بازگشت به مقاله
توضيح محمد نوريزاد و نظرات
خوانندگان
سلام جناب شهبازي گرامي
نوشته محققانه شما را يک بار
مطالعه کردم، با آن که نيازم بود
دو بار ديگر نيز بخوانم. من در
درستي هر آنچه شما در اين نوشته
آوردهايد، بنا را بر اکمال
ميگذارم که جز درستي با نوشته
شما نيست. رويکرد نوشته من اما نه
به اصالت يا بي ريشگي بهائيان، که
بر ظلمي است که ما مدعيان فرا بر
انسانيت، بر اين مردم روا
ميداريم. ممانعت از تحصيل براي
کودکي که در اين خانواده به دنيا
آمده آيا ظلم نيست؟ راه بستن
برحقوق اجتماعي جواني که مثل
بسياري از خود ما به شکل موروثي
بهائي است و خود هنوز به مرتبه
تشخيص و تحقيق نرسيده آيا ظلم
نيست؟ وهابيها را اگر درست مثل
بهائيها برساخته انگليسيها
بدانيم چرا درمقام ارزشگذاري
اولي مقبوليت بينالمللي براي ما
دارد و دومي بايد از صفحه روزگار
محو شود؟ مرا در اين سخن جز رهايي
از دربستن به روي انتخاب و اختيار
در حد عرف نبود. ما به همان
اندازه و به همان دليلي که براي
مشرکان خود- تودهايها و
کمونيستها- امکان بهرهمندي از
حقوق اجتماعي فراهم آوردهايم،
نبايد براي بهائيان به يک
ابتدائياتي قائل ميشديم؟ مرا جز
شرمندگي از نگاه پرسشگر يک کودک
بهائي نيست، آنجا که از من
ميپرسد: مرا ببين و به من بها
بده، من يک کودکم اگر چه بهائي .
درضمن آن بخش پرداخت غرامت ربط
موثقي به بهائيان نداشت بلکه شيب
سخن از همانجا تغيير کرده و به
وادي ديگر ميغلتد و پرداخت غرامت
به هر آسيب ديده- که امري درست و
انساني و عقلاني و اسلامي است-
روي ميبرد.
بازهم از نگاه عالمانه شما سپاس
مندم.
با احترام: محمد نوري زاد
نظرات:
وحيد پ...: مقاله "هولوکاست بهائيان"
شما بسيار آموزنده و پندآموز است. من
در سال 1998 در شهر کيل در آلمان
تحصيل ميکردم و دم در دانشگاه ميزي
گذاشته بودند و پلاکارتي که نوشته شده
بود: جنايت يا تبعيض عليه بهاييان در
ايران، و يک دختر آلماني هم ايستاده
بود و امضاء جمع ميکرد. غرضم اين است
که اينها شبکه بسيار گستردهاي دارند
و چون ثروتهاي نجومي از راه قاچاق
مواد مخدر و زمينخواري و اسلحه به
دست آوردند، در غرب، که همه چيز و همه
کس را با پول ميشود خريد، قدرت مانور
زيادي دارند و در بيشتر شهرهاي
کانادا (واترلو و کيچنر گويا مرکز
ايرانيان بهائي در کانادا است) و
اروپا و آمريکا مرکز بهاييان وجود
دارد. حالا اگر اسناد فاش شود خدا
ميداند چقدر از ترورهاي قبل و بعد از
انقلاب کار اين گروه مافيايي است. در
زمينه فسق و فجور نيز اکثر زنان بهائي
هستند که آبرو براي ايرانيان
نگذاشتهاند و جالب است که ما
ايرانيهاي معمولي را ميبينند متوجه
ميشوند و اگر بتوانند بياحترامي،
دزدي، ضربهاي وارد ميکنند.
حميدرضا ر...: آقاي شهبازي! بهتر نيست
اسامي كساني كه تبار بهائي دارند را
افشا كني؟ تا كي توي اين مملكت بايد
رازآلود صحبت كرد؟
بهروز ک...: سلام استاد. اين بحث
موردعلاقه من است. اميدوارم در همين
حوزه فقط بحث شود.
علي م...: سلام استاد، جاي اين مقاله
توي اين کنفرانس خاليه، البته اگه
اجازه بدن. [ارجاع دادهاند به صفحه
فيسبوک همايش «مسئله بهائيت در
ايران»، دانشگاه تورنتو، 1-3 ژوئيه
2011
+]
فرح فاطيما: خيلي ممنون آقاي شهبازي.
مقالات شما بسيار جالب و آگاهکننده
است.
مقداد ش...: جناب استاد، باز هم مثل
هميشه توپ بود :)
اميد داد...: جناب شهبازي! به نظر من
عدالت حکم ميکند که تمايزي بين عامه
بهائيان و رفتارهاي سوء و خيانتآميز
برخي سردمداران آنها قايل باشيم.
اتفاقاً کليد درک مشکل در عنوان نوشته
شما و تشابهي است که ميان هولوکاست و
مصائب بهائيان برقرار کرديد. در اين
که ظلمي ناجوانمردانه در طول تاريخ بر
«عامه» بهائيان رفته شکي نيست. همين
يک قلم محروميت از حق تحصيل در اين سي
سال به اندازه کافي ظلم بزرگي است و
شايسته عذرخواهي. به همين ترتيب هم
حقانيت کشتار يهوديان به دست نازيها
بر اکثريت قريب به اتفاق مورخين واضح
است. و همان طور که برملا شدن روابط
پشت پرده صهيونيسم و نازيها پرده از
توطئه درازمدت صهيونيستها برداشته
است، ميتوان در کنار خيانتها و
وطنفروشيهاي برخي سران بهائي ردپاي
توطئه مشابهي را هم جهت مظلومنمايي و
استفاده تبليغاتي از ظلم به بهائيان
جهت رسيدن به اغراض سياسي- اقتصادي
کانونهاي قدرت مشاهده نمود که شما هم
در مقالهتان مفصلاً بدان
پرداختهايد.
اما چيزي که نبايد فراموش شود اين است
که ظلم به بهائيانِ عامه همچون فاجعه
کشتار يهوديانِ عامه در هولوکاست يک
حقيقت است و همان طور که عامل فاجعه
هولوکاست، صرفنظر از روابط پشت پرده،
نازيهاي آلمان هيتلري بودند، عامل
ظلم به بهائيان نيز متأسفانه برخي
مسلمانان هموطن ما بودهاند. به نظر
من استفاده تبليغاتي برخي کانونهاي
بهائي و اغراض شوم آنها در تشديد
شکافهاي بين مسلمانان و بهائيان
نبايد مانع ديده شدن ظلم تاريخي شود
که به عامه بهاييان شده است؛ ظلمي که
شايسته عذرخواهي از سوي عاملين آن
است.
زهرا ز...:
برداشت من از مطلب آقاي نوري زاد ظلمي
است که در سالهاي اخير به خصوص پس از
انقلاب در حق عامه بهائيان، مانند
تحقير کردن و محروميت از تحصيل، حق
تصرف اموال، ويران کردن قبرستانها،
نداشتن ديه و... به طور کلي حقوق
اجتماعي و شهروندي ميباشد. والا در
اين که سردمداران اين فرقه در گذشته
ظلمها و فتنهگريهاي بيشمار
کردهاند بر اساس مستندات تاريخي شکي
نيست. استنباط من از نوشته آقاي نوري
زاد رسيدن به تفکر همزيستي
مسالمتآميز با هرگونه نگرش و عقيده
در يک مرز جغرافيايي به نام ايران
است.
جناب آقاي شهبازي، فرمايشات شما متين
و هشداردهنده ميباشد، اما استناد
جنابعالي به نوشتار اخير جناب آقاي
نوريزاد، که اعتراض به ظلمهاي رفته
بر آحاد مردم از دستهها و گروههاي
مختلف از جمله بهائيان بود، براي
تشريح خيانت و جنايات سران بهائيت و
سابقه تاريخي آنها به زعم بنده صحيح
و پسنديده نميباشد. مسلماني ما حکم
ميکند از محور حق و عدالت حتي در
مورد کافران نيز خارج نشويم.
شهبازي: دوستان عزيز. من خيلي
چيزها را متوجه نميشوم در اين مسئله بهائيت
پس از انقلاب. در ابتداي جاده محل
ما (کوهمره) قبرستان جديد بهائيان
شيراز واقع است. گاه ميبينم براي
تشييع جنازه ميآيند. قيافهها
مثل همه مردم است و خيلي از
جوانهايشان ريش و تيپي دارند که
اگر در خيابان ببينيد فکر ميکنيد
حزباللهياند. همسايهها و
آشنايان بهايي داشتهام که زندگي
معمولي ميکردند. يکي شرکت بزرگ
تجاري خصوصي داشت و از متمولين
تهران بود و برادرزنش عضو هيئت
مديره يک شرکت بزرگ دولتي. کسي هم
کاري به کارشان نداشت. ديگري را
ميشناسم که خانمي است. شوهرش در
جواني فوت کرده و با خياطي
بچههايش را بزرگ کرد. مثل بقيه
مردم زندگي ميکنند و همسايهها
هم ميدانند بهائياند. نديدم
مشکلي در زندگي يا تحصيل يا با
اهل محل داشته باشند و مثلاً کسي
آنها را تحقير کند يا مورد اهانت
قرار دهد. ولي هر از گاه ميبينم
سر و صدايي بلند ميشود که بيشتر
هم مربوط است به شرق مازندران.
جنجال ميشود. مثل اين که
دستهايي ميخواهند اين مسئه
بهائيت هميشه مطرح باشد. در سوي
ديگر، همان شبکههاي بهائيتباران
قرار دارند که ميشناسم و پس از
انقلاب بسيار ثروتمند و قدرتمند
شدهاند و متأسفانه به دلايل روشن
نميتوانم مسئله را بيش از اين
باز کنم.
از نظر من جنجال بهائيت در ايران
عادي نيست. مردم ايران ذاتاً اهل
تعصب نيستند. هر که باشد. هيچ وقت
هم نبودند. پشت اين جنجالها
هميشه نيم کاسهاي بوده؛ مثل چند
مورد حمله به محلات يهوديان در
دوره قاجاريه که هر
کدام را مطالعه کردم پشت آن کلکي
بوده است.
در مورد دراويش گنابادي نيز واکنش
جدّي نشان دادم و ماجرا را محکوم
کردم.
[+]
اين مسئله بهائيت را واقعاً
درک نميکنم. خيلي از بهائيان
هستند که ترجيح ميدهند با مطرح
کردن اين گونه مسائل اقامت
استراليا يا کانادا بگيرند.
تعمداً در فرمهاي مخصوص کنکور
ديانت خود را «بهائي» مينويسند و
بعد به دنبال مدرک و سند هستند تا
به سفارتخانههاي خارجي ارائه
دهند. در کرج بسياري خانواده هاي
بهائي زندگي ميکنند و
بچههايشان درس ميخوانند و
مشکلي نداشتند. ولي زماني مطلع
شدم که به آنها دستور داده شده
رسماً اعلام کنند بهائي هستيم.
يقين دارم دستهايي در کار است که
مسئله را بزرگ ميکند و ولکن هم
نيست. اين دستها فقط لابي بسيار
قوي بهائي آمريکا نيست که
بحمدالله چفت شده با نئوکانها و
آقاي عباس امانت با پل ولفوويتز
پالوده ميخورد. اين دستها در
دستگاههاي حکومتي ايران هم هست.
مثل فلان مقام که ناگهان ويرش
ميگيرد قبرستان بهائيان فلان
روستا در حومه ساري را خراب کند و
جنجال به پا کند و هيچ کس هم نيست
که گوشمالياش دهد. و وقتي ته او
را در ميآوري ميبيني ماجرا خيلي
مشکوکتر از اين حرفهاست.
اميد ارد...: جناب شهبازي، با همه
احترام براي شما و نظراتتان. اما شما
فرم دفترچه ثبت نام کنکور امسال رو
نگاه کنيد. چرا جايي براي بهائيها
نيست؟ اصلاً چرا گزينهاي به اسم ساير
موارد وجود نداره و يک بهائي يا بايد
دروغ بگويد يا از شرکت در کنکور صرف
نظر کند؟ آيا اين تفتيش عقايد نيست؟
[...] اين که مي فرماييد کسي به
بهائيان کاري ندارد، مگر فرض بر اين
است که بايد کسي کاري داشته باشد
اصلاً؟ يک بهائي براي استخدام در
ادارات اين کشور بايد دين خود را
کتمان کند. اين فشارها هميشه بوده اما
کم و زياد ميشود و صداي آنها هم
براساس اين کم و زياد شدن فشارها بالا
پائين ميرود که اين هم طبيعي است. و
اين که آنها از اين موضوع براي اقامت
گرفتن استفاده ميکنند طبيعي است.
وقتي امنيت، آزادي بيان و آزادي پس از
بيان ندارند، وقتي حتي يک دانشگاه
مجازيشان هم از طرف حکومت تحمل
نميشود، وقتي از همه تريبونها از
آنها به عنوان فرقه ضاله ياد ميشود
و بندههاي خدا حق هيچ اعتراضي
ندارند، خوب طبيعي است که مهاجرت کنند
و براي پذيرش در کشور مقصد پناهندگي
ميگيرند. [...]
محمود احمدي: در لينکهاي مربوط به
مقاله بالا ميرزا رضا افشار نامي
آمده. ما بالاخره از بازماندگان
افشارها هستيم. اين ناقلا از افشارهاي
کجاست؟
شهبازي: جناب احمدي. از آشغالهاي
روزگاره. ربطي به خاندان افشار نداره.
:)
نت کارشناس: موضوع بهائيت موضوعي
بسيار پيچيده و چندجانبه در ايران
است. پيشبينيام اين است که هر چه به
اين بحث به صورت کارشناسي، نه
رسانهاي، پرداخته شود کم است و در
آينده ما بيشتر و بيشتر با اين معضل
روبرو هستيم. همين الان بهائيت در
ايران کارکردي کاملاً حقوق بشرانه
دارد و موجب محکوميتهاي پياپي ايران
در مجامع بين المللي ميشود و اگر
تغييري در سياست حاکميت نسبت به
بهائيان پيش نيايد از اين حيث بيشتر
آزار ميبيند.
بهائيان در برخي رفتارها بسيار شبيه
به يهوديان هستند: بسته بودن نسبت به
غريبه ها، ارتباط با نيروهاي فرامرزي
و بکارگيري دروغ به مثابه يک حربه يا
ابزار. اين سه رفتار را شما در
يهوديان به سهولت خواهيد ديد.
بهائيان در ايران مالک بنگاههاي
اقتصادي متعدد هستند. بخش بزرگي از
بازار عينک و متعلقات، شرکت [...]، پتوي
[...]، فرآوردههاي بهداشتي
[...]، چند گروه صنعتي بزرگ و... از
جمله بنگاههاي اقتصادي بهائيان در
ايران است.
بهائيان در ايران از حق تحصيل
محروماند. خيلي جالب است که منشاء
اين محروميت مستند به يکي از مصوبات
شورايعالي انقلاب فرهنگي به توصيه
وزارت اطلاعات در چند سال قبل
ميباشد. بر اساس اين مصوبه، بهائيان
در هر مقطعي که شناسايي شوند از تحصيل
محروم يا اخراج ميشوند. درخصوص اين
مصوبه و درستي اجراي آن اختلاف نظر
زيادي بين کارشناسان وجود دارد.
بسياري از کارشناسان با توجه به اين
که بهائيان حتي در صورت رسيدن به
مدارج بالاي علمي در دانشگاههاي کشور
بطور طبيعي در گزينش رد خواهند شد و
از طرفي در بخش خصوصي و اقتصادي همين
الان هم آزادند، اجراي اين مصوبه را
غير لازم و فقط موجب محکوميتهاي حقوق
بشري ميدانند. هر چه انسان به خودش
ميخواهد بقبولاند که اين مصوبه
اتفاقي است و جريان سيستماتيک در
ايران نيست نميتواند زيرا وقتي
اتفاقاني مانند تخريب بيدليل قبرستان
بهائيان يا همان مثالي که استاد
فرمودند يعني گرداندن ييرمرد بهائي در
شهر را ميبيند بيشتر مشکوک ميشود
که واقعاً جرياني براي آزار حاکميت از
طريق آزار بهائيان وجود دارد که آن
کارها را کرده و يا بر اجراي اين
مصوبه پافشاري ميکند.
به موازات محروميت از تحصيل بهائيان،
سالهاست چند نفر از بزرگان بهائيان
دانشگاه مجازي بهائيت را راهاندازي
کردهاند که کاملاً از روي سازمان
سنجش و دانشگاههاي ما الگوبرداري
شده، يعني دفترچه پذيرش دارد، کنکور
دارد، کلاسهاي حضوري دارد،
آزمايشگاههاي مختلف فيزيک و عمران و
فلان و فلان دارد. برعکس تصور ما خيلي
هم قوانين محکمي دارد. منتهي همه
چيزشان مخفي است و مثلاً ساعت و محل
کلاسها را براي اولين بار به صورت
حضوري و يا روش مطمئن ديگر اعلام
ميکنند و جلسات بعدي را با هم هماهنگ
مينمايند. وزارت اطلاعات بطور عجيبي
با اين دانشگاه مشکل دارد و مثلاً
همين يک ماه قبل چند نفر از اساتيدش
را دستگير کرد. جالب اين که ساير
دستگاههاي اطلاعاتي در کشور حساسيت
خاصي به بهائيان ندارند. اين موضوع
بيشتر از آن که جالب باشد عجيب است!
حسن ا...: آقاي شهبازي! خيلي جالب و
البته عجيب است که شما در حالت کلي
ميگوييد بهائيان مانند ديگران دارند
زندگي ميکنند، و بعد که به مواردي
روشن از بيعدالتي در حق اينان
ميرسيد، دست به دامن تأويل ميشويد و
ميگوييد اينها مشکوک است و
ميخواهند کيس حقوق بشر زنده کنند و
دستهاي پنهاني در کار است و غيره.
اين نظريات تأويلي آيا نافي وجود
بيعدالتي است؟ گرداندن فلان بهايي در
خيابانهاي فلان شهر، اگر واقع شده،
انگ مشکوک بودن چه کمکي به حل آن
ميکند؟ آيا درباره کهريزک هم
همينگونه سخن ميرانيد؟ هر ظلمي و هر
جنايتي صورت گرفت، مشکوک است و کساني
ميخواهند پرونده حقوق بشر ايران را
زنده نگه دارند؟ مشکوک بودن ماجرا
چيزي از سياهي اصل مسئله کم ميکند؟
اين وسط پيش کشيدن هزار باره جملههاي
نوريزاد و شخم زدن بيفايده تاريخ
ايران چيست؟ اين که پدران کساني به
ادعاي شما و ديگران خارجي و خطرناک و
غيرهاند، چه کمکي ميتواند به مسئله
ما کند؟ اگر ظلمي هست، و اگر ظلمي بر
کسي رفته است، چه فرقي ميکند که آمار
چند هزاري غلط باشد و آمار چندتايي
درست باشد؟ حتما بايد سر به هزاران
بگذارد تا براي شما مهم بشود؟
محمود احمدي: باور بفرماييد بنده مدعي
مسلماني هم در مورد تحصيل و شغل و...
با مشکلات عديدهاي مواجه بودهام.
جديداً هم که اولويت اشتغال به عزيزان
رها شده از بند اعتياد تعلق گرفت و ما
يک مرحله عقبتر رفتيم. يک مقداري
عزيزان دايره خودي و غيرخودي را
افزايش بدهند، البته از سمت خوديها
در اين کشور که به آن علاقه داريم و
به دينمان هم افتخار ميکنيم احساس
غريبگي نخواهيم کرد و درد و رنج
فلسطينيان را با تمام وجود احساس
نخواهيم کرد. اين رسم قضاوت از ظاهر و
دينداري مزورانه بدجوري لوث شده است.
بنده عکس چند مرجع بزرگ را با دقت رصد
کردهام از جمله درگذشتگان را؛ اثري
از پيشاني با جاي مهر آنچناني نبود.
در بعضي موارد متناسب با سن بالاي
عزيزان بسيار محو جاي مهر بود. ولي
چند روز پيش جواني حدوداً 22 ساله با
شکمي بزرگ ديدم که دايره تيره رنگي بر
پيشاني داشت و تسبيح مشعشعي بر دست.
اين دوستان بدانند کم خوردن و روزه
گرفتن هم مانند سجدههاي طولاني مورد
پسند خداوند است. اولياء نمازخوان خدا
اکثراً نحيف و ترکهاي بودند بندگان
خدا.
مهدي ايراني: در مورد بهائيان، فارغ
از اين که چه پيشينهاي داشتهاند، تا
آنجا که ميبينيم از تحصيل در دانشگاه
محروم هستند. از تحصيل در مدارس محروم
نيستند ولي با مشکلات متعددي روبرو
هستند. در مورد کسب و کار هم. در کل
شهرونداني درجه يک محسوب نميشوند.
شخصاً عقيده دارم هر کسي در ايران
زندگي ميکند بايد حقوق شهروندي يکسان
با سايرين داشته باشد. من دقيقاً
نميفهمم کسب و کار آنها يا تحصيل
آنها يا استخدام آنها چه مشکلي براي
کشور دارد. اگر بحث در مورد کانونهاي
مخفي است اين مسئله با مسئله کلي
بهائيان فرق دارد. به نظر من، همانطور
که خانم زهرا ز... گفتند، گفتههاي
آقاي نوري زاد در مورد بهائيان بيشتر
در مورد همزيستي مسالمتآميز همه
اقوام و اديان در کنار هم است که در
نهايت به نفع کشور است. مسئله اين که
ما هم مشکل در تحصيل يا کار داشته
باشيم با مسئله بهاييان فرق دارد. در
واقع اينطور وانمود ميشود که
محروميتهاي بهائيان سيستماتيک است؛
يعني بر اساس قانونهايي است که
مشخصاً در مورد اقليتها نوشته شده و
آنها را محروم ميکند.
اميد داد...: جناب شهبازي! با وجود
احترام و ارادت بسياري که به جنابعالي
دارم، ولي با اين وجود احساس ميکنم
جوابهاي شما به کامنتهاي من و خانم
زهرا ز... عجولانه و بسيار مصداقي
است. اين که شما بهائي را ميشناسيد
که مشکلي ندارد، يا توانسته بنگاه
اقتصادي بزرگي راهاندازي کند، دليلي
بر بيمشکلي جامعه بهائيان براي زندگي
در ايران نيست.
نت کارشناس: طبيعي است که همه بهائيان
مثل هم نيستند. بسياري از آنها به
بهائيت بعنوان دين پدرانشان نگاه
ميکنند. بخش بزرگي از بهائيان در
ايران به شدت وابسته به بيت العدل
هستند و دستورات آنها را گوش و عمل
ميکنند. بخش ديگري از بهائيان، که
عمدتاً جوانان بهائي هستند و طيفي
هستند که بتدريج در حال گسترش و تکثير
است، آناني هستند که رابطه خوبي با
بيت العدل ندارند؛ و گرچه خود را
متعهد به آن و علاقمند به آن نشان
ميدهند ولي در عمل تره هم براي آن
خرد نميکنند. اين دسته به شدت با
جمهوري اسلامي مشکل دارند و تشکيلاتي
مخصوص به خود راه انداختهاند و
ميخواهند از هر راه ممکن، دقت کنيد
«از هر راه ممکن»، به حاکميت ضربه
بزنند. براي بار سوّم تأکيد ميکنم
محدوديتي براي روش مبارزه با حاکميت
ندارند. [...]
از منظر بهائيت، بهائيان مجاز به
دخالت در سياست نيستند در حالي که
عملکرد تعداد زيادي از آنها در ايران
کاملاً سياسي است. بهائيان مجبور و
ملزم به تبليغ دينشان هستند. [طبق
دستور بيتالعدل در دهه اخير،] در
مورد دينشان مجاز به کتمان يا تقيه
يا دروغگويي نيستند. اين موضوع باعث
شده تا جلسات مذهبي بهائيان در ايران
در محلات بهائي بسيار بيشتر از جلسات
مذهبي مسلمانان در محلات خودشان باشد.
روش جذب آنها خاص است. در سالهاي
اخير جذب به فرقه بهائي از طريق تشکيل
گروههاي عامالمنفعه يا خيريه يا...
ميباشد. در ابتداي امر نيز دين خود
را به افراد تازه وارد اظهار نميکنند
و حتماً در کنار يک پسر غير بهائي يک
دختر بهائي و بالعکس قرار ميدهند.
[...]
مهدي ايراني: نميدانم، ولي به نظر من
اين تبليغات بهائيان روي نسل جوان
نتيجه عکس دارد. يعني برعکس خودشان
بيدين ميشوند. چون نسل امروز ما از
اين فاز مذهبي شديد خيلي بريده. اين
بريدگي از مذهب (البته در نوع شديد
آن) روي ساير مذاهب هم تأثير گذاشته و
نسلهاي جوان آنها را هم دارد از
مذهب دور ميکند. اين هم يک پديدهاي
است. ولي تبليغات بهائيان و جلسات
مذهبي آنها واقعاً بيش از همه مذاهب
است.
اميد داد...: کامنتهاي جناب نت
کارشناس بسيار جالب است. حقيقتاً در
مورد حق تحصيل بهائيان و کلاً مشکل
وزارت اطلاعات با اين مورد حساسيتهاي
بسيار بيموردي وجود دارد که به نظر
من هم بسيار مشکوک و عجيب ميآيد.
نت کارشناس: در ميان مسلمانان شايع
است که بهائيان نوعي کمونيسم جنسي
دارند و يا ارتباط جنسي با برخي محارم
را جايز ميدانند. بهائيان، به خصوص
نسل جديد آنها، اين موضوع را به شدت
تکذيب ميکنند و موضع ميگيرند. در
واقع هر دو گروه تا حدي درست
ميگويند. مواردي در کتب ديني بهائيان
بوده است که در چاپهاي اخير از سوي
بيت العدل حذف شده. جوانان بهائي نيز
که خوي ايراني دارند اين موضوع را
کريه ميدانند پس هر دو گروه تا حدي
درست ميگويند.
برخلاف تصور عمومي، بهائيان ميل
چنداني به رفتن به اسرائيل ندارند
بلکه بطرز عجيبي از سوي دولت آلمان
پذيرفته و حمايت ميشوند که دليلش را
نميدانم. بهائيان متعددي هم اکنون از
ايران فرار کرده و در آلمان مقيم
شدهاند و اجتماعات کوچکي نيز دارند.
سفارت آلمان به کوچکترين نامههاي
بهائيان واکنش نشان ميدهد. کمکهاي
مالي نيز از آلمان به برخي بهائيان
ايراني ميشود. پس از آن، آمريکا و
انگليس و فرانسه پذيراي بهائيان
هستند. البته سوئد نيز، که در پذيرش
کردها و اخيراً منافقان فراري از
اردوگاه اشرف سابقه دارد، بهائيان را
به راحتي ميپذيرد.
آرش داد...: شايد در نگاه اوّل به نظر
آيد که سازمانهاي اطلاعاتي در جمهوري
اسلامي با برقراري گردهمايي و تجمع
اقليتهاي مذهبي مشکل دارند، کما اين
که مشکل با خانقاههاي دراويش
گنابادي، دانشگاههاي مجازي بهائيان،
مساجد اقليت سني مذهب در مرکز و برخي
محافل يهوديان را ميتوان اين گونه
تأويل کرد. اما از سوي ديگر مدارا
با برخي ديگر از اقليتهاي مذهبي چون
ارامنه و زرتشتيان فرض نخست را در
هاله ابهام ميبرد. اينجاست که شايد
نگاه تاريخي که جناب شهبازي هم بسيار
بر آن تأکيد ميورزند راهگشا باشد.
اما سابقه مخالفتها و توطئههاي برخي
از اين گروهها به کنار، به نظر من
علت چنين برخوردهايي از سوي
سازمانهاي اطلاعاتي جمهوري اسلامي،
بيش از آن که ناشي از يک نگاه ريشهاي
تاريخي باشد، از يک نوع دشمني مذهبي
تاريخي سرچشمه ميگيرد. به شخصه اين
نگاه انتقامجويانه را پاشنه آشيل
برخوردهاي حکومتي با اين اقليتها
ميدانم زيرا منجر به دادن آتو به طرف
مقابل جهت بازنمايي گلدرشت وضعيت
نابسامان حقوق بشر در ايران ميشود.
براي اين کانونهاي درون حکومتي
بحرانزا نيز، که جناب شهبازي و جناب
نت کارشناس بر آن تأکيد ميکنند و
بنده هم با آن موافق هستم، ميتوان
اين ريشه انتقامجويانه را قائل بود.
شهبازي: مسئله بهائيت در ايران مسئله
سادهاي نيست. تا آنجا که مطلع هستم،
چند سمينار در اين زمينه برگزار شده و
نظرات کارشناسي متنوع و متعارض وجود
دارد. يک نمونه ديدگاه آقاي «نت
کارشناس» است که در بالا بيان شد.
اين پيشفرض در دوستان وجود دارد که
اولاً، بهائيان در ايران زير ستم و
مورد تبعيض هستند، ثانياً، اين ستم و
بيعدالتي مولود جمهوري اسلامي و مختص
سه دهه اخير است. ظاهراً منظور همه
دوستان آن بخش از جامعه بهائي است که
من «بهائيان معمولي» ناميدهام و گويا
همگي اتفاق نظر دارند که گردانندگان
اين فرقه حسابشان از عامه بهائيان
جداست.
مسئله بهائيت مولود جمهوري اسلامي
نيست. از دوران پيدايش بابيگري اين
معضل ايجاد شد و منشاء آن، چنان که در
مقاله «ايران و هولوکاست بهائيان»
توضيح دادهام،
رفتار خود بابيان و سپس بهائيان بود
بعنوان يک فرقه مخفي تروريستي؛ و سپس
نقش آنان در فعاليتهاي توطئهگرانه.
اين بحث را تکرار نميکنم. فقط
يادآوري ميکنم که سران فرقه بهائي،
که ثروتمندان درجه اوّل و ساکن ايالات
متحده آمريکا و بريتانيا و کانادا
هستند، عموماً فاقد اعتقادات ديني، و
معمولاً آتهئيست، هستند و به بهائيان
ساکن ايران بعنوان ابزار نگاه
ميکنند؛ يعني همان نگاهي که
زرسالاران يهودي آمريکا و بريتانيا و
اروپاي غربي مثلاً به يهوديان ايران
يا افغانستان يا عراق دارند.
بخش مهمي از بهائيان معمولي ايران
اعقاب روستائياني هستند که به دليل
سلطه مالکين بهائي و تبليغات مباشران
و کدخدايان بهائي به اين فرقه
گرويدند. مثلاً، محمدطاهر مالميري، که
ساليان سال مباشر املاک خاندان افنان
در يزد و سپس در منطقه آباده و بلوک
سرحد قونقري در شمال فارس بود، سکنه
روستاهايي مانند خرمي را عموماً بهائي
کرد. اين املاک موقوفات فرقه بهائي
بود و در تحت توليت خاندان افنان قرار
داشت که در شيراز و يزد و بمبئي
تجارتخانه داشتند و از ثروت و مکنت
فراوان برخوردار.
سران جامعه بهائي در دوران متأخر
قاجاريه و دوران پهلوي از ثروت و
اقتدار سياسي برخوردار بودند و در
دوران 13 ساله دولت اميرعباس هويدا،
که به يک خانواده بهائي سرشناس
يهوديتبار تعلق داشت، بسط يد بسيار
داشتند. در دولت هويدا نه تنها وزراي
متعدد بهائي حضور داشتند بلکه طبق يک
قانون نانوشته هر وزارتخانه حداقل يک
معاون وزير بهائي داشت. معهذا، نه در
دوران متأخر قاجاريه نه در دوران
پهلوي، بهائيت بعنوان «اقليت ديني»
رسميت نيافت و حتي وزراي بهائي و
ژنرالهاي بهائي بلندپايه همچون سپهبد
اسدالله صنيعي (آجودان محمدرضا شاه در
دوران وليعهدي که بعدها وزير شد) يا
سپهبد دکتر عبدالکريم ايادي (پزشک
مخصوص شاه) يا ارتشبد غلامرضا ازهاري
(که در زمان اوجگيري انقلاب رئيس
دولت نظامي شد) و بسيار کسان ديگر، در
فرمهاي رسمي خود را «مسلمان» معرفي
ميکردند نه بهائي. هويدا نيز چنين
بود. در اوراق سرشماري و در ساختار
نظام آموزشي نيز اين اصل پذيرفته شده
بود که به دليل غيررسمي بودن بهائيت
نامي از آن ذکر نشود. سياست مرکز
بهائيت در حيفا نيز همين بود.
بنابراين، غيررسمي بودن بهائيت مختص
به جمهوري اسلامي نيست و حتي در
دوراني که بهائيان در اوج اقتدار
سياسي خود در حکومت پهلوي بودند وجود
داشت و بهائيان نه تنها اعتراض
نميکردند بلکه به دستور بيتالعدل
تمکين ميکردند.
در جمهوري اسلامي شبکههايي از
بهائيزادگان، که خود را مسلمان
ميخوانند، به سان يک تشکيلات منسجم و
مقتدر مافيايي در ساختار سياسي حضور
قدرتمند پيدا کردند و همين کانون است
که از معضلي بنام بهائيت براي تحقق
اهداف خود بهره ميبرد. و هميناناند
که هر از گاه جنجالي به پا ميکنند تا
«مسئله بهائيت» هماره مطرح بماند.
اين اجراي همان سياست عبدالبهاء (عباس
افندي) است که تحريک مسلمانان و ايجاد
جنجالهاي ضدبهائي را ضرور ميشمرد و
ميگفت: «در ضوضاء [آشوب، غوغا] جهله
وهمي نه، البته بايد گاه گاهي جزئي
صدايي بلند شود که سبب انتباه خلق
گردد.»
پس از انقلاب، بخشي از بهائيان در
عرصههاي اقتصادي، اعم از دولتي يا
خصوصي، حضور جدّي دارند و با وضع
قوانين جديد و پيدايش بانکهاي خصوصي
در اين عرصه نيز به شدت فعال شدند.
اين بهائيان در بخش دولتي در کسوت
«مسلمانان حزباللهي» پنهاناند ولي
در بخش خصوصي گاه چندان هم پوشيده
نيستند. اينان از پيمانهاي بزرگ
دولتي سودهاي کلان ميبرند. نمونههاي
متعدد ميشناسم ولي به دلايل روشن از
ذکر مصاديق معذورم.
بخش ديگر، که آنها را «بهائيان
معمولي» ميخوانم، عامه بهائيان را
تشکيل ميدهند. «بهائيان معمولي» اگر
با جمهوري اسلامي نيز به سان
حکومتهاي قاجاريه و پهلوي رفتار
ميکردند، در زندگي عادي و از جمله در
تحصيل و اشتغال مشکلي نداشتند؛ ولي
عاملي که سبب شد مسئلهاي بنام
«بهائيت» ايجاد شود، تلاش سازمان
يافته و لجوجانه نشئت گرفته از خارج
براي علني کردن بهائيت در ايران بوده
است و اصرار بر اين که در اوراق رسمي
حتماً خود را بعنوان بهائي معرفي
کنند. در دهه اخير «بيتالعدل اعظم
الهي»، مستقر در حيفا، سياست اعلام
رسمي بهائيت بعنوان «دين» و در قبال
آن پذيرش اخراج از مراکز آموزشي يا
مشاغل دولتي، و گردآوري مدارک مربوطه
جهت ارائه به سازمانهاي جهاني حقوق
بشر، را به بهائيان معمولي ايران
ابلاغ کرده است. اين رويه، چنان که
گفتم، در دوران قاجاريه و پهلوي از
سوي رهبران بهائي (ميرزا حسينعلي
بهاء، عبدالبهاء و شوقي افندي) و سپس
بيتالعدل غيرمجاز بود و حتي وزيري
چون فرخ روي پارسا، که به يک خاندان
سرشناس بهائي تعلق داشت، خود را بهائي
نميخواند، ولي اکنون به دليل اهدف
سياسي سران فرقه بهائيت اين رويه به
شدت دنبال ميشود و هدف از آن مطرح
کردن «مسئله بهائيت» به عنوان مهمترين
«کيس حقوق بشر» عليه ايران است.
درباره زندگي بهائيان معمولي بايد اين
توضيح را بيفزايم: از نظر من بهائيان
معمولي، بويژه جوانان بهائي، بيش از
مسلمانان از امکانات زندگي و تحصيل در
ايران و خارج از ايران بهرهمندند. يک
تحقيق ساده اين مسئله را به روشني
آشکار ميکند. جوانان بهائي، به دليل
برخورداري از حمايت کانونها و
نهادهاي ثروتمند خارج از کشور،
ميتوانند به سادگي به هر کشوري از
جهان مهاجرت کنند و در بهترين مشاغل
جاي گيرند. وضع جوانان مسلمان در
مقايسه با آنان، از نظر تحصيل و تأمين
مالي و اشتغال، قطعاً بسيار اسفبار
است.
نت کارشناس: طيف جديدي از جوانان
بهائي، که ارتباط قلبي و عملي خوبي با
بيت العدل ندارند، امروزه براي مقابله
با حاکميت بتدريج به حرکتهاي مسلحانه
نيز روي ميآورند در حالي که از سوي
فرقه خود مجاز به دخالت در سياست
نيستند. اين طيف در انتخابات 88 يا
تحريمي بودند يا به آقاي کروبي تمايل
داشتند و در ستاد وي فعاليت ميکردند
و پس از جريانات 88 به سمت اقدامات
براندازانه، البته در حد کارهاي ستادي
نه عملياتي، رفتند.
اميد داد...: تفاوت سياست بيتالعدل
اعظم الهي در قبل و بعد از انقلاب
بسيار برايم جالب بود و از آن بيخبر
بودم. چرا که چند سال پيش که مطالعاتي
در باب اين فرقه داشتم، مشاهده کردم
که در منابع جديد بهايي بسيار تأکيد
شده است که در اين فرقه «تقيه» جايي
نداشته و ندارد و هر بهائي موظف است
دين خود را آشکار کند و از پنهان کردن
اعتقاداتش پرهيز کند. اين نکتهاي که
جناب شهبازي اشاره کردند، در بحث
بسيار کليدي است.
نت کارشناس: در حال حاضر شبکه جوانان
بهائي در همين فيسبوک به شدت فعال است
(بيش از 3 هزار نفر فعال) و به صورتي
کاملاً تشکيلاتي با يکديگر ارتباط
دارند. بالغ بر 150 سايت هم بطور
مستقيم و غير مستقيم و به زبانهاي
فارسي، عربي و انگليسي در ايران به
تبليغ بهائيت مشغولند. جذب از طريق
NGO
هاي بهائي نيز به شدت در حال گسترش
است. حتماً براي دوستان جالب است که
بدانند مدارک دانشگاه زيرزميني
بهائيان در ايران مورد قبول تقريباً
تمام کشورهاي اروپايي ميباشد؛
کشورهايي که بعضاً مدرک دانشگاه تهران
را هم قبول نميکنند.
اگر استاد در مورد علت حمايت شديد
آلمان از بهائيان توضيح ميدادند
سپاسگزار ميشدم.
اميد داد...: با همه اينها لازم
ميدانم به نقش اساسي دشمني لجوجانه
کانونهاي مرتبط با فقه سنتي شيعه در
دادن ابزار لازم به سران بهائي براي
مطرح کردن «مسئله بهائيت» به عنوان
مهمترين «کيس حقوق بشر» عليه ايران
تأکيد مجدد کنم. از نظر من «مسئله
شدن» بهائيت در ايران نميتواند صرفاً
نتيجه يک برنامهريزي درازمدت از سوي
کانونهاي قدرت بهائيت و جهت
استفادههاي سياسي باشد، يا حداقل
پذيرفتن اين نظر به دلايلي محکمتر از
برخي سوابق تاريخي دور نيازمند است.
شهبازي: بنظر ميرسد
کانونهاي قدرت غرب در قبال مهاجرت
ايرانيان سياستي سنجيده را دنبال
ميکنند. مثلاً، سوئد بعنوان مرکز
اصلي مهاجرت کردهاي ايران در نظر
گرفته شده و سفارت سوئد به سادگي به
کردهاي روستايي ايراني ويزا و اقامت
ميداد. بهائيان مهاجر از ايران تنها
در آلمان نيستند. ثروتمندترين بخش
بهائيان در ايالات متحده آمريکا حضور
دارند. اينان بسيار متنفذند و
کرسيهاي ايران شناسي و اسلام شناسي
را در بيشتر يا همه دانشگاههاي
آمريکا به دست گرفتهاند. شاخصترين
آنان افرادي مانند دکتر احسان
يارشاطر، باني دانشنامه ايرانيکا، و
دکتر عباس امانت هستند. اينها عموماً
غيرمعتقد به دين و آته ئيست هستند و
پيوندهاي جدي با لابي نئوکان و کساني
مانند پل ولفوويتز دارند و به
شورايعالي امنيت ملي و وزارت خارجه و
سيا و ساير نهادهاي آمريکايي سرويس
ميدهند و البته نظر کارشناسيشان
عموماً عليه ايران و منطبق با سياست
نئوکانها يعني در راستاي ايجاد و
گسترش نظاميگري و جنگ در خاورميانه
است.
در انگليس هم همين وضع است. حتما
ماجراي ديويد کلي را به ياد داريد.
دکتر ديويد کلي
[+]
کارشناس تسليحاتي و کارمند وزارت دفاع
انگليس و بازرس سازمان ملل در عراق
بود که در تهيه گزارشهايي که منجر به
حمله به عراق شد نقش داشت. او در 17
ژوئيه 2003 به طرز مرموزي خودکشي کرد
يا به قتل رسيد. خودکشي مرموز کلي
جنجال بزرگي در زمان خود بود و
بالاخره ماهيت ماجرا روشن نشد. ديويد
کلي بهايي و از گردانندگان فرقه بهائي
و مسئول مالي آن در بريتانيا بود.
بخش مهمي از بهائيان نيز در بريتانيا
و اروپاي غربي (آلمان و فرانسه) و نيز
در استراليا زندگي ميکنند. استراليا
از نظر تمرکز بهائيان قابل توجه است.
با توجه به اين پيوندها، بسيار ساده
انديشانه است که بهائيت را يک فرقه
معمولي ديني بدانيم. اين نگاه من
نيست. بسياري از ايرانيان تحصيلکرده
که در آمريکا زندگي کردهاند و اقتدار
بهائيان را ميشناسند همين داوري را
دارند. يکي از دوستان بنده، که ساليان
سال استاد دانشگاه در آمريکا بوده،
ميگفت: در فضايي که براي استخدام يک
استاد ايراني در دانشگاههاي آمريکا
سختگيريهاي شديد ميشود، فلان خانم
تازه دکترا گرفته بهائي از ايران
ميآيد و به سادگي در بهترين
دانشگاهها مشغول به کار ميشود. يک
نمونه استخدام خانم فيروزه ثابت
کاشاني، از نزديکان دکتر عباس امانت،
در دانشگاه پنسيلوانيا است.
يعني، بهائيان در آمريکا به يک لابي بسيار
قدرتمند مافيايي بدل شدهاند و بر
سياست خاورميانهاي دولت آمريکا
تأثيرات جدي دارند. اين لابي قدرتمند بهائي، به
دليل برخورداري از بودجه کلان، عملاً
محققين ايراني را ساپورت مالي ميکند
و هدايت همايشهاي مرتبط با ايران و
اسلام را به دست دارد. کساني که
عملکرد بهائيان در ايران را بدون
توجه به پيوندهاي آن با مرکزيت
بهائيت و لابي قدرتمند نئوکان در
آمريکا تحليل ميکنند، از سياست
چيزي نميفهمند.
شمس ايراني آزاد: استاد، آيا بهائيت
يك جور پروژه دانشگاهي امنيتي نبوده
كه از روي فرقه حروفيه مدل سازي شده
باشد؟
شهبازي: جناب شمس. ميتوان چنين
شباهتهايي پيدا کرد، ولي ساختار
بهائيان بيش از هر چيز به يهوديان
شبيه است.
عمار ياسر: بهائيها در کار مخفي، عمل
جمعي، خطرناک بودن اعتقادات، توزيع و
هدايت ثروت، تبليغ و تأسيس پايگاه
شبيه مورمونها هستند. به نظرم تفکيک
نگاه امنيتي و نگاه فرهنگي و فقدان
استراتژي واحد و جامع در برابر آنها
مشکل ماست. متأسفانه عدهاي از همين
نومسلمانان سابقهدار در مراکز
تصميمسازي ما حضور دارند و پاک کردن
اتاقهاي عمليات از اين عناصر و ابلاغ
استراتژي واحد [...] بايد اولويت کار
ما باشد. اگر سازماني مخصوص اين کار
فعاليتها را سامان دهد، البته با
شالوده فکري صد در صد اسلامي و نگاه
تاريخي- اطلاعاتي مثل نگاه آقاي
شهبازي، در سالهاي آتي مشکلات کمتري
خواهيم داشت. [...]
اميد داد...: جناب شهبازي، بياناتتان
بسيار متين و منطقي است. در اين که
بهائيت فرقه ديني معمولي نيست شکي
نيست. اين که کانونهاي قدرت بهائي هم
تلاش ميکنند مسئله بهاييت را مدام به
روز نگاه داشته و با لابيهاي سياسي-
اقتصادي- علمي بينالمللي سعي کنند تا
اهداف خود را پيش برند نيز منطقي
مينمايد. اما سئوال اينجاست که پياده
نظام اعمال سياستهاي برخي رهبران
بهائيت در پروپاگانداي تبليغاتيشان
چه کساني هستند؟ در همين مثال
گردانيدن پيرمرد بهايي در شهر، چه
کساني اين کار را کردند؟ چه کساني
حمايت کردند؟ چه بخشي از مردم شهر با
اين عمل مخالفت کردند يا سعي کردند
مانع از اين عمل شوند؟ بحث بر سر اين
است که يک سابقه هر چند اندک از دشمني
و عناد با بهائيت بايد در ميان برخي
هموطنان مسلمان ما وجود داشته باشد تا
سران جهاني بهائيت بر روي آن موج
سواري کنند. آيا اين گزاره غلط است؟
نقش فقه سنتي شيعه در اين بحث کجاست؟
شهبازي: من سابقه چنين تعصبي را در
فرهنگ ايراني- شيعي سراغ ندارم حتي
عليه دراويش غالي مانند علياللهيها.
اين گونه تعصبها در سالهاي پس از
انقلاب ايجاد شد و خيلي طبيعي نيست.
بخشي از جهل است و بخشي سازمان يافته.
تاريخ سي ساله اخير نياز به بازبيني
جدّي از اين منظر دارد. پيشتر اشاره
کردم که افراطيگري بستري است که
کانونهاي توطئهگر بر بستر آن عمل
ميکنند. نمونههاي تاريخي ذکر کردم.
و نيز تأکيد ميکنم بر حضور بهائيان
مخفي در ساختار جمهوري اسلامي. يعني
کساني که به سادگي بهائيان معمولي را
قرباني ميکنند تا اهداف خود را تحقق
بخشند. همانگونه که زرسالاران يهودي
به سادگي يهوديان معمولي شرق اروپا را
قرباني کردند در جريان پوگرومها که
شرح دادهام؛ با هدف ايجاد يک موج
بزرگ مهاجرت يهوديان روسيه و اروپاي
شرقي به آمريکا. و بر بستر اين انبوه
مهاجران يهودي بود که هاليوود و
مافياي آمريکا ايجاد شد.
ميثاق م...: تعداد بهائيان چقدر است؟
شهبازي: آخرين آمار بهائيان به آوريل
1985 تعلق دارد که مرکز سازمان جهاني
بهائيان (حيفا، اسرائيل) شمار اعضاي
خود را در سراسر جهان چهار ميليون و
739 هزار نفر اعلام کرد. از اين
تعداد، 59 درصد در قاره آسيا، 20 درصد
در آفريقا، 18 درصد در آمريکا، 6/ 1
درصد در استراليا و نيم درصد در اروپا
ساکن بودند. در اين آمار تعداد
بهائيان ساکن ايران اعلام نشده است.
معهذا، ادعا شده که دو ميليون و 807
هزار بهائي در قاره آسيا زندگي
ميکنند. از آنجا که ايران مهمترين
مرکز بهائينشين در آسيا و جهان است،
ميتوان حدس زد که از ديدگاه مرکز
سازمان جهاني بهائيان حداقل دو ميليون
بهائي در ايران زندگي ميکنند. به
دليل فقدان آمار رسمي بهائيان در
ايران راهي براي ارزيابي اين رقم و
سنجش ميزان صحت وسقم آن در دست نيست.
اين تصوّر وجود دارد که مرکز بهائيت
هماره درباره شمار پيروان خود اغراق
کرده و در مقابل منابع ضد بهائي در
ايران نيز هماره رقم بهائيان را ناچيز
جلوه دادهاند. به گمان من، شمار
بهائيان ايران بايد حدود يک ميليون
نفر باشد که امروز بطور عمده ساکن
تهران و کرج و شهرهاي بزرگ هستند.
ميثاق م...: بعد از يک قرن و نيم از
تشکيل اين فرقه و اين همه کار
تشکيلاتي و منظم جمعيت کمي دارند.
اخيراً بسياري از شبکههاي فارسي زبان
براي اين فرقه تبليغات ميکنند و سعي
در مظلوم نمايي آنان دارند.
اميد داد...: کماکان سوءاستفاده
کانونهاي توطئهگر بهائي از اين
تعصبات و بزرگنمايي آن را تأکيد
ميکنم. منظور من از بحثم اين است که
موضوع را شايد بتوان از منظري ديگر هم
ديد و يکطرفه به قاضي نرفت.
شهبازي: جناب اميد داد...، اين
مسائل عليه بهائيت را برجستهترين
مورخين معاصر ايران، سيد احمد
کسروي و فريدون آدميت، مطرح
کردهاند و تعابيري بسيار تند به
کار بردهاند. اين دو هيچ ربطي به
فقه سنتي شيعي يا تعصب ديني
نداشتند.
براي مثال، فريدون
آدميت، با تعريض به
غلام عباس
آرام، وزير امور خارجه
دولتهای
متعدد در دوران محمدرضا شاه که بهائي و بهائيزاده و از عوامل
سرشناس بريتانيا در ايران بود،
نوشت:
«فرقه
بهائي يکپارچه دستگاه
بيگانهپرستي است. بهائيان از
اصول جهانبيني سخن ميرانند ولي
در معني و عمل مروج بيوطني
هستند. عباس افندي سخنگوي
جهانبيني خود را "عبد بها"
ميخواند به همان شيوه که پيروانش
خود را "غلام عباس"
مينامند. دفتر اعمال پليد اين
کسان و ايادي آنان آشکار ميسازد
که جملگي در زمره غلامان حلقه به
گوش بيگانگان باشند. از اينروست
که بهائيان و جهودان در ايران
منفورترين مردمان به شمار آيند.
در يک کلام، داستان باب با دعوي
امام زماني آغاز گشت و به مرام
بيوطني و اجنبي پرستي انجام
پذيرفت.» (فريدون آدميت، اميرکبير
و ايران، چاپ هشتم، خوارزمي،
1378، صص 457-458)
نتيجه عرايض بنده اين
است که پديده بهائيت را به سادگي
نميتوان تحليل کرد؛ پيچيده تر از آن
است که تصور ميرود. ميتوان شعارهايي
داد که ديگران به به و چه چه کنند ولي
در قبال اين شعارها و پيامدهاي آن
مسئوليم. مسئله بهائيت مسئله يک فرقه
ديني نيست؛ مسئله يک سازمان سياسي است
که بعنوان کهنترين و منسجم ترين
سازمان سياسي ايران شناخته ميشود. با
اجازه دوستان، اين بحث را خاتمه
ميدهم.
پايان بحث: شنبه، 11 تير 1390/ 2
ژوئيه 2011، ساعت ساعت 1:58 صبح
انتشار در وب: شنبه، 11 تير، ساعت
5:20
صبح