تأسيس «مؤسسه
فرهنگي دکتر ذبيح قربان» در اسفند 1387، با
عضويت ماسونهاي بلندپايه طريقت کهن اسکاتي در
ترکيب گردانندگان اصلي آن، حادثهاي کماهميت
نبود. گردانندگان روزنامه کيهان، که سالهاست
ميکوشند خود را به پرچمدار افشاي «نيمه
پنهان» بهائيان و ماسونها بدل کنند و در واقع
اين پرچم را خود به دست گيرند، ماهها سکوت
کردند.
پس از گذشت 88
روز از انتشار مطلب فوق،
يکشنبه 25 مرداد
1388 روزنامه کيهان، بر اساس يادداشت من،
نوشت:
«تأسيس
مؤسسه فرهنگي به نام يك كارگزار بهائي
(خبر ويژه)
كارگزاران
كلوب صهيوني روتاري در يكي از تازهترين
تحركات مشكوك خود،
با استفاده
از خلاء قانوني موجود در ثبت
مؤسسات و شركتهاي تجاري و غيرتجاري،
[42]
اقدام به تأسيس مؤسسهاي فرهنگي به نام
دكتر ذبيحالله قربان، يكي از
شناختهشدهترين روتارينهاي بهائي مسلك و
فراماسونر كردهاند. مؤسسه مذكور
به جاي آن كه بنا بر روال معمول مجوز
تأسيس و آغاز فعاليت خود را از وزارت
فرهنگ و ارشاد اسلامي اخذ كند، در اقدامي
قابل تأمّل، كه در جاي خود قابل پيگيري
است، در تاريخ 26 بهمن 1387 با مجوز رسمي
استانداري فارس به شماره 43892/ 22/ 56
فعاليت خود را به ثبت رسانده است.
«مؤسسه علمي، فرهنگي دكتر ذبيحالله
قربان»، كه در اساسنامه خود اعطاي كمكهاي
مالي به نخبگان و دانشگاهيان فارس و
استفاده از توانايي هاي علمي شخصيت هاي
ذيصلاح! در جهت پيشبرد اهداف بنياد را از
جمله كاركردهاي خود اعلام كرده، به عنوان
يك مؤسسه علمي، فرهنگي و غيرتجاري به ثبت
رسيده است. آنچه در اين ميان قابل توجه
است اين كه سازمان دهندگان اين مؤسسه با
توجه به حساسيتهاي مردم مسلمان شيراز و
شهر آباده نسبت به افراد وابسته به
جريانات فراماسونر چون ذبيحالله قربان
تعدادي از پزشكان شيراز كه داراي گرايشات
متفاوتي هستند در كنار كامبيز و نرسي
قربان، دو تن از فرزندان دكتر قربان، و
اميرقلي فرهمندفر، يكي از ماسونهاي قديمي
و موسس لژ حافظ در سال 1339 را به عضويت
هيئت مديره مؤسسه درآوردهاند. بنابر
شواهد موجود نام يكي از مديران اسبق
نهادهاي مردمي نيز در ميان اعضاي هيئت
مديره اين مؤسسه به چشم ميخورد.
شايان ذكر
است نرسي قربان پس از پيروزي انقلاب
مسئول مالي رضا پهلوي در خارج از كشور
بوده است. گفتني است ذبيحالله قربان،
رئيس و مؤسس كلوب صهيونيستي روتاري و
باشگاه لاينز فارس، همچنين سابقه عضويت در
لژهاي فراماسونري حافظ، پرسپوليس و
پاسارگاد، بنياد كارنگي و انجمن دوستداران
آمريكا را در كارنامه خود داشته است. وي
در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب بيش از
پنجاه شغل و پست كليدي در شيراز را در
اختيار داشته است. قربان، به عنوان يك عضو
بهائي فعال در تشكيلات روتاري و ديگر
شبكههاي ماسوني، نظرات عناصر بيگانه و
محافل استعماري مخصوصاً صهيونيستها را در
حوزه تعليم و تربيت جوانان ايران اجرا
ميكرد.
روزنامه
كيهان در دهه هفتاد با انتشار پاورقي
«نيمه پنهان»، ضمن افشاي مستند عملكرد
كلوب صهيونيستي روتاري، زندگينامه
ذبيحالله قربان را نيز منتشر كرد.»
[43]
دو روز بعد،
سهشنبه 27 مرداد 1388، روزنامه کيهان توضيح
استانداري فارس را درباره خبر فوق درج کرد:
«توضيح
استانداري فارس درباره يك خبر ويژه (خبر
ويژه)
به دنبال
درج خبري در ستون اخبار ويژه كيهان 25/ 5/
88 كه در آن به تأسيس يك مؤسسه فرهنگي به
نام ذبيحالله قربان، يكي از كارگزاران
فراماسونري و بهائيمسلك اشاره شده بود،
روابط عمومي استانداري فارس توضيحات زير
را ارائه كرد:
«با سلام و
احترام، با عنايت به انتشار مطلبي با
عنوان «تأسيس مؤسسه فرهنگي به نام يك
كارگزار بهائي» در روزنامه شماره 19437 به
تاريخ 25 مرداد 88 ضمن تقدير از توجه و
حساسيت آن روزنامه به آگاهي ميرساند:
استانداري به عنوان مرجع تخصصي صدور مجوز
براي به ثبت رسيدن مؤسسات فرهنگي محسوب
نميشود و اين موضوع طي نامه هاي 16652/
20/ 56 و 17472/ 20/ 56 به مرجع ذيربط
اعلام شده است.»
كيهان:
ضمن تشكر از
واكنش سريع استانداري فارس
و ارسال توضيحات فوق به اطلاع
ميرساند خبر روزنامه كيهان معطوف به چاپ
آگهي مندرج در صفحه 9 روزنامه محلي «تحليل
روز» مورخه 5/ 12/ 1387 بوده است. در آگهي
مذكور تصريح شده بود كه مؤسسه علمي فرهنگي
دكتر ذبيح الله
قربان به استناد مجوز شماره 43892/ 22/ 56
مورخه 26/ 11/ 1387 استانداري فارس به ثبت
رسيده است.
حال بايد
از مسئولان ثبت شركتها و مؤسسات غيرتجاري
فارس و واحد ثبتي شيراز به شماره 25280/ م
/ الف پرسيد كه چگونه مؤسسهاي فرهنگي
را بدون استعلام اخذ مجوز از مراجع ذيربط
قانوني به ثبت رسانده است؟ پيگيري و پاسخ
مسئولان ثبت شركتها و اقدام مسئولان
استانداري و اداره كل ارشاد فارس ميتواند
روشنگر زواياي مجهول اين تخلف آشكار باشد.»
[44]
ماجرا ادامه
يافت. وبگاه «روايت»، که با بودجه و نظارت
استانداري فارس اداره ميشود و در ميان
گردانندگان آن افرادي با عملکرد و پيشينه
خانوادگي مشکوک حضور دارند، لبه تيز حمله را
متوجه روزنامه تحليل روز کرد به دليل انتشار
آگهي مؤسسه فوق. وبگاه «روايت» مطلب 27 مرداد
کيهان و توضيح استانداري فارس را با اين عنوان
درج نمود: «آيا
روزنامه تحليل روز باز هم خرابکاري کرده است؟»
و در بخش «نظرات خوانندگان» نوشت:
«اگر خبر
درست باشد بايد اين روزنامه و آگهي دهنده
را محاكمه كنند. ذبيحالله قربان رئيس
دانشگاه پهلوي و يكي از قدرتمندترين افراد
در زمان شاه بوده است. روزنامه تحليل روز
كلاً در حال خرابكاريه نه فقط اين بار.»
[45]
با اين شعبده
اصل ماجرا بهکلي لوث شد. کيهان نه تنها به
سادگي قانع شد، و برخلاف سيره خود «مته به
خشخاش نگذاشت»، بلکه «ضمن تشکر» از استانداري
فارس، کاسه کوزهها را بر سر اداره ثبت
شرکتها شکست؛ نهادي «بيگناه» که فقط وظيفه
اجراي تشريفات رسمي را به عهده دارد. وبگاه
«روايت» نيز گناه را متوجه روزنامه تحليل روز
کرد که طبق عرف مطبوعات آگهي را، بر اساس
سهميه خويش از آگهيهاي دولتي، منتشر کرده است.
[46]
آنچه در اين
ميان عامدانه گم شد، بخش اصلي يادداشت من بود.
در آنجا، پس از ذکر تأسيس مؤسسه ماسوني دکتر
ذبيح قربان و درج تصوير آگهي فوق، حامي اصلي
خاندان قربان را به صراحت معرفي کرده بودم:
«طبق
اطلاع موثق،
امام جمعه سابق شيراز
در بدو تصدي اين سمت در سال 1360، بهرغم
ارائه خانههاي متعدد مصادرهاي توسط
مسئولين بنياد مستضعفان، به
اصرار خانه
مصادرهاي دکتر ذبيح قربان را به عنوان
دفتر نماينده ولي فقيه و امام جمعه شيراز
گرفت. او در سالهاي اخير بهطور مدام، در
جلسات متعدد و در حضور بسياري، از «غصبي
بودن» محل دفتر و جايز نبودن خواندن نماز
در آن سخن ميگفت و رضايت «مالک»، يعني
ورثه ذبيح قربان، را لازم ميدانست.
او بعداً، ظاهراً به همين بهانه، پرداخت
اجاره به
نرسي قربان
و ساير ورثه دکتر قربان را آغاز کرد و
تلاشهاي جدّي را براي استرداد اموال
مصادرهاي ذبيح قربان پي گرفت.
دکتر نرسي
قربان، که مدتها معاونت بانک متعلق به
رضا پهلوي، پسر محمدرضا شاه، را به دست
داشت
[47]
در سالهاي
اخير به ايران بازگشت و با حمايت امام
جمعه سابق شيراز در مراکز مختلف به سرعت
برکشيده شد. وي در سال 1385 مدير عامل
شرکت بينالمللي گاز کنگان، مدير تحقيقات
مؤسسه مطالعات درياي خزر، مدير شرکت قشم
انرژي و مشاور وزارت امور خارجه در امور
نفت و گاز و برخي نهادهاي حساس ديگر بوده
است. نرسي قربان، به عنوان کارشناس انرژي،
حضور فعال رسانهاي در ايران دارد. دکتر
نرسي قربان عضو انجمن سلطنتي امور
بينالملل و انجمن بينالمللي مطالعات
استراتژيک بريتانياست.»
[48]
آيا مسئولان
روزنامه کيهان نميدانستند سيد محمدرضا
رضازاده، استاندار فارس در آن زمان،
[49]
خويش نزديک حائري شيرازي، امام جمعه سابق
شيراز، است؟
[50]
حائري در دو
دهه اخير، آشکار و بيپرده، از جمله در
ديدارهاي مکرر خصوصي با من يا در حضور ديگران،
خود را به عنوان حامي خاندان ذبيح قربان
مينماياند و در راه اعاده ثروت چهار خاندان
درجه اوّل ماسون و بهائي شيراز (نمازي، قربان،
خليلي، دهقان) ميکوشيد. آيا صدور مجوز
فعاليت براي مؤسسه ذبيح قربان با توصيه حائري
انجام نگرفته است؟ گمان نميکنم جز اين باشد و
علت تلاش روزنامه کيهان براي لوث کردن ماجرا
نيز همين بوده است.
در ايران امروز، ماسونها چيزي نيستند ولي
حاميانشان قدرتمندند! اين حاميان هماناناند
که در بيست سال اخير در راه استرداد اموال
مصادره شده خاندانهاي قربان و نمازي، و فراتر
از آن در راه استرداد اموال مصادره شده
عبدالحسين دهقان (فراماسون بلندپايه طريقت کهن
اسکاتي و دوست دوران نوجواني شوقي افندي،
آخرين رهبر فرقه بهائي، و متولي موقوفات فرقه
بهائي در شيراز) کوشيدند و بهعبارت ديگر بخشي
از موقوفات مصادره شده بهائيت را به متوليان
آن بازگردانيدند، اعضاي «مسلمان» برخي
خاندانهاي سرشناس و متعصب بهائي را در
سازمانها و نهادها و شرکتهاي بزرگ اقتصادي
خصوصي ايران به اقتدار رسانيدند، و با اعتماد
به نفسي عجيب تا بدانجا پيش رفتند که
ماسونهاي سرشناس را، که هنوز داراي پيوندهاي
ژرف با نهادهاي انگليسي- صهيونيستي هستند، از
بريتانيا به ايران بازگردانند و علاوه بر
استرداد اموال کلان، که در انقلاب مصادره شده
بود، آنان را در مقام کارشناس و مشاور
سازمانها و نهادهاي جمهوري اسلامي ايران جاي دهند.
آن 150 تفنگچي قشون
قواميها، که در گزارش سال 1305 ش. کنسول چيک
ذکر شده، خويشان و فرزنداني داشتند و جمعيتي
نه چندان اندک از تخم و ترکهشان برجاست. چرا
در «زمين
و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران
امروز»
(1387) از حاکميت فرزندان رعايا و نوکران
قواميها و نمازيها و دهقانها و قربانها و
افنانها و خليليها بر فارس فغان برآوردم؟!
امروز، بايد اعتراف کنم که آن «اربابان» بهتر
بودند. برخي از آنان، به دليل گذشت چند نسل در
رفاه و تنعم، سيراب از ثروت و قدرت، کم و بيش
فرهيخته شدند؛ اين «نوکرزادگان» بهغايت
بيفرهنگ و آزمند و متجاوزند.
بخش دوّم
در «زمين و انباشت ثروت» خاندان نمازي را
چنين معرفي کردم:
منشاء ثروت دو
خاندان سرشناس و خويشاوند نمازي و
خليلي شيراز
تجارت جهاني ترياک سده نوزدهم ميلادي است. تجارت ترياک
کانون اصلي گردش انبوهترين ثروتهاي دنياي غرب در سده
نوزدهم ميلادي بود. براي گشودن بازار بزرگ چين به روي
تجار جهاني ترياک، استعمار غرب در سالهاي 1839-1842 و
1856-1860 دو جنگ بزرگ را بر دولت چين تحميل کرد که به
«جنگهاي ترياک» معروف است. کمپانيهاي بزرگ انگليسي
(بهويژه کمپاني جردن ماتسون)، کمپانيهاي بزرگ
آمريکايي (متعلق به خاندانهاي سرشناس بندر بوستن که
به «اليگارشي بوستن» معروفاند)، يهوديان بغدادي (به
رهبري خاندان ساسون) و پارسيان (زرتشتيان) هند (به
رهبري سر جمشيدجي جيجيبهاي) گردانندگان اصلي تجارت
جهاني ترياک سده نوزدهم بودند. يهوديان بغدادي، به
رهبري خاندان ساسون، در مشارکت با تجار آمريکايي بوستن
و پارسيان هند، در تجارت ايراني ترياک نقش اصلي
داشتند. دلالان و
کارگزاران اين کانون به ثروتمندان و رجال سياسي بزرگ
ايران بدل شدند. خاندانهاي فروغي (ذکاءالملک فروغي) و
بوشهري (حاج معينالتجار) و مهدوي (حاج امينالضرب) و
خليلي (حاج محمد خليل کشميري) و نمازي از سرشناسترين
ايناناند.
خاندان نمازي از تبار دو برادر، حاج محمد حسن (متوفي
حوالي 1310 ش.) و حاج محمد حسين (متوفي 1326 ش.)، است.
کمپانيهاي م. نمازي و ح. نمازي هنگکنگ به اين دو
برادر تعلق داشت. طبق اسناد موجود، اين دو کمپاني
شرکتهاي پوششي براي فعاليت سرويس اطلاعاتي بريتانيا
(اينتليجنس سرويس) بودند. برادران نمازي با کمپانيهاي
انگليسي و آمريکايي و يهودي و پارسي فعال در تجارت
جهاني ترياک پيوند نزديک داشتند و از اين طريق ثروت
هنگفتي اندوختند. بانک هنگکنگ شانگهاي (HSBC) و شاخه
ايراني آن (بانک شاهنشاهي انگليس و ايران) و کمپاني
کشتيراني شبه جزيره و شرق (P&O) از مراکز عمده
سرمايهگذاري اين شبکه بوده و هست. رکنزاده آدميت
مينويسد: «حاج محمد حسن نمازي از شيراز به هنكانگ...
رفت و در آنجا به تجارت مشغول شد و بهتدريج كارش رونق
يافت و چند كشتي بازرگاني خريد كه نام دو فروند آن به
خاطر دارم و آن زياني و احمدي بود. و اين كشتيها بين
هنكانگ و بنادر جنوب ايران و بصره آمدوشد ميكردند و
مالالتجاره از آن بندر به ايران و از ايران و بصره به
بمبئي و هنكانگ ميبردند. و نمازي بيشتر صادرات ايران
را ترويج ميكرد و ترياك محصول ايران را به چين
ميبرد. و شنيدم كه امتياز استخراج طلا از معدني در
نزديكي هنكانگ از دولت انگليس گرفته بود و گاهگاه
ميديدم كه شمش طلا به شيراز ميفرستاد.» (محمد حسين
ركنزاده آدميت، دانشمندان و سخنسرايان فارس،
تهران: اسلاميه- خيام، 1337، ج 2، صص 406-407) حاج
محمدحسن نمازي ماسون بود.
محمد
نمازي پسر حاج محمد حسن و سناتور مهدي نمازي پسر حاج
محمد حسين است. در سالهاي جنگ اوّل جهاني محمد نمازي،
در شراکت با آقا جان کليمي (نياي خاندان کهن صدق)،
«رشندار» (سررشتهدار) قشون انگليس در جنوب ايران
بود. در سالهاي جنگ دوّم جهاني مهدي نمازي، در شراکت
با مهير عبدالله (يهودي بغدادي)، پيمانکار ارتش
آمريکا در ايران بود. محمد و مهدي نمازي نيز از
فراماسونهاي متنفذ ايران بودند. تصاويري از محمد
نمازي در کسوت ماسوني بههمراه ساير اعضاي لژ روشنايي
در ايران در کتاب اسماعيل رائين (فراموشخانه و
فراماسونري در ايران، ج 3، صص 131، 133) مندرج
است.
بهدليل
همين پيوندهاي ديرين و ريشهدار با شبکه مقتدر و
جهانشمول فوق است که بيل کلينتون، رئيسجمهور پيشين
ايالات متحده آمريکا، در پايان سال 1998 ميلادي يکي از
اعضاي اين خاندان بهنام حسن نمازي را بهعنوان سفير
آمريکا در آرژانتين منصوب کرد.
محمد
نمازي (متوفي فروردين 1351) بخش عمده عمرش را در
آمريکا سپري کرد. او براي فرار از پرداخت ماليات ثروت
هنگفتي که در اين کشور انباشته بود، به احداث برخي
تأسيسات خيريه در شيراز، بهويژه بيمارستان نمازي و
لولهکشي آب شيراز، دست زد. او از اين طريق هم سود
قابل توجهي برد و هم «خوشنام» شد. طبق قوانين آمريکا،
صرف پول در امور خيريه، در هر جاي دنيا، پرداخت ماليات
را به شدت کاهش ميدهد. در بسياري از اسناد و منابع
تاريخي از محمد نمازي تصويري مثبت ديده نميشود.
دکتر محمد مصدق به شدت به نمازي بدبين بود و او را
عامل انگليسيها ميدانست. بهنوشته دکتر غلامحسين
مصدق، در زمان سفر مصدق براي شرکت در اجلاس شوراي
امنيت به نيويورک (مهر 1330)، محمد نمازي «مرد اوّل
سفارت» بود و تمامي کارکنان سفارت ايران حقوقبگير او.
«مثل ريگ پول خرج ميکرد... وي قصد داشت با استفاده از
قدرت مالي خود اعضاي هيئت نمايندگي ايران حتي پدرم را
زير نفوذ خود درآورد. پدرم در حين مسافرت به آمريکا به
من، صالح و دکتر فاطمي و يکي دو نفر ديگر از همراهان
گفت: ما در اين مأموريت بهجز انگليسيها و عوامل
آنها در آمريکا با دو ايران متنفذ هم سروکار داريم:
يکي حاج محمد نمازي و ديگري گالوست گلبنگيان، بايد
مراقب آنها نيز باشيم. صحت پيشگويي پدر و سوءظني که
نسبت به نمازي داشت پس از کودتاي 28 مرداد به اثبات
رسيد.»
(غلامحسين مصدق، در کنار پدرم مصدق: خاطرات دکتر
غلامحسين مصدق، بهکوشش غلامرضا نجاتي، تهران:
رسا، 1369، ص 83) باقر پيرنيا، استاندار پيشين فارس در
دوران پهلوي که چهرهاي کم و بيش خوشنام است، در
خاطراتش مينويسد: محمد نمازي وابسته افتخاري سفارت
ايران در واشنگتن بود بدون دريافت حقوق. «نمازي که از
ثروتمندان بنام ايران شمرده ميشد، ساليان دراز در چين
و آمريکا به تجارت مشغول بود و اين پست را تنها به
ملاحظه مصلحتهاي اقتصادي و مالي خود و سودهاي ديگري
که يک مأمور سياسي از آن برخوردار است دست و پا کرده
بود.» (باقر پيرنيا، گذر عمر: خاطرات سياسي پيرنيا،
تهران: انتشارات کوير، 1382، ص 166)
41. اسناد
فراماسونري در ايران،
ج 1، صص 383، 386، 387، 389، 392؛ ج 2، ص 161.
42. کدام
خلاء قانوني؟ (شهبازي)
46. روزنامه
تحليل روز مهمترين روزنامه هوادار
«جناح اصلاحطلب» در شيراز بود. با چنين
تمهيداتي، در سهشنبه 14 مهر 1388 روزنامه فوق
لغو امتياز و تعطيل شد. بنگريد به:
http://tahlilerooz.ir
47. پس
از سقوط: خاطرات احمدعلي مسعود انصاري،
تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي، چاپ چهارم، 1385،
ص 343.
49.
چهارشنبه
20 آبان 1388 روحالله احمدزاده
کرماني به جاي سيد محمدرضا رضازاده
استاندار فارس شد.
50.
دختر
بزرگ آيتالله سيد نورالدين شيرازي
همسر سيد محمد رضازاده، نماينده مجلس
شوراي ملّي در دوران پهلوي و رئيس
هيئتهاي مذهبي شيراز و رهبر «حزب
برادران»، و مادر سيد محمدرضا رضازاده
استاندار فارس و خواهرزن حائري شيرازي
است. رضازاده (استاندار سابق فارس) داماد شيخ ابوالقاسم
خزعلي است. براي آشنايي با «حزب
برادران» و سيد محمد رضازاده بنگريد
به: خاطرات حجتالاسلام و المسلمين
سيد منيرالدين حسيني شيرازي،
تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامي، چاپ
اوّل، 1383.