"نظريه توطئه" و فقر روش ‏شناسي

در تاريخنگاري معاصر ايران

(ويرايش دوّم)

قسمت هشتم

عبدالله شهبازي

احمد اشرف اظهارات ارتشبد سابق حسين فردوست درباره سِر شاپور ريپورتر را «توطئه‌پردازي» و «افسانه‌هاي شگفت‌انگيز» مي‌خواند و در اين باره نه تنها هيچ استدلالي ارائه نمي‌دهد بلكه از ورود جدّي به بحث نيز پرهيز مي‌كند. و عجيب اينجاست كه وي هيچ اشاره‌اي به اردشير ريپورتر و وصيت‌نامه جنجالي او، و صحت و سقم اين سند تاريخي، نمي‌كند؛ و حال آن‌كه اين سند مي‌توانست برجسته‌ترين مصداق تحليل او در زمينه بيماري توطئه‌پردازي "ما ايرانيان" باشد.

امروزه، پس از پايان جنگ سرد، فضاي مناسبي فراهم آمده تا پژوهشگران تاريخ معاصر با نقش شبكه‌هاي پنهاني در تحولات سياسي بيش از گذشته آشنا شوند و بدينسان حيطه پژوهش تاريخي را به تحولات آشكار محدود نكنند. در نخستين سال‌هاي پس از فروباشي اتحاد شوروي پرده از راز شبكه‌هاي پنهاني برداشته شد كه از نخستين سال‌هاي دهه 1950 توسط سيا و ناتو در برخي كشورهاي اروپايي سازمان يافته بود. اعترافات آندروئوتي، نخست‌وزير وقت ايتاليا، درباره اين شبكه شوك عظيمي بر افكار عمومي و محافل سياسي غرب وارد ساخت. بي‌شك، از اين پس مورخ تاريخ معاصر نمي‌تواند از كنار نقش اين‌گونه شبكه‌هاي پنهان به سادگي بگذرد.

در اوايل ماه نوامبر 1990، در پي فشار حقوقدانان ايتاليا براي افشاي راز ترورهاي سياسي 20 ساله اخير اين كشور و ارائه يك سند سرّي به پارلمان ايتاليا، جوليو آندروئوتي مجبور شد در برابر مجلس به وجود يك سازمان سرّي در اين كشور اعتراف كند. او در معرفي اين سازمان گفت: «اين شبكه مخفي متشكل از شهرونداني است كه با وسواس خاص انتخاب و براي خرابكاري، تبليغات و جنگ‌هاي چريكي آماده شده‌اند.» طبق اظهارات آندروئوتي، اين شبكه، كه به نام "گلاديو" خوانده مي‌شد، از سال 1951 به منظور مقابله با اشغال احتمالي قاره اروپا توسط اتحاد شوروي شكل گرفت و تا بدانجا گسترش يافت كه «هم‌اكنون» هزاران زن و مرد ايتاليايي در آن به فعاليت مشغول‌اند. به گفته آندروئوتي، رهبر حزب دمكرات مسيحي كه در سال‌هاي 1966-1969 معاون وزارت دفاع اين كشور بود، اين شبكه در كشورهاي بلژيك، هلند و فرانسه نيز سازماندهي شده است. اين شبكه تا بدانجا پنهان بود كه حتي بتينو كراكسي، رهبر حزب سوسياليست ايتاليا كه در سال‌هاي 1983-1989 نخست‌وزير اين كشور بود، از وجود آن اطلاع نداشت. به دنبال اين حادثه، افشاگري‌هاي فراواني صورت گرفت؛ از جمله ريچارد برنك، مأمور پيشين اطلاعاتي، اعلام كرد كه «لژ فراماسونري P2 يك ساختار موازي ناتو بود و سازمان سيا ماهي ده ميليون دلار براي فعاليت آن مي‌پرداخت.» لژ P2 كانوني است پنهان از نخبگان بلندپايه ايتاليا. يكي دو سال پيش از اين حادثه گفته مي ‏شد در آن 152 مقام بلندپايه دولتي و 195 افسر عاليرتبه نظامي (از جمله ژنرال و درياسالار) عضويت دارند. از درياسالار توريسي[1] و درياسالار بيريندلي[2] (فرمانده نيروهاي دريايي ناتو) به عنوان اعضاي سازمان ماسوني فوق نام برده مي ‏شد.[3] همچنين افشاگري‌هايي درباره رابطه ليچيو جلي،[4] استاد اعظم لژ P2 ، با شبكه گلاديو و پرداخت كمك‌هاي مالي آمريكائيان به وي صورت گرفت.

براي بسياري از ناظران سياسي در ايتاليا كمترين شكي نيست كه گلادياتورها، تحت كنترل سازمان اطلاعات نظامي، بسياري از عمليات تروريستي را كه بين سال‌هاي 1969 تا 1974 در ايتاليا انجام گرفته است، رهبري يا تحريك يا سازماندهي كرده‌اند... يكي از گلادياتورهاي سابق در مصاحبه‌اي اعلام داشت: بر حسب شرايط ما تروريست‌هاي چپ يا راست افراطي را تحريك يا از عملياتي منصرف مي‌كرديم. از برپايي اعتصاب حمايت، يا به از هم پاشيدگي آن كمك مي‌كرديم، حمله مسلحانه پليس يا ارتش را سازمان مي‌داديم.[5]

 

فردوست در خاطرات خود به سازماني مشابه اشاره كرده است. داده‌هاي ارزشمند و منحصربه‌فرد فردوست در اين زمينه تشابه جدّي اين‌گونه فعاليت‌ها را در ايران با سازمان گلاديو نشان مي‌دهد و ثابت مي‌كند كه «سازمان بي‌سيم» مندرج در خاطرات فردوست جزيي از يك طرح جهاني ايجاد شبكه‌هاي پنهاني در دوران جنگ سرد بوده است. «سازمان بي‌سيم»، كه سرويس اطلاعاتي بريتانيا در ايران سازمان داد، مانند گلاديوي ايتاليا و سازمان‌هاي مشابه پنهاني در اروپا، به جاسازي اسلحه و مهمات در نقاط مختلف كشور اشتغال داشت. فردوست مي‌نويسد:

سازمان بي‌سيم يك سازمان كاملاً مخفي بود كه انگليسي‌ها بر اساس تجربيات نهضت مقاومت فرانسه به تدوين آئين‌نامه آن پرداخته و در مرحله اول در خاك انگلستان و ايرلند به تشكيل آن دست زده و سپس به ايجاد آن در برخي كشورهاي مورد نظر پرداختند. اين آئين‌نامه چنين بود كه در شرايط صلح بايد به‌تدريج خانه‌هاي امن در سراسر كشور، با پوشش بسيار بالا و در نهايت اختفا، تهيه شود. در هر خانه يك يا دو بي‌سيم بسيار قوي در جاسازي كاملاً مناسب و غيرقابل كشف مستقر شود. در هر خانه يك بي‌سيم‌چي ورزيده با خانواده‌اش در پوشش كاملاً موجه سكني داده شود تا در طول سال‌ها در محيط خود كاملاً جا بيفتد. به‌تدريج در نقاط معين دفينه‌هايي شامل سكه طلا و اسلحه نيز پنهان شود. پس از اشغال كشور توسط نيروي دشمن اين پايگاه‌هاي بي‌سيم به مراكز واحدهاي مخفي ارتش آزاديبخش تبديل مي‌شود و هر واحد مي‌تواند با دسترسي به دفينه‌ها، كه نقشه آن از مركز اطلاع داده مي‌شود، امكانات مالي و تسليحاتي خود را تامين كند و به عمليات پارتيزاني دست زند و در عين حال از طريق بي‌سيم فعاليت اطلاعاتي بالايي را انجام دهد.[6]

اين توضيحات روشن مي‌كند كه شبكه گلاديو در ايتاليا، و شبكه‌هاي مشابه در ساير كشورهاي جهان، يك واقعيت جدي تاريخي است. و نيز اين واقعيت پژوهشگر تاريخ معاصر را متوجه مي‌سازد كه پيش‌نمونه‌هاي اين‌گونه شبكه‌ها را در گذشته، در سده نوزدهم و اوايل سده بيستم، نيز مي‌توان رديابي كرد و نقش آنان را در تحولات سياسي كاويد. اينها همه واقعيت‌هاي دنياي معاصر است. ترسيم اين واقعيت‌ها نبايد شگفت‌انگيز جلوه كند؛ شگفتي در اين است كه بر اين واقعيات چشم بنديم و شگفت‌انگيزتر اين‌كه توجه به اين پديده‌ها را به پارانوياي سياسي منتسب كنيم.

پيتر رايت در خاطرات خود از توجه لرد ويكتور روچيلد به توليد نوع خاصي از گريس در آزمايشگاه‌هاي مجتمع نفتي رويال داچ شل، كه براي پنهان كردن اسلحه در زير خاك به مدت طولاني كاربرد دارد، سخن مي‌گويد. زمان توليد اين نوع گريس با زمان ايجاد شبكه‌هاي سرّي در اروپا و ايران مقارن است. انطباق اين داده‌ها روشن مي‌كند كه استفاده وسيع سرويسهاي اطلاعاتي بريتانيا از اين ماده به چه منظور بوده و طراحان اين ماجرا چه كساني بوده‌اند. پيتر رايت مي‌نويسد:

روچيلد پيشنهاد كرد برخي از واحدهاي تحقيقاتي و آزمايشگاه‌هاي زير نظر خود را [در مجتمع رويال داچ شل] در اختيار MI-5 قرار دهد و كار روي چند موضوع فني مختلف، از جمله توليد يك نوع گريس ويژه براي حفظ ابزاري كه بايد مدت‌ها زير خاك مخفي بماند، را شروع كند. گريس مورد نظر خيلي زود تهيه شد و MI-5 و MI-6 در موارد زيادي از آن استفاده مي ‏كردند.[7]

لرد ويكتور روچيلد همان كسي است كه در ظهور و سقوط سلطنت پهلوي ارتباطات او را با شاپور ريپورتر شرح داده‌ام. ويكتور روچيلد، كه در مارس 1990 درگذشت،[8] نيز افسانه و قصه جن و پري نيست؛ شخصيتي است واقعي كه در همين زمين و در همين زمانه مي‌زيست. لرد روچيلد در دولت ادوارد هيث ستاد مركزي بررسي سياست‏هاي دولت بريتانيا[9] را پايه گذارد؛ نهادي از انديشمندان برجسته جوان كه تنها در دوران رياست روچيلد در اوج درخشش بود؛ پس از كناره‌گيري او به انحطاط گراييد و سرانجام منحل شد. توصيفي كه از لرد روچيلد ارائه مي ‏شود، او را به‌مثابه شخصيتي برجسته و استثنايي جلوه ‏گر مي ‏سازد كه در عين حفظ استقلال خود مغز متفكر و هدايتگر دولت هيث بود. بيهوده نيست كه مجمع فوق به‌طور ساده Think Tank (مخزن انديشه) ناميده مي‌شد. تمامي درهاي وايت‌هال (كاخ نخست وزيري انگليس) هماره به روي روچيلد گشوده بود. يادداشت‌هاي او با حروف و پوشش قرمز عرضه مي‌شد تا به سادگي از مكاتبات اداري متعارف قابل تميز باشد.[10] اعتبار، و به تبع آن نفوذ، روچيلد در ميان دولتمردان طراز اول دنياي غرب تا بدان حد است كه مارگارت تاچر از او به عنوان كسي كه «بيشترين احترام» را برايش قايل است ياد مي‌كند.[11] امروزه مي‌دانيم كه روچيلد در دولت خانم تاچر مشاور غيررسمي نخست‌وزير در امور امنيتي بود. پيتر رايت درباره روچيلد چنين مي‌نويسد:

در سال 1958... هاليس [سِر راجر هاليس رئيس وقت MI-5] مرا با مردي به‌نام ويكتور روچيلد آشنا كرد كه براي پيشرفت كار سرويس و مدرن كردن آن خدماتي بيش از حد انجام داد... من شك دارم در زندگي با شخص ديگري، كه به اندازه ويكتور روچيلد مرا تحت تأثير قرار داده باشد، برخورد كرده باشم. او يك دانشمند برجسته، عضو آكادمي سلطنتي، متخصص گياه‌شناسي و جانورشناسي و يك كارشناس برجسته در مطالعات مربوط به شناخت ساختمان اسپرماتوزوئيد بود. اما او خيلي بيشتر، بيش از يك دانشمند صِرف، بود. ميزان تماسها و آشنايي او در سياست، در امور اطلاعاتي، با بانكداران، با غيرنظاميان دولتي، و با خارجيان شگفت‌انگيز بود. هيچ موضوعي در انگليس وجود نداشت كه از چشمان تيزبين او مخفي بماند... به زودي دريافتم كه او علاقه‌اي مفرط به دنياي پر از دسيسه جاسوسي و عمليات مخفي دارد...[12]

 

پيتر رايت در خاطراتش از تيم سه نفره لرد ويكتور روچيلد، سِر ديك وايت و سِر شاپور ريپورتر نيز سخن گفته است. او مي‌نويسد:

[ويكتور روچيلد] با استفاده از دوستي‌اش با شاه ايران و اداره برخي از عوامل جاسوسي در خاورميانه، كه آن‌ها را بطور شخصي و براي ديك وايت كنترل مي‌كرد... مانند سِر ريپورتر كه رل تعيين‌كننده‌اي در عمليات خاورميانه‌اي MI-6 در سال‌هاي دهه 1950 داشت، روابط خود را با دستگاه اطلاعاتي انگلستان حفظ مي‌كرد... يك بار ديگر ويكتور و ديك وايت درون هيئت دولت تيمي تشكيل دادند... آن‌ها توان خود را روي هم گذاشتند تا سازمان اطلاعاتي انگلستان را به بالاترين حد ترقي‌اش در دوران پس از جنگ [جهاني دوّم] برسانند.[13]

در آرشيوهاي ايراني اسناد متعددي موجود است كه رابطه نزديك لرد ويكتور روچيلد، و همسرش (ترزا مايور)، و سِر ديك وايت (رئيس وقت MI-6) را با سِر شاپور ريپورتر و نيز رابطه صميمانه آنان را با امير اسدالله علم مسجل مي‌سازد. از جمله اين اسناد، و فقط به عنوان نمونه، به موارد زيرين مي‌توان اشاره كرد:

1. كارت دعوت لرد ويكتور روچيلد براي شاپور ريپورتر بمنظور شركت در يك ميهماني كاملاً خصوصي با حضور روچيلد و همسرش، سِر ديك وايت و همسرش، شاپور ريپورتر و همسرش و چهار نفر ديگر در 11 نوامبر 1969 به افتخار شاپور ريپورتر. محل برگزاري ميهماني رستوران Mirabelle لندن است.[14]

2. تلگراف تبريك ويكتور و تِس روچيلد (ترزا مايور) به شاپور ريپورتر به مناسبت دريافت نشان شواليه‌گري.[15]

3. تلگراف ويكتور روچيلد از لندن به شاپور ريپورتر در تهران به منظور دعوت از اسدالله علم براي شكار.[16]

4. نامه دوستانه مورخ 5 دسامبر 1972 ويكتور روچيلد به شاپور ريپورتر و تشكر از او به خاطر ميهمان‌نوازي ‏ها و همكاري‏ هايش در سفر به ايران به ‏همراه ياكوب روچيلد پسرش (لرد روچيلد كنوني).[17]

و بالاخره، در همين زمينه ارائه دو سند ديگر شايد تصويري جامع‌تر به دست دهد:

نخست، عكس حسنعلي منصور كه نامبرده با دستخط خود آن را چنين به شاپور ريپورتر اهدا نموده: «تقديم به دوست عزيز و استاد و راهنماي خودم شاپور ريپورتر- حسنعلي منصور (امضا)- تهران- 1340.»[18]

دوم، نامه مورخ 22 بهمن 1353 اردشير زاهدي به شاپور ريپورتر. اردشير زاهدي مي‌نويسد:

 از محبت و ژانتي‌يس [لطفي] كه به من كردي ممنون هستم و اميدوارم در مقابل شخصيتي كه سايه خداي من است و عزيزتر از جان من است لياقت كار را داشته باشم.[19]

 

چنان‌كه عبارت نشان مي‌دهد، منظور اردشير زاهدي، سفير ايران در واشنگتن و داماد پيشين شاه، تشكر از توصيه‌اي است كه شاپورجي به سود وي به محمد رضا پهلوي كرده است. آيا اين دو سند ما را به اين نتيجه رهنمون نمي‏كند كه نفوذ و اقتدار شاپور ريپورتر در دربار پهلوي بيش از حسنعلي منصور و اردشير زاهدي بود؟

توجه به توطئه كانون‌هاي پنهان قدرت، زرسالاران مقتدر و جهانوطني كه در باشگاه‌ها و محافل دربسته خويش گرد آمده‌اند و با اهرم نيرومند مالي خود بر مقدرات جهان امروزين چنگ انداخته‌اند، يك پارانوياي ايراني نيست؛ جهاني است. جهان سومي نيست، غربي نيز هست. اين توجه مي‌تواند معقول و مستدل باشد و مي‌تواند راه اغراق بپيمايد و به انواع توّهم‌ها آلوده شود؛ ولي اين وَهم‌آلودگي را نمي‌توان دليلي بر واهي بودن بنيادهاي عيني توجه فوق دانست. آنچه اين تصوير را به وَهم مي‌آلايد عدم امكان دستيابي به حريم بسته اين كانون‌ها، عدم امكان دستيابي به اسناد پنهان و فقدان تك ‌نگاري‌هاي جدي پژوهشي در اين حوزه است. به عبارت ديگر، موضوع تحقيق به‏ گونه‌اي است كه لاجرم راه را براي فرضيه‌سازي، گاه در حد تخيل و پنداربافي صِرف، هموار مي‌كند. ولي آيا اين دليل موجهي است كه ما نفسِ وجود پلوتوكراسي مقتدر جهان معاصر را نفي كنيم و منكر تأثير شبكه‌هاي سلطه آنان شويم؟

در نيمه دوم سده نوزدهم روچيلدها در غرب و ساسون‌ها در شرق با ايجاد امپراتوري‌ مالي جهانوطني خويش و با دسيسه‌هاي پيچيده مالي و سياسي، كه راه را براي گسترش اقتدار آنان هموار مي‌ساخت، به موضوع انواع افسانه‌پردازي‌هاي وَهم‌آلود بدل شدند. گذشت زمان لازم بود تا اين پديده را از اغراق‌ها و افسانه‌ها بپيرايد و چهره واقعي آنان را به تاريخ عرضه كند. ولي امروزه نيز نقش تاريخي روچيلدها و ساسون‌ها همچنان يگانه است و پيرايش آن از توهمات از عظمت اين آميزه دسيسه و قدرت سياسي و مالي نكاسته است. امروزه روچيلدها و ساسون‌ها افسانه نيستند، موجوداتي زميني هستند كه پژوهشگر تاريخ معاصر مي‌تواند دامنه اقتدار آنان را بررسي و واقعيت را از توّهم تفكيك كند. امروزه، اسناد بر برخي از افسانه‌هاي گذشته مُهر تأييد مي‌زند و اهميت پديده فوق را تا بدان حد اثبات مي‌كند كه پل جانسون در كتاب يكهزار صفحه‌اي و ارزشمند خود درباره پيدايش تمدن جديد غرب عمليات پيچيده مالي روچيلدها را «عاملي كليدي در پيدايش دنياي نوين» مي‌خواند.[20]


قسمت نهم


1.  Torrisi

2.  Birindelli

3.  Zamoisky, ibid, p. 14.

4.  Licio Gelli

5.  راه ‌آزادي (چاپ خارج از كشور)، شماره 6، آبان- آذر 1369، ص 10.

6.  ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 1، ص 355.

7.  پيتر رايت، همان مأخذ، ص186.

8. "Nigel West" [Rupert Allason], The Faber Book of Espionage, London: faber & faber, 1995, p. 196.

9.  Central Policy Review Staff (CPRS)

10.  John Campbell, Edward Heath, A Biography, London: Jonathan Cape, 1993, pp. 317-325.

11.  Margaret Thatcher, The Downing Street Years, London: HarperCollins, 1993, p. 646.

12.  پيتر رايت، همان مأخذ، صص 185-186.

13.  همان مأخذ، صص 536-537.

14.  تهران، مركز اسناد موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 12-29/129 الف.

15.  همانجا، سند شماره 39-29/129 الف.

16.  همانجا، سند شماره 37-29/129 الف.

17.  همانجا، سند شماره 15-29/129 الف.

18.  همانجا، واحد عكس، شماره1977 ب 1.

19.  همانجا، سند شماره 8-271/129 الف.

20.  Paul Johnson, The Birth of Modern, World Society 1815-1830, London: Phoenix, 1992, p. 851.


Sunday, June 26, 2011 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.