جهارشنبه، 16 مرداد 1392/ 7 اوت 2013، ساعت 2:20
بعدازظهر
دادگاه ژنرالها در
ترکيه:
افول شبکه هاي پنهان دوران "جنگ سرد"؟
از کودتاي 28 مرداد 1332 در ايران تا عمليات گلاديو در
ايتاليا و ارگنه کن در ترکيه
دوشنبه،
14 مرداد 1392/ 5 اوت 2013 نتايج دادگاه شبکه ارگنه کن
در ترکيه اعلام شد و ژنرال ايلکر باشبو، رئيس پيشين
ستاد کل نيروهاي مسلح ترکيه، و تعداد قابل توجهي از
چهرههاي متنفذ عضو شاخه هاي مختلف ارگنه کن، به
اتهام تلاش براي کودتا، به زندانهاي سنگين محکوم
شدند. در ميان محکومان، علاوه بر نظاميان، تعدادي
شخصيت سياسي، استاد دانشگاه و روزنامه نگار سرشناس
نيز حضور دارند.
برغم آنچه
گاه ادعا مي شود،
مبارزه با شبکه ارگنه کن تنها در جهت منافع دولت
اردوغان نيست. حزب
جمهوريخواه خلق، بزرگترين حزب مخالف دولت اردوغان،
که هوادار لائيسيته است، بويژه در پي کودتاي 3 ژوئيه
2013 مصر، دريافته که با وجود اقتدار ارگنه کن آينده
دمکراسي در ترکيه در معرض انواع تهديدها و مخاطرات
جدّي قرار خواهد گرفت. از اينرو، فراکسيون قدرتمند اين
حزب در پارلمان ترکيه نيز، مرکب از 135 نماينده، مدافع
اقدامات اردوغان در خنثي کردن شبکه مخفي توطئه گري
هستند که طي دهه هاي متمادي قدرت واقعي را در جمهوري
ترکيه به دست داشته است.
اقدام مهم مجلس ترکيه در تغيير قانون وظايف ارتش (21
تير 1392/ 12 ژوئيه 2013)، که دستاويز حقوقي دخالت
نظاميان در سياست را از ميان برد، بدون حمايت حزب
جمهوري خواه خلق ممکن نبود. به دليل اين اشتراک منافع
دو حزب اسلامگرا و لائيک در مبارزه با ارگنه کن است
که مصطفي سرگين تنراوغلو، نماينده مجلس از حزب
جمهوريخواه خلق، قانون پيشين را عذري «کثيف و خونين»
براي دخالت نظامي خواند و افزود: «از اين لحظه
اميدوارم ديگر در ترکيه صحبتي از کودتاها نباشد و
دمکراسي پيشرفت کند.»
[1]
ارگنه کن چيست؟
سازماني که بنام
ارگنه کن شهرت يافته،
و
نيروي ضد چريکي نيز خوانده مي شد، از نيمه
اوّل دهه 1950 ميلادي در چارچوب طرح سازمان اطلاعاتي
پيمان ناتو در ترکيه ايجاد شد. اين شبکه بخشي از يک
پروژه سرّي و فراگير بود بنام
استي بيهايند که علاوه بر اروپاي
غربي کشورهايي چون ترکيه و ايران و يونان و حتي
کشورهاي اسکانديناوي را در برميگرفت و هدف از آن
ايجاد هستههاي مقاومت، يا "ارتش سرّي"، براي مقابله
با اشغال احتمالي توسط اتحاد شوروي بود.
جرج کندي يانگ و کودتاي 28 مرداد 1332 در ايران
هدايت اين عمليات را
جرج کندي يانگ، قائممقام پيشين
سرويس اطلاعاتي بريتانيا (ام. آي. 6) به دست داشت.
[2]
جرج کندي يانگ در سال 1951 در مقام رئيس بخش خاورميانه
ام. آي. 6 منصوب شد. در اين زمان سرلشگر سِر استوارت
منزيس رئيس ام. آي. 6 بود و سِر رکس بنسون، پسرخاله
منزيس و خويشاوند ملکه اليزابت دوّم و از بنيانگذاران
کمپاني کلينورت بنسون، از مقامات عاليرتبه سرويس فوق
بشمار ميرفت. مورخين از منزيس بعنوان «سرجاسوس
وينستون چرچيل» ياد ميکنند. اين امر بيانگر ارتباطات
استوار منزيس و کادر عاليرتبه آن زمان ام. آي. 6 با
کانونهاي قدرتي است که چرچيل نماينده برجسته ايشان در
عرصه سياست بشمار ميرفت برغم اينکه در آن زمان زمام
دولت بريتانيا به دست حزب کارگر، به رهبري کلمنت
اتلي، بود.
"نيجل
وست"، مورخ نيمه رسمي سرويس اطلاعاتي بريتانيا،
مينويسد:
در سال 1951 يانگ طرحي را به دولت بريتانيا ارائه داد
که با نام رمز "عمليات باکانير" شناخته ميشود. اين
طرح پيشدرآمد طرح کودتاي 28 مرداد 1332 است. باکانير
به معني "دزد دريايي" است و اين نامي است که مقامات
سرويس اطلاعاتي بريتانيا به دکتر محمد مصدق، نخستوزير
ايران، داده بودند. "عمليات باکانير" طرحي بود براي
بازپسگيري اموال ملّي شده شرکت نفت انگليس و ايران.
دولت کلمنت اتلي اين طرح را رد کرد ولي در اواخر اين
سال حزب محافظهکار، به رهبري وينستون چرچيل، قدرت را
به دست گرفت. بدينسان اوضاع به سود يانگ دگرگون شد
و سر جان سينکلر، رئيس جديد ام. آي. 6، يانگ را
بعنوان قائممقام خود منصوب کرد. طرح رد شده "عمليات
باکانير" با نام جديد "عمليات چکمه" به تصويب رسيد و
با همکاري سيا اجرا شد.
يانگ نه تنها طرّاح و فرمانده اصلي کودتا بود بلکه با
سماجت و پيگيري اين عمليات را هدايت کرد تا بدانجا
که حتي در لحظه اي سرنوشت ساز و حساس با مداخله
خودسرانه خود مانع کناره گيري سيا از عمليات کودتا شد.
اين اقدام مربوط به زماني است که طرح اوليه کودتا در
25 مرداد 1332/ 16 اوت 1953 به شکست انجاميد؛ نعمت
الله نصيري و تعدادي از کودتاچيان دستگير شدند و
محمدرضا پهلوي از رامسر به بغداد گريخت. اين حادثه، که
در گزارش منسوب به دونالد ويلبر با عنوان «شکست آشکار»
توصيف شده، مقامات عاليرتبه وزارت امور خارجه آمريکا
و سيا در واشنگتن را نيز نگران کرد و آنان دستور لغو
عمليات را صادر و براي ايستگاه سيا در تهران ارسال
کردند.
در آن زمان ارتباطات واشنگتن با ايستگاه سيا در تهران
با واسطه امکانات مخابراتي ايستگاه ام. آي. 6 در
نيکوزيا (قبرس) اداره ميشد. در اين لحظه خطير، جرج
کندي يانگ مانع ارسال دستور واشنگتن به ايستگاه سيا در
تهران شد. در نتيجه، شبکه سيا به همکاري خود با شبکه
اينتليجنس سرويس تا پايان مرحله دوّم طرح کودتا ادامه
داد و به اين ترتيب پيروزي نهايي عمليات در 28 مرداد
تأمين شد.
"نيجل
وست" مينويسد:
«
معهذا،
در يک لحظه سرنوشت ساز وزارت امور خارجه آمريکا کنترل
اعصاب خود را از دست داد و در ميانه عمليات کودتا
تصميم به ترک آن گرفت. ولي تمامي مکاتبات سيا با تهران
از طريق ايستگاه اينتليجنس سرويس در قبرس انجام ميشد
و يانگ ترتيبي داد که ارسال پيام مقامات آمريکايي به
مأموران شان در تهران به تأخير افتد و تنها پس از
سقوط مصدق و اعاده قدرت شاه به دست ايشان رسد.»
با انتشار کتاب استفن دوريل درباره تاريخ 50 سال اخير
اينتليجنس سرويس بريتانيا بار ديگر نام جرج کندي يانگ
بعنوان طرّاح و فرمانده عمليات کودتا در ايران مطرح
شد. روزنامه گاردين به مناسبت انتشار اين کتاب، در
مقالهاي با عنوان "دولت ايران دست نشانده ما بود" (2
مه 2000)، نوشت:
«تا
همين اواخر بيشتر مردم وزارت خارجه ايالات متحده
آمريکا و سيا را بعنوان عامل کودتاي 28 مرداد 1332 در
ايران ملامت ميکردند که مانند همه جاي ديگر کره ارض
به دنبال استقرار حکومت هاي دست نشانده بود. ولي
اکنون کتابي منتشر شده که نشان مي دهد يک توطئه گر
ديگر نيز در کودتا شرکت داشت: دولت بريتانيا به رهبري
وينستون چرچيل که خود را مدافع سينه چاک دمکراسي مي
خواند. دوريل در کتاب خود نشان ميدهد که وزارت خارجه
بريتانيا و بازوي اطلاعاتي آن (ام. آي. 6) نقش اساسي
در ايجاد و گسترش آشوب هايي ايفا کردند که به سقوط
دولت مصدق انجاميد.
رهبري اين اقدامات عليه دولت محبوب ايران را، به
نمايندگي از سوي کمپاني هاي بسيار منفور انگليسي،
"مرد ديوانه" ام. آي. 6 يعني جرج کندي يانگ به دست
داشت. يانگ بعدها به حرفه بانکداري تجاري در لندن
مشغول شد و به يکي از افراطي ترين فعالان نژادپرست
بريتانيا بدل گرديد. يانگ با پشتوانه مالي سيا فعاليت
خود را بر وسائل ارتباط جمعي ايران متمرکز کرد. او از
طريق انتشار داستان هاي دروغ، پرداخت رشوه به روزنامه
نگاران ايراني، و انجام هر نوع دسيسه کثيف ديگر که
لازم تشخيص ميداد، کار خود را پيش برد. جرج کندي
يانگ ثابت کرد که در سياست بريتانيا در قبال ايران،
بهره جويي و کسب سود بسيار مهم تر از احترام به اصول
دمکراسي است.»
[+]
جرالد جيمز در خاطرات خود از جرج کندي يانگ مينويسد:
«من
[در کلوپ ماندي] با جرج کندي يانگ آشنا شدم که در سال
1961 از مقام خود بعنوان قائم مقام ام. آي. 6 مستعفي
شده و به کمپاني کلينورت بنسون پيوسته بود... جرج يانگ
ابلهان را تحمل نميکرد. او مردي شجاع و استوار بود.
او را نميتوان يک افسر اطلاعاتي متعارف شمرد. آنچه
من از يانگ ياد رفتم اين بود که حوادث واقعاً بايد
چگونه تحقق يابند نه اينکه مردم چگونه درباره تحقق
آنها تصوّر کنند... او يکي از افرادي بود که در
استراتژي اعاده قدرت شاه در ايران نقش داشت. او به
صراحت به من گفت که چگونه آنها، به کمک سيا، از طريق
اطلاعات کاذب و شورش هاي سازمانيافته، بطور کامل
دولت ايران به رهبري دکتر مصدق را تضعيف کردند؛ و نيز
براي من شرح داد که چگونه [در يک کشور ديگر] با ارسال
يک ريش تراشي حاوي مواد منفجره يک وزير مهم را کشتند.»
يانگ و گروههاي افراطي بريتانيا
جرج کندي يانگ، پس از بازنشستگي در ام. آي. سيکس
(1961) در ظاهر عضو هيئت مديره کمپاني کلينورت بنسون،
از کمپانيهاي سرشناس وابسته به ام. آي. سيکس، بود ولي
در واقع پروژه گسترده "استي بيهايند" را در ساير
کشورها سازمان دهي ميکرد و توسعه مي داد.
يانگ
در بريتانيا عمليات خود را بطور عمده بر ايجاد و تقويت
سازمان هاي افراطي راست گرا متمرکز کرده بود. او با
گروههاي نئونازي، بويژه
جبهه ملّي بريتانيا، ارتباط داشت و اين گروه ها را از نظر مالي تأمين
ميکرد.
در اوائل سال 1972 در بريتانيا جزوه اي منتشر شد با
عنوان "ماندي کلاب: تهديدي براي دمکراسي." در اين جزوه
برخي ارتباطات ميان ماندي کلاب و گروههاي نژادپرست
افشا شده و يانگ بعنوان «مقتدرترين چهره سياسي در
ماندي کلاب» معرفي شده بود. اين جزوه براي نمايندگان
پارلمان و مطبوعات ارسال شد ولي به دليل اتهامات
فراواني که عليه ماندي کلاب در آن مندرج بود تنها بخش
اندکي از مطالب جزوه در مطبوعات درج شد. نويسنده اين
جزوه ناشناخته است.
از مهمترين سازمانهاي افراطي که يانگ در بريتانيا
ايجاد کرد، "کميته يونيسون براي اقدام" (آکا يونيسون)
در سال 1973/ 1352 بود. اين سازمان در واقع يک نهاد
شبه نظامي بود که صدها نفر در آن عضويت داشتند. آکا
يونيسون از حمايت سرويسهاي اطلاعاتي و امنيتي
بريتانيا برخوردار بود.
آکا يونيسون را
سر جيمز گلداسميت، ثروتمند معروف
يهودي، از نظر مالي تأمين ميکرد. ارتباطات گلداسميت
با آکا يونيسون و جرج کندي يانگ را پيتر رايت در متن
اوّليه کتاب جنجالي خود، "شناسايي و شکار جاسوس"، مطرح
کرده بود، ولي مطالب فوق اجازه انتشار نيافت و حذف شد.
علاوه بر سر جيمز گلداسميد، بايد از
ويليام ريس ماگ بعنوان يکي از دوستان نزديک جرج کندي يانگ نام برد.
لرد ريس ماگ سالها سردبير روزنامه تايمز لندن و قائم
مقام بي. بي. سي. بود.
اسويبورگ در سوئد
شبکه استي بيهايند در سوئد اسويبورگ ناميده ميشد.
اسويبورگ در اصل نام سوئدي قلعه اي تاريخي است در
اسکانديناوي که اکنون جزو شهر هلسينکي، پايتخت فنلاند،
است. اين شبکه در دهه 1950 بيش از يکهزار عضو داشت که
بسياري شان عضو نيروهاي مسلح سوئد بودند.
هدايت اسويبورگ با فردي بنام اتو هالبرگ بود. در نيمه
نوامبر 1953 ويليام کلبي، که در سالهاي 1951-1953
رئيس ايستگاه سيا در استکهلم بود، به خبرگزاري سوئدي
تي. آي. گفت که او در تأسيس يک جنبش مسلح ضد کمونيستي
در اسکانديناوي نقش داشته است. کمي پس از خروج کلبي از
استکهلم، مقامات سوئدي اتو هالبرگ را، به اتهام ايجاد
يک سازمان نظامي غيرقانوني، دستگير کردند. معهذا، پس
از تحقيقاتي که کاملاً محرمانه ماند، آزاد شد و
اتهامات بطرز اسرارآميزي رفع شد. پرونده هاي اين
ماجرا به بهانه امنيت عمومي غيرقابل دسترسي است.
[3]
شبکه گلايو در بلژيک
در سال 1945 حزب کمونيست بلژيک داراي 21 کرسي در
پارلمان بود و همين امر کافي بود براي تشکيل شبکه مخفي
استي بيهايند در بلژيک. در سال 1948 مقامات اطلاعاتي
بريتانيا و آمريکا مجوز تأسيس شبکه مخفي "گلايو" را از
لئوپولد، پادشاه وقت بلژيک، گرفتند و در سال 1950 يکي
از اعضاي اين شبکه
جولين لائوت، رهبر حزب کمونيست
بلژيک، را به قتل رسانيد.
بنيانگذار سازمان گلايو فردي بنام بارون فرناند لپلاژ
بود که در 16 فوريه 1996 فوت کرد. سازمان گلايو، طبق
پيمان سرّي اطلاعاتي ميان بلژيک، ايالات متحده و
بريتانيا، با نظارت سرويس اطلاعاتي بريتانيا (ام. آي.
سيکس)، تأسيس شد.
گلاديو در ايتاليا
افشاي شبکه هاي استي بيهايند در کشورهاي مختلف در
فضاي فروپاشي اتحاد شوروي و پايان "جنگ سرد"، و
سرانجام انحلال رسمي اتحاد جماهير شوروي (دسامبر 1991/
دي 1370)، از ايتاليا آغاز شد:
در پي فشار حقوقدانان ايتاليا براي افشاي راز ترورهاي
سياسي بيست ساله اخير اين کشور و ارائه يک سند سرّي به
پارلمان ايتاليا، در 24 اکتبر 1990 جوليو آندروئوتي،
نخستوزير، مجبور شد در مجلس حضور يابد و به وجود
شبکهاي بنام "گلاديو" اعتراف کند که از سال 1956 توسط
سيا و ام. آي. سيکس در ايتاليا ايجاد شده است.
آندروئوتي در معرفي اين سازمان گفت: «اين شبکه مخفي
متشکل از شهرونداني است که با وسواس خاص انتخاب و براي
خرابکاري، تبليغات و جنگهاي چريکي آماده شده اند.»
طبق اظهارات آندروئوتي، اين شبکه بمنظور مقابله با
اشغال احتمالي قاره اروپا توسط اتحاد شوروي شکل گرفت و
تا بدانجا گسترش يافت که «هماکنون» هزاران زن و مرد
ايتاليايي در آن به فعاليت مشغول اند.
روزنامه نگاران بعداً کشف کردند که گلاديو از
راستگرايان افراطي و اعضاي مافيا براي خرابکاري بنام
چپ استفاده مي کرده است. و روشن شد که بسياري از
اقداماتي که گروه چپگراي معروف ايتاليا، بنام
بريگاد
سرخ، انجام داده، از جمله ربودن و قتل
آلدو مورو
(9 مه
1978)، نخستوزير پيشين ايتاليا، کار نفوذيهاي گلاديو
در بريگاد سرخ بوده است.
يکي از مأموران سابق ناتو ميگويد: در ايتاليا
اينتليجنس سرويس بريتانيا به ايجاد واحدهاي نظامي مخفي
کمک ميکرد. اين سرويس صدها نفر را در بريتانيا و
سارديني آموزش نظامي داد و شبکه استي بيهايند در
ايتاليا گسترش يافت و تعداد اعضاي آن به حدود 12 هزار
نفر رسيد.
سازمان گلاديوي ايتاليا در پيوند با لژ ماسوني
پ. 2
عمل ميکرد که رهبري آن را
ليچيو جلي به دست داشت.
در اين لژ گروهي از متنفذترين ثروتمندان و روزنامه
نگاران و نظاميان و نمايندگان پارلمان و ساير شخصيت
هاي مقتدر عضويت داشتند. لژ پ. 2 طي چند دهه بعنوان
"دولت در سايه" ايتاليا عمل ميکرد. سيلويو برلوسکوني
و ويکتور امانوئل از اعضاي اين لژ بودند.
ويکتور امانوئل، پسر اومبرتوي دوّم آخرين پادشاه
ايتاليا (1946) است. محمدرضا شاه زماني خواستار ازدواج
با خواهر او،
ماريا گابريلا، بود و اين دو به تهران
سفر کردند. ازدواج سر نگرفت ولي ويکتور امانوئل به يکي
از دلالان بين المللي مرتبط با دربار پهلوي بدل شد.
او، مانند برلوسکوني، چهره اي به شدت بدنام است.
پرنسس ماريا گابريلا از خاندان سلطنتي ساوي که محمدرضا
شاه ميخواست با او ازدواج کند
کيت گورشورن در مقاله "خشونت پنهان و ثبات زدايي
سياسي" مينويسد:
«رسوايي
گلاديو، که چند سال پيش بنيان هاي سياسي ايتاليا را
لرزاند، امري کاملاً مستند و مورد تأييد پرونده هاي
دولتي است. از اين زمان ظني که ايتاليايي ها طي سال
هاي طولاني داشتند تأييد شد و ثابت شد که تمامي تاريخ
سياسي ايتاليا را در دوران پس از جنگ جهاني دوّم...
طرحهاي ارائه شده و سازمان يافته از سوي سرويسهاي
اطلاعاتي ايالات متحده دستکاري کرده است. اين اقدام در
پيوند با بقاياي وفاداران به فاشيسم در ساختار قدرت
ايتاليا و در همکاري با مافيا و لژهاي مخفي راست گراي
افراطي صورت گرفته است. منظور از لژهاي مخفي سازماني
شبه ماسوني است که با نام اختصاري پ. 2 (تبليغات 2)
شناخته مي شود. اين سازمان ميليون ها دلار از ايالات
متحده دريافت ميکرد. يکي از عناصر اصلي در "استراتژي
تنش زايي" اين سازمان انجام ترور (مانند بمب گذاري
در ايستگاه راهآهن بولونيا در سال 1980 که 85 کشته بر
جاي نهاد) و سپس مقصر کردن سازمان هاي سياسي چپ گرا
بود. نتيجه منطقي اين اقدامات، بي اعتبار کردن و
تضعيف قدرت انتخاباتي حزب کمونيست ايتاليا بود. اين
استراتژي به مدت چند دهه به خوبي اجرا مي شد و حزب
ميانه روي دمکرات مسيحي را در قدرت حفظ ميکرد تا
زماني که کل طرح در جريان برخي رسوايي ها و افشاگري
ها آشکار شد. اين اقدامات در نهايت سيلويو برلوسکوني،
غول رسانه اي، را به قدرت رسانيد و صعود دولت ائتلافي
نئوفاشيست او را سبب شد.»
ارگنه کن در ترکيه
دولت ترکيه، برغم عضويت در ناتو، وجود اين شبکه سرّي
را در خاک خود بکلي منکر بود. سرنخي از اين شبکه در
12 مه 1972 به دست آمد زماني که گروهي در حال شکنجه
افرادي در
ويلاي زيور بيگ دستگير شدند.
اين مکاني بود در حومه استانبول که افراد را ربوده و
در در آنجا شکنجه مي کردند. شکنجه گران
اعلام کردند که به يک شبکه مخفي ضد چريکي تعلق دارند.
در آن روزها اين بحث علني شد و براي چند روز در
مطبوعات مطرح شد که آيا چنين شبکه اي وجود دارد يا
نه؟ ولي ماجرا به سرعت به فراموشي سپرده شد.
افشاگري هاي دهه 1990 درباره شبکه استي بيهايند سبب
شد که در ترکيه نيز اين مسئله در معرض توجه قرار گيرد
بويژه که ژاک سانتس، نخستوزير لوکزامبورگ، در بيانيه
مورخ 13 نوامبر 1990 خود اعلام کرد که «سازمان مخفي
[استي بيهايند] در ترکيه نيروي ضد چريکي ناميده ميشود.»
بخشي از عمليات ارگنه کن در ترکيه به شرح زير است:
در 5 سپتامبر 1955 روزنامه استانبول اکسپرس ادعا کرد
که «تروريستهاي يوناني» با بمب به خانه آتاتورک در
بندر سالونيک (يونان)، که به موزه تبديل شده، حمله
کردهاند. از اين حادثه براي تحريک مردم استفاده شد و
نيروهاي شبکه سرّي فوق در روزهاي 6- 7 سپتامبر 1955 با
تهييج اراذل و اوباش به خانه ها، مغازه ها و محل کار
ارامنه و يونانيان در استانبول حمله بردند و اين اماکن
را به آتش کشيدند. [+،
+]
در 27 مه 1960 شبکه ارگنه کن
اوّلين کودتاي نظامي خود
را انجام داد. ايالات متحده آمريکا از قبل از وقوع اين
کودتا مطلع بود و رهبر کودتا،
الپارسلان
ترکش، در ايالات متحده آموزش ديده بود. کودتا موفق
شد ولي اندکي بعد ترکش و دوستانش خلع و روانه تبعيد شدند. ترکش
بعدها رهبري گروه فاشيستي
حزب حرکت ملّي را به دست
گرفت. "گرگهاي
خاکستري" شاخه عملياتي ين حزب بود که طي سالهاي
1974-1980 مرتکب 694 فقره قتل شد.
دومين کودتاي ارگنه کن در ترکيه در 12 مارس 1971 رخ
داد. بستر انجام اين کودتا را
عمليات فريب فراهم ساخت
بگونهاي که گويا به زودي ترکيه در کام کمونيسم فرو
خواهد رفت:
-
پرچم سرخي بر فراز برج گالاتا در استانبول آويخته شد.
-
کاخ فرهنگي آتاتورک در استانبول به آتش کشيده شد.
-
بمبي در يکي از ايستگاههاي قطار استانبول منفجر شد.
-
بمبي در فرودگاه آتاتورک استانبول منفجر شد؛
و اقدامات
مشابه ديگر.
اين حوادث توجيه لازم را براي يورش به نيروهاي انقلابي
و روشنفکران ترکيه فراهم ساخت و صدها نفر دستگير و
شکنجه شدند.
در سالهاي بعد نيز ترکيه عرصه عمليات خونين ارگنه کن
بود:
حمله به تظاهرات
اوّل ماه مه 1977 در ميدان تقسيم
استانبول که منجر به قتل 36 نفر شد، انفجار بمب در
دانشگاه استانبول در 16 مارس 1978 که به مرگ 7 دانشجو
انجاميد، قتل هفت دانشجوي عضو حزب کارگر ترکيه در
آپارتمان مسکوني شان در آنکارا در 9 اکتبر 1978، خارج
کردن چهار دانشجو از اتوبوس و کشتن آنها با گلوله در
استانبول (اکتبر 1978)، قتل دو معلم در 21 دسامبر
1978، [+]
حمله به شهر قهرمان مراس (19-26 دسامبر 1978).
در اين حادثه 210 خانه و 70 مغازه به آتش کشيده شد و
111 نفر مردند. مقتولين اکثراً کردهاي علوي بودند.
اين موج خشونت
کودتاي 12 سپتامبر 1980
ژنرال کنعان
اورن، رئيس ستاد کل نيروهاي مسلح ترکيه، را موجه کرد که طي آن صد
ها نفر کشته و هزاران نفر دستگير و شکنجه شدند.
در اين زمان زمام کشور ترکيه در دست کمتر از يکصد
خاندان بسيار ثروتمند و متنفذ بود که عموماً به
فرقه
دونمه تعلق داشتند. دونمه فرقه اي از يهوديان مخفي است
که فردي يهودي بنام
شابتاي زوي (1626-1676) در نيمه
دوّم سده هفدهم ميلادي در عثماني ايجاد کرد. از آن
زمان، اين فرقه نقش مهمي در سياست و اقتصاد و فرهنگ عثماني و
فروپاشيدن آن و تأسيس جمهوري ترکيه ايفا نمود.
آخرين کودتاي ترکيه در 28 فوريه 1997
رخ داد که اجلاس
شوراي امنيت ملّي ترکيه، به رهبري ژنرالها، خواستار
استعفاي
نجم الدين اربکان، نخست وزير و رهبر حزب
اسلام گراي رفاه، و انحلال دولت ائتلافي او، شد. به
اين ترتيب،
حزب رفاه، که متنفذترين حزب کشور بشمار
ميرفت به دستور ژنرالها از قدرت برکنار شد و در سال
1998 دادگاه قانون اساسي ادامه فعاليت سياسي اين حزب و
اربکان را، به بهانه نقض اصول لائيسيته مندرج در قانون
اساسي، ممنوع کرد. از کودتاي 1997 ترکيه، چون به
انحلال مجلس و خونريزي نينجاميد، گاه با عنوان
"کودتاي نرم" يا "کودتاي پُست مدرن" ياد ميکنند.
با
توجه به توضيحات فوق، اهميت تاريخي تصويب قانون
جديد وظايف ارتش در 12 ژوئيه و حکم 5 اوت 2013 دادگاه
درباره اعضاي قدرتمند شبکه ارگنه کن روشن ميشود. آيا
اين حادثه بيانگر افول جايگاه شبکه هاي سرّي بازمانده
از دوران "جنگ سرد" در حيات سياسي ترکيه، و کشورهاي
مشابه، است؟ تنها تحولات آينده ميتواند پاسخ اين پرسش
را روشن کند.
انتشار در فيسبوک:
سهشنبه، 15 مرداد 1392/ 6 اوت 2013، ساعت 6:52 صبح
پي نوشت:
قتل تورگوت اوزال، رئيس جمهور پيشين ترکيه
ژنرال لونت
ارسوز، يکي از محکومان که به 22 سال و شش ماه زندان
محکوم شده، همچنين متهم است به شرکت در قتل
تورگوت
اوزال، رئيس جمهور پيشين ترکيه؛ يعني تحقيقات در اين
زمينه ادامه دارد.
طبق اظهارات
مقامات دادستاني ترکيه، تورگوت اوزال 65 ساله، رئيس
جمهور پيشين ترکيه، چون در پي مذاکره و آشتي با کردها
بود، در سال 1993 توسط ارگنهکن، از طريق سمي که ايست
قلبي ايجاد ميکند، کشته شد.
اوزال در سال
1988 نيز مورد سوءقصد قرار گرفت؛ و در کنگره حزبش، حزب
"مام وطن" (آنا
وطن)، يک راست گراي افراطي با اسلحه به او شليک کرد که
به وي آسيب جدي نزد و فقط انگشتانش صدمه ديد.
http://www.hurriyetdailynews.com/court-announces-verdicts-in-turkeys-ergenekon-coup-plot-trial.aspx?pageID=238&nID=52034&NewsCatID=339
http://www.hurriyetdailynews.com/Default.aspx?pageID=238&nid=44170
http://english.sabah.com.tr/national/2013/04/03/ankara-public-prosecutor-states-ozal-was-poisoned-by-ergenekon
http://www.ibtimes.co.uk/articles/400897/20121102/turkey-president-poisoned-ozal-murder.htm
1-
بنگريد به روزشمار مفيد
"الجزيره" از پرونده ارگنه کن:
http://www.aljazeera.com/news/europe/2013/08/20138512358195978.html
اسامي
محکومان و اتهامات آنها در روزنامه حريت:
http://www.hurriyetdailynews.com/court-announces-verdicts-in-turkeys-ergenekon-coup-plot-trial.aspx?pageID=238&nID=52034&NewsCatID=339
بنگريد به دو يادداشت اخير من:
http://www.shahbazi.org/blog/Archive/9202.htm
[+]
https://www.facebook.com/notes/abdollah-shahbazi/پايان-سنت-کودتا-در-ترکيه/10151746121566745
براي آشنايي اجمالي با ارگنه کن،
به فارسي، بنگريد به:
http://www.teror-victims.com/fa/index.php?Page=definition&UID=4477233
اخبار دادگاه اخير:
http://www.mehrnews.com/detail/News/2110686
گزارش امروز مجله تايم از دادگاه ارگنه کن در ترکيه:
http://world.time.com/2013/08/05/how-the-ergenekon-verdicts-may-deepen-turkeys-political-divide/
در گزارش بي. بي. سي. انگليسي و تايم، و بسياري رسانه
هاي مهم غربي، اين دادگاه بنام "پرونده ارگنه کن"
خوانده ميشود، ولي در گزارش بي. بي. سي. فارسي نامي
از ارگنه کن نيست:
http://www.bbc.co.uk/news/world-europe-23571739
http://www.bbc.co.uk/persian/world/2013/08/130805_l31_turkey_court_verdict.shtml
- 2 بنگريد به: عبدالله شهبازي، "سيماي خانوادگي جرج کندي
يانگ، طرّاح و فرمانده کودتاي 28 مرداد 1332"، فصلنامه
مطالعات تاريخي، سال اوّل، شماره اوّل، زمستان 1382،
صص 9-
57.
[+،
+]
http://www.shahbazi.org/pages/young1.htm
http://www.shahbazi.org/pages/young3.htm
3- براي آشنايي بيشتر با اسويبورگ سوئد بنگريد به اين پست وبلاگ جوليان
آسانژ در 12 نوامبر 2011:
http://isjulianassangeatradedeal.blogspot.co.uk/2011/11/swedish-gladio-stay-behind-networks.html