ورود به صفحه اصلي سايت بازگشت به صفحه فهرست وبلاگ

شنبه، 9 آذر 1387/ 29 نوامبر 2008، ساعت 4:30 صبح

افزودن چند تصوير و لينک: سه شنبه 12 آذر/ 2 دسامبر، ساعت 2:45 بعدازظهر

معماي فاجعه بمبئي

1- چهارشنبه شب و صبح پنجشنبه به شدت گرفتار بودم و از اخبار دور. عصر روز پنجشنبه با تلفن يکي از دوستان از خواب بيدار شدم. از انفجار و ترور گسترده در بمبئي خبر مي‌داد. از آن زمان تاکنون، تمام وقت، از طريق شبکه‌هاي خبري و اينترنت پيگير اين ماجراي عجيب هستم.

مشروح ماجرا را مي‌توان در سايت‌هاي خبري خواند. خلاصه اين است: حوالي 9:30 بعد از ظهر چهارشنبه 26 نوامبر تعدادي افراد مسلح به تفنگ‌هاي اتوماتيک با قايق، به گفته پليس و به گزارش CNN، در مقابل «دروازه هند»، واقع در ساحل بمبئي و روبروي هتل تاج محل، پياده مي‌شوند. اين افراد، درست مانند فيلم‌هاي هاليوود، به چند گروه تقسيم مي‌شوند؛ با شليک گلوله و کشتن مردم، چند ماشين، از جمله يک اتومبيل ون پليس، را تصرف مي‌کنند، به هتل تاج محل و هتل اوبروي ترايدنت و کافه لئوپولد، سه مکان محل سکونت و اجتماع توريست‌ها، و کنيسه فرقه کليمي «شاباد» مي‌روند؛ مردم، به‌ويژه خارجيان، را مي‌کشند يا به گروگان مي‌گيرند. [1]

گزارش‌ها از بيش از 160 کشته و 300 زخمي خبر مي‌دهد که در حال افزايش است. سرشناس‌ترين‌ مقتولين خاخام سابق فرقه «شاباد» بروکلين نيويورک، مرکز اين فرقه، و همسرش هستند. اين ماجرا به‌ويژه در کليميان نيويورک، از هر فرقه، تأثيري بزرگ بر جاي نهاده و خاخام گاوريل هالتزبرگ و همسرش، ريوکا، را به نماد قربانيان «تروريسم» بدل کرده است. صهيونيست‌ها و دولت اسرائيل نيز خود را «صاحب عزا» کرده و مي‌خواهند خون خاخام هالتزبرگ و همسرش و ساير کليميان کشته شده در کنيسه «شاباد» بمبئي را به دستمايه تبليغات به سود صهيونيسم بدل کنند.

2- مهاجمان که بودند؟ اين پرسشي است که روزنامه کريستين ساينس مانيتور در روز جمعه، 28 نوامبر، به طرح آن پرداخته است. [2]

هنوز جنگ خياباني جريان داشت، و ماجرا پايان نيافته بود، که مقامات دولتي هند، «عوامل خارجي» را متهم کردند؛ منظورشان دولت پاکستان بود. طبعاً، مقامات پاکستاني بلافاصله اين اتهام را رد کردند. روزنامه هندو، که ظاهراً به جنگ مجدد ميان هند و پاکستان علاقمند است، باز در زمان وقوع حادثه و بدون هيچ دليل، اعلام کرد که تروريست‌ها اعضاي گروه «لشکر طيبه» هستند که در پاکستان مستقر است. [3]

واشنگتن‌پست، به‌نقل از «کارشناسان ضد تروريست» آمريکايي، نوشت «مهاجمان در خارج آموزش ديده و حمايت شده‌اند.» اين «کارشناسان» نيز «علم غيب» داشتند و مهاجمان را «مسلمان» و عمل آن‌ها را «جهاد» عنوان کردند. روزنامه فوق، پرتيراژترين روزنامه ايالات متحده آمريکا که از سال 1933 به خاندان زرسالار يهودي مه‌ير- گراهام، اعقاب اوژن مه‌ير (اوّلين رئيس بانک جهاني[4] تعلق دارد، از قول بروس رايدل، کارشناس سابق سيا و شوراي امنيت ملّي و مؤلف کتابي درباره «القاعده»، افزود: «اين گام بزرگ و هولناکي در جهاد جهاني است. هيچ گروه بومي هندي چنين توانمندي ندارد...» راجر کرسي، کارشناس ضد تروريست کاخ سفيد در دولت‌هاي کلينتون و بوش، گفت: «اين يک عمليات پيش پا افتاده نيست؛ اين گروه از آموزش و حمايت متخصصان حرفه‌اي تروريسم برخوردار هستند.» [5]

روزنامه نيويورک تايمز، دوّمين روزنامه پرتيراژ آمريکا که از 1935 به خاندان زرسالار يهودي شولزبرگر [6] تعلق دارد، کار را ساده‌تر کرد و بدون هيچ مدرک و دليلي «اعضاي اقليت مسلمان هند» را عامل اين فاجعه خواند. [7]

روزنامه انگليسي گاردين مهاجمان را «هندي» خواند و ظن خود را متوجه گروه ناشناخته‌اي به‌نام «مجاهدان دکن» و چند گروه ديگر کرد که «تصادفاً» همه مسلمان‌اند. علت، ارسال ايميل‌هايي به مطبوعات با امضاي اين گروه بود! [8]

3- حاصل پيگيري و کاوش دو روزه من چيست؟

ادعاي «کارشناسان ضد تروريست» آمريکايي درست است. مهاجمان قطعاً بسيار آموزش ديده و حرفه‌اي بودند و قطعاً «دست خارجي» در کار است. ماجرا کاملاً و به دقت سازمان‌يافته بود. حتي اماکني که مورد حمله قرار گرفتند نيز به دقت و با اهداف معين انتخاب شده بود. اين انتخاب به دانش تاريخي و سياسي تخصصي نياز داشت.

4- انتخاب «هتل تاج محل» به عنوان مرکز اصلي تهاجم تأمّل‌برانگيز است. درست مانند فاجعه 11 سپتامبر 2001 و فروپاشي «برج‌هاي دوقلو» در نيويورک، تصوير بناي باشکوه و تاريخي هتل تاج محل، که در آتش مي‌سوخت، دو روز کامل در برابر چشم ميليون‌ها بيننده در سراسر جهان بود. هر دو مکان نماد شهرهاي فوق بودند: برج‌هاي دوقلو نماد نيويورک (مرکز تجاري و مالي دنياي غرب)، و هتل تاج محل نماد بمبئي (که تا نيمه اوّل سده بيستم مرکز تجاري و مالي شرق بود).  

اين هتل در سال 1903، مصادف با سلطنت مظفرالدين شاه و اندکي پيش از آغاز انقلاب مشروطيت در ايران، گشوده شد. در آن زمان بزرگ‌ترين هتل شرق بود. اکنون نيز يکي از زيباترين اماکن تاريخي بمبئي و هند به‌شمار مي‌رفت. (بنگريد به مقاله مندرج در روزنامه هندو) [9] اين هتل را ديده‌ام. به‌رغم زيبايي فرسوده بود. به بازسازي و مرمت نياز داشت. اکنون، احتمالاً با بودجه دولت هند، اين بازسازي انجام خواهد گرفت.

هتل تاج محل به خاندان تاتا تعلق دارد؛ خانداني از پارسيان هند (زرتشتيان بومي هندي نژاد) که از زرسالاران درجه اوّل جهان به‌شمار مي‌روند. اين خاندان، مانند ساير زرسالاران پارسي هند، ثروت اوّليه خود را از تجارت جهاني ترياک در سده نوزدهم به دست آوردند. جلد ششم کتاب زرسالاران من، که منتشر نشده، به معرفي «اليگارشي پارسي هند» و شراکت تاريخ‌ساز آنان با زرسالاران يهودي و آمريکايي و انگليسي اختصاص دارد. خاندان تاتا، مانند ساير زرسالاران پارسي، داراي پيوندهاي عميق ماسوني- صهيوني است و با زرسالاران يهودي از شراکت و همپيوندي ديرين برخوردار است. بخش مهمي از صنايع و تجارت هند به اين اليگارشي تعلق دارد.



من در مقابل «دروازه هند»  در بندر آپولو (1372)
Gateway of India
اين بنا به مناسب سفر جرج پنجم، پادشاه بريتانيا و امپراتور هند ، به هندوستان طي سالهاي 1911- 1924 احداث شد.



من در مقابل  هتل تاج محل بمبئي (1372)

5- آيا حمله به کنيسه فرقه کليمي «شاباد» در بمبئي، زماني که خاخام سابق بروکلين نيويورک و همسر و فرزندانش در آنجا بودند، تصادفي است؟ آيا مهاجمان، اگر «ضد يهود» بودند، نبايد کنيسه بزرگ يهوديان بمبئي، کنيسه الياهو با 150 سال قدمت، را اشغال کنند و سکنه آن را به گروگان گيرند؟ (اين کنيسه‌اي است که يعقوب ساسون، زرسالار نامدار يهودي، در سال 1884 ساخت و نام پدرش، الياهو ساسون، را بر آن نهاد.) مگر کنيسه مهم و تاريخي الياهو، مهم‌ترين کنيسه يهوديان بمبئي، در نزديکي بندر آپولو و هتل تاج محل (نزديک به موزه پرنس ولز) واقع نيست؟ چرا بايد ساختمان کوچک و گمنام فرقه کم‌شمار «شاباد» اشغال مي‌شد که در مکاني دورتر از «مرکز عمليات» (هتل تاج محل و بندر آپولو) واقع بود و حتي يافتن آن دشوار؟

بنگريد به نقشه زير که محل هتل تاج محل، کنيسه الياهو (کنيسه يهوديان صهيونيست بمبئي، در جوار موزه پرنس ولز) و «ساختمان نريمان» (محل کنيسه کوچک فرقه شاباد) را نشان مي‌دهد. اين نقشه روشن مي‌کند که يکي از اهداف اصلي عمليات اشغال «کنيسه فرقه شاباد»
Chabad House و قتل خاخام هالتزبرگ، يکي از رهبران اصلي فرقه «شاباد»، و خانواده‌اش بوده نه کشتار تصادفي يهوديان.  



1- دروازه هند در بندر آپولو
2- هتل تاج محل
3- موزه پرنس ولز
4- کنيسه بزرگ و تاريخي يهوديان بمبئي بنام کنيسه الياهو (ساسون)
5- کنيسه کوچک و گمنام  فرقه شاباد که مورد حمله قرار گرفت.



ساختمان کنيسه قديمي و اصلي بمبئي، کنيسه الياهو (ساسون)، در نزديکي هتل تاج محل که مورد حمله قرار نگرفت
(بنگريد به ساير تصاوير در
پايان مطلب)



ساختمان پرت و دورافتاده و گمنام کنيسه فرقه شاباد که مورد حمله قرار گرفت

6- مهاجمان «يهوديان صهيونيست» يا حتي «يهوديان معمولي» را به گروگان نگرفتند و خاخام سرشناس ايشان را به طرزي فجيع نکشتند. آنان اعضاي برجسته فرقه «شاباد» را آماج قرار دادند.

«شاباد» فرقه‌اي است از کليميان حسيديم. حسيديم گرايشي ارتدکس و اصالت‌گرا در کليميان است که خود را مؤمن و متقي مي‌دانند و به اين دليل اين نام را برگزيده‌اند. «حسيد» به معني «متقي» است و «حسيديم» به معني «متقين». «شاباد» فرقه‌اي است 250 ساله که در شهر لوباويچ، شهري کوچک در روسيه تزاري، پديد آمد و به اين دليل «شاباد لوباويچ» Chabad-Lubavitch ناميده شد. امروزه، اين فرقه به عنوان بزرگ‌ترين فرقه «يهوديت ارتدکس» شناخته مي‌شود و حدود دويست هزار نفر پيرو دارد. نام اين فرقه از ترکيب سه واژه عبري «حُکمه» Chochmah (حکمت)، بينَه Binah (درک، فهم)، دَعَت Da'at (دانش، معرفت) پديد آمده. در واقع، بايد نام اين فرقه را «حَبَد» تلفظ کرد. «فرقه شاباد» شامل کليمياني مؤمن و پرهيزکار است که نه تنها با «يهوديت سياسي» ميانه‌اي ندارند بلکه صهيونيسم مذهبي و سياسي را نمي‌پذيرند. آنان دولت اسرائيل را به رسميت نمي‌شناسند.

يکي از سايت‌هاي صهيونيستي با درج نامه‌اي از پنجمين رهبر فرقه شاباد چنين درباره ايشان افشاگري مي‌کند:

«شاباد به شدت ضد صهيونيست است حتي پس از تأسيس دولت اسرائيل. زماني که يهوديان از اروپا مي‌گريختند و به اسرائيل يا آمريکا مي‌رفتند، خاخام‌هاي لوباويچ مخالف ترک اروپا بودند. ششمين خاخام لوباويچي، ضد صهيونيستي شديد به سبک خود، به پيروانش مي‌گفت جنگي در کار نيست و اروپا براي ماندن امن است. او اين سخنان را چهار ماه پيش از شروع جنگ جهاني دوّم مي‌گفت که با بمباران و حمله به لهستان آغاز شد...» (بنگريد به متن نامه پنجمين رهبر شاباد . او مي نويسد:)

«در رابطه با سئوال شما درباره صهيونيستها و گروه آنها... حتي اگر صهيونيستها کليميان واقعي خداترس و معتقد به تورات اند، و حتي اگر ما دليل داشته باشيم که  هدف آنها قابل تحقق است، باز ما مجاز نيستيم به آنها بپيونديم...» [10]

در سال‌هاي اخير، سران فرقه شاباد به همکاري با دولت روسيه و پوتين تمايل نشان داده‌اند و اين امر نگراني‌هايي را در سران صهيونيسم و اسرائيل برانگيخته است. (بنگريد به مقاله «شاباد (لوباويچ)، پوتين، اليگارک‌هاي روسيه» در وبلاگ يواخيم مارتيلو، 11 اکتبر 2008).   [11]

سياست دولت پوتين، همانند روسيه تزاري که کليميان قرائي را در مقابل يهوديت خاخامي تقويت مي‌کرد، تقويت شاباد در مقابل يهوديان صهيونيست است. در راستاي اين سياست، پوتين در سال 2003 به مندل پيوزنر، خاخام فرقه شاباد، مدال طلا اعطا کرد، [12] و در سال 2005 مانع ورود خاخام بزرگ يهوديان روسيه، پيناس گلداسميت، به روسيه، در پي سفر او به اسرائيل، شد و به جاي او برل لازار، خاخام فرقه شاباد، را در مقام خاخام بزرگ روسيه جاي داد. رسانه‌هاي صهيونيستي اين اقدام پوتين را «استالينيستي» خواندند. (بنگريد به بيوگرافي خاخام برل لازار در ويکي‌پديا [12]، و مقاله زير درباره ممانعت پوتين از بازگشت خاخام بزرگ يهوديان روسيه. [13] )


 

ملاقات برل لازار، خاخام بزرگ فرقه شاباد در روسيه، با ولاديمير پوتين

7- تهاجم به کنيسه کوچک کليميان شاباد در «ساختمان نريمان» بمبئي، به گروگان گرفتن خاخام 29 ساله شاباد و همسر و کودکانش و قتل فجيع اين زن و شوهر، و سپس مظلوم‌نمايي مقامات اسرائيلي و يهوديان صهيونيست، مرا به ياد کشتار قرائيون ساکن بيت‌المقدس در زمان جنگ‌هاي صليبي به دست فرقه «شهسواران معبد» مي‌اندازد؛ همان «تمپلارها» که صهيونيست‌ها امروزه در فيلم‌هاي هاليوود يادشان را زنده نگه مي‌دارند و رهبر فاسدشان، ژاک دموله، در فراماسونري مورد تکريم و «قديس» است. در نيمه دوّم سده يازدهم ميلادي، يک واحد از شهسواران صليبي، به فرماندهي گادفري بويلوني، به تحريک يهوديان خاخامي، رهبران ديني و پيروان فرقه قرائي را در کنيسه‌شان محبوس کردند و ساختمان و زندانيان را يک‌جا به آتش کشيدند. در تاريخنگاري رسمي يهود، اين مظلوميت به‌نام «يهوديان» ثبت شده و هيچگاه گفته نمي‌شود شواليه‌هاي صليبي شريک با سوداگران يهودي به تحريک چه کساني اين فاجعه را مرتکب شدند.

درباره رابطه فاجعه بمبئي با نومحافظه‌کاران و سوداگران تسليحاتي در يادداشت بعد سخن خواهم گفت.

افزوده (سه شنبه 12 آذر/ 2 دسامبر، ساعت 2:45 بعدازظهر ):

چند تصوير از کنيسه الياهو ساسون (کنيسه اصلي بمبئي)  که توسط خاندان زرسالار ساسون ساخته شده و امروزه نيز تحت توليت آنهاست. ظاهراً، طراحان ترور به علت علاقه شخصي يا ديني به اين کنيسه، که نزديک هتل تاج محل است، آن را در نقشه عمليات وارد نکردند.

براي آشنايي با خاندان ساسون و نقش آنها در تاريخ معاصر ايران بنگريد به مقاله «ساسونها، سپهسالار و ترياک ايران».


قرائيون Karaites: در سده دوم هجري/ هشتم ميلادي حاکميت مقتدرانه اليگارشي خاخامي اعتراض يهوديان تهيدست را برانگيخت و جنبشي نيرومند را بر ضد ايشان پديد آورد. رهبري اين جنبش با عنان بن داوود بود. عنان در حوالي سال‏هاي 135-159ق./ 754-775 م.، مقارن با خلافت منصور عباسي، مي‌زيست و ساکن بغداد بود. پيروان او در آغاز به "عنانيه" شهرت داشتند و سپس "قرائيون" نام گرفتند. يهوديان به آنان "بني‌ مخرا" يا "بيله مخرا" (طايفه مخرا) مي‌گفتند. "مخرا" به معني "کتاب مقدس" است. علت آن است که ايشان تنها منبع شناخت و سلوک ديني را متون اصيل و اوليه ديني مي‌دانستند و منکر سنن شفاهي بودند که حاخاميم يهودي در سده‌هاي اخير رواج داده بود. طبق مندرجات منابع قرائي، حاخام‌ها ابتدا کوشيدند تا عنان را با خود همراه کنند ولي موفق نشدند. سپس، عنان به دستور منصور (قاعدتاً با دسيسه سران يهودي) زنداني شد. ابوحنيفه او را راهنمايي کرد که در برابر خليفه از تشابه عقايد خود با اسلام سخن گويد و بدينسان بخشوده شد. عنان برخي نظريات خود را از اسلام گرفت و از ابوحنيفه متأثر بود. او به‏ ويژه مخالفتي شديد با نظام بسته اجتماعي يهودي و منع رابطه با غير يهوديان ابراز مي‌داشت. در نيمه دوم سده نهم ميلادي، مکتب عنان به‏ وسيله بنيامين بن موسي نهاوندي به صورت يک فرقه متنفذ درآمد. نقش او در اين فرقه تا بدانجاست که در منابع عربي از آن به عنوان "اصحاب عنان و بنيامين" ياد مي‌شود. در سده‌هاي هشتم تا يازدهم ميلادي، کانون تکاپوي قرائيون در شبه جزيره عربستان بود و از آن پس در ميان يهوديان آسياي صغير نيز گسترش يافت. قرائيون تا زمان پيدايش جنبش اروپايي هاسکالا در سده نوزدهم ميلادي جدي‌ترين تهديد براي اليگارشي حاخامي در ميان يهوديان به‏ شمار مي‌رفتند. دايره‌المعارف يهود عمده‌ترين علت پيدايش جنبش قرائي را «ظهور و گسترش اسلام و تبديل آن به يک دين جهاني و وخامت وضع اجتماعي و اقتصادي طبقات تهيدست يهودي» ذکر کرده است. از سده چهارم هجري/ دهم ميلادي، گروهي از متفکرين و ادباي برجسته عربي‌نويس در ميان قرائيون پديد شدند و اين فرقه به نيرويي مقتدر در ميان يهوديان بدل شد که بطور جدي يهوديت حاخامي را به معارضه ‌مي‌طلبيد. در اين زمان، کانون اصلي قرائيون در ايران، بين‌النهرين، فلسطين، مصر و شمال آفريقا بود. از اين زمان است که حاخام‌هاي يهودي نگارش رساله عليه عنان و فرقه قرائي را آغاز کردند. جالب است بدانيم که هم نوشته‌هاي قرائيون به زبان عربي است و هم رساله‌هايي که حاخام‌ها عليه آنها مي‌نگاشتند. در زمان تهاجم اليگارشي صليبي اروپا به فلسطين (نيمه دوم سده يازدهم ميلادي)، شواليه‌هاي صليبي کانون قرائيون در بيت‌المقدس را به طرزي فجيع که گفته شد، منهدم کردند. اين ضربه سختي بر پيکر قرائيون بود. از زمان حادثه فوق تا سده پانزدهم ميلادي مصر به پناهگاه اصلي قرائيون بدل شد. در سده‌هاي چهاردهم تا شانزدهم بخشي از قرائيون در آسياي صغير مستقر بودند. در سده‌هاي هفدهم و هيجدهم کانون اصلي قرائيون به کريمه و ليتواني انتقال يافت. در اواخر سده هيجدهم اين سرزمين به امپراتوري تزاري روسيه منضم شد. در آغاز، حکمرانان روسيه تمايزي ميان قرائيون و يهوديان حاخامي قايل نبودند و با هر دو به يکسان سلوک مي‌کردند. از زمان کاترين دوم، تمايز قرائيون‌ و يهوديان کشف شد؛ قرائيون مورد توجه قرار گرفتند و به ايشان امتيازات ويژه اعطا شد. در زمان نيکلاي اول، رهبران قرائي به نزد مقامات تزاري رفتند و اعلام کردند که برخلاف يهوديان حاخامي مردمي صنعتگر و درستکار و از نظر سياسي اتباعي وفادارند. اين تمايز مورد توجه بيشتر دولتمردان روس قرار گرفت و در سال 1863 به قرائيون حقوق کامل شهروندي روسيه اعطا شد. در سال 1932 تعداد قرائيون روسيه ده هزار نفر گزارش شده که بطور عمده در کريمه مي‏زيستند. در اين زمان حدود دو هزار نفر قرائي نيز در خارج از روسيه بودند: لهستان، استانبول، فلسطين، قاهره و عراق. در ژانويه 1939 دولت آلمان اعلام کرد که قرائيون "يهودي" به ‏شمار نمي‌روند. بدينسان، آنان از تهاجم آلمان آسيب نديدند و در دوران جنگ دوم جهاني با مقامات آلماني رابطه حسنه داشتند. در سال 1970 تعداد قرائيون ساکن اسرائيل هفت هزار نفر گزارش شده که بطور عمده در رمله سکونت دارند.

شهسواران معبد: طريقت شهسواران معبد در آغاز نام دسته‌اي از شواليه‌هاي فرانسوي بود که پس از اشغال بيت‌المقدس به دست صليبي‌ها به سال 1118 ميلادي در اين شهر ايجاد شد. بتدريج اين دسته توسعه يافت و به صورت يک سازمان مزدور نظامي درآمد که خدمات خويش را به حکمرانان صليبي عرضه مي‌کرد. توانمندي نظامي‌ آنان چنان مورد توجه قرار گرفت که مأموريت انتقال شمش‌هاي طلا و اموال تاراج شده از شرق به پاريس و لندن به ايشان سپرده شد. با پايان جنگ‌ صليبي، در سال 1291 اعضاي گروه فوق به اروپا بازگشتند. آنان که سال‏ها به کشتار و راهزني خو گرفته بودند، طبعاً در محيط جديد آرام نداشتند؛ لذا سازمان خود را حفظ کردند، براي خويش رئيسي به‏ نام «استاد اعظم» برگزيدند و به شکلي پنهان به عمليات خود ادامه دادند. تکاپوي اين گروه مخل امنيت فرانسه بود. در نتيجه، به سال 1304، فيليپ چهارم پادشاه فرانسه، دستور دستگيري آنها را صادر کرد. بسياري‌شان به جرم عمليات غيراخلاقي و آشوبگري و جنايت زنداني و در دادگاه‌هاي فرانسه و پاپ محاکمه شدند. در سال 1312، پاپ دسته فوق را منحل اعلام کرد و فيليپ تعدادي از سرکردگان "طريقت" را، از جمله ژاک دموله آخرين "استاد اعظم" آن که به يک خاندان اشرافي تعلق داشت، در ملاء عام اعدام نمود. بقاياي شهسواران معبد به پرتغال گريختند و فرقه جديدي به‌نام «شهسواران مسيح» تشکيل دادند. اين فرقه در تهاجم استعمار پرتغال به شمال آفريقا و سپس به شرق و تأسيس امپراتوري استعماري پرتغال نقش اصلي داشت. پرچم اين فرقه همان پرچم شهسواران معبد بود. (صليب سرخ بر پارچه سفيد که امروزه نماد سازمان صليب سرخ است.) امروزه، طريقت شهسواران معبد از شاخه‌هاي مهم ماسوني و داراي آداب ويژه خويش است؛ براي نمونه استاد اعظم "فرمانده اعظم" نام دارد. در تمامي طريقت‌هاي ماسوني ياد و نام ژاک دموله بسيار گرامي است و فيليپ چهارم سخت منفور.


Wednesday, December 02, 2015 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.