بازگشت به صفحه اصلي

 

 

سرلشکر اردوبادي و قيام عشاير فارس

 

به بهانه ارتحال دکتر ناصر طالب‌زاده اردوبادي

 

دکتر ناصر طالب‌زاده اردوبادي، جراح قلب، استاد دانشگاه سياتل و دانشمند برجسته ايراني مقيم آمريکا، در پنجاه و دو سالگي به شکلي مشکوک، بدون سابقه بيماري قلبي، با ايست قلبي درگذشت. او اندکي پيش، به اتهام حمايت مالي از حزب‌الله لبنان، با حکم يک خانم قاضي يهودي‌تبار، يک سال و نيم از عمر خود را در زندان سپري کرد و اموالش مصادر شد. سرانجام، به دليل فشار افکار عمومي و حمايت جامعه پزشکي آمريکا ناچار به آزادي او شدند. [1] دکتر طالب‌زاده برادر کوچک‌تر آقاي نادر طالب‌زاده، فيلمساز و انديشمند سرشناس، است. نادر طالب‌زاده درباره مرگ برادرش مي‌گويد:

«دکتر ناصر طالب‌زاده پزشک کلينيک اورژانس شهر سياتل آمريکا از سال 1996 توانست با مديريت بر هفده کلينيک، که حدود 100 پزشک و پرستار آمريکايي در آن‌ فعاليت مي کردند، موفق ترين پزشک شهر سياتل شناخته شود. او با توطئه‌اي مبني بر همکاري وي با حزب الله لبنان به محاکمه کشيده شد و به زندان افتاد. چون برادرم ايراني و مسلمان بود هماره به او مشکوک بودند و از سوي ديگر چون پزشک موفقي بود او را به نحوه و نوع اعمال پزشکي و استفاده از طبابت شرقي و طب سوزني و همچنين تهمت همکاري با حزب الله لبنان محاکمه کردند.» [1]

اين ضايعه بزرگ را به جامعه علمي ايران، به‌ويژه جامعه ايرانيان مقيم ايالات متحده آمريکا، به خانواده محترم ايشان و برادر ارجمندشان آقاي نادر طالب‌زاده اردوبادي، فيلمساز و انديشمند سرشناس، تسليت مي‌گويم.

 ***

دکتر ناصر طالب‌زاده پسر مرحوم سرلشکر منصور طالب‌زاده اردوبادي است که بيش‌تر با نام «سرلشکر اردوبادي» شناخته مي‌شود. سرلشکر اردوبادي در ميان عشاير فارس چهره‌اي خوش‌نام است. او پس از سرکوب قيام بزرگ عشايري فارس در سال‌هاي 1341- 1342، که به قتل عام و شهادت تعداد کثيري از عشاير و غارت گسترده اموال ايشان انجاميد، به عنوان بازرس ويژه شاه براي بررسي علل اين قيام به فارس اعزام شد. او علاوه بر اقدامات مثبتي که در جهت دلجويي از عشاير انجام داد، در 7 تير 1342، حدود سه ماه قبل از تيرباران پدرم، حبيب‌الله شهبازي، گزارشي صريح و دقيق براي شاه فرستاد. او در اين گزارش اقدامات ظالمانه عوامل حکومت پهلوي را به عنوان محرک اين قيام ذکر نمود. هر چند «مشکوک» و «توطئه‌آميز» بودن اين تحريکات در گزارش فوق به صراحت ذکر نشده، ليکن از فحواي آن مي‌توان به اين نتيجه رسيد.

تمامي شواهد و مستندات بر طراحي از پيش و سازمان‌يافته بودن قتل مهندس ملک عابدي  (21 آبان 1341 در تنگ آب فيروزآباد) دلالت دارد. قتل اين کارمند بي‌گناه «سازمان اصلاحات ارضي» به عنوان سرآغاز قيام عشاير فارس شناخته مي‌شود. مي‌دانيم که سرتيپ حسن علوي‌کيا، قائم‌مقام ساواک تا سال 1340، اندکي پيش از قتل مهندس ملک عابدي مخفيانه به فارس سفر کرد و ساواک فارس اين سفر پنهاني را به تهران گزارش نمود. سفر فوق مي‌تواند به منظور اجير کردن راهزنان مسلح براي قتل ملک عابدي و اقدامات تبليغاتي و سياسي متعاقب آن باشد که قيام عشاير را برانگيخت. اقدامات بعدي به منظور شناخته نشدن قاتلين ملک عابدي، و حمايت مالي از ايشان تا پايان عمر توسط ساواک، مؤيد اين نظر است. دکتر کشواد سياهپور درباره قتل مهندس ملک عابدي و قيام سال‌هاي 1341- 1342 عشاير فارس و کهگيلويه پژوهشي انجام داده که به زودي منتشر خواهد شد. جزئيات اين حوادث در کتاب فوق مندرج است.

سرتيپ حسن علوي‌کيا از ديرباز، از همان زمان که رياست شعبه تجسس رکن دوّم ستاد ارتش را در اوائل دولت دکتر مصدق به دست داشت، با سِر شاپور ريپورتر و اينتليجنس سرويس بريتانيا در ارتباط بود. به همين دليل، اندکي بعد علوي‌کيا به‌دليل «ارتباط محرمانه با دربار»، «مخالفت با دولت مصدق»، «کارشکني در امور» و «رسانيدن اقدامات و اطلاعات محرمانه به مخالفين» از اين سمت برکنار شد و سرهنگ حسينقلي سررشته جايگزين وي گرديد. سررشته از افسران وفادار به نهضت ملّي بود. ارتشبد حسين فردوست، رئيس دفتر ويژه اطلاعات شاه که در 1340 به عنوان قائم‌مقام ساواک جايگزي علوي‌کيا شد، در خاطراتش مي‌نويسد:

«نخستين شبکه مخفي اطلاعاتي انگليس در ايران که تحت نظارت من قرار گرفت، شبکه‌اي بود که توسط سرتيپ ماهوتيان ايجاد شده بود. مدتي پس از اين‌که به قائم‌مقامي ساواک منصوب شدم، روزي سرتيپ ماهوتيان (که عنوان معاون ساواک را داشت) به من اطلاع داد که سال‌هاست زيرنظر انگليسي‌ها به تشکيل يک شبکه مخفي اطلاعاتي در شمال کشور دست زده است. او افزود: "اين شبکه به‌تدريج توسعه يافته و تاکنون مخارج آن توسط سرتيپ علوي کيا (قائم‌مقام قبلي ساواک) و از بودجه سري ساواک تأمين مي‌شد و حال که او رفته شبکه تحت رياست شماست و بودجه آن نيز بايد توسط شما تأمين شود." روشن است که با رفتن علوي کيا انگليسي‌ها مي‌توانستند مسئوليت اداره شبکه فوق را مستقيماً به رئيس ساواک (سرلشکر پاکروان) محول کنند ولي ظاهراً شاپورجي اين بار نيز مرا انتخاب کرده و براي اداره چنين شبکه‌اي صالح تشخيص داده بود.» (خاطرات فردوست، صص 347- 348)

فردوست ارتباط علوي‌کيا با سرويس اطلاعاتي اسرائيل (موساد) را چنين شرح مي‌دهد:

«زماني که در سال 1340 به ساواک رفتم، سرتيپ علوي‌ کيا، قائم‌مقام سابق ساواک، فردي به نام يعقوب نيمرودي را به من معرفي کرد و گفت که محمدرضا اجازه داده که او با ساواک رابطه داشته باشد و تبادل اطلاعات نمايد. نيمرودي درجه سرهنگ دومي داشت و رئيس اطلاعات سفارت مخفي اسرائيل بود.» (همان مأخذ، ص 366)

يعقوب نيمرودي، رئيس موساد در ايران که در اصل از يهوديان بغداد بود، به عنوان يکي از بزرگ‌ترين قاچاق‌چيان آثار باستاني و اشياء عتيقه ايران شناخته مي‌شود. او از طريق اين غارت ثروتي انبوه اندوخت و روزنامه «معاريو»،[1] دوّمين روزنامه پرتيراژ اسرائيل، را خريد.

در زمان تدوين کتاب ظهور و سقوط سلطنت پهلوي متوجه شدم که بخش مهمي از اسناد حسن علوي‌کيا در ساواک مفقود شده. اين اقدام تنها در مورد پرونده‌هاي عناصر مهم مرتبط با سرويس‌هاي اطلاعاتي بريتانيا و اسرائيل انجام گرفته است.

آقاي فرهاد عابدي، پسر مرحوم مهندس ملک عابدي که خود محقق است و سال‌ها در جستجوي راز قتل پدرش بوده، چون من بر اين اعتقاد است. او به من گفت: «پدران هر دو ما قرباني يک توطئه شوم شدند.» گزارش سرلشکر اردوبادي بر اين ادعا صحه مي‌گذارد. متن کامل اين گزارش در صفحات بعد مندرج است. در اينجا تنها آن بخشي را ذکر مي‌کنم که مربوط به نقش مشکوک کانون‌هاي معين در قتل ملک عابدي و آغاز قيام پدرم است:

«... در همين ضمن جريان قتل مهندس ملک عابدي پيش مي‌آيد که مأمورين ژاندارمري به حق و ناحق در صدد دستگيري عده‌اي به اتهام اين قتل برآمده و در اثر اذيت و آزاري که نسبت به دستگيرشدگان مي‌نمايند و اخاذي‌هايي که مي‌کنند، خاکستري را که روي اين آتش فتنه‌انگيز بوده به کنار زده و مردم را عملاً وادار به اقداماتي بر عليه امنيت منطقه مي‌نمايند.

کما اين‌که در بررسي‌هاي دقيقي که شده، حبيب شهبازي را، که در اثر ناراحتي‌هايي از نزديکي با مأمورين خودداري نموده است، به وسايلي به شهر مي‌آورند و سرتيپ اشکان [فرمانده ناحيه ژاندارمري فارس] اصرار مي‌نمايد که او را به فيروزآباد اعزام داريد که خود را به اينجانب معرفي نمايد. نامبرده [حبيب شهبازي] اظهار مي‌دارد که من سال‌هاست با قشقايي‌ها جنگيده‌ام و بر عليه آنان اقداماتي نموده‌ام؛ سرتيپ اشکان در فيروزآباد که مرکز قشقايي است به من اهانت خواهد نمود و مرا [سر]شکسته مي‌نمايد، نگذاريد که مرا به فيروزآباد بفرستند. ولي ترتيب اثر داده نشده و او را به فيروزآباد اعزام مي‌دارند که در آنجا مورد اهانت و تخفيف سرتيپ اشکان قرار مي‌گيرد و با واسطه شدن ساواک به شيراز اعزام مي‌گردد و قول مي‌دهد که قاتلين ملک عابدي را دستگير و تحويل نمايد. در نتيجه، مورد مهرباني لشکر، استانداري، ساواک قرار مي‌گيرد. ولي مأمورين ژاندارمري، که عده‌اي بي‌گناه را به اتهام قتل ملک عابدي دستگير نموده بودند، وقتي مي‌بينند که اين شخص مي‌خواهد قاتلين اصلي را تحويل دهد شبانه اطراف منزل او را در شهر محاصره نموده و تظاهراتي براي دستگيري او مي‌نمايند که او هم از محاصره آن‌ها بيرون آمده و به سُرخي عزيمت و چند شب بعد جريان خلع‌سلاح [پاسگاه] دادنجان را به راه مي‌اندازد. تا اينجا نيز مي‌توانستند جلوي ساير اغتشاشات را بگيرند ولي ناآشنايي سرتيپ اشکان، که پس از شش سال هنوز به روحيه مردم فارس وارد نبوده، و بددهني او، که هر که را مي‌ديده خائن قلمداد مي‌کرده، سبب مي‌شود که کم‌کم اين آتش زبانه کشد و دامنه‌اش به بويراحمدي نيز... برسد.»

اردوبادي در گزارش فوق نکات جالب و مهم ديگري درباره فساد دستگاه نظامي و انتظامي حکومت پهلوي در فارس بيان کرده است.

هر چند در تاريخ 9 مرداد 1343 رئيس دفتر مخصوص شاهنشاهي طي نامه‌اي به اردوبادي اعلام کرد: «گزارش شرفعرضي 7/ 4/ 42 تيمسار از شرفعرض پيشگاه مبارک اعليحضرت همايون شاهنشاهي گذشت. امر و مقرر فرمودند ابلاغ نمايم که خدمات شما جالب توجه و خوب است...» ولي اندکي بعد اردوبادي مغضوب شد. او به دليل گزارش فوق، و نيز به دليل دوستي و رابطه نزديک با سرلشکر محمدولي قرني، که او نيز مغضوب بود، خانه‌نشين شد و تحت مراقبت ساواک قرار گرفت.

ميراث «شجره طيبه» سرلشکر اردوبادي فرزنداني است چون نادر و ناصر طالب‌زاده. «... مثلاً کلمة طيبة کشجرة طيبة اصلها ثابت و فرعها في السماء... و مثل کلمة خبيثة کشجرة خبيثة اجتثت من فوق الارض ما لها من قرار.» (سوره مبارکه ابراهيم، آيات 25- 26)

شيراز، شنبه 3 اسفند 1387/ 21 فوريه 2009

 

گزارش سرلشکر منصور طالب زاده اردوبادي به محمدرضا پهلوي

 


Sunday, February 22, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.