در اين
مقاله اوّلين غائلهاي که در تاريخ معاصر
ايران با مطرح کردن خواست «رفراندوم» پديد
آمد بررسي ميشود و يک سند مهم تاريخي،
نامه سِر اردشير ريپورتر، رئيس شبکه
اطلاعاتي بريتانيا در ايران، به نصرالله
خلعتبري (اعتلاءالملک) انتشار مييابد.
اردشير و اعتلاءالملک عضو سازمان ماسوني
«بيداري ايران» بودند.
خواست «رفراندوم» نخستين بار در سال 1303
ش. در ايران مطرح شد و هدف از آن تأمين
اقتدار مطلقه فردي و بسط يد رئيس دولت در
قبال اختيارات قانوني يا اقتدار عرفي مجلس
و نهاد سلطنت و علما و بزرگان سياسي بود.
در اوّلين
روزهاي سال 1303 تلاش رضا خان سردار سپه،
رئيس دولت، براي استقرار «نظام جمهوري»،
به دليل مخالفت گسترده توده مردم و علما،
بهکلي ناکام جلوه ميکرد. هدف رضا خان از
بر پا کردن «غائله جمهوري» (زمستان 1302)
پايان دادن به نظام مشروطه سلطنتي بود که
در آن زمان بر نهادهاي دمکراتيک تبيين شده
در قانون اساسي، بهويژه آزادي مطبوعات و
اقتدار مجلس، اتکا داشت. رضا خان و
حاميانش در مطبوعات هدف خود را
پنهان نميکردند: استقرار ديکتاتوري مطلقه
فردي مشابه با الگوي مصطفي کمال پاشا
(آتاتورک) در ترکيه.
با آشکار
شدن شکست «غائله جمهوري» رضا خان به
اقدامي محيلانه دست زد. او در 11 فروردين
1303 به بهانه زيارت به قم رفت و با علماي
بزرگ آن زمان، آقا سيد ابوالحسن اصفهاني و
ميرزا حسين نائيني و شيخ عبدالکريم حائري
يزدي، ديدار کرد. علما نظر قاطبه مردم را
به اطلاع او رسانيدند و رضا خان قول داد
که از خواست جمهوري منصرف شود. او به
تهران بازگشت و روز بعد با صدور
اعلاميهاي، به بهانه احترام به خواست
علما، هوادارانش را به «موقوف» کردن
فعاليتهاي جمهوريخواهي فراخواند. بعد از
چند روز، علماي اعلام تلگراف زير را به
بزرگان و مردم تهران ارسال کردند:
«بسمالله الرحمن الرحيم
جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات
اعيان و تجار و اصناف و قاطبه ملت
دامت تأييداتهم
چون در تشکيل جمهوريت بعضي اظهاراتي
شده بود که مرضي عموم نبود و با
مقتضيات اين مملکت مناسبت نداشت، لهذا
در موقع تشرف حضرت اشرف آقاي
رئيسالوزرا دامت شوکته براي موادعه
به دارالايمان قم نقض اين عنوان و
الغاء اظهارات مذکوره و اعلان آن را
به تمام بلاد خواستار شديم و اجابت
فرمودند. انشاءالله تعالي عموماً قدر
اين نعمت را بدانند و از اين عنايت
کاملاً تشکر نمايند.
الاحقر ابوالحسن الموسوي الاصفهاني،
الاحقر محمدحسين الغروي النائيني،
الاحقر عبدالکريم الحائري»
احمد شاه،
در پاريس، از موج مخالفت همگاني با سردار
سپه مطلع شد، در 15 فروردين با ارسال
تلگراف رضا خان را از رياست دولت عزل کرد
و از مجلس خواست که رئيسالوزراي جديد
برگزيند. مجلس براي تشکيل دولت جديد به
مستوفيالممالک رأي تمايل داد.
در واکنش به
اين اقدام احمد شاه و مجلس، رضا خان قهر
کرد، در روز سهشنبه 18 فروردين 1303 ش./
3 رمضان 1342 ق. از تمامي مناصب خود
استعفا داد و به املاکي که بهتازگي در
رودهن خريده بود رفت.
از فرداي
خروج رضا خان از تهران، موجي ارعابآميز
از سوي روزنامهنگاران و نظاميان حامي او
پديد آمد. علي دشتي
[1] در برانگيختن اين موج نقش مؤثر
داشت. دشتي در 19 فروردين 1303 در صفحه
اوّل روزنامه «شفق سرخ» مقالهاي منتشر
کرد با عنوان «پدر وطن رفت.» او در
اين مقاله کنارهگيري سردار سپه را ملازم
با «ريختن خونهاي زياد» خواند، مخالفان
او را «خائن به وطن» و «بومهاي شومي»
ناميد «که ايران را ويران ميخواهند»، و
ايشان را تهديد کرد که «صاحبمنصبان رشيد
ايران» به حمايت از «رئيس بزرگ خود»
برخواهند خاست. در پاسخ به اين مقاله بود
که ميرزاده عشقي (مقتول در 12 تير 1303)
شعر معروفش را سرود: پدر ملّت ايران اگر
اين بي پدر است/ بر چنين ملّت و روح پدرش
بايد ريد.
علي دشتي
در صفحه اوّل همان شماره روزنامه «شفق
سرخ» مقاله مهم ديگري درج کرد با عنوان
«مراجعه به افکار عمومي، مسئله رفراندم».
اين مقاله اوّلين تلاش براي حل بحرانهاي
سياسي از طريق توسل به حربه «رفراندوم» در
تاريخ معاصر ايران بهشمار ميرود. در
مقاله فوق «رفراندوم» چنين تعريف شده است:
«رفراندوم يعني ملّت مستقيماً (بدون
واسطه نمايندگان خود) راجع به يکي از
مصالح خود اظهار عقيده نمايد.
رفراندوم ثابتترين حقوق ملّت است و
وسيله حل مشکلترين مسائل اجتماعي
است.
رفراندوم حاکي از اراده ملّت است از
اين رو قوت آن از تمام قوانين موضوعه
بيشتر است و از همين لحاظ است که
وقتي ميخواهند قانون اساسي يک مملکتي
را جرح و تعديل کنند بهوسيله
رفراندوم انجام ميدهند.
رفراندوم مانند انقلاب از منويات ملّت
حکايت ميکند ولي در آن خونريزي و
اغتشاش نيست و جنبه مشروعيت آن از نظر
حيات بينالمللي بيشتر است.
رفراندوم يعني وقتي يک مسئلهاي غامض
شد و قوانين موضوعه به نمايندگان ملّت
حق ورود در آن مسئله را نميدهد از
تمام مملکت راجع به آن مسئله رأي
ميگيرند، هر چه اکثريت آراء تمام
مملکت ايجاب کرد آن رأي و عقيده ملّت
است و جزء قانون اساسي آن مملکت شده و
مثل ساير مواد قانون اساسي محترم و از
تغيير و تبديل مصون خواهد بود زيرا
قانون اساسي را انقلاب نوشته است و آن
مسئله را رفراندوم املا کرده و هر دو
حاکي از اراده ملّت است.»