|
|
|
جُستارهايي از تاريخ بهائي گري در ايران قسمت سوّم بهائيگري، سازمانهاي اطلاعاتي و تروريسم آيتي از نظر قساوت و شجاعت بهائيان را مشابه با يزيديان کردستان ميداند و خلق و خوي ايشان را چنين توصيف ميکند:
اين قساوت را از اولين روزهاي پيدايش بابيگري در ميان اعضاي اين فرقه ميتوان ديد. بهنوشته فريدون آدميت، بابيها در جريان شورشهاي خود در دوران ناصري، با مردم و نيروهاي دولتي رفتاري سبعانه داشتند و «اسيران جنگي» را «دست و پا ميبريدند و به آتش ميسوختند.» قساوت و سبعيت فوقالذکر را در ماجراي قتل شهيد ثالث (حاج ملا محمد تقي برغاني، 17 ذيقعده 1263ق.)، عمو و پدر همسر قرةالعين، نيز بهروشني ميتوان مشاهده کرد.
عباس افندي فريدون آدميت «بساط ميرزا حسينعلي» (بهاء) را از روز نخست مبتني بر «دستگاه ميرغضبي و آدمکشي» ميداند. درواقع، از نخستين روزهاي فعاليت فرقه بهائي مجموعهاي از قتلها آغاز شد که اسرار برخي از آنها تاکنون روشن نشده و در برخي موارد نقش بهائيان در آن کاملاً به اثبات رسيده است. اين قتلها را به پنج گروه ميتوان تقسيم کرد: اوّل، قتلهاي سياسي؛ دوّم، قتل برخي شخصيتهاي مسلمان که تداوم حيات ايشان براي بهائيت مضر بود؛ سوم، قتل بابيان مخالف دستگاه ميرزا حسينعلي نوري (بهطور عمده ازليها)؛ چهارم، قتل بهائياني که از برخي اسرار مطلع بودند يا به دلايلي تداوم حيات ايشان مصلحت نبود؛ پنجم، قتل بنا به اغراض شخصي سران فرقه بهائي. يکي از اولين قتلهاي سران بهائيت قتل ميرزا اسدالله ديان است. ميرزا اسدالله ديان کاتب بيان و ساير مکتوبات عليمحمد باب و از بابيان «حروف حي» بود و بسياري از اسرار پيدايش بابيگري را ميدانست. او بهدستور ميرزا حسينعلي بهاء به قتل رسيد. ميرزا آقاخان کرماني (بابي ازلي و داماد ميرزا يحيي صبحازل) مينويسد: ميرزا حسينعلي چون ميرزا اسدالله ديان را «مخل خود يافت، ميرزا محمد مازندراني پيشخدمت خود را فرستاده او را مقتول ساخت.» اين رويه پدر را عباس افندي نيز ادامه داد. آيتي مينويسد:
ادوارد براون، استاد دانشگاه کمبريج، به فردي بهنام نصير بغدادي معروف به مشهدي عباس (ساکن بيروت) اشاره ميکند که آدمکش حرفهاي و مزدور ميرزا حسينعلي بهاء و عباس افندي بود و بهدستور ايشان چند نفر را کشت از جمله ملا رجبعلي قهير، برادرزن عليمحمد باب، را که از برخي اسرار پيدايش بابيگري مطلع بود. براون، همچنين، به فعاليتهاي تبليغي سه بابي ازلي در عکا اشاره ميکند و مينويسد بهائيان عکا تصميم گرفتند ايشان را از ميان بردارند. آنان ابتدا خواستند اين مأموريت را به نصير بغدادي محول کنند ولي بعد منصرف شدند زيرا احضار نصير از بيروت ممکن بود راز قتل را آِشکار کند. لذا، در 12 ذيقعده 1288 ق. هفت نفر از بهائيان به خانه افراد فوق در عکا ريختند و سيد محمد اصفهاني و آقاجان کجکلاه و ميرزا رضاقلي تفرشي را کشتند. حکومت عکا بهاء و پسرانش، عباس و محمدعلي افندي، و ميرزا محمدقلي، برادر بهاء، و تمامي بهائيان عکا، از جمله قاتلين، را دستگير کرد. بهاء و پسران و خويشانش شش روز زنداني بودند، سپس قاتلين شناخته شده و در دادگاه به حبسهاي طولاني (7 و 15 سال) محکوم شدند. براون در جاي ديگر (حواشي بر مقاله شخصي سياح، چاپ اوّل، 1891) به اين ماجرا اشاره ميکند. او مينويسد: مقامات دولت عثماني تصميم به تبعيد دو برادر به دو نقطه مختلف گرفتند و (در ربيعالثاني سال 1285ق.) صبحازل و پيروانش را به فاماگوستا (قلعه ماغوسا در قبرس) و حسينعلي بهاء و 80 نفر از پيروانش و چهار نفر ازلي را به عکا فرستادند. اين چهار نفر ازلي عبارت بودند از: حاجي سيد محمد اصفهاني، آقاجان بيگ کجکلاه، ميرزا رضاقلي تفرشي و برادرش آقا ميرزا نصرالله. بهنوشته براون، قبل از عزيمت به عکا، حسينعلي بهاء ميرزا نصرالله تفرشي را در ادرنه (آدريانوپول) با سم به قتل رسانيد و کمي پس از ورود به عکا سه ازلي ديگر در منزل مسکونيشان در بندر عکا بهدست اطرافيان بهاء مقتول شدند. ميرزا آقاخان کرماني در رساله هشت بهشت درباره آدمکشيهاي سران فرقه بهائي به تفصيل سخن گفته است. او مينويسد: ميرزا حسينعلي بهاء در ادرنه، قبل از حرکت به عکا، ميرزا نصرالله را با سم مقتول کرد و «در عکا نيز چند نفر از اصحاب خود را فرستاد آن سه نفر را [حاجي سيد محمد و آقاجان بيگ و ميرزا رضاقلي تفرشي] در خانه نزديک قشله که منزل داشتند شهيد کردند و قاتلين اينان عبدالکريم شمر و حسين آبکش و محمد جواد قزويني.»
ميرزا آقاخان کرماني بهنوشته ميرزا آقاخان کرماني، در ايران نيز اصحاب حسينعلي بهاء موجي از وحشت و ترور آفريدند و به قتل متنفذين ازلي دست زدند:
اين قتلها حتي شامل طلبکاران ميرزا حسينعلي نوري (بهاء) نيز ميشد:
بهنوشته ميرزا آقاخان کرماني، پس از فوت ميرزا حسينعلي بهاء (2 ذيقعده 1309 ق.) رويه فوق ادامه يافت. اولين قرباني ميرزا محمد نبيل زرندي، مورخ معروف بهائي، بود که خيال داشت خود را جانشين بهاء بخواند. «پسران خدا [حسينعلي بهاء] خبردار شده، دو نفر را فرستاده، آن لنگ بيچاره را خفه کرده، بردند به دريا انداختند.»
حسين لـله در ميان قتلهاي متعدد و فراوان بهائيان، بهويژه بايد به قتل حاج شيخ زکريا نصيرالاسلام اشاره کرد. حاج شيخ زکريا انصاري دارابي، ملقب به نصيرالاسلام، از سران مجاهديني بود که به فتواي حاج سيد عبدالحسين مجتهد لاري به جهاد عليه استعمار انگليس و عوامل داخلي ايشان دست زد و در اين زمينه سهمي بزرگ داشت. نامبرده از شاگردان آخوند ملا محمدکاظم خراساني و شيخ عبدالله مازندراني و حاجي ميرزا حسين تهراني (نجل خليل) و حاج سيد عبدالحسين مجتهد لاري بود و، بهنوشته رکنزاده آدميت، «در شهرستانهاي داراب و فسا و لار و نيريز عليه مستبدين قيام مسلحانه کرد و به نشر افکار آزاديخواهي و استحکام مباني مشروطه ايران کوشيد» و در رکاب مجتهد لاري جهاد کرد. مساعي وي چنان ارجمند بود که آخوند خراساني «يک حلقه انگشتري فيروزه و اجازه مجاهده در راه آزادي براي او فرستاده و او را در اجازهنامه نصيرالاسلام خواند.» رکنزاده آدميت ميافزايد:
قتل سيد ابوالحسن کلانتر سيرجان (1324ق.) از قتلهاي جنجالي بهائيان است. بهائيان به تحريک مخالفين سيد ابوالحسن کلانتر (اسفنديارخان رئيس طايفه بوچاقچي، شاهزاده حاج داراب ميرزا از مالکين محل و سيد حسين قوامالتجار از متنفذين سيرجان) پرداختند و در نتيجه در جريان يک ميهماني کلانتر سيرجان در تاريکي شب به قتل رسيد. اين ماجرا به شورش مردم سيرجان عليه بهائيان انجاميد و مردم، که منابع بهائي ايشان را «چند هزار نفر عوام کالانعام» ميخوانند، سيد يحيي سيرجاني (بهائي عامل قتل کلانتر) را کشتند. قتل محمد فخار نيز از قتلهايي است که سروصداي فراوان به پا کرد. بهائيان، بهدستور محفل روحاني يزد، فرد فوق را، که گويا به بهائيگري اهانت ميکرد، کشتند و جسد او را سوزانيدند. در اين رابطه ابتدا عامل مستقيم قتل، سلطان نيکآئين، دستگير شد و سپس 12 نفر از معاريف بهائيان يزد، از جمله محمدطاهر مالميري و ميرزا حسن نوشآبادي و حسين شيدا، به اتهام مشارکت در قتل زنداني شدند. پس از هفت ماه پرونده متهمين به تهران ارسال شد. هر چند اتهام اين گروه قتل بود ولي در زندان تهران در «محل کم جمعيت و آبرومندي که مختص به اشراف و اعيان» بود محبوس شدند و با سران اکراد و الوار و خوانين بختياري معاشر بودند و حتي مدير زندان را تبليغ ميکردند. بهائيان در دادگاه به مظلومنمايي فراوان دست زدند و از جمله مالميري چنين گفت:
تمامي اعضاي اين گروه، بهجز سلطان نيکآئين، پس از 14 ماه حبس در تهران، با اعمال نفوذ بهائيان مقتدر پايتخت، تبرئه شدند. رياست اين دادگاه را فردي بهنام عاصمي و وکالت بهائيان را فردي بهنام دادخواه به عهده داشتند. هر چند منابع بهائي ميکوشند تا اين ماجرا را «تهمت» جلوه دهند، ولي محکوم شدن سلطان نيکآئين، بهرغم اعمال نفوذ فراوان بهائيان، ثابت ميکند که مجرم بوده است. عبدالحسين آيتي با اشاره به قتل محمد فخار و موارد ديگر مينويسد:
تروريسم سياسي در تاريخ معاصر ايران از اواسط دهه 1840 م./ 1260 ق. با بابيگري آغاز شد و چنان با بابيگري پيوند خورد که در دوران متأخر قاجار نام «بابي» و «تروريست» مترادف بود. ميدانيم که بابيها ترور اميرکبير را طراحي کردند و در 28 شوال 1268 ق./ 15 اوت 1852 م. به ترور نافرجام ناصرالدين شاه دست زدند که به دستگيري گروهي از ايشان انجاميد. از آن پس اين رويه در ايران تداوم يافت و بهويژه در دوران انقلاب مشروطه و پس از آن اوج گرفت. فعاليتهاي تروريستي دوران انقلاب مشروطه و پس از آن با نام سردار محيي (عبدالحسين خان معزالسلطان)، احسانالله خان دوستدار، اسدالله خان ابوالفتحزاده، ابراهيم خان منشيزاده و محمد نظر خان مشکاتالممالک در پيوند است. درباره سردار محيي و احسانالله خان در بحث نهضت جنگل سخن خواهم گفت. ابوالفتحزاده و منشيزاده و مشکاتالممالک عضو فرقه بهائي بودند. ابوالحسن علوي، پدر بزرگ علوي (نويسنده معروف)، مينويسد:
عبدالحسين خان معزالسلطان (سردار محيي) و ميرزا عليمحمد خان تربيت اين سه نفر با حيدرعمواوغلي، تروريست معروف قفقازي، رابطه و همکاري نزديک داشتند. بهنظر من، ديدگاه کساني که حيدر عمواوغلي را بهعنوان رهبر تروريسم دوران مشروطه معرفي کردهاند بهکلي نادرست است. بهعکس، حيدر عمواوغلي در زير نظر ابوالفتحزاده و منشيزاده و مشکاتالملک و با هدايت و دستور ايشان کار ميکرد. فعاليتهاي مخفي اسدالله خان ابوالفتحزاده (سرتيپ فوج قزاق) و ابراهيم خان منشيزاده (سرتيپ فوج قزاق) و محمدنظرخان مشکاتالممالک از سال 1323 ق. و با عضويت در انجمن مخفي معروف به بينالطلوعين آغاز شد که جلسات آن در خانه ابراهيم حکيمي (حکيمالملک)، نخستوزير بعدي دوران پهلوي، برگزار ميشد و بسياري از اعضاي آن بابي ازلي و تعدادي بهائي بودند. اين همان نکتهاي است که آخوند خراساني و شيخ عبدالله مازندراني بسيار دير (پنج سال بعد) متوجه شدند و مازندراني در نامه به حاجي محمدعلي بادامچي به آن اشاره کرد. عضويت در اين انجمن و فعاليتهاي بعدي ابوالفتحزاده و منشيزاده و مشکاتالممالک (بهائي) و ازليهاي عضو انجمن فوق را بايد بخشي از عملکرد شبکه توطئهگر وابسته به اردشير ريپورتر ارزيابي کرد و به اين دليل حضور اعضاي دو فرقه متعارض ازلي و بهائي در کميته فوق قابل توضيح است. بايد اضافه کنم که اعضاي اين انجمن، اعم از ازلي و بهائي، پس از تأسيس سازمان ماسوني لژ بيداري ايران (1325ق./ 1907م.) در پيرامون آن مجتمع شدند. براي مثال، مشکاتالممالک صندوقدار لژ بيداري ايران بود. از ذيقعده 1323 ق. اين فعاليت با عضويت اسدالله خان ابوالفتحزاده و برادرش سيفالله خان و ابراهيم خان منشيزاده در «انجمن مخفي دوّم» تداوم يافت. در اين انجمن سيد محمدصادق طباطبايي (پسر آيتالله سيد محمد طباطبايي)، ناظمالاسلام کرماني و آقا سيد قريش (از اعضاي بيت سيد محمد طباطبايي) و شيخ مهدي (پسر آيتالله شيخ فضلالله نوري) عضويت داشتند. در همين زمان گرايشهاي تروريستي برخي از اعضاي اين انجمن کاملاً مشهود بود. براي مثال، در يکي از جلسات انجمن مسئله قتل آيت الله سيد عبدالله بهبهاني مطرح شد که با مخالفت سيد محمد صادق طباطبايي مواجه گرديد. اندکي بعد، ارباب جمشيد جمشيديان (دوست صميمي و محرم اردشير ريپورتر) به عضويت اين انجمن درآمد.
شيخ فضل الله نوري و سيد عبدالله بهبهاني گروه تروريستي فوق سرانجام شکل نهايي خود را يافت و به عمليات آِشوبگرانه و تفرقهافکنانهاي چون ترور نافرجام شيخ فضلالله نوري (16 ذيحجه 1326ق.) دست زد. عامل اين ترور کريم دواتگر بود که دستگير شد. در اين رابطه افراد ديگري نيز دستگير شدند. يکي از ايشان ميرزا محمد نجات خراساني، عضو فرقه بهائي، بود که به ارتباط با سفارت انگليس و به عنوان شخصيتي فاسد شهرت داشت. نجات نيز عضو کميته بينالطلوعين بود. بهگفته تقيزاده، اسمارت، نماينده سفارت انگليس، در جلسات بازجويي از محمد نجات شرکت ميکرد و مواظب بود که «نتوانند به ميرزا محمد زور بگويند.» طبق گزارش 15 ژانويه سِر جرج بارکلي به سِر ادوارد گري، وزير خارجه انگليس، در جريان اين بازجوييها کريم دواتگر تلويحاً حسينقلي خان نواب، برادر عباسقلي خان کارمند سفارت انگليس، را به ترور مربوط کرد. حسينقلي خان نواب نيز از نزديکان و محارم اردشير ريپورتر، رئيس شبکه اطلاعاتي حکومت هند بريتانيا در ايران، بود.
کريم دوانگر عامل ترور نافرجام شيخ فضل الله نوري پس از بازداشت ابوالفتحزاده و برادرانش و ساير اعضاي گروه تروريستي و آشوبگر فوق، از جمله کريم دواتگر، سپس در روستاي قلهک مستقر شدند که در آن زمان در ملکيت سفارت انگليس بود و دولت ايران بر آن نظارت نداشت. در اوّل جماديالثاني 1327ق. ابوالفتحزاده و منشيزاده، بههمراه زينالعابدين خان مستعانالملک، گروه تروريستي جديدي تشکيل دادند موسوم به کميته جهانگير. ابوالفتحزاده و مستعانالملک و ميرزا محمد نجات از جمله اعضاي «محکمه انقلابي» بودند که حکم مرگ شيخ فضلالله نوري را صادر کردند. دادستان اين محکمه شيخ ابراهيم زنجاني بود که تحتتأثير ميرزا مهدي خان غفاري کاشي (وزير همايون)، عضو فرقه بهائي، قرار داشت.
شيخ فضل الله نوري بر سر دار در رجب 1328ق. حادثه قتل سيد عبدالله بهبهاني رخ داد که عاملين آن وابستگان شبکه تروريستي ابوالفتحزاده و منشيزاده بودند. يکي از ضاربين بهبهاني فردي بهنام حسين لله بود که بعدها با ابوالفتحزاده و منشيزاده و مشکاتالممالک در کميته مجازات همکاري کرد. پس از اين واقعه، ابوالفتحزاده به اروپا گريخت، مدتي بعد به ايران بازگشت و بهعنوان متصدي گردآوري ماليات منطقه ساوجبلاغ و شهريار منصوب و اندکي بعد معزول شد.
ميرزا مهدي خان غفاري کاشي (وزير همايون) در اوايل شهريور 1295/ ذيقعده 1334 ابوالفتحزاده و منشيزاده و مشکاتالممالک عمليات خود را در قالب گروه جديدي بهنام کميته مجازات آغاز کردند و قتلهايي را، بههمراه انتشار اعلاميههايي، آغاز کردند که بازتاب اجتماعي و سياسي فراوان داشت و فضايي از رعب و وحشت در تهران آفريد و تأثيرات سياسي عميق بر جاي نهاد. عمليات کميته مجازات را بايد بخشي از سناريوي بغرنجي ارزيابي کرد که حدود چهار سال بعد به کودتاي رضاخان و سيد ضياء طباطبايي (3 اسفند 1299) و سرانجام به سقوط حکومت قاجار و استقرار ديکتاتوري پهلوي انجاميد.
قتلهاي فوق حدود پنج ماه به طول انجاميد و عدهاي، از جمله سيد محسن مجتهد (فرزند محمد باقر صدرالعلما و داماد سيد عبدالله بهبهاني) مقتول شدند. سيد محسن مجتهد در اين زمان نفوذ فراوان در تهران و سراسر ايران بهدست آورده بود. قتل او بهوسيله احسانالله خان دوستدار و حسين لله و حاجي علي صورت گرفت و آنان قبل از شروع عمليات مقداري عرق نوشيدند. يکي ديگر از قربانيان اين کميته ميرزا عبدالحميد خان متينالسلطنه ثقفي، مدير روزنامه عصر جديد، بود که در روزنامه مظفري بوشهر (شمارههاي 67 و 68 مورخ شعبان 1322ق.) مقالهاي تند عليه اردشير ريپورتر منتشر کرده بود.
متين السلطنه ثقفي هسته مرکزي کميته مجازات ابوالفتحزاده و منشيزاده و مشکاتالممالک بودند و ابوالفتحزاده رئيس کميته محسوب ميشد. بنابراين محقيم که کميته مجازات را، که سران آن به بهائيگري شهرت کامل داشتند، يک شبکه تروريستي بهائي بخوانيم. مدتي بعد، اعضاي کميته شناسايي و تعدادي از ايشان دستگير شدند. ابوالفتحزاده و منشيزاده در 26 ذيقعده 1336ق. بهشکلي مرموز در سمنان به قتل رسيدند و احسانالله خان دوستدار به قفقاز گريخت. مشکاتالممالک پس از مدت کوتاهي آزاد شد. پس از دستگيري اعضاي کميته مجازات، احمد خان صفا، مسئول پرونده فوق در نظميه، بهشکلي مرموز به قتل رسيد. در اين زمان، گروهي بهنام «کميته سيمرغ» طي اطلاعيهاي خطاب به رئيسالوزرا قتل صفا را ناشي از مماشاتي دانست که دولت در قبال بهائيان در پيش گرفته است. گروه فوق مدعي بود که در تنظيم پرونده تنها نام ابوالفتحزاده و منشيزاده ذکر شده، که برخلاف ميل مسئولين دولت تصادفاً به تله افتادهاند، و مشارکت ساير بهائيان مسکوت مانده است. در اين اعلاميه چنين مي خوانيم:
در زمان دستگيري اعضاي کميته مجازات فرقه بهائي در دستگاه نظميه از چنان نفوذي برخوردار بود که بتواند پرونده را به شيوه دلخواه خود فيصله دهد. نفوذ بهائيان در نظيمه از زمان رياست کنت دو مونت فورت بر نظميه تهران آغاز شد. عبدالرحيم ضرابي (بهائي کاشاني) معاون او و کلانتر تهران بود و به اين دليل به عبدالرحيم خان کلانتر شهرت داشت. عبدالرحيم ضرابي با مانکجي هاتريا، رئيس شبکه اطلاعاتي بريتانيا در ايران، مرتبط بود و کتاب تاريخ کاشان را به سفارش مانکجي نوشت. از اين کتاب سه نسخه خطي وجود داشت که در اختيار مانکجي، هنري ليونل چرچيل (کارمند سفارت بريتانيا) و جلالالدوله (پسر ظلالسلطان و حاکم کاشان) بود. عبدالرحيم خان ضرابي از اعضاي خاندان سپهر و از خويشان مورخالدوله سپهر است و پدر عليقلي خان نبيلالدوله بهائي معروف كه از دوستان عباس افندي بود و سالها شارژدافر ايران در ايالات متحده آمريكا. عليقلي خان ضرابي (نبيلالدوله) نيز در جواني در سفارت انگليس در تهران كار ميكرد. وي در آمريكا به يكي از ماسونهاي بلندپايه بدل شد و در طريقت اسكاتي كهن به درجه سي و سوم (عاليترين درجه ماسوني) رسيد.
عليقلي خان نبيل الدوله کاشي و عباس افندي برخي مورخين کوشيدهاند تا گردانندگان و دستاندرکاران کميته مجازات را انقلابيوني صادق و خشمگين جلوه دهند که از نابساماني پس از انقلاب مشروطه و عدم تحقق آرمانهايشان سرخورده و به تروريسم روي آوردند. اين تحليل، که در سريال تلويزيوني پربيننده هزار دستان (ساخته علي حاتمي) انعکاس يافته، بهکلي نادرست است. بررسي دقيق زندگينامه گردانندگان کميته مجازات چهرهاي بهکلي ناسالم و وابسته به کانونهاي استعماري از ايشان به دست ميدهد و کارگزاران ايشان نيز گروهي اوباش و آدمکش حرفهاي، چون کريم دواتگر، بودند. برخي نويسندگان عمليات کميته مجازات را اعتراض انقلابي عليه قرارداد 1919 و دولت وثوقالدوله خواندهاند. اين ادعا نيز بهکلي بيپايه است. کميته مجازات در زمان اولين دولت وثوقالدوله در سال 1295ش./ 1916م. تشکيل شد و تنها پنج ماه (تا پائيز 1296/ 1917) فعاليت کرد. بنابراين، عملکرد آن ربطي به قرارداد 1919 نداشت. يکي از سه پسر ميرزا ابراهيم خان منشيزاده، بهنام داوود منشيزاده، در سالهاي پس از شهريور 1320 به تأسيس گروه فاشيستي سومکا دست زد. اين گروه با نظاميان عاليرتبه وابسته به سازمان اطلاعاتي انگليس، به رهبري سرلشکر حسن ارفع، رابطه تنگاتنگ داشت و اقدامات آن بخشي از عمليات شبکه فوق بهشمار ميرفت. سرويس اطلاعاتي بريتانيا و نهضت جنگل شبکه فوق در شکست و سرکوب نهضت جنگل نقش اطلاعاتي و خرابکارانه بسيار مؤثر و مرموزي ايفا کرد که تاکنون مورد بررسي کافي قرار نگرفته است.
ميرزا کوچک خان جنگلي احسانالله خان دوستدار، چهره سرشناس تروريستي که در صفوف نهضت جنگل تفرقه انداخت و «کودتاي سرخ» را عليه ميرزا کوچک خان هدايت کرد، به يکي از خانوادههاي سرشناس بهائي ساري (خانواده دوستدار) تعلق داشت و سردار محيي (عبدالحسين خان معزالسلطان)، همدست او، از اعضاي خاندان اکبر بود که برخي از اعضاي آن، بهويژه ميرزا کريمخان رشتي، به رابطه با اينتليجنس سرويس انگليس شهرت فراوان دارند. حداقل دو تن از برادران ميرزا کريمخان رشتي و سردار محيي، مبصرالملک و سعيدالملک، را بهعنوان بهائي فعال ميشناسيم. فتحالله اکبر (سردار منصور و سپهدار رشتي) پسرعموي ايشان است که در آستانه کودتاي 3 اسفند 1299 رئيسالوزرا بود و نقش مهمي در هموار کردن راه کودتا ايفا نمود. در اين ميان نقش احسانالله خان دوستدار، به عنوان يکي از برجستهترين تروريستهاي تاريخ معاصر ايران، حائز اهميت فراوان است. مأمور اطلاعاتي اعزامي حزب بلشويک به جنگل در يک گزارش سرّي به باکو ارزيابي خود را از ميرزا کوچک خان و احسانالله خان دوستدار چنين بيان ميدارد:
مأمور اطلاعاتي حزب بلشويک در مقابل تصويري بهغايت منفي از احسانالله خان به دست ميدهد و علت کودتاي او عليه ميرزا کوچک خان را به تعصبات بهائيگري وي منتسب ميکند:
احسان الله خان دوستدار در زمان نهضت جنگل پس از شکست نهضت جنگل، که بهطور عمده به دليل دسايس احسانالله خان و سردار محيي محقق شد، اين دو به شوروي گريختند و در دوران استالين به اتهام وابستگي به سرويس اطلاعاتي بريتانيا دستگير و اعدام شدند. تورج اتابکي اتهامات وارده بر احسانالله خان را چنين بيان کرده است:
اين اتهامي است که درباره ديگر قربانيان ايراني دوران استالين کمتر تکرار شد. اتهام سران حزب کمونيست ايران، مانند بهرام آقايف و ديگران، «ماجراجويي» و «چپروي ضد لنيني» بود. بنابراين، اتهام ارتباط با سرويس اطلاعاتي بريتانيا بيهوده بر احسانالله خان وارد نشد. پيشينه عملکرد احسانالله خان و دوستانش در ايران گواه آن است که سازمان اطلاعاتي شوروي در مورد احسانالله خان به بيراهه نرفته است.
احسان الله خان دوستدار در اواخر عمر در شوروي علاوه بر دو نمونه فوق (احسانالله خان و سردار محيي)، موارد فراواني از حضور مأموران بهائي اينتليجنس سرويس بريتانيا در صفوف نهضت جنگل وجود دارد. يک نمونه، ميرزا شفيع خان نعيم، بهائي گيلاني، است که در انزلي بهدست جنگليها به قتل رسيد. نمونه ديگر، غلامحسين ابتهاج (پسر ابراهيم خان ابتهاجالملک و برادر ابوالحسن ابتهاج) است که بهوسيله انقلابيون جنگل دستگير شد. جنگليها قصد محاکمه و مجازات او را داشتند ولي با وساطت احسانالله خان دوستدار و ميرزا رضا خان افشار آزاد شد. ميرزا رضاخان افشار نيز بهائي بود و نقش مخرب و مرموزي در حوادث نهضت جنگل ايفا کرد. او در زمان آغاز نهضت پيشکار ماليه گيلان بود. به همراهي با جنگليها پرداخت و مسئول مالي «کميته اتحاد اسلام» شد. او سپس 84 هزار تومان از پول کميته را به سرقت برد و به تهران گريخت و بعدها به آمريکا رفت. افشار پس از بازگشت از آمريکا مترجم هيئت آمريکايي ميلسپو شد و در دوران سلطنت رضاشاه مشاغل مهمي چون حکومت گيلان (1307)، حکومت کرمان (1310)، مسئول راهسازي کشور (1311) و استانداري اصفهان را به عهده داشت. نمونه ديگر عبدالحسين نعيمي است که در حوالي سال 1920 ميلادي در صفوف جنگليها حضور داشت. او بهعنوان نماينده «کميته نجات ايران»، که رياست آن را احسانالله خان دوستدار بهدست داشت، در اولين کنگره حزب کمونيست ايران (در انزلي) شرکت کرد و پيام اين کميته را قرائت نمود. عبدالحسين نعيمي پسر ميرزا محمد نعيم، شاعر معروف بهائي (اهل روستاي فروشان سده اصفهان)، است. ميرزا محمد نعيم پس از مهاجرت به تهران در سفارت انگليس به کار پرداخت. عبدالحسين نعيمي نيز، چون پدر، کارمند سفارت انگليس در تهران بود. در گزارش مورخ 10 / 7 /1345 ساواک تهران به رياست ساواک (نصيري) و مدير کل سوم (مقدم) چنين آمده است:
در دوران محمدرضا پهلوي، يکي از دختران عبدالحسين نعيمي، بهنام مليحه، همسر سپهبد پرويز خسرواني (از عوامل کودتاي 28 مرداد 1332 و عضو فرقه بهائي) بود و خواهر عبدالحسين نعيمي، بنام محبوبه، همسر محسن نعيمي (دبير مؤيد) بود. در حوالي سال ۱۳۴۶ محبوبه نعيمي و شوهرش به آفريقا مهاجرت کردند و به ارکان بهائيت در اين منطقه بدل شدند.
عبدالحسين خان معزالسلطان، سردار محيي، (نفر وسط) و ساير پسران حاجي وکيل (برادران ميرزا کريم خان رشتي) سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي شوروي در بررسي تاريخ بهائيت، موارد چشمگيري از حضور بهائيان مهاجر ساکن عشقآباد و قفقاز در صفوف سازمان هاي اطلاعاتي و امنيتي شوروي پيشين مشاهده ميشود. با توجه به نمونههاي متعدد تاريخي، اين حضور را بايد تداوم سياست گذشته بهائيان دانست که بهعنوان «مأمور دوبل»، بهسود اينتليجنس سرويس بريتانيا، به خدمت سفارتخانههاي روسيه و عثماني و آلمان در ميآمدند. عبدالحسين آيتي، مبلغ پيشين بهائي، به موارد متعددي از حضور بهائيان در سازمانهاي اطلاعاتي و امنيتي روسيه شوروي اشاره دارد. يک نمونه، ميرزا کوچک علياوف، از بهائيان معروف عشقآباد، است که به «تقلب» معروف بود. او پس از انقلاب بلشويکي روسيه «مفتش سرّي» بلشويکها شد و برادرزادهاش بهنام عبدالحسين حسيناوف در اداره گ. پ. او. (سازمان اطلاعاتي شوروي) به جاسوسي پرداخت و جمعي از ايرانيان مقيم روسيه را به زحمت انداخت. نمونه ديگر برادران عسکروف اند.
آيتي ميافزايد: دوازده جوان بهائي مقيم روسيه که «در اداره گ. پ. او. مستخدم و جاسوس بالشويکها شده و اين استخدام را وسيله قاچاق امتعه خارجه کرده چادرهاي پنج توماني را... [از ايران] ميبرند به سي تومان ميفروشند.» آيتي درباره مفاسد اخلاقي محمود و مقصود عسکروف و هتاکيهاي ايشان در زمينه مفاسد جنسي مطالبي بيان کرده است. در زندگينامه حسن فؤادي نيز اين کارکرد اطلاعاتي بهائيان ساکن عشقآباد مشاهده ميشود. او بههمراه «چند تن از معاريف بهائي» بهوسيله دولت شوروي توقيف و زنداني شد ولي شش ماه بعد، در دي 1308 ش.، با دخالت دولت رضاشاه تمامي زندانيان بهائي آزاد و به ايران وارد شدند. اسامي بهائيان فوق بهشرح زير است: عباس احمداوف پارسايي، حسين حسناوف، بهاءالدين نبيلي، احمد رحيماوف، ميرزا احمد نبيلزاده، ميرزا محمد ثابت، ميرزا حسن بشرويهاي [فؤادي]، علي ستارزاده، جعفر هادياوف شيرازي، عباس .فرحاوف، محمودزاده، محمد سرچاهي، محمدعلي نبيلي سرچاهي، عبدالکريم باقروف يزدي. در موارد مشابه، قطعاً بايد ايرانيان اخراجي از شوروي مدتي در قرنطينه ميماندند و معمولاً به ايشان مشاغل حساس ارجاع نميشد زيرا در معرض ظنّ وابستگي به سازمان جاسوسي شوروي بودند. معهذا، بهائيان فوق با احترام فراوان مورد استقبال مقامات مشهد قرار گرفتند و بلافاصله وارد مشاغل دولتي و نظامي شدند. براي مثال، حسن فؤادي وارد خدمت نظامي و مدير کتابخانه قشون مشهد شد. او مورد علاقه اميرلشکر شرق و افسران ارشد بود، يکي دو سال بعد از خدمات دولتي استعفا داد و به تهران رفت و کمي بعد بهدستور محفل بهائيان تهران براي مديريت مدرسه «وحدت بشر» راهي کاشان شد. او مدتي معلم مدرسه «تربيت» تهران بود و سپس در مدرسه نظام به تدريس پرداخت. فؤادي در اواخر عمر بسيار ثروتمند بود. با توجه به چنين سوابقي است که اسماعيل رائين در واپسين کتابش مينويسد:
|
Wednesday, August 24, 2011 : تاريخ آخرين ويرايش کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است. آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است. |