سيماي خانوادگي جرج بوش (1)

عبدالله شهبازي

زماني‌که حادثه 11 سپتامبر 2001/ 20 شهريور 1380 رخ داد، تدوين جلد پنجم کتاب زرسالاران تمامي اوقات اينجانب را به خود اختصاص داده بود. اهميت اين حادثه چنان عظيم بود که روند عادي کار را متوقف کردم و بيش از دو ماه پژوهشي سنگين را براي شناخت ريشه‌هاي آن پيش بردم؛ و از 17 آبان 1380 سلسله مقالاتي را با عنوان "جرج بوش، مافياي نظامي- شيميايي و پروژه جنگ با تروريسم" در روزنامه صداي عدالت منتشر کردم که تا 6 شماره ادامه يافت. معهذا، ضرورت به پايان بردن زرسالاران سبب شد که کار را موقتاً به کنار نهم

در کوران اين بررسي، برايم ترديدي نماند که حادثه 11 سپتامبر و تحولات پسين آن تصادفي نيست بلکه پيامد طراحي دقيق کانون سوداگر و جنگ ‎افروزي‎ است که امروزه جرج بوش و ديک چني و توني بلر به‌عنوان سه سخنگوي اصلي آن شناخته مي‌شوند. اين همان شبکه سوداگر آمريکايي- انگليسي است که در گذشته نيکسون، ريگان و جرج بوش اوّل را در مقام رئيس‌جمهور ايالات متحده آمريکا جاي داده بود.

اندکي بعد، انعقاد قرارداد دويست ميليارد دلاري پنتاگون با کمپاني هواپيماسازي لاکهيد مارتين بر اين نظر مهر تأييد زد. اين قرارداد براي ساخت جنگنده‌هاي جديد اف. 35 بود که بايد در دوران "جنگ با تروريسم"- به‌عنوان عرصه‌اي جديد و متفاوت با دوران جنگ سرد- به‌کار گرفته شود. اين قرارداد در زمان خود جنجالي بزرگ را برانگيخت و رسانه‌هاي غربي آن را "بزرگ‌ترين پيمان تسليحاتي تاريخ ايالات متحده آمريکا" خواندند. براي مقابله با اين موج و موجه جلوه دادن قرارداد فوق، جرج بوش‌ و دونالد رمسفلد، وزير دفاع او، مرتب تکرار مي‌کردند که جنگ با تروريسم "جنگي جديد" و با "تاکتيک‌هاي جديد و ناشناخته" است؛ و رمسفلد مي‌گفت: سيستم جنگي ايالات متحده در دوران جنگ سرد و براي مقابله با ابرقدرتي چون اتحاد شوروي ساخته شده و تسليحات کنوني، مانند جنگنده‌هاي اف. 22، براي مقابله با اهداف آن زمان طراحي‌شده است. اکنون که با پديده‌اي "نو" و "ناشناخته" به‌نام "تروريسم جهاني" مواجهيم، تسليحات آن دوران کهنه و فاقد کارايي است و اينک به سيستم دفاعي و تسليحات جديد متناسب با اين دشمن نياز داريم.

در همان زمان، به يمن پوشش فراگير غول‌هاي رسانه‎اي،‌ به‌ويژه CNN، طبيعت بکر و کوهستاني افغانستان به بزرگ‌ترين نمايشگاه تاريخ براي تبليغ کالاهاي جديد کمپاني‌هاي تسليحاتي آمريکا و بريتانيا بدل شد. و جالب‌تر اين که نه کمپاني لاکهيد مارتين و نه وزارت دفاع آمريکا (پنتاگون)، که قاعدتاً بايد براي منافع ملّي اهميتي خاص قائل باشد، حاضر نشدند کمپاني بوئينگ را، به‌عنوان دومين کمپاني سازنده هواپيما در ايالات متحده، در اين پيمان شريک کنند. بدينسان، ضربه اقتصادي مهيبي بر بوئينگ وارد شد که به اخراج سي هزار نفر نيروي متخصص شاغل در آن انجاميد و بحراني بزرگ در شهر سياتل،‌ مقر بوئينگ،‌ پديد ساخت. در مقابل، اندکي بعد گروهي از کمپاني‌هاي بزرگ تسليحاتي بريتانيا، که نگارنده در جريان پژوهش زرسالاران با پيشينه و پيوندهاي ايشان آشنايي کامل داشت (ويکرز آرمسترانگ، مارکوني، رولزرويس و جنرال الکتريک)، در کنار کمپاني آمريکايي نورتروپ گرومن،‌ به‌عنوان شريک لاکهيد وارد عمل شدند.

قرارداد دويست ميليارد دلاري با لاکهيد پايان کار نبود و از آن زمان کساني مانند نورم ديکز (نماينده دمکرات از واشنگتن) و رندي کانينگهام (نماينده جمهوري‌خواه از کاليفرنيا)، با حمايت از دونالد رمسفلد، وزير دفاع،‌ تلاش براي خريد چهل فروند بمب‌افکن ب. 2 را آغاز کردند. اين هواپيما به‌وسيله کمپاني نورتروپ گرومن،‌ شريک لاکهيد در قرارداد ساخت جنگنده‌هاي اف. 35، ساخته مي‌شود و قيمت هر فروند آن دو ميليارد دلار است.

بدينسان، حادثه 11 سپتامبر 2001 روندي از سوداگري‌هاي مشکوک مالي را، به بهانه "جنگ با تروريسم"، آغاز کرد که تا به امروز ادامه يافته و بودجه نظامي ايالات متحده آمريکا براي سال 2003 را به رقم 380 ميليارد دلار (بيش از يک ميليارد دلار در روز) رسانده است. توجه کنيم که اين بودجه حتي در سال‌هاي جنگ سرد نيز توجيه کافي نداشت ولي امروزه به يمن هياهوي رسانه‌هاي وابسته به اين شبکه سوداگر و با برافراشتن مترسک‎هايي چون بن‌لادن و "القاعده" توجيه يافته است. با توجه به اين تحولات نگارنده در آن زمان چنين پيش‌بيني کرد:

با توجه به ارقام خيره‌کننده‌اي که پروژه "جنگ با تروريسم" فراروي مافياي نظامي‌گراي غرب قرار داده،‌ جنگ در منطقه قطعاً به‌سادگي و به سرعت پايان نخواهد يافت. بيهوده نيست که مقامات دولت بوش مرتب تکرار مي‌کنند که اين جنگي طولاني است. در اين جنگ طولاني،‌ بن‌لادن و القاعده بهانه‌اي بيش نيست. هدف غارت است و مهم‌ترين منبع اين غارت ثروت ملّي ثروتمندترين کشور جهان،‌ ايالات متحده آمريکا، است. اين ارقام نجومي بايد هزينه شود تا، به‌گفته جرج بوش، با موشک‌ دو ميليون دلاري چادر ده دلاري منهدم گردد.

اينک که فراغتي حاصل شده، نگارنده مي‌کوشد تا حاصل پژوهش خود را درباره خاندان بوش و شبکه سوداگر فوق در قالب مقالاتي عرضه کند. اولين مقاله به پيشينه خاندان بوش و برکشندگان و حاميان آن اختصاص دارد.

کاريکاتور از نيک آهنگ کوثر

کاليگولاي آمريکايي

در سال 1992 ميلادي دو محقق آمريکايي به‌نام‌هاي وبستر تارپلي و آنتون چايتکين کتابي جنجالي منتشر کردند با عنوان زندگينامه غيررسمي جرج بوش. در اين کتاب، نويسندگان فوق حاصل پژوهش خود را درباره پيشينه خاندان بوش عرضه کردند و بر اساس اسناد و مدارک معتبر چهره ناشناخته و شگفت اين خاندان و پپوندهاي ديرين و عميق آن را با شبکه‌اي گسترده و قدرتمند از صاحبان صنايع تسليحاتي و شيميايي، دسيسه‎ گران و شيادان مالي و سوداگران مرگ آشکار نمودند.

انگيزه نگارش کتاب در ژانويه- فوريه 1991، در جريان جنگ خليج فارس، در نويسندگان پديد شد؛ جنگي که طي آن جرج بوش (پدر)، در همدستي با سوداگران نظامي ايالات متحده آمريکا و بريتانيا، با قساوت تمام به کشتار دسته‌جمعي انسان‌هاي بيگناه در عراق مشغول بود. در اين زمان، تارپلي و چايتکين از روحيه هم‌ميهنان خود به هراس افتادند؛ مردمي که واقعيات تکان‌دهنده را نمي‌ديدند و به تبعيت از بمباران تبليغات رسمي با قساوت تمام از فاجعه کشتار انسان‌هاي بي‎دفاع حمايت مي‌کردند. کتاب در پائيز 1991 به چاپ سپرده شد در فضايي که نويسندگان احساس مي‌کردند اگر بوش بار ديگر انتخاب شود ايالات متحده آمريکا و تمامي جهان را به يک فاجعه بزرگ سوق خواهد داد. «ما چگونه مي‌توانستيم اميد داشته باشيم که با کارتل قدرتمند بوش تنها به‌وسيله يک کتاب مبارزه کنيم؟» ولي نويسندگان آرزو داشتند که اين کتاب چشم بخشي از مردم آمريکا را به روي واقعيت‌هاي خاندان بوش باز کند. نويسندگان اثر خود را اولين بيوگرافي واقعي جرج بوش معرفي کردند و مطالب مندرج در اتوبيوگرافي جرج بوش (1987) را سرشار از دروغ و تحريف واقعيات خواندند.

 زندگينامه غيررسمي جرج بوش در آستانه انتخابات رياست‌جمهوري نوامبر 1992 منتشر شد.

تارپلي و چايتکين در مقدمه کتاب جرج بوش اوّل را "کاليگولاي آمريکايي" ناميدند- کاليگولا امپراتور ديوانه و خونريز روم باستان است که خود را خدا مي‎پنداشت؛ و انديشه اصلي مندرج در کتاب را چنين بيان داشتند:

تز اين کتاب بسيار ساده است: اگر در نوامبر 1992 جرج بوش براي دومين بار به‌عنوان رئيس‌جمهور ايالات متحده آمريکا انتخاب شود، اين کشور و جهانيان با فاجعه‌اي در ابعاد عظيم مواجه خواهند شد.

در انتخابات سال 1992 جرج بوش (پدر) شکست خورد، ولي هشت سال بعد اين فاجعه به‌گونه ديگر تحقق يافت: به‌جاي پدر، جرج بوش پسر در مسند رياست‌جمهوري ايالات متحده آمريکا جاي گرفت.

هريمن‎ ها؛ برکشندگان خاندان بوش

کانوني که در اواخر سده بيستم و اوايل سده بيست‌ويکم ميلادي خاندان بوش به‌عنوان سرشناس‌ترين نمايندگان آن شناخته مي‌شوند، در بخش مهمي از سده بيستم با نام خاندان هريمن پيوند خورده بود و تداوم شبکه‌اي کهن و متنفذ به‌شمار مي‎رفت که از بدو شکل‌گيري ايالات متحده آمريکا در اقتصاد و سياست اين کشور نقش فائقه داشت. اين شبکه بر بنياد گروهي همبسته و منسجم از صرافان و ماجراجويان مالي يهودي- آلماني مهاجر به آمريکاي شمالي شکل گرفت. برخي از اين صرافان و دسيسه ‎گران مالي، که بندر نيويورک را مرکز اصلي تکاپوي خود قرار دادند، رسماً خود را به‌عنوان يهودي معرفي مي‌کردند و برخي صرفاً با عنوان آلماني شناخته مي‌شدند. و چنين بود که شبکه‌اي بهم ‎بافته از بانکداران آلماني ‎تبار زمام امور مالي کشور نوپاي ايالات متحده آمريکا را به‌دست گرفت.

ادوارد هريمن

ادوارد هريمن- که دو پسر او، آورل و رولاند (باني)، به‌عنوان حاميان و برکشندگان خاندان بوش در ساختار سياسي ايالات متحده آمريکا شناخته مي‌شوند- به يک خانواده صرّاف مهاجر از آلمان تعلق داشت و از نوجواني در بازار بورس نيويورک مشغول بود. او از اوايل دهه 1880 ميلادي با سرمايه ياکوب شيف، زرسالار نامدار يهودي و رئيس مجتمع مالي کوهن- لوئب، فعاليت گسترده‌اي را در زمينه احدات خطوط راه‌آهن آغاز کرد و مدتي بعد رياست کمپاني "يونيون پاسيفيک" را به‌دست گرفت.

ياکوب شيف

در آغاز سده بيستم، ادوارد هريمن "غول راه‌آهن" ايالات متحده به‌شمار ميرفت. ادوارد هريمن، علاوه بر ياکوب شيف، با لرد اينچکيپ نيز شراکت داشت.

لرد اينچکيپ اول

لرد اينچکيپ (سِر جيمز ماکاي) از کارگزاران مستعمراتي بريتانيا در شبه‌قاره هند و رئيس کمپاني کشتيراني شبه‌جزيره و شرق (P&O) بود که بزرگ‌ترين شرکت کشتيراني جهان به‌شمار مي‌رفت. اينچکيپ، در کنار اعضاي خاندان‌هاي يهودي بغدادي ساسون و عزرا و کدوري و گباي و ساير تجار بزرگ ترياک سده نوزدهم، از بنيانگذاران بانک هنگ‌کنگ و شانگهاي (HSBC) نيز بود. کمپاني کشتيراني P&O و مجتمع عظيم بانکي HSBC در کنار کمپاني عظيم جردن ماتيسون به‌عنوان مهم‌ترين مؤسسات فعال در قاچاق ترياک سده نوزدهم شناخته مي‌شوند.

لرد اينچکيپ براي تأمين نيروي کار کمپاني‌هاي راه‌آهن ياکوب شيف و ادوارد هريمن حدود 120 هزار نفر باربر چيني را به عنوان کارگر ساده به ايالات متحده آمريکا انتقال داد. دکتر جان کولمن، کارشناس بازنشسته سيا در زمينه مواد مخدر، هدف از اين اقدام را اشاعه مصرف مواد مخدر در آمريکا مي‌داند و مي‌نويسد:

در حاليکه در آن زمان سياهان آمريکايي از قدرت بدني بيشتري برخوردار بودند و کارهاي عضلاني را بهتر از معتادان چيني انجام مي‌دادند، در کمال حيرت از ارجاع شغل به آنها خودداري مي‌شد. علت آن بود که ترياک در ميان سياهان آمريکايي بازار فروش نداشت و لرد اينچکيپ براي حمل و توزيع هزارها کيلو ترياک از چين، که از عهده سياهان ساخته نبود، به باربران چيني نياز مبرم داشت.

طبق آمار دولت ايالات متحده آمريکا، حدود 115 هزار نفر از کارگران چيني فوق معتاد به ترياک بودند. هريمن به‌دليل عمليات خلافکارانه‌اش مورد سوءظن ديوانعالي آمريکا قرار گرفت و در سال 1906 يک کميسيون ويژه قضايي به بررسي وضع او پرداخت ولي نتوانست چيزي را ثابت کند و در گزارش خود تنها اعلام کرد که دسيسه‌هاي هريمن در بازارهاي بورس برخلاف منافع عمومي است. به‌نوشته آمريکانا، افکار عمومي آمريکا ادوارد هريمن را به‌عنوان «نماد تمامي فساد و تباهي‌هاي کمپاني‌هاي بزرگ» مي‌شناخت

در سده نوزدهم، کمپاني‌هاي P&O، جردن ماتيسون و بانک HSBC شبکه‌اي همبسته را تشکيل مي‌دادند که بخش عمده فعاليت‌هاي مربوط به امور حمل و نقل دريايي و بانکي مرتبط با تجارت ترياک با شرق را در انحصار خود داشتند. مرکز اوليه فعاليت اين شبکه در بندر شانگهاي بود که سپس به هنگ‌کنگ منتقل شد. جزيره برمودا نيز از ديرباز يکي از مراکز اصلي فعاليت اين شبکه بود و لقب اشرافي لرد اينچکيپ بيانگر پيوند اين خاندان با منطقه برمودا است. (اينچکيپ يکي از جزاير برمودا است و سِر جيمز ماکاي از سوي دربار بريتانيا در سال 1911 به‌عنوان لرد اين جزيره منصوب شد.)

 از سال 1990 مجتمع جردن ماتيسون دفتر مرکزي خود را از بندر هنگ‌کنگ به جزيره برمودا منتقل کرد و بانک HSBC نيز مرکز خود را در لندن قرار داد.

اين سه کمپاني امروزه نيز به‌عنوان کانون اصلي تجارت جهاني مواد مخدر شناخته مي‌شوند. سازمان ملل متحد حجم تجارت مواد مخدر را ساليانه 400 تا 500 ميليارد دلار تخمين مي‌زند که ده درصد کل تجارت جهاني را شامل مي‌شود و دومين شاخه اقتصاد جهان، بعد از تجارت اسلحه، به‌شمار مي‌رود. (تجارت نفت در رده سوم جاي دارد.) نوآم چومسکي، انديشمند سياسي آمريکايي، مي‌نويسد:

اين پول از کجا مي‌آيد و به کجا مي‌رود؟ اين معمايي تقريباً ناشناخته است، ولي تخمين‌هاي کلي نشان مي‌دهد که 60 درصد اين پول از طريق بانک‌هاي ايالات متحده ردوبدل مي‌شود

چومسکي توجه مي‌دهد که طبق آمار رسمي وزارت بازرگاني هر ساله 25 درصد از کل نقدينگي که از ايالات متحده خارج مي‌شود به جزيره برمودا مي‌رود، 15 درصد به جزاير باهاماس و کايمن و ده درصد به پاناما. چومسکي مي‌افزايد:‌ آن‌ها کارخانه فولاد که نمي‌سازند،‌ معلوم است اين پول صرف چه تجارتي مي‌شود

پس از مرگ ادوارد هريمن (1909)، پسر بزرگ او، ويليام آورل هريمن، به‌همراه برادرش- رولاند (باني) هريمن، اداره ثروت عظيم موروثي پدر را به‌دست گرفت و در سال 1919 بانک خصوصي "و. آ. هريمن و شرکا" را تأسيس کرد که در سال 1931 به بانک برادران براون- هريمن تغيير نام داد. اين مجتمع مالي به‌عنوان يکي از بزرگ‌ترين بانک‌هاي خصوصي جهان شناخته مي‌شود

آورل هريمن عمري طولاني داشت: 95 سال زيست و در 1986 درگذشت. او بيش از پنجاه سال در حيات سياسي ايالات متحده و جهان نقشي بسيار مرموز و مؤثر ايفا نمود. در دوران جنگ سرد، در مقاطع حساس تاريخي مأموريت‎هاي مهم سياسي و ديپلماتيک را به‌دست مي‌گرفت و به‌عنوان متنفذترين "کارچاق‎کن بين‌المللي" سرّي ‎ترين مذاکرات را به فرجام مي‌رسانيد. هريمن به‌عنوان فرستاده ويژه رؤساي جمهور ايالات متحده، از روزولت تا کارتر، مأمور مذاکرت سرّي با چهار رهبر اتحاد شوروي پيشين (استالين، خروشچف، برژنف و آندروپوف) بود. آورل هريمن دوست صميمي سِر وينستون چرچيل به‌شمار مي‎رفت و از پيوندهاي شخصي عميق و گسترده با محافل سياسي و مالي لندن برخوردار بود. مورخين او را به‌عنوان يکي از برجسته‌ترين دسيسه‎ گران مالي و سياسي سده بيستم مي‌شناسند که در مداخله نظامي آمريکا در ويتنام و اشتعال نائره جنگ ويتنام به‌شدت مؤثر بود

آورل هريمن

آورل هريمن در جريان جنبش ملّي شدن صنعت نفت ايران نيز نقش مرموز و پيچيده‌اي ايفا نمود که تاکنون مورد مطالعه جدّي قرار نگرفته است.

او در تير ماه 1330 ش./ ژوئيه 1951 م. به‌عنوان نماينده ترومن، رئيس‌جمهور آمريکا، براي حل اختلافات نفتي ايران و انگليس تعيين شد و در جريان سفرهاي خود به تهران و لندن با دکتر محمد مصدق و مقامات دولت کلمنت اتلي از حزب کارگر انگلستان و شرکت نفت انگليس و ايران به مذاکره پرداخت.

طبق بررسي نگارنده، هدف اصلي هريمن از اين تلاش، انتقال مالکيت پالايشگاه آبادان از شرکت نفت انگليس به رويال داچ شل بود که به‌عنوان مهم‌ترين مرکز سرمايه‎ گذاري‎ نفتي اين شبکه شناخته مي‌شود. در آن زمان، پالايشگاه آبادان به‌عنوان بزرگ‌ترين پالايشگاه جهان از جايگاهي منحصر‌به‌فرد در صنعت جهاني نفت برخوردار بود و ارزش مادي آن حدود 120 ميليون پوند تخمين زده مي‌شد که برابر بود با هزينه احتمالي نوسازي و مدرن کردن صنعت زغال سنگ انگلستان. در ايالات متحده آمريکا، نقش ميانجي‌گري دولت ايران و شرکت نفت انگليس را گروهي از دسيسه ‎گران نفتي- مالي وابسته به شبکه هريمن، به‌ويژه جرج مک‌گي (معاون و دوست آچسون وزير خارجه)، به‌دست داشتند که به غارت مرده‎ ريگ کمپاني دولتي نفت انگليس (بريتيش پتروليوم بعدي) به‌سود بخش خصوصي (به‌ويژه رويال داچ شل) چشم دوخته بودند. در مذاکرات ايشان با مصدق مسئله انتقال پالايشگاه آبادان به رويال داچ شل به‌طور جدّي مطرح بود و به‌نظر مي‌رسد زماني‌که اين تلاش به نتيجه نرسيد ساقط کردن دولت مصدق در دستور کار اين کانون دسيسه‌گر قرار گرفت

معمايي به‌نام تبار خاندان بوش

اطلاعات ما درباره پيشينه خاندان بوش تنها به چهار نسل اخير آن محدود است: ساموئل بوش، پرسکات بوش،‌ جرج بوش اوّل و جرج بوش دوّم.

زماني که پرسکات بوش (پدر جرج بوش اوّل) به‌عنوان سناتور به شهرت و مقامي دست يافت، کوشيد تا براي خانواده خود نسب اشرافي جعل کند و مدعي شد که از تبار هنري سوم، پادشاه انگلستان از خاندان آنژو، است. براي اين ادعا نمي‌توان کمترين اعتباري قائل شد و تنها بايد آن را به‌عنوان "طنز" يا نمادي از روانشناسي خاندان بوش نقل کرد.

البته در آمريکاي سده هيجدهم و اوايل سده نوزدهم نام "بوش" ناشناخته نيست ولي اين نام نه به اعضاي يک خاندان اصيل مسيحي از تبار شاهان آنژو بلکه به خانواده‎اي يهودي تعلق داشت که احتمالاً از آلمان مهاجرت کرده بودند. نام بوش نيز، به شکل هاي Busch و Bush ظاهرا آلماني است. از اين خاندان ماتياس بوش را مي‌شناسيم که در کنار ساير صرافان و پيمانکاران نظامي يهودي، چون مانوئل مردخاي نوح و حايم سالومون، در صحنه جنگ استقلال آمريکا فعال بود؛ و کلنل سولومون بوش و هنري پايک بوش و لويس بوش و يوناس بوش را که همه در زمره پيمانکاران و ماجراجويان نظامي جاي داشتند. و اين بوش‎ها، در کنار همتايان خويش، در دوران اوليه فراماسونري آمريکا بسيار مؤثر بودند. براي مثال، سولومون بوش در اواخر سده هيجدهم استاد اعظم گراندلژ پنسيلوانيا بود همانگونه که حايم سالومون و جوزف ميرز يهودي به‌عنوان فعال‌ترين گردانندگان نهادهاي ماسوني آمريکاي آن عصر شناخته مي‌شدند و حمون بوش از فعالين ماسوني نيويورک به‌شمار مي‎رفت. به‌دليل فقدان منابع و اسناد کافي، شناخت پيوند بوش‎هاي يهودي اواخر سده هيجدهم و اوايل سده نوزدهم، که اندکي بعد نام ايشان از صفحات تاريخ ايالات متحده محو شد، با خاندان مسيحي بوش، که از اوايل سده بيستم ميلادي و با ساموئل بوش ظهور کرد، ممکن نيست.

البته جرج بوش دوّم چندان نيز بي ريشه نيست. مادر او، باربارا پيرس، از اعقاب ژنرال فرانکلين پيرس، چهاردهمين رئيس‌جمهور آمريکا (1853-1857)، است. ولي حتي اگر، طبق ادعاي پرسکات بوش، هنري سوم را نياي خاندان بوش بدانيم نه بوش‎هاي يهودي و ماسون را، فرانکلين پيرس نيز، چون هنري سوم، نياي خوشنامي براي بوش پسر نيست. او از حاميان برده‌داري بود و مورد حمايت برده‎ داران بزرگ منطقه نيوانگلند. پيرس با بانکداران انگلستان پيوند نزديک داشت و اگوست بلمونت (مندس)، صرّاف نامدار يهودي و نماينده رسمي بنياد روچيلد لندن، مقتدرترين وزير کابينه‌اش بود. اين بلمونت بود که مخارج انتخابات ژنرال پيرس را تأمين کرد و در دوران زمامداري پيرس سياست استعماري او را عليه کوبا هدايت نمود. مورخين آمريکايي دولت پيرس را دولت ماسون‌هاي طريقت اسکاتي کهن مي‌دانند.

فرقه جمجمه و استخوان

سه نسل اخير خاندان بوش (پرسکات بوش، جرج بوش اوّل و جرج بوش دوّم) فارغ‌التحصيل دانشگاه ييل مي‌باشند و به‌عنوان اعضاي فرقه شبه ‎ماسوني جمجمه و استخوان شناخته مي‌شوند که مقر آن در دانشگاه ييل است و يکي از متنفذترين نهادهاي پنهان براي گزينش و تربيت نخبگان و جذب ايشان به صفوف اليگارشي ايالات متحده آمريکا به‌شمار مي‌رود. فرقه فوق داراي مناسک عجيبي است؛ از جمله اعضا بايد برهنه در تابوت بخوابند و معبد ايشان "مقبره" نام دارد. به دليل اين مناسک مرگ‎ پرستانه است که اين فرقه به "برادري مرگ" نيز شهرت دارد. اعضا از انضباط اکيد و وفاداري شديد نسبت به فرقه برخوردارند. برخي محققين مقررات و مناسک اين فرقه را بسيار شبيه به فرقه رازآميز ايليوميناتي مي‌دانند.

توجه به فرقه جمجمه و استخوان، به‌عنوان يک سازمان مخفي دسيسه‌گر و بسيار مؤثر در حيات سياسي ايالات متحده آمريکا، از سال 1977 و با مقاله افشاگرانه ران روزنبائوم برانگيخته شد که خود فارغ‌التحصيل ييل بود. معهذا، نقش اصلي را در معرفي اين فرقه دکتر آنتوني ساتون، محقق برجسته انستيتوي هوور دانشگاه استانفورد، انجام داد. او از سال 1983 به انتشار مقالاتي در اين زمينه دست زد که سرانجام در سال 1986 به‌صورت کتاب انتشار يافت. کتاب ساتون يک اثر تحقيقي مستند است که از اسناد داخلي فرقه نيز بهره جسته است. ساتون اندکي بعد کتابي منتشر کرد با عنوان دو چهره جرج بوش که گامي بزرگ در افشاي پيوندهاي پنهان خاندان بوش به‌شمار مي‎رفت.

مؤسسه آموزشي که بعدها به دانشگاه ييل موسوم شد، هر چند در سال 1701 تأسيس شد، ولي در واقع از زمان انتقال آن به شهر نيوهاون و دريافت کمک‌ از  اليهو ييل بود که به‌طور جدّي شکل گرفت. اليهو ييل يک ماجراجوي متولد بندر بوستن بود که به خدمت کمپاني هند شرقي بريتانيا درآمد و در سال‌هاي 1672-1687 رياست مرکز کمپاني در مدرس هند (قلعه سن‌جرج) را به‌دست داشت. او در مشارکت با سوداگران يهودي چون بارتولمو رودريگز، آلوارو فونسکا، دومينيگو دوپورتو و ژاک دو پائيوا تکاپوي تجاري گسترده‌اي را، به‌ويژه در زمينه الماس، سامان داد و با ثروتي انبوه به انگلستان بازگشت. ساير بنيانگذاران و مديران دانشگاه ييل نيز به شبکه مستعمراتي- تجاري فوق وابسته بودند و به خاندان‌هايي تعلق داشتند که به "اليگارشي بوستن" شهرت دارند.

فرقه جمجمه و استخوان را ژنرال ويليام هانتينگتون راسل در سال 1832 بنيان نهاد. و عجيب اينجاست که اين فرقه در زماني تأسيس شد که، به‌دليل نوشته‌هاي ضد ماسوني جان کوينزي آدامز، رئيس‌جمهور پيشين (1825-1829)، در افکار عمومي آمريکا بدبيني شديدي نسبت به فراماسونري و فرقه‌هاي سرّي حاکم بود. آدامز ضدماسوني سرسخت بود و، به‌نوشته کويل، "از فراماسونري نفرت داشت." او مي‌گفت: کساني که در فرقه‌هاي مخفي جهانوطني عضويت دارند در يک جامعه دمکراتيک نمي‌توانند به‌عنوان شهرونداني وفادار شناخته شوند.

ويليام راسل به خاندان راسل تعلق داشت که اعضاي آن به‌عنوان رهبران سنديکاي آمريکايي قاچاق ترياک در سده نوزدهم شناخته مي‌شوند. در سال 1818، چهارده سال پيش از تأسيس فرقه جمجمه و استخوان، ساموئل راسل، پسر عموي ژنرال راسل فوق‌الذکر، قاچاق گسترده ترياک عثماني و ايران را به چين آغاز کرد. خاندان راسل در رأس يک شبکه تجاري خويشاوند بسيار مقتدر و ثروتمند جاي داشت که اعضاي آن عبارت بودند از خانواده‌هاي راسل،‌ پيرپونت، ادواردز، بار،‌ گريسولد، داي، آلسوپ و هوبارد. در دهه 1830 شبکه راسل سنديکاي قاچاق ترياک متعلق به خاندان پرکينز، اهل بوستن، را خريد و از اين‌طريق با خاندان‌هاي کابوت، لاول، هيگينز، فوربٍس، کاشينگ، استورگيز، کوليج و دلانو و قاچاقچيان نيويورک شريک شد و امپراتوري ترياک راسل‌ها را تشکيل داد. اعضاي اين خاندان‌ها از آن زمان تا به امروز در صفوف فرقه جمجمه و استخوان حضور فعال دارند. خاندان هانتينگتون نيز به‌همين شبکه تعلق دارد، اعضاي آن در فرقه فوق عضويت داشته‌اند و برخي نويسندگان آمريکايي از ساموئل هانتينگتون، انديشه‌پرداز معاصر آمريکايي، به‌عنوان مورخ اين فرقه ياد مي‌کنند.

بدينسان، تأسيس فرقه جمجمه و استخوان را بايد به‌عنوان يکي از پروژه‌هاي اين شبکه مافيايي براي استقرار حاکميت سياسي خويش بر ايالات متحده آمريکا ارزيابي کرد. اين پروژه سيطره‎ جويانه به دانشگاه ييل محدود نبود و برخي ديگر از نهادهاي آموزش عالي ايالات متحده را نيز دربرمي‌گرفت. از جمله مي‌توان به اقدامات ساير اعضاي نامدار اين امپراتوري ترياک اشاره کرد: جان گرين سه ساختمان در دانشگاه پرينستون ساخت و بخشي از هزينه‌هاي اين دانشگاه را متقبل شد، ابيل لاو ساختمان دانشگاه کلمبيا در نيويورک را ساخت. او پدر ست لاو، رئيس دانشگاه کلمبيا، است. اشخاصي چون جان گرين و ابيل لاو، که نام‌شان بر تارک ساختمان‌هاي پرينستون و کلمبيا مي ‎درخشد، براي استتار منشاء تبهکارانه ثروتشان تلاش چندان نمي‌کردند. همانگونه که کابوت‌ها و هيگينسون‌ها و ولدهاي هاروارد نيز اصراري بر پنهان کردن پيشينه غيرشرافتمندانه خود نداشتند.

جرج بوش اوّل، چهل و يکمين رئيس‌جمهور ايالات متحده آمريکا، فرزند پرسکات بوش و دوروتي واکر است. پرسکات بوش در سال 1913 وارد دانشگاه ييل شد. اين همان سالي است که رولاند (باني) هريمن نيز تحصيلات خود را در دانشگاه ييل آغاز کرد و آورل هريمن، برادر بزرگ باني، به‌عنوان عضو برجسته فرقه جمجمه و استخوان، در کنار پرسي راکفلر، هدايت فرقه را به‌دست گرفت. در بهار سال 1916 پرسکات بوش و باني هريمن، که اينک دوستان صميمي به‌شمار مي‌رفتند،‌ به عضويت فرقه پذيرفته شدند.

در اين زمان، که مقارن با سال‌هاي جنگ اوّل جهاني بود، دو متولي فرقه، آورل هريمن و پرسي راکفلر، توجهي خاص به پرسکات بوش معطوف مي ‎داشتند. آن‌ها به‌دنبال شناسايي و ارتقاء کارگزاران جديد و مورد اعتماد بودند. چنين بود که پرسکات بوش را براي همکاري برگزيدند و اندکي بعد او را در مقام يکي از شرکاي اصلي خويش جاي دادند. در نوامبر 1919 بانک "و. آ. هريمن و شرکا" در نيويورک تأسيس شد. رياست عالي بانک را آورل هريمن به‌دست داشت. برت واکر، که اندکي قبل پرسکات بوش با دختر او ازدواج کرده بود، در مقام رئيس و مدير اجرايي بانک قرار گرفت. ساير شرکاي اصلي عبارت بودند از باني هريمن، پرسي راکفلر و پرسکات بوش.

پيوند خاندان بوش با فرقه جمجمه و استخوان در نسل‌هاي بعد نيز تداوم يافت. در سال 1927 جرج هربرت واکر (پسر)، برادر زن پرسکات بوش و دايي جرج بوش اوّل، به عضويت فرقه درآمد. در سال 1948 جرج بوش اوّل عضو فرقه شد و در سال 1968 جرج بوش پسر (رئيس‌جمهور کنوني ايالات متحده آمريکا).

قسمت دوم

 
 

 

 

Wednesday, January 27, 2010 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.