فرصت‌ سازي و فرصت‌ سوزي

در پيرامون جنجال مذاکره با آمريکا

 

پنجشنبه، 18 مهر 1392/ 10 اکتبر 2013، ساعت 8:45 صبح

 

يادداشت زير ديشب و امروز صبح در فيسبوک عبدالله شهبازي، آدرس زير، درج شد:

http://on.fb.me/GHsR6t

 

 

 

قال عليه‌السلام: ... والفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب، فَاْنتَهِزُوا فُرَصَ الخَيرِ

فرصت همچون عبور ابر مي‌گذرد، پس فرصت‌هاي خوب را غنيمت شمريد.

نهج‌البلاغه، حکمت 21

 

جنجالي که در دو سه روز اخير آغاز شده با چه هدفي است؟ يعني، اين ديپلماسي جديد جمهوري اسلامي قبلاً در نهادهاي عالي نظام مورد بحث و تصويب قرار نگرفته و سر خود است؟ يعني، در نيويورک جوّ گير شدند و في البداهه کاري کردند؟ طرف تلفن کرد و در رودربايستي گير کردند؟ يعني، اگر فردا نتانياهو تلفن کند، براي مراعات ادب ايراني، جواب مي دهند؟

 

تصور مي کنم تاکنون قاعده بازي را ايران تعيين کرده؛ و با اين جنجال مي خواهند نهادهاي عالي نظام را وادار به موضع گيري صريح کنند؛ کاري که به مصلحت نمي دانستند انجام شود. و به اين ترتيب، از اين پس جمهوري اسلامي مجبور شود بازي را با قاعده تعيين شده از سوي ديگران ادامه دهد.

 

***

 

در پيرامون مسئله مذاکره با آمريکا سه پرسش مطرح است: 1- آيا مذاکره سازش است؟ 2- آيا اوضاع کنوني جهان و منطقه براي آغاز مذاکره با آمريکا مساعد بود؟ 3- آيا اين مذاکرات، که با گفتگوي تلفني اوباما- روحاني آغاز شد، سياست رسمي جمهوري اسلامي بود يا اقدام خودسرانه دولت؟

 

پاسخ به پرسش اول: خير. مذاکره سازش نيست. مذاکره شروع ديپلماسي است. چوئن لاي، اولين نخست وزير جمهوري خلق چين، جمله معروفي دارد و مي گويد: «تمامي انواع ديپلماسي تداوم جنگ است با روش هاي ديگر.» (مصاحبه چوئن لاي با ايونينگ استار، 27 مارس 1954)

 

اشاره مي‌کنم به مذاکرات ميان ويتنام شمالي (کمونيست) و ويت کنگ ها (انقلابيون ويتنام جنوبي)، که در حال جنگ با آمريکا و رژيم ويتنام جنوبي- متحد آمريکا، بودند با آمريکا. قبلاً گفته ‎ام که اين مذاکرات را خانم نگون تي بين، زن معروف انقلابي ويتنام جنوبي، هدايت مي‌کرد و در حالي که طرفين در حال کشتن يکديگر در جبهه هاي جنگ بودند در سويس و جاهاي ديگر مذاکرات ادامه داشت.

http://on.fb.me/GHp4pM

 

بنابراين، کساني که مذاکره را مساوي با سازش مي دانند سفسطه و خلط مبحث مي کنند. ممکن است دو دولت در حال جنگ با هم باشند، ولي مذاکره کنند. اين رويکرد ناشي از تلقي نادرستي است که فکر مي کند مذاکره يعني دوستي و خط افراطي يا تفريطي است که يک اصل بديهي در سياست را، به عمد يا غيرعمد، به شکل تحريف شده يا ماکزيماليستي (حداکثرطلبانه) تفسير مي کند که مي تواند پيامدهاي خطرناک در افکار عمومي بر جاي گذارد.

 

هميشه اين پرسش برايم مطرح بوده که چرا جمهوري اسلامي اصل مذاکره با آمريکا را نفي مي کند و مذاکره را مساوي با دوستي تلقي مي کند؛ و اين را با بعضي مسئولان وقت مطرح کرده بودم و جوابي شنيده بودم که برايم قانع کننده نبود. هميشه نيز همان مثال مذاکرات ويتنام و آمريکا را مطرح مي کردم.

 

استدلال مخالفان مذاکره اين بود که به دليل وضع خاص فرهنگي و سياسي ايران و پيوندهاي عميق تاريخي، که رابطه با آمريکا را به نوعي قرابت در عين نفرت بدل کرده، اگر راه مذاکره را باز کنيم، کارگزاران نظام تصور مي کنند که بايد به آغوش آمريکا بپريم. و مي گفتند: کساني که مسئله مذاکره با آمريکا را مطرح مي کنند درواقع در پي مذاکره نيستند، در پي پريدن به آغوش آمريکا هستند و اين خطرناک است.

 

پرسش دوم: آيا اوضاع کنوني جهان و منطقه (و نيز اوضاع داخلي آمريکا) براي آغاز مذاکره مناسب بود؟ پاسخ من مثبت است و معتقدم اگر قرار بر آغاز مذاکره باشد، زمان کنوني بهترين فرصت ممکن در سه دهه اخير براي آغاز مذاکره بود.

 

به همين دليل، دولت قبل بسيار تلاش کرد که مبتکر آغاز مذاکره با آمريکا باشد ولي نتوانست مجوز نهادهاي عالي تصميم گيرنده نظام را کسب کند.

 

با شکست طرح حمله آمريکا به سوريه، که لابي آيپک (لابي افراطي هوادار باند نتانياهو) و نئوکان ها بسيار کوشيدند آن را محقق سازند و اخيرا فاش شد که حتي فرانسه، به پيروي از نئوکان ها، دستور حمله نظامي را صادر کرده بود ولي با تلفن اوباما ملغي شد، اين موقعيت به درخشان ترين فرصت براي ايران تبديل شد.

 

بعبارت ديگر، شکست طرح جنگ طلبان آمريکايي- انگليسي- فرانسوي و صهيونيست ها و رژيم آل سعود، که امروزه در خط مقدم تحرکات ضد ايراني در منطقه قرار دارد، فرصتي تاريخي براي ايران فراهم آورد که نسبت به سال قبل بسيار مساعدتر بود.

 

سه عامل اين فرصت را محقق ساخت:

 

اول، فرادستي ايران در منطقه که بويژه در مسئله سوريه، و بويژه شکست طرح حمله نظامي آمريکا- بريتانيا- فرانسه به سوريه و ايجاد وضعي مشابه با ليبي، براي همگان آشکار شد.

 

دوم، اختلافات شديد دولت اوباما با دولت نتانياهو که از سال 1390 جنگ اطلاعاتي موساد و سيا را سبب شد و علني شدن سند کارپايه اطلاعاتي آمريکا (سند ارزيابي امنيت ملي 2010) در سال 2011 که به صراحت اعلام مي کرد ايران از سال 2003 در پي ساخت سلاح هسته اي نيست و نارضايتي شديد باند نتانياهو و نئوکانها را برانگيخت. اين سند مبناي سياست خارجي آمريکاست. و سرانجام در پي سفر رئيس موساد به واشنگتن، در مارس 2012 رسما اعلام شد که موساد، و ساير سرويسهاي اطلاعاتي اسرائيل، مواضع سند کارپايه آمريکا را در مورد سياست هسته اي ايران پذيرفته اند.

 

اين اختلافات در پي ترور دانشمندان هسته اي ايران نيز آشکار شد بويژه در فرداي پس از ترور شهيد احمدي روشن که اوباما به نتانياهو تلفن کرد و به شدت به اين اقدام موساد اعتراض کرد. در اين زمان، پيش و پس از تلفن اوباما، سيا از کانال هاي رسانه اي خود اعلام مي کرد که ترورهاي ايران کار موساد است و به آمريکا ربطي ندارد.

 

اين اختلافات در ماجراي انتصاب جان کري به وزارت امور خارجه و بويزه در ماجراي انتصاب چاک هيگل به وزارت دفاع آمريکا به اوج رسيد. اين دو، بويژه هيگل، چهره مطلوب باند جنگ طلب نتانياهو و نئوکان ها نبودند.

 

همه اين مسائل را در زمان خود مورد بحث قرار داده ايم و جزييات و مآخذ ارائه شده است.

 

سومين عامل، که اکنون را به فرصتي استثنايي در سه دهه اخير بدل مي کند، بهم ريختگي و بحران مالي و سياسي داخلي آمريکاست که پس از سفر هيئت ايران و مذاکره تلفني با اوباما، در ماجراي تي پارتي و تعطيل شدن دولت فدرال به بارزترين شکل تداوم يافته است. اين بحران هنوز ادامه دارد.

 

از دست دادن اين فرصت هاي استثنايي تاريخي "فرصت سوزي" نام دارد: والفُرصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب، فَاْنتَهِزُوا فُرَصَ الخَيرِ. (فرصت همچون عبور ابر مي‌گذرد، پس فرصت‌هاي خوب را غنيمت شمريد.)

 

اين فرصت ها هميشه به دست نمي آيد و هر زماني براي آغاز مذاکره با آمريکا مناسب تلقي نمي شود. تأکيد مي‌کنم: فضاي کنوني به يقين مناسبت ترين زمان در سه دهه اخير بود براي اين اقدام که اگر از دست مي رفت معلوم نيست باز هم تکرار شود و معلوم نيست در آينده، در زماني نامناسب، مجبور به مذاکره، نه از موضع کنوني بلکه از موضع ضعف، نشويم.

 

اگر ايران در فضاي پس از حادثه 11 سپتامبر 2001 و در زماني که دولت بوش تهاجم نظامي به خاورميانه را با شدت آغاز کرده بود، خواستار مذاکره با آمريکا در سطوح عالي مي شد، يقينا از موضع ضعف تلقي مي شد. ولي اکنون، به دلايل سه گانه يپشگفته، فضايي استثنايي پديد آمده بود و شکست طرح حمله نظامي غرب به سوريه و بالکانيزه کردن سوريه اين فضا را به شکلي بي نظير استثنايي تر کرد.

 

پرسش سوّم: آيا آغاز مذاکره با آمريکا سياست سنجيده و کارشناسي شده نهادهاي عالي جمهوري اسلامي بود يا اقدامي خودسرانه و نسنجيده؟

 

هر کارشناس خبره اي که فضاي سياسي ايران را دنبال مي کرد، در مي يافت که دولت هاي خاتمي و احمدي نژاد فاقد توان و مجوز مذاکره با آمريکا بودند؛ برغم تمايل هر دو که اين باب را باز کنند.

 

ولي شواهد فراوان نشان مي داد که دولت روحاني داراي اين مجوز است. اظهارات رهبري درباره "نرمش قهرمانانه"، سخنان روحاني در مصاحبه با شبکه آمريکايي ان. بي. سي. و پخش آن از سيماي جمهوري اسلامي ايران با يک روز تاخير و تاکيدهاي مکرر روحاني دال بر اين که داراي اختيارات تام است، سکوت جناح هاي مخالف و بيانيه سپاه دال بر حمايت از ديپلماسي دولت، همه و همه نشان از تحول و شروع ديپلماسي جديد جمهوري اسلامي مي داد.

 

به همين دليل، ناظران و تحليل گران در انتظار ملاقات روحاني با اوباما در حواشي اجلاس مجمع عمومي سازمان ملل بودند و زماني که اين ملاقات، برغم درخواست اوباما، سر نگرفت حملات نشريات نئوکان به اوباما آغاز شد که اعلام کردند رهبري ايران بار ديگر رئيس جمهور آمريکا را تحقير کرده است. سرانجام، در آخرين ساعات سفر، در بزرگراهي که منهتن را به فرودگاه جان اف کندي وصل مي کند، اين تماس به شکل تلفني انجام گرفت. ناظران و تحليل گران سياسي اين تماس تلفني را حادثه اي تاريخي ارزيابي کردند.

 

در تمامي اين دوره مخالفان ساکت بودند و اين تلقي در همگان وجود داشت که دولت روحاني مجري سياست مصوب نظام بوده. هم اکنون نيز جز اين نمي توان تحليل کرد.

 

و نکته پاياني:

 

در 12 تير 1367 ناو آمريکايي هواپيماي ايرباس مسافربري ايران را هدف موشک قرار داد که به شهادت 298 مسافر و خدمه آن انجاميد. دو هفته بعد، در 27 تير 1367، جمهوري اسلامي ايران، با يک سال تأخير، قطعنامه 598 شوراي امنيت سازمان ملل را، دال بر آتش بس (مصوب 29 تير 1366)، پذيرفت. اين بدترين زمان ممکن بود براي پذيرش آتش بس و تعبير امام راحل به "جام زهر"، به گمان من، ناظر به همين فضا و زمان نامناسب است.

 

آيا در فضاي عزت و اقتدار کنوني، که شرح دادم، تعبير مشابه جايز است؟ آيا برخي کانون ها مايل بودند ماجراي قطعنامه 598 تکرار شود؟

 


Saturday, October 12, 2013 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.