موساد، نئوکان‌ها و ايران

جنگ جديد در خاورميانه يا رسوايي بزرگ در آمريکا؟

بحث آزاد در فيسبوک

قسمت اوّل

متن کامل براي چاپ به صورت فايل پي دي اف (47 صفحه)

فهرست مطالب:

شورش قبطيان در مصر

زمزمه‌هاي جنگ عرب و عجم

مؤسسه راند و «مجتمع نظامي- صنعتي»

جنجال «توطئه ترور» عليه ايران

خريدهاي نظامي سعودي

کارتل‌هاي ايراني و مکزيکي مواد مخدر: نظر قابل تأمل خوان کول

واکنش افکار عمومي آمريکا

دگرگوني در جامعه آمريکا، از يازده سپتامبر تا امروز

شبکه ايراني موساد: از قتل شاپور بختيار تا سناريوي ارباب سير

 ديپلماسي انقلابي يعني اعلام توطئه جديد مجتمع نظامي- صنعتي به مردم آمريکا

طرح فروپاشي ايران: از «سونامي مالي» تا اتهام ترور

رقباي اوباما در انتخابات 2012: ميت رامني و مشاورش وليد فارِس

جنبش برآشفتگان: تظاهرات جهاني 15 اکتبر

جنبش جهاني ضد زرسالاري: تألمات من

سناريوي جديد: رسوايي وريتي و جنجال روزنامه ايندپندنت

نئوکان‌ها عليه جنبش ضد وال استريت

طرح تجزيه ايران و بالکانيزه کردن خاورميانه

ادامه ماجراي وريتي- موساد در انگليس و جنجال ترور در آمريکا

 

چهار‌شنبه، 27 مهر 1390/ 19 اکتبر 2011، ساعت 8:50 بعدازظهر

بحث حاضر از دوشنبه، 18 مهر 1390، با مباحثه در پيرامون درگيري‌هاي خونين مصر ميان قبطيان و نيروي انتظامي و مصاحبه آقاي صادق زيباکلام، منتشره در وبگاه «العربيه»، آغاز شد و سپس با پخش ادعاهاي جنجالي اريک هولدر، دادستان کل و وزير دادگستري آمريکا، و رابرت مولر، رئيس اف. بي. آي.، در  19 مهر/ 11 اکتبر اوج گرفت. در اثناي بحث، و با الهام از مباحث مطروحه، مقاله «موساد، نئوکان‌ها و ايران: جنگ جديد در خاورميانه يا رسوايي بزرگ در آمريکا؟» را نگاشتم که ساعت 8 صبح پنجشنبه، 21 مهر 1390/ 13 اکتبر 2011، هم‌زمان در وبلاگ و فيسبوکم منتشر شد. [+] ادامه بحث ذيل مقاله فوق در فيسبوک ادامه يافت. متن حاضر حاوي نظرات مهم شرکت‌کنندگان در بحث است تا ساعت 4 بعدازظهر سه شنبه، 26 مهر 1390/ 18 اکتبر 2011.

نام فرد متهم در «جنجال اتهام ترور عليه ايران، منصور ارباب سير است. معهذا در تحليل و بحث آزاد گاه براي رعايت امانت به شکل نقل شده در منابع مختلف به صورت «ارباب سيار» آمده است.

از دوستاني که مجبور به حذف نظراتشان شدم، يا نظرات آنان را تلخيص، ويرايش يا «سانسور» کردم پيشاپيش پوزش مي‌خواهم.

براي مشارکت در بحث يا مشاهده اصل کامنت‌ها به «پيج عبدالله شهبازي» در اين آدرس مراجعه شود:

https://www.facebook.com/pages/Abdollah-Shahbazi/362754571744

شورش قبطيان در مصر

از سال گذشته، تحرکات مرموزي براي ايجاد و تشديد خصومت ميان مسلمانان و قبطيان مصر آغاز شد. قبطيان مسيحيان بومي مصرند که حدود ده در صد جمعيت اين کشور را در بر مي‌گيرند. در سال گذشته کشيش بيشوي، نفر دوّم کليساي ارتدکس مصر، سخنان تحريک‌آميزي دال بر تحريف قرآن کريم بيان کرد. اين امر اعتراض‌هاي گروه‌هايي از مسلمانان را برانگيخت. [+] با تحولات انقلابي در مصر و سقوط حسني مبارک، از ماه مارس 2011 مواردي از آتش زدن کليساهاي قبطيان مصر از سوي عوام تحريک شده يا گروه‌هاي سازمان‌يافته آغاز شد. [+، +، +]

در اوائل اکتبر، اين حوادث مرموز به اوج خود رسيد و سازمان‌هاي حقوق بشر تبليغات وسيعي را به سود قبطيان آغاز کردند. در 7 اکتبر 2011/ 15 مهر 1390 دکتر نقيب جبرئيل، رئيس اتحاديه سازمان‌هاي حقوق بشر مصر، مدعي شد که «قبطيان، زندگي و کليساهاي آنان در معرض خطر است» [+] و در 10 اکتبر/ 18 مهر دکتر وليد فارس در يک وبگاه کانادايي اين عنوان را براي مقاله خود درج کرد: «بهار عربي، خزان کليساهاي قبطي مصر.» [+]

حاميان قبطيان، از نوع نقيب جبرئيل و وليد فارس، که اينگونه به تبليغ در پيرامون حوادث مشکوک فوق مشغول‌اند که هستند و چه مي‌خواهند؟

نقيب جبرئيل يک حقوق‌دان قبطي است که از زمان مبارک خود را بعنوان پرچمدار دفاع از حقوق «بشر» قبطيان مطرح مي‌کرد و البته در قبال نقض حقوق انساني مسلمانان مصر بي‌تفاوت بود. [+]

وليد فارس يک آمريکايي لبناني‌تبار است که در واشنگتن با نهادهاي نظامي و امنيتي کار مي‌کند و هم اکنون رئيس «پروژه تروريسم آينده» است در «بنياد دفاع از دمکراسي‌ها». [+] وليد فارس از نئوکان‌هاي فعال و همکار شبکه فاکس نيوز است و نويسنده کتاب‌هايي چون "جهاد آينده"، "جنگ عقايد"، و "انقلاب در حال وقوع". فارس، چنان‌که وبگاه شخصي‌اش نشان مي‌دهد، در چند روز اخير به شدت در کارزار تبليغاتي «توطئه ترور» عليه ايران فعال بوده است. [+] حدود دو هفته پيش، در اوائل اکتبر، ميت رامني، [+] ثروتمند آمريکايي و نامزد افراطي حزب جمهوري‌خواه براي انتخابات رياست جمهوري سال 2012، وليد فارس را بعنوان مشاور خود در امور سياست خارجي منصوب کرد. اين امر در ميان فعالين ضد جنگ بازتاب بسيار منفي داشت. کورت نيمو در وبگاه «اينفووارز» نوشت: ميت رامني، که به ما قول داده براي‌مان «قرني سرشار از کشتار انبوه و جنايت عليه بشريت» به ارمغان آورد، يک نئوکان را بعنوان مشاور سياست خارجي خود منصوب کرد. بنوشته کورت نيمو، وليد فارس در نيمه دهه 1980 عامل حزب فالانژ لبنان در واشنگتن بود و اينک تمامي همّ و غمّ او تبليغ عليه سوريه و ايران است. فارس با ديويد هاروويتز، [+، +] مارکسيست سابق و عامل سيا و گرداننده وبگاه به شدت ضد اسلامي «مجله فرانت پيج»،  [+، +]  که خود پذيرفته به ايالات متحده خيانت کرده، [+] ارتباط دارد. [+]

سرانجام، در 10 اکتبر/ 18 مهر قبطيان، ظاهراً در اعتراض به آتش زدن يک کليسا، به آشوبي دست زدند که به درگيري با پليس مصر و کشته شدن 25 نفر، از جمله 13 قبطي، انجاميد. اين حادثه از سوي کانون‌هاي معين با پوشش خبري گسترده همراه بود.

بحث با بررسي حوادث خونين 10 اکتبر قاهره ميان قبطيان و پليس آغاز مي‌شود.

دوشنبه، 18 مهر 1390/ 10 اکتبر 2011

شهبازي: ماجراي درگيري قبطيان مصر با پليس، که بيش از بيست کشته از جمله سه سرباز، بر جاي گذاشت، تأمل‌برانگيز است. اين خبر توجه کنيد: «تلويزيون‌هاي سراسري مصر نشان دادند که تظاهرکنندگان قبطي با سنگ و کوکتل مولوتوف به طرف نيروهاي انتظامي حمله مي‌کنند و خودروهاي نظامي آن‌ها را به آتش مي‌کشند.» [+]

 مال فير: در پي آتش زدن کليساي قبطيان در مصر، نظرها اين بود که غرب مشغول ايجاد تخم نفاق در انقلاب مصر است.

شهبازي: قبطي‌ها به مسيحيان بومي مصر اطلاق مي‌شود که از نظر قومي بازماندگان دوران هلني تاريخ مصر هستند يعني دوران حکومت جانشنيان اسکندر بر مصر، سلسله پتولميايي يا بطالسه (بطليموسيان) که در سال 30 پيش از ميلاد با مرگ کلئوپاتراي هفتم به امپراتوري روم منضم شد.

واژه عربي "قبطي" از واژه يوناني "ايگپتيوس" به معناي مصري است. قبطيان بقاياي نخبگان مصري هستند که در دوران سلطه طولاني يونان و روم به فرهنگ هلني- رومي جذب شدند و پس از سيطره مسيحيت بر امپراتوري روم به دين فوق گرويدند. قبطيان به زبان خاص خود تکلم مي‌کنند و خط آنان يوناني است. اين زبان از سده سوّم ميلادي به مدت پنج سده زبان رسمي مسيحيان مصر بود. پس از گروش مردم مصر به اسلام بتدريج عربي جايگزين قبطي شد و اين زبان به اقليت فوق اختصاص يافت.

در دوران امپراتوري روم شرقي (بيزانس)، قبطيان گروه اشرافي حاکم را در مصر تشکيل مي‌دادند و به "ملکات" (وابستگان به پادشاه) شهرت داشتند. طبق روايت بلاذري، در زمان لشکرکشي عمرو بن عاص به مصر، درگيري اصلي سپاهيان عرب با روميان و قبطيان بود، ليکن پس از تسليم بندر اسکندريه، پايگاه اصلي روميان و قبطيان، اعراب بر قبطيان سخت نگرفتند و در زمان حکومت معاويه جزيه از ايشان برداشته شد. در اين زمان رواياتي منسوب به پيامبر اسلام (ص) دال بر خوش‌رفتاري با قبطيان رواج يافت. اين در حالي است که پيش‌تر، در زمان فتح مصر، خليفه دوّم، عمر بن خطاب، به عمرو بن عاص دستور داده بود «آن بلد [مصر] را باز گذاريد تا از آن نيز نسل اندر نسل [در راه اسلام] به غزا روند.»

تعمق در دو گزارش فوق روشن مي‌کند که در آن زمان واژه "قبطي" به معناي خاص به گروه نخبگان هلني- رومي‌گراي مصر نيز اطلاق مي‌شد. به‌عبارت ديگر، در زمان عمر توده مردم مصر به اسلام گرويدند ولي اشراف قبطي تا زمان معاويه به‌عنوان مسيحي جزيه مي‌پرداختند. ابهامي که درباره فتح مصر وجود داشت، که آيا به صلح گشوده شد يا به جنگ [فتح به صلح يا عنوه]، به اين دوگونه‌گي عملکرد مردم مصر و اشرافيت قبطي (ملکات) باز مي‌گردد.

بدينسان، در دوراني که توده مردم مصر به شکلي گسترده به اسلام گرويدند، تا بدان حد که زبان عربي به زبان عمومي ايشان بدل شد، قبطيان در حفط فرهنگ و سنن اشرافي و هلني- رومي خويش تعصب ورزيدند. وفاداري ايشان به مسيحيت، که اينک بيش‌تر آئيني اروپايي نه شرقي شمرده مي‌شد، از اينروست. اين پديده در عين حال بيانگر آن است که در سده هفتم ميلادي اليگارشي قبطي در ميان توده مردم مصر پايگاهي نداشت و زبان و فرهنگ ايشان از مقبوليت عام برخوردار نبود.

در دوران متأخر تاريخ مصر، رويکرد قبطيان، به‌دليل تعلق فرهنگي و ديني‌شان، طبعاً رويکردي اروپايي بود و اين امر، و نيز سيطره نخبگان مسلمان مملوک بر اقتصاد کشاورزي و سياست مصر، سبب شد که ايشان به عمليات مالي و تجارت با بنادر مديترانه روي آورند و به گروهي بطور عمده بازرگان و صراف بدل شوند. سِر والنتين چيرول مي‌نويسد: قبطيان مانند تمامي اقليت‌هايي که از قدرت سياسي برکنار مي‌شوند گرايش شديدي به شکل‌هاي ابتدايي امور مالي از خود نشان دادند. منظور حضور فعال اين گروه در عرصه صرافي و رباخواري است. اين عوامل سبب پيوند قبطيان با کانون‌هاي تجاري و مالي بنادر جنوب و غرب اروپا شد و طبعاً در سده‌هاي هفدهم و هيجدهم ميلادي ميان قبطيان و اليگارشي يهودي آمستردام و لندن رابطه‌اي استوار پديد آمد.

در دوران سلطه فرانسه بر مصر راه اقتدار سياسي و اقتصادي قبطيان هموار شد و پس از خروج فرانسوي‌ها، اينان به پايگاه اصلي صعود محمدعلي بدل شدند. دوران حکومت محمدعلي پاشا به‌عنوان دوران نوزايي سياسي و اقتصادي و فرهنگي و دوران اقتدار مجدد قبطيان شناخته مي‌شود.

در زمان صعود محمدعلي در اوائل سده نوزدهم، قبطيان اقليتي کم‌شمار در ميان جمعيت شش و نيم ميليوني مصر بودند. در سال 1830، بيست و پنج سال پس از صعود محمدعلي پاشا، تعداد آنان افزايش يافت و به 150 هزار نفر رسيد. در اوائل سده بيستم قبطيان حدود نيم ميليون نفر از جمعيت 13 ميليوني مصر را شامل مي‌شدند يعني کمتر از نيم درصد. جمعيت آنان در دهه 1960 ميلادي دو ميليون و 600 هزار نفر گزارش شده است.

قبطيان يکي از چهار گروهي است که محمدعلي پاشا، پس از استقرار در مصر با حمايت بريتانيا و در پي خروج ارتش ناپلئون، حاکميت خود را بر آنان مبتني کرد. برغم مسلمانان يعني اکثريت مردم مصر، چهار گروه اقليت ارامنه، يهوديان، تجار يوناني مقيم مصر و قبطيان پايگاه بومي محمدعلي پاشا بودند. حاکميت محمدعلي پاشا با کشتار و خلع مالکيت از نخبگان سنتي مسلمان مصر انجام گرفت که «مماليک» نام دارند. اين مملوکان به طوايف فراوان تقسيم مي‌شدند و هر طايفه تابع «باي» (بيگ) خود بود. محمدعلي نقشه فجيع يک نسل‌کشي تمام عيار را طراحي نمود و در 5 صفر 1226 ق./ اوّل مارس 1811 م. آن را اجرا کرد. او حدود 500 نفر از سران مماليک (باي‌ها) را به بهانه سفر پسرش به حجاز به ميهماني در قلعه قاهره دعوت کرد؛ در جريان ميهماني آنان را ناجوانمردانه به قتل رسانيد و هزاران تن از همراهان‌شان را در خيابان‌هاي شهر قتل‌عام نمود. محمدعلي پاشا نه تنها اين گروه متنفذ از سران جامعه مصر و وارثين سنن سياسي مصر اسلامي را به طور کامل امحاء نمود بلکه تمامي اموال آنان را به تصرف خود درآورد و بدينسان يک شبه به بزرگ‌ترين زمين‌دار مصر بدل شد. رفتار محمدعلي پاشا با باي‌هاي مصر پيش‌نمونه تاريخي رفتاري است که يک قرن بعد رضا شاه با نخبگان سنتي ايران، خان‌ها و سران ايلات و عشاير، انجام داد.

بنوشته سِر والنتين چيرول، محمدعلي قبطيان را به‌عنوان متصديان امور مالياتي مصر به خدمت گرفت. سيطره آنان تا بدانجا بود که سال مالي رسمي دولت مصر از سال هجري به قبطي تبديل شد. در زمان انتشار کتاب چيرول (1920) تعداد کثيري از قبطيان در امور وزارت ماليه مصر مشارکت داشتند. در اين زمان تعداد زيادي از آنان به‌عنوان صراف، رباخوار و تجار خرده‌پا در سراسر مصر پراکنده بودند. چيرول مي‌نويسد به همت ميسيونرهاي آمريکايي هم‌اکنون بسياري از قبطيان با فرهنگ غربي آشنايي يافته‌اند و تعداد ثروتمندان و ملاکين بزرگ در ميان آنان اندک نيست. چيرول مي‌افزايد تا پيش از سلطه انگليس بر مصر هماره رابطه قبطيان و مسلمانان مصر تنش‌آميز بود. انگليسي‌ها پس از استقرار سلطه خود (1883) آنان را به‌عنوان يک «اقليت مسيحي» بر مسلمانان ترجيح مي‌دادند.

با توجه به مسائل فوق، روشن نيست که در پس حوادث اخير مصر چه طرحي نهفته است. قبطيان، چنان که شاخص مردم کاسب مسلک است، اهل درگيري و نزاع و ستيز نيستند و لذا رويدادهاي اخير بايد سازمان‌يافته تلقي شود. از سوي ديگر، رفتار برخي علماي سلفي عليه قبطيان نيز به شدت مشکوک است که مثلاً خواستار پرداخت «جزيه» از سوي قبطيان شده‌اند.

آيا، کانون‌هاي سلطه‌گر جهاني طرحي براي ايجاد جنگ داخلي و تجزيه مصر به چند کشور کوچک در سر دارند؟

آيا حوادث اخير بهانه‌اي نيست براي استقرار نيروهاي غربي در مصر به بهانه "نسل‌کشي" قبطيان و حمايت از ايشان؟

اين‌ها پرسش‌هايي است که هم اکنون پاسخي براي آن ندارم. سير تحولات حوادث را روشن‌تر خواهد کرد.

مال فير: آيا قسمتي از اين قوم (قبطي) در سوريه اسکان دارند؟

شهبازي: اطلاع دقيق ندارم ولي تصوّر نمي‌کنم جمعيت قابل توجهي از قبطيان در سوريه باشند. توزيع جغرافيايي جمعيت قبطيان اين گونه ذکر مي‌شود: مصر 5 تا 15 ميليون، سودان نيم ميليون، ايالات متحده آمريکا دويست هزار تا يک ميليون، کانادا دويست هزار، استراليا 75 هزار نفر. [+] چنان‌که مي‌بينيم تفاوت ارقام به شدت فاحش است. جمعيت پنج ميليوني قبطي در مصر کجا و رقم پانزده ميليوني کجا؟

زمزمه‌هاي جنگ عرب و عجم

محمود قاسمي: [به اين مصاحبه آقاي صادق زيباکلام در روزآنلاين توجه شود:]

«مصاحبه صادق زيباکلام با العربيه: نفرت ايران از اعراب ريشه دارد. روابط ميان اعراب و پارسيان همواره محل تناقض بوده است؛ نه فقط در دوره معاصر و به دليل مبارزه قدرت در منطقه، بلکه اين امر در طي تاريخ به جزئي از روانشناسي جمعي مردم دو گروه تبديل شده است. صادق زيباکلام ديدگاه عميقي را درباره سطوح مختلف اين کينه مطرح مي‌کند.» [+]

 شهبازي: عجيب است اين مصاحبه. برخي جملات آقاي زيباکلام را نقل مي‌کنم: «تلاش ايران براي دستيابي به برتري منطقه‌اي آنقدر ناشي از انگيزه‌هاي سياسي نيست که انگيزه‌هاي نژادپرستانه براي اثبات برتري ايرانيان.» و «اين مسئله محصول تناقضات امروزي در سطح منطقه نيست بلکه ريشه در تاريخ دارد.» وي مي‌افزايد: «ايراني‌ها هيچگاه شکست از اعراب درجنگ قادسيه را در 1400 سال پيش فراموش نمي‌کنند. انگار که اين امر مانند آتشي در زير خاکستر همچنان آماده شعله‌ور شدن است.» «افراد مذهبي هم اين تنفر را معمولاً در شکل خصومت با مسلمانان سني بيان مي‌کنند.» «در واقع بايد گفت خصومت ايرانيان از سني‌ها از تنفر آن‌ها از اعراب نشئت مي‌گيرد.»

اين آقاي صادق زيباکلام مي‌خواهد خودش را مطرح کند يا مأموريت معيني دارد؟ اين چه مصاحبه‌اي است در اين فضاي آشفته و پرخطر منطقه؟ اين چه حرفي است؟ حيرانم از اين مصاحبه.

مال فير: چندي است تصور مي‌کنم که آقاي زيباکلام از آن طرف پشب بام افتاده‌اند با عنايت به بحث‌هاي گذشته‌هاي نه چندان دور ايشان عرض مي‌کنم.

شهبازي: جناب مال فير، چه کساني زيباکلام را ساپورت مي‌کنند تا اين سخنان را بگويد؟ توجه کنيد که مصاحبه با العربيه است.

آدم با العربيه که مصاحبه مي‌کند، آن هم درباره رابطه تاريخي ايرانيان و اعراب، منافع ملّي را در نظر مي‌گيرد، بر اشتراکات انگشت مي‌گذارد، و خيلي حرف‌ها براي گفتن هست. اين‌ها چيست؟ اين‌ها منطبق است با خواست نئوکان‌ها که مي‌خواهند اعراب را عليه ايران تحريک کنند. يعني چه اختلاف شيعه و سني ريشه در ضديت با اعراب دارد؟ اين حرف‌ها محققانه هم نيست. کدام مورخ و محقق جدّي اين حرف‌ها تأييد مي‌کند اين حرف‌ها را؟ اين همه آميختگي و پيوند تاريخي ميان ايرانيان و اعراب وجود دارد که قبلاً در بحث «آريايي‌گرايي» شرح دادم. ايشان کتاب نخوانده‌اند؟ مطالعه‌شان اندک است يا غرض دارند؟ يک هفته وقت بگذارند و کتاب شش هفت جلدي مرحوم دکتر محمدي ملايري را بخوانند.

اين مصاحبه سمّ است در فضاي کنوني منطقه. اين ايجاد خصومت است. چرا؟ با چه انگيزه‌اي؟ عرق ملّي کجا رفته؟ وطن‌دوستي کجاست؟ شرافت ملي کجاست؟ اکثر آمريکايي‌ها در خانه‌شان پرچم آمريکا را نصب مي‌کنند. اجباري نيست. دوست دارند. به اين مي‌گويند: وطن‌دوستي (پاتريوتيسم). کمي از آمريکايي‌ها ياد بگيريم.

يعني ايشان وضع منطقه را نمي‌داند؟ توجه کنيد: «خصومت ايرانيان از سني‌ها از تنفر آن‌ها از اعراب نشئت مي‌گيرد.» يعني اهل تسنن ايراني نيستند؟ يعني ايرانيان شيعي از اهل تسنن نفرت دارند؟ يعني ايرانيان از اعراب نفرت دارند و به اين دليل با اهل تسنن دشمن‌اند؟ اين کمتر از آن رقم 9 ميليارد و 200 ميليون دلار [ثروت محمدرضا زنوزي] آدم را ديوانه نمي‌کند. چه خبر است در اين مملکت؟ پشت پرده چه مي‌گذرد؟

مال فير: اين نظريه را که ايراني‌ها بسيار نژادپرست هستند در اين ور آب بسيار شنيديم و تقريباً روزي نيست که چماق نژادپرستي ايرانيان را بر فرق‌مان حس نکنيم. تقريباً اين موضوع را از کساني مي‌شنويم که اصلاً نمي‌دانند حتي ايران در کدام قاره قرار گرفته است. بنابر اين آقاي زيباکلام دقيقاً با غرض‌ورزي اين مطلب را بيان داشته‌اند.

محمود قاسمي: زيباکلام مسلماً مي‌داند دقيقاً چه مي‌گويد.

مال فير: در رابطه با مصاحبه اخير آقاي زيباکلام با العربيه نواقص فاحش بسياري هست که جاي تأمل دارد و تنها [محدود به] آن مورد خاص نيست. مثلاً ايشان فرموده‌اند که راسيسم از کمي اطلاعات ناشي مي‌شود که درست است و بعد نتيجه مي‌گيرند که مردم ايران روحيه نژادپرستانه دارند و آن را به تمام قشرهاي جامعه تعميم مي‌دهند. بايد پرسيد آيا در جامعه ايراني همگان کم‌اطلاع هستند؟ يا در رابطه با افاغنه مستقر در ايران، سواي بحث خلاف‌کاري‌هاي بعضي از آن‌ها و برخوردهاي غيرمنطقي(بعضي از ايرانيان) آيا مي‌توان نتيجه گرفت که تمام افاغنه خلاف‌کارند يا تمام ايراني‌ها ضدافاغنه هستند؛ در صورتي که سال‌هاست ايران ميزبان ميليون‌ها افغاني است. در مصاحبه موارد اشکال بسيار زياد است. بيش‌تر به نظر مي‌رسد ايشان به مرض خودبزرگ‌بيني دچار شده‌اند. هر چه عميق‌تر به گفته‌هاي آقاي زيباکلام در اين مصاحبه فکر مي‌کنم بيش‌تر به اين نتيجه مي‌رسم که ايشان واقعاً خود را هم شنونده و هم گوينده مطلق تصور کرده‌اند. واي بر ما. خود گوئي و خود خندي/ عجب مرد هنرمندي.

آرش آرامش: شايد مصاحبه جناب زيباکلام زياد هم اشتباه نباشد وقتي مي‌بينيم مردم منطقه‌اي در عربستان اقدام عليه حکام انجام مي‌دهند آن هم به لطف کشور دوست ايران. ظاهراً منافع آقايان در وجود بحران و بحران‌سازي است و گرنه با وجود تحريم‌ها و همه موارد موجود بيش‌تر احتياج به همسايه‌اي طرفدار است تا دشمن. [...]

مهري شارکني: شوربختانه ايرانيان ناآگاهانه و آگاهانه خود را بازيچه جهانيان قرار داده‌اند. سخنراني‌ها‌، مصاحبه‌هاي رسانه‌اي مشکوک و پخش عکس‌هايي که تحريکش غيرقابل انکار است. از جمله عکس‌هاي از زنداني سياسي تازه آزاد شده [بنام] پيمان عارف با پيراهن سبز (نماد انتخابات ٨٨) بعد از خوردن شلاق و مشکوک‌تر مصاحبه ايشان با رسانه‌اي مشکوک. [...]

هب هبفا: به شدت نظرم بر اين است که اين آقا [زيباکلام] از طرف شخص مشائي يا جريان وابسته به آن ساپورت مي‌شود. چنين حرف‌ها و کارهايي کاملاً بايد با برنامه باشد. من به غير از اين نمي‌انديشم.

محمود قاسمي: [لينک داده‌اند به مطلب زير در وبگاه بخش فارسي راديو فرانسه که با ارجاع به مانوور نظامي روسيه در آب‌هاي درياي خزر نوشته است:]

«روسيه براي مقابله با ايران در آب‌هاي خزر آماده مي‌شود. پاره‌اي از ناظران معتقدند که ايران، پس از مشاهده تجربه ليبي، ديگر مايل به مذاکره جدّي پيرامون برنامه اتمي خود نيست و اهداف نظامي اتمي خود را رها نخواهد کرد. به همين دليل، خطر برخورد نظامي با ايران به صورت جدي افزايش يافته است.» [+]

نظام فريدوني: صحبت‌هاي آقاي زيباکلام را در کنار گزارش بي. بي. سي. در مورد سيستم فرسوده و غير ايمن نيروگاه اتمي بوشهر بگذاريم مسئله حل مي‌شود: هدف تحريک عرب‌ها عليه ايران است. کامنت آقاي قاسمي هم نشان مي‌دهد در سطح بين‌الملل عليه ايران اقداماتي در جريان است.

در زمان آقاي خاتمي هم، که قرار بود آمريکا به ايران حمله کند، روسيه مانوور مشابهي انجام داد. نمي‌دانم هدف ايران است يا تضعيف ايران براي فتح سوريه؟

سيد حسين معصومي: البته متأسفانه بايد قبول کنيم که اکثر ايراني‌ها واقعاً ضد عرب هستند و خودشان را از نژاد آريايي مي‌دانند. هيچ کس هم واقعاً هيچ حرکت فرهنگي براي تغيير اين ديدگاه نمي‌کند.

آرش آرامش: جناب حسين آقا، اين همه ايراني که هر سال سر از سوريه و عربستان و دوبي و... در مي‌آورند ضد عرب هستند؟ با اين توصيف اگر دوست‌دار عرب بودند واويلا مي‌شد.

سيد حسين معصومي: من بالشخصه کمتر ايراني ديدم که يک حداقل احساسات ضد عربي نداشته باشد. البته اين عرب‌ها هم همچين دل خوشي از ما ندارند. با اين همه اشتراک فرهنگي که بين ما هست اين همه فاصله به هيچ وجه خوشايند نيست.

شهبازي: در واژگان سياسي واژه‌اي است بنام «شووينيسم». Chauvinism اين واژه از نام يک سرباز فرانسوي دوران جمهوري و امپراتوري اوّل فرانسه بنام نيکلا شوون اخذ شده. البته، محققين معتقدند که اين آقاي شوون وجود خارجي نداشته و يک شخصيت موهوم است. شهرت اين فرد به خاطر ادا و اطوارهاي وطن‌پرستانه اوست. «شووينيسم» به رفتاري اطلاق مي‌شود که متضمن ادعاهاي افراطي و پرشور و پر اداي ميهن‌پرستي است. در فارسي آن را «ناسيوناليسم افراطي» مي‌خوانند. بهتر بود معادلي انتخاب مي‌شد که ادا و اطوار و ژست‌هاي متظاهرانه نيز در آن متجلي باشد. در فرهنگ انگليسي واژه ديگري داريم مشابه با اين «شووينيسم». اين واژه «جينگوئيسم» Jingoism است.

سيد حسين معصومي: اين اصل مقاله دکتر زيباکلام. لينک قبلي خلاصه‌اي از اين مقاله بوده. [+] «خيلي از ما ايراني‌ها نژادپرست هستيم- مصاحبه آخرين شماره هفته‌نامه صبح آزادي با دکتر زيباکلام- مهرماه 1390.»

شهبازي: اصل مصاحبه آقاي زيباکلام با العربيه در اينجاست. [+] نمي‌توانم ادعا کنم اين اصل نيست و العربيه از هفته‌نامه صبح آزادي مطلب را کپي کرده، آنگونه که در تيتر عنوان شده. آقاي زيباکلام اخيراً روش بديعي به کار مي‌برد و مطلب خود را به دو سه جا مي‌دهد که همزمان منتشر کنند. مثل مطلب 13 مهر 1390 [در هجو جنبش ضد وال استريت] که همزمان در روزنامه شرق و روزانلاين منتشر شد. [+، +] دليلش اين است که اگر او را مورد بازخواست قرار دادند که چرا براي روزانلاين يا العربيه نوشته‌اي، پاسخ دهد: آن‌ها از شرق يا صبح آزادي کپي کرده‌اند و ربطي به من ندارد. اين مطلب اخير هم همزمان در صبح آزادي و روزانلاين و العربيه منتشر شد. البته در روزانلاين تلخيص شده.

من واقعاً اين مصاحبه را نفرت‌انگيز مي‌دانم. هميشه در قبال حرف‌هاي مهمل آقاي زيباکلام سکوت کرده‌ام. اين همه مهمل درباره استعمار، علل عقب ماندگي ايرانيان، رضا شاه و کذا و کذا گفته‌اند، سکوت کرده‌ام. ولي اين يکي قابل سکوت نيست. اين مصاحبه نفرت‌انگيز است در يک کلام. بحث نيست، انتشار سموم سياسي است.

هب هبفا: [ارجاع داده‌اند به زندگينامه صادق زيباکلام در ويکي‌پدياي فارسي]

«صادق زيباکلام- ويکي‌پديا
صادق زيباکلام (متولد ۱۳۲۷) فعال، پژوهشگر و تحليل‌گر سياسي است. وي داراي مدرک دکتراي علوم سياسي از دانشگاه برادفورد انگلستان و عضو هيات علمي دانشگاه تهران مي‌باشد. وي برادر سعيد زيباکلام است...» [
+]

به نظر بنده که اطلاعات جالبي در اين لينک است. البته کمي توجه لازم دارد.

شهبازي: اين بيوگرافي دو سه روز اخير نوشته شده يا به روز شده؛ پس از انتشار مصاحبه با العربيه.

جالب است: پدر ايشان «از طرفداران مصدق بود اما از لحاظ تشکيلاتي در حزب زحمتکشان به رهبري دکتر مظفر بقايي فعاليت مي‌کرد.» اين تناقض است. حزب زحمتکشان پس از ماجراي 30 تير 1331 عليه مصدق فعاليت مي‌کرد و در ماجراي 9 اسفند 1331 افراد حزب زحمتکشان در حمله به خانه مصدق شرکت کردند. از زمان ربودن و قتل سرتيپ افشارطوس، رئيس شهرباني دولت مصدق، حزب زحمتکشان مستقيماً و فعالانه در عمليات کودتا درگير بود.

هب هبفا: دقيقاً منظورم همين تناقض بود. البته به نظرم يک تناقض ديگر هم هست. نوشته: [پس از آزادي از زندان،] «دستگاه امنيتي کشور مانع بازگشت او به انگلستان و ادامه دوره دکتري شده و او به ناچار در ايران مانده و بعنوان مربي در دانشکده فني دانشگاه تهران استخدام مي‌گردد.» آيا اين استخدام عجيب نيست؟ واقعاً نمي‌دانم. فقط به نظرم عجيب آمد.

شهبازي: قطعاً عجيب است جناب هبفا. چرا ساواک مانع استخدام ايشان در دانشگاه تهران نشد؟

رضا هو: يکي از دوستان دانشگاه تهران از رفتارهاي عجيب اين زيباکلام نکات جالبي تعريف مي‌کرد. يادم مياد که مي‌گفت يک بار هماهنگ کرد با دفتر هاشمي رفسنجاني که دانشجوهاي علوم سياسي را ببره مجمع تشخيص تا هاشمي براشون افاضه کنه. تعريف مي‌کرد که قرار بود حدود 100 نفر بيان که سر موعد مقرر کمتر از 20 نفر جمع شدند. سريع با هماهنگي که با رئيس دانشکده کرد چند تا کلاس درس رو تعطيل کرد و همه رو سوار اتوبوس کرد و رفتيم مجمع. رفت پشت تريبون و رو به رفسنجاني گفت که اينقدر بچه‌ها مشتاق بودند بيان که حد نداشت، ما مجبور شديم قرعه کشي کنيم تا بتونيم 100 نفر رو انتخاب کنيم و بياريم اينجا. ايشاا... دفعه بعد گروه بعدي رو مياريم!

مؤسسه راند و «مجتمع نظامي- صنعتي»

مال فير: در رابطه با کمپاني رند و قسمتي از برنامه‌هاي آن يکي دو کتاب خواندم که بسيار شگفت‌انگيز و جالب بود. در صورت امکان در مورد اين کمپاني توضيح دهيد. يکي از علايق اين کمپاني اطلاع از اوضاع و احوال قوم‌هاي نزديک به هم و تضادهاي في مابين آن‌هاست که در مواقع حساس به کمک دولتمردان آمريکا و سرويس‌هاي جاسوسي آن‌ها مي‌شتابد. يکي از کارهاي خارق‌العاده اين کمپاني ساختن جوک‌هاي توهين‌آميز در مورد قوم‌هاي همجوار است.

شهبازي: کورپوراسيون راند يکي از بزرگ‌ترين مجتمع‌هاي فکري و تحقيقاتي جهان است. مرکز آن در سانتامونيکا (کاليفرنيا) واقع است. راند بيش از يکصد ميليون دلار بودجه ساليانه در اختيار دارد که 85 درصد آن مستقيماً توسط دولت تأمين مي‌شود و مابقي کمک بخش خصوصي و درآمدهاي خود راند است. «راند» مخفف «پژوهش و توسعه» است.

The RAND Corporation (Research and Development Corporation)

تا به حال نشنيده بودم که راند «جوک» مي‌سازد. براي ايجاد اختلافات قومي. حوزه کاري اين مؤسسه بسيار متنوع است.

نکته مهم درباره «راند» پيوند آن با مجتمع نظامي- صنعتي است. راند بعنوان «پروژه راند» در سال‌هاي جنگ جهاني دوّم در کمپاني داگلاس ايرکرافت [+] آغاز شد. اين کمپاني از بزرگ‌ترين پيمانکاران نظامي آمريکا بود. راند در سال 1948 مستقل شد معهذا حضور نظاميان و پيمانکاران نظامي در مديريت آن چشمگير بوده است. براي مثال، دانالد داگلاس، رئيس داگلاس ايرکرافت، همچنان از گردانندگان اصلي راند بود. بنگريد به تاريخچه راند در وبگاه اين مؤسسه. [+]

اسامي اعضاي هيئت امناي کنوني راند در اين آدرس است. [+] رئيس هيئت امناء آقاي پل کامينسکي معاون پيشين وزارت دفاع است. ترکيب اعضاي هيئت امناء جالب است. حضور نظاميان و نمايندگان کمپاني‌هاي بزرگ تسليحاتي. آقاي فوکوياما نيز عضو هيئت امناء است. رئيس کنوني راند دکتر جيمز تامسون است که حوزه تخصصي او فيزيک است. [+] برخي اطلاعات کلي درباره راند نيز در اين آدرس مندرج است. [+]

آن کانون قدرتمندي که از «راند» بعنوان بازوي پژوهشي خود استفاده مي‌کند، مجتمعي از کمپاني‌هاي نظامي است که در پيرامون کمپاني‌هايي چون داگلاس ايرکرافت، مک دانل داگلاس، بوئينگ و ميلياردرهايي چون هوارد هيوز بتدريج به يک غول بزرگ تبديل شدند.

اين شبکه کمپاني‌هاي تسليحاتي، پس از لاکهيد مارتين، دوّمين پيمانکار بزرگ پنتاگون به شمار مي‌رود. [+] براي آشنايي با تاريخچه اين شبکه عظيم کمپاني‌هاي خويشاوند بنگريد به تاريخچه بوئينگ در 107 قسمت که با اين آدرس شروع مي‌شود. [+]

رقيب اصلي اين شبکه، مجتمع لاکهيد مارتين است که در سال 1995 با ادغام دو کمپاني لاکهيد و مارتين ماريتا تاسيس شد. [+، +، +] در پروژه "جنگ ستارگان"، لاکهيد و بوئينگ و رايتئون،‌ پيمانکاران اصلي بودند و به اين دليل به "سه غول" پيمانکاري نظامي ايالات متحده مشهور شدند. کمپاني لاکهيد مارتين همان است که پيش‌تر جنگنده‌ اف. 22 را در خدمت نيروي هوايي ايالات متحده قرار داده بود؛ جنگنده‌اي که هر فروند آن بيش از 200 ميليون دلار ارزش داشت.

تقريباً ده سال پيش، جمعه 4 آبان 1380/ 26 اکتبر 2001، رسانه‌ها از انعقاد قرارداد دولت بوش با کمپاني لاکهيد مارتين خبر دادند به ارزش دويست ميليارد دلار براي ساخت سه هزار فروند جنگنده جديد اف. 35. رسانه‌هاي آن زمان اين قرارداد را «بزرگ‌ترين قرارداد تسليحاتي تاريخ» مي‌ناميدند. در اين پيمان، بوئينگ برنده نشد و لاکهيد مارتين اين کمپاني را شريک نکرد. اگر بوئينگ برنده مي‌شد مي‌توانست سه هزار شغل جديد در شهر سياتل، مرکز بوئينگ، ايجاد کند. ولي به دليل فوق مجبور شد 30 هزار تن از کارکنان خود را تا پايان سال 2001 بيکار کند. اين مسئله عامل نفرت بخشي از جامعه آمريکا از لاکهيد مارتين است. جالب‌تر اينجاست که پنتاگون کمپاني‌هاي انگليسي را در پيمان دويست ميليارد دلاري لاکهيد مارتين شريک کرد؛ کمپاني‌هايي مانند رولزرويس و بي آ اي. [+]

اين اولين بار در تاريخ آمريکا بود که رسماً کمپاني‌هاي خارجي در يکي از پيمان‌هاي پنتاگون شريک مي‌شدند. و در مقابل، دومين مجتمع عظيم هواپيماسازي آمريکا بي‌نصيب ماند. بهانه همه اين‌ها پديده‌اي بود به نام بن‌لادن. براي همين است که در تظاهرات جنبش ضد وال استريت شاهد شعارهاي فراوان عليه لاکهيد مارتين بوديم، ولي شعار عليه بوئينگ نبود يا من نديدم.

بگذريم. سخن بر سر راند بود و پيوندهاي آن با مجتمع نظامي- صنعتي.

در حوزه تحقيقات اجتماعي و سياسي، کارهاي راند قابل مطالعه و بعضاً مهم است از جمله در بررسي فرايندهاي سياسي ايران.

مال فير: از توضيحات‌تان در مورد رند سپاسگزارم. در رابطه با جمع‌آوري اطلاعات اقوام همجوار رجوع شود به کتاب جنگ بي پايان ترجمه آقاي رجائي خراساني.

قسمت دوّم

 


Wednesday, October 19, 2011 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.