يادداشت ويرايش دوّم
انديشه نگارش بررسي مفصلي
درباره "نظريه توطئه" از اوائل سالهاي 1370 در من پديد
شد، زماني كه متن سخنراني يرواند آبراهاميان را با عنوان
"فكر توطئه چيني در فرهنگ سياسي ايران" مطالعه كردم. مدتي
بعد، مقاله احمد اشرف منتشر شد و عزم مرا براي نقد
ديدگاههاي آبراهاميان و اشرف جزم كرد.[1]
نگارش بررسي فوق درباره "نظريه توطئه" در پائيز 1375 مقدور
شد ولي به دلايلي انتشار آن به درازا كشيد و سرانجام در
سال 1377، به همراه مقاله "اقبال لاهوري، نريمان پارسي و
صعود سلطنت پهلوي" و مصاحبهاي با روزنامه ايران، به صورت
كتاب انتشار يافت.[2]
مطلب حاضر همان مقاله است ولي آن را مورد بازبيني قرار
داده، در آن اصلاحاتي انجام داده و در برخي موارد دادههاي
آن را به روز كردهام.
طي اين سالها بهتدريج
شاهد اشاعه مفهوم "نظريه توطئه" در مطبوعات ايران بودم؛
مفهومي كه به سرعت رواج مييافت و بدون هيچ سنجش علمي و
تعريف روشن به برچسبي تبليغاتي براي تخطئه منابع و حتي
پژوهشهاي جدّي تاريخي مرتبط با نقش كانونهاي سلطهگر و
استعماري در تاريخ ايران بدل ميشد. زماني در نامه به يكي
از دوستانم درباره اين مفهوم چنين نوشتم:
مفهوم "تئوري
توطئه" بيشتر كاربرد ژورناليستي دارد تا علمي. بهعبارت
ديگر، نوعي حربه تبليغاتي است براي بستن دهان كساني كه به
پژوهش در لايههاي پنهان سياست و تاريخ علاقمندند؛ يعني به
عرصهاي كه از آن با عنوان فراسياست Parapolitics
ياد ميشود. اين مفهوم فاقد هرگونه تعريف و ارزش علمي است
و دامنه كاربرد آن روشن نيست و لاجرم كسي را كه در اين
زمينه قلم ميزند به سطحينگري و تناقضات جدّي وادار
ميكند... توجه كنيم كه اين امر به "تئوري توطئه" محدود
نيست بلكه در مورد برخي ديگر از مفاهيم نظري در عرصه
انديشه سياسي نيز صادق است. در دهه 1960 ميلادي،
دائرةالمعارف بينالمللي علوم اجتماعي (ويرايش دوّم)، كه
هنوز نيز از مفيدترين مراجع در زمينه دانش اجتماعي است،
درباره تاريخچه واژه "توتاليتاريانيسم" نوشت كه اين مفهوم
بهعنوان يك حربه تبليغاتي در كوران "جنگ سرد" كاربرد
يافت؛ و افزود: «كاربرد تبليغي اين واژه [توتاليتاريانيسم]
كارايي آن را در تحليل منظم و تطبيقي نظامهاي سياسي مبهم
ساخته است.» مأخذ فوق، سپس، ابراز اميدواري كرد كه با از
ميان رفتن "جنگ سرد" اين واژه نيز از ميان برود و در سومين
ويرايش دائرةالمعارف علوم اجتماعي مدخل فوق وجود نداشته
باشد. "نظريه توطئه" نيز چنين است. كساني كه در اين زمينه
قلم ميزنند، معمولاً يك تصوير بسيط و بدوي را، تصوير
"دايي جان ناپلئوني"، ترسيم ميكنند و سپس بسياري از حوادث
تحليل نشده و مهم تاريخ را، كه در باور عمومي ناشي از
توطئه قدرتهاي بزرگ است، رديف ميكنند و از مصاديق "توهّم
توطئه" ميشمرند.
در واقع، نظريهپردازان و
مبلغان مفهوم "نظريه توطئه" به همان بستر و خاستگاهي تعلق
دارند كه زماني، در كوران جنگ سرد با اتحاد شوروي و بلوك
كمونيسم، مفاهيمي چون "توتاليتاريانيسم" را ميساختند و
عملكرد امروز ايشان دقيقاً تداوم همان سنت ديروز است. براي
مثال، دانيل پايپز، روزنامهنگار آمريكايي، فعالترين
نويسندهاي است كه درباره "نظريه توطئه" قلم زده و كتب و
مقالات فراواني را منتشر كرده است. از جمله آثار وي، كه در
ايران نيز تأثير خود را بر جاي نهاد، بايد به دو كتاب زير
اشاره كرد: دست پنهان: ترس خاورميانه از توطئه (1996)
[3]
و توطئه: چگونه روش پارانوئيد شكوفا ميشود و از كجا سر در
ميآورد (1997).[4]
دانيل پايپز پسر ريچارد پايپز، يهودي مهاجر از لهستان،
است. پروفسور ريچارد پايپز از كارشناسان برجسته مسائل
اتحاد شوروي و كمونيسم در دوران جنگ سرد، بود. او به مدت
50 سال در دانشگاه هاروارد تدريس كرد و مشاور ارشد دولت
ريگان نيز شد. پسر او، دانيل پايپز، منطقه خاورميانه
اسلامي، نه اتحاد شوروي و بلوك كمونيسم، را به عنوان حوزه
تخصصي خود برگزيد. امروزه، دانيل پايپز به عنوان يكي از
متفكران نومحافظهكار حامي سياستهاي دولت جرج بوش دوّم و
يكي از برجستهترين اعضاي "لابي حزب ليكود اسرائيل" در
ايالات متحده آمريكا شناخته ميشود و بهخاطر تبليغاتش
عليه جامعه عربتبار و مسلمان ايالات متحده آمريكا شهرت
فراوان دارد. بهنوشته جان لويد، در فيننشال تايمز، دانيل
پايپز از پدرش اين درس را آموخته است كه ميان غرب و ساير
مناطق جهان شكافي ژرف ببيند.[5]
هم دانيل پايپز و هم كساني كه در سالهاي اخير مفهوم
"نظريه توطئه" را در فرهنگ سياسي ايران رواج دادند، دوراني
بزرگ و سرنوشتساز در تاريخ بهنام "دوران استعماري" را،
اعم از استعمار كلاسيك و امپرياليسم جديد، يكسره ناديده
ميگيرند و توجه نميكنند كه پديدههايي چون "استعمار" و
"امپرياليسم" واقعيتهاي عيني، و تلخ، سدههاي اخير تمدن
بشري است كه در مواردي حتي به "نسلكشي"- يعني امحاء تمامي
يا بخش مهمي از سكنه يك سرزمين از صحنه گيتي- انجاميد.
آنان در مباحث مربوط به توسعه و مدرنيزاسيون نيز عيناً
همين رويه را در پيش ميگيرند.
عبدالله شهبازي
پنجشنبه 22 آبان 1382/ 13
نوامبر 2003
در سالهاي اخير مفهومي
نوين به واژگان سياسي ايران افزوده شده: "تئوري توطئه"؛
مفهومي داراي كاربرد وسيع، قابل تعمق و بحثانگيز! "تئوري
توطئه" به واژهاي گسترده و همهجايي بدل شده بي آنكه
منظور از آن و نيز دامنه كاربرد آن روشن باشد. ظاهراً
واژهاي تازه به واژگان جدلي فرهنگ سياسي ايران افزوده
شده؛ واژهاي كه هيچ حد و مرزي نميشناسد؛ از بحثهاي روز
سياسي داخلي و خارجي تا مباحث نظري در زمينه "توسعه" و
سرانجام در ارائه يك روششناسي خاص به تاريخنگاري معاصر،
همه جا صحنه حضور اوست.
نخست به كاربرد نظريه
توّهم توطئه در مباحث نظري- جدلي روز توجه كنيم.
دكتر عبدالكريم سروش
"نظريه توطئه" را چنين تعريف كرده است:
در تاريخ فلسفه سياسي يك
نظريه به نام "نظريه توطئه" وجود دارد. فيلسوفان سياسي به
ما آموختهاند كه از منحطترين بينش هاي سياسي اين است كه
آدمي تصور كند جهان و تاريخ به دست چند نفر توطئهگر
ميچرخد. وجود توطئهگران در جهان را نميتوان انكار كرد،
اما فرق است ميان اينكه بگوئيم توطئهگران يكي از عوامل
موثر حيات جمعي هستند و ميان اينكه بگوئيم همه چيز حيات
سياسي به دست توطئهگران و به تدبير سوء آنان ميچرخد.[6]
دكتر سروش، در طرح مسئله،
منكر وجود و حتي حضور «مؤثر» توطئهگران و نقش آنان در
تحولات اجتماعي نيست. طبق اين تصوير، قطعاً كساني كه «همه
چيز حيات سياسي» را به گردش سرانگشتان جمعي توطئهگر نسبت
ميدهند از بينش عميق عارياند.
او در ادامه، هواداران
"نظريه توطئه" را، «معمولاً»، يا «ماركسيست» ميداند يا
«فاشيست»:
معمولاً صاحبان و مدافعان
اين نظريه يا به مكتبهاي ماركسيستي تعلق دارند و يا به
مكتبهاي فاشيستي. (يعني همه كساني كه هوس قدرت و سلطه
دارند و ديگران را فرمانبردار خود ميخواهند و معتقدند كه
آدميان از خود حرف و شعور ندارند و كارهاي نيستند يا
كارهاي نبايد باشند، نظراً و عملاً نظريه واحدي را ترويج
ميكنند كه عبارت است از هيچكاره بودن همگان و همه كاره
بودن چند صحنهگردان و توطئه گر.) جنايتكاران و
سررشتهداران اصلي تاريخ اينها هستند كه معمولاً
فراماسون ها و يهوديان و ليبرال ها از كار در مي آيند،
يعني درست همه آنهايي كه فاشيستها با آنها دشمناند.[7]
آقاي ناصر ايراني نيز
نگاهي كم و بيش مشابه دارد. او مينويسد:
مداخلهجوييها و
توطئهگريهاي قدرتهاي بزرگ در ايران چندان رواج داشت كه
اين اعتقاد در ذهن ايرانيان ريشه دواند كه در هر دگرگوني
سياسي انگشت قدرتهاي بزرگ در كار است و "نظريه توطئه"
عمدهترين مبناي تحليل ما از رويدادهاي سياسي و اجتماعي
ايران و جهان قرار گرفت... ميتوان گفت هر ايراني اندكي
دائي جان ناپلئون است.[8]
آقاي ايراني، در ادامه، به
نقد برخي ديدگاهها در مسئله فروپاشي اتحاد شوروي
ميپردازد و چنان تصويري از دنياي پس از "جنگ سرد" به دست
ميدهد كه گويي در آن ديگر "توطئه" جايي ندارد.
اين استدلالها معقول
مينمود اگر جهان همچنان در دوران جنگ سرد درجا ميزد و
همان ايدئولوژي و رفتارها و قواعد جنگ سرد بر روابط
بينالمللي حاكم بود، و نيز كهنهتر از اين، اگر جهان هنوز
در دوران استعماري و سياستهاي توطئهآميز پنهاني آن به سر
ميبرد و نظريه توطئه را ميشد به نوعي توجيه كرد. حقيقت
اين است كه ما ايرانيان از هر چيز نو هراسناكيم و ترجيح
ميدهيم حتيالامكان از مرزهاي مألوف فراتر نرويم.[9]
به عبارت ديگر، نويسنده
گمان ميبرد كه با فروپاشي اتحاد شوروي و پايان
"جنگ سرد"، دوران "سياستهاي توطئهآميز" سپري شده و در
"جهان فارغ از توطئه امروزين" ما بايد قواعد جديد بازي
بينالمللي را بياموزيم.
امروزه، دامنه تسرّي و
كاربرد جدلي- خطابي اين مفهوم گسترهاي شگفت يافته است.
براي نمونه، زماني كه محققي دنياديده و زحمتكش اثري
انتقادي ارائه ميدهد و سفرنامه ناصرخسرو را مجعول معرفي
ميكند، و اين امر در ميان صاحبنظران پژواكي معقول
مييابد،[10] نويسنده را، به دليل انتساب جعل
سفرنامه به كارگزاران كمپاني هند شرقي بريتانيا و با اهداف
استعماري، متأثر از «نظريات سياسي رواج يافته در دهههاي
اخير» (يعني "تئوري توطئه") ميخوانند.[11]
و حتي آنگاه كه سياستمداري دلسوز و خوشنام در مقام يك
انديشمند، نه رجل سياسي، در محفلي از دانشجويان به ارائه
ديدگاههاي خود در زمينه پيامدهاي مخاطرهآميز اين نگرش
ميپردازد، وي را آماج حملات سخت قرار ميدهند و او را متهم
ميكنند كه «نخستوزير سابق هنوز در حال و هواي نخستوزيري
خود به سر ميبرد و نسبت به تحولات جديد جامعه ايران نه
چندان خوشبين است و نه چندان علاقهاي به آن دارد.» اين
نويسنده مدعي است كه "تئوري توطئه" هماره بهانهاي در دست
حكومتهاي استبدادي و فاشيستي بوده است تا با ترسانيدن
تودههاي مردم از خطرات خارجي، مخالفان داخل خود را «با
اين توجيه كه مرتبط با بيگانگان هستند» قلع و قمع كنند.[12]
اين شيوه نگرش ظاهراً حضور
"توطئه" را در دوران استعماري و جنگ سرد ميپذيرد؛ ولي در
عمل، چنانكه خواهيم ديد، نگاه اندرزگونه خود را به تاريخ
دو سده پسين ايران نيز تعميم داده و خواستار بازسازي
تاريخنگاري معاصر ايران در فضاي پس از دوران جنگ سرد است.
با توجه به چنين رويكردهايي، كه ميتواند به اشاعه برخي
پيشفرضهاي نادرست در تاريخنگاري بينجامد، ميكوشيم تا
مدوّنترين نظريات مطرح شده در زمينه "نظريه توّهم توطئه”
و كاربُردهاي آن را در تاريخنگاري معاصر ايران مورد بررسي
قرار دهيم.
قسمت دوم
1. مقالات
آبراهاميان و اشرف اخيراً در مجموعهاي منتشر شده
است:
محمدابراهيم فتاحي [گردآوري و ترجمه]،
جُستارهايي درباره تئوري توطئه در ايران، تهران:
نشر ني، چاپ اوّل، 1382.
2. عبداله شهبازي،
"نظريه توطئه"، صعود سلطنت پهلوي و فقر تاريخنگاري
در ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي
سياسي، 1377، 206 صفحه.
3. Daniel
Pipes, The Hidden Hand: Middle East Fears of
Conspiracy, New York: St. Martin's Press, 1996.
4. Daniel
Pipes, Conspiracy: How the Paranoid Style
Flourishes and Where It Comes From, New York:
Free Press, 1997.
5. John
Lloyd, “Islam's battle with a hostile world”,
Financial Times, January 10, 2003.
6. عبدالكريم
سروش، "روشنفكري و دينداري"، آينه انديشه، سال
دوم، شماره 8-9، دي 1370، ص 28.
8. ناصر ايراني،
"ايران در جغرافياي آينده"، نشر دانش، سال
دوازدهم، شماره اول، آذر- دي 1370، ص 2.
10. نقد فيروز
منصوري بر سفرنامه ناصر خسرو (فيروز منصوري،
نگاهي
نو به سفرنامه ناصرخسرو، تهران: چاپخش، 1372) در
محافل پژوهشي بازتاب جدي داشت. جلال متيني در
مجله ايرانشناسي نوشت:
تاكنون برخي از محققين خارجي و ايراني به
سفرنامه
ناصرخسرو خردهها گرفتهاند. از جمله به ياد دارم
در زماني كه در دانشكده ادبيات تهران تحصيل
ميكردم نيز در باب اصالت سفرنامه به صورت موجود
آن اظهار ترديد ميشد. اينك فيروز منصوري...
سفرنامه را از جهات مختلف مورد بررسي قرار داده و
سرانجام به صراحت اظهار نظر كرده است كه سفرنامه
ناصرخسرو كتابي است صد در صد مجعول كه از آن تنها
دو نسخه خطي در دست است كه در «سالهاي 1874 و
1877 ميلادي در هند قلمي شده و از رسمالخط غلط و
املاي نادرست كلمات و قرايني ديگر اين گمان حاصل
ميشود كه نويسندگان نسخ مزبور از فارغالتحصيلان
موسسات آموزشي كمپاني هند شرقي بودهاند.» (ص 4)
موضوع قابل توجه آن است كه بجز اين دو نسخه جديد
از سفرنامه دستنويسي ديگر در دست نيست و در
كتاب هاي قديمي نيز به سفرنامه ناصرخسرو مطلقاً
اشارهاي نشده است... ذكر همه موارد نادرست و
مشكوك سفرنامه در اين مختصر نميگنجد؛ علاقمندان
بايد كتاب را با دقت بخوانند و ببينند جاعلان چه
كارها كه نكردهاند. فيروز منصوري اظهار نظر
ميكند كه جعل اين كتاب، در اواخر قرن نوزدهم
ميلادي در هند، براي مقاصد سياسي خاص بوده است.
(مجله ايرانشناسي، سال ششم، 1373، شماره 4، ص
885)
11. همشهري، 26
شهريور 1374، ص 11.
12. احمد زيدآبادي،
"مرزهاي واقعيت و خيال در ذهن ميرحسين موسوي"،
جامعه، دوشنبه 18 اسفند 1376، ص 11.