زمانيکه از
سازمان قبيلهاي يونان باستان سخن ميگوئيم
شايد در ذهن جامعهاي بسيط و مبتني بر مساوات
عشيرهاي جلوهگر شود. اين تصوير در مورد
جامعه آتن صادق نيست.
نظام قبيلهاي
آتيک نظامي طبقاتي بود و در سازمان کهن آن
اعضاي 360 عشيره (گنوس) آتني از نظر منزلت
اجتماعي[1]
به سه طبقه تقسيم ميشدند:
طبقه سواران
که مالک اسب بودند و ميتوانستند در جنگها
سوارهنظام تدارک ببينند؛
طبقه گاوداران
که هر يک داراي دو گاو بودند و براي تشکيل
پيادهنظام سنگين آمادگي داشتند؛ و
طبقه
کارگران مزدور
که دستههاي سبک پياده را تشکيل ميدادند.[2]
با توسعه
اقتصاد آتيک اين قشربندي بدوي به يک ساختار
طبقاتي واقعي فراروئيد. طبق روايت پلوتارک،
اعضاي قبايل آتن به سه طبقه تقسيم ميشدند:
اوپاتريدها[3]
(اشراف قبيله)، دميورژها[4]
(صنعتگران و بازرگانان)، ژئومورها[5]
(کشاورزان خردهپا و پيشهوران و کارگران).
واژه
"دموس" (مردم، خلق) دربرگيرنده طبقات دو
و سه بود.
اشراف
قبيلهاي آتيک (اوپاتريدها) در طول چند سده با
بهرهگيري از منزلت اجتماعي خود مرغوبترين
اراضي پوليس را تصاحب کردند و به يک اشرافيت
زميندار و رباخوار بدل شدند. زارعين يا
اراضيشان را به آنان فروختند و براي تجارت و
صنعتگري و کارگري به شهر آتن رفتند، و يا
بهعلت بدهي نه تنها اراضي آنها به تملک
اشراف زميندار درآمد بلکه خود و خانوادهشان
به بردگي گرفته شدند. اين همان تحولي است که
ارسطو در قانون اساسي آتن به آن اشاره کرده
است:
در اين زمان نه
تنها قانون اساسي [آتن] در تمامي جنبهها
اليگارشيک بود بلکه طبقات فقيرتر، اعم از مرد
و زن و کودک، برده ثروتمندان شدند... تمامي
اراضي در دست چند نفر قرار گرفت و اگر
کشاورزان قادر به پرداخت اجاره زمين نبودند
خود و فرزندانشان به بردگي گرفته ميشدند.[6]
آن بخش از
زارعين که در مزارع ماندند بهصورت دهقانان
مزدور يا اجارهدار (شش يک کار) به کشاورزي
ادامه دادند.
شهر آتن
مأواي اشراف قبيلهاي (اوپاتريدها)- که در
تجمل ميزيستند و بردگان و کارگران مزدور
اراضيشان را ميکاشتند و بازرگانان
نقدينگيشان را به کار ميانداختند- و طبقه
متوسط بازرگان و صاحب حرفه (دميورژها) بود که
از لحاظ ثروت در مرتبه پس از اوپاتريدها قرار
داشتند. اين طبقه متوسط نيز در جريان سودجويي
پايانناپذير خود زندگي را بر طبقه پائين تنگ
ميکرد و بهتدريج فرودستان بدهکار را به
بردگان تبديل ميکرد. در اواخر سده هفتم پيش
از ميلاد، مجموعه فشارهاي طبقاتي و فساد
اجتماعي آتن را به آستانه يک انفجار کشانيد.
پلوتارک مينويسد:
در آن زمان،
اختلاف ثروت ميان غني و فقير به اوج خود رسيده
بود تا بدان حد که بهنظر ميرسيد پوليس در
وضع واقعاً خطرناکي بهسر ميبرد و بهجز قدرت
استبدادي هيچ وسيله ديگري براي نجات آن از
آشوب وجود ندارد. همه مردم به ثروتمندان
بدهکار شده بودند. گروهي اراضيشان را بابت
بدهي... از دست داده بودند و ديگران جسمشان
را. اين گروه به اسارت گرفته شده، يا بهعنوان
برده در داخل آتن بهکار گرفته ميشدند و يا
به بيگانگان فروخته ميشدند. از آنجا که هيچ
منع قانوني وجود نداشت، برخي مجبور بودند که
کودکانشان را بفروشند و يا براي نجات از
قساوت طلبکاران از آتن بگريزند. ولي جسورترين
اين مردم متحد شدند و براي تغيير حکومت...
يکديگر را به مقاومت تشويق کردند...[7]
ولي انقلاب
نشد و سولون با اصلاحات خود اوضاع را تعديل
کرد:
سيزده سال بدين
منوال گذشت و در اين مدت اوپاتريدها پيوسته
دچار مخالفت شديد فقراي کوهستان و تعرضات
ملايم ساحلنشينان توانگر بودند. سرانجام
عقلاي هر سه دسته همداستان شدند و متفقاً
سولون را به رفع اختلاف طبقات سهگانه و
جلوگيري از انقلاب مأمور کردند. سولون از لحاظ
نسب با اوپاتريدها و از جهت مشاغل ايام جواني
با تجار منسوب بود و از اشعار وي چنين استنباط
ميشود که به آسايش و مال و خوشگذراني ميل
فراوان داشته و بدين سبب... با زندگاني جديد
آتن مأنوس بوده است.[8]
مضمون اصلي
اصلاحات سولون مشارکت طبقه بازرگان و شهرنشين
در حاکميت پوليس بود. اين طبقه، که از طريق
کولونيهاي ماوراءبحار و تجارت دريايي و
بردهگيري به ثروت رسيده بود، اکنون، بهرغم
اشرافيت کهن قبيلهاي، سهم خود را در اداره
پوليس ميخواست. اين طبقه بود که در عهد سولون
و پيسيستراتوس[9]
جبار در حکومت رخنه کرد و در عصر کليستنس و
پريکلس به اوج اقتدار خود رسيد. اين بافت
بغرنج طبقاتي سراسر تاريخ آتن را در سدههاي
ششم و پنجم پيش از ميلاد به صحنه توطئه و
دسيسه بر سر قدرت بدل ميساخت.
پيروزي
"دمکراسي" در آتن و پيدايش سازمان سياسي جديد،
که بهطور جدّي توسط کليستنس تحقق يافت،
بهسود طبقه پائين قبايل آتيک (ژئومورها) نبود
و به پر شدن فاصله طبقاتي نينجاميد. در سده
پنجم نيز ستيز طبقاتي در آتيک بهشدت جريان
داشت.[10]
کيتو، که در کتاب خود نسبت به آريستوکراسي
بريتانيا تعلق فراوان نشان ميدهد، در توجيه
اين نقطهضعف "عصر طلايي" آتن مينويسد:
بين فقير و غني
مرز سياسي بسيار صريح شد، اما تا چه اندازه
مرز اجتماعي هم وجود داشت؟ بهطور قطع ميتوان
گفت نه به اندازه موجود در ميان ما![11]
پوليس جامعهاي
قبيلهاي- ديني، با قشربندي طبقاتي دروني، بود
و همين اجتماع از ديد يوناني ملاک تمايز انسان
بهعنوان "حيوان داراي پوليس"، با فروتر از
انسان، "حيوان فاقد پوليس"، بهشمار ميرفت.
در محدوده جغرافيايي پوليس آتيک دو گروه از
اين "موجودات" ميزيستند که هر چند نقشي اساسي
در حيات پوليس داشتند ولي "شهروند"، يعني عضو
پوليس، بهشمار نميرفتند و از کليه حقوق
اجتماعي محروم بودند: "بيگانگان" (متکها)[12]
و بردگان.
متکها فقط
غيرهلنيها (بربران) و بردگان آزادشده نبودند.
حتي آن يونانياني که به دلايلي از پوليس خود
گسسته و به زيست در محدوده پوليس آتيک مجبور
بودند و آتنيهاي محروم شده از حقوق
"شهروندي"، که آتيميا[13]
خوانده ميشدند، نيز متک (بيگانه) بهشمار
ميرفتند. پوليس «واحدي بهمبافته و خصوصي»[14]
بود و بيگانه، هر که بود، به حريم آن راه
نداشت. آتني کسي بود که به يکي از گنوسهاي
آتيک تعلق داشت، تبارنامهاش او را به نياکان
آتيک ربط ميداد، و از پيوند معنوي با خدايان
آتيک برخوردار بود. فوستل دوکولانژ مينويسد:
بيگانه به کسي
اطلاق ميشد که در شعاير ديني پوليس راه نداشت
و از حمايت خدايان محروم بود و آنان را ستايش
نيز نميتوانست کرد زيرا خدايان فقط ادعيه و
قربانيهاي افراد پوليس خويش را
ميپذيرفتند... آتنيان کسي را که در پوليس
ديگر پذيرفته شده و شامل حقوق مدني آنجا گشته
بود نميپذيرفتند زيرا چنانکه عضو دو خانواده
بودن در يک حال امکانناپذير بود، عضو دو
پوليس گشتن نيز به حکم مذهب محال مينمود و
هيچ کس نميتوانست در آن واحد دو مذهب مختلف
را پيروي کند... بيگانه چون پيرو مذهب پوليس
نبود از حقوق مدني نيز استفاده نميتوانست،
چنانکه هرگاه به حدود مقدسي که کاهن براي
اجتماع مدنيون [اعضاي پوليس] رسم کرده بود قدم
ميگذاشت محکوم به مرگ ميشد. قوانين پوليس
درباره او بياثر بود و هرگاه جرمي مرتکب
ميگشت او را چون بندگان بيمحاکمه مجازات
ميکردند... در روم و آتن بيگانه را حق خريد
ملک و تأهل نبود و پوليس تأهل بيگانگان را
رسمي و قانوني نميدانست و طفلي را که از
ايشان بهوجود ميآمد حرامزاده محسوب
ميداشت... مذهب و قوانين ديني در نظر ايشان
بر عواطف و حتي بر منافع مادي ترجيح داشت. به
حکم مذهب خريد ملک بر بيگانگان ممنوع بود زيرا
جز افراد پوليس هيچ کس نميتوانست در زمين
مقدس پوليس سهيم گردد.[15]
معلوم نيست که
چرا غرب معاصر نظام "کاست" را نه در يونان و
روم باستان که در هند يافته است!
در يونان
باستان،
بردهداري
پردرآمدترين حرفه بود و نه تنها بازرگانان
طبقه متوسط بلکه اشراف قبيلهاي نيز بدان
اشتغال داشتند.
در اين دوران،
بازرگان با يک دزد دريايي تفاوتي نداشت.
دادوستدهاي بازرگاني غالباً به غارت و اسارت
خريداران سادهلوح، که سرانجام به بردگي
فروخته ميشدند، منجر ميگرديد.[16]
بهنوشته ارنست
بارکر، شارح ارسطو، تا زمان ارسطو و مدتي بعد
در مديترانه شرقي «راهزني» از پيشههاي همپايه
بازرگاني بهشمار ميرفت. ورکم، شارح ديگر
ارسطو، مينويسد که در شمال يونان راهزني از
«پيشههاي شريف» بود.[17]
خاندانهاي الکمائونيداي[18]
و سولون، دو خاندان سرشناس و مقتدر آرخون آتن،
از چنين بازرگاناني بودند.
منبع عمده
بردگي وارد کردن اسيران خارجي، دزدي دريايي و
جنگ بود. ساکنان سوريه، فريجي [آسياي صغير]،
ليدي و ساير سرزمينهاي آسيا و نيز مردم
کشورهاي شمال شرقي آسياي صغير (سيت)، تراکيه و
مصر قسمت عمده بردگان يوناني را تشکيل
ميدادند. تجارت ساحلي ايران يکي از مهمترين
و سودبخشترين رشتههاي بازرگاني بود. در خيو،
ساموس و افس بازارهاي وسيع بردگان وجود داشت
که در آن اسيران را گروه گروه از دزدان دريايي
ميخريدند تا آنان را به دولتهاي [پوليسهاي]
يونان قارهاي بفروشند. در تراکيه بردگان را
با نمک معاوضه ميکردند. نواحي تراکيه مدام
ميان خود در جنگ بودند و هرگز براي چنين
معاملهاي کمبود اسير نداشتند... هرودوت
درباره مردم اين سرزمين ميگويد که آنها
«عادت داشتند کودکان خود را به بيگانه
بفروشند.» پوليبيوس در مورد کشورهاي پونت
خاطرنشان ميسازد که «از جمله اشياء ضروري که
آنها تهيه ميکردند دام و تعداد زيادي برده
با کيفيت بسيار عالي بود.» کودکان بردگان و
کودکان سرراهي نيز به برده مبدل ميشدند.
بهعلاوه، در سراسر يونان رسمي بود که به پدر
و مادر اجازه ميداد کودکان خود را بفروشند.
در آتن تنها در يک مورد به اين کار دست
ميزدند: پدر ميتوانست دختر فاسد خود را
بفروشد. در آتن بدهکاران ناتوان از پرداخت وام
نيز گرفتار بردگي ميشدند. بندگي در قبال وام
در زمان سولون در آتن منسوخ شده بود ولي اين
رسم هنوز در مناطق ديگر يونان برقرار بود.
بالاخره، بردگي را دادگاهها بهعنوان کيفر
نيز تحميل ميکردند: از جمله در ليسي (آسياي
صغير) در قبال دزدي و در آتن در قبال
سوءاستفاده از حق تابعيت چنين کيفري برقرار
بود. بهاي برده متفاوت بود: آنهايي که تنها
با کارهاي ساده آشنايي داشتند 2 تا يک دوّم
مين و کساني که حرفهاي ميدانستند 3 تا 4 مين
ارزش داشتند. بردگان تجملي يا خدمتکار
(تفريحي) 10-15 تا 30 مين ميارزيدند. بنا بر
اسناد، يک برده مدير تا 40 مين خريدوفروش
ميشد.[19]
فرانکلين
نايت، استاد دانشگاه دولتي نيويورک، مينويسد:
در واپسين
سالهاي دوران کلاسيک يونان تجارت برده در
درياي سياه چنان اهميت اقتصادي يافته بود که
پوليبيوس، مورخ يوناني سده دوّم پيش از ميلاد،
ميگفت: برده در کنار رمه از «نيازهاي زندگي»
است. جامعه يونان تمامي ويژگيهاي يک جامعه
بردهدار واقعي را دارا بود. خانوادههاي
ثروتمند بازرگان در بردهداري سرمايهگذاري
ميکردند... بردگان يونان بخش عمده نيروي کار
در کشاورزي، معدن و صنايع را تشکيل ميدادند.
بردگان، خدمتکار خانگي، فروشنده و نگهبان
زندان بودند و حتي برخي وظايف انتظامي را به
عهده داشتند. بردگان يونان هم شامل يونانيان و
هم غيريونانيان (بربران) بودند.[20]
در چنين فضايي
ارسطو بهعنوان نظريهپرداز بردگي
طبيعي ظاهر شد. ارسطو برده را از «اقلام
دارايي» و «افزاري مقدم بر افزار
ديگر» ميدانست. او بردگي را به دو گونه
طبيعي
و
قانوني
تقسيم ميکرد: بردگي طبيعي بردگي آدمياني است
که «طبعاً بردهاند» و به «حکم قوانين طبيعت»
بندگي «برايشان هم سودمند است و هم روا.»
بردگي قانوني آن بردگي است که طبق اين قانون
همگاني برقرار ميشود: «غنايمي که در جنگ
بهدست ميآيد از آن پيروز است.»[21]
هم در ويل
دورانت و هم در کيتو تمايلي آشکار به کم اهميت
جلوه دادن نقش بردهداري در يونان باستان به
چشم ميخورد. دورانت مدعي است که کارگران آتن
اکثراً مردم آزاد بودند و «بردگان اقليتي
محسوب ميشدند.»[22]
او براي اثبات مدعاي خود به تاريخ عهد باستان
اثر ادوارد ماير (1884) ارجاع داده است. کيتو
توجيهگرانه مينويسد: «يونانيان همچون همه
ملل متمدن باستان و بسياري از ملل ديگر بعد از
خود بردهدار بودند.» او ميافزايد:
اولا، در
کشاورزي بردهداري وجود نداشت: اين سنت هنوز
پا بر جا بود که شهروند براي خود زمين داشته
باشد و بردهداري در کشاورزي خُرد سودي نداشت
زيرا برده تقريباً همانقدر مصرف ميکرد که
توليد ميکرد. کشاورزاني که وضعشان خوب بود،
همچون همتاهاي خود در شهر، چند بردهاي داشتند
که اغلب براي کارهاي شخصي و خانه استفاده
ميشدند. آتني که به خريد ميرفت بردهاي، در
حد استطاعت، براي حمل اجناس با خود ميبرد و
يک يا دو برده، زن و مرد، در خانه بودند که
کارشان خانهشاگردي و پرستاري بچه بود.
اين
بردگان به سهولت زندگي ميافزودند و تا حدي
موجب ارتقاء تمدن ميشدند؛ درست همانطور که
خدمهاي که ما در اختيار داريم زنان طبقه
متوسط را قادر ميسازند که بعدازظهرها
ورقبازي کنند و اساتيد کتاب بنويسند.[23]
از سده نوزدهم
تا به امروز از جمعيت و تعداد بردگان در يونان
آمار متعدد و متفاوتي ارائه شده و در اين
زمينه مناقشات جدّي بوده است. در واقع، اگر
قول يونانيان و روميان معتبر باشد، آمار آنان
از وسعت حيرتانگيز دامنه بردهداري در يونان
باستان حکايت ميکند: ارسطو تعداد بردگان
پوليس آيگينا را 470 هزار نفر ذکر کرده؛ و
تيمايوس،[24]
مورخ سيسيلي سده چهارم پيش از ميلاد، تعداد
بردگان پوليس کورنت را 300 هزار نفر گزارش
کرده است. آتنايوس،[25]
نويسنده يوناني سده دوّم ميلادي، مدعي است که
طبق سرشماري که در سال 317 پيش از ميلاد در
آتن انجام شد، جمعيت اين پوليس مرکب از 21
هزار "شهروند"، 10 هزار بيگانه و برده آزاد
شده، و 400 هزار برده بود. و سويداس،[26]
فرهنگنامهنويس سده دهم ميلادي، تعداد بردگان
مرد آتن را به تنهايي 150 هزار تن ميداند.
در سدههاي
نوزدهم و بيستم نيز از تعداد بردگان آتن ارقام
درشتي ارائه شده است. فريدريش انگلس جمعيت آتن
را «در اوج خجستگي آن» چنين ميداند:
1- "شهروندان"
آتني و زنان و فرزندان آنها: 90,000 نفر؛
2- وابستگان
(مهاجران و بردگان آزاد شده): 45،000 نفر؛
3- بردگان (از
هر دو جنس): 365،000 نفر.[27]
گروهي از
مورخين معاصر غربي با چنين ارقامي موافق
نيستند و تعداد بردگان را اغراقآميز
ميدانند. پروفسور گوم انگليسي در کتاب جمعيت
آتن[28]
بر اساس محاسبات پيچيده جمعيت آتن پيش از جنگ
پلوپونزي را چنين برآورد کرده است: تعداد مردان
آتني بالاي 18 سال 45،000 تن و بر اين اساس کل
جمعيت آتني حدود 100،000 تن؛ تعداد بيگانگان
28،500 تن؛ تعداد بردگان 125،000 تن. بهگمان
گوم، از بردگان آتن 65،000 نفر برده خانگي
بودند، 50،000 نفر در صنايع و 10،000 نفر در
معادن اشتغال داشتند. کيتو پس از ذکر و تأييد
اين ارقام مينويسد: «رفتار آتنيان با بردگان
معادن بينهايت شقاوتآميز بود که
تنها لکه
مهم سياه بر دامن بشردوستي آتنيان است.»[29]
در واقع، اين تنها لکه ننگي است که پروفسور
کيتو حاضر است بر دامان «بشردوستي» آتنيان
ببيند!
با توجه به
ابعاد جغرافيايي سرزمين کوچکي چون آتيک، با
مساحت کمتر از 3000 کيلومتر مربع، جمعيت ارائه
شده بهوسيله گوم واقعبينانه بهنظر ميرسد.
بهرروي، چه تعداد بردگان ساکن آتيک را 125
هزار تن بدانيم و چه بيشتر، بايد به نکته
ظريفي توجه کنيم که ويل دورانت به آن اشاره
کرده است:
بالا رفتن اين
ارقام شايد بدان سبب است که بردگاني که موقتاً
در بازارهاي کورنت و آيگينا و آتن براي فروش
عرضه شده بودند نيز جزء آن آمده است.[30]
در واقع، تعداد
بردگان مقيم شاخص ابعاد بردهداري آتن باستان
نيست. بسياري از اشراف و بازرگانان آتني
بيشتر تاجر برده بودند تا بردهدار؛ و در
نتيجه هماره انبوهي از بردگان در بازارهاي آتن
و ساير پوليسهاي يونان در حال مبادله بود.
بهنوشته ويل دورانت، در دلوس معمولاً روزانه
يک هزار برده فروخته ميشد و کيمون پس از جنگ
ائورومدن 20 هزار اسير جنگي را به بازار
بردهفروشان برد.[31]
قسمت شانزدهم
2- دورانت، همان مأخذ، ص 130.
7-
Plutarch's Lives, Edited by
A.H. Clough, The Project Gutenberg
Etext, October 1996.
8-
فوستل دوکولانژ، همان مأخذ، ص 294.
10-
بنگريد به: دورانت، همان مأخذ، صص
310-317.
11-
کيتو، همان مأخذ، ص 382.
15-
فوستل دوکولانژ، همان مأخذ، صص
199-202.
16- و. دياکوف، س. کووالف، تاريخ جهان
باستان، ترجمه صادق انصاري، عليالله
همداني، باقر مؤمني، تهران: نشر
انديشه، 1353، ج 2، ص 57.
17-
ارسطو، همان مأخذ، ص 19.
19-
دياکوف، همان مأخذ، ص 105.
20-
Franklin W. Knight,
"Slavery",
Americana, 1985, vol. 25, p. 19.
21-
ارسطو، همان مأخذ، صص 7-17.
22-
دورانت، همان مأخذ، ص 131.
23-
کيتو، همان مأخذ، صص 211-212.
27-
انگلس، همان مأخذ، ص 166.
28-
A. W. Gomme, Population of Athens,
Oxford University Press, 1933.
29-
کيتو، همان مأخذ، ص 212.
30-
دورانت، همان مأخذ، ص 308.
31-
همان مأخذ، صص 308-309.