جمعه، 18 تير 1389/ 9 ژوئيه 2010، ساعت 5:15 صبح
«مافياي يهودي روسيه» و مسئله انرژي هسته‌اي ايران

متن دو يادداشت براي چاپ به صورت فايل PDF

درباره رشد شگرف «مافياي يهودي» در جمهوري‌هاي پيشين اتحاد شوروي، به‌ويژه روسيه و اوکرائين، فراوان سخن گفته مي‌شود. اين «مافيا»، که در اتحاد شوروي پيشين خود را در ساختار حزب کمونيست و سرويس‌هاي اطلاعاتي و امنيتي، به‌ويژه کا. گ. ب.، و دولت اتحاد شوروي پنهان کرده بود، از زمان حکومت بوريس يلتسين، اوّلين رئيس‌جمهور روسيه (1991- 1999) پس از فروپاشي شوروي، پايه‌گذاري شد و اقتداري کم‌نظير به دست آورد. از آن زمان تا به امروز مطالب فراواني دال بر نقش تاتيانا دياچنکو، [+] دختر کوچک يلتسين، در ساختار مافياي روسيه و نقش اين کانون در غارت ثروت ملّي و اموال دولتي و به فساد کشانيدن اقتصاد روسيه منتشر شده است. در دهه 1990 ميلادي بنيانگذاران نامدار «مافياي يهودي روسيه» به عنوان نزديک‌ترين دوستان و شرکاي تاتيانا شناخته مي‌شدند؛ کساني چون بوريس برزوفسکي، [+] رومن آبراموويچ، [+] مالک 26 در صد سهام کمپاني هواپيمايي ايرفلوت در زمان يلتسين، ولاديمير پوتانين [+] و ديگران. تاتيانا چنان به بدنامي و فساد مالي شهره است که تا به امروز مردم روسيه او را «تاتياناي خبيث» مي‌نامند.

عجيب است که در همان زمان، اولگ لوبوف، [+] ثروتمند نوخاسته و رئيس شوراي امنيت ملّي روسيه و مشاور نزديک يلتسين و دوست نزديک تاتيانا، با فومي‌هيرو جويو، [+] از گردانندگان فرقه مذهبي- تروريستي و به شدت ضد يهودي اوم شينريکوي ژاپن، که داراي دعاوي ديني درباره قريب‌الوقوع بودن آخرالزمان است، رفاقت و شراکت مالي داشت تا بدان‌جا که فرقه اوم در مشارکت با لوبوف دانشگاه مسکو- ژاپن را در روسيه تأسيس کرد. (بنگريد به يادداشت «معماي يک فرقه رازآميز: اوم شينريکو») [+]

همين کانون بود که يک سرهنگ گمنام کا. گ. ب. به‌نام ولاديمير پوتين را کشف و به يلتسين معرفي کرد؛ يلتسين وي را کارگزاري کارآمد تشخيص داد و در سال 1995 به عنوان نخست‌وزير منصوبش نمود. مي‌گويند يلتسين با پوتين شرط کرد که تو را رئيس‌جمهور روسيه خواهم کرد مشروط بر اين‌که خانواده من و ثروت‌شان هماره مصون از تعرض باشد. بدينسان، در 31 دسامبر 1999، در آستانه هزاره سوّم ميلادي، يلتسين (متوفي 23 آوريل 2007) به بهانه بيماري از رياست‌جمهوري کنار رفت، پوتين زمام امور را به دست گرفت و اندکي بعد در انتخابات دستکاري شده مارس 2000 رئيس‌جمهور شد و در 12 فوريه 2001 فرماني را صادر کرد که رؤساي جمهوري پيشين و اعضاي خانواده‌شان را از پيگرد قانوني مصون مي‌کرد. پوتين با همين سازوکار در سال 2008 جواني 42 ساله و ناشناخته به‌نام مدودوف را به عنوان رئيس‌جمهور روسيه برکشيد.

تاتيانا و شبکه‌اي که او از بنيانگذارانش بود از طريق «خصوصي کردن» صنايع عظيم روسيه ميلياردها دلار به جيب زدند. از زمان يلتسين تا به امروز خانواده يلتسين از طريق آلکسي دياچنکو، شوهر اوّل «تاتيانياي خبيث»، و والري اوکولوف، شوهر يلنا اوکولوا دختر بزرگ يلتسين، اداره کمپاني معظم هواپيمايي ايرفلوت را به دست دارند؛ کمپاني که در زمان حکومت يلتسين، در ماجراي واگذاري اموال دولتي به بخش خصوصي غارت شد. همين کمپاني است که در سال‌هاي 1370 ش. در ايجاد شرکت‌هاي خصوصي هواپيمايي ايران نقشي بزرگ ايفا نمود.

معرفي «مافياي يهودي روسيه»، و پيوند آن با کانون‌هاي مشابه در ايالات متحده آمريکا و اروپاي غربي و اسرائيل، و نقش اين کانون همبسته در عمليات پنهان مالي و انواع شيادي‌هاي سياسي- اقتصادي به کتابي مفصل نيازمند است.

با توجه به اهميت مسئله انرژي هسته‌اي در سرنوشت ايران در مقطع تاريخي کنوني، در اين يادداشت هدفم جلب توجه مردم، مقامات و محافل و احزاب و شخصيت‌هاي سياسي ايران است به خطري که به دليل ناشناخته ماندن جايگاه بزرگ مافياي روسيه، و ساير جمهوري‌هاي سابق اتحاد شوروي به‌ويژه اوکرائين، ايران را تهديد مي‌کند. بايد بيفزايم که در دو دهه اخير، اين مافيا از طريق معاملات عظيم با ايران سودهاي کلان به جيب زده است. در ظاهر اين‌گونه است که ايران با روسيه يا اوکرائين در تعامل است ولي در واقع، چنان‌که خواهيم ديد، با اختاپوسي مواجهيم که اندام آن از باکو و ايروان و تفليس در جوار مرزهاي ايران تا نيويورک و لندن و پاريس و تل‌آويو گسترده است. يک نمونه، جايگاه مسعود عاليخاني است. عاليخاني، که در سال‌هاي 1345- 1357 گرداننده واقعي شبکه‌هاي پنهان اسرائيل در ايران به‌شمار مي‌رفت، تا بدان حد که مطلعين جايگاه او در عمليات موساد در ايران را برتر از يعقوب نيمرودي و يوري لوبراني مي‌دانند، در دوران يلتسين در اوکرائين و روسيه فعاليت گسترده‌اي را دنبال مي‌کرد و به اين دليل عضو هيئت مديره «بنياد بين‌المللي خصوصي‌سازي روسيه» بود.

در اين يادداشت به معرفي سه شخصيت سياسي روسيه مي‌پردازم که در ارتباط با مسئله انرژي هسته‌اي ايران نقش تعيين‌کننده داشته‌اند:

 آناتولي چوبايس [+] (متولد 1334/ 1955) را بايد شخص اوّل و تعيين‌کننده در امور مربوط به انرژي هسته‌اي ايران دانست. چوبايس از ميلياردهاي نوخاسته روسيه است و نام او به عنوان يکي از ثروتمندان بزرگ جهان در نشريات غربي درج مي‌شود. چوبايس را «يهودي مخفي» و «دوّمين مرد منفور روسيه پس از بوريس برزوفسکي» مي‌دانند. [+] او به عنوان وزير دولت يلتسين طرّاح برنامه «خصوصي‌سازي» اقتصاد روسيه بود و راهي را آغاز کرد که وي و شرکايش را به ثروت‌هاي افسانه‌اي رسانيد. چوبايس در سال‌هاي 1998- 2008 رئيس مجتمع انرژي United Energy Systems (UES) روسيه بود و از سال 2008 رئيس مجتمع نانوتکنولوژي روسيه Rosnanotech است و نيز عضو شوراي مشاورين بانک ج. پ. مورگان چيس JPMorgan Chase & Co. بزرگ‌ترين بانک و غول مالي ايالات متحده آمريکا. [+] درباره پيوند خاندان آلماني‌ (يهودي) تبار مورگان و بانک مورگان با بنياد روچيلد، از بدو فعاليت در ايالات متحده آمريکا به عنوان کارگزار روچيلدها، در آثار خود سخن گفته و در آينده نيز مستندات بيش‌تري عرضه خواهم کرد.

 

آناتولي چوبايس، يهودي مخفي و «دوّمين مرد منفور روسيه پس از برزوفسکي» و مؤثرترين مقام روسي در مسائل انرژي هسته‌اي ايران

سرگي کيرينکو [+] (متولد 1341/ 1962)، رئيس «آژانس انرژي اتمي» روسيه Rosatom، [+] نيز، مانند پوتين و چوبايس و ملامد، از برکشيدگان يلتسين است و در زمان رياست‌جمهوري يلتسين مدتي کوتاه (از 23 مارس تا 23 اوت 1998) نخست‌وزير روسيه بود. کيرينکو نوه يک يهودي است به‌نام ياکوف ايزرائيتل (يعقوب اسرائيل). کيرينکو از 30 نوامبر 2005 رياست «روس اتم» (آژانس انرژي اتمي فدرال) و رياست هيئت مديره کمپاني عظيم «اتم انرگوپرام» Atomenergoprom را به دست دارد و عالي‌ترين مقام روسي در زمينه انرژي هسته‌اي به‌شمار مي‌رود. او همان کسي است که از بدو انتصابش مکرر وعده مي‌داد نيروگاه بوشهر را به زودي به پايان خواهد برد.

 

سرگي کيرينکو، رئيس سازمان انرژي اتمي روسيه در حال سخنراني در اجلاس سال 2000 داووس

سوّمين فرد مؤثر در مسائل مرتبط با انرژي هسته‌اي ايران لئونيد ملامد [+] است. اگر کيرينکو با استفاده از نام اوکرائيني مادرش تبار يهودي خود را پنهان مي‌کند و اگر چوبايس مي‌کوشد تا به عنوان يهودي شناخته نشود، لئونيد ملامد ابايي ندارد که از شهرت خاندان نامدار خود بهره برد. خاندان ملامد از سرشناس‌ترين خاندان‌هاي زرسالار يهودي است که تبار ايشان به اسپانياي سده پانزده ميلادي و به خاخام مه‌ير ملامد، وزير ايزابل ملکه کاستيل، مي‌رسد. ايزايل همان حکمراني است که به همراه شوهرش فرديناند، شاه آراگون، غرناطه (گرانادا)، آخرين بازمانده اندلس اسلامي، را تصرف کرد و هفت ماه بعد با ثروت به دست آمده از تاراج غرناطه در اوت 1492 کريستف کلمب را راهي سفر «هند» نمود؛ سفري که به «کشف» قاره آمريکا انجاميد.

 

لئونيد ملامد

خاندان ملامد پرشمار و متنفذ است و در تاريخ ايران نيز، چون عثماني، نقش مؤثر داشته است. ملا سيمانطوب ملامد، رئيس يهوديان مشهد در اواخر سده هيجدهم ميلادي، شخصيتي مهم در عرصه کاباليسم و تصوف رازآميز ايران است. والتر فيشل او را «رهبر معنوي يهوديان مشهد، شاعر، فيلسوف و مؤلف رساله‌هايي به عبري و فارسيهود» معرفي مي‌کند. ملا سيمانطوب ملامد چهره‌اي است مهم در تاريخ فرقه‌هاي رازآميز ايران و شناخت زندگي و انديشه‌هاي او «حلقه گمشده‌اي» است در شناخت تکاپوي «صوفيان يهودي» و شبکه يهوديان مخفي در شيراز و مشهد و ساير نقاط ايران از نيمه دوّم سده هيجدهم ميلادي. اين شبکه، علاوه بر خراسان و افغانستان و آسياي ميانه، از طريق خاندان ملامد با عثماني و «صوفيان ترک» نيز پيوند مي‌خورد. رياست خاندان ملامد بر يهوديان شيراز نيز موروثي بود و در دوران ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه ملا رحميم روبن ملامد هاکوهن رياست يهوديان شيراز را به دست داشت. ملا رحميم ملامد در سال 1906، در 52 سالگي، به فلسطين مهاجرت کرد و در بيت‌المقدس ساکن شد. ميراث «صوفيان يهودي» مشهد و شيراز و اصفهان و کاشان و همدان و دماوند در کارنامه ربي ملامد تداوم يافت. او يکي از رهبران و مروجان تصوف رازآميز يهودي (کابالا) در بيت‌المقدس بود و کتابي در حواشي زُهر، کتاب مرجع کابالا (قباله)، نگاشت که در سال 1919 انتشار يافت. پسرش، عزرا زيون ملامد، در شيراز به دنيا آمد، در سه سالگي به همراه پدر به بيت‌المقدس رفت و بعدها به يکي از اساتيد سرشناس دانشگاه‌هاي اسرائيل بدل شد. عزرا ملامد از سال 1961 به تدريس «کتاب مقدس» و «تلمود» در دانشگاه‌هاي عبري اورشليم، برايلان (حومه تل‌آويو) و تل‌آويو اشتغال داشت و عضو آکادمي زبان عبري و شوراي باستان‌شناسي اسرائيل بود. او تا زمان مرگ حاخام افتخاري يهوديان ايراني نيز بود. خاندان ملامد پرشمار است و در سراسر جهان گسترده. در دوران پهلوي، ملامدها در فراماسونري ايران فعال بودند. دکتر ناصر ملامد، استاد دانشکده کشاورزي دانشگاه تهران، عضو لژ لافرانس بود. ناصر ملامد در 10 آذر 1356 در لژ جويندگان کمال سقراط، وابسته به طريقت کهن اسکاتي، به درجه چهارم ارتقاء يافت. در اين مراسم دو ماسون نامدار شيراز، دکتر ذبيح قربان و پسرش دکتر کامبيز قربان، حضور داشتند.

 ملامد و دوست صميمي‌اش چوبايس

لئونيد ملامد از گردانندگان اصلي فعاليت‌هاي هسته‌اي روسيه است و رئيس پيشين کنسرن دولتي «راس‌انرگواتم» که امروزه «انرگواتم» [+] ناميده مي‌شود. لئونيد ملامد در فوريه 2000، زماني که رياست «راس‌انرگواتم» را به دست داشت، از تداوم همکاري‌هاي اين مجتمع با ايران و هند و چين در زمينه انرژي هسته‌اي، به‌رغم ممانعت ايالات متحده آمريکا، خبر داد. (آسيا تايمز، 3 فوريه 2000) [+] ملامد تا سپتامبر 2008 رئيس مجتمع «راس نانوتک» بود.

هسته سه نفره چوبايس- کرينکو- ملامد در دهه اخير نقشي بزرگ و مرموز در مسائل مرتبط با انرژي هسته‌اي ايران ايفا کرده است. شناخت ماهيت اين سه تن مي‌تواند راهگشاي ما در تبيين سياست‌هاي عقلايي و منطبق با مصالح ملّي باشد.  

معماي يک فرقه رازآميز: اوم شينريکو و آخرالزمان

فرقه اوم شينريکو Aum Shinrikyo را فردي نابينا به‌نام گيزو ماتسوموتو در سال 1986 در ژاپن تأسيس کرد. او بعداً نام «آساهارا شوکو» را بر خود نهاد. اوم واژه سانسکريت و به معني «قدرت‌هاي مخرب و سازنده جهان» است و شينريکو به معني «آموزش حقيقت برتر». همان‌گونه که از نام فوق پيداست، هدف فرقه آموزش حقيقت برتر درباره ساخت و تخريب جهان عنوان مي‌شود. فرقه اوم در اوت 1989 به‌عنوان يک فرقه ديني در ژاپن به ثبت رسيد. از همان زمان فرقه با شکايت والديني که فرزندان‌شان به عضويت آن درآمده و ارتباط خود را با خانواده قطع کرده بودند مواجه شد. فرقه در اصل بودائي است ولي آخرالزمان را کاملاً نزديک مي‌داند و دشمن اصلي را ايالات متحده آمريکا که به اعتقاد آساهارا مخلوق فراماسون‌ها و يهوديان و دشمن ژاپن است. آساهارا اعضاي فرقه را به آمادگي براي فرارسيدن قريب‌الوقوع آرماگدون (آخرالزمان) فرا مي‌خواند. براي مقابله با اين وضع، اعضاي فرقه احداث پناهگاه‌هاي مقاوم در برابر حملات اتمي را آغاز کردند.

در مارس 1993 آساهارا دستور ساختن گاز سارين و تهيه سلاح‌هاي شيميايي را صادر کرد و يکي از اعضاي فرقه که متخصص شيمي ارگانيک بود مسئول شاخه تحقيقات شيميايي و بيولوژيک فرقه شد. در اواخر 1993 گروه علمي فوق موفق به ساختن گاز سارين شد. اوم شينريکو از امکانات مالي و عملي گسترده برخوردار بود و 20 نفر متخصص ميکروبيولوژي که در بهترين لابراتوارهاي ژاپن کار مي‌کردند در اين گروه عضويت داشتند. در 27 ژوئن 1994 اعضاي فرقه گاز سارين را در منطقه مرکزي توکيو پخش کردند که به مرگ هفت نفر و جراحت صدها نفر انجاميد. در 20 مارس 1995 ده تن از اعضاي فرقه با گاز سارين به متروي زيرزميني توکيو حمله کردند. در اين تهاجم 12 نفر کشته و هزاران نفر مسموم شدند. در زمان حمله به متروي مرکزي توکيو اين فرقه 1100 عضو فعال داشت. طبق ادعاي پليس ژاپن، از اکتبر 1988 تا مارس 1995 سي و سه تن از اعضاي فرقه به‌علت نافرماني به‌دستور آساهارا کشته شدند. تحقيقات بعدي پليس چندين مورد مثله کردن و هشت فقره مرگ به‌علت اقدام به تمرينات فرقه، دو مورد خودکشي و چند مورد ناپديد شدن اعضا را ثابت کرد. بعد از دستگيري آساهارا، يکي از اعضاي فرقه به‌نام فومي‌هيرو جويو، دوست اولگ لوبوف فوق‌الذکر در روسيه، رهبري فرقه را به‌دست گرفت و به بازسازي آن پرداخت. او نام فرقه را از "اوم" به "الف" (حرف اوّل الفباي عربي و عبري) تبديل کرد که به معني "شروع مجدد" است. فرقه فوق به رهبري جويو همچنان آزادنه فعاليت مي‌کند و هنوز آساهارا را به‌عنوان بنيانگذار خود مورد تکريم قرار مي‌دهد. آساهارا در روسيه نيز پيرواني دارد و زماني در سفر به مسکو در يک اجتماع 15 هزار نفري از هوادارانش سخنراني کرد. فضاي آشفته سياسي و شکست ملت روسيه زمينه مناسبي است براي تبليغات فرقه به‌ويژه جنبه‌هاي ضد يهودي و ضدآمريکايي آن. در ماجراي متروي توکيو، جويو نيز دستگير و به سه سال زندان محکوم شد. او که خوش‌سيما و خوش‌لباس است، در جريان محاکمه اعضاي فرقه مرتب در تلويزيون و مطبوعات مصاحبه مي‌کرد و به اين ترتيب به چهره‌اي محبوب در ميان نوجوانان ژاپني بدل شد. فرقه اوم بيش از يک ميليارد دلار ثروت دارد و فقط در نيويورک داراي هشت شرکت تجاري است.

 الي کارمون نويسنده اسرائيلي در اکتبر 1999 نوشت:

«از نيمه سال‌هاي 1980 تجديد حيات يهودي‌ستيزي در ژاپن مشاهده مي‌شود. ده‌ها کتاب ضد يهودي در شمارگان ميليون به فروش مي‌روند. بخشي از مسئوليت اين پديده به گردن چپ‌هاي ژاپن است زيرا شعارهاي ضد صهيونيستي آن‌ها منجر به تشديد نفرت از يهوديان و فرهنگ يهودي شد. برخي نظريه‌پردازان افراطي چپ حتي نظرياتي را در زمينه توطئه جهاني يهود مطرح مي‌کردند که با تبليغات مشابه از سوي راست‌گرايان متفاوت بود. يکي از محبوب‌ترين مؤلفين ضد يهودي ژاپن، اونو ماسامي، کشيش بنيادگراي مسيحي، است. او در سال 1986 دو کتاب چاپ کرد و ادعا کرد که ايالات متحده يک کشور يهودي است و به‌وسيله يک دولت در سايه يهودي اداره مي‌شود. در 1992 يک مؤلف جديد ضد يهودي به‌نام اوتا ريو توطئه يهوديان براي تخريب ژاپن را به 1200 سال پيش، به دوران نارا در تاريخ ژاپن، امتداد داد. در اوايل سال 1995 دو کتاب چاپ شد که يهوديان را حتي به‌خاطر زلزله کواب در ژانويه 1995 متهم مي‌کرد. بنابراين، يهودي‌ستيزي فرقه اوم در محيط فرهنگي مساعدي رشد کرد و انديشه‌ها و گرايش‌هايي را بيان نمود که در محيط کنوني ژاپن موجود بود.»

Eli Caromon, The Anti- Semitism of Japan's Aum Shinrikyo: A Dangerous Revival [+]

شواهد زير نشان مي‌دهد که فرقه اوم را از بدو تأسيس کانون‌هاي مرموز حمايت مي‌کنند:

1- در سال‌هاي 1991 تا 1995 حدود 60 نفر از اعضاي اوم از مراکز اين فرقه گريختند و درباره محبوس کردن و سوءاستفاده از اعضاي فرقه براي پليس سخن‌ها گفتند. در تمامي اين موارد پليس حاضر نشد عليه فرقه اقدام کند. حتي کودکان برخي از اين فراريان به‌عنوان گروگان در اردوگاه‌هاي فرقه مانده بودند. در اين موارد نيز پليس حاضر به مداخله نشد و ترجيح داد با سران فرقه براي آزادي کودکان مذاکره کند. اگر مذاکرات به نتيجه نمي‌رسيد، پليس به اقدام ديگر دست نمي‌زد.

2- مواردي وجود داشت که اعضاي فراري در خيابان‌هاي شلوغ و ايستگاه‌هاي مترو به‌وسيله اعضاي فرقه دستگير و با اتومبيل به مقرهاي فرقه منتقل مي‌شدند. در اين موارد نيز پليس هيچگاه دخالت نکرد.

3- در ماجراي حمله به شهر 300 هزار نفري ماتسوموتو (27 ژوئن 1994)، پليس داستاني مضحک عنوان کرد و مدعي شد که مهاجم، به‌نام کونو، گاز سارين را شخصاً و احتمالاً تصادفي ساخته است. ساختن گاز سارين به تجهيزات پيشرفته نياز دارد و با وسايل ابتدايي ساخت آن ميسر نيست. شيمي‌دانان و کارشناسان در سراسر جهان بر اين نکته انگشت گذاردند ولي پليس ژاپن همان داستان را تکرار کرد و رسانه‌هاي ژاپني نيز کاملاً از نظر پليس حمايت کردند. جالب‌تر اين است که اندکي پس از اين حادثه، پليس در بيرون يکي از اردوگاه‌هاي فرقه اوم رسوبات گاز سارين را کشف کرد. اين يافته نيز پنهان نگه داشته شد و بازپرسي از کونو طبق همان سناريو ادامه يافت. پليس حتي کونو را مجبور کرد اعتراف کند که سارين را خودش ساخته است.

4- زماني‌که پليس به اردوگاه فرقه اوم وارد شد (15 مه)، هيچ نوع اسلحه و مهمات و هيچ نشاني از گاز سارين نيافت. گفته مي‌شود که چند ساعت قبل از ورود پليس اين وسايل به‌وسيله چند اتومبيل و واگن از محل خارج شده است. اين در حالي است که مي‌دانيم از دو روز قبل اين محل زير نظر پليس بود. گفته مي‌شد که آساهارا اندکي قبل از ورود پليس به مقر فرقه اين محل را ترک کرده است. ولي او بعداً در همين محل پيدا شد. يعني وي چنان به خود اطمينان داشت که مقر فرقه را ترک نکرد.

5- ماسايوشي تاکمورا، وزير دارايي ژاپن، دستور داد که کليه دارايي‌هاي فرقه صورت‌برداري شود ولي پليس حاضر نشد اين اطلاعات را حتي در اختيار يک وزارتخانه دولتي قرار دهد. در آن زمان، دارايي فرقه يکصد ميليارد ين (2/ 1 ميليارد دلار) تخمين زده مي‌شد. هم پليس و هم سران فرقه مدعي بودند که تنها ممر درآمد فرقه اعانه‌اي است که پيروان آن پرداخت مي‌کنند. مي‌دانيم که اوم حدود ده هزار پيرو در ژاپن داشت که بسياري از ايشان دانشجو بودند و توان پرداخت مبالغ چشمگير نداشتند. هزينه‌هاي اوم با گشاده‌دستي صورت مي‌گرفت و نشان مي‌دهد که اين فرقه از پشتوانه مالي چشمگيري برخوردار است. اوم ده‌ها نفر از اعضاي خود را براي تجارت به سراسر ژاپن روانه مي‌کرد و برخي از آنان بيش از يکصد کارمند داشتند که هوادار فرقه نبودند و هيچ يک از اين شرکت‌ها نيز سودي نداشت. ظاهراً اوم قصد نداشت از اين شرکت‌ها پولي به‌دست آورد. اين شرکت‌ها تنها براي عضوگيري و ايجاد پوشش براي عمليات غيرقانوني به کار گرفته مي‌شدند. اوم ماهيانه 118 هزار دلار نيز صرف عمليات خود در خارج از ژاپن مي‌کرد. بنابراين، در طول شش سال صدها ميليون دلار و شايد ميلياردها دلار به‌وسيله فرقه خرج شده است. اين ادعا که پول هنگفت فوق از طريق اعانه هواداران به‌دست آمده به‌کلي مضحک است. روشن است که اوم منبع درآمد ديگري داشته است.

توجه کنيم زماني‌که پليس مقر فرقه را جستجو کرد 700 ميليون ين (24/ 8 ميليون دلار) پول نقد و ده شمش طلا به‌دست آورد. اين شمش‌ها فاقد برچسب دولتي بوده که عيار و وزن آن را مشخص مي‌کند. روشن است که اوم اين شمش‌ها را خريداري نکرده زيرا طلاي خريداري شده حتماً با برچسب فوق و تعيين وزن و عيار عرضه مي‌شد. از شين کانمارو * نيز شمش‌هاي طلاي مشابهي به‌دست آمد. مي‌توان حدس زد که منبع هر دو طلا يکي بوده است. بهرحال، هيچگاه منبع ثروت فراوان فرقه اوم روشن نشده است.

6- نزديکي جويو، رهبر فرقه در روسيه، با مقامات عالي‌رتبه روسي، از جمله اولگ لوبوف، رئيس وقت شوراي‌عالي امنيت ملّي روسيه و مشاور نزديک يلتسين و دوست تاتيانا دختر بدنام يلتسين، تصادفي نيست. گفته مي‌شود يکي از دولتمردان بلندپايه و سرشناس ژاپني جويو را به مقامات روسي معرفي کرده بود. علي‌القاعده، اين فرد همان شين کانمارو است.

* شين کانمارو (1914-1996) [+] سياستمدار ژاپني. کانمارو از رهبران حزب ليبرال دمکرات ژاپن (LDP) بود و به "شاه‌ساز" Kingmaker شهرت داشت به‌خاطر نقش بزرگش در تعيين سرنوشت دولت‌هاي ژاپن. کانمارو به دريافت رشوه‌هاي کلان شهرت داشت. او بسيار ثروتمند بود و در زمان مرگ ميلياردها دلار ارثيه بر جاي گذارد. در سال 1992 جنجال رشوه او به يکي از رسوايي‌هاي بزرگ مالي ژاپن بدل شد. با مافياي ژاپن و گروه‌هاي افراطي راست‌گراي ژاپن ارتباط نزديک داشت. 


سه‌شنبه، 15 تير 1389/ 6 ژوئيه 2010، ساعت 10:15 بعد از ظهر

سنگ به دستان ديروز، نويسندگان امروز

وبگاه الف، متعلق به دکتر احمد توکلي رئيس مرکز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي، در يک ماه اخير دوّمين يادداشت خود را عليه من منتشر کرد. [+] نخستين يادداشت به پيش‌نويس کيفرخواست دادستان شباهت داشت و اعتراضي بود به قوه قضائيه که چرا عبدالله شهبازي به سان محمد نوري‌زاد زنداني نمي‌شود. [+] اين مطلب سه روز پس از آغاز انتشار پاورقي من درباره «منابع ويژه ساواک» و پيوندشان با موساد و انتشار خبر تدوين کتاب جديدم درباره سرويس‌هاي اطلاعاتي، کانون‌هاي توطئه‌گر و انقلاب اسلامي ايران [+] درج شد. آقاي محمدحسن (شهاب‌الدين) حائري، پسر آيت‌الله حائري شيرازي و رئيس دفتر وي، داماد دکتر احمد توکلي است. گمان مي‌کنم، مطالب فوق تراوشات فکر يا خامه وزين ايشان است که در وبگاه پدرزن‌شان درج شده.

اين دو يادداشت يا به نگراني آقايان از انتشار کتاب جديدم مربوط است يا به ناکامي تحرکات شديد کارگزاران و فرزندان آيت‌الله حائري در شيراز براي ايذاء من و بستگانم از طريق دستگاه قضايي فارس که حتي به احضارهاي مکرر و ناجوانمردانه ريش‌سفيدان کهن‌سال و محترم طوايف کوهمره سُرخي انجاميد به بهانه‌هاي واهي و از طريق شاکيان صوري و با دستاويز قرار دادن تجمعي که در 24- 25 خرداد 1387، دو سال پيش، صدها تن از مردم طوايف سُرخي در محل مراتع تخريب شده خود و در اعتراض به تخريب و تصرف مراتع‌شان برگزار کردند. [+] آخرين اين شکايت‌ها و احضارها و آزار محترمان و ريش‌سفيدان منطقه، که خوشبختانه به دليل هشياري دستگاه قضايي فارس و درايت بازپرس مربوطه خنثي شد، در 14 تير 1389 بود. به‌نظر مي‌رسد همان روز، پس از ناکامي در دادسراي شيراز، يادداشت فوق را در وبگاه «الف» منتشر کردند.

احضار عبدالله شهبازي و تعدادي از ريش سفيدان سرخي به اتهام تخريب و تشويش و غيره در 14/ 4/ 1389

علت ديگر انتشار اين دو يادداشت را شايد بتوان در تشديد تعارضي جستجو کرد که هم اکنون در استان فارس جريان دارد. اقدامات دکتر احمدزاده کرماني، استاندار جديد، عليه استيلاي آن‌چه که «پدرخواندگان اصول‌گرايي فارس» نام گرفته، به مراحلي حاد رسيده است. [+] شکايت از مؤسسه خصوصي «فلاحت در فراغت»، متعلق به آيت‌الله حائري شيرازي، به دليل تصاحب هفتصد هکتار زمين و درخواست 15 ميليارد تومان غرامت به نفع دولت، [+] بازداشت شبانه يکي از پسران حائري شيرازي در کلانتري معالي‌آباد به اتهام تخلفات مالي و آزادي وي با هفتصد ميليون تومان وثيقه، عزل توأم با اعتراض و جنجال سرهنگ محمدابراهيم عزيزي فرماندار شيراز (14 ارديبهشت 1389)، [+] و انتشار خبرنامه‌هاي هتاکانه و هجوآميز عليه استاندار از سوي کساني چون محمدرضا هاجري [محمدرضا عمله سعدي، از اهالي محله سعدي شيراز]، [+] نماد اين تعارض است. (بنگريد به وبگاه‌هاي زير که اخيراً عليه استاندار فارس ايجاد شده: +، +) ظاهراً آقايان علت نزول اين «بليه آسماني» براي خود و شرکت‌هاي متعددشان را اقدامات من در اوائل سال 1387 مي‌دانند!

نويسندگان وبگاه «الف» اين بار به اين دستاويز کودکانه متوسل شده‌اند که گويا شهبازي با درج جمله زير، به سان خوارج صدر اسلام، منکر امامت امام معصوم است. نوشته‌اند:

«داشتم وبلاگ عبدالله شهبازي مورخ را مي خواندم که ناگاه به جمله اي برخوردم که سه فاز برق از سرم پريد. [!]اين نوشته شهبازي در محکوميت حکم صادر شده براي محمد نوري زاد بود. بخوانيد: "... مگر امر به معروف و نهي از منکر از واجبات دين نيست؛ حتي اگر مخاطب پيامبر و امام معصوم باشد؟ مگر متکلمين قرن‌ها درباره راز آيه شريفه «وشاورهم في الامر»، که خطاب به پيامبر صادر شده، بحث‌ها نکرده‌اند؟..." جالب است! شهبازي معتقد است که پيامبر و امام معصوم را هم مي توان امر به معروف و نهي از منکر کرد! اين ها شناخت‌شان از پيامبر و ائمه در اين حد است. در حالي که ما در دعاهاي‌مان مي‌خوانيم: المعروف ما امرتم به و المنکر ما نهيتم عنه: معروف آن است که شما ائمه به آن امر کنيد و منکر آن است که شما ائمه از آن نهي کنيد. اين سخن شهبازي مرا ياد روزنامه‌هاي زنجيره‌اي عصر اصلاحات انداخت که نوشتند عليه خدا هم مي‌توان تظاهرات کرد. خوارج هم با همين ديدگاه امام علي (ع) را، به خيال خود، امر به معروف و نهي از منکر کردند...» [+]

اتفاقاً در زمان نگارش جمله فوق منظورم دقيقاً همين نمونه تاريخي يعني خوارج صدر اسلام بود و رويه امام معصوم (ع) در قبال آنان. سخن بر سر اين نيست که آيا امام معصوم (ع) حجت رفتار شيعيان است يا خير، سخن بر سر اين است که آيا امام معصوم (ع) انتقاد و «امر به معروف و نهي از منکر» خوارج را، تا زماني که دست به سلاح نبرده بودند، برمي‌تابيد يا نه؟ به عبارت ديگر، آيا پيامبر (ص) و امام معصوم (ع)، به تعبير امروزين، براي «شهروندان منتقد» يا حتي «عاصي» خود، مانند خوارج، «حقوق شهروندي» قائل بودند يا نه!

براي شناخت ابعاد صداقت آقايان و درک ميزان تبعيت‌شان از امام، اعم از معصوم و غير معصوم، اشاره‌اي گذرا به سوابق عملکرد آنان در دوران امام خميني (ره) کفايت مي‌کند:

هنوز از ياد نبرده‌ام زماني را که آيت‌الله منتظري قائم‌مقام رهبري بود و مورد حمايت کامل امام خميني و طبق منطق امروزين همين آقايان عدم تمکين به ولي فقيه با «ارتداد» مساوي بود! در آن زمان که جوانان انقلابي، مانند اعضاي سپاه پاسداران از صدر تا ذيل، در قنوت نمازهاي خود به آيت‌الله منتظري دعا مي‌کردند، «آقايان» پسران خردسال و نوجوان خود را براي شعارنويسي شبانه يا حتي پرتاب سنگ و شکستن شيشه به بيت مرحوم آيت‌الله منتظري روانه مي‌کردند. گمان مي‌کنم اين نويسندگان نوپا در وبگاه «الف»، که هنوز حتي يک کتاب درباره تاريخ حکومت‌گري در صدر اسلام نخوانده‌اند، همان سنگ به دستان ديروزند.


چهارشنبه، 9 تير 1389/ 30 ژوئن 2010، ساعت 3:30 صبح

حسب حال: در «غبار فتنه»

مدت‌هاست در اين وبلاگ چيزي ننوشته‌ام. بخشي به دليل اشتغالم است به کتابي که سرگرم نگارش آنم، بخشي به خاطر مشغله‌هاي زندگي و بخشي به دليل نداشتن حرفي براي گفتن.

1- خبر شروع کارم براي تدوين کتابي درباره سرويس‌هاي اطلاعاتي، کانون‌هاي توطئه‌گر و انقلاب اسلامي ايران را در يادداشت پيشين درج کردم. گزيده‌اي از برخي مطالب اين کتاب نيز در وبگاه «خبرانلاين»، به صورت پاورقي، در دست انتشار است. [+] پاورقي فوق دو بازتاب خصمانه، و مشهود، داشت: يکي، يادداشتي است سخيف و مضحک در وبگاه «ايران گلوبال» که مرا در جايگاه «جيمز باند» قرار داده، [+] و ديگري مطلبي سخيف‌تر که بيش‌تر به پيش‌نويس کيفرخواست دادستان و «پرونده سازي» مي‌ماند تا مقاله مندرج در وبگاه منسوب به رئيس مرکز پژوهش‌هاي مجلس شوراي اسلامي. نويسنده وبگاه «الف» به قوه قضائيه معترض است که چرا شهبازي را چون نوري‌زاد دستگير نمي‌کنيد. نوشته‌اند:

«در مقايسه با نوري‌زاد، جرم‌هاي آشکار شهبازي آن قدر گسترده است که جاي سئوال دارد چرا آن يکي به مجازات قانوني‌اش رسيده و اين يکي... هنوز در سايت فيلتر شده‌اش شبهه‌پراکني مي‌کند و به بسط محتواي مجرمانه در آن مي‌پردازد.» [+]

اين سخنان بيمارگونه همه به خاطر نگارش کتابي است درباره ساواک و موساد و نقش آن در تحولات سي ساله پس از انقلاب. علت اين واکنش شتاب‌زده و پيش‌رس چيست؟ «دوستان» نگران چيزي هستند؟!

2- در اين يکي دو ماه با دلواپسي تحولات کشور و منطقه را دنبال مي‌کنم؛ «غبار فتنه» را بسيار سنگين مي‌بينم و حيرت مي‌کنم از فقدان «بصيرت» در آن کسان که بايد ژرفاي حوادث را ببيند و نمي‌بينند. گويي در گردونه‌اي مهارناشدني گرفتار شده‌اند که جامعه را به سمت و سويي فاجعه‌بار پيش مي‌برد؛ سمت و سويي که مطلوب کانون‌هاي جنگ‌افروز «نئوکان» است، آن‌ها که به چيزي کمتر از نابودي تمامي آرمان‌هاي انقلاب بزرگ ملّت ايران، و شايد تماميت ارضي ايران، رضايت نمي‌دهند.

3- با نگراني تحولات دهه پاياني خرداد 1389 را ناظر بودم. روشن بود که «کانون معلوم‌الحال» برنامه‌اي گسترده براي به خاک و خون کشيدن جامعه و کشتار و اعدام‌هاي «فله‌اي» طراحي کرده و با تمامي قدرت مي‌خواهد کار انقلاب و نظام را در اين «ده روز» يکسره کند. سخنگويان لگام گسيخته اين کانون به صراحت آرزوهاي قلبي خود را دال بر خونين شدن تحولات جاري بيان مي‌کردند و دوستان‌شان براي آن «تدارک مفصل» مي‌ديدند. اين «آشوب سازمان‌يافته»، و تدارک سنگين و پرخرج آن، در مواجهه با درايت شگرف مردم و خردمندي ميرحسين موسوي به باد رفت.

4- در شگفتم از نجابت خاتمي. سيد محمد خاتمي، در دوران هشت ساله رياست‌جمهوري‌اش، زماني که در سرير قدرت بود و در اوج محبوبيت مردمي به‌ويژه در دو سه ساله اوّل پس از پيروزي در انتخابات تاريخي 2 خرداد 1376، حتي يک بار، تأکيد مي‌کنم حتي يک بار، تجمعي از حاميان خود برگزار نکرد. اين تجمع مي‌توانست ميليون‌ها نفر را در پيرامون خواست‌هاي خاتمي به خيابان‌ها کشاند و به اهرم فشار کارساز بدل شود. خاتمي چنين نکرد و هماره کوشيد تا هواداران افراطي‌اش را مهار کند. هيچ يک از سخنراني‌هاي خاتمي را به ياد نمي‌آورم که در آن از رهبر انقلاب تجليل نکرده باشد. ابرام خاتمي بر اين رويه تندروان حامي‌اش را عليه او شورانيد و انتقاداتي تند را بر او سبب شد.

اينک زمام کار به دست کساني است که به عکس آن‌چه خاتمي کرد رفتار مي‌کنند. شعر معروف حافظ را از ياد برده‌اند که «دور گردون» يکسان نمي‌چرخد و هر دو روزي بر مراد يکي است. اينان در بخش عمده تاريخ سي ساله جمهوري اسلامي در اقليت بودند و بارها مورد عتاب شديد امام خميني قرار گرفتند ولي هيچگاه امام به حذف‌شان از ساختار قدرت اقدام نکرد زيرا به «نظم تک صدايي» اعتقاد نداشت. مي‌بينيم که اينک چگونه سبکسرانه و بي‌محابا مي‌تازند تا آن «نظم تک صدايي» را حاکم کنند؛ آن‌گونه که در دهه 1340 ش. بر ايران حاکم شد و فرجامش را ديديم.

5- اين روزها زمان مناسبي است براي کساني که مي‌خواهند از خميني و آرمان‌هاي بلند و دستاوردهاي بزرگ او انتقام بگيرند. البته تاريخ سي ساله پس از انقلاب قابل نقادي است ولي نخست بايد تاريخش را شناخت و بعد نقدش کرد. در کنار کاستي‌ها، دستاوردهايش را هم بايد ديد. هنوز چند و چون بسياري حوادث براي مورخين مبهم است. مثلاً، هنوز نمي‌دانيم واقعيت ماجراي آن کشتار زندانيان چه بود. هنوز پاسخي روشن از آيت‌الله موسوي اردبيلي در اين زمينه منتشر نشده.

اين فضاي مناسب براي «نقد سياه» تاريخ سي ساله انقلاب را، و چشم فروبستن بر افق‌هاي روشني که فراروي جامعه ايراني گشود، کساني فراهم آورده‌اند که در دو سال اخير انقلاب را، هم در نام و هم در مضمون، به ابتذال کشانيدند. هم اين «مدافعان» سينه‌چاک انقلاب و هم آن هتاکان به امام خميني و تحريف‌گران تاريخ انقلاب هر دو به يک کار مشغول‌اند: انتقام از امام خميني و جايگاه تاريخي او.

6- در تاريخ معاصر ايران هتک حرمت از محترم‌ترين نهادهاي ديني و انقلابي هيچگاه بدين حد بي‌پروا نبوده است. هجمه و تخريب بيوت علماي بلندپايه و مراجع عظام تقليد، آن‌گونه که در فيلم‌ها مشاهده مي‌شود، و اهانت‌هاي بي‌نظير به ساحت بيت امام راحل و هتک حرمت از نوه امام و رئيس خاندان بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، تنها با سه حادثه در تاريخ دو سده اخير ايران قابل مقايسه است: لشکرکشي محمد شاه قاجار و حاج ميرزا آقاسي صدراعظم به اصفهان و هتک حرمت از مجتهد شفتي، ورود رضا شاه به حرم مطهر حضرت معصومه (س) و ضرب و شتم مرحوم بافقي، و حمله به مدرسه فيضيه قم و ضرب و شتم طلاب. آن سه بار، مهاجمان يا مدعي صوفي‌گري بودند (حاج ميرزا آقاسي) يا منادي تجدّد غرب‌گرايانه (حکومت پهلوي). اين بار هجمه به ارکان نهادهاي ديني با نام دفاع از دين و انقلاب اسلامي توجيه و تبيين مي‌شود!

7- وضع ايران در منطقه نگران کننده است. در ايالات متحده آمريکا اقتدار کانون‌هاي جنگ‌افروز «نئوکان» (نومحافظه‌کار) با ساقط شدن دولت جرج بوش پايان نيافته. آنان حضور دارند و قدرتمندند و از تمامي اهرم‌هاي فشار بهره مي‌برند تا ماجراجويي نظامي جديدي را در منطقه رقم زنند. در آن سوي خط، کساني ايستاده‌اند و «هل من مبارز» مي‌طلبند. گويي هماهنگي يا عمدي در کار است که زرادخانه تبليغاتي «نئوکان‌ها» از توش و توان نيفتد. نگران آنم که اين ماجراجويي به فرجامي بينجامد که تمامي عقلاي جهان نگران آن‌اند. فرجامي که ايران و منطقه بهايي سنگين بابت آن خواهد پرداخت. فرجامي که کم از ماجراجويي صدام نخواهد بود.

8- در عرصه اقتصادي رکود مزمن به همراه تورّم فزاينده وضعي خطرناک پديد آورده. جمع اين دو ضد، تورّم و رکود، در اقتصاد ايران از عجايب روزگار است و نشانگر بنيان‌هاي به‌کلي ناسالم و دستکاري شده اين اقتصاد؛ اقتصادي که تنها بر درآمدهاي نفت و گاز متکي است و با اندک خلل در اين درآمدها به سان حباب متلاشي خواهد شد.

9- در عرصه امنيت ملّي وقايعي رخ مي‌دهد که ظاهراً تنها مديران عالي‌رتبه مربوطه نابهنجاري آن را نمي‌بينند. مثلاً، حتي براي من، ميزان اقتدار برخي از گروهک‌هاي تروريستي، که به بهانه اقدامات آن‌ها مجازات‌هاي سنگين اعمال شده، و حتي اصل موجوديت اين‌گونه گروهک‌ها، مورد ترديد است. اگر من، که سال‌ها در اين حوزه قلم زده‌ام، اين‌گونه در شک و ترديدم، قطعاً براي ساير مردم اين شبهات جدّي‌تر است و اطلاع رساني مستند و عقل‌پسند را ضرور مي‌کند.

نمونه ديگر، ماجراي دستگيري و اعدام عبدالمالک ريگي است. با انتشار چند خبر در رسانه‌هاي خارجي، گزارش سراسر «اکشن» داخلي درباره دستگيري او به مضحکه بدل شد و اعلام خبر اعدام ريگي، بدون انتشار فيلمي از آن، ابهام‌ها را مضاعف کرد. طبق عرف، و براي توجيه افکار عمومي و ممانعت از حرف و حديث‌هاي دشمنان، بايد صحنه اعدام جنايتکاري چون ريگي، حداقل در حد فيلمي که از صحنه اعدام صدام پخش شد، به اطلاع عموم مي‌رسيد.

10- در چنين فضايي، بيانيه آيت‌الله هاشمي رفسنجاني به مناسبت سالگرد فاجعه هفتم تير تکان‌دهنده است. تغيير در عناوين اصلي صفحه اوّل وبگاه رسمي وي نيز، پس از صدور آن بيانيه، حائز اهميت فراوان است. اينک، هاشمي رفسنجاني به «سياست صبر» در قبال تهاجم‌هاي سنگين بر ارکان انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران پايان داده. اين نقطه عطفي است در تحولات جاري. به گمانم، اين بار نيز، چون گذشته، ورود هاشمي به صحنه تعيين‌کننده و سرنوشت‌ساز خواهد بود.

11- اينک، يک سال پس از فتنه خرداد 1388، حضور پنهان ولي اقتدارآميز فرقه‌اي معين، که داراي پيوندهاي جهاني و پشتوانه مالي نيرومند است، در فضاي سياسي ايران مشهود شده تا بدان‌جا که مورد تأکيد بسياري از عقلاي قوم قرار گرفته. [+]

12- اميد که اين روزهاي تيره، با ناکامي کانوني که تباهي اين ملّت را مي‌خواهد، به پايان رسد. آرزومند روزهاي خوب براي مردم بزرگ ايرانم و نيز براي دستاورهاي انقلاب فرخنده‌اي که اين ملّت در سي سال پيش رقم زد و مرحله‌اي نو را در حيات جامعه ايراني آغاز کرد.


Tuesday, February 22, 2011 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.