بحث آزاد در پيرامون
بهائيت:
تاريخ و سياست
قسمت ششم
شهبازي: و سرانجام، هم آقاي
فنائيان و هم جنابعالي مکرر تهديد به شکايت ميکنيد و گلايه ميکنيد که چرا
به شکايتتان در محاکم ايران رسيدگي نميشود. اتفاقاً ميشود. ميتوانيد
اقدام کنيد. بعنوان شخص حقيقي تحت عنوان «نشر اکاذيب و تهمت و افترا» شکايت
کنيد. بنده حدود سه سال درگير پرونده شکايت خانواده خانم کريستين امانپور بودم.
مفيد است جنابعالي و دوستانتان
سازماني «خوشنام» مانند «جمعيت ضد افترا»ي يهوديان صهيونيست آمريکا تأسيس
کنيد و از اين پس هر مورخي درباره بابيگري و بهائيگري تحقيق کرد و مغاير
با نظرات شما سخني گفت او را به محکمه کشانيد تا دهان هر زبان درازي بسته
شود و شرّ امثال شهبازي کم شود. در گذشته البته، به روايت ادوارد براون و
عزيه خانم (خواهر ميرزا حسينعلي بهاء) و ميرزا آقاخان کرماني و ديگران، به
گونه ديگر عمل ميشد و «حذف فيزيکي» رويه مرسوم برخورد با امثال بنده بود.
اکنون ميتوانيد به شيوههاي مدرن متوسل شويد و بنده نيز حاضرم در هر
محکمهاي از خود دفاع کنم.
پژمان محبوبي: مرسي
از راهنمايي شما، اگر شما به کار خودتان برسيد ما هم به کار خودمان بهتر
است!
محمود احمدي: در اواسط دوران رضا
شاه شخصي بنام سيد غضنفر وزيري در روستاي عيسيآباد محلات ادعاي امام زماني
کرد. مردم روستا دو دسته شدند؛ عدهاي طرفدار او و عدهاي مخالف. سيد غضنفر
دستور قتلعام مخالفان را صادر کرد. توسط ژاندارمري دستگير و با حکم قاضي
زنداني شد. بعد از آزادي به روستاهاي اطراف کاشان رفت و دوباره اقدامات خود
را تکرار کرد. دوباره دستور قتل داد و دستگير و در جريان محاکمه درگذشت. [+]
نکته قابل توجه ايمان عجيب و صادقانه پيروانش به او بود که به همين دليل
قتلهاي وحشيانه مرتکب ميشدند و احساس پشيماني هم نداشتند. حال اگر
طرفداران سابق او جمع شوند و تبليغ کنند و ديانت «غضنفريه» را اعلام و با
شعارهاي عوامپسند، مانند آزادي و حقيقت و برابري حقوق زنان، تشکيلاتي درست
کنند بايد با اين غضنفريان چکار کرد؟
شهبازي:
[...] ظاهراً بنده عامل تمامي
مظالم عليه بهائيان هستم و امثال اين و آن بهائيزاده، که در سال 1357 در
فقر ميزيستند يا زندگي متوسطي داشتند و اکنون از قبل جمهوري اسلامي در
ثروتهاي ميلياردي غوطه ميخورند، مظلوم. براي توضيح عرض ميکنم که يکيشان
در سال 1384 در بورس يک کارخانه مصادره شده را خريد به مبلغ 23 ميليارد
تومان. احسنت بر اين مروت و شرافت و انصاف. والسلام.
شقايق موسوي: سلام بر استاد گرامي.
جناب آقاي محبوبي، من فکر ميکردم صفحه فيسبوک اشخاص مثل يکي از اتاقهاي
خانه آنهاست. ما معمولاً توي خانه ديگري با صاحبخانه با ادب و احترام
روبرو ميشويم حتي اگر از آن شخص خوشمان نيايد. به عقيده من بيشتر
کامنتهاي شما اهانتآميز بود به خصوص طرز خطاب کردنتان. از بابت
توضيحاتتان ممنونم، سئوالات من واضح بود، به آنها جواب نداديد. [...]
شهبازي: اگر در بحث علمي بنا بر شعار دادن و مظلومنمايي باشد، بنده در
اين زمينه ميتوانم متخصصتر از ايشان باشم. فعلاً مرخص مي شوم تا بعد.
خدا نگه دار. ساعت 1:38 بعدازظهر يکشنبه، 16 مرداد 1390.
بهار ايراني: دوستان عزيز! اينجا
بايد با ادب و نزاکت نظرتون رو بيان کنيد. البته اگه نظري دارين. شايد
مطلبي درج بشه که با مذاق شما سازگار نباشه. بايد ياد بگيرين که بخوانين و
با سند جواب منطقي بدين. دوماً بعضي از دوستان مانند آش نذري از هر جا
ميرسه حرف ميزنند، در حالي که اگه بحث پيوسته و هدفمند و در ارتباط با
موضوع نباشه براي من و شما فقط علافي است. با تشکر.
محمود قاسمي: دوستاني که سر رشته
از تحقيق دارند نظرشون را راجع به مطلب زير اعلام کنند. شوقي افندي در پيام
نووروز 108 بديع نظر جامعه بهائيت را درباره تأسيس کشور اسرائيل چنين بيان
کرد: «... مصداق وعده الهي به ابناء خليل و وارث کليم، ظاهر و باهر، و دولت
اسرائيل در ارض اقدس مستقر، و به استقلال و اصالت آئين متينه به مرکز
بينالمللي جامعه بهائي مرتبط به استقلال و اصالت آئين الهي مقر، و به ثبت
عقدنامه بهائي و معافيت کافه موقوفات امريه در برج عکا و جبل کرمل و لوازم
ضروريه بناي بنيان مقام اعلي از رسوم دولت و اقرار به رسميت ايام تسعه
متبرکه محرمه موفق و مؤيد....» (شوقي افندي، توقيعات مبارکه، ص290، تهران
مؤسسه ملي مطبوعات امري، 125 بديع)
آريا برزين: با درود خدمت استاد و
دوستان گرامي، ديشب بزرگترين تظاهرات اعتراضي و مدني در اسرائيل برپا شد.
به نظر استاد، «بهار عربي» به اسرائيل نيز کشده خواهد شد؟ يا نيازي بود که
دولتمردان اسرائيل احساس کردند بايد انجام شود و بيشتر جنبه نمايشي براي
جهان دارد؟
بختالنصر خراساني: جالب است اگر
يک بهائي عبارات «هوچيگر» و «سفسطهگر» را استفاده کند فوراً از طرف
دوستان به بيادبي متهم ميشود. اين که گفتم چرا جناب شهبازي به جاي
تبارشناسي پاسخ نميگويند، منظورم اين نبود که چرا الان پاسخ نميدهند،
منظور اين بود که اصل و نسب نويسنده چه ربطي به نکات مطروحه در نوشتهاش
دارد؟ ترجيع بند تقريباً تمام کامنتهاي جناب شهبازي گله از تهاجمي بودن و
لحن بد بهائيان است: «شنيده بودم نسل جوان بهائي به شدت مهاجم و پرخاشگر
است ولي نديده بودم». قبلاً پرسيدم باز هم ميپرسم: اگر کسي با اين همه
ادعاي بيدليل زمينه ظلم به شما را فراهم کند برايش دسته گل ميفرستيد؟!
انتظار حقيقتاً عجيبي است.
جعفر ناصر: جناب خراساني و محبوبي،
با تمام احترامي که براي همه صاحبان انديشه قائلم مجبورم چند نکته را به
شما يادآوري کنم. اوّل، رعايت ادب و انصاف و صداقت شرط لازمه هر نوع بحث
سازنده است مخصوصاً از جانب شما بمثابه مناديان اخلاق بهائيت. دوّم،
مهمانان دگرانديش صفحه استاد شهبازي عمدتاً دمکرات و به دور از
قشريگريهاي ايدئولوژيک هستند و هر کدام به سهم خود داراي تجربههاي
اجتماعي و سياسي. سوّم، در اين بحثها شما با استناد به اين که «سند
زنگولهداري» دال بر جاسوسي بهائيان وجود ندارد سعي در پاک کردن صورت مسئله
داريد. صورت مسئله همسويي سياستهاي بهائيون تشکيلاتي خارجنشين و مبلغان
داخلي آنها با سياستهاي زورمداران و زرسالاران داخلي و بينالمللي است.
شما در حقيقت بايد به اين سئوال جواب دهيد که به چه دليل هر زمان جنبش
دمکراسيخواهي در ايران اوج ميگيرد رهبران بهائيت در خارج همصدا با
گروههاي پنهاني در داخل حاکميت سعي در ضدبهائي جلوه دادن مردم ايران
دارند؟ چهارم، در 160 سالي که از تاريخ بهائيت ميگذرد شما حتي يک منتقد
باانصاف را نميتوانيد به علاقمندان اين صفحه معرفي کنيد. و در ضمن سعي
نکنيد با زدن انگ ضدبهائي به همه منتقدان به مظلوم جلوه دادن خود روي
آوريد. ما ضدبهائي نيستيم، شما ميتوانيد به هر شکلي که ميخواهيد در زمينه
اعتقادي فکر و عمل کنيد. انتقاد ما به سياستهاي بهائيون در زمينههاي
اقتصادي سياسي آنها در طول تاريخ حيات آن است.
بختالنصر خراساني: جناب ناصر،
باز هم ميپرسم کجاي سخن من بيادبي و بيانصافي ديديد؟ چرا نام منتقد
باانصاف بهائي را از من ميخواهيد؟ وظيفه من افشاء بيانصافي است. اگر نقد
منصفانهاي هست خود بهائيان به آن جواب ميدهند. شما چرا به هر که به شما
انتقاد ميکند انگ بهائي بودن ميزنيد؟ ظاهراً اين کار شده راه خاموش کردن
صداي هر منتقد. بهائيت ممکن است در طول تاريخ خود اشتباه کرده باشد ولي نسل
حاضر نبايد تاوان اشتباهات گذشتگان را بدهد. «همسويي سياستهاي بهائيون
تشکيلاتي خارج نشين و مبلغان داخلي آنها با سياستهاي زورمداران و
زرسالاران داخلي وبين المللي» يک اتهام واهي است. اولاً، وقتي اينها در
زادگاه خود نميتوانند به کسي پناه ببرند مشخص است که به مراجع بينالمللي
متوسل ميشوند. کسي که مسئول بيآبرويي ما در سطح بينالمللي است کسي است
که عرصه را چنان به اينها تنگ ميکند که چارهاي بجز پناه آوردن به دامان
آمريکاي فريبکار و زورگو براي اينها باقي نميماند، و شيطان بزرگ آمريکا
هم از بيدرايتي ما بهترين استفاده تبليغاتي را براي خودش ميکند. چرا آقاي
محبوبي الان نبايد در کشور خودش باشد و مسئول دربدي او و هزاران جوان بهائي
ديگر در غربت کيست؟ البته خود مسئولين هم هر وقت دستشان رسيده
فرزندانشان را براي تحصيل و زندگي به خارج فرستادهاند، ولي اگر بهائيان
اين کار را بکنند «گريختن به دامان بيگانگان» است.
آقاي شهبازي نسل جديد بهائي را
«به شدت مهاجم و پرخاشگر» ميخواند. اين نسل نسلي سوخته است که به خاطر
اعتقاداتش از همه چيز محروم بوده. در سربازي درجه نگرفته و به او توهين
شده. به دانشگاه نرفته يا اگر رفته اخراج شده. اگر ورزشکار يا درسخوان
بوده نه به تيمهاي ورزشي راه پيدا کرده و نه جزو تيمهاي المپياد شده.
شاهد دستگيري اعضاي خانواده و فاميل و دوستان بوده. در مدرسه تمسخر شده.
راديو و تلويزيون و روزنامهها مسلسلوار به اعتقاداتش توهين کردهاند.
کمال بيانصافي است اگر از آنها انتظار سخن گل و بلبل داشته باشيم. من اگر
جاي اينها بودم جلوي ساختمان سازمان ملل تحصن ميکردم و تا آنها اقدامي
عملي براي نجات همدينانام نميکردند ترک نميکردم. اگر اين روش درستي براي
برخورد با دگرانديش باشد آمريکا بايد در تمام مساجد را در آن کشور گل بگيرد
و تمام مسلمانان را حبس کند. ولي ميبينيم که مسلمانان آنجا آزادند. بيخود
نيست که آمريکا شده ابرقدرت.
جعفر ناصر: جناب خراساني، بمثابه
منادي انصاف لطفاً بگوييد جه کسي همه بهائيان را به جاسوسي متهم کرد؟ شما
مدافع سياست بهائيان هستيد و نه اعتقادات بهائيان که احتمالاً نه ربطي به
من دارد نه به شما، و يک ريز دنبال سنديد و بدون اين که به صورت جدّي به
مسئله برخورد کنيد ميخواهيد همه را به ضدبهائي بودن متهم کنيد. آيا من حق
ندارم سئوال کنم که بهائيت يک حزب سياسي است يا يک فرقه مذهبي؟
بختالنصر خراساني: تازه اينها
آزادند با هر که ميخواهند همسو شوند و هر چه خواستند بگويند. ما زماني حق
اعتراض داريم که تمام حقوق مدني اينها را به ايشان داده باشيم. تازه آن
موقع هم حق اعتراض نداريم چرا که اين حق هر شهروندي است که با هر که خواست
همصدا شود و به هر حزب و گروهي که خواست بپيوندد و تا زماني که مخل آسايش
کسي نشده کسي حق اعتراض ندارد. شما حق داريد هر سئوالي خواستيد بپرسيد اگر
چه من کسي را به ضدبهائي بودن متهم نکردم، شما خود بگوييد نام اين روشي که
دوستان پيش گرفتهاند چيست؟
جعفر ناصر: شما بهائي باشيد يا
نباشيد هيچ فرقي ندارد. آيا من به شما گفتهام مسلمان هستم؟
بختالنصر خراساني: مگر من شما را
مسلمان خواندم؟
جعفر ناصر: بله، خوانديد، و حتي
بدون اجازه من از آقاي محبوبي از طرف همه ما عذرخواهي کرديد. مگر ما همه
حقوق مدني خود را داريم که آنها ندارند؟
بختالنصر خراساني: اشتباه خود را
تصحيح ميکنم: من از طرف تمام مردم ايران که اين فاجعه انساني را به تماشا
نشستهاند از تمام بهائيان عذر ميخواهم. اگر حقوق نداريد براي کسب
حقوقتان بجنگيد.
جعفر ناصر: مشغوليم جناب، ولي نه
با کمک بيگانگان. تمام مسئله همين جاست. شما کي به نمايندگي مردم ايران
انتخاب شدهايد که ما از آن بيخبريم؟
بختالنصر خراساني: وقتي از مراجع
داخلي کسي به داد اينها نميرسد انتظار داريد کجا بروند؟! سخنان مسئولين
قضايي را درباره بهائيت بخوانيد. يک سري ادعاي ضد و نقيض که هيچ کدامشان
هم بر فرض صحت دليل محکوميت کسي نيستند. شما وقتي نمک بگندد چکار ميکنيد؟
ضمناً شما خودتان خودتان را مسلمان خوانديد، «بهائي بودن شما يا مسلمان
بودن امثال من حداقل در اين صفحه قابل تحمل است و کسي قصد رد کردن آنها را
ندارد»، و بهائيان را جاهل.
جعفر ناصر: گفتم امثال من. مدعي
چون از دليل فرو ماند سلسله خصومت بجنباند. من بهائيان را مثل ديگر مردم
ميدانم نه بيشتر و نه کمتر. يعني جناب خراساني آنها آزادند با دشمنان
مردم ايران و عليه منافع مردم ايران با هر کسي همسو شوند و مردم ايران هم
موظفاند زمينه اين آزادي عمل را فراهم کنند؟ براي شما بمثابه منادي انصاف
و نماينده تمام مردم ايران بايد کف زد.
بختالنصر خراساني: من خصم شما
نيستم آقاي ناصر. اگر بهائيان مثل بقيه مردم هستند همه ما همصدا بايد حقوقي
مساوي برايشان بخواهيم. وقتي حقوقشان تأمين شد درباره تاريخ و
اعتقاداتشان ميتوان بحث کرد. آنها کي و کجا با دشمن مردم ايران همسو
شدند؟ اين هم از آن اتهاماتي است که گريبان هر کس را ميتواند بگيرد.
جعفر ناصر: اين کامنت را يک بار
ديگر بخوانيد لطفاً. جنبش دمکراتيک مردم ايران همين هدف را دنبال ميکند
اما نه فقط براي بهائيان بلکه براي همه. با کمي درايت فکري و البته با
چاشني تحقيق ميتوانيد اين همسو بودن را پيدا کنيد.
بختالنصر خراساني: جعفر جان يک
بار فرموديد که از بنده روشنتر هستيد ولي حالا لازم نيست که روزي يک بار
درايت فکري خود را هم به رخ ما بکشيد. بهائيان که جاهلاند، ما هم که درايت
نداريم. غرور چشم حقيقتبين انسان را ميبندد عزيز، مواظب باشيد. اگر اين
اعتماد به نفس بيحد نبود شايد آنقدر به دلائل روشن و منصفانه ديگران
بياعتنايي نميکرديد.
جعفر ناصر: ديديد که بيانصاف
هستيد. باز هم دليل بيانصافي ميخواهيد؟ من که همين جا گفتم بهائيان و
ديگرانديشان با هم برابرند نه بيشتر نه کمتر.
قاسم موسوي: بهائيان کلاً هر
کسي را که به نقد مذهبشان از منظر تاريخي و يا اعتقادي ميپردازد
رديهنويس مينامند. در وافع آنها با ادله و برهانهاي ناقد کاري ندارند
بلکه براي جواب به او يک انگيزه و يا ضعفي از گذشته او به دروغ و راست گير
ميآورند و بعد به تخريب شخصيت نويسنده ميپردازند. براي نمونه ميگويند
طرف مسلمان، بهائيکش، تودهاي، کينهجو و يا رديهنويس است. اين خشنترين
نوع دگماتيسم و تعصب است که خود را بزک علمي کرده و ريشه آزادانديشي را
ميسوزاند. فرض کنيد شخصي با گذشتهاي خيلي تاريک و زشت يک نظريه در علم
فيزيک ميدهد و ادعا ميکند که حرکت نور فقط ذرهاي است نه موجي. ما نظريه
او را قبول نداريم، حالا براي نقد نظريه آقا استدلال ميکنيم چون تو آدم
بدي هستي، مثلا زنت را فلان تاريخ کتک زدي يا تودهاي بودي و يا فلان کار
زشت را کردي، پس تئوري شما و حرف شما قابل قبول نيست. آن موقع بايد فاتحه
علم و نقد علمي را خواند. بهائيها هم دقيقاً به اين شيوه جواب ميدهند.
يعني انگيزه را به جاي انگيخته ميگيرند و اين ناشي از فقر علمي و نداشتن
جواب است. شاد باشيد.
بختالنصر خراساني: قاسم جان درود
بر شما. کليگويي و اتهامزني ساده است. مثال بياوريد. چقدر بيانصافي است
گروهي که بيش از سي سال از تحصيلات دانشگاهي محروم بودهاند را به فقر علمي
متهم کردن. آفرين بر شما. استاد، ما همه فهميدهايم که شما مظلومنماي
حرفهاي هستيد، نيازي به بازگويي نبود. باز نگوييد فلاني به ذات اقدس استاد
شهبازي هتاکي کرد، فرموده خودشان بود. استاد، در ميان کامنتهاي مقاله آقاي
ورقا ديدم يکي از طرفداران شما آرزو کرده نسل بهائيان کنده شود! خواستم
تبريک بگويم از داشتن چنين مريداني.
جعفر ناصر: نه، جناب خراساني، شما
آزاديد هر چه ميخواهيد بگوييد وگرنه باز به مظلومنمايي روي ميآوريد که
اصلاً خوشايند نيست.
قاسم موسوي: دوست من فقر علمي ربطي
به تحصيلات دانشگاهي ندارد. هر کسي با هر درجه از علم و آگاهي ممکن است
دچار آن شود. اتفاقاً تحصيلکردهها خيلي راحتتر به اين نوع دگماتيسم دچار
ميشوند تا آدمهاي عادي و بيسواد. منظور من فقر روشي است نه فقر تحصيلي.
بختالنصر خراساني: جناب موسوي،
جنابعالي «غناي روشي»تان را کجا ياد گرفتيد؟ در تعميرگاه اتومبيل؟!
[آقاي قاسم موسوي مقيم سوئد و
فارغالتحصيل دانشگاه گوتبرگ است. شهبازي]
جعفر ناصر: شما خيلي عصباني هستيد
جناب خراساني. بهتر است کمي استراحت کنيد و به اعصاب خود که مسلط شديد
دوباره تشريف بياوريد.
بختالنصر خراساني: من نيستم که
ديگران را جاهل ميخوانم جعفر جان. نشاني از عصبانيت در کلام من نيست. ولي
ميفهمم چرا ميخواهيد مرا از اينجا بيرون کنيد. اين براي شما قطعاً
سادهترين راه حل است.
جعفر ناصر: بمانيد ولي عنان اختيار
از دست ندهيد. براي خودتان ضرر دارد. و ما اصلاً از وجود شما در اينجا
ناراحت که نيستيم خيلي خوشحال هم هستيم.
بختالنصر خراساني: ما ارادت داريم
جعفر خان، ممنون که مرا ميپذيريد. موافقايد کمي موضوع را عوض کنيم؟
جعفر ناصر: حتما خواست شما خواست
ماست.
بختالنصر خراساني: شما اگر در
ايران صاحب قدرت بوديد با بهائيان چه ميکرديد؟
ميلاد مسعودي: سلام خدمت بختالنصر
و جعفر عزيز.
بختالنصر خراساني: سلام از ماست.
ميلاد مسعودي: من هم اومدم. حاضرم
تو بحثهاتون شرکت کنم.
بختالنصر خراساني: خوش آمديد.
ميلاد مسعودي: به نظر من ميشه به
بهائيان اجازه داد تا در تمام مسائل کشور دخالت کنن ولي نبايد به هر فرقه
يا ديني اجازه داد تا مملکت رو از بين ببرن حالا چه بهائي، چه يهودي و چه
مسلمون.
بختالنصر خراساني: نظر شما چيست
جعفر جان؟
ميلاد مسعودي: البته نميدونم
دليل اين که بهائيان سيستم تشکيلاتي قوي دارن از قبل برنامهريزي شده بوده
و يا به دليل محدوديتهايي بوده که خودمون براي اونا به وجود آورديم و باعث
شده اونا منسجمتر و پيچيدهتر بشن. البته به نظرم هر چه يک جرياني رو
محدودتر کنيم و بيشتر در فشار قرارشون بديم پتانسيل اون جريان براي
منظمتر شدن و کار تشکيلاتي انجام دادن بيشتر ميشه.
گرين داو: استاد، به نظر ميرسه
اين دشمنتان از بقيه خطرناکتر است، حتي از اماميها!
پژمان محبوبي: ميلاد، سيستم
تشکيلاتي که شما پيچيده ميخوانيد فقط يک سيستم دمکراتيک ساده است.
بختالنصر خراساني: اجازه بديد بحث
را متمرکز نگه داريم.
پژمان محبوبي: هيچ چيز مخفي در اين
سيستم نيست. نه تنها نيست بلکه تأکيد هم شده است که بايد با نهايت صراحت و
روشني افکار و عقايد و روشهاي خود براي رسيدن به اين اهداف را با ديگران
در ميان بگذاريم. به چند کامنت قبل خودم ارجاع ميدم.
بختالنصر خراساني: آقاي محبوبي
لطفاً. اجازه بدهيد بحث را منحرف نکنيم. آقاي ميلاد پيشنهاد خوبي کردند.
پژمان محبوبي: از چه منحرف نکنيمش
بختالنصر
جان؟
بختالنصر خراساني: ميلاد عزيز
گفت: «ميشه به بهائيان اجازه داد تا در تمام مسائل کشور دخالت کنن ولي
نبايد به هر فرقه يا ديني اجازه داد تا مملکت رو از بين ببرن حالا چه
بهائي، چه يهودي و چه مسلمون.» چرا اين کار را نکنيم و با هر که خلاف کرد
شخصاً برخورد کنيم؟
پژمان محبوبي: بنده موافقم، اين
همون چيزي است که در تمام کشورهاي دمکراتيک ميبينيم.
ميلاد مسعودي: به نظرم يک جريان
زيرزميني خطرناک الان داره کشور رو اداره ميکنه. اونا براشون فرقي نميکنه
ما يهودي، بهائي، يا مسلمون باشيم. اونا فقط از پتانسيلهاي تشکيلاتي براي
سود و منافع خودشون دارن استفاده ميکنن.
بختالنصر خراساني: ميلاد جان،
يعني [...] جزو اين جريان هستند؟
[بختالنصر
خراساني مقامات عالي جمهوري اسلامي ايران را نام ميبرد. شهبازي]
ميلاد مسعودي: متأسفانه نميشه در
اين مورد نظر داد چون دستهاي پشت پرده طوري هر کسي رو در خدمت ميگيرن که
طرف سالهاي سال هم نخواهدفهميد که چه بر سر مملکتش آورده.
[يک نفر ميتواند با ايجاد چند
صفحه، با هر نام و جنسيت و تصوير و ساير مشخصات، همزمان با اسامي مختلف از
يک کامپيوتر وارد فيسبوک شود. بنابراين، «ميلاد مسعودي» و «بختالنصر
خراساني» منطقاً ميتوانند همان پژمان محبوبي باشند؛ گرچه تيم پژمان
محبوبي، که بطور هماهنگ و تهاجمي وارد صفحه من شد، بيش از يک يا دو نفر
بودند.
در بحث فوق، به سخنان ميلاد مسعودي
و بختالنصر
خراساني توجه شود. ظاهراً افراد گوناگوناند و در غياب من و در صفحه فيسبوک
من سخناني ميگويند. يکي مخالف است و ديگري موافق. اين مکالمات از نظر
القائات مندرج در آن آموزنده است. ميلاد مسعودي ظاهراً بر اساس نظرات من
حرف ميزند و تفسيري خودساخته و تحريف شده از تحقيقات من به دست ميدهد و
کمي بعد پژمان محبوبي نيز به اين بحث ميپيوندد.
آقاي «گرين داو» از دوستان قديمي
صفحه است. او با دقت در سکوت بحث اين دو را دنبال ميکند و به من درباره
خطر جدّي بهائيان هشدار ميدهند. آقاي جعفر ناصر نيز از دوستان قديمي صفحه
است و از سر صداقت سخن ميگويند. شهبازي]
پژمان محبوبي: ميلاد، به نظر شما
اين دستهاي پشت پرده مشغول ايجاد اختلاف بين يهوديان، مسلمانان، بهائيان و
مسيحيان هم هستند؟
ميلاد مسعودي: قطعاً بيتأثير
نخواهند بود.
پژمان محبوبي: به نظر شما آقاي
شهبازي هم ميتواند ناخودآگاه جزء اين دستهاي پشت پرده باشد؟
ميلاد مسعودي: نميدونم، شايد.
اينو ما نميتونيم بگيم. به نظرم انسانهايي فريب چنين جريانهايي رو
خواهند خورد که پست اجرايي دارن.
پژمان محبوبي: البته کساني که
پست اجرايي دارن نياز به يک عقبه تئوريک هم دارن، آيا اين رو قبول داريد؟
بختالنصر خراساني: چه راه حلي
براي خروج از اين وضع پيشنهاد ميکني؟
پژمان محبوبي: آقاي شهبازي در
سايتشون به طور مبسوط از ارتباط خود با کانونهاي قدرت، مثل بيت رهبري و
حسين شريعتمداري و... سخن گفته است. عکسهايي هم روي سايتش قرار داد.
ميلاد مسعودي: تا حدودي به نظرم
بحث رو اگر با مثال توضيح بديم خيلي بهتره. به نظر شما بيشترين خدمت رو به
دنياي يهود و کشورهاي غربي تو اين چند ساله چه کسي کرده؟
پژمان محبوبي: آيا به نظر شما
ارتباط داشتن يعني نوکري کردن؟ بختالنصر، ظاهراً سئوال شما بيجواب موند.
ميلاد مسعودي: نه. همون چيزي رو که
ميخواستم شما تا حدودي گفتي. کسي که هولوکاست رو تو اين چند ساله انکار
کرد يکي از بزرگترين خدمتها رو به دنياي يهود و آمريکا کرد.
پژمان محبوبي: من بهتره به خاطر
اعتقادات ديني وارد مباحث سياسي نشم.
ميلاد مسعودي: در جواب بختالنصر
جان، به نظرم فعلاً راه حلي وجود نداره. آخه معادله اينقدر پيچيده هست که
نميشه راه حلي براش ارائه داد.
پژمان محبوبي: ولي ما از خودمون که
ميتونيم شروع کنيم، نميتونيم؟
ميلاد مسعودي: ديشب با دوستمون
آقاي محبوبي کلي در مورد اين مسائل بحث کرديم ولي به نتيجهاي نرسيديم.
بختالنصر خراساني: چه چيز معادله
رو پيچيده ميکنه؟ آيا چون قضيه پيچيده هست بايد نشست و تماشا کرد؟
ميلاد مسعودي: بعضي وقتا کاري از
دست ماها بر نميآد.
بختالنصر خراساني: يعني چي؟ يعني
آمريکا بايد حمله کنه؟
پژمان محبوبي: ديشب بحث بر مدار
ديگهاي ميچرخيد، صحبت از خراب کردن خانه افراد بود. امروز صحبت از مدارا
و اتحاد است.
ميلاد مسعودي: اون مورد رو شما
درست متوجه نشديد. شما منو محکوم کرديد که چرا خونه مردم رو خراب کردم.
اولاً من اصلاً پستي ندارم که بخوام چنين کاري رو بکنم، بعد هم من آزارم به
يک مورچه هم نميرسه. در ضمن اون مورد رو مثال زدم تا بگم يک مورد کوچيک رو
چطور بزرگش کردن.
پژمان محبوبي: باشه، حرف شما قبول.
بختالنصر جان، به نظر من ما بايد از خودمون شروع کنيم. ديگران کاري براي
ما نميتونن بکنن.
ميلاد مسعودي: منم موافق نيستم که
کسي به خاطر عقايدش محدود بشه حتي اگر يک لائيک باشه.
پژمان محبوبي: دوستان، من امروز
سرم کمي شلوغ است. به نظرم بحث جالبي است. شايد بعداً بتوانم بحث را دنبال
کنم. فعلاً روز و شب بر همگي خوش.
ميلاد مسعودي: به سلامت.
جعفر ناصر: حتماً ما هم اعضاي
انجمنهاي مخفي ضد دمکراسي و مخصوصاً ضدبهائي هستيم که باعث شديم آقاي
محبوبي و ديگر مغزهاي متفکر ايران را ترک کنند و مملکت را يتيم و بيسرپرست
رها نمايند.
ميلاد مسعودي: جناب بختالنصر
جان هستيد؟ آقاي جعفر، به نظرم بعضي مواقع در حق خيلي از مردم اجحاف ميشه.
من خودم يک مسلمون تمام عيارم، ولي اين رو نميپسندم يک يهودي به خاطر طرز
فکرش تو اين مملکت محدود بشه. به قول شهيد بهشتي ما ميتونيم در تمامي
مسائل با تمام اديان و جريانهاي فکري به بحث بنشينيم.
جعفر ناصر: ولي جناب ميلاد، خيلي
از بهائيها عيارشان از شما بالاتر است.
بختالنصر خراساني: از متلک بگذريم
جعفر جان. من دو سئوال دارم. ۱- جناب ميلاد چطور به وجود اين جريان مخفي
حاکم پي بردند؟ ۲- ما بعنوان ايراني چه کار بايد بکنيم تا حقوقي مساوي
داشته باشيم؟
ميلاد مسعودي: من نزديک به چند
ساله که دارم مسائل سياسي کشور رو پيگيري ميکنم و تو اين مدت به اين
نتيجهها رسيدم.
جعفر ناصر: بله جناب ميلاد اجحاف
ميشه ولي نه فقط به بهائيها.
اسماعيل بهزادي: تا به آخر ما
جماعت ايراني ياد نميگيريم بدون توهين و داخل کردن احساس با هم بحث کنيم.
خسته شدم از کل کل. جنگ تمام شد ما هنوز جنگندهايم.
آريا برزين: با درود به استاد و
دوستان ارجمند. در اين چند شب بحث بر سر خائن بودن يا نبودن بهائيان بود.
بيائيد رويه بحث را عوض کنيم و از دوستان بهائي کمک بگيريم تا ببينيم خدمات
آنها به ايران چه بوده؟! از دو دوست بهائي در صفحه خواهشمنديم که ازخدمات
بهائيان براي آبادي، آزادي و سرافرازي ايران بگويند.
ميلاد مسعودي: منم موافقم. به نظرم
به جاي جنگيدن ميشه دمکراتيک با هم صحبت کرد.
جعفر ناصر: من مطمئنم بيشتر از
عمر آقاي ميلاد و شايد شما در ايران فعاليت سياسي داشتهام. بحث در اين
صفحه از همين وجود گروههاي مخفي آغاز شد جناب خراساني، کشف آقاي ميلاد
نيست. من سراپا گوش و چشمم. بفرمائيد استفاده کنيم.
آريا برزين: کتابي است به نام
«خدمت وخيانت روشنفکران» از جلال آلاحمد. اسم پرمعنايي است. يعني در همه
اقشار جامعه هم خيانت هست هم خدمت. مثلاً اگر آخوندي زير پرچم استعمار
ميرود ديگري علم استعمارستيزي بلند ميکند، اگر مسلماني خانهاي ويران
ميکند مسلمان ديگر خانهاي آباد ميکند و همينجور در ديگر اقشار جامعه. تا
اينجا همه صحبت از خيانت بهائيان بود، حال دوستان بهائي کمک کنند و از
خدمات همکيشانشان در اين صد و اندي سال به ايران بگويند.
جعفر ناصر: من گمان ميکنم همه
مردم ايران صرفنظر از اعتقاداتشون در ساختن اين مملکت نقش داشتهاند.
ميلاد مسعودي: کاملاً درسته.
بختالنصر خراساني: آريا جان،
اجازه بدهيد در اين بحثي که شروع کرديم به نتيجه برسيم بعد. ضمناً بنده بجز
جناب محبوبي دوست بهائي ديگري اينجا نميشناسم. ميلاد جان، من ۴۵ سال است
که مسائل ايران را دنبال ميکنم و نتوانستم به چنين نتيجهاي برسم. چه
شواهدي شما را به اين نتيجه رساند؟
جعفر ناصر: اينجا صحبت از مظلوم و
مظلومتر نيست، صحبت از مردم است وحقوق آنها.
آريا برزين: آقاي ناصر، مشخصاً در
کامنتم گفتم از دوستان بهائي ميخواهم يعني مخاطب سئوالم دوستان بهائي
بودند و منتظر پاسخ آنها هستيم و اگر شما نيز از دوستان بهائي هستيد که
خدمات همکيشانتان را مشخصاً بفرمائيد. با سپاس.
بختالنصر خراساني: ضمناً سئوال
اصلي فراموش نشود: چطور ميتوان حضور همه ايرانيان در عرصههاي سياسي و
اجتماعي ايران را تضمين کرد؟
اسماعيل بهزادي: متأسفانه ما مردم
ايران به جاي همبستگي هميشه در حال رقابت هستيم و از لحاظ عقلي و انساني
ضعيف. مشکلات ما بنيادي است. انسان بودن به دين نيست، مشکل ما افرادي هستند
که از دين استفاده ابزاري ميکنند.
ميلاد مسعودي: جناب بختالنصر
نميشه در اين مورد مدرک مستدلي نشون داد ولي با کنار هم گذاشتن تکه هاي
پازل ميشه به اين نتيجه رسيد.
بختالنصر خراساني: چند تکه از آن
را برايمان توصيف کنيد.
ميلاد مسعودي: متأسفانه در مورد
حضور همه ايرانيان يکي از سختترين سئوالها رو پرسيديد؟ مثلاً در مورد
اسرائيل و انکار هولوکاست به نظر شما حرفهاي آقاي احمدينژاد چقدر به سود
مملکت و چقدر به ضرر مملکت بوده؟
آريا برزين: جناب خراساني، مشخصا
مخاطب من دوستان بهائي بودند و اگر شما نيز بهائي نيستيد پس پاسخگوي سئوال
من شما نيستيد وپاسخ سئوالم را هم به دوستان بهائي محول کنيد. با سپاس.
جعفر ناصر: خير جناب آريا، بنده
بهائي نيستم و با اجازه شما مرخص ميشوم. شب همگي خوش.
ميلاد مسعودي: موفق و سربلند باشيد
جناب ناصر.
علي ايراني: خواهشاً دوستان بهائي
در اين فقره وارد بحث شوند.
ميلاد مسعودي: به نظرم بحث آقاي
آريا برزين رو ادامه بديم.
اسماعيل بهزادي: آيا کسي ميداند
فروخ روي پارسا بهائي بوده؟
ميلاد مسعودي: آره، اين که
مشخصه، ايشون وزير بهائي دوران شاه بوده. ولي هميشه هم بهائيان بد نبودن.
همين خانم فرخ رو پارسا از بزرگترين خدمتگزاران به علم و ادب در دوران
شاه محسوب ميشد. البته مرحوم بهشتي و باهنر هم از مشاوران وي بودند.
[به کامنتها و القائات «ميلاد
مسعودي» توجه شود. ميدانيم که وزير آموزش و پرورش در تدوين کتابهاي درسي
دخالت مستقيم ندارد و اين امر به عهده نهادهاي تخصصي مربوطه است. آقايان
بهشتي و باهنر مدتي در تدوين کتابهاي درسي در حد مشاوره با کميسيون مربوطه
در وزارت آموزش و پرورش، در دوران دولت اميرعباس هويدا، همکاري کردند. اين
مطلب را آقاي شيخ جعفر شجوني در بيانات تند خود عليه آقاي سيد محمد موسوي
خوئينيها به شکلي جنجالي مطرح کرد و مدعي شد آقاي موسوي خوئينيها ميگفت:
آقايان بهشتي و باهنر «همکار فرخروي پارسا شدهاند.» (رجانيوز، 5 مهر 1389
+)
بهائيان به منظور ايجاد وجهه براي فرخروي پارسا، اين «همکاري» با وزارت
آموزش و پرورش، نه خود وزير، را به «مشاورت وزير» ارتقاء دادهاند.
رويکرد اصلي آيتالله مطهري و
آيتالله بهشتي و شخصيتهاي اسلامي مشابه در دوران پهلوي فعاليت فرهنگي بود
و اين امر طبعاً مراوادتي را با برخي مقامات سبب ميشد. معهذا، مشاورت وزير
صحت ندارد. شهبازي]
شهبازي:
ساعت 3:09 صبح دوشنبه، 17 مرداد 1390
بعنوان فردي که عمري تجربه فعاليت
سياسي و پژوهشي دارد، توصيهاي به آقاياني که اهل تبليغاند ميکنم. اين
درسي است که ميتواند برايشان مفيد باشد.
در دوراني که بحث آزاد را در اين
صفحه شروع کردهام، افراد متعددي وارد بحث شدند از مواضع مختلف. از «روح
رام»، که ظاهراً يک جوان احساسي حزباللهي دوآتشه بود و فکر ميکرد، يا
تظاهر ميکرد، اين صفحه کفرستان است و بنده در حال تبليغات ضد اسلام و نظام
هستم، تا «آرش آرامش» و سپس «گورگياس پروتاگوراس» که تصور ميکنم همان
«آرامش» بود. اين آقايان تمايزات شديد فکري داشتند. «آرامش» خود را رسماً
دوست ژنرال پترائس، فرمانده سابق نيروهاي نظامي آمريکايي در منطقه
خاورميانه که اخيراً رئيس آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) شده، ميخواند
و حدس ميزنم از کارمندان ايراني ستاد ژنرال پترائس بود. معهذا، در همه اين
افراد يک وجه اشتراک وجود داشت که سبب ميشد با عدم اقبال و واکنش منفي
خوانندگان مواجه شوند: تلاش براي تحميل عقيده خود بر ديگران از طريق جدل نه
اقناع فکري يا جذب عاطفي يعني تأثيرگذاري بر انديشه يا احساس مخاطب.
در نتيجه، رفتار افراد فوق در اين
صفحه، که عرض کردم در ظاهر تمايزات جدّي فکري داشتند، يک گونه بود و واکنش
منفي و حتي بيزاري مخاطبان را بر ميانگيخت بنحوي که دوستان صفحه را رها
ميکردند و در هر سه مورد سرانجام مجبور شدم ايشان را حذف کنم.
دوستمان جناب محسن حاجي کريمي، که
شخصيت فاضل و فهيمي است و وبلاگ مفيد و ارزندهاي دارد، تعبير خوبي به کار
برد و اينگونه افراد را «اسپم» ناميد و توصيه کرد از کنار کامنتهاي آنان
بگذريم. در نهايت نيز مجبور به حذف ايشان شدم. يعني چنان صفحه را بهم
ريختند و در روند عادي بحث اختلال ايجاد کردند که مجبور شدم، برغم تمايل
باطني خود، آنها را از صفحه اخراج کنم.
زماني که هدف ترويج يک عقيده است،
بايد روانشناسي و سلائق مخاطب مدّ نظر باشد و اولين مسئله عدم تحميل عقيده
است. هر چه شما بيشتر تلاش کنيد نظر خود را ثابت کنيد، دافعه آن بيشتر
ميشود.
اکنون چند روز است شاهديم تيمي از
مبلغان جوان بهائي وارد صفحه شدهاند و با اسامي مختلف بحثي جدلي را در پيش
گرفتهاند. من تلاش کردهام پاسخگو باشم نه براي اقناع مبلغين فوق، که
ميدانم قانع نخواهند شد، بلکه براي ايجاد فضايي که خوانندگان بيطرف صفحه
بتوانند داوري کنند. از اين پس نيز آقايان يا خانمهاي فوق آزادند و در
مواردي که وقت داشته باشم يا بحثي مطرح شود که ارزش پاسخگويي داشته باشد
پاسخگو خواهم بود و وارد بحث خواهم شد. ولي به آنان توصيه ميکنم، نه از
موضع طرف بحث يا مخالف، بلکه از موضع يک فرد داراي تجربه در ارتباطات که در
کار خود موفق نيز بوده، که مخاطب را محترم بشمريد. اين توصيه براي آينده
شما مفيد خواهد بود. زماني که ميبينيد در صفحه به جز خود شما کسي حضور
نمييابد، يعني سخنان شما براي مراجعهکنندگان به صفحه جاذبه نداشته يا
دافعه داشته است.
در اينگونه موارد بايد تأمل کنيد و
به بررسي معايب کار خود بپردازيد و از روشهاي جديد براي تأثيرگذاري
استفاده کنيد. مگر اين که هدف اخلال در مباحث عادي باشد. قطعاً براي تبليغ
بهائيت صفحات و وبلاگها در اينترنت کم ايجاد نشده و نيازي به اين صفحه
نيست. ما در اين صفحه به بحث تاريخي ميپردازيم و از منظر تاريخ سياسي
نظراتي مطرح ميشود. دوستاني هستند که مايلاند با ديدگاههاي بنده آشنا
شوند يا آن را نقد کنند. در خدمت اينگونه دوستان بوده و خواهم بود. فعلاً
بايد به کارهاي جاريام برسم تا بعد.
بختالنصر خراساني: دوستان بنده
گفتنيها را گفتم. زياده عرضي نيست. به اميد بهروزي همه ايرانيان. بدرود.
پژمان محبوبي: شهبازي نازنين،
حذف صداي مخالف به بهانههاي مختلف ميتواند انجام شود. همانطور که خودتان
هم در چند کامنت بالاتر فاش گفتيد در «مظلومنمايي» استاد هستيد. البته اين
چيزي از استادي شما در تاريخ کم نميکند، بقول حافظ: عاشق و رند و نظر بازم
و ميگويم فاش/ تا بداني که به چندين هنر آراستهام.
اتهام «توهين» و «پرخاشجويي» را
ابتدا آقاي کلورزي مطرح کرد. وقتي از ايشان خواستم که پشت سر دوستانش غيبت
نکند و افترا نبندد، ايشان اين اتهامات را مطرح کرد. غافل از آن که چند
کامنت قبل دوستانشان انواع توهينها را کرده بودند. کساني که کلورزي آنها
را «لايک» کرده بود بنده را «بهائي وطنفروش» خواندند. آقاي جعفر، که عمرش
دراز باد، بهائيان را عدهاي جاهل خواندند. بعد از آن آقاي برزين در جواب
کامنتي از من، که سخن عبدالبهاء در مورد خدمت به وطن را مطرح کرد، از من
پرسيد که «کدام وطن» يعني اين که ما بيوطن هستيم. بنده ليستي بلند از
انواع فحاشيهاي دوستان شما تهيه کردم که نوشتن آنها جز اطاله کلام چيزي
نيست. جاي تعجب است که توهينکننده مدعي شده است.
[علامت «لايک»
Like
در فيسبوک براي ابراز علاقه يا تأييد يک کامنت به کار ميرود. شهبازي]
جعفر ناصر: آقاي محبوبي، لطفاً يک
منتقد باانصاف معرفي کن.
پژمان محبوبي: جعفر جان، چند مرتبه
معرفي کنم؟ آيا شما جوابهاي مرا ميخواني؟ آيا کامنتي را که در مورد عقايد
دکتر سروش و احمد قابل نوشتم خواندي؟
[در مباحث فوق آقاي پژمان محبوبي و
کس ديگر کامنتي درباره عقايد آقاي احمد قابل درج نکردند. محبوبي تنها در يک
کامنت به آقاي سروش اشارهاي کرده است. شهبازي]
جعفر ناصر: اينجا حرفهاي تبليغي
بيفايده است عزيز من.
پژمان محبوبي: مشکل شما با اين
حضرات اين است که ايشان مانند ساير رديهنويسان «هزلنويس» نيستند. جعفر
جان، من با شما هر چه بگويم شما بعد از ۲۴ ساعت ميروي سر خط اوّل.
جعفر ناصر: شما آب در هاون
ميکوبيد جناب محبوبي و گمان ميکنيد مرکز ثقل جهانايد.
پژمان محبوبي: معرفت نيست در اين
قوم خدا را مددي/ تا برم گوهر خود را به خريدار دگر.
جعفر ناصر: وقتي منتقد سياستها و
نه اعتقادات شما هستيم حتماً معرفت نداريم.
پژمان محبوبي: نخير، وقتي ده بار
ميپرسي که منتقد منصف را نام ببرم و من، با اين که وظيفهام نيست، ولي با
بردباري جوابتان را ميدهم، ولي شما باز همان سئوال را چهار بار ديگر
ميپرسيد، معنياش اين است که معرفت نداريد.
قسمت هفتم