بازگشت به صفحه اصلي

 

 

قسمت سوّم

 

متن کامل به صورت PDF براي چاپ

بازگشت به قسمت دوّم

3- سِر اردشير ريپورتر

اردشيرجي ريپورتر، پسر ايدلجي پسر شاپورجي، در سه‌شنبه 22 اوت 1865 م./ 29 ربيع‌الاوّل 1282 ق. در بمبئي به دنيا آمد. [45] در جواني به انگلستان اعزام شد و پس از اتمام تحصيل در رشته‌هاي «علوم و حقوق سياسي و تاريخ شرق و تاريخ باستان» در 27 سالگي (1892) به زادگاهش بازگشت. اردشير در خاطراتش مي‌نويسد: «در فلسفه و السنه و به خصوص فارسي و عربي نيز مطالعاتي داشتم.» ابتدا قرار بود با سمت صاحب‌منصب سياسي در «سرويس سياسي هندوستان»، وابسته به دفتر نايب‌السلطنه، خدمت کند. [46] ولي اندکي پس از بازگشت اردشير به بمبئي، کيخسروجي خانصاحب، که از سوي «پارسي پانچايت» سرپرستي زرتشتيان ايران را به دست داشت، در کرمان درگذشت (18 فوريه 1893) و اردشير به عنوان جانشين وي برگزيده و راهي ايران شد. [47]

مأموريت در ايران

اردشير در پائيز 1893 م./ 1311 ق. وارد ايران شد و تا زمان مرگ در تهران (23 فوريه 1933/ 4 اسفند 1311) به مدت چهل سال به‌طور عمده در ايران بود. در نوامبر 1931/ آبان- آذر 1310 خاطرات خود را نوشت که از مهم‌ترين اسناد تاريخ معاصر ايران به‌شمار مي‌رود. اصل اين سند به انگليسي و گجراتي است و تاکنون انتشار نيافته ولي ترجمه ملخصي از آن به فارسي به خط پسرش، شاپور ريپورتر، در دست است.

اردشير ريپورتر در ايران چهار سمت رسمي داشت: اوّل، «مستشار سياسي» سفارت بريتانيا در تهران با استوارنامه از سوي نايب‌السلطنه حکومت هند بريتانيا [48] يا به تعبير ديگر مشاور ويژه وزيرمختار بريتانيا در ايران؛ [49] دوّم، نماينده «پارسي پانچايت» و سرپرست زرتشتيان ايران از سوي انجمن فوق؛ سوّم، نماينده کمپاني تاتا در ايران؛ [50] چهارم، خبرنگار روزنامه تايمز لندن در ايران و خاورميانه. [51]

«پارسي پانچايت» (انجمن اکابر پارسيان) در سال 1728، به ابتکار حکمرانان انگليسي بمبئي، تأسيس شد. «پانچايت» مجمعي از بزرگان هر طايفه هندي بود که اختيارات گسترده، از جمله قضايي، داشت. اداره «پارسي پانچايت» از آغاز در دست اعضاي خاندان‌هاي زرسالار پارسي بود [52] و از سال 1854، با حمايت دولت بريتانيا، سرپرستي زرتشتيان ايران را به حوزه اختيارات خود افزود. اوّلين نماينده «پارسي پانچايت» در ايران مانکجي هاتريا بود و سپس کيخسروجي خانصاحب. اردشيرجي سوّمين نماينده «پارسي پانچايت» در ايران است. مانکجي نيز در دوران 36 ساله اقامت خود در ايران (از 31 مارس 1854 تا وفاتش در 18 فوريه 1890 در تهران) نقشي مشابه با اردشير داشت و اردشير ادامه‌دهنده راهي بود که او آغاز کرد. [53]

کمپاني تاتا به خاندان زرسالار پارسي تاتا تعلق دارد که تا به امروز از شهرت جهاني فراوان برخوردار است. جمشيدجي تاتا (1839- 1904)، بنيانگذار اين خاندان، ثروت عظيم خود را از طريق پيمانکاري ارتش بريتانيا در جنگ حبشه (1867- 1868) اندوخت. [54] کمپاني تاتا در زمان جنگ جهاني اوّل خدمات ارزنده‌اي به بريتانيا کرد و به اين دليل جمشيد تاتا پس از مرگ مورد تقدير لرد چلمسفورد، نايب‌السلطنه بريتانيا در هند، قرار گرفت. [55]

سمت اردشير به عنوان «مشاور ويژه» سفير بريتانيا در ايران را، با توجه به مستندات تاريخي و نقش پسين اردشير و پسرش شاپور و با توجه به سنت معمول در جهان معاصر، بايد پوشش ديپلماتيک براي سرپرستي شبکه‌هاي اطلاعاتي بريتانيا در ايران دانست. به عبارت ديگر، اردشير به مدت چهل سال نماينده مقيم سرويس اطلاعاتي بريتانيا در ايران بود. اين رويه در حکومت هند بريتانيا مرسوم بود که افرادي را براي تصدي شبکه‌هاي اطلاعاتي به مدت طولاني اعزام مي‌کردند و اين افراد به عنوان «مأمور مقيم» (رزيدانت) در کشور هدف ماندگار مي‌شدند. اقامت 32 ساله بهمن جي داروخاناوالا در زنگبار، اقامت دائم اعضاي خاندان دسائي در باروداي هند و اقامت 36 ساله مانکجي هاتريا در ايران از اين‌گونه بود. اردشير در خاطراتش براي امر صحه مي‌گذارد: «وظايف ديگر من اين بود که نايب‌السلطنه و حکومت هند را از اوضاع ايران مطلع و آگاه نگاه دارم.» [56]

اردشير و تحولات ايران

دوران چهل ساله اقامت اردشير ريپورتر در ايران مصادف با مهم‌ترين تحولات تاريخ معاصر ايران است. اين دوران از سه سال قبل از قتل ناصرالدين‌شاه قاجار در 17 ذيقعده 1313 ق./ اوّل مه 1896 م. آغاز مي‌شود و تا تحکيم ديکتاتوري رضا شاه پهلوي در 1311 ش. ادامه مي‌يابد. از اينرو، در تمامي تحولات پرآشوب و سرنوشت‌ساز اين دوره طولاني، مانند نهضت مشروطيت و جنگ اوّل جهاني و حوادث مهم دوران احمد شاه قاجار که به صعود ديکتاتوري پهلوي انجاميد، تأثيرات اردشير ريپورتر را، به عنوان رئيس شبکه‌هاي اطلاعاتي بريتانيا در ايران، مي‌توان مورد کاوش قرار داد. اردشير در خاطراتش نقش فعال خود را در حوادث دوران اقامت در ايران مورد تأکيد قرار داده است:

«در پاييز سال 1893 بود که به سوي ايران حرکت کردم و در آن زمان تصور آن را نمي‌کردم که به استثناي مدتي را که در مسافرت‌هاي خارج به سر بردم بقيه عمرم را در ايران خواهم گذراند و در جريانات سياسي اين کشور نه بعنوان يک نفر ناظر بلکه فعالانه شرکت خواهم کرد. امروزه پس از سپري شدن سي و هشت سال با وجداني راحت مي‌گويم که در تمام مراحل و من‌جمله نهضت مشروطيت و دوران استادي در مدرسه سياسي آن‌جا که در قوه داشتم در تحريک و تقويت روح ايرا‌ن‌دوستي در ايرانيان کوشيدم.» [57]

اردشير تعدادي از دوستان نزديک خود را در ميان رجال ايراني نام برده است:

«در اين دوران با ايرانياني دوست شدم که هر يک به‌نوبه خود خادم ايران بودند مانند اتابک اعظم، ملک‌المتکلمين، صنيع‌الدوله، مؤيدالدوله، سردار اسعد بختياري، دهخدا، مشيرالدوله، ذکاءالملک، حکيم‌الملک، تقي‌زاده، سيف‌السلطنه و شوکت امير قائنات.»

علاوه بر افراد فوق، رجال فراوان ديگري را مي‌شناسيم که با اردشير ريپورتر رابطه دوستانه داشتند. با توجه به عضويت اردشير در لژ بيداري ايران رابطه «برادرانه» (ماسوني) او با حدود 173 عضو اين لژ قابل اثبات است. [58]

اردشير ريپورتر و ميرزا نصرالله بهشتي معروف به ملک‌المتکلمين (واعظ جنجالي بابي- ازلي در انقلاب مشروطيت)
مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، شماره 754- 1

عکس ابوالفتح ميرزا مؤيدالدوله، داماد ناصرالدين‌شاه و حاکم فارس، که به اردشير ريپورتر اهدا کرده است.
مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، شماره 5630- 1

از راست: محمدرضا خان قوام الملک، مستشارالملک (وزير و پيشکار فارس)، شيخ يحيي (امام جمعه)،
ابوالفتح ميرزا مؤيدالدوله (حاکم فارس، پسر ارشد سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه)
باغ معينيه در حومه شيراز، 1318 ق.

لژ بيداري ايران

سازمان ماسوني موسوم به لژ بيداري ايران در 6 نوامبر 1907/ اوّل شوال 1325 تأسيس شد. اين سازمان در تقابل با جامع آدميت، به رهبري عباسقلي خان آدميت، و از درون و بر ويرانه‌هاي آن پديد آمد. جامع آدميت سياستي معتدل در قبال محمدعلي شاه قاجار و صدراعظم او، ميرزا علي‌اصغر خان اتابک اعظم، در پيش گرفته بود تا بدان‌جا که شاه و اتابک نيز در آن عضو شدند. لژ بيداري ايران منادي مشي براندازي سلطنت محمدعلي شاه بود و در ابتدا عناصر تندرو جامع آدميت را در برمي‌گرفت که در پيرامون اردشير ريپورتر گرد آمده بودند. از شيخ ابراهيم زنجاني، عضو هيئت امناي دوازده نفره جامع آدميت و سپس از اعضاي لژ بيداري ايران، رُمان‌گونه‌اي در چهار جلد (حدود 850 صفحه دستنويس) بر جاي مانده به‌نام شراره استبداد که مي‌تواند تا حدودي سير تحولات سياسي ايران به سوي انحلال مجلس را روشن کند. شراره استبداد را مي‌توان اوّلين و تنها رُمان‌گونه ماسوني دوران محمدعلي شاه و از مهم‌ترين منابع تاريخ مشروطه دانست. اين رُمان نشان مي‌دهد که زنجاني، به‌رغم عضويت در هيئت امناي دوازده نفره جامع آدميت، در محفلي ديگر نيز عضو بود که رويه‌اي مغاير با مشي رسمي جامع و در راستاي تشديد تعارض‌هاي سياسي روز و ايجاد شورش و جنگ داخلي در ايران را، با هدف ساقط کردن سلطنت محمدعلي شاه، پيش مي‌برد. شخصيت کاريزماتيک «مسيو کارنجي» در اين رُمان، به عنوان رهبر گروه، با شخصيت «مسيو اردشيرجي» منطبق است. سيد حسن تقي‌زاده نيز با نام «سيدزاده» در اين رُمان شناخته مي‌شود. اين همان کانوني است که با فروپاشيدن جامع آدميت سازمان مستقل خود به‌نام لژ بيداري ايران را بنيان نهاد. [59]

اعضاي لژ بيداري ايران از معاريف و متنفذين زمان خود بودند؛ بسياري از آن‌ها در برکشيدن سلطنت پهلوي نقش مؤثر ايفا کردند و اليگارشي حکومت‌گر دوران پهلوي را بنيان نهادند. صرفنظر از رجال سياسي و فرهنگي چون ميرزا محمدعلي محلاتي (حاج سياح)، ميرزا حسن خان پيرنيا (مشيرالدوله) و برادرش ميرزا حسين خان (مؤتمن‌الملک)، ابوالحسن پيرنيا (معاضدالسلطنه)، محمدعلي فروغي (ذکاءالملک) و برادرش ابوالحسن فروغي، سيد حسن تقي‌زاده، ابراهيم حکيمي (حکيم‌الملک)، عبدالحسين خان شيباني (وحيدالملک)، ميرزا نصرالله خان خلعت‌بري (اعتلاءالملک)، ابراهيم خان علم (شوکت‌الملک)، شيخ ابراهيم زنجاني، مسعود ميرزا ظل‌السلطان، سيد جمال واعظ اصفهاني، ميرزا مهدي خان غفاري کاشاني (وزيرهمايون)، سيد نصرالله تقوي (اخوي)، يپرم خان ارمني، ارباب جمشيد جمشيديان، ارباب کيخسرو شاهرخ، ميرزا صادق خان فراهاني (اديب الممالک)، ابوالقاسم خان قراگوزلو (ناصرالملک)، سيد محمد صادق طباطبايي، رجبعلي منصور (منصورالملک)، ميرزا محمود خان وقارالسلطنه شيرازي (ميرزاي اورنگ) و ديگران، تروريست‌هايي چون ميرپنج اسدالله خان ابوالفتح‌زاده و ميرپنج ابراهيم خان منشي‌زاده و محمدنظر خان مشکات‌الممالک (صندوقدار لژ بيداري ايران) نيز از اعضا و وابستگان لژ بيداري ايران بودند. [60]

تروريسم عصر مشروطه

اين سه تن در ذيقعده 1334 ق./ اوائل شهريور 1295 ش. هسته مرکزي کميته مجازات را بنيان نهادند. اين سازمان مخفي از بهمن 1295 تا مرداد 1296 ش. با ترورهاي جنجالي خود تأثيرات بزرگي بر فضاي سياسي ايران بر جاي نهاد. از اين طريق، پيوندهاي اردشير ريپورتر با حوادث تروريستي آن عصر، که در پيوند با سه بنيانگذار کميته مجازات و وابستگان ايشان، مانند حيدر خان عمواوغلي و عبدالحسين خان معزالسلطان (سردار محيي) و احسان الله خان دوستدار و زين‌العابدين خان مستعان‌الملک و آدمکشان حرفه‌اي چون کريم دواتگر و حسين للـه، انجام مي‌گرفت قابل شناسايي است. [61]

حسينقلي خان نواب

حسينقلي خان نواب و ارباب جمشيد جمشيديان نزديک‌ترين محارم اردشير ريپورتر بودند:

حسينقلي نواب (متولد شيراز، متوفي بهمن 1324 ش. در تهران در حوالي هشتاد سالگي)، از عوامل سرشناس استعمار بريتانيا در ايران و برادر عباسقلي خان نواب، عضو متنفذ سفارت بريتانيا در تهران، بود. او از گردانندگان اصلي «هيئت مديره مخفي» است که در زمان فتح تهران و استعفاي محمدعلي شاه (27 جمادي‌الثاني 1327/ 16 ژوئيه 1909) قدرت را به دست گرفت و اندکي بعد (شنبه 13 رجب 1327/ 31 ژوئيه 1909) شيخ فضل‌الله نوري را به دار آويخت. [62] عليرضا خان عضدالملک، رئيس ايل قاجار و اوّلين نايب‌السلطنه ايران بعد از خلع محمدعلي شاه، هفده عضو اين کميته را، از جمله حسينقلي خان نواب و سيد حسن تقي‌زاده، نام برده [63] که عموماً عضو «لژ بيداري ايران» بودند. شيخ ابراهيم زنجاني، عضو «لژ بيداري ايران» و دادستان «محکمه انقلابي» که حکم قتل شيخ فضل‌الله نوري را صادر کرد، نيز به تصريح مکرر او در خاطراتش عضو اين «هيئت مديره» بود. [64] او در دوران مجلس دوّم هدايت فرقه دمکرات را به دست داشت و در کنار سيد حسن تقي‌زاده و سليمان ميرزا اسکندري و شيخ ابراهيم زنجاني يکي از رهبران اصلي فرقه دمکرات به‌شمار مي‌رفت. اين حزب نماينده جناح افراطي مشروطه‌خواهان بود و شماري از گردانندگان و اعضاي مؤثر آن، مانند حيدرعمواوغلي و ابوالفتح‌زاده و ديگران، با حوادث تروريستي آن زمان مرتبط بودند. معهذا، در حزب مذکور افراد صادقي نيز حضور داشتند که بعدها نقش مستقل خود را ايفا کردند. حسينقلي خان نواب در سال 1328 پنج ماه در دولت ميرزا حسن خان مستوفي‌الممالک وزير امور خارجه شد و در اواخر تصدي اين سمت (ذيحجه 1328/ دسامبر 1910) به کمک عليقلي خان ضرابي کاشاني (نبيل الدوله)، ماسون درجه سي و سوّم آئين اسکاتي کهن و از سران فرقه بهائي مقيم ايالات متحده آمريکا، [65] مورگان شوستر، يهودي آمريکايي، [66] را به عنوان رئيس خزانه‌داري ايران استخدام کرد. فريدون آدميت از حسينقلي خان نواب به عنوان استاد و مربي واقعي سيد حسن تقي‌زاده ياد مي‌کرد. [67] مورگان شوستر در سال 1912 از نواب به عنوان «رئيس معنوي» حزب دمکرات نام برده «اگر چه بسياري از مردمان ديگر، چه در مجلس و چه در خارج از مجلس، خود را بيش‌تر از مشاراليه جلوه و نمايش مي‌دادند.» [68] اردشير ريپورتر نيز از حسينقلي خان نواب به عنوان رهبر حزب دمکرات ياد کرده. خاطرات اردشير روشن مي‌کند که نواب مسائل حزب دمکرات را در رايزني اردشير ريپورتر حل‌و‌فصل مي‌کرده است.

«خوب ياد دارم که روزي دوست مشفقم حسينقلي خان نواب، که حزب مليون [حزب دمکرات] را رهبري مي‌کرد، با يأسي فراوان به من گفت: اردشيرجي! من حزب را رها خواهم کرد زيرا همان کساني که به وطن‌پرستي آن‌ها ايمان داشتم در جلسات علني دم از وطن و آزادي مي‌زنند و بعداً به طور محرمانه و يک يک از من مي‌پرسند که راهنمايي و نظر سفارت را براي مذاکرات بعدي به آن‌ها بگويم!» [69]

ارباب جمشيد جمشيديان

ارباب جمشيد جمشيديان (متوفي 16 دي 1311 ش. در 82 سالگي) از چهره‌هاي سرشناس زرتشتي ايران در دوره متأخر قاجار و اوائل حکومت پهلوي است. او علاوه بر دوستي و همکاري نزديک با اردشير ريپورتر خويشاوند نيز بود و پسرش، رستم، با تنها دختر اردشير ازدواج کرد. ارباب جمشيد در ابتدا ثروتي نداشت ولي اندکي پيش از شروع انقلاب مشروطيت به شکلي مرموز و ناگهاني به يکي از متمولين درجه اوّل ايران بدل شد و «تجارتخانه جمشيديان» به بزرگ‌ترين صرافي ايران بدل گرديد. در دوران انقلاب مشروطيت و پس از آن اين تجارتخانه، به همراه تجارتخانه جهانيان، که به يکي ديگر از نزديکان اردشير ريپورتر به‌نام پرويز شاهجهان (مقتول در صفر 1325 ق.) تعلق داشت، نقش بزرگي در قاچاق اسلحه و مهمات به ايران و توزيع آن به‌ويژه در ميان ايلات و عشاير ايفا کردند. [70]

ترويج بهائيگري و ستيز با موبدان 

اردشير ريپورتر و ارباب جمشيد جمشيديان نقش مهمي در ترغيب زرتشتيان ميانه حال و فقير، که بيش‌تر رعاياي روستاهاي متعلق به ارباب جمشيد و کارکنان تجارتخانه وي بودند، به بهائي‌گري ايفا نمودند. حسن نيکو، مبلغ پيشين بهائي، تعداد زرتشتيان بهائي شده در اين دوران را حدود 250 نفر (خانوار) مي‌داند. [71] از جمله اين افراد ملا بهرام اختر خاوري است که به دليل تهديد از سوي زرتشتيان يزد به بمبئي گريخت و در سال 1320 ق. «با وساطت اردشير صاحب هندوستاني» [اردشير ريپورتر] به همراه 15 خانوار زرتشتي بهائي شده به يزد بازگشت. آنان در املاک جلال‌الدوله، پسر ظل‌السلطان و حاکم يزد، به کار پرداختند. [72] به دليل اين اقدامات، که به منظور تقويت فرقه بهائي انجام مي‌گرفت، عباس افندي (عبدالبهاء)، رهبر فرقه بهائي ساکن عکا و حيفا، در الواح متعدد خود از ارباب جمشيد تقدير نمود، «بهائيان پارسي» را به فرمانبري محض از ارباب جمشيد فراخواند و خيانت به او را «سبب غضب رب غفور» اعلام نمود. [73]

اردشير ريپورتر (نشسته) و گروهي از زرتشتيان در باغ ارباب جمشيد در تهران (پارک جمشيديه کنوني)
ارباب کيخسرو شاهرخ نيز در عکس ديده مي
شود (براي مشاهده در قطع بزرگتر بر روي عکس کليک کنيد)

اقدامات اردشير ريپورتر و جمشيد جمشيديان و وابستگان ايشان در ترويج بهائي‌گري در ميان زرتشتيان نارضايتي شديد رهبران ديني زرتشتي ايران را برانگيخت و به ارسال شکايات متعدد عليه اردشير ريپورتر به مقامات ايران و «پارسي پانچايت» بمبئي انجاميد. لوريمر، کنسول بريتانيا در کرمان، در گزارش‌هاي متعدد، از جمله گزارش 14 اوت 1917/ ذيقعده 1335، مخالفت شديد زرتشتيان کرمان و يزد با اردشير ريپورتر را، و فضاي رعب و وحشتي که وي ايجاد کرده و اعمال نفوذ او در انتخاب انجمن زرتشتيان يزد، اطلاع مي‌دهد و مي‌افزايد:

«چهار سال است پارسيان کرمان از اردشيرجي به بمبئي شکايت مي‌کنند ولي پارسيان بمبئي به ايشان بي‌اعتنا هستند. پارسيان يزد نيز از اعمال نفوذ اردشيرجي در انتخابات انجمن به شدت ناراضي‌اند و مانند زرتشتيان کرمان خواستار اعزام نماينده جديدي [از سوي «پارسي پانچايت»] به جاي اردشيرجي هستند.» [74]

به علت بي‌اعتنايي «پارسي پانچايت»، نارضايتي اوج گرفت و زرتشتيان ايران عليه اردشير به مقامات ايراني شکايت کردند. در شکوائيه «انجمن زردشتيان تهران» به مقامات عالي دولتي ايران آمده است:

«پارسيان محترم هندوستان منتي بزرگ بر زردشتيان ايران دارند که در زمان عسرت و زحمت اين جماعت از بروز هر گونه مساعدت به اقتضاي وقت فروگزار نفرموده... اما بدبختانه کثرت بيچارگي و جهالت ما و بي‌اطلاعي آن‌ها فرصت به دست نماينده اخير آن‌ها ميستر اردشيرجي ايدلجي ريپورتر داده [،] در مدت مأموريت خود گذشته از آن‌که قدمي براي سعادت ما برنداشت... بالعکس ايشان برخلاف وظيفه در حدود و حقوق جماعت مداخله و حکومت نموده و به‌واسطه مداخلات غيرحقه ايشان هر روز در ميان جماعت نفاق و دورنگي توليد مي‌شد...»

در پاسخ به اعتراضات انجمن‌هاي زرتشتيان تهران و يزد و کرمان، دولت ايران اعلام نمود:

«... تلگراف شما در باب عدم رسميت موسيو اردشيرجي ملاحظه شد. دولت هم مشاراليه را به رسميت نمي‌شناسد و حق مداخله به حدود و حقوق جماعت زردشتي ندارد. 10 سنبله [شهريور] 1335، نمره 3759، وزارت داخله.»

وزارت امور خارجه ايران نيز مراتب فوق را به «جنرال قونسول ايران در هندوستان» اطلاع داد. [75]

تلاش اردشير ريپورتر و ارباب جمشيد جمشيديان براي ترويج بهائي‌گري در ميان زرتشتيان به خشونت کشيده شد و گروهي از زرتشتيان بهائي شده به دست زرتشتيان کشته شدند. «دستوران و موبدان» يزد گورستان زرتشتيان بهائي شده را تخريب کردند «و سنگ‌هاي قبور را شکستند.» گروهي مخفي به‌نام «مجمع حقگوي يزد» اعلام موجوديت کرد. در 11 ذيقعده 1335 يکي از کارگزاران اردشير ريپورتر به‌نام ماستر خدابخش، پسر بهرام، به ضرب گلوله به قتل رسيد. قاتل يک زرتشتي به‌نام فريدون رستم کرماني بود. کارگزار ديگر اردشير، به‌نام جوانمرد، پسر نوذر، به تهران گريخت و چهار سال در تجارتخانه ارباب جمشيد پناه گرفت. عباس افندي، رهبر فرقه بهائي، به مناسبت قتل خدابخش لوحي صادر کرد. [76] محققين معاصر بهائي نيز علت اين قتل را «جانبداري استاد ماستر خدابخش از بهائيان زرتشتي‌نژاد» و عامل آن را «متعصبين زرتشتي» مي‌دانند. [77] مهم‌ترين کارگزار اردشير در يزد، استاد کيومرس وفادار خرمشاهي بود. هيجده روز پس از قتل خدابخش، «مجمع حقگوي يزد» در 29 ذيقعده با ارسال نامه‌اي او را تهديد به قتل کرد. وي شبانه به سوي بمبئي گريخت. زرتشتيان يزد تا رفسنجان او را تعقيب کردند. [78]

نامه تهديدآميز مجمع حقگوي يزد (وابسته به موبدان زرتشتي ايران)
به يکي از کارگزاران زرتشتي بهائي شده اردشير ريپورتر
«امضاء جمعي مأمور مجمع حق گوي يزد- استاد کيومرث وفادار خرم آبادي- امروز که 29 شهر ذي قعدة الحرام است به شما پروتست مي نمايم اگر 4 روزه از يزد به طرف خارجه حرکت نکنيد امثال مستر خدابخش بي شرف مجازات خواهيد شد. [امضا] مجازات.»

تلاش کساني چون اردشير ريپورتر و ارباب جمشيد جمشيديان و استاد جوانمرد و ماستر خدابخش و استاد کيومرس، که مباهي به زرتشتي‌گري خود بودند و برخي چون خدابخش داراي تأليف در ترويج دين زرتشت، [79] براي توسعه بهائي‌گري در ميان زرتشتيان، به‌رغم مخالفت شديد قاطبه جامعه زرتشتي و رهبران ديني آن، هيچ توجيهي ندارد مگر تحقق اهداف کانون‌هاي استعماري. هم‌زمان با حوادث فوق، اين برنامه در ميان زرتشتيان هند و يهوديان ايران نيز اجرا مي‌شد. سال‌ها پيش از اين وقايع خونين، در 5 ژوئيه 1906، اردشير ريپورتر در نامه از بمبئي به ميرزا کيومرس وفادار و اردشير خرمشاهي در تهران، به آدرس تجارتخانه جمشيديان، از دشمني تعدادي از رهبران جامعه زرتشتي ايران، از جمله اعضاي خاندان مهربان، با خود سخن گفته بود. اين نامه پاسخي است به نامه کيومرس وفادار و اردشير خرمشاهي که با واسطه رشيد شهمردان در بمبئي به اردشير رسيد. او مي‌نويسد:

 

روی پاکت و صفحه اوّل نامه يازده صفحه اي اردشير ريپورتر به کيومرس وفادار و اردشير خرمشاهي
دو تن از کارگزاران اردشير ريپورتر و ارباب جمشيد و از زرتشتيان بهائي شده.
«ملا شاهمردان» که در سطر سوّم از او نام برده شده، رشيد شهمردان نويسنده کتاب «فرزانگان زرتشتي» است که در آن زمان کارگزار اردشير ريپورتر بود.

«از يزد هيچ خبري ندارم يعني مدتي مي‌شود مکاتبه نمي‌کنم به دليل اين‌که اگر ديگران گرفتار مرض تلون هستند بنده نمي‌توانم ترک استقامت نمايم... نمي‌دانند اردشير مهربان و برادرانش کنون به چه شکل در يزد فاش شده‌اند. کيخسرو مهربان که جرئت نمي‌کند حرفي زند... اين مرد بدبخت نيز فاش شده است. اين اشخاص هر گاه خيرانديش بودند در غير بيست سال گذشته خيلي کارآمد ملّت مي‌شدند... کاش تا ورودم به طهران اردشير مهربان در يزد مي‌بود و ملتفت نفوذم مي‌شد يعني به طوري ملتفت مي‌شد که ديگر ترک لاف‌زني کند... خادم ملّت. اردشيرجي» [80]

قسمت چهارم


45.  «جي» (Jee, Ji) در سانسكريت به معناي «زنده باد» و «پيروزباد» است و علاوه بر هند در ميان زرتشتيان ايران نيز به عنوان لقب محترمانه رواج دارد. در هند عنوان «جي» مختص پارسيان نيست و هندوها و مسلمانان نيز آن را به کار مي‌برند، مانند گاندي جي و بدرالدين طيب جي. به علت عدم آشنايي ايرانيان با اين واژه، اردشيرجي و پسرش شاپورجي «اردشيرچي» و «شاپورچي» نيز خوانده مي‌شدند.

46.  «منتخب از خاطرات مرحوم اردشيرجي که از انگليسي و گجراتي به فارسي ترجمه شده است. طهران، نوامبر 1931» (به خط سِر شاپور ريپورتر)، مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران وابسته به بنياد مستضعفان و جانبازان، شماره 4- 52- 129 الف، صص 47307- 47325. سند فوق در مأخذ زير منتشر شده است: عبدالله شهبازي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، جلد دوّم: جستارهايي از تاريخ معاصر ايران، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ بيست و پنجم، 1387، صص 146-159.

47.  رشيد شهمردان، فرزانگان زرتشتي، تهران: نشريه سازمان جوانان زرتشتي بمبئي، 1330 يزدگردي، صص 552-558.

48.  «منتخب از خاطرات مرحوم اردشيرجي...»

49.  شهمردان، همان مأخذ، ص 363.

50.  سديدالسلطنه کبّابي، از شخصيت‌هاي متنفذ فرقه بهائي، در 3 صفر 1348 ق./ 19 تير 1307 ش. مي‌نويسد: «از اردشيرجي ايدلجي رئيس تجارتخانه داراب‌جي ملاقات کردم. از پارسيان هند و 65 سال دارند و دچار مرض قند است. در خيابان فيشرآباد منزل دارد.» (سفرنامه سديدالسلطنه، به‌کوشش احمد اقتداري، تهران: بهنشر، 1362، ص 357) منظور سِر دارابجي تاتا (1859-1932)، پسر جمشيدجي تاتا و برادر سِر راتان تاتا، است.

51.  شهمردان، همان مأخذ، ص 364.

52.  Kulke, ibid, p. 62.

53.  تحقيقات منتشر نشده عبدالله شهبازي. بخشي از اين تحقيقات در دو رساله زيرمنعکس است: «زندگي و زمانه شيخ ابراهيم زنجاني»، «جُستارهايي از تاريخ بهائي‌گري در ايران». اين دو رساله در وبگاه عبدالله شهبازي منتشر شده.

http://www.shahbazi.org/pages/bahaism1.htm

http://www.shahbazi.org/pages/zanjani1.htm

54.  Kulke, ibid, p. 130.

55.  R. M. Lala, Beyond the Last Blue Mountain; A Life of J. R. D. Tata, India: Viking, 1992, p. 5.

56.  «منتخب از خاطرات مرحوم اردشيرجي...»

57.  همان مأخذ.

58.  اسماعيل رائين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران، تهران: انتشارات اميرکبير، 1357، ج 2، صص 70-78؛ حميدرضا شاه‌آبادي، تاريخ آغازين فراماسونري در ايران بر پايه اسناد منتشرنشده، تهران: دفتر ادبيات داستاني حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي، 1378، ج 1، ص 327؛ همان مأخذ، ج 2، 1380، صص 329-333. کتاب فوق شامل اسناد لژ بيداري ايران است که در جريان انقلاب اسلامي از خانه محمدعلي فروغي به دست آمده و در مراکز اسناد ايران نگهداري مي‌شود. جلدهاي اوّل و دوّم را حميدرضا شاه‌آبادي تدوين کرده و مجلدات سوّم و چهارم (1387) را يحيي آريابخشايش. در جلد چهارم انتشار اسناد پرونده‌هاي اعضاي لژ پايان مي‌يابد. جلد پنجم، شامل اسناد متفرقه لژ بيداري ايران، بايد در سال 1388 منتشر شود.

59.  خاطرات و اسناد منتشر نشده شيخ ابراهيم زنجاني (آرشيو عبدالله شهبازي)؛ گزارشي از رساله زنجاني و مشروحي از تعارض گروه اردشيرجي با جامع آدميت در مأخذ زير منتشر شده است: عبدالله شهبازي، «زندگي و زمانه شيخ ابراهيم زنجاني» (وبگاه شهبازي).

http://www.shahbazi.org/pages/zanjani2.htm

60.  رائين، همان مأخذ، ج 2، صص 255، 448.

61.  تحقيقات منتشرنشده عبدالله شهبازي. براي آشنايي اجمالي بنگريد به:

http://www.shahbazi.org/pages/bahaism3.htm

62.  مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران، تهران: انتشارات زوار، 1378، ج 1، صص 457-459؛ مهدي ملک‌زاده، تاريخ انقلاب مشروطيت ايران، تهران: انتشارات علمي، 1363، ج 6، ص 1256.

63.  نصرت‌الله فتحي، مجموعه آثار قلمي ثقة‌الاسلام شهيد تبريزي، تهران: انجمن آثار ملّي، 1355، صص 328- 329.

64.  خاطرات و اسناد منتشر نشده شيخ ابراهيم زنجاني (آرشيو خصوصي عبدالله شهبازي).

65.  اسدالله فاضل مازندراني، تاريخ ظهورالحق، مؤسسه ملّي مطبوعات امري، 131 بديع، جلد هشتم، قسمت اوّل، صص 490-492؛ اسماعيل رائين، فراموشخانه و فراماسونري در ايران،‌ ج 3، صص 459-465.

66.  حبيب لوي، تاريخ يهود ايران، تهران: بروخيم، 1339، ج 3، ص 868.

67.  مصاحبه عبدالله شهبازي با فريدون آدميت، عصر چهارشنبه 3 آبان 1374.

68.  [ويليام] مورگان شوستر، اختناق ايران، ترجمه ابوالحسن موسوي شوشتري، تهران: انتشارات صفي عليشاه، چاپ چهارم، 1344، ص 150.

69.  «منتخب از خاطرات مرحوم اردشيرجي...»، شهبازي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 156-157.

70.  فرهنگ مهر، سهم زرتشتيان در انقلاب مشروطيت ايران، سخنراني دکتر فرهنگ مهر در دانشگاه اصفهان، 1348، صص12- 15؛ جهانگير اشيدري [به‌کوشش]، يادداشت‌هاي کيخسرو شاهرخ، تهران: چاپ پرچم، 2535 شاهنشاهي، صص 74-75.

71.  حسن نيکو، فلسفه نيکو، تهران: فراهاني، 1343، ج اوّل، ص 81.

72.  فاضل مازندراني، همان مأخذ، ج 8، قسمت دوّم، صص 964-965.

73.  عبدالبهاء، مجموعه الواح مبارکه به افتخار بهائيان پارسي، مؤسسه ملّي مطبوعات امري، 133 بديع، ص 49.

74.  India Office Records, Simla Records 2, Persia Series, Part XV, (IOR MSS Eur E 264/ 54 J), Appendix to notes, p. 4.

75.  اسناد انجمن زرتشتيان تهران.

76.  شهمردان، همان مأخذ، صص 615-616؛ فاضل مازندراني، همان مأخذ، ج 8، قسمت دوّم، صص 971-973.

77.  تورج اميني، اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، تهران: سازمان اسناد ملّي ايران، 1380، ص 407.

78.  شهمردان، همان مأخذ، صص 603-605.

79.  ماستر خدابخش، گلدسته چمن، چاپ مطبع ناصري بمبئي، 1267 يزدگردي، 296 صفحه.

80.  اسناد شخصي سِر شاپور ريپورتر، مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران وابسته به بنياد مستضعفان و جانبازان، شماره 47271-47281.


Saturday, January 23, 2010 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.