تکاپوي
قرائيون در شبه جزيره ايبري از اواخر سده يازدهم ميلادي آغاز شد. برخي
رهبران قرائي، چون ابوالفرج و سعيد بن الطراس، به اين سرزمين رفتند و تبليغ
خود را آغاز کردند. پايگاه آنان در اندلس اسلامي بود ولي پيرواني در کاستيل
مسيحي نيز يافتند. گروش يهوديان فرودست کاستيل به قرائيون چشمگير بود و
پديدهاي جدي و خطرناک تلقي ميشد زيرا اليگارشي يهودي کاستيل حکمرانان
مسيحي را به سرکوب و اخراج آنان ترغيب کرد. پس از مرگ سعيد بن الطراس، زنش،
که به «معلمه»
شهرت داشت، کار او را دنبال نمود.
خطر
قرائيون براي اليگارشي زرسالار يهودي چنان بود که يهودا هالوي، متفکر بزرگ
يهودي، کتاب «خزري» خود را براي مقابله نظري با آنان تدوين کرد. ابراهيم بن
داوود قرطبهاي، متفکر ديگر يهودي، کتاب معروف خود به نام «سِفر قباله» را
در دفاع از تاريخ حاخاميم يهودي و عليه قرائيون نوشت. ابنميمون، بزرگترين
فيلسوف يهودي، نيز در دوران اقامت در مصر مجادلههاي سخت با قرائيون داشت.
مقابله با قرائيون تنها به مجادلات نظري محدود نبود. ما حداقل در دو نمونه
ميدانيم که يوسف فريزوئل (نيمه اول سده يازدهم) و تودروس ابولافي (نيمه
اول سده سيزدهم)، رهبران يهودي اسپانيا، برخوردي خشن و سرکوبگرانه با
قرائيون داشتند. شدت عمل فريزوئل، وزير مقتدر آلفونسوي ششم، با قرائيون
چنان بود که ابراهيم بن داوود، به رغم مخالفتش با قرائيون، از سلوک
«بيرحمانه» و «مقابله شديد» فريزوئل با آنان ياد کرده و اشاره نموده است
که وي ايشان را از سراسر سرزمين کاستيل اخراج کرد. ابنداوود، فريزوئل را
به سبب خشونتش در اين زمينه نکوهش ميکند. تودروس ابولافي نيز «به شدت
مخالف قرائيون» بود و با آنان برخوردي خشن و سرکوبگرانه داشت.
تأسيس
انکيزيسيون به وسيله «يهوديان نوکيش» و در زمان اقتدار اليگارشي يهودي-
مارانو در دربار حکمرانان مسيحي اسپانيا و پرتغال ميتوانست حربهاي مناسب
براي سرکوب
"مرتدين"
يهودي و قرائيون نيز باشد.
تأسيس
محکمه تفتيش عقايد زمينهچيني ها و تمهيدات مفصلي را در پشت داشت. از اين
ميان به ويژه بايد به کتاب کشيش اسپيناي يهوديالاصل اشاره کرد که در سال
1460 ميلادي منتشر شد و در آن «سنگرهاي ايمان» را در معرض تهاجم و فروپاشي
معرفي ميکرد و توجه پاپ را به اين «خطر» معطوف ميداشت. اين در حالي است
که کشيشاني نامدار چون آلفونسو کارتاژنا (1384- 1456) در رسالههاي خود، چون
«دفاع از وحدت مسيحيت»، مخالفت خويش را با تفتيش عقايد بيان داشتند؛ ولي
راه به جايي نبردند.
آلفونسو
کارتاژنا فرزند يک يهودي ساکن شهر بورگس است به نام پابلو سانتا ماريا
(1350-1435) که در سال 1390 به مسيحيت گرويد. او در زمره کساني جاي دارد که
منابع يهودي از ايشان با عنوان «مرتد»، apostate
نه «مارانو» [يهودي مخفي]، ياد ميکنند. سانتا ماريا با متون ديني يهودي و
مسيحي و اسلامي آشنايي وسيع داشت. او مورد توجه پاپ بنديکت سيزدهم قرار
گرفت، در زمره نزديکان او جاي گرفت و به سرعت در دستگاه کليسا رشد کرد. از
سال 1403 اسقف شهر کارتاژنا و از 1415 تا زمان مرگ اسقف شهر مهم بورگس بود.
پاپ
سيکستوس چهارم، کسي که فرمان تأسيس انکيزيسيون را صادر کرد، نيز
"ضد
يهودي"
نبود. به عکس، به تعبير دائرةالمعارف يهود، او «پاپ عصر رنسانس» بود و
بيانگر دوراني که «روح رنسانس در رم پيروز شده بود.» در اين زمان، برخلاف
تصور رايج، رابطه پاپ و دستگاه کليسا با يهوديان بسيار دوستانه گزارش شده
است؛ تا بدان حد که پاپ «با يهوديان رابطه شخصي نزديک داشت.» او يهوديان را
در کتابخانه واتيکان و نيز به عنوان پزشک شخصي خويش به کار گرفت و حتي
زماني که سخت بيمار شد پزشکان يهودي خون او را عوض کردند.
در نيمه
اول سده شانزدهم، رابطه حسنه اليگارشي يهودي با پاپها اوج گرفت و اين در
زماني است که از دوران لئوي دهم (1513-1521) اعضاي خاندان مديچي به مقام
پاپي رسيدند.
کلمنت هفتم
(1523-1534)، از خاندان مديچي، بيش از اسلاف خود با يهوديان رابطه دوستانه
داشت تا بدانجا که به هواداري از يهوديان شهرت يافت. در زمان او بود که
ديويد روبني و سولومون مولخو
"ظهور"
کردند. پاپ با آنان رابطه نزديک و دوستانه برقرار نمود. پاپ جوليوس سوم
(1550-1555)، از خاندان مديچي، نيز با يهوديان رابطه شخصي دوستانه داشت و
پزشک مخصوص او، به نام آماتوس لوسيتانوس، يهودي بود.
از نيمه
دوم سده شانزدهم، با صعود خاندان کتخومنس، رابطه پاپ با يهوديان تيره شد.
در سال 1567 پاپ پيوس پنجم (1566- 1572) طي فرماني رباخواري را ممنوع اعلام
کرد. از سال 1585 رابطه پاپها با يهوديان مجدداً حسنه شد و يهوديان، از
جمله يکي از اعضاي خاندان لوپز، بار ديگر به دستگاه پاپ راه يافتند. در
زمان کلمنت دوازدهم (1730-1740) اين رابطه مجدداً تيره شد و پس از او باز
حسنه شد. از اواخر سده هيجدهم، از زمان پيوس ششم (1775-1795)، رابطه پاپ با
اليگارشي يهودي به تيرگي گراييد. در اوايل سده نوزدهم، لئو دوازدهم
(1823- 1829) به مقابله شديد با يهوديان برخاست. اين وضع تا سال 1846 ادامه
داشت. از آن پس تا اواخر دهه 1870 رابطه حسنه بود. در اين زمان لئو سيزدهم
(1878- 1903) به مقابله با يهوديان برخاست و در سال 1892 آنان را به همدستي
با فراماسون ها و مشارکت در توطئههاي ايشان متهم کرد. چنانکه ميبينيم،
رابطه يهوديان و دستگاه پاپ در رم سيري پر فراز و نشيب داشته است.
محکمه
تفتيش عقايد در سپتامبر 1480 در شهر اشبيليه (سويل) آغاز به کار کرد که يک
کانون مهم مسلماننشين به شمار ميرفت. در سال 1486، آلفونسو دلا کاوالريا،
از خاندان يهودي لاوي و وزير مقتدر فرديناند، محکمه تفتيش عقايد
(انکيزيسيون) را در بارسلونا بر پا کرد. دائرةالمعارف يهود پس از ذکر اين
مطلب بهطور مشروح درباره رابطه دوستانه او با يهوديان سخن ميگويد. معني
اين شيوه نگارش دقيقاً آن است که خوانندگان يهودي اشتباه نکنند و دريابند
که او انکيزيسيون را براي پيگرد مسلمانان و مخالفين اليگارشي يهودي تشکيل
داد.
از آن پس،
انکيزيسيون يک نهاد رسمي کليسايي تلقي ميشد که مشروعيت خود را از پاپ
ميگرفت و بدنامي آن نيز به نام کليساي رم تمام ميشد. ولي واقعيت اين است
که انکيزيسيون تنها يک نهاد سياسي در خدمت اليگارشي غارتگر شبه جزيره ايبري
بود و پوشش ديني آن رياکاري بيش نبود.
هدايت
دستگاه انکيزيسيون با اعضاي خاندانهاي يهودي بود که اينک مسيحيان متعصب
مينمودند:
توماس
تورکوئهمدا، دادستان کل انکيزيسيون در سراسر اسپانيا (1483- 1494) و ديهگو
دزا، دادستان بعدي، هر دو يهوديالاصل بودند. در سال 1507 کاردينال
فرانسيسکو خيمنس (1436- 1517) دادستان کل انکيزيسيون شد و تا زمان مرگ در
اين سمت ماند. او همان اسقف پيشين طليطله است که پس از فتح غرناطه
[گرانادا] به عنوان حکمران اين شهر منصوب شد و کتابسوزان و کشتار عظيمي به
راه انداخت. تعداد کساني که در دوران رياست او بر انکيزيسيون سوزانيده شدند
2500 نفر گزارش شده است. دائرةالمعارف يهود نام او را به عنوان غير يهودي
مشخص کرده ولي افزوده است که در سال 1509 به کمک يهوديان براي «توسعه
مسيحيت» به شمال آفريقا لشکر کشيد و منطقه اوران را مدتي کوتاه به اشغال
درآورد. اين بيانگر پيوند نزديک کاردينال خيمنس با اليگارشي يهودي است. نام
خاندان خيمنس مکرر در زمره شرکاي اصلي خاندان يهودي- مارانوي مندس به ثبت
رسيده است. در اواخر سده هيجدهم و اوايل سده نوزدهم، خانوادهاي به نام
خيمنس را در انگلستان مييابيم که يهودياند. سِر موريس
خيمنس (1763-1837)، که نام يهودي او موسس (موسي) است، از زرسالاران مهم
انگليس بود و از سرمايهگذاران اصلي در
"تجارت"
[برده] سواحل غرب آفريقا. او مسيحي شد. برادرش به نام سِر ديويد خيمنس
(1777-1848) ) نيز مسيحي شد، به ارتش انگليس پيوست و به درجه ژنرالي رسيد.
قربانيان
مارانو- يهودي انکيزيسيون چه تعداد بودند؟
شمار کليه
کساني که در محاکم تفتيش عقايد اسپانيا به قتل رسيدند، در بيشترين
برآوردها 31912 نفر ذکر شده است. برخي محققين اين رقم را گزافه ميدانند و
تعداد قربانيان را طي سالهاي 1480- 1758، يعني در يک دوره طولاني 278
ساله، تنها چهار هزار نفر ذکر ميکنند. دائرةالمعارف يهود، که مقالهاي
مفصل در 13 صفحه به «انکيزيسيون» اختصاص داده، تعداد کل مقتولين به دست
محاکم تفتيش عقايد اسپانيا را، از آغاز تا سال 1808، 31912 نفر (بالاترين
رقم) ذکر کرده است. شمار مقتولين محاکم پرتغالي از آغاز تا سده هيجدهم 1175
نفر ذکر شده است. دائرةالمعارف آمريکانا تعداد کساني را که به فرمان محاکم
انکيزيسيون در سالهاي تصدي تورکوئهمدا به قتل رسيدند دو هزار نفر
ميداند.
ما
نميدانيم از اين قربانيان چه تعداد «مارانو»
(يهودي) بودند و چه تعداد «مور» (مسلمان). دائرةالمعارف يهود تنها به
قربانيان مسلمان محاکم تفتيش عقايد اشارهاي گذرا کرده است بيآنکه تلاشي
براي تعيين شمار يهوديان به عمل آورد. اگر شمار قربانيان مسلمان و يهودي را
به همان نسبت جمعيت مسلمانان و يهوديان شبه جزيره ايبري بدانيم و جمعيت
مسلمانان را کمترين رقم (سه ميليون نفر) و يهوديان را بيشترين رقم (330
هزار نفر) محاسبه کنيم؛ نسبت قربانيان يهودي و مسلمان انکيزيسيون يک به ده
است. اين روش علمي نيست؛ زيرا هم نسبت مسلمانان بسيار بيشتر بود (براي
نمونه، شهر غرناطه در زمان سقوط 500 هزار نفر جمعيت داشت که تنها 20 هزار
نفرشان يهودي بودند. اين انبوهترين يا از انبوهترين جوامع يهودي شبه
جزيره ايبري در آن زمان است.) و هم، به گمان ما، تنها آن يهودياني مورد
پيگرد انکيزيسيون قرار گرفتند که در زمره مخالفين اليگارشي يهودي جاي
داشتند. اينان
"مرتدان
يهودي"
و
"قرائيون"
يا کساني بودند که به هر دليل طعمه مخالفين قدرتمند خود ميشدند و در
رقابتهاي مالي و سياسي جان ميباختند. بهرروي، باز بيهيچ دليل، بالاترين
برآوردها از شمار قربانيان محاکم انکيزيسيون را ميپذيريم و فرض را بر آن
ميگذاريم که ادعاي تاريخنگاري يهود صحت دارد و به راستي «مارانوها» آماج
پيگرد انکيزيسيون بودند. در اينصورت نيز درمييابيم که شمار مارانو-
يهوديان قرباني نميتواند فراتر از سه چهار هزار تن باشد. اين به راستي هجو
تاريخ است؛ و شايد به همين دليل است که مورخين دانشگاه عبري اورشليم،
به رغم نگارش سه صفحه درباره
انکيزيسيون
و به رغم دقتي که در سراسر کتاب خود در ذکر ارقام داشتهاند، درباره شمار
کشتهشدگان يهودي در محاکم تفتيش عقايد سکوت کردهاند.