ارتباطي داشت. آن‌ها هم از او بهره‌برداري مي‌کردند و او فکر مي‌کرد مغز متفکر آنهاست. براي خودش تشکيلاتي راه انداخته بود و دو سه نفري در اطرافش جمع شده بودند. اما بيش‌تر براي پيشبرد اهداف و مقاصد شخصي خودش تلاش مي‌کرد تا نشان دهد آدم فاضلي است و از يک بينش خاص سياسي برخوردار. او فردي خودخواه و متکبر بود. هر کسي که به نوعي در لبنان مطرح مي‌شد مورد حسادت ايشان قرار مي‌گرفت. نسبت به دکتر شريعتي هم حسد و کينه داشت. صريحاً اظهار مي‌کرد اگر شريعتي با ساواک همکاري نکند به او اجازه فعاليت در حسينيه ارشاد نمي‌دهند...

بدون مبالغه، آقاي فارسي از هيچ کوششي عليه آقاي صدر فروگزاري نکرد. پس از انقلاب که به اسناد سفارت ايران در لبنان دسترسي پيدا کرديم سرنخ اغلب جزواتي را که منتسب به ايشان و بر اساس اطلاعات ايشان بود در آنجا يافتيم...» [34]

صرفنظر از خصال فردي جلال‌الدين فارسي، که مورد تکذيب من نيست، خصومت فارسي با امام موسي صدر و دکتر مصطفي چمران منشاء نظري و سياسي نيز داشت. چمران پرورش‌يافته فضاي دانشجويي دانشگاه تهران بود، در حادثه 16 آذر 1332 حاضر بود و مجروح نيز شد. چمران در سازمان‌هاي دانشجويي جبهه ملّي و نهضت آزادي، در ايران و آمريکا، فعاليت کرد و از جنبش ملّي شدن نفت و دکتر محمد مصدق تلقي مثبت داشت و به همان ميزان با دکتر مظفر بقايي و پيروانش مخالف بود. پيش‌تر عتاب شديد چمران به ابوالقاسم سدهي را ديديم. [+] در مقابل، تلقي جلال‌الدين فارسي از دکتر مصدق و جبهه ملّي و نهضت آزادي هماره به شدت منفي بوده است. [35]

قسمت سوّم


15.  شهيد حجت‌الاسلام محمد منتظري، تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1385، ص 128.

16.  همان مأخذ، صص 208، 224، 234، 236، 250، 251، 265، 275.

17.  همان مأخذ، صص 324-325.

18.  گوشه‌اي از خاطرات حجت‌الاسلام و المسلمين سيد محمود دعايي، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اوّل، 1387، ص 138.

19.  طباطبايي، همان مأخذ، ج 2، صص 170-171.

20.  همان مأخذ، ج 2، ص 201.

21.  اوّلين فرمانده سپاه پاسداران جواد منصوري بود. در آغاز تأسيس سپاه، ابوشريف مسئوليت عمليات سپاه را به دست داشت.

زندگينامه عباس آقازماني در مأخذ زير درج شده: سازمان مجاهدين خلق ايران؛ پيدايي تا فرجام 1344-1384، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، چاپ اوّل، 1384، ج 1، صص 493-495. براي آشنايي بيش‌تر بنگريد به زندگينامه ابوشريف در ويکي‌پدياي فارسي (15 ارديبهشت 1389) که احتمالاً خود وي در نگارش آن نقش داشته:

http://fa.wikipedia.org/wiki/عباس_آقازماني

22.  خاطرات نورالدين کيانوري [پرسش‌ها و ويرايش و تدوين از عبدالله شهبازي]، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ اوّل 1371، ص 467.

23.  صحيفه امام خميني، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ چهارم، 1385، ج 16، ص 364.

24.  محمدحسين املايي خوزاني متولد 1325 در همايون‌شهر اصفهان. از طلاب فعال در نهضت امام خميني در ايران و از شاگردان و اطرافيان امام در نجف و از نزديکان محمد منتظري بود. در سال 1357 به همراه امام به پاريس رفت. املايي در ارديبهشت 1358، اندکي پس از پيروزي انقلاب، در جاده تهران- قم در سانحه اتومبيل به قتل رسيد. این حادثه مشکوک نيازمند تحقيق است.

25.  منتظري، همان مأخذ، ص 270.

26.  طباطبايي، همان مأخذ، ج 2، ص 170.

27.  نام افراد فوق، از جمله علي يونسي و حسين طارمي، در مأخذ زير درج شده: رسول جعفريان، جريان‌ها و سازمان‌هاي مذهبي- سياسي ايران، تهران: چاپ ششم، مؤلف، 1385، ص 535.

فعاليت علي فلاحيان در گروه محمد منتظري بر اساس دستنوشته اوست. فلاحيان به توصيه من اين بخش از زندگينامه‌اش را، در زمان معرفي به مجلس شوراي اسلامي به عنوان وزير اطلاعات دولت هاشمي رفسنجاني، حذف کرد. در آن زمان (1372) "جناح راست"، به دليل رد صلاحيت بسياري از نامزدهاي "جناح چپ" از جمله 44 نماينده مجلس سوّم توسط شوراي نگهبان، در مجلس چهارم اکثريت داشت. احتمال مي‌دادم ذکر رابطه با گروه محمد منتظري کاهش آراء فلاحيان را سبب شود. پس از ديدن متن، که معاون پارلماني يا يکي از مديرکل‌هاي معاونت فوق در وزارت اطلاعات برايم آورد، تلفني به فلاحيان متذکر شدم و پذيرفت که ارتباطش با محمد منتظري را حذف کنم.

28.  براي مثال، بنگريد به سند مورخ 29 مهر 1354 در: منتظري، همان مأخذ، ص 241.

29.  همان مأخذ، ص 227.

30.  همان مأخذ، صص 269-270.

31.  طباطبايي، همان مأخذ، ج 2، ص 158.

32.  همان مأخذ، ج 2، ص 89. و بنگريد به نامه چمران به طباطبايي درباره اقدامات جلال‌الدين فارسي: همان مأخذ، ج 2، صص 382-383.

33.  همان مأخذ، ج 2، ص 171.

34.  همان مأخذ، ج 2، صص 171-172.

35.  مواضع خصمانه جلال‌الدين فارسي در حوادث پس از دهمين دوره انتخابات رياست‌جمهوري (1387) عليه ميرحسين موسوي تداوم مواضع سياسي گذشته اوست. بنگريد به: وبگاه جهان نيوز، «افشاگري جلال‌الدين فارسي در مورد موسوي»، دوشنبه، 10 اسفند 1388.

http://www.jahannews.com/vdcc10qo.2bqo48laa2.html

در دوران نخست‌وزيري ميرحسين موسوي، فارسي با پيروان متنفذ دکتر مظفر بقايي، سيد حسن آيت و سيد محمود کاشاني، همراه و هم‌انديش بود.


Saturday, March 31, 2012 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.