بازگشت به صفحه اصلي

 

 

قسمت چهارم

 

متن کامل به صورت PDF براي چاپ

بازگشت به قسمت سوّم

کشف و برکشيدن رضا شاه

بيش‌ترين اهميت اردشير ريپورتر در تاريخ معاصر ايران به خاطر نقشي است که، به عنوان مسئول شبکه‌هاي اطلاعاتي حکومت هند بريتانيا در ايران، در برکشيدن رضا خان ميرپنج و سپس معرفي او به ژنرال لرد ادموند آيرونسايد، فرمانده قشون بريتانيا در شمال ايران (نورپرفورس)، و کودتاي 3 اسفند 1299 و حوادث پس از آن، که به انحلال سلطنت قاجاريه و استقرار سلطنت پهلوي انجاميد، ايفا نمود. طبق خاطرات اردشير ريپورتر، اوّلين ديدار او با رضا خان ميرپنج در اکتبر 1917/ ذيحجه 1335 در روستايي کوچک در کنار جاده پيربازار، بين رشت و طالش، انجام گرفت و ملاقات‌هاي بعدي در خانه ارباب جمشيد جمشيديان (خيابان فيشرآباد) بود. در آن زمان کلنل وسولود استاروسلسکي فرماندهي ديويزيون قزاق ايران را به دست داشت. استاروسلسکي در 23 تير 1299/ 27 شوال 1338 با فرمان احمد شاه «سردار» شد. اين فرمانده مقبول احمد شاه، که به يکي از خاندان‌هاي سرشناس روسيه تزاري تعلق داشت، مطبوع استعمار بريتانيا نبود و لذا در پي فشار هرمن کامرون نورمن، وزير مختار بريتانيا، و ژنرال آيرونسايد در ملاقات 3 آبان 1299 با احمد شاه در 8 آبان برکنار شد و زمينه براي فرماندهي رضا خان بر ديويزيون قزاق فراهم آمد. در 30 بهمن 1299 سردار همايون، فرمانده بعدي، نيز برکنار شد و سرانجام رضا خان ميرپنج فرماندهي قشون قزاق را به دست گرفت. او سه روز بعد کودتا کرد.

اردشير شخصيت رضا خان، فضاي سياسي آن زمان از ديدگاه استعمار بريتانيا و دلايل وقوع کودتاي 1299 را چنين توصيف مي‌کند:

«گزارشات محرمانه‌اي که از تحولات داخلي روسيه به لندن واصل شده بود بر اهميت نقل و انتقالات واحدهاي قزاق در ايران مي‌افزود زيرا اين يگانه نيروي متشکلي بود که هرگاه روس‌ها اراده کنند مي‌توانست با همکاري افراد و صاحب‌منصبان ايراني کفه ترازوي قدرت را به نفع روسيه تکان دهد. من اطلاع داشتم که هنگ قزاق روسي آپِشرُن، که بالغ بر يکهزار و دويست تن بود، از زبده‌ترين سربازان تشکيل يافته بود و مأموريت احتمالي‌اش به‌مراتب مهم‌تر از حفظ و يا اعاده نظم و آرامش بود. از مدت‌ها قبل من جزييات مربوط به کليه صاحب‌منصبان ايراني واحدهاي قزاق را بررسي کرده و تعدادي از آن‌ها را ملاقات نموده بودم. درباره رضاخان چکيده آن‌چه به من داده شده بود در کلمات «بي‌باک، تودار، مصمم» خلاصه شده و هم چنين اضافه شده بود که افراد و صاحب‌منصبان ايراني از او حرف‌شنوي دارند. قرار ملاقات گذاشته شده بود و در همان برخورد اول سيماي پرغرور و قامت بلند و قوي و سبيل چخماقي و چشمان نافذش مرا تحت تأثير قرارداد. در ابتدا او مرا فرنگي تصور مي‌کرد زيرا قيافه‌ام بيش‌تر خارجي بود تا ايراني و لباس فرنگي هم به تن داشتم. مدتي صحبت کردم تا او هم به حرف آمد و با آن‌چه گفت برايم روشن بود که سرانجام با مردي طرفم که آتش مهر ايران در دلش شعله‌ور است و مي‌تواند روزي ناجي کشورش باشد. رضاخان سواد و تحصيلات آکادميک نداشت ولي کشورش را مي‌شناخت. ملاقات‌هاي بعدي من با رضاخان در نقاط مختلف و پس از متجاوز از يک‌سال بيش‌تر در قزوين و طهران صورت مي‌گرفت. پس از مدتي که چندان دراز نبود حس اعتماد و دوستي دوجانبه‌اي بين ما برقرار شد. او ترکي و روسي را تا حدي تکلم مي‌کرد و به هر دو زبان به رواني دشنام مي‌داد! به زباني ساده تاريخ و جغرافيا و اوضاع سياسي و اجتماعي ايران را برايش تشريح مي‌کردم. به‌ويژه مايل بود که سرگذشت مرداني را که با همت خود کسب قدرت کرده بودند برايش نقل کنم. اغلب تا ديرگاهان به صحبت من گوش مي‌داد و براي رفع خستگي چاي دم مي‌کرد که مي‌نوشيديم. حافظه بسيار قوي و استعداد خارق‌العاده‌اي جهت درک رئوس و لب مطالب داشت و آن‌ها را خوب به هم مي‌پيوند و نتيجه‌گيري مي‌نمود. سئوالاتش مي‌رساند که به افق دورتري مي‌نگرد و مايل است که از اصول مملکت‌داري آگاه شود. هرچه بيش‌تر او را مي‌ديدم و با روحيه و مکنونات قبلي‌اش آشنا مي‌شدم برايم روشن‌تر مي‌شد که رضاخان مرد سرنوشت است... حوادثي که منجر به قيام رضاخان شد متعلق به تاريخ است. فقط مي‌گويم که آن‌چه را هم که سيد ضياءالدين طباطبائي به عهده داشت به خوبي انجام داد و محرک او هم خدمت به ايران بود ولي شايد بيش از آن‌چه لازم و يا مطلوب بود تظاهر به همگامي با سياست انگليس مي‌کرد... تبليغات انقلابي در ولايات شمال و به‌ويژه گيلان به درجه خطرناکي رخنه کرده بود. صاحب‌منصبان روسي قزاق در ايران که روس سفيد و طرفدار رژيم تزاري بودند رفته رفته دچار دو دلي شده و باطناً آماده همکاري با انقلابيون بلشويکي و گرفتن قدرت به نفع روسيه بودند. در پايتخت لااقل هفده محفل مخفي بلشويکي مشغول فعاليت بوده و سال‌هاي رخوت و فساد ايران را به صورت مزرعه مستعدي جهت کشت دانه‌هاي انقلاب در آورده بود... در اواسط ماه مه 1920 مأمورين اطلاعاتي انگليس از گيلان گزارش دادند که قرار است ميرزاکوچک خان رهبر نهضت جنگل نخست‌وزير جمهوري شوروي گيلان گردد و سپسس کميته انقلابي سراسر ايران چند جمهوري ديگر را اعلام نمايد... انقلابيون نقشه دامنه‌داري را طرح کرده بودند که آتش شورش و بلوار در مازندران و گيلان و قبائل لرستان و ترکمن مشتعل شود و عمالشان زمام قدرت را به دست گيرند. جمهوري آذربايجان به رهبري دمکرات‌ها در تبريز در شرف وقوع بود... نماينده وزارت خارجه بريتانيا معتقد بود که کابينه مشيرالدوله سروصورتي به اوضاع داده است ولي آن‌چه را که من به نايب‌السلطنه هند گزارش دادم اين بود که خانه ايران از پاي‌بند ويران است و قرارداد 1919 هم فاقد ارزش و هرچه زودتر بايد به عنوان پيروزي براي ايران باطل و لغو شود. عزيمت و يا ماندن قواي نظامي بريتانيا در شمال ايران تحت مداقه و مرور بود و اين تدبير اتخاذ شد که به‌نام همکاري نزديک در مقابل خطر بلشويک‌ها و انقلابيون محلي بهتر است قواي انگليس و قزاق با يکديگر وارد عمل شوند. اين طرح ژنرال آيرونسايد بود که مانع از اقدام ناگهاني و قاطع لشکر قزاق به سود روس‌ها گردد. در طي ملاقاتي درمنزل ارباب جمشيد در طهران رضاخان به من توضيح داد که افسران روسي قزاق در حال جلب همکاري عده‌اي از قزاق هاي ايراني هستند که به‌موقع مناسب و به بهانه حفظ و حمايت از جان شاه پايتخت را در تسلط کامل خود درآورند و آن را اشغال کنند... در اين مرحله به دستور وزارت جنگ در لندن و نايب‌السلطنه هند همکاري نزديک ژنرال آيرونسايد و من آغاز گرديد. من براي نظارت رضاخان درباره نيروي قزاق اعتبار فراواني قائل بودم و سرانجام او را به آيرونسايد معرفي کردم. آيرونسايد همان خصالي را در رضاخان مي‌ديد که من ديده بودم و هر دو براي اين مرد احترام زيادي قائل بوديم. با تدابير زياد کلنل فرمانده و افسران روس لشکر قزاق را ترک گفتند و امور لشکر به دست فرمانده نيروهاي انگليس در شمال ايران اداره مي‌شد...» [81]

منتخب خاطرات سِر اردشير ريپورتر، مشتمل بر 19 صفحه دستنويس، در جريان انقلاب اسلامي در مجموعه اسناد شخصي بازمانده از پسرش، سِر شاپور ريپورتر، در خانه مسکوني او (تهران، خيابان زرتشت، پلاک 65) به دست آمد ولي، مانند ساير اين اسناد، بيش از يک دهه در آرشيوهاي ايران ناشناخته ماند. متن کامل اين سند اوّلين بار در سال 1369 در جلد دوّم ظهور و سقوط سلطنت پهلوي منتشر شد و بازتاب کم‌نظير يافت. پيش‌تر اشاراتي پراکنده به اين سند شده بود. امير اسدالله علم، دوست صميمي سِر شاپور ريپورتر و نخست‌وزير و وزير دربار محمدرضا شاه پهلوي، در يادداشت‌هاي روزانه 6 ارديبهشت 1348 صحت اين سند را، که اندکي پيش در اختيار محمدرضا پهلوي قرار گرفته بود، مورد تأييد قرار مي‌دهد:

«... من مطمئن هستم درست و حقيقي است. [به شاه] عرض کردم من اطمينان دارم که حقيقي است چون حالا کسي اين‌قدر نمي‌تواند وارد جزئيات شود.» [82]

سِر دنيس رايت، کاردار پس از کودتاي 28 مرداد (آذر 1332- 1334) و سفير بريتانيا در ايران (1342-1350) و دوست صميمي سِر شاپور ريپورتر و امير اسدالله علم، اين خاطرات را مطالعه کرده و در سال 1977 در کتاب خود به آن اشاره مي‌کند:

«آقاي اردشير ريپورتر در سال 1917 بارضاخان ملاقات کرد و به شدت تحت تأثير ميهن‌پرستي او قرار گرفت. او در خاطرات منتشر نشده‌اش متذکر مي‌شود که براي نخستين‌بار وي رضاخان را به آيرونسايد معرفي کرد.» [83]

چپمن پينچر، افسر سابق سازمان امنيت بريتانيا (ام. آي. 5) و روزنامه‌نگار سرشناس بريتانيا، که از کارگزاران لرد ويکتور روچيلد (دوست صميمي سِر شاپور ريپورتر) بود، [84] در مقاله 21 مارس 1973/ اوّل فروردين 1352 خود در ديلي اکسپرس به مناسبت اعطاي مقام شهسواري امپراتوري بريتانيا به شاپور ريپورتر، نقش پدر شاپور را در معرفي رضا خان به ژنرال آيرونسايد مطرح مي‌کند:

«پس از جنگ اوّل جهاني، پدر او [شاپور]، که او نيز ريپورتر نام داشت... مشاور شرقي هيئت نمايندگي بريتانيا در تهران بود. از لندن به ژنرال آيرونسايد، فرمانده يکي از نيروهاي نظامي بريتانيا در ايران، دستور داده شد که شاه حاکم بر ايران را برکنار کرده و يک حکمران جديد بيابد که بتواند بيش‌تر و بهتر منافع ملّي ايران را تجلي بخشد. او [آيرونسايد] براي مشاوره نزد آقاي ريپورتر رفت. ريپورتر به او گفت تنها يک نفر را مي‌شناسد که واجد کمال، عزم راسخ و توان ذهني براي انجام اين وظيفه است و اين شخص رضاخان، يک افسر ايراني در بريگاد قزاق، است.» [85]

در اسناد شاپور ريپورتر دو نسخه از مقاله حروفچيني و صفحه‌بندي شده چپمن پينچر در ديلي اکسپرس، با متن واحد ولي با دو عنوان، موجود است. اين نشان مي‌دهد که مقاله فوق پيش از انتشار به رؤيت شاه رسيده و عنوان مطلوب شاه براي انتشار برگزيده شده. عنوان نخستين اين است: «افتخار براي محجوب‌ترين مرد که ميليون‌ها سود به بريتانيا رسانيد» [86] و عنوان برگزيده محمدرضا شاه پهلوي، که منتشر شد، اين است: «افتخار براي مرد محجوب شاه، کسي که ميليون‌ها به بريتانيا سود رسانيد.» [87] بعدها، چپمن پينچر در ديدار 11 نوامبر 1976/ 20 آبان 1355 با پرويز راجي، سفير ايران در بريتانيا، تصريح مي‌کند که مقاله فوق قبل از انتشار از طريق لرد ويکتور روچيلد به اطلاع شاه رسيد و با اجازه شاه منتشر شد.

«چپمن پينچر نويسنده روزنامه ديلي اکسپرس نهار در سفارتخانه ميهمانم بود. او ضمن صرف نهار از خاطرات پنج سال قبل خود سخن مي‌گفت که توانسته بود با واسطه لرد روچيلد مصاحبه‌اي با شاه انجام دهد. پينچر، که براي اين مصاحبه همراه با سِر شاپور ريپورتر به نزد شاه رفته بود، تعريف مي‌کرد که ابتدا از روابط بسيار صميمانه بين شاپور ريپورتر و شاه يکه خورده، ولي بعداً پي برد که پدر ريپورتر نقش مهمي در معرفي رضا خان (پدر شاه) به انگليسي‌ها به‌عنوان فردي شايسته بنيانگذاري يک سلسله جديد سلطنتي در ايران داشته است. پينچر مي‌گفت: بعد از انجام اين مصاحبه مطالب نوشته شده خود را ابتدا از طريق لرد روچيلد به اطلاع شاه رسانيد و بعد از کسب اجازه وي آن را در روزنامه ديلي اکسپرس انتشار داد.» [88]

نامه لرد آيرونسايد دوّم، پسر ژنرال آيرونسايد، به امير اسدالله علم، وزير دربار ايران، نيز صحت خاطرات اردشير ريپورتر را ثابت مي‌کند:

«مجلس لردها، 5 دسامبر 1973، عالي‌جناب، به واقع ديدار و گفتگو با شما درباره روزگاران گذشته افتخار و سعادت بزرگي بود. اميدوارم که شما و سِر شاپور [ريپورتر] در دستنوشته‌هاي پدرم و پدر سِر شاپور گزيده مناسبي بيابيد تا به مناسبت پنجاهمين سال سلطنت پهلوي يادگار بماند. مسلماً باعث خوشوقتي بسيار من خواهد بود که بهر شکل ممکن بتوانم به اين امر ياري رسانم...» [89]

اين نامه نشان مي‌دهد که اسناد مفصلي از سِر اردشير ريپورتر، رئيس سرويس اطلاعاتي بريتانيا در ايران، و ژنرال آيرونسايد درباره کودتاي 1299 موجود است که تاکنون انتشار نيافته. خاطرات اردشير ريپورتر سبب شد که جواد شيخ‌الاسلامي، متنفذترين مورخي که به دليل بي‌اطلاعي لرد کرزن، وزير خارجه بريتانيا از وقوع کودتا، اين حادثه را ابتکار فردي ژنرال آيرونسايد و بر اين پايه رضا خان را شخصيتي ملّي مي‌دانست، [90] در اواخر عمر از موضع پيشين خود عدول کند. شيخ‌الاسلامي نوشت:

«از اسناد بسيار مهمي که در جلد دوّم اين مجموعه [ظهور و سقوط سلطنت پهلوي] نقل شده وصيت‌نامه يک مأمور اطلاعاتي انگلستان وابسته به دستگاه دولتي هند به‌نام اردشيرجي ريپورتر است که در ايران بعد از کودتاي سوم اسفند زياد سرشناس نبود و شايد خود رژيم پهلوي تعمد داشت که نام او بر سر زبان‌ها نيفتد. نگارنده پس از مطالعه دقيق اين سند جالب... به اين نتيجه رسيد که بهتر است اولا متن کامل وصيت‌نامه در جزء ضمايم کتاب فعلي... منتشر گردد، ثانياً در پرتو حقايقي که در اين سند افشا شده وقايع سوم اسفند 1299 در چاپ بعدي اين کتاب با ديدي کاملاً متفاوت، و با اصلاحات و جرح و تعديل‌هاي لازم، مورد ارزيابي قرار گيرد. تاريخ‌نويسي کاري است بس دشوار و افتخار يک محقق بي‌غرض در همين است که اگر با اسناد و مدارک محکم‌تري- محکم‌تر از اسنادي که سابقا در اختيارش بوده- مواجه شد، در عقايد پيشين خود پافشاري نکند، اصلاحات لازم را در نوشته خود به عمل آورد و تاريخ را با در نظر گرفتن حقايقي که تازه برايش فاش شده اصلاح و تهذيب کند.» [91]

دربار بريتانيا به‌پاس اين خدمات، که به استقرار سلطنت پهلوي (آذر 1304/ دسامبر 1925) انجاميد، به اردشير ريپورتر مقام شهسواري امپراتوري بريتانيا [92] اعطا کرد. از اين پس اردشير، «سِر اردشيرجي ريپورتر» و همسرش، «ليدي شيرين بانو»، خوانده مي‌شدند. [93] اردشير ريپورتر و شيرين بانو (متوفي 11 آذر 1318 در تهران) داراي چهار فرزند بودند: لعل خانم (متولد 1273 در تهران)، جمشيد (متولد 9 بهمن 1288، متوفي خرداد 1376 در تهران)، ايدلجي (متولد 1296 در تهران)، شاپورجي. محل سکونت اين خانواده در محله فيشرآباد تهران بود که بسياري از اراضي آن در تملک اردشير ريپورتر قرار داشت.

شيراز

شنبه، 7 شهريور 1388

29 اوت 2009

 


81.  «منتخب از خاطرات مرحوم اردشيرجي...»، شهبازي، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، صص 147-151.

82.  علينقي عاليخاني [ويراستار]، يادداشت‌هاي امير اسدالله علم، تهران: مازيار، معين، 1381، ج 1، ص 179.

83.  Denis Wright, The English Amongst the Persians, London: Heinemann, 1977, p. 181.

84.  Austen Morgan, Harold Wilson, London: Pluto Press, 1992, p. 520.

85.  Chapman Pincher, “Honours for the Shah’s shy man who earned millions for Britain”, Daily Express, March 21, 1973.

86.  اسناد شخصي سِر شاپور ريپورتر، مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران وابسته به بنياد مستضعفان و جانبازان، سند شماره 1- 14- 3- 121 الف.

87.  همان، سند شماره 2- 14- 3- 121 الف.

88.  پرويز راجي، خدمتگزار تخت طاووس؛ خاطرات پرويز راجي، ترجمه ح. الف. مهران [حسين ابوترابيان]، تهران: انتشارات اطلاعات، 1368، ص 36.

89.  مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران وابسته به بنياد مستضعفان و جانبازان، شماره رديف 48914، شماره سند 3-98-129 الف.

90.  محمدجواد شيخ‌الاسلامي، «نظري به كودتاي سوم اسفند 1299»،  اطلاعات سياسي- اقتصادي، سال پنجم، شماره‌هاي چهارم و پنجم، بهمن و اسفند 1369، صص 8-17.

91.  محمدجواد شيخ‌الاسلامي، سيماي احمد شاه قاجار، تهران: گفتار، 1372، ج 2، صص 330-331.

92.  Knight Commander of the British Empire (KCBE)

93.  مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران وابسته به بنياد مستضعفان و جانبازان، شماره رديف 47113، شماره سند 1- 32- 129 الف.


Saturday, January 23, 2010 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.