در سال 1992 کنگره آمريکا
قانوني تصويب کرد که اقدام «قربانيان عمليات تروريستي» به
طرح دعوي عليه «دولتهاي حامي تروريسم» در محاکم آمريکايي
و دريافت غرامت از ايشان را تسهيل ميکرد. هفت دولت، از
جمله ايران، به عنوان حاميان تروريسم معرفي شدند. در 4
سپتامبر 1997 بمبي در بازار بن يهودا، واقع در شهر
بيتالمقدس (اورشليم)، منفجر شد که به قتل چهار نفر و
مجروح شدن دهها نفر انجاميد. اين بمبگذاري انتحاري به
حماس نسبت داده شد. قربانيان اين حادثه، اعم از مجروحين يا
وراث مقتولين، عليه ايران شکايت کردند به اين بهانه که
گويا ايران به حماس کمک ميکند. در اين زمان، کتاب مهم
دکتر محمدقلي مجد درباره تاريخچه تاراج آثار باستاني ايران
در دوران رضا شاه به زبان انگليسي منتشر شد (انتشارات
دانشگاهي آمريکا، 2003) و در نيمه اوّل سال 1382 در وبگاه
خود آن را معرفي کردم. [1]
اين کتاب هماکنون با عنوان تاراج بزرگ: آمريکا و غارت
ميراث فرهنگي ايران به فارسي ترجمه و منتشر شده است.
[2]
انتشار کتاب دکتر مجد نگراني
شديدي در مقامات دانشگاه شيکاگو و ساير نهادهاي فرهنگي
آمريکا، که آثار باستاني ايران را يا از سارقين خريداري
کرده يا طبق معاهدات رسمي با حکومت وقت ايران به امانت
گرفته ولي بهرغم گذشت بيش از نيم قرن پس نداده بودند،
ايجاد کرد زيرا اسناد مندرج در اين کتاب آنان را در معرض
اتهام «خيانت در امانت» و «سرقت ميراث فرهنگي» قرار
ميداد. در نتيجه، در آوريل 2004/ ارديبهشت 1383، دانشگاه
شيکاگو، در اقدامي نمايشي، تنها سيصد لوح گلي از هزاران
قطعه اموال اماني ايران را پس داد. در اين زمان دولت آقاي
خاتمي بر سر کار بود و سيد محمد بهشتي رياست سازمان ميراث
فرهنگي را به دست داشت. مسئولين وقت سازمان ميراث فرهنگي
بهکلي با ماوقع و علل اين اقدام غيرمترقبه، و براي آنان
«عجيب»، از سوي دانشگاه شيکاگو بيگانه بودند و به اين دليل
از «حسننيت» آمريکائيان «بسيار سپاسگزار» شدند. آنان براي
آشنايي با جزئيات و اسناد و پيگيري حقوق ايران نه با دکتر
مجد تماس گرفتند و نه حتي از انتشار کتاب تاراج بزرگ و
تأثير آن بر محافل علمي- فرهنگي آمريکا مطلع بودند. در 15
ارديبهشت 1383 در يادداشتي اعتراضآميز نوشتم:
«خبرگزاري ميراث فرهنگي... اين پرسش را مطرح نکرد که
چرا دانشگاه شيکاگو طي سالهاي 1333-1357، که روابط
ايران و آمريکا در عاليترين سطوح بود، باقيمانده
الواح را به ايران بازنگردانيد و چرا اکنون بهناگاه
امانتدار شد؟ (چنانکه گفتيم، آخرين بار که بخشي از
الواح فوق به ايران بازپس داده شد در سال 1330 ش.
بود.) ماهها از انتشار کتاب دکتر محمدقلي مجد،
پژوهشگر ايراني مقيم ايالات متحده آمريکا، درباره غارت
آثار باستاني ايران در دوره رضا شاه بهوسيله مؤسسه
شرقشناسي دانشگاه شيکاگو ميگذرد ولي تاکنون انتشار
کتاب فوق در سايت خبرگزاري ميراث فرهنگي بازتاب نداشته
است. تحقيق دکتر مجد، که بر مبناي اسناد علني شده دولت
آمريکا و بهويژه گزارشهاي سفارتخانه ايالات متحده
آمريکا در تهران، صورت گرفته نشان ميدهد که در
سالهاي 1930 آثار باستاني و ميراث فرهنگي ايران،
بهويژه مجموعه تختجمشيد، در معرض غارتي بزرگ از سوي
برخي نهادهاي آمريکايي، و در رأس آنها مؤسسه
شرقشناسي دانشگاه شيکاگو، و عمال سودجوي آمريکايي و
ايراني آنان بوده است... افراد يا محافلي که وظيفه
لاپوشاني اينگونه غارتهاي فرهنگي را به عهده دارند،
انتشار اين کتاب را برنتافتند. واکنش آنها يا سکوت
بود و يا نقدهاي خصمانه عليه محقق ايراني فوق... سکوت
يا واکنش خصمانه اينگونه محافل در قبال انتشار کتاب
دکتر مجد طبيعي بود ولي تصوّر نگارنده و ساير
علاقمندان به تحقيقات دکتر مجد اين بود که کتاب فوق در
محافل فرهنگي ايران بازتاب گسترده خواهد يافت و توجه
مديران سازمان ميراث فرهنگي را جلب خواهد کرد. حتي
تصوّر ميرفت که سازمان فوق با اتکا بر اسناد علني شده
دولت آمريکا دعوي براي استرداد هزاران قطعه نفيس و
کم نظيري را که در موزه دانشگاه شيکاگو نگهداري ميشود
آغاز کند؛ و يا حداقل انجمنها و جمعيتهاي فرهنگي را
در جهان از اين غارت بزرگ مطلع سازد. ولي متأسفانه
چنين نشد. اين سکوت چنان سنگين بود که بهنظر ميرسد
سازمان ميراث فرهنگي حتي از انتشار کتاب دکتر مجد نيز
مطلع نشده است.
در مقابل، انتشار کتاب دکتر مجد مقامات کنوني مؤسسه
شرقشناسي دانشگاه شيکاگو را نگران کرد. آنان، طبعاً،
تصوّر ميکردند که به زودي با جنجال و رسوايي مواجه
خواهند شد. و در نتيجه به فکر افتادند که بخش بسيار
ناچيزي از غارت خود را به ايران مسترد دارند و با
ايجاد ارتباطات دوستانه مانع از اين رسوايي بزرگ شوند.
چنين بود که مؤسسه شرقشناسي دانشگاه شيکاگو در کسوت
امانتداري امين ظاهر شد و بذل و بخشش ناگهاني آنان
مقامات ايراني را غافلگير کرد. بيهوده نيست که
روزنامه گاردين حادثه فوق را با اين تيتر منعکس کرد: «دانشمندان
آمريکايي با استرداد الواح باستاني ايران را فريفته
خود کردند.» [3]
در 19 بهمن 1383/ 7 فوريه
2005 دکتر محمدقلي مجد، با ارسال ايميلي به من، حيرت خود
را از بيتفاوتي دولت ايران در قبال سرنوشت آثار باستاني
اماني در موزههاي آمريکا بيان نمود:
«... در آوريل 2004، در واکنش به انتشار کتاب من،
دانشگاه شيکاگو با هياهو و تبليغ زياد اعلام کرد که
300 لوح گلي دوره عيلامي را که از ايران امانت گرفته
مسترد خواهد نمود. شما در سايتتان مطلبي در اين باره
نوشتيد. در نتيجه اين سروصدا، وکلاي شاکيان با مسئله
آثار باستاني و کتاب من آشنا شدند. آنها کوشيدند حکمي
از دادگاه بگيرند تا الواح فوق به ايران منتقل نشود.
اتکاء آنها به کتاب من است و تمامي موزههايي را که
در کتابم ذکر شده دنبال ميکنند: دانشگاه پنسيلوانيا،
موزه هنرهاي زيباي بوستن، موزه متروپوليتن نيويورک، و
غيره. استدلال آنها اين است که بسياري از آثار
باستاني موجود در اين موزهها، همانگونه که در کتاب
من ذکر شده، به حق متعلق به ايران است؛ و آنها
ميکوشيدند قضات را راضي کنند که اين آثار را به
موکلانشان بدهند. آنها به خصوص به دنبال الواح
دانشگاه شيکاگو هستند زيرا در مسئله مالکيت ايران بر
آنها اختلافي وجود ندارد: اين آثار در مالکيت ايران
است که به طور اماني در اختيار موزه دانشگاه شيکاگو
قرار گرفته.
فوقالعاده دردناک و غيرقابل درک است زماني که ديگران
ميکوشند از کتاب من و اسناد مندرج در آن استفاده کنند
براي تصاحب اين آثار که قابل محاسبه با پول نيست؛ ولي
مالک واقعي، دولت ايران، کر و لال است، کاملاً ساکت
است. من با يکي از وکلاي اين پرونده صحبت مفصلي داشتم.
با من تماس گرفته بود تا درباره کتابم بحث کند. پس از
خواندن کتابم حيرتزده شد و فوقالعاده خوشحال که دولت
ايران به دنبال بازگردانيدن اين آثار نيست. من به او
گفتم: خيليهاي ديگر نيز از اين امر حيران هستند...»
من نيز، چون وکلاي شاکيان
اسرائيلي و دکتر محمدقلي مجد و ساير آشنايان با ماجرا، از
بيتفاوتي رؤساي سازمان ميراث فرهنگي ايران، سيد محمد
بهشتي (از خرداد 1376 تا ارديبهشت 1383) و سيد حسين مرعشي
(از ارديبهشت 1383 تا شهريور 1384) و سرانجام اسفنديار
رحيم مشائي (از شهريور 1384 تاکنون)، در قبال سرنوشت آثار
باستاني اماني يا مسروقه ايران در آمريکا شگفتزده بودم.
اين مقارن با زماني است که دولتهاي داراي پيشينه کهن
تمدني مشابه با ايران، يونان و ايتاليا و مصر، از طريق
دريافت حکم از دادگاههاي آمريکايي اموال مسروقه را از
موزههاي ايالات متحده به کشورهاي خود باز ميگردانيدند.
در 20 تير 1385/ 11 ژوئيه 2006، زماني که اسفنديار رحيم
مشايي رياست سازمان ميراث فرهنگي را به دست داشت، نوشتم:
«در حاليکه هزاران قطعه از آثار دورانهاي پيش و پس
از اسلام ايران، که برخي موزههاي آمريکايي و
باستانشناسان کارگزار آنها در سالهاي 1931- 1941،
در دوره سلطنت رضا شاه، بهطور غيرقانوني يا در چارچوب
قرارداد و ظاهراً به عنوان «امانت» از ايران خارج
کردهاند، از نظر مالکيت در وضعي مبهم قرار گرفته و
مورد تهديد کانونهاي اسرائيلي واقع شده، دولت يونان
موفق شد دو قطعه بسيار نفيس از آثار باستاني خود را از
آمريکاييها پس بگيرد.
اخيراً، دولت يونان فشارهاي شديدي را بر موزه پل گتي
لسآنجلس وارد آورد تا دو قطعه آثار باستاني يونان
متعلق به سدههاي پنجم و ششم پيش از ميلاد را به اين
کشور بازگرداند. اين دو قطعه بسيار ارزشمند توسط
قاچاقچيان آثار باستاني بهطور غيرقانوني از يونان
خارج شده و به موزه پل گتي فروخته شده بود. سرانجام،
مايکل براند، مدير موزه پل گتي، به يونان سفر کرد و در
مذاکره با گيورگاس ولگاراکيس، وزير فرهنگ يونان،
استرداد قطعات به سرقت رفته فوق را پذيرفت.
نيويورک تايمز و ساير منابع آمريکايي خبر ميدهند که
موزههاي آمريکايي از سوي دولتهاي مصر، ايتاليا و
يونان در زير فشارهاي شديد قضايي براي استرداد آثار
باستاني مسروقه قرار گرفتهاند. در ماه فوريه 2006
موزه متروپوليتن نيز مجبور شد بيست قطعه از آثار
باستاني ايتاليا را، که بهطور اماني در اين موزه
نگهداري ميشد، به کشور فوق بازگرداند. دولت ايتاليا
موزه پل گتي را نيز به قاچاق آثار باستاني متهم کرده و
در دادگاهي در رم شکايت عليه مقامات موزه پل گتي، به
جرم معامله غيرقانوني اشياء باستاني، در جريان است.
هماکنون هزاران قطعه از آثار باستاني ايران، بهويژه
اشياء به دست آمده در پرسپوليس (تختجمشيد)، بهطور
غيرقانوني در موزههاي شيکاگو، متروپوليتن، بوستن و
غيره نگهداري ميشود. اين آثار يا توسط قاچاقچيان
ايراني و غير ايراني آثار باستاني، مانند پوپ و
هرتسفلد، به موزههاي فوق فروخته شده و يا به عنوان
«امانت» به آمريکا انتقال يافته است. آثار باستاني
ايران در آمريکا منحصر به دو هزار لوحه گلي بازمانده
از بيش از 37 هزار لوح به دست آمده در تختجمشيد نيست.
اين وظيفه عاجل دولت ايران است که به دولتهاي مصر و
ايتاليا و يونان تأسي کند و از طريق محاکم ايراني و
آمريکايي و مجامع حقوقي و فرهنگي بينالمللي کارزار
گستردهاي را براي استرداد آثار فوق آغاز نمايد. در
مراکز اسناد ايران و آرشيو ملّي آمريکا (نارا) اسناد
کافي براي اثبات دعاوي ايران موجود است و پژوهش
مستند غارت بزرگ آمريکايي آثار باستاني ايران، نوشته
دکتر محمدقلي مجد (انتشارات دانشگاهي آمريکا، 2003)،
ميتواند دستمايه آغاز اين کارزار بزرگ ملّي قرار
گيرد. بسيار مايه تأسف است که هماکنون ديويد
استراچمن، وکيل کانونهاي غارتگر اسرائيلي، براي
مصادره لوحههاي گلي دوره هخامنشي در محکمه به اين
کتاب استناد ميکند ولي مقامات ايراني از ارزش و اهميت
اسناد مندرج در کتاب فوق غافلاند.»
[4]
بيتفاوتي مقامات مسئول
ايران در دولتهاي خاتمي و سپس احمدينژاد در قبال سرنوشت
آثار باستاني مسروقه ايران مرا به ياد سرنوشت سيستان در
دوران قاجاريه ميانداخت. در سال 1863، در اوج اقتدار
استعمار بريتانيا، هيئت انگليسي به رياست ژنرال سِر فردريک
جان گلداسميد، از خاندان زرسالار يهودي گلداسميد و
خويشاوند نزديک خاندان روچيلد، سرزمين سيستان را، که تا آن
زمان تحت حاکميت مطلق ايران بود، به دو بخش متعلق به
دولتهاي ايران و افغانستان تقسيم کرد. بخش عمده، مشتمل بر
10772 کيلومتر مربع، به افغانستان داده شد و بخش کمتر،
7376 کيلومتر مربع، به ايران. دولت افغانستان، که از اين
«حاتمبخشي» حيرتزده بود، تا مدتها از تصرف زمينهاي
تقسيم شده به ضرر ايران خودداري کرد تا سرانجام، به دليل
بي تفاوتي دولت ايران، به خود جرئت داد و در دهه 1870 آن
را تصاحب نمود. [5]
در 12 مرداد 1384/ 3 اوت
2005 دولت آقاي احمدينژاد کار خود را آغاز کرد. اميد
ميرفت دولت جديد به اين مسئله مهم ملّي رويکردي فعال و
قاطع و کارشناسانه داشته و حقوق ايران را اعاده نمايد. در
اين زمان، تلاش وکلاي شاکيان اسرائيلي براي مصادره آثار
باستاني ايران اوج گرفت و به دليل عدم تلاش سازمان ميراث
فرهنگي در محاکم آمريکا، در ژوئن 2006/ تير 1385 يک قاضي
فدرال آمريکا، خانم بلانشه منينگ،
[6] حکم پرداخت 423 ميليون و 500 هزار دلار غرامت
به قربانيان بمبگذاري بازار بن يهودا را صادر کرد و دستور
داد براي تأمين اين مبلغ الواح ايراني موجود در موزه
دانشگاه شيکاگو فروخته شود. از 8 تير 1385/ 29 ژوئن 2006
تمامي توان وبگاه خود را در جهت پيشگيري از مصادره آثار
باستاني اماني در موزه شيکاگو به کار گرفتم. نوشتم:
«ميراث ملي ايران در موزه شيکاگو در آستانه مصادره است
لوحههاي گلي دوران هخامنشي را نجات دهيد
مطبوعات آمريکايي، بهويژه مطبوعات شيکاگو، اخبار
بسيار نگرانکنندهاي منتشر ميکنند.
در 13 ژانويه 2006 شيکاگو مارون، روزنامه دانشجويان
دانشگاه شيکاگو در مقالهاي به قلم حسن علي، خبر داد
که وراث حادثه بمبگذاري انتحاري سال 1997 در اسرائيل،
که گويا توسط حماس انجام شد، به دادگاههاي آمريکا
شکايت کرده و تقاضاي دريافت غرامت از ايران کردهاند.
آنها مدعياند که ايران حامي اين بمبگذاري بوده است.
شاکيان تقاضا کردهاند که در ازاي بخشي از غرامت فوق
الواح گلي دوران هخامنشي، که در موزه شرقشناسي
دانشگاه شيکاگو نگهداري ميشود، به آنان داده شود.
در 13 مارس 2006 روزنامه شيکاگو تريبون، در مقالهاي
به قلم ران گراسمن، خبر داد که يک وکيل دعاوي اهل
رودآيلند بهنام ديويد استراچمن عليه دانشگاه شيکاگو
شکايت کرده و خواستار دريافت گنجينه آثار باستاني
ايران به عنوان غرامت بازماندگان حادثه تروريستي فوق
شده است. استراچمن عليه دانشگاه هاروارد، دانشگاه
ميشيگان، موزه فيلد (شيکاگو)، انستيتوي هنر ديترويت، و
موزه هنرهاي زيباي بوستن نيز شکايت کرده است. در اين
مؤسسات آثار باستاني امانتي متعلق به ايران نگهداري
ميشود.
اين شاکيان اسرائيلي قبلاً در يک دادگاه آمريکايي
ايران را به پرداخت 71 ميليون دلار غرامت محکوم کرده
بودند و اکنون براي دريافت غرامت خود بر گنجينه آثار
باستاني ايران دست نهادهاند.
در 27 ژوئن 2006 روزنامه شيکاگو تريبون، در مقالهاي
به قلم اندريو هرمن، خبر داد که موزه فيلد Field
Museum در پاسخ به دادگاه بهکلي منکر مالکيت ايران بر
الواح هخامنشي شده و مدعي است که «ما اين اشيا را
بهطور علني خريداري کردهايم.»
و
سرانجام، در 28 ژوئن 2006 روزنامه شيکاگو تريبون، در
مقالهاي به قلم ران گراسمن، اعلام کرد که قاضي دادگاه
مربوطه لايحه وکيل دانشگاه شيکاگو را رد کرده است. اين
خبر به شدت نگران کننده است.
مجموعهاي که مورد طمع اسرائيليها، و در واقع دولت
اسرائيل، قرار گرفته، بخشي از کشفيات منحصربهفرد
دوران رضا شاه در تختجمشيد است که با همدستي
ذکاءالملک فروغي، نخستوزير وقت، و دلالي پسرش، محسن
فروغي، از طريق پروفسور پوپ و زنش، دکتر فيليس آکرمن،
به آمريکا انتقال يافت. اين ماجرا را دکتر محمدقلي
مجد، مورخ نوآور و پرکار ايراني مقيم واشنگتن، در سال
2003 در کتابش، غارت بزرگ آثار باستاني ايران توسط
آمريکا 1925-1941، بر اساس اسناد از طبقهبندي خارج
شده دولت آمريکا فاش کرد. من در همان زمان در اين
وبگاه کتاب فوق را معرفي کردم. انتشار کتاب دکتر مجد
مقامات دانشگاه شيکاگو را به وحشت انداخت. آنان نگران
بودند که ايران اسناد مربوطه متعلق به دوره رضا شاه را
يافته و بر اساس آن نسبت به بازگردانيدن دهها هزار
لوح گلي دوران هخامنشي اقدام کند. در پي اين وحشت،
دانشگاه شيکاگو سيصد لوح گلي را به سازمان ميراث
فرهنگي ايران پس داد. مقامات مسئول ايراني، که نه کتاب
دکتر مجد را خوانده و نه از علل پسپرده بازگردانيدن
بخش ناچيزي از الواح دوره هخامنشي مطلع بودند، اقدام
فوق را به حساب نيک انديشي مقامات دانشگاه شيکاگو
گذاشتند و سپاسگزار نيز شدند. مسئولان ايراني چنان پرت
و بيگانه با ماجرا بودند که
روزنامه گاردين نوشت: «دانشمندان آمريکايي با استرداد
الواح باستاني ايران را فريفته خود کردند.»
در همان زمان من در يادداشتي عملکرد سازمان ميراث
فرهنگي را نقد کردم. تراژدي اينجاست که بهرغم اهميت
کتاب دکتر مجد و اسناد مندرج در آن اثر فوق تاکنون در
ايران انتشار نيافته است.
متأسفانه، در طول سه سال اخير نه تنها هيچ اقدامي از
سوي ايران براي بازگردانيدن آثار باستاني اماني در
موزه شيکاگو صورت نگرفت بلکه در يک اقدام وحشتناک بخشي
از گنجينه موجود در ايران نيز به بهانه نمايش در لندن
به خارج انتقال يافت.
کانونهاي صهيونيستي، به دليل قراردادها و اسناد
معتبري که بهسود ايران در دست است، ديگر حفظ گنجينه
به سرقت رفته از تختجمشيد را در موزههاي آمريکايي
نميخواهند و تلاش ميکنند از طريق شکايت فوق آن را به
اسرائيل انتقال دهند.
ضرور است که دولت ايران هر چه سريعتر به اقدامات لازم
براي بازپسگيري گنجينه دوره هخامنشي از موزه شيکاگو و
ساير موزههاي آمريکا، پيش از اينکه اين آثار به
اسرائيل منتقل شوند، اقدام کند و عليه موزههايي که
مدعي خريد و مالکيت اين اشيا هستند، به اتهام معامله
غيرقانوني و قاچاق آثار باستاني، اقامه دعوي کند.»
[7]