در
کوران اين حوادث سرنوشتساز، شاه و اشرافيت يهود را نه در جبهه
ايرانيان و کلدانيها که متحد فرعون مصر و بقاياي دولت آشور
مييابيم. پيوند يهوديان با امپراتوري آشور، چنانکه ديديم، از
زمان تيگلتپيلسر، پادشاه آشور، و آحاز، شاه يهود، آغاز شد و دو
مولود شوم آن انهدام خونين دولتهاي آرامي در دمشق (732) و قبايل
دهگانه بنياسرائيل در سامريه (720) بود.
در
زمان جنگ بختالنصر با ارتش فرعون مصر و متحدين آشورياش (605)
يهوياقيم [327] شاه يهود (609- 598) است. او شاه دستنشاندهاي است که نخو وي را به
قدرت رسانيد [328]
و متحد و خراجگزار فرعون بود.
به رغم پيروزي بر
ارتش مصر، بختالنصر به قلمرو دولت کوچک يهود تعرض نکرد؛[329]
و تنها از اين پس يهوياقيم خراج ساليانه خود را به دولت بابل تقديم
مينمود.
تمکين يهوياقيم به بختالنصر سه سال بيشتر دوام نياورد و از اين
زمان، به تعبير نويسندگان تاريخ شاهان يهود، «عاصي شد.»[330]
"عصيان" شاه يهود در پيوند با اتحاديه جديدي بود که در شرق
مديترانه با مشارکت سه دولت کوچک فلسطيني غزه،[331]
اشکلون[332]
و اشدود[333] و دولتهاي صور و اورشليم
به رهبري فرعون مصر شکل گرفت. در
نتيجه، در سال 598 پيش از ميلاد بختالنصر به غرب لشکر کشيد،
حکمرانان و رجال هوادار مصر در پنج دولت فوق را به عنوان "تبعيدي"
به بابل منتقل کرد و حکمرانان محلي مورد نظر خود را منصوب نمود.
يکي از اين تبعيديان يهوياکين [334]
شاه 18 ساله يهود است که سه ماه پيش با مرگ پدر به قدرت رسيده بود.
اين سرآغاز ماجرايي است که در
تاريخنگاري يهود با عنوان "تبعيد يهوديان به بابل" نقطهعطفي در
تاريخ يهوديت بهشمار ميرود. در اين الگوي تاريخنگاري، "تبعيد
بابل" دومين مظلوميت بزرگ "يهوديان"، پس از انهدام قبايل دهگانه
شمالي بهوسيله امپراتوري آشور، است. اين ماجرا نيز دروغي بزرگ بيش
نيست.
يهوياقيم و پسرش شاهاني ستمگر بودند و در
عهد عتيق از آنان به
نيکي ياد نشده است. در "کتاب دوم پادشاهان" درباره يهوياکين چنين
ميخوانيم: «آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هر آنچه
پدرش کرده بود، به عمل آورد.»[335]
در اين زمان نحوشطا،[336] همسر يهوياقيم و مادر يهوياکين، چهره اصلي و مقتدر دربار يهود است.
دائرةالمعارف يهود بر اين نظر است و دليل آن را ذکر مکرر نام
نحوشطا در عهد عتيق ميداند.[337]
بنابراين، به سان ساير حکومتهاي اينچنيني که ميشناسيم، دربار
يهود را بايد "دربار زنانه" و دولت يهود را "دولت حرمسرا" دانست.
اين سنتي است که پيشينه آن به زمان ايزابل و عتليا ميرسد.
ورود بختالنصر به اورشليم به آرامي و بدون خونريزي
انجام شد و
سخني از قتل و غارت و کشتار در ميان نيست. شاه نوجوان يهود، به
همراه مادر و درباريان و بزرگان شهر، به استقبال پادشاه بابل رفت و
بختالنصر به شهر وارد شد.[338] مورخين
عهد عتيق از بردن خزانه دربار سلطنتي و معبد سليمان توسط بختالنصر خبر ميدهند؛[339]
ولي اين قطعاً تنها بخشي از ذخاير دولت يهود است که طبق روال آن
زمان، و امروز، به عنوان "غرامت جنگي" ضبط شد؛ زيرا در زمان تهاجم
دوم بختالنصر هنوز ثروت انبوهي را در اورشليم مييابيم.
[340]
بختالنصر يهوياکين و مادر قدرتمندش را با گروهي از بزرگان و
کاهنان قبايل يهودا و بنيامين و لاويان،[341]
بههمراه هزاران تن از غلامان و
کنيزان و خوانندگان و نوازندگان ايشان،[342]
بههمراه خود به بابل برد و عموي 21 ساله يهوياکين به
نام صدقيا [343] را در سمت
نايبالسلطنه شاه يهود در اورشليم منصوب کرد.
[344] مورخين يهودي، جمع کساني را که به
بابل برده شدند ده هزار نفر گزارش کردهاند که شامل «زنان پادشاه و
خواجهسرايان و بزرگان و مردان جنگي و صنعتگران و آهنگران» نيز بود.
[345] چنانکه ميبينيم، بختالنصر
خاندان سلطنتي يهود را عزل نکرد و حکمراني بيگانه بر يهوديان نگمارد.
انتقال شاهان و رجال هوادار مصر به بابل و نصب حکمرانان جديد محلي، که
هوادار بابل يا بيطرف شمرده ميشدند، سياستي بود که بختالنصر در دولتهاي
فلسطيني نيز اجرا کرد.
امروزه، اکتشافات باستانشناسي و دستيابي مورخين به آرشيوهاي کهن
بابل آشکار ساخته که اين "تبعيديان"، برخلاف سدهها تبليغات
يهوديان، "اسير" نبودند. يهوياکين، مادرش و بزرگان يهودي، به سان
شاهان و بزرگان دولتهاي صور و غزه و اشکلون و اشدود، در بابل
زندگي شاهانه داشتند. صدقيا، در اورشليم، تنها نايبالسلطنه
به شمار ميرفت و بختالنصر همچنان يهوياکين را به عنوان "شاه
يهود" به رسميت ميشناخت و محترم ميداشت. املاک پهناور يهوياکين و
بزرگان و کاهنان يهودي در سرزمين يهود محفوظ بود و بهوسيله
کارگزارانشان اداره ميشد. اشراف تبعيدي يهود در بابل بطور منظم و
آشکار با اورشليم رابطه داشتند و اوامر يهوياکين در دولت يهود مطاع
بود. [346]
زندگي مجلل شاه يهود در بابل و مقام شامخ او در دربار
بختالنصر چنان است که برخي از محققين حتي برآنند که او را به تبعيد نبردند
بلکه خود براي گريز از بحرانهاي سرزميناش داوطلبانه در تحت حمايت پادشاه
بابل ميزيست. بهنوشته دائرةالمعارف يهود، پس از مرگ بختالنصر وضع
يهوياکين حتي بهتر از گذشته شد. او هنوز به عنوان شاه يهود در بابل از
احترام فراوان برخوردار بود و در سرزمين يهود نفوذ و قدرت داشت.
[347]
با
انتقال يهوياکين، نحوشطا و گروهي از بزرگان يهودي به بابل، صدقيا
رياست دولت يهود را به دست گرفت. به روايت عهد عتيق، صدقيا نيز
«آنچه را که در نظر خداوند ناپسند بود، موافق هر آنچه يهوياقيم
کرده بود، به عمل آورد.»[348]
صدقيا نيز، چون يهوياقيم و يهوياکين، پيوندي با آئين موسوي نداشت و
بتپرستي قهار بود.
«تمامي روساي کهنه و قوم خيانت بسياري موافق همه رجاسات امتها
ورزيدند و خانه خداوند را که در اورشليم تقديس نموده بود نجس
ساختند.» [349]
دو
سال پس از انتقال يهوياکين و مادرش به بابل، نخو درگذشت (596) و
فرعوني جديد به نام پسمتيخوس دوّم
[350]
به قدرت رسيد و سياستي تهاجمي را عليه اتحاد ايران و بابل کلداني
آغاز کرد. چهار سال پس از صعود فرعون جنگطلب جديد، شاهان کوچک شرق
مديترانه (دولت فنيقي صور، فلسطينيها و نايبالسلطنه يهود) بار
ديگر به دستنشاندگان و متحدين مصر بدل شدند. در سال 589 پسمتيخوس
نيز درگذشت و فرعوني جديد به نام آپريس
[351]
به قدرت رسيد که در عهد عتيق با نام "حفرع"
[352]
شناخته ميشود. آپريس سياست تهاجمي پسمتيخوس عليه اتحاد ايران و
بابل را ادامه داد. سرانجام، در سال 587 بار ديگر بختالنصر به سوي
سرزمين هاي غربي به حرکت درآمد و در کوران جنگ با ارتش مصر در
تابستان 586 اورشليم را به تصرف درآورد؛ شهري که در آن زمان، به
تعبير "کتاب عزرا"، «کانون فتنه» در منطقه به شمار ميرفت.
[353]
بختالنصر "معبد سليمان" را تخريب کرد، گروهي از اشراف شورشي يهود
را به قتل رسانيد، صدقيا را کور کرد و به بابل برد
[354]
و حکمراني از بنياسرائيل را در رأس اتباع دولت يهود گمارد.
[355]
قسمت هشتم
قسمت هشتم هنوز آماده نيست.
شهبازي
26 آذر 1387