متن کامل مقاله به صورت فايل PDF (صفحه‌بندي با Adobe InDesign به همراه تصاوير و اسناد) 5/448 مگابايت

متن کامل مقاله به صورت فايل PDF (صفحه‌بندي با
 MS Word، بدون تصاوير و اسناد

(قسمت اوّل 601 کيلوبايت،

قسمت دوّم 603 کيلوبايت)

 

زندگي و زمانه علي دشتي

 

قسمت دوّم

شفق سرخ و غائله جمهوري

علي دشتي پس از آزادي از زندان، قريب به سه ماه با ميرزا حسين خان کمال‌السلطان، متخلص و مشهور به "صبا"، در روزنامه ستاره ايران همکاري کرد و سردبيري اين روزنامه را به دست گرفت. در اين زمان رضا خان سردار سپه، وزير جنگ، فشار بر مطبوعات را آغاز کرد؛ مدير ايران آزاد به تبعيد رفت و حسين صبا، مدير ستاره ايران، در قزاق‌خانه، در حضور شخص سردار سپه، دويست ضربه شلاق خورد. سردار سپه در اعلاميه خود هدف از تنبيه صبا را «پايان دادن به هرج‌و‌مرج‌هاي انفرادي» و «حفظ عالم مطبوعات» عنوان کرد.[12] ولي، در واقع، هدف تبديل صبا به ابزاري کاملاً مطيع براي تبليغات خود بود و موفق نيز شد.

در اين زمان تاريخ مطبوعات ايران يکي از پرهياهوترين ادوار خود را مي‌گذرانيد. چنان‌که در مقاله "دشتي را بهتر بشناسيد" خواهيم ديد، بازار پرونده‌سازي و ايراد اتهامات سياسي و اخلاقي پررونق بود و به‌ويژه متهم کردن ديگران به "وابستگي به انگليس" حربه‌اي کوبنده به‌شمار مي‌رفت و از اينرو رواج گسترده داشت. به تبع اين فضا، ارباب جرايد پرفروش از نفوذ فراوان برخوردار بودند و در بسياري موارد جريده خود را به ابزاري براي کسب ثروت بدل مي‌کردند. روزنامه‌نگاران بااخلاق نادر بودند. قلم‌فروشي رواج فراوان داشت و سطح نازل اخلاق سياسي و فردي تعارضي ژرف ميان گفتار و نوشتار با کردار واقعي و عملکرد روزمره روزنامه‌نگاران پديد آورده بود. بدينسان، مکتبي بنيان نهاده شد که بعدها، در سال‌هاي 1320، در روزنامه‌نگاراني چون محمد مسعود به اوج خود رسيد.[13] عين‌السلطنه فضاي مطبوعاتي تهران را در واپسين سال‌هاي سلطنت احمد شاه چنين توصيف کرده است:

روزنامه خيلي زياد شده، دکان و محل ارتزاق خوبي شده است. گويا چهل روزنامه هفتگي و يوميه چاپ مي‌شود. بعضي از جرايد هست که به همان نصب تابلو و نشر دو سه نمره قناعت نموده است. برخي فقط هفته‌اي يکي دو بار... چاپ و منتشر مي‌کنند. به همان اسم و دخول در جرگه جرايد و بعضي دخل‌هاي مختصر قانع مي‌باشند. عميدالملک مي‌گفت درست حساب کرديم هر روزنامه که روز چاپ شود پنجاه تومان خرج دارد. از تک‌فروشي و آبونمان هر قدر کوشش کنند بيش از سي تومان واصل نمي‌شود. بيست تومان در هر نمره ضرر است و اين ضرر با تمام آن خرج‌هايي که دارند تمام يا از سفارتخانه‌ها گرفته مي‌شود يا از مردم ديگر.

در منزل ما گفتند عصر جديد با پول انگليس چاپ مي‌شود. هرمز ميرزا خواست برائت ذمه او[14] را حاصل کند. گفت: کاغذش را انگليس‌ها دادند. (حالا طوري شده که از کاغذ روزنامه شناخته مي‌شود مال سفارت روس است يا انگليس.)[15]

اندي پيش سيد ضياءالدين طباطبايي، که از پيشينه‌اي مشابه با دشتي برخوردار بود، به يمن کودتاي فوج قزاق به قدرت رسيده و در مسند رياست دولت جاي گرفته بود. بنابراين، پيشه روزنامه‌نگاري در ميان جوانان جوياي نام خواهان فراوان داشت و مديريت روزنامه‌اي از آن خود آرزوي هر روزنامه‌نگاري بود. به تعبير عين‌السلطنه، «يک نفر سيد ضياء که مدير جريده بود رئيس‌الوزرا شد، حالا هر مدير روزنامه خيال رياست وزرا دارد.»[16]

در 11 اسفند 1300 آرزوي دشتي 28 ساله تحقق يافت و انتشار شفق سرخ را آغاز کرد. اين نشريه ابتدا سه شماره در هفته و از آذر 1304 به صورت يوميه بود. نويسندگان جوان و بااستعدادي چون غلامرضا رشيد ياسمي، سعيد نفيسي، نصرالله فلسفي و ديگران نويسندگي را در شفق سرخ دشتي مشق کردند و بعدها چهره‌هايي نامدار شدند. بنابراين، شفق سرخ را مي‌توان مکتبي سياسي، فکري و ادبي دانست که پرورش‌يافتگان آن در دهه‌هاي پسين بر فرهنگ ايران تأثيرات ژرف بر جاي نهادند. پيشکسوت و ستاره اين مکتب شيخ جوان دشتستاني بود. دشتي در سال 1352 نوشت:

رشيد [ياسمي] نخستين همکار من در شفق سرخ و بلکه مشوق و مؤيد من در تأسيس آن بود... رشيد به تهران منتقل شده بود. ستون انتقاد ادبي روزنامه، از همان شماره نخست، به رشيد اختصاص داشت. او سعيد نفيسي و چند تن از اهل ادب را به همکاري در شفق سرخ دعوت کرد، به‌طوري‌که حوزه دوستان و همکاران شفق سرخ از همان اوائل کار رونق گرفت. به‌تدريج و اندکي پس و پيش، نصرالله فلسفي، رضا هنري، مجتبي طباطبايي، رضا شهرزاد، محمود عرفان، محمد سعيدي، بديع‌الزمان فروزانفر، سيد احمد صاني نجفي (بهترين مترجم رباعيات خيام به عربي)، لطفعلي صورتگر، احمدي بختياري، ميرزا آقاخان فريار، سيد فخرالدين شادمان، يحيي ريحان و غيره گرد هم آمدند. حوزه‌اي دوستانه، که عباس خليلي اسم آن را "اقمار سرخ" گذاشته بود، رونق گرفت. در جمع ما، رشيد يکي از استوارترين دوستان به‌شمار مي‌رفت.[17]

فرج‌الله بهرامي،[18] رئيس کابينه وزارت جنگ و منشي رضا خان سردار سپه، نيز مخفيانه و با نام مستعار "ف. برزگر"‌ در شفق سرخ مي‌نوشت.[19] بهرامي چهل ساله رابط سردار سپه با دشتي و "اقمار سرخ" او بود. اين رابطه بعدها به دوستي نزديک بدل شد. در اوج ديکتاتوري رضا شاه دشتي و بهرامي با هم به زندان و تبعيد رفتند و اندکي پس از سقوط رضا شاه با هم حزب عدالت را به پا کردند.

در شماره‌هاي آغازين شفق سرخ واکنش دشتي به رفتار خشن و سرکوب‌گرانه رضا خان سردار سپه در قبال مطبوعات چنين بود:

آقاي سردار سپه، بخوانيد و به دقت هم بخوانيد زيرا از وقتي که متصدي وزارت جنگ شده‌ايد کمتر اين‌گونه کلمات به مسامع شما رسيده است... آقاي سردار سپه، آن روزي که مدير ستاره ايران را به امر شما شلاق زدند يک نفر به شما نگفت که اين رفتار در خاطره عموم ملت چقدر اثر سوء بخشيده است. آن روزي که مدير ايران آزاد به حکم شما تبعيد شد کسي اين‌قدر در راه دوستي شما فداکاري نداشت که از اصدار اين حکمي که به قلوب عناصر آزاديخواه يک صدمه غليظي مي‌زد، جلوگيري نمايد... در مملکتي که آزادي را به قيمت خون‌هاي مقدسي به دست آورده و حکومت را از محمدعلي ميرزا و درباريان و وزرا گرفته به قانون داده‌اند، آيا قضاوت در مندرجات جرايد از وظايف يک نفر نظامي به‌کلي خارج نيست؟ آقاي سردار سپه، من يک قلم بيش‌تر ندارم و آن را هم حکومت نظامي شما مي‌تواند در هم بشکند، و حالت روحيه‌ام نيز براي تحصن در هيچ جا و تشبث به هيچ بيگانه‌اي حاضر نيست؛ ولي، معذلک، چون نمي‌خواهم سرنوشت‌هايي نظير اسلاف شما منتظر شما بوده باشد، اين حقيقت خالي از آلايش را مي‌گويم... شما براي اجراي نيات خود و براي توسعه قواي نظامي و عظمت دادن ايران بايد نه تنها مطابق قانون و اصول حکومت ملّي ايران رفتار کنيد، بلکه دست به دست آزاديخواهان داده بناي استبداد و مفاسد موجوده اجتماعي را متزلزل کرده براي کليه مظاهر اجتماعي خود يک طرح تازه و جديدي بريزيد...[20]

اين نوشته را گاه به عنوان نمادي از نگرش منفي دشتي به رفتار اقتدارگرايانه سردار سپه در اوان کار شفق سرخ ذکر مي‌کنند. ولي، در واقع، شيوه سلوک رضا خان با مطبوعات، در فضاي آن روز، جايي براي دفاع از او باقي نگذاشته بود. جملات دشتي را بايد مقايسه کرد با شيوه خطاب فرخي يزدي- مدير روزنامه طوفان- به سردار سپه؛ و در اين مقايسه است که انتقاد دشتي نرم و همدلانه جلوه مي‌کند. در آن زمان، فرخي يزدي خطاب به رضا خان چنين مي‌سرود:

با مشت و لگد معني امنيت چيست                    با نفي  بلد  ماحي  امنيت    کيست

با زور مرا مگو که  امنيت  هست                     با ناله ز من  شنو که امنيت نيست

اندکي بعد، هواداري دشتي از سردار سپه بارز و بارزتر شد. شفق سرخ از اوّلين نشرياتي بود که الگوي جمهوري آتاتورکي ترکيه را فراروي ايرانيان قرار داد و پيشاهنگ غوغاي مستعجل جمهوري‌ رضا خاني شد؛ و اين آغاز اشتهار دشتي است. عين‌السلطنه در ذيل وقايع روزهاي اوّل دلو (بهمن) 1302 نوشت:

چند روز قبل جريده شفق سرخ نقل از جريده وقت آنقوره [آنکارا] نموده بود که ايران هم مشغول جمهوري شدن است و بسيار هم خوب است. پسره روزنامه‌فروش داد مي‌زد: جمهوري ايران. بعضي از علما و رؤساي تجار، اصناف، بعضي از رجال شديداً به رئيس‌الوزرا شکايت کردند که همان مشروطه ما را کفايت کرد، خواهش داريم دست از ما بردارند.[21]

و يک ماه بعد، در اوائل اسفند، دشتي را چنين معرفي کرد:

شفق سرخ (مديرش شيخ علي. اهل دشتستان. معمم. نويسنده ماهري است. عامل قوي سردار سپه. درست نمي‌شناسم. معروف نبوده است.) چون حالا مي‌خواهند سردار سپه به ميدان بيايد، امروز در شماره سال دوّم نمره 92 شروع به اين نغمه نموده است مثل آن‌که اوّل از جريده عثماني شروع به نغمه جمهوريت کرد.[22]

نمونه‌اي از تبليغات علي دشتي به‌سود رضا خان را در مقاله زير مي‌توان ديد که با عنوان "نامه‌اي از اصفهان" در شفق سرخ درج شد:

آقاي دشتي، اين صلاي جمهوريتي که از صفحات شفق سرخ در فضاي ما منعکس شد، مانند نفخه صور مردم را از اين خواب مرگ مانندي که يک قرن و نيم بر آن‌ها مستولي شده بود بيدار کرد. چشم‌هاي خواب‌آلوده آن‌ها باز شد. انظار متوجه فجايع و مظالم طولاني قاجاريه گشت... عدم لياقت و قابليت سلاله‌هاي چنگيز و هلاکو واضح شد. مردم فهميدند سيلاب نکبت و بدبختي از کجا به مرز و بوم کيخسرو سرازير شده است...

نويسنده "ناشناس" نامه، که در واقع خود علي دشتي است، در پايان آرزو کرد که «حضرت اشرف آقاي سردار سپه رئيس‌الوزرا» به عنوان «قائد دسته اصلاح‌طلب» به اين خواست مردم پاسخ مثبت دهد و «تقاضاي ملت را در برانداختن سلطنت ناميمون قاجاريه بپذيرد.»[23]

قسمت سوم


12.  عين‌السلطنه، همان مأخذ، ج 8، ص 6240.

عين‌السلطنه صبا را «بدزبان و ياوه‌گو» مي‌خواند و مي‌افزايد: «هر قدر هم حبس شده باز چاره او نشده است. بلکه اين شلاق‌ها چاره کند.» (همان مأخذ) او در جاي ديگر صبا را چنين معرفي مي‌کند: «برادرزاده مرحومان آقا عبدالباقي و آقا محمد امين ارباب [است] که آن دو برادر از تجار خوب طهران بودند. با همه مراوده‌اي که با خانواده ما داشتند، ما پدر اين صبا را نديده‌ايم. صبا خوشگل بود...» (همان مأخذ، ج 9، ص 6722) و در صفحات بعد از صبا به عنوان «نوکر ارباب جمشيد» ياد مي‌کند. (همان مأخذ، ص 6766) حسين صبا مدتي شاگرد ارباب جمشيد جمشيديان بود. صبا، اندکي پس از قتل عشقي، در اوائل مهر 1303 به سکته قلبي درگذشت و چون در اواخر عمر از مبلغان سردار سپه بود، برخلاف عشقي، جنازه‌اش در ميان لعن و طعن مردم تشييع و دفن شد. (بنگريد به توصيف عين‌السلطنه از مرگ صبا در: همان مأخذ، ج 9، ص 7178)

13.  پس از قتل محمد مسعود، مدير مرد امروز، رضا حکمت (سردار فاخر)، رئيس مجلس شوراي ملّي، گفت: «خدا رحمتش کند... با يک حقوق کمي مشغول اعاشه بود و با چند صد هزار توماني از دنيا رفت و با اشاعه فساد اخلاق پول‌هايي به‌دست آورد.» (مذاکرات مجلس، سه‌شنبه 20 ارديبهشت 1328.)

14.  متين‌السلطنه ثقفي مدير عصر جديد.

15.  عين‌السلطنه، همان مأخذ، ج 8، صص 6475-6476.

16.  همان مأخذ، ص 6425.

17.  علي دشتي، "ياسمي، نخستين همکار ادبي من"، اطلاعات، شماره 14220، ص 15. به‌نقل از: هوشنگ اتحاد، پژوهشگران ايران، تهران: فرهنگ معاصر، 1380، ج 3، ص 337.

18.  فرج‌الله بهرامي (دبيراعظم) منشي و رئيس دفتر رضا خان سردار سپه از زمان وزارت جنگ او و اوّلين رئيس دفتر مخصوص رضا شاه بود. بهرامي نطق‌هاي رضا خان را مي‌نوشت. او مؤلف سفرنامه مازندران و سفرنامه خوزستان است که به‌نام رضا شاه منتشر شد. بهرامي 70 ساله در سال 1330 در تهران درگذشت.

19.  عليرضا اعتصام [به‌کوشش]، به روايت سعيد نفيسي: خاطرات سياسي، ادبي، جواني، تهران: نشر مرکز، چاپ اوّل، 1381، صص 136، 297.

20.  شفق سرخ، شماره 10، 16 حمل 1301.

21.  عين‌السلطنه، همان مأخذ، ص 6674.

22.  همان مأخذ، ص 6689.

23.  همان مأخذ، صص 6689-6690.


Friday, February 20, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.