عبدالله شهبازي

متن کامل بخش سوّم به صورت PDF براي چاپ

 

بخش اوّل: فراماسون‌ها نيز هستند!

قسمت اول: آغاز سخن/ استاد ماسون و کينه هاي تاريخي

قسمت دوّم: پاسخ به "استاد ماسون"

قسمت سوّم: ماسون ها و محمد نمازي/ ماسونها و شعبده کيهان/ پايان سخن

 

بخش دوّم: ميراث ساسونها

قسمت اوّل: چرا اين مباحث را امروز مطرح مي کنم؟

قسمت دوّم: يهوديان بغدادي و ايران

قسمت سوّم: ساسونها، ايران و تجارت جهاني ترياک

قسمت چهارم: ساسونها و امپراتوري بريتانيا

قسمت پنجم: ساسونها و بانک شاهي ايران

 

قسمت اوّل

 

چرا اين مباحث را امروز مطرح مي‌کنم؟

در اين بخش، به اجمال، پيشينه تاريخي کهن‌ترين کانون پنهان در ايران را مي‌شناسانم؛ کانوني‌ که به دليل انسجام دروني و پيوندهاي فرامليتي در اقتصاد، از تجارت تا ماليه، و به تبع آن در سياست و فرهنگ ايران به اقتدار فراوان رسيده است. اين اقتدار در دوران قاجاريه فراگير شد و به دوران پهلوي انتقال يافت. کانون فوق پس از وقوع انقلاب اسلامي ايران (1357) سازوکارهاي خود را با وضع جديد منطبق کرد و از طريق بازتوليد شبکه‌هاي کارگزارانش بار ديگر اقتدار پيشين را به دست آورد.

با توجه به فضاي سياسي کنوني، توضيح زير را ضرور مي‌دانم:

هدف از رساله حاضر، انداختن «گناه» مصائب ناشي از عقب‌ماندگي‌هاي فرهنگي و سياسي و خودکامگي و مظالم و مفاسد منبعث از آن به گردن اين و آن گروه ديني يا قومي نيست. در اين بخش از رساله به‌طور مشخص درباره «يهوديان بغدادي» و تأثيرات ژرف و گسترده و به همان ميزان استتارشده و ناشناخته آنان سخن گفتهام. اين حاصل کاوشي است زندگي‌سوز که برايم آسان و ارزان به دست نيامده. ياوه‌گويي و پنداربافي نيز نکرده‌ام. در حوزه تحقيقات اجتماعي و سياسي و مردم شناختي سال‌ها کار کرده و سازوکار کنش‌هاي سياسي و فرهنگي و نقش عوامل گوناگون را در تکوين فرايندهاي اجتماعي به خوبي مي‌شناسم. نمي‌خواهم با بزرگنمايي «کانون‌هاي توطئه‌گر» در انديشه سياسي ايران توهّم بپراکنم. بارها و بارها در کتب و مقالات خود بر اين امر تأکيد کرده‌ام. بارها گفتهام که شناخت «کانون‌هاي توطئه‌گر» هر چند بسيار ضرور است، و بدون آن دانش سياسي ما تک‌بعدي و عقيم خواند ماند، ولي به معني ناديده گرفتن ساير عوامل نيست. ورنر سومبارت، انديشمند و اقتصاددان بزرگ آلماني، در آغاز کتاب نامدار خود، «يهوديان و سرمايه‏ داري جديد»، به درستي مي‌‏نويسد:

«در يک مطالعه تخصصي نظير اين کتاب، تأثير يهوديان ممکن است بيش از آن‌چه درواقع بوده به‌نظر آيد. اين در ذاتِ چنين مطالعاتي است که به پديده تنها از يک زاويه نگريسته مي‌شود. اگر ما درباره تأثير ابداعات فني در حيات اقتصادي جديد نيز تحقيق مي‌کرديم مسئله همين‌گونه جلوه مي‌کرد. در يک تک‌نگاري، نقش موضوع بيش از جايگاه واقعي آن به‌نظر مي‌رسد... بدون ترديد، هزار و يک عامل به پيدايش نظام اقتصادي دوران ما ياري رسانيده است. بدون کشف آمريکا و ذخاير نقره آن، بدون ابداعات مکانيکي دانش فني، بدون مختصات قومي ملت‌هاي جديد اروپا و تحولات آن پيدايش کاپيتاليسم جديد همانقدر غيرممکن بود که بدون يهوديان. در تاريخ طولاني [ظهور] سرمايه‌داري تأثير يهوديان [تنها] يک فصل است.» [1]

براي کساني که «زرسالاران» و ساير کتب و مقالات مرا نخوانده‌اند بار ديگر تأکيد مي‌کنم که کانون‌هاي پنهان، با ساختار و عملکردي مافياگونه، واقعيتي جدّي و بسيار تأثيرگذار در کنش‌ها و فرايندهاي جهان امروز است و از اينرو ضرور است شاخه‌ها و شعبه‌هاي ايراني آن و مکانيسم کارکرد و تأثيرگذاري‌شان به خوبي شناخته شود. براي تأمين و تضمين رشد و بالش جامعه ايراني سرانجام بايد کسي اين وظيفه را متقبل مي‌شد و، اسفمندانه، اين قرعه به‌نام من خورد. بارها گفتهام که کانون‌هاي پنهان با قاطبه مردمي که آن کانون از ميان ايشان برخاسته متفاوت است. بارها از استقلال فردي انسان‌ها سخن گفته و به عنوان يک نمونه تعارض ميان کانون‌هاي يهودي همبسته با استعمار بريتانيا را با يهودياني که جنبش هاسکالا (روشنگري يهودي) را در اوائل سده نوزدهم ميلادي پديد آوردند، کساني چون مندلسون‌ها، مثال زده‌ام. در «زرسالاران» نوشتم:

«اين گروه [روشنگران يهودي] به يهوديت به‌عنوان يک دين، نه يک ساختار سياسي، مي‏نگريستند که حوزه اعتبار آن تنها در قلمرو زندگي فردي است. اين موج به هاسکالا، يا جنبش روشنگري يهود، شهرت دارد. در مقابل، گروهي از يهوديان قرار داشتند که از سنن اليگارشي حاخامي دفاع مي‏کردند و خواستار حفظ، احياء و تقويت ساختارهاي سياسي جهان‌وطني «قوم يهود» بودند. شبکه يهوديان وابسته به اليگارشي لندن در رأس اين گروه جاي داشت. تلاش اين گروه از يهوديان در آغاز دهه 1860 به تأسيس آليانس اسرائيلي، در دهه 1880 به پيدايش جنبش هووي زيون [عاشقان صهيون] و در دهه 1890 به پيدايش صهيونيسم انجاميد ... موج تعارض ميان ماسکيليم‏ها، يعني روشنگران يهودي هوادار «اصلاح ديني» و جنبش هاسکالا، و يهوديان وابسته به اليگارشي مالي و مستعمراتي بريتانيا، و در رأس آن روچيلدها، در عرصه تکاپوهاي مالي و اقتصادي نيز بازتاب داشت. بدينسان، از دهه 1830 اتحادي از برخي خاندان‏هاي متنفذ يهودي عليه روچيلدها و شبکه ايشان شکل گرفت. مهم‏ترين اين خاندان‏ها عبارتند از مندلسون، اسکلس، آرنشتين، ايتزيگ، اوپنهايم، فولد و پرر.» [2]

جلد سوّم «زرسالاران» به‌طور عمده داستان تعارض دو خاندان يهودي، روچيلد و پرر، است. روچيلدها يهودياني زرسالارند که در پيوند با کانون‌هايي معين در بريتانيا، و اروپاي قاره، تمدن جديد استعماري را رقم زدند و پررها يهودياني فرهيخته که از معماران فرانسه جديد به‌شمار مي‌روند. در آنجا نوشتم:

«اين درست است که آشيل فولد و اميل پرر، دو بانکدار رسمي لويي بناپارت در اين سال‏ها، يهودي بودند ولي اين دو نماينده اليگارشي يهودي آن عصر به‏شمار نمي‏رفتند. فولد بانکدار در ميان روشنفکران بدنام بود ولي به‌عنوان رقيب و دشمن روچيلدها نيز شهرت داشت و اميل پرر چهره‏اي خوش‌نام بود و به‌عنوان يک سن‏سيمونيست آرمان‌گرا، نه يهودي، شناخته مي‏شد تا بدانجا که حتي ادوارد درومون، چنان‌که خواهيم ديد، در کتاب جنجالي «يهوديان فرانسه» از او به نيکي ياد کرده است.» [3]

اين شيوه نگرش، علاوه بر يهوديان، درباره ساير گروه‌هاي قومي و ديني نيز صادق است. در آينده شايد به معرفي اليگارشي جهان‌وطن ارمني بپردازم. اين کانوني است قدرتمند و بخشي همبسته و تفکيک‌ناپذير در ساختار زرسالاري جهاني. زرسالاران ارمني، که در پيوند با کانون‌هاي استعماري غرب به ثروت و قدرت رسيدند، در تحولات سده نوزدهم هند و مصر مؤثر بودند. کالوست سرکيس گلبنکيان، [4] معروف به «آقاي پنج در صد»، زيرا مالک پنج در صد سهام نفت عراق بود، نامي آشنا در تاريخ سياسي نفت است. در دوران پهلوي، هيگ گالوستيان و فليکس آقايان سران مافياي ارمني ايران بودند و هم اکنون برخي از اين زرسالاران ارمني گردانندگان مافياي مواد مخدر آمريکاي لاتين هستند. روشن است که اين شناخت هم ضرور است و هم ربطي به قاطبه مردم ارمني ايران يا ارمنستان ندارد. و نيز اگر زماني به نقش خاندان آقاخان محلاتي در ساختار اليگارشي جهاني بپردازم، به معناي يکسان شمردن اين خاندان با قاطبه مردم اسماعيلي نيست. اين امر در مورد زرتشتيان ايران و هند نيز صادق است. درباره تمايز ميان نهان‌پيشه‌گان بهائي و قاطبه بهائيان نيز، به دليل تبليغات شديدي که عليه من به راه انداخته‌اند، بارها سخن گفتهام؛ اگر گوش شنوايي باشد!

اين پژوهش ضرور است زيرا بدون شناخت اين‌گونه کانون‌هاي «مافيايي» تحولات سياسي در ايران هيچگاه راه به جايي نخواهد برد. سخن بر سر ديروز و امروز نيست. سخن بر سر اين و آن نظم سياسي حاکم نيست. کانون‌هاي پنهان در همه جاي دنيا هستند و به دليل سرشت نهان‌پيشه‌گي و روش‌هاي مافيايي با بسط يد و اقتدار فراوان عمل مي‌کنند. بارزترين نمونه، ايالات متحده آمريکا است. کساني که با مسائل سياسي آشنايي دارند، نقش «بانکداران آلماني‌تبار» را به عنوان قدرتمندترين کانون مالي و سياسي در ايالات متحده خوب مي‌شناسند. در واقع، منظور همان زرسالاران يهودي است که از بنادر آلمان، مانند هامبورگ و فرانکفورت، به نيويورک مهاجرت کردند و آريستوکراسي مالي قدرتمندي را در ايالات متحده بنا نهادند. جايگاه آنان در پيدايش امپرياليسم جديد تا بدان حد بزرگ است که هابسون در کتاب نامدار خود، «امپرياليسم»، که اوّلين پژوهش جدّي علمي در اين حوزه به‌شمار مي‌رود، [5] بدون ذکر نام «يهودي»، ايشان را چنين توصيف کرده است:

«اين کاسب‌کاران بزرگ- بانکداران، دلالان بورس، صرافان، وام‌دهندگان، و مشوقين [مالي] کمپاني‌ها- عصب مرکزي کاپيتاليسم بين‌المللي را تشکيل مي‌دهند. نيرومندترين پيوندهاي سازماني ايشان را متحد کرده است و هماره به نزديک‌ترين و سريع‌ترين شکل ممکن در ارتباط با هم‌اند و در قلب سرمايه هر کشوري جاي دارند. آن‌ها به‌طور عمده، تا آنجا که در اروپا ديده مي‌شود، در زير نظارت مرداني از يک نژاد خاص و معين‌ قرار دارند که در پس ايشان سده‌ها تجربه مالي نهفته است و جايگاهي يگانه در هدايت سياست کشورها دارند. هيچگونه جهت‌دهي سريع سرمايه بدون رضايت آنان و به‌جز از طريق بنگاه‌هاي آنان ممکن نيست.»

هابسون سپس صريح‌تر به اين «نژاد خاص و معين داراي سده‌ها تجربه مالي» اشاره مي‌کند و مي‌افزايد:

«آيا جداً مي‌توان جنگ بزرگي را از سوي يک دولت اروپايي تصوّر کرد يا وام بزرگي را که يک دولت بزرگ به آن نياز دارد که بنياد روچيلد و مرتبطين آن مخالف آن باشند؟» [6]

بنابراين، دغدغه من تنها ايضاح تاريخ يا شناخت فرايندهاي امروزين جامعه ايران نيست. به کاربرد آن در آينده بيش‌تر مي‌انديشم. اگر پديده‌اي که سال‌ها عمر خود را صرف شناخت آن کرده‌ام به درستي شناخته و شناسانيده نشود، به يقين در آينده بر ايران همان خواهد رفت که در گذشته رفته است. تاريخ باز هم تکرار و تکرار خواهد شد. اين نخستين تجربه ما نيست. آيا هيچ انديشيده‌ايم چرا مسائل بنيادين نظري در تفکر سياسي امروز ما هنوز همان مسائلي است که يکصد سال پيش، در دوران انقلاب مشروطه، مطرح بود؟

اين بخش «ميراث ساسون‌ها» نام دارد. در بخش‌هاي بعد خواهم کوشيد «کارگزاران ساسون‌ها» را در ايران بشناسانم.

قسمت دوّم

 


1.  Werner Sombart, The Jews and Modern Capitalism, [new edition, introduction by Samuel Z. Klausner,] London: Transaction Books, 1982, p. 6.

ورنر سومبارت، يهوديان و حيات اقتصادي مدرن، ترجمه رحيم قاسميان، تهران: نشر ساقي، 1384، ص 8.

2.  شهبازي، زرسالاران، ج 3، صص 154-155.

3.  همان مأخذ، صص 129-130.

4.  Calouste Sarkis Gulbenkian

5.  John A. Hobson, Imperialism: A Study, New York: James Pott and Co., 1902.

6.  http://www.econlib.org/library/YPDBooks/Hobson/hbsnImp.html (Part 1, Chapter 4, Paragraph 34)


Saturday, September 08, 2012 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.