زندگي و زمانه علي دشتي
قسمت سوّم
سهم شيخ علي دشتي و شفق سرخ او در غوغاي جمهوري رضا
خاني چنان بزرگ بود که ملکالشعراي بهار در منظومه
"جمهوري
نامه"
نام او را، در کنار ميرزا کريم خان رشتي[24]
و سيد محمد تدين، به عنوان يکي از گردانندگان اصلي اين
غائله ذکر کرد:
چو جمهوري شود آقاي دشتي علمدارش بود شيطان
رشتي
تدين آن سفيد کهنه مشتي نشيند عصرها در
توي هشتي
کند کور و کچلها را خبردار ز حلاج و ز رواس و
ز سمسار
دريغ از راه دور و رنج بسيار
در اين زمان دشتي به عنوان فعالترين و متنفذترين
روزنامهنگار مدافع رضا خان سردار سپه شناخته ميشد و با
سردار سپه ديدارهاي خصوصي مکرر داشت.[25]
با توجه به اين رابطه بود که عينالسلطنه نوشت: «شيخ علي
دشتي مدير شفق بيشتر از همه محل توجه [است] و پول
خوب سرشار را او ميگيرد.»[26]
کوهي کرماني نيز از ريختوپاشهاي مالي گستردهاي سخن
ميگويد که از درون آن غوغاي جمهوري زاده شد:
اي
برادر هر کجا بلوا
بود
دان که
بلوا در پي حلوا بود
آن
کريم رشتي
مهتر نسيم هر چه
ميگويد بود از
بهر سيم
مقصدش ني خرقه و ني منتشاست
مقصد او خوردن لشت
نشاست[27]
رهنما[28]
هم هر چه گويد بياساس
جملگي
باشد
براي اسکناس
اين که بُد دارائياش يک
شبکلاه
با عباي
کهنه و چرک و سياه
از کجا آورده او حالا هوتُل؟[29]
که سوارش گشته با ساز و دهل؟
آن تدين[30]
آنکه بود
اوّل گدا
تازه
قصري کرده در شمران
بنا
اين همه پول از کجا آورده است؟
در چه بازاري تجارت
کرده است؟
در کوران غائله جمهوري، و در زير سرنيزه مهيب رضا خان،
انتخابات پنجمين دوره مجلس شوراي ملي برگزار شد؛ انتخاباتي
فرمايشي که طي آن، به جز معدود رجال سرشناس مخالف رضا خان
چون مدرس و قوامالسلطنه که از تهران به مجلس راه يافتند،[31]
از صندوقهاي شهرستانها نامزدهاي مورد نظر سردار سپه
سردرآوردند در حاليکه در بسياري موارد حتي شهرت محلي
نداشتند. شيخ ابراهيم زنجاني، نماينده ادوار اوّل تا چهارم
مجلس شوراي ملي از زنجان، در اوائل تابستان 1303 انتخابات
مجلس پنجم در حوزه انتخابيه خود، خمسه، را چنين توصيف کرد:
پس از
ختم مجلس چهارم، که مشيرالدوله رئيسالوزرا بود و
انتخابات به جريان افتاد، از بدبختي ايران امر انتخابات
بزرگتر وسيله براي دخل اشرار و وطنفروشان گرديد. اين دزد
شرير [اميرحشمت نيساري حاکم زنجان]، نجات،[32]
جاسوس انگليس بهائي بيشرف، را پيدا کرده [و] بهواسطه او
متوسل شد به سفارت انگليس که توسط کرده او را براي حکومت
از دولت معين کنند. و زنجان را ميخواست زيرا اهالي بدبخت
آنجا را نادان و ناتوان و منافق دانسته براي دخل مناسب
دانسته بود. نجات بيپدر و مادر او را به سفارت انگليس
راهبر شد به اين شرط که او را وکيل خمسه کند براي جاسوسي
انگليسان. اين معامله مانند بسياري از وکلاي دوره پنجم فقط
براي طرفداري و جاسوسي انگليس سرگرفت. البته همه ايرانيان
ميدانند که اکثر اعضاي مجلس پنجم به اشاره و کوشش
انگليسان از وطنفروشان، پُستفروشان پَست طرفدار انگليسان
معين شدهاند. نام بردن نميخواهد. همه پسران شيخالعراقين[33]
و سرکشيکزاده[34]
و افشار[35]
و داور[36]
و [غيره] و [غيره] و [غيره] را ميشناسند. بهرحال، به امر
سردارسپه، مشيرالدوله اين نابکار [اميرحشمت] را حاکم
خمسه کرد. و اين بيشرف شمشير خود را کشيده و اميرافشار[37]
و هرکس نفوذي داشت تهديد کرد که بايد نجات وکيل خمسه شود.
در آخر اسعدالدوله پست و نمکناشناس پول مهمي به او داد و
با هم پيمان کردند. صندوقهاي آرا که در دست کسان
اسعدالدوله بود، و هرکس به اطراف زنجان براي انتخابات رفته
بود آراء مرا و هرکس را که از اهل خمسه بود و صلاحيت داشت
بيرون آورده، نام سه نفر را خود نوشته به صندوقها ريخته و
درآورده و خوانده، سه نفر وکيل براي خمسه ساختند که سه نفر
از اهل خمسه آنها را نميشناسد. و اين کار گذشت و اکثريت
مجلسيان هم دانسته آنها را پذيرفتند، زيرا آنها بهتر از
اينها نبودند.[38]
شيخ جوان دشتستاني نيز، بهپاس خدمت به سردار سپه، از ساوه
به مجلس راه يافت در حاليکه «نه هواي ساوه را استشمام
کرده و نه جرعهاي آب آنجا را نوشيده و نه معروفيت محلي»
داشت.[39]
برخلاف پيشبيني سردار سپه و راهنمايان و مشاوران او، که
مردم را مُرده ميپنداشتند، از نخستين روزهاي فعاليت مجلس
پنجم، در 22 بهمن 1302، موجي بزرگ از مخالفت با جمهوري رضا
خاني آغاز شد؛ در 27 اسفند با اهانت يکي از عمال رضا خان،
احياءالسلطنه بهرامي،[40]
به مدرس به اوج رسيد و سيلي خروشان را برانگيخت. در ميان
مردم معروف شد که
لقب "احياءالسلطنه"
بامسمي بود زيرا او با زدن سيلي به مدرس در صحن مجلس
«سلطنت را احياء کرد.»[41]
ملکالشعراي بهار قيام خونيني را که سيلي احياءالسلطنه
برانگيخت چنين توصيف کرد:
از آن
سيلي ولايت
پر صدا
شد دکاکين
بسته و غوغا
به پا شد
به روز
شنبه مجلس
کربلا
شد به دولت
روي اهل شهر
وا شد
که آمد
در
ميان
خلق سردار براي ضرب و شتم و
زجر و کشتار
قشوني
خلق را
با نيزه
راندند ولي
مردم به
جاي خويش ماندند
رضا خان را به جاي خود نشاندند
به جاي
گل بر
او آجر
پراندند
بسي
پير و جوان سر نيزه خوردند
گروهي
را سوي
نظميه
بردند
چهل
تن اندرين
هنگامه
مردند
براي
حفظ قانون
جان سپردند
دو صد
تن تاکنون
هستند
بيمار
به ضرب
ته تفنگ
و زير
آوار
نخستين روزهاي سال 1303 اوج تظاهرات گسترده مردمي عليه
جمهوري رضا خاني در تهران و شهرهاي اصلي ايران است. سيل
تلگرافها از سوي طبقات مختلف مردم به سوي مجلس شوراي ملّي
روان بود و مخالفت با جمهوري را اعلام ميکرد. غائله،
ظاهراً، با شکست رضا خان به پايان ميرسيد. او که توانايي
مقاومت در برابر مخالفت رو به تزايد طبقات مختلف مردم را
نداشت، و از اوجگيري اين موج و تبديل آن به قيام همگاني
هراسان بود، راهي آبرومند و عوامفريبانه را براي
عقبنشيني برگزيد. در 11 فروردين 1303 به بهانه زيارت به
قم رفت و با علماي بزرگ آن زمان- سيد ابوالحسن اصفهاني،
ميرزا حسين نائيني و شيخ عبدالکريم حائري- ديدار کرد. علما
نظر قاطبه مردم را به اطلاع او رسانيدند و رضا خان قول داد
که از خواست جمهوري منصرف شود. به تهران بازگشت و روز بعد
با صدور اعلاميهاي، به بهانه «احترام به مقام روحانيت»،
هوادارانش را به «موقوف» کردن فعاليتهاي جمهوريخواهي
فراخواند. در همين زمان، احمد شاه، در پاريس از موج مخالفت
همگاني با سردار سپه مطلع شد، در 15 فروردين با ارسال
تلگرافي رضا خان را از رياست دولت عزل کرد و از مجلس خواست
که رئيسالوزراي جديدي برگزينند. مجلس براي تشکيل دولت
جديد به مستوفيالممالک ابراز تمايل کرد.
در اين زمان، رضا خان از آخرين و خطرناکترين برگ برنده
خود بهره جست که ميتوانست کودتاي نظامي ديگري را، و اين
بار بسيار خونين، براي ايران رقم زند. او در سهشنبه 18
فروردين 1303 ش./ 3 رمضان 1342 ق. از تمامي مناصب خود
استعفا داد و اعلام کرد که از ايران خارج خواهد شد؛ و
موقتاً به املاکي که بهتازگي در رودهن خريده بود رفت.[42]
از فرداي خروج رضا خان از تهران، موجي ارعابآميز از سوي
روزنامهنگاران و نظاميان حامي او برانگيخته شد. علي دشتي
در برانگيختن اين موج نقش اصلي داشت. او در 19 فروردين
1303 در صفحه اوّل شفق سرخ مقالهاي منتشر کرد با
عنوان «پدر وطن رفت.» دشتي در اين مقاله کنارهگيري سردار
سپه را ملازم با «ريختن خونهاي زياد» خواند، مخالفان او
را «خائن به وطن» و «بومهاي شومي» ناميد «که ايران را
ويران ميخواهند»، و ايشان را تهديد کرد که «صاحبمنصبان
رشيد ايران» به حمايت از «رئيس بزرگ خود» برخواهند خاست.
متن کامل مقاله دشتي چنين است:
آن کسي که بعد از دو قرن ضعف و مذلت و تفرق و تشتت به
ايران قوت و عزت و وحدت داد، روز گذشته از طهران پر از
جنايت و غرض بيرون رفت.
آن کسي که سه سال قبل با پيشاني پر از اميد و افتخار به
طهران آمد و با يک اراده خستگيناپذيري به ترميم خرابيهاي
گذشته و اصلاح اوضاع کثيفي که حکومتهاي نالايق ايجاب کرده
بود شروع نمود، ديروز با قيافه افسرده و سيمايي که غبار
ملالت و پيري بر آن نشسته است، طهران را وداع گفت.
سردار سپه رفت و طهران پر از جنايت را به حال خود گذاشت.
ولي تکليف مجلس و مردم چيست؟
نميدانم. ولي اگر مردم خدمات برجسته سردار سپه را
ديدهاند، اگر مجلس اوضاع حاضره مملکت را ميبيند، اگر
متفکران و عقلاء قوم اعتراف دارند که فقط اراده تواناي اين
شخص فئوداليته را محو، قشون را بزرگ، ياغيان را قلعوقمع،
آبرو و حيثيت ايران را در خارجه بزرگ نموده است، اگر تجار
و اصناف وجود سردار سپه را براي امنيت و رواج تجارت لازم
ميدانند، اگر علما بقاء اين مرد بزرگ را براي عظمت اسلام
و شوکت يک دولت اسلامي و جلوگيري از فحشا و منکرات ضروري
ميدانند (همچنانکه حجج اسلام قم دانسته و به مردم توصيه
کرده بودند که قدر اين نعمت يعني وجود سردار سپه را
بدانند)، و اگر آزاديخواهان و احرار به افکار
آزاديخواهانه اين شخص و احترامي که هميشه به عقايد ملّي
ميگذاشت اذعان داشته باشند، و بالاخره اگر نظاميان ما به
خاطر دارند که سه سال قبل چه شأن و اعتباري داشتند و در
تحت رياست صاحبمنصبان روسي و سوئدي چه مقامي داشتند و
امروز چه حيثيتي دارند و ميشناسند که شأن و شوکت و حيثيت
و اعتبار آنها را کدام روح پاکي باعث شده و اين سردار سپه
است که آنها را در جامعه سربلند و مفتخر ساخته و شرافت حق
آنها را به آنها داده است، اگر طبقات مختلفه اين حقايق
را اذعان دارند، بايد نگذارند سردار سپه برود.
رفتن سردار سپه و تسلط اجنبي، رفتن سردار سپه و اختلافات
کلمه، رفتن سردار سپه و ظهور ياغيان، رفتن سردار سپه و در
هم شکستن اعتبارات ايران، رفتن سردار سپه و اغتشاشات
داخلي، رفتن سردار سپه و محو شدن نقشه اصلاحات با هم
مترادف است.
سردار سپه پدر وطن است. سردار سپه نمونه روح مردانگي و
شهامت و شجاعت ايراني است. سردار سپه جانشين اردشير بابکان
و نادر شاه افشار است. سردار سپه قائد تواناي مليون و
موضوع احترام و ستايش طبقات رنجبر و موجد نظام جديد ايران
و ذاتاً يک نفر مصلح و ايراندوست به درجه عبادت است.
اين شخص نبايد برود ولو به قيمت ريختن خونهاي زيادي باشد
بايد برگردد
زيرا ملت ايران او را دوست ميدارد و چشم بيست و پنج قرن
تاريخ گذشته ايران به طرف او متوجه است.
سردار سپه بايد برگردد. اين روح ملت است که با نوک خامه
شفق مراجعت او را تقاضا ميکند.
هر کس برخلاف اين معتقد باشد او نسبت به وطن خيانت کرده
است. هر کسي منکر عواقب وخيمه استعفاء سردار سپه باشد طالب
اغتشاش و دامن زدن آتش فتنه و فساد و دشمن اصلاحات و عظمت
ايران و طرفدار محو استقلال و تجزيه ولايات است.
چه بايد کرد؟ امروز سردار سپه مرکز عظمت و اقتدار و
استقلال و امنيت ايران شده است. اگر رفت همه اينها ميرود
و حتي براي شهوتراني و غرضورزي مخالفين هم موقعي پيدا
نميشود و اين آقاياني که در بهارستان جمع شدهاند نيز به
دوام دوره خود نميتوانند اطمينان داشته باشند.
سردار سپه برود کي بيايد؟
کدام يک از فرزندان ايران به رشادت و صحت عمل و فضيلت و
تقواي سردار سپه هستند؟
آيا قوامالسلطنه يا وثوقالدوله؟
ما به آن بومهاي شومي که ايران را ويران ميخواهند تا در
آن مسکن گيرند اطمينان ميدهيم که اگر آنها سردار سپه را
نشناسند صلحا و يک عده مردم باتقوا او را ميشناسند و روح
ملت آغوش خود را براي او گشوده است و
به اتکاء به سربازان وطن و صاحبمنصبان رشيد ايران، که
رئيس بزرگ خود را دوست ميدارند،
اجازه نميدهند که ايران به فقدان سردار سپه دچار شود.[43]
دشتي در صفحه اوّل همين شماره مقالهاي با عنوان «مراجعه
به آراء عمومي، مسئله رفراندوم» درج کرد و در آن احمد شاه
را «جوان نالايقي» خواند که «تاج پرافتخار اردشير بابکان»
را بر سر نهاده است. دشتي در اين مقاله خلع قاجاريه را، از
طريق مراجعه به آراء عمومي، خواستار شد. عبدالله مستوفي
فضاي مطبوعاتي آن زمان و عملکرد شيخ علي دشتي را چنين
توصيف کرده است:
روزنامههاي جدّي و وزين چپ اقصي، هر چه بودند، همه بسته
شده و مديرهاي آنها در حبس و تبعيد بهسر ميبردند، و
بعضي هم که روزنامه نويسي آنها براي ارتزاق بود، مانند
نجات ايران و از اين قماش، چون آش و پلو در دستگاه
سردار سپه زيادتر بود، از ضديتهاي خود دست برداشته طرفدار
جدّي دولت شده و ميشدند و تملقات عجيب به سردار سپه کرده،
کارهاي بيرويه و بيترتيبي را که احياناً براي پيشرفت
مقاصد جاهطلبانه او به عمل ميآمد رفع و رجوع مينمودند و
از انتشار مجعولات و اکاذيب هم تشويشي نداشتند. جدّيتر از
همه آنها شفق سرخ بود که به مديري و قلم علي دشتي
کار تملق به سردار سپه را به جاهاي باريک رسانده و،
چنانکه ديديم، برخلاف هر اصل مسلمي نظاميان را به روي
ملّت واداشته و مردم را به سرنيزه سردار سپه ميترساند.
خدا نکند آخوند اصول مسلم درسي سابق خود را کنار بگذارد.
ديگر به هيچ حدّ و سدّي و اصل مسلمي پابند نميکند و اگر
ذوق نويسندگي هم داشته باشد که واويلا! آنچه به تصوّر در
نيايد از دم قلمش بيرون ميريزد. به عقيده من، خسارتي که
کشور از اين قماش بچه آخوندهاي سياستباف ديمي ديده است از
هر چيز بيشتر است.[44]
در پي انتشار مقاله دشتي، که دعوتي آشکار و صريح به کودتا
و جنگ داخلي بود، فرماندهان نظامي در تهران و شهرستانها،
که همه برکشيدگان دوره اقتدار سه ساله اخير رضا خان بودند،
رژه در خيابانها و تظاهرات بهسود سردار سپه را آغاز
کردند. امراي لشکر تلگرافهاي تند وتهديدآميز بر ضد مجلس
شوراي ملي و اقليت مخالف رضا خان به تهران ارسال کرده و
متذکر شدند که اگر رضايت سردار سپه جلب نشود به تهران حمله
خواهند کرد. جنجاليترين اين تلگرافها از احمد آقا خان
(سپهبد اميراحمدي بعدي)، اميرلشکر غرب، بود که اولتيماتومي
68 ساعته براي مجلس تعيين کرد. اميرلشکر شرق، حسين آقا
خزاعي، نيز از «کيفر و طرد جيرهخواران اجانب» سخن گفت،
از «عشق تام خود به حضرت اشرف سردار سپه» و «تنفر شديد» از
«آنهايي که بهنام وکالت ميخواهند منويات اجانب را صورت
خارجي بدهند»؛ و اعلام کرد که اگر تا دو روز ديگر منويات
سردار سپه تحقق نيابد به تهران حمله خواهد کرد.[45]
افکار عمومي اين تلگرافها را بسيار زشت ارزيابي کرد و
خالصيزاده، از رهبران جنبش ضد جمهوريت رضا خاني، در منبر
گفت:
لُرها خيلي از سردار سپه و امراي لشکر او براي ما بهتر
بودند زيرا آنها با پول و اسب و تفنگ و قورخانه خودشان
ياغيگري ميکردند، اينها با پول و اسلحه و قورخانه دولت.
اميرلشکر غرب با شيخعلي خان بيرانهوند چه تفاوتي دارد؟[46]
قهر رضا خان، جنجال روزنامهنگاران حامي او و تهديد
نظاميان به خونريزي و کودتا، کارساز بود. مجلس در 21
فروردين 1303/ 10 آوريل 1924، با 92 رأي موافق، خواستار
رئيسالوزرايي مجدد سردار سپه شد و هيئتي را براي سفر به
رودهن و بازگردانيدن رضا خان تعيين کرد. در اين هيئت
مشيرالدوله، مستوفيالممالک، مصدقالسلطنه، حاج عزالممالک
اردلان، سردار فاخر حکمت، سليمان ميرزا اسکندري، دکتر امير
اعلم و سيد محمد تدين عضويت داشتند.
يک روز پس از بازگشت رضا خان به تهران، احمد شاه در
تلگرافي از پاريس «صلاحانديشي» مجلس را پذيرفت و رضا خان
در ديدار با محمدحسن ميرزا، وليعهد، سلوکي محيلانه در پيش
گرفت چنانکه گويي از عملکرد پيشين خود نادم است؛ و به
روايتي خم شد تا پاي وليعهد را ببوسد.[47]
بدينسان، رضا خان بار ديگر به قدرت بازگشت و به تجديد قوا
براي تهاجم نهايي پرداخت.
از اين پس، براي يک دوره کوتاه، سيد حسن مدرس، به عنوان
رهبر جنبش پيروزمند مقاومت در برابر غائله جمهوري، به چهره
مقتدر مجلس پنجم بدل شد. مطبوعات ضد رضا خان نيز تهاجم به
سردار سپه و هوادارانش را آغاز کردند؛ تهاجمي که براي
بسياري از اين روزنامهنگاران مرگ و زندان و تبعيد يا
بيکاري و انزوا و فقر را به ارمغان آورد.
ميرزاده عشقي در
قرن بيستم غائله جمهوري و قائد آن، رضا خان، را به
صراحت به استعمار بريتانيا منتسب کرد و در آخرين شماره
روزنامه فوق،[48]
که به بهاي جان او تمام شد، رضا خان را اينگونه توصيف
نمود:
من مظهر جمهورم، الدورم و بولدورم از
صدق و صفا دورم، الدورم و بولدورم
من
قلدر پرزورم،
الدورم و بولدورم
مأمورم و
معذورم، الدورم و بولدورم
من قائد ايرانم، الدورم و بولدورم
و از قول خود چنين سرود:
اي مظهر جمهوري، هي هي جبلي قم قم جمهوري مجبوري، هي
هي جبلي قم قم
مسلک نشود زوري، هي هي جبلي قم قم تا کي پي مزدوري، هي
هي جبلي قم قم[49]
طبعاً، دشتي يکي از آماجهاي اصلي مخالفان رضا خان بود.
افشاگري عليه او آغاز شد. روزنامه سياست، به مديريت
عباس اسکندري، در شماره اوّل ارديبهشت خود نامهاي به
امضاي هاوارد، دبير دوّم سفارت بريتانيا در تهران و مسئول
امور اطلاعاتي سفارت، منتشر کرد دال بر ارتباطات دشتي با
سفارت انگليس.[50]
در 9 خرداد 1303 نيز، چند روز پيش از مطرح شدن اعتبارنامه
علي دشتي، مطلبي با عنوان
"مکتوبي
از شيراز"
در صفحه اوّل روزنامه سياست منتشر شد. نويسنده
ناشناس نامه مدعي بود که شيخ علي دشتي در کوران جنگ جهاني،
که عبور و مرور به بينالنهرين براي غيرنظاميان انگليسي
ممنوع بود، به کمک انگليسيها وارد بندر بوشهر شد، در
کنسولگري انگليس اقامت گزيد، سپس به شيراز رفت و در خانه
ميرزا فضلالله بنان شيرازي، منشي کنسولگري انگليس در
شيراز، ساکن شد.[51]
قسمت چهارم
24. براي
آشنايي با ميرزا کريم خان رشتي و نقش تاريخي او
بنگريد به: عبدالله شهبازي،
"ميرزا
کريم خان رشتي؛ چهره مرموز تاريخ معاصر ايران"،
ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، تهران: انتشارات
اطلاعات، چاپ شانزدهم، 1382، ج 2، صص 55-94.
25. بنگريد
به
يادداشتهاي
روزانه سليمان بهبودي در: غلامحسين ميرزا صالح [بهکوشش]،
رضا شاه:
خاطرات سليمان بهبودي، شمس پهلوي، علي ايزدي،
تهران: طرح نو، چاپ
اوّل،
1372، صص 56، 63، 65، 66، 69، 73، 74، 76، 91، 99،
129، 130، 142، 150، 159.
26. عينالسلطنه،
همان مأخذ، ج 9، ص 6773.
27. لشت
نشا ملک خانواده اميني بود و ميرزا کريم خان رشتي
و برادرانش (پسران حاجي وکيل رشتي) مستأجر اين
خانواده بودند ولي حاضر به استرداد املاک فوق به
مالکين قانوني آن نبودند.
28. زينالعابدين
رهنما (1268-1368). مدير روزنامه نيمه رسمي
ايران. در اين زمان رهنما، مانند دشتي
و تدين، معمم بود. در سال 1306 مکلا شد.
29. هوتل:
اتومبيل، ماشين سواري.
30. سيد
محمد تدين بيرجندي (1260- 1330). در بهمن 1305
مکلا و با لباس جديد در کابينه مستوفيالممالک
وزير معارف شد.
31. در
انتخابات دوره پنجم افراد زير از تهران به مجلس
شوراي ملّي راه يافتند: 1- ميرزا حسن خان
مستوفيالممالک، 2- ميرزا حسن خان مشيرالدوله، 3-
دکتر محمد خان مصدقالسلطنه، 4- حاج ميرزا هاشم
آشتياني، 5- سيد حسن مدرس، 6- ميرزا حسين خان
مؤتمنالملک، 7- سيد حسن تقيزاده، 8- ميرزا حسين
خان معينالوزاره (حسين علاء)، 9- سليمان ميرزا
اسکندري، 10- ميرزا سيد احمد بهبهاني، 11- ميرزا
احمد خان قوامالسلطنه، 12- شيخ علي مدرس.
32. ميرزا
محمد نجات خراساني مدير روزنامه نجات. شيخ
ابراهيم زنجاني و نجات خراساني هر دو عضو
"محکمه
انقلابي"
بودند که، پس از فتح تهران، در روز شنبه 13 رجب
1327 ق. شيخ فضلالله نوري را محاکمه و محکوم به
اعدام کرد.
33. محمدرضا
تجدّد (شيخالعراقينزاده) و زينالعابدين رهنما.
در مجلس پنجم تجدّد نماينده ساري شد و رهنما
نماينده تبريز. تجدّد مدير روزنامه تجدّد
بود و رهنما مدير روزنامه نيمه رسمي ايران.
34. کاظم
سرکشيکزاده اتحاد، مدير روزنامه اتحاد. در
مجلس پنجم نماينده لاهيجان شد.
35. ميرزا
رضا خان افشار. رضا افشار به عنوان نماينده تبريز
به مجلس پنجم راه يافت.
36. علياکبر
داور. مدير روزنامه مرد آزاد و ليدر حزب
راديکال. به عنوان نماينده شهرستان لار به مجلس
پنجم راه يافت.
37. جهانشاه
خان اميرافشار رئيس ايل شاهسون افشار و زميندار
بزرگ و قدرتمند خمسه.
38. مجموعه
اسناد شيخ ابراهيم زنجاني، شماره 32، صص 532-533.
39. عينالسلطنه،
همان مأخذ، ص 6733.
40. حسين
بهرامي (احياءالسلطنه) برادر فرجالله بهرامي
(دبيراعظم) و هر دو پسران محمدعلي خان تفرشي
بودند.
42. در
اين زمان رضا خان سردار سپه ثروت فراواني جمع کرده
بود. عينالسلطنه مينويسد: «بوم هند و رودهند محل
بسيار معتبري است دوازده فرسنگي طهران، خاک
دماوند. سردار سپه خريداري کرده و مشغول آبادي
است. سردار سپه ايضاً در دماوند و مازندران املاک
زياد خريداري نموده است. ديشب شاهزاده نصيرالدوله
[خواهر عينالسلطنه و همسر ميرزا احمد خان
نصيرالدوله بدر] ميگفت شخص موثقي امروز به آقا
[احمد بدر] گفته بود نزد رئيس بانک بودم، شش کرور
تومان براي سردار سپه برات ليره خريداري نمودند.
دولت و وزارت جنگ ما در اين سه سال از همه ايام
مشروطه بيشتر غارت شده است. غارتهاي يک کروري،
دو کروري، پنج کروري. اينها کجا رفته، به حساب چه
آمده که احدي مسبوق نيست.» (عينالسلطنه، همان
مأخذ، صص 6926-6927.)
43. شفق
سرخ،
سال سوّم، شماره 228، سهشنبه 19 حمل 1303 (3
رمضان 1342، 6 آوريل 1924)، صفحه اوّل.
44. عبدالله
مستوفي، شرح زندگاني من: تاريخ اجتماعي و اداري
دوره قاجاريه، تهران: انتشارات زوار، چاپ
چهارم، 1377، ج 3، صص 606-607.
45. متن
کامل اين دو تلگراف در مأخذ زير مندرج است: حسين
مکي، تاريخ بيست ساله ايران، تهران:
انتشارات علمي، چاپ ششم، 1374، ج 2، صص 551-555.
46. عينالسلطنه،
همان مأخذ، ص 6937.
48. قرن
بيستم،
شنبه 7 ثور 1303 (24 ذيقعده 1342).
49. عشقي
در 12 تير 1303 به ضرب گلوله به قتل رسيد. مردم
تهران در مراسم تشييع جنازه عشقي تجليل عظيمي از
او کردند. جمعيتي، به تعبير عينالسلطنه، «فوق
تصوّر»، در اين مراسم حضور داشت. دستههاي متعدد
سينهزني جنازه را همراهي ميکردند و نوحهخوان
چنين ميخواند: «کشته راه وطن، زاده سبط رسول.»
(عشقي سيد بود.) زنان بسياري گريهکنان سردار سپه
را نفرين ميکردند و تعدادي از اين زنان از فرط
عزاداري بيهوش شدند. اين در حالي است که عشقي در
تهران تنها يک خواهر و يک برادر داشت. در آن شب
فرخي يزدي، مدير طوفان، چنين سرود:
ديو مهيب خودسري چون ز غضب گرفته دُم امنيت از
محيط ما رخت ببست و گشت گُم
حربه وحشت و ترور کُشت چو ميرزاده را سال
شهادتش بخوان
"عشقي
قرن بيستم"
(عينالسلطنه، همان مأخذ، ج 9، ص 7152.)
50. سياست،
شماره 18، 31 حمل 1303.
اين مکتوب، که بر روي کاغذ رسمي سفارت بريتانيا
نوشته شده، بهنظر من، جعلي است. در آن سالها،
هاوارد، به دليل ارتباطات و ديدارهايش با رجال
سياسي ايران و ارباب جرايد، اعم از موافق يا
مخالف، شهرت فراوان در مطبوعات ايران يافته بود.
ملکالشعراي بهار در تاريخ مختصر احزاب سياسي
ايران مکرر از هاوارد سخن گفته است. پس از
شهريور 1320 آن لمبتون و آلن چارلز ترات، اعضاي
سفارت بريتانيا، در مطبوعات ايران شهرتي مشابه با
شهرت هاوارد يافتند.
51. سياست،
سال سوّم، شماره 40، پنجشنبه 9 جوزا 1303/ شوال
1342.