اقبال لاهوري، نريمان پارسي
و صعود سلطنت پهلوي

 

پيوست سه:

 

دين‌سازان بنگال: خاندان‌هاي تاگور و سِن

 

در ايران، رابيندرانات تاگور را به عنوان شاعر نامدار هندو مي‌شناسند و نيز اوّلين غيراروپايي که جايزه ادبيات نوبل را دريافت کرد (1913). از اينرو، شايد تعرض شديد نريمان، به عنوان يک انديشمند آزاده، به تاگور عجيب جلوه کند.

خاندان تاگور

خاندان تاگور از بلندپايه‌ترين «کمپرادورها»ي [1] شرق است. آنان از نخستين کساني بودند که به عنوان کارگزار کمپاني هند شرقي بريتانيا در بنگال به ثروت و قدرت رسيدند و در سده پسين خود را در ساختار اليگارشي جهاني به بالاترين لايه‌ها ارتقاء دادند.

بنيانگذار اين خاندان دوارکانات تاگور [+] (1794-1846) است. پدرش در کلکته پليس بود و راماني تاکور [2] نام داشت. پس از تولد، عموي بزرگش، راملوچان، [3] و زنش، که فاقد اولاد بودند، دوارکانات را به فرزندي گرفتند. او در سال 1804 در ده سالگي در مدرسه انگليسي که فردي به‌نام شربورن تأسيس کرده بود به تحصيل پرداخت و به زودي مورد توجه خاص شربورن قرار گرفت. در دسامبر 1807 عمو درگذشت. او داراي املاکي بود که دوارکانات به ارث برد. دوارکانات در 16 سالگي (1810) مدرسه را رها کرد و به سرپرستي املاک فوق پرداخت. او را «زمين‌داري بي‌رحم» ولي «مدير و توانمند» توصيف کرده‌اند که به اين دليل ثروتمند شد. پيوند با مقامات انگليسي بنگال راز پيشرفت دوارکانات بود. املاک او در سجادپور و بهرامپور توسعه يافت و مباشران انگليسي را براي اداره آن به خدمت گرفت زيرا ايشان را از مباشران بنگالي مديرتر مي‌دانست. او در پيوند با شرکاي انگليسي به احداث کارخانه‌هاي شکر و ابريشم و نيل دست زد. دوارکانات از کارگزاران کمپاني هند شرقي بود، از اين طريق بسيار ثروتمند شد و در ماجراي رسوايي سوءاستفاده از ماليات نمک (1827) نامش بر سر زبان‌ها افتاد و کارش به محکمه کشيد.

دوارکانات تاگور، مانند ساير کمپرادورهاي بلندپايه بنگالي در غرب هند يا پارسي در شرق هند، اين اعتقاد خود را پنهان نمي‌کرد که «سعادت هندوستان از طريق پيوند با انگلستان به بهترين شکل تأمين مي‌شود.» به‌نوشته نويسندگان زندگينامه‌اش در ويکي‌پدياي انگليسي، به سلطنت بريتانيا صادقانه وفادار بود. او در 21 مارس 1838 «اتحاديه زمين‌داران» را تأسيس کرد که در آن ملاکين انگليسي، مسلمان، مسيحي و هندو عضويت داشتند. اين نهاد را سلف «انجمن هند بريتانيا» [+] (تأسيس در 31 اکتبر 1851) مي‌دانند.

دوارکانات را برهمن بنگالي دانش‌آموخته مدارس و فرهنگ غربي توصيف مي‌کنند که از پيشگامان کمپاني‌هاي بانکي، بيمه و کشتيراني هندي‌ها در مشارکت با تجار انگليسي بود. او پس از رستمجي کاووسجي باناجي، [4] دوّمين هندي بود که در مشارکت با انگليسي‌ها در کلکته به تأسيس کمپاني دست زد. اين کمپاني «کار، تاگور و شرکا» [5] نام داشت و در سال 1830 تأسيس شد. دوارکانات تاگور بنيانگذار «يونيون بانک» کلکته بود.

بخش مهمي از ثروت انبوه خاندان تاگور، چون خاندان‌هاي زرسالار پارسي، از طريق قاچاق گسترده ترياک به چين در نيمه اوّل سده نوزدهم ميلادي به دست آمد. دوارکانات تاگور از طريق يونيون بانک کلکته با خاندان‌هاي روچيلد و ساسون، زرسالاران نامدار يهودي، پيوند داشت. يونيون بانک کلکته از نهادهاي مالي متعلق به خاندان‌هايي بود که از طريق قاچاق ترياک به چين اليگارشي زرسالار معاصر را بنيان نهادند. ديويد عزرا و موسي هاکوهن، از خويشان ساسون‌ها، نيز از سهامداران بزرگ يونيون بانک بودند. در سال‌هاي جنگ اوّل جهاني رياست يونيون بانک را سِر فليکس شوستر به دست داشت.

دوارکانات تاگور در دستگاه کمپاني هند شرقي بريتانيا بسيار مقرب بود و از مشاوران فرمانفرماي هند به‌شمار مي‌رفت. او در سال 1841 به اروپا سفر کرد، در انگلستان به حضور ملکه ويکتوريا بار يافت و هيئت مديره کمپاني هند شرقي به پاس خدماتش به وي نشان اعطا نمود. او در سفر بعدي به انگلستان، در اوّل اوت 1846، در هتل سن‌جرج لندن درگذشت و مرگش با تجليل فراوان در تايمز و لندن ميل و ساير مطبوعات لندن و کلکته و بمبئي منعکس شد. دوارکانات تاگور در زمان مرگ از بزرگ‌ترين ثروتمندان هندوستان و شرق به‌شمار مي‌رفت.

اعضاي خاندان تاگور در دوران حيات دوارکانات و پس از او به عنوان متنفذترين کارگزاران بومي کمپاني هند شرقي و حکومت هند بريتانيا، و نيز از بنيانگذاران مطبوعات و نهادهاي ديني و فرهنگي هندو، شناخته مي‌شوند.

پسر بزرگ دوارکانات، به نام دبندرانات تاگور [+] (1818- 1905)، در توسعه فرقه نوپديد برهما ساماج جايگاه برجسته داشت. او در سال 1839 "انجمن شناخت حقيقت" را تأسيس کرد و در سال 1842 به برهما ساماج پيوست و رهبري اين فرقه را، که پس از مرگ رام ماهان روي، فاقد رهبر توانمند بود، به دست گرفت. دبندرانات به عنوان منادي "نوسازي ديني" در جهان غرب شهرت فراوان يافت. به‌نوشته باکلند، دبندرانات تاگور «پدر معنوي کشاب چاندرا سن بود.» [6]

برهما ساماج

برهما ساماج [+] نخستين جريان نيرومند "نوسازي ديني" است که در هند و بر بستر آئين هندو پديد آمد. اين تجربه‌اي موفق بود و لذا اندکي بعد با بهره‌گيري از الگوي آن فرقه بابي- بهائي را در ايران سامان دادند.

برهما (براهمو) به معني کسي است که برهمن را مي‌پرستد و ساماج به معني جامعه و انجمن است. اين فرقه‌اي است که رام ماهان روي [+] (1772-1833) پديد آورد. اوّلين مجمع فرقه در 20 اوت 1828 در کلکته برگزار شد. روي از مستخدمين کمپاني هند شرقي بود. پدرش مباشر مهاراجه بوردوان بود. در 21 سالگي زبان انگليسي را فراگرفت و به عنوان "سررشته‌دار" (مباشر مأمور جمع‌آوري ماليات از کشاورزان) به خدمت کمپاني هند شرقي درآمد. در چهل سالگي به کلکته رفت و فعاليت‌هاي ديني را آغاز کرد. در 1820 انتشار نشريه  Brahmanical Magazine را آغاز کرد و در آن روايتي ماسوني از خداپرستي و دين ارائه داد. در 1928 برهما ساماج را ايجاد نمود. رام ماهان روي مدعي ابداع تأويلي جديد و تک‌خدايي از آئين برهما شد که مي‌تواند هندوها، مسلمانان و مسيحيان را در زير پرچم خود گرد آورد و منادي «پيشرفت انسانيت» باشد. اين سرآغاز تلاش براي ايجاد "دين جهاني" است که مدتي بعد با کلنل الکات و مادام بلاواتسکي در قالب طريقت تئوسوفي عرضه شد و به تأسيس پارلمان جهاني اديان در دانشگاه کلمبيا (نيويورک) انجاميد. رام ماهان روي در سال‌ 1830 با تجليل و هياهوي فراوان به انگلستان و فرانسه سفر کرد همانند سفري که در سده بعد (1911-1913) براي عباس افندي (عبدالبهاء)، رهبر فرقه بهائي، ترتيب داده شد. [7] روي در انگلستان، به عنوان سفير حکومت گورکاني هند، که تا سال 1857 به ظاهر موجوديت داشت، [8] ساکن شد و در 27 سپتامبر 1833 در اقامتگاهش در حومه بريستول درگذشت. [9]

رام ماهان روي را بايد اوّلين فرد از سلسله "دين‌سازان جديد" دانست که کانون‌هاي استعماري در سده نوزدهم ميلادي، تحت عناويني چون "مصلح ديني" و "پير طريقت" و حتي فراتر از آن "پيامبر نوظهور"، پديد آوردند. روي، داراي رساله‌اي به زبان فارسي است به‌نام «مرآت الاکبر» که در آن به حقوق زن در دوران باستان پرداخته. گردانندگان و مبلغان اصلي برهما ساماج اعضاي خاندان‌هاي تاگور و سن بودند.

رابيندرانات تاگور

رابيندرانات تاگور [+] (1861- 1941) کوچک‌ترين پسر دبندرانات تاگور، دوّمين رهبر فرقه برهما ساماج، است.

رابيندرانات تاگور راه اسلاف خود را پي گرفت و به يکي از رهبران فراماسونري و طريقت تئوسوفي در هند و جهان بدل شد. او در اوايل سده بيستم "مکتب ويسوا بهاراتي" [+] را در املاک پدري خود در شانتيني‌کتان تأسيس کرد. اين مکتب امروزه به دانشگاهي معروف بدل شده و همان است که نريمان پارسي در نامه به اقبال لاهوري بدان چنين اشاره کرد:

«در حالي که پارسيان احمق مبالغ هنگفتي را براي اهداف به گمان خود آموزشي و ديني به ايران مي‌فرستند، و خود را با تصور فقر ايران فريب مي‌دهند، حکومت تهران تصميم گرفته با خرج خود کرسي "فرهنگ ايران" را در [دانشگاه] شانتيني‌کتان دکتر تاگور تأسيس کند! ايران از کيسه پارسيان نفع برده است. بنگال از جيب پارسيان و ايران، از هر دو، نفع برده است.»

خاندان سن

دوارکانات تاگور خانداني را بنيان نهاد که در سده‌ پسين از متنفذترين کارگزاران، و فراتر از آن شرکاي، کمپاني‌هاي غربي در هند و خاوردور بودند. مهم‌ترين شريک خاندان تاگور، علاوه بر زرسالاران پارسي کلکته و بمبئي، خاندان سن بود.

نياي خاندان سن، به‌نام رام کمال سن [+] (1783-1844)، در کنار دوارکانات تاگور، از بنيانگذاران «اتحاديه زمين‌داران» در بنگال بود. رام کمال سن تحصيلات انگليسي خود را در سال 1801 در کلکته به پايان برد و در يکي از مهم‌ترين نهادهاي فرهنگي کمپاني هند شرقي، کالج ويليام، به کار پرداخت و نشريه به زبان هندوستاني منتشر کرد. او سپس دبير انجمن آسيايي کلکته شد و عضو هيئت رئيسه کالج هندو. در سال 1831 رئيس ديوان بنگال و در 1833 خزانه‌دار بانک بنگال شد. رام کمال سن تا زمان مرگ مسئوليت‌هاي اجتماعي و فرهنگي مهمي در دستگاه کمپاني هند شرقي در بنگال داشت. در اين دوران ساير اعضاي خاندان سن نيز از مقامات شامخ بومي حکومت بنگال بودند.  

کشاب چاندرا سن [+] (1838-1884)، نوه رام کمال سن، تحصيلات خود را در مدارس انگليسي کلکته به پايان برد و در سال 1856 به برهما ساماج پيوست. او از سال 1859 در بانک بنگال مقام و منصب داشت ولي در سال 1861 از بانک کناره گرفت و تمامي اوقات خود را به تبليغ برهما ساماج صرف کرد. دبندرانات تاگور، رهبر فرقه، او را به عنوان سفير خود منصوب کرد. کشاب راهي بمبئي و مدرس شد و شعب برهما ساماج را در اين دو شهر بنيان نهاد. او در سال 1866 سازمان مستقل خود را به نام "برهما ساماج هند" تأسيس کرد که گرايش‌هاي مسيحي آن آشکار بود. در سال 1869 بار ديگر به سفر تبليغي به شمال هند و بمبئي رفت و در سال 1870 از طريق بندر بمبئي راهي انگلستان شد. در اين سفر، به سان سفر سال 1830 رام ماهان روي، با تجليل فراوان از سوي مطبوعات بريتانيا مواجه شد و مورد عنايت محافل اشرافي و کانون‌هاي سياسي و مالي لندن قرار گرفت. کشاب به حضور ملکه ويکتوريا بار يافت، وفاداري خود به ملکه و امپراتوري بريتانيا را اعلام کرد و خود را مفتخر دانست که تبعه امپراتوري بريتانياست. او در دوره اقامت شش ماهه‌اش در بريتانيا به سفر در شهرهاي مختلف انگلستان و اسکاتلند پرداخت و در بيش از هفتاد گردهمايي عمومي و کليسا سخنراني کرد.

کشاب چاندرا سن در اين شش ماه با فريدريش ماکس مولر معاشر بود و از او مي‌آموخت. ماکس مولر انديشه‌پرداز و شرق‌شناس نامدار آلماني و مستخدم کمپاني هند شرقي بريتانيا است که از سال 1868 به تدريس زبانشناسي تطبيقي در دانشگاه آکسفورد اشتغال داشت. ماکس مولر بنيانگذار مکتب «آريايي‌گرايي» است. او پس از کشاب، از سال 1875، کلنل الکات آمريکايي و مادام بلاواتسکي روس، بنيانگذاران طريقت تئوسوفي، را از نظر فکري تغذيه و راهنمايي مي‌کرد. [10]

کشاب، پس از بازگشت به هند، به تأثير از آموزه‌هايي که در انگلستان فراگرفته بود، در 29 اکتبر 1870 انجمن اصلاح هند [+] را بنيان نهاد. اين انجمن ابتدا به عنوان شاخه غيرديني برهما ساماج شناخته مي‌شد؛ يعني کساني که به برهما ساماج تعلق نداشتند مي‌توانستند به انجمن لائيک فوق بپيوندند. به‌تدريج، کشاب از آموزه‌هاي هندوئي برهما ساماج به‌کلي کناره گرفت و مبدع آئين جديدي شد که آميزه‌اي از هندوئيسم و مسيحيت بود. او خداوند را «مادر» مي‌ناميد و آداب و مناسک ديني جديدي را رواج داد. کشاب دين خود را «دين جهاني» مي‌خواند. به اين دليل، در گردهمايي سال 1881 برهما ساماج کشاب را «ضد برهمن» و فاقد پيوند با آموزه‌هاي رام ماهان روي اعلام کردند.

کشاب چاندرا سن از حوالي سال 1880 سخناني نامفهوم و به ادعاي پيروانش رمزگونه مي‌گفت و مدعي بود به وي الهام مي‌شود. اين مرحله جديدي در دعوي "اصلاح ديني" اوست که به "پيامبري" کشيد. به‌نوشته باکلند، کشاب در اواخر عمر از بيماري‌هاي رواني و افسردگي شديد رنج مي‌برد. [11] او در 8 ژانويه 1884 درگذشت.

در سده بيستم ميلادي، اعقاب خاندان سن از مناصب عالي سياسي و علمي در هند و جهان برخوردار بودند. پروفسور ک. چاندرا سن [12] (1897-1942)، دانش‌آموخته کمبريج، و پروفسور ساتيندرانات سن [13] از شخصيت‌هاي مهم سياسي و اقتصادي و علمي هند به‌شمار مي‌رفتند. بيناي رانجان سن [+] (1898-1993)، دانش‌آموخته آکسفورد، پس از استقلال هند به عنوان اوّلين نماينده اين کشور در سازمان ملل متحد در سال 1947 راهي نيويورک شد. او سال‌ها سفير هند در ايالات متحده آمريکا (1947-1950)، ايتاليا، يوگسلاوي، ژاپن و مکزيک بود و در سال‌هاي 1956- 1967 دبيرکل سازمان خواروبار جهاني (فائو). [14] شوکومار سن [+] (متولد 1899)، دانش‌آموخته دانشگاه لندن، از شخصيت‌هاي مهم سياسي هند بود و برادر کوچکش، آشوک کومار سن [+] (1913-1996)، وزير و چهره سياسي سرشناس هند.

امروزه، وارث اين خاندان پروفسور آمارتيا کومار سن [+] (متولد 1933)، دانش‌آموخته کمبريج و برنده جايزه نوبل سال 1998 در حوزه علوم اقتصادي، است. پدر بزرگ مادري‌اش، کشيت ماهان سن، استاد ادبيات و فلسفه هندو، و دوست و همکار نزديک رابيندرانات تاگور در شانتيني‌کتان و دانشگاه ويسوا بهاراتي تاگور بود و مدتي نايب‌رئيس آن.

آمارتيا سن

آمارتيا سن استاد دانشگاه‌هاي معروفي چون کمبريج و آکسفورد و لندن و ام. آي. تي. و هاروارد و برکلي و کرنل و غيره بود و به عنوان يکي از نامدارترين نظريه‌پردازان توسعه شناخته مي‌شود.

پروفسور سن در سال 1991 با پروفسور اِما روچيلد [+] (متولد 1948)، دختر لرد ويکتور روچيلد، ازدواج کرد. اِما دختر ويکتور روچيلد از دوّمين زنش، ترزا (تس) مايور، است و خواهر لرد يعقوب روچيلد (لرد روچيلد چهارم). تس مايور، چون ويکتور، از دوران جنگ جهاني دوّم با سرويس اطلاعاتي بريتانيا (ام. آي. 6) کار مي‌کرد. اِما روچيلد استاد تاريخ اقتصادي بريتانيا در دانشگاه هاروارد است و از اعضاي برجسته "تانک انديشه" اليگارشي زرسالار معاصر. ويکتور روچيلد (1910-1990) و تس مايور (1915-1996) از صميمي‌ترين دوستان سِر شاپور ريپورتر و همسرش، آسيه، بودند و لرد روچيلد کنوني (ياکوب= يعقوب) نيز در جواني، در دوران محمدرضا شاه، به ايران سفر کرده و با شاپور دوست است. درباره اين پيوند در زندگينامه سِر شاپور ريپورتر سخن گفته [15] و در آينده نيز، در شرح زندگي شاپور از کودتاي 28 مرداد 1332 به بعد، اسناد بيش‌تري منتشر خواهم کرد.

آمارتيا سن پيش از ازدواج با اما روچيلد دو بار ازدواج کرده و از همسران قبلي چهار فرزند داشت. اين دومين وصلت خاندان نامدار روچيلد با خاندان‌هاي زرسالار شرقي است؛ اولي ازدواج دختر بارون گوستاو روچيلد فرانسه با سِر ادوارد ساسون در اکتبر 1887 بود.

اِما روچيلد

نخستين بار درباره خاندان‌هاي تاگور و سن در گفتگويي با ماهنامه زمانه (سال اوّل، شماره 5-6، بهمن و اسفند 1381) چنين سخن گفتم:

«در ميان هندوها اعضاي دو خاندان تاگور و سن، که از خاندان‌هاي متنفذ برهمن و از زمينداران بزرگ بنگال بودند، نقش مهمي در اين موج انگليسي‌گرايي ايفا کردند. آن‌ها يک فرقه مذهبي به‌نام برهما ساماج تأسيس کردند که در ميان هندوها نقشي مشابه بهائيت در ايران داشت. اين پيوند ميان نخبگان انگليسي‌گرا و استعمارگران غربي تا به امروز تداوم دارد و به ايجاد يک اليگارشي جهان‌وطن انجاميده است. براي مثال اعقاب خاندان سن، که زماني کارگزاران درجه اوّل استعمار بريتانيا و رهبران فرقه برهما ساماج بودند، امروزه در مقامات عالي سياسي و فرهنگي جهان جاي دارند. يک نمونه شري بيناي رانجان سن است که مدت‌ها رياست فائو (سازمان خواروبار جهاني سازمان ملل متحد) را به‌دست داشت و نمونه ديگر پروفسور آمارتيا کومار سن، استاد دانشگاه هاروارد، است که در سال 1991 با پروفسور اما روچيلد، دختر لرد ويکتور روچيلد، ازدواج کرد و در سال 1998 برنده جايزه نوبل اقتصاد شد. او يکي از سرشناس‌ترين نظريه‌پردازان توسعه است.»

از پروفسور سن کتاب زير به فارسي ترجمه شده:

آمارتياسن، توسعه يعني آزادي، ترجمه محمدسعيد نوري نائيني، تهران: نشر ني، چاپ اوّل 1383، 542 صفحه.


1.  Comprador

کمپرادور واژه پرتغالي، از ريشه لاتين، است به معني واسطه و دلال. استعمارگران پرتغالي بومياني را که در شبه قاره هند و خاوردور به عنوان دلال و واسطه خود با مردم منطقه به خدمت مي‌گرفتند کمپرادور مي‌خواندند. بعدها، اين واژه رواج يافت و به طبقه جديد و گسترده‌اي اطلاق شد که از طريق پيوند با پرتغالي‌ها و سپس هلندي‌ها و انگليسي‌ها و ساير تجار غربي برکشيده شدند. 

 

2.  Rammoni Thakur

 

3.  Ramlochan

 

4.  رستمجي کاووسجي باناجي، دوست صميمي و همراه و شريک دوارکانات تاگور، از طايفه پارسي غرب هند (گجرات) بود که به کلکته (بنگال در شرق هند) مهاجرت کرد و به عنوان تاجر و کشتي‌دار فعاليت بازرگاني گسترده‌اي را آغاز نمود. رستمجي باناجي در خاوردور شهرت فراوان داشت. رستمجي از بزرگ‌ترين سهامداران يونيون بانک کلکته بود. در سال 1852 در کلکته درگذشت و روزنامه Friend of India، که مهم‌ترين روزنامه هند در آن زمان بود، مقاله‌اي در تجليل از او درج کرد.

D. F. Karaka, History of the Parsis, Edinburgh: R&R Clark, 1884, vol. 2, pp. 122-123.

 

5.  Carr, Tagore and Company

 

6.  C. E. Buckland, Dictionary of Indian Biography, London: Swan Sonnenschein & Co., 1906, pp. 412-413.

 

7.  بنگريد به: عبدالله شهبازي، «نظريه توطئه و فقر روش‌شناسي در تاريخنگاري معاصر ايران» [+]

http://www.shahbazi.org/pages/Conspiracy_Theory6.htm

 

8.  حکومت گورکاني هند، که تيموري و آل بابر نيز خوانده مي‌شود و غربيان آن را «دولت مغول هند» مي‌نامند، با فتح دهلي توسط بابر تأسيس شد و پس از 331 سال به دليل وقوع «انقلاب بزرگ هندوستان» (موتيني بزرگ) حکومت بريتانيا رسماً به موجوديت آن پايان داد. در سال 1876 ملکه ويکتوريا به عنوان «امپراتريس هند» تاجگذاري کرد. از آن پس عنوان "امپراتور" يا "امپراتريس" هند به القاب فرمانراوايان بريتانيا افزوده شد. براي آشنايي بيش‌تر با فرجام دولت گورکاني هند، انقلاب بزرگ هندوستان و پيوند آن با تحولات ايران عصر ناصري بنگريد به: شهبازي، زرسالاران، ج 1، صص 191-205.

 

9.  Buckland, ibid, pp. 366-367.

 

10.  سال‌ها پيش درباره ماکس مولر سخن گفته‎ ام ولي تحقيقاتم درباره او هنوز منتشر نشده. بنگريد به: «ايران‌شناسي، آريايي‌گرايي و تاريخنگاري» (گفتگو با روزنامه انتخاب، 17-21 فروردين 1379) و «اسطوره‌ها و انديشه سياسي يهود» (گفتگو با پژوهه صهيونيت، کتاب دوّم، 1381، صص 433-496). گفتگوهاي فوق در وبگاهم موجود است: [+، +]

http://www.shahbazi.org/pages/Aryan_Myth_Iranian_Studies1.htm

http://www.shahbazi.org/Articles/Myths.pdf

 

11.  Buckland, ibid, pp. 382-383.

 

12.  K. Chandra Sen

 

13.   Satyendra Nath Sen

 

14.  Who's Who, 1978. p. 2209.

 

15.  براي آشنايي با برخي اسناد ارتباطات نزديک لرد ويکتور روچيلد و تس مايور با سِر شاپور ريپورتر و آسيه بنگريد به: [+]

http://www.shahbazi.org/pages/Conspiracy_Theory8.htm


Friday, March 05, 2010 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.