قسمت سوّم:
سازمانهاي دانشجويان
ايراني در خارج از کشور
در سالهاي پيش از انقلاب، در اروپاي غربي
و ايالات متحده آمريکا سازمانهاي
دانشجويي متعدد عليه حکومت پهلوي فعاليت
ميکردند.
در
سالهاي 1340-1354
کنفدراسيون جهاني دانشجويان و محصلين
ايراني (اتحاديه ملّي)
مهمترين تشکل دانشجويي
فعال
عليه حکومت پهلوي بهشمار ميرفت.
«کنفدراسيون» در پايان دهه 1330 شکل گرفت
و اوّلين کنگره آن در 15- 18 آوريل 1960/
25- 28 فروردين 1339 در هايدلبرگ آلمان
برگزار شد.
[50]
در اين تشکل دانشجويي، دانشجويان هوادار
عقايد و گرايشهاي سياسي متنوع و متعارض،
اعم از مسلمان و مارکسيست، هواداران جبهه
ملّي و نهضت آزادي و حزب توده و غيره، با
هدف مبارزه مشترک عليه حکومت پهلوي،
فعاليت ميکردند.
کساني چون محمد نخشب، حميد
عنايت، مهرداد بهار، صادق
قطبزاده، ناصر پاکدامن، هما ناطق،
منوچهر هزارخاني، فيروز توفيق،
همايون (محمدعلي)
کاتوزيان، خسرو شاکري، کيومرث زرشناس،
امير طاهري، فيروز شيروانلو،
پرويز نيکخواه،
کورش لاشايي، سياوش پارسانژاد،
مهدي خانبابا تهراني و ديگران، که
آن زمان يا بعدها در عرصههاي مختلف سياسي
يا علمي نامدار شدند، از بنيانگذاران
کنفدراسيون بودند. [51] مصطفي چمران و
ابوالحسن بنيصدر
و صادق قطبزاده به عنوان
سرشناسترين نمايندگان جريان فکري اسلامي
هوادار امام خميني در کنفدراسيون شناخته
ميشدند. در سال 1964، در کنگره دوسلدورف،
بنيصدر به عنوان يکي از دبيران
کنفدراسيون برگزيده شد. [52]
«کنفدراسيون»، به دليل تعارضات شديد
عقيدتي و سياسي دروني، نتوانست به عنوان
يک تشکل صنفي- سياسي دوام آورد و در اوائل
دهه 1350 متلاشي شد. [53]
«انحلال نهايي کنفدراسيون در 1975 [1354]
نتيجه يک سلسله تنشها و تحولاتي بود که
در طي چندين سال شکل گرفته بود.
اوّل، دو يا سه گرايشي که از طريق همکاري
نزديک با يکديگر در رهبري کنفدراسيون در
اوائل سالهاي دهه 1960 نقش داشتند،
بهتدريج جاي خود را به چندين فرقه متعصب
و متخاصم مارکسيستي دادند... در اواسط دهه
1970، پس از چندين سال درگيريهاي
فرقهاي، بسياري از رهبران کنفدراسيون به
اين نتيجه رسيدند که حفظ اتحاد کنفدراسيون
ديگر همچون گذشته اولويت ندارد.
دوّم، بيش از يک دهه از فعاليت کنفدراسيون
در اين زمان ميگذشت، ولي هستههاي رهبري
آن هنوز محدود به تقريباً محفل کوچک از
دانشجويان سابق بود که اکثريت آنان حالا
ديگر [دهه سوّم عمر خود را به پايان
ميبرده و]
تبديل به کادرهاي حرفهاي گروههاي تبعيدي
سياسي شده بودند...
سوّم، براي اوّلين بار از اوائل دهه 1960
به بعد يک اپوزيسيون سازمان يافته فعال در
ايران تشکيل شده بود... [به دليل مبارزات
مسلحانه چريکهاي فدائي و مجاهدين خلق در
ايران]
چهارم، مائوئيسم به عنوان يک گرايش سياسي
بينالمللي راديکال در حال افول بود. در
طول دهه 1960 مائوئيسم نقش مهمي در
راديکاليزه کردن کنفدراسيون داشت. اما در
طول دهه 1970، سياست خارجي چين، مبني بر
حمايت رژيمهاي ضد شوروي و از جمله رژيم
شاه، به سرخوردگي بسياري از مائوئيستها
انجاميد...» [55]
از آن پس سازمانهاي متعدد دانشجويي، بر
اساس عقايد سياسي و ايدئولوژيک متنوع،
جداگانه فعاليت ميکردند و هر يک خود را
وارث راستين کنفدراسيون ميدانستند.
سه سازمان اصلي که کادرهاي آن رهبري
کنفدراسيون را به دست گرفتند و فروپاشي آن
را سبب شدند عبارت بودند از
سازمان
انقلابي توده ايران،
سازمان مارکسيستي
لنينيستي توفان،
سازمان انقلابيون
کمونيست. [56]
اوّلين و مهمترين گروه مائوئيستي [57]
ايران سازمان انقلابي حزب توده ايران
است. اين سازمان با تلاش برخي دانشجويان
عضو حزب توده و کنفدراسيون، بهويژه مهدي خانبابا تهراني، در سالهاي
1964-1965 در آلمان غربي تأسيس شد و با
فرار سه تن از رهبران حزب توده از آلمان
شرقي، احمد قاسمي و دکتر
غلامحسين فروتن و عباس سغايي،
و پيوستن ايشان به گروه فوق شهرت يافت.
اوّلين کنگره «سازمان انقلابي» در سال
1965 در تيرانا، پايتخت آلباني، برگزار
شد. [58]
اين گروه بعدها نام خود را به سازمان
انقلابي توده ايران و پس از انقلاب
(1357) به حزب رنجبران ايران تغيير
داد. «حزب رنجبران» در جريان منازعات
دوران رياستجمهوري ابوالحسن بنيصدر
(بهمن 1358- خرداد 1360) با بنيصدر رابطه
نزديک برقرار کرد و در دفتر رئيسجمهور
حضور فعال داشت. پس از سقوط بنيصدر، حزب
فوق در کردستان به مبارزه مسلحانه عليه
جمهوري اسلامي ايران دست زد ولي اندکي بعد
متلاشي شد. بقاياي کوچک بازمانده از اين
حزب هماکنون در اروپاي غربي زندگي
ميکنند.
برخي رهبران و کادرهاي سازمان انقلابي، که
از بنيانگذاران و گردانندگان اوّليه
کنفدراسيون بودند، مانند پرويز نيکخواه،
سياوش پارسانژاد، فيروز فولادي، سيروس
نهاوندي و کورش لاشايي، در دوران پهلوي به
ايران بازگشتند، به زندان افتادند و سپس
به خدمت حکومت پهلوي درآمدند. [59]
از اين ميان، سيروس نهاوندي به يکي از
«عوامل ويژه» ساواک براي نفوذ در گروههاي
سياسي مخالف بدل شد و شهرتي بزرگ، هم سنگ
با عباسعلي شهرياري، يافت. برخي نيز،
مانند پرويز واعظزاده و همسرش معصومه
(شکوه) طوافچيان و مهوش (وفا) جاسمي و
خسرو صفايي و گرسيوز برومند، مبارزه در
ايران را بر تداوم زندگي در ايتاليا ترجيح
دادند، به ايران بازگشتند و جان باختند.
دانشجويان عضو و هوادار «سازمان انقلابي»
در "سيس"، مخفف نام انگليسي «کنفدراسيون
دانشجويان ايراني»، [60]
فعاليت ميکردند. اين تشکل دانشجويي در
ميان دانشجويان ايراني در آلمان و ساير
کشورهاي اروپايي و نيز در ايالات متحده
آمريکا هواداران قابل توجه داشت.
«سيس» همان سازماني است که سعيد امامي،
معاون امنيت وزارت اطلاعات (1370-1375) که
در ماجراي «قتلهاي زنجيرهاي»
نامش بر سر زبانها افتاد، پس از اخذ
ديپلم و سفر به ايالات متحده آمريکا
(1355) براي ادامه تحصيل، در شهر استيل واتر ايالت اوکلاهما در آن به فعاليت
پرداخت. چنانکه ديديم،
«سيس» يک سازمان دانشجويي باز و متعلق به
هر نوع تفکر نبود و تنها دانشجويان هوادار
«سازمان انقلابي» به آن ميپيوستند. به
عبارت ديگر، عضويت سعيد امامي در اين
سازمان بيانگر تعلق او به تفکر مارکسيستي-
مائوئيستي و هواداري يا عضويت در «سازمان
انقلابي توده» است.
با اوجگيري انقلاب اسلامي در ايران، سعيد
امامي به انجمن اسلامي اوکلاهما پيوست و
با حمايت يکي از گردانندگان انجمن اسلامي
اوکلاهما بهنام سعيد پروين، معروف
به «سعيد طلبه» و «سعيد شيرازي»، برکشيده
شد.
سعيد پروين، معروف به «سعيد طلبه» و «سعيد
شيرازي» (نفر اوّل سمت راست، با ريش و کت
و شلوار سفيد)،
که به عنوان دوست صميمي و واسطه وصلت و
عاقد در مراسم ازدواج سعيد امامي و فهيمه
دري نوگوراني در آمريکا (1359) حضور داشت.
سازمان مارکسيستي لنينيستي توفان
گروهي منشعب از «سازمان انقلابي توده» بود
که به حزب کمونيست آلباني و رهبر آن، انور
خوجه، گرايش داشت. قاسمي و فروتن، از
رهبران پيشين حزب توده، اندکي بعد از
«سازمان انقلابي» جدا شده و به اين گروه
پيوستند. اين گروه نيز با نام
«کنفدراسيون» در ميان دانشجويان فعاليت
ميکرد. پس از انقلاب، اين گروه، به رهبري
علي سعادتي، به «حزب کار ايران» تغيير نام
داد و در بهار 1361 در پاريس عضو «شوراي
ملّي مقاومت» شد.
سازمان انقلابيون کمونيست
را دو تن از فعالين سرشناس دانشجويان
ايراني، حميد کوثري و سيامک زعيم، در سال
1969/ 1348 در برکلي کاليفرنيا تأسيس
کردند. بعدها، يکي از اعضاي «گروه
فلسطين»، بهنام حسين تاجمير رياحي- که
موفق به خروج از ايران شده و در عراق
گوينده بخش فارسي راديو بغداد بود، به
آمريکا رفت. به تأثير از رياحي و دوستانش،
که گروهي بهنام «پويا» ايجاد کرده بودند،
در سال 1976 «سازمان انقلابيون کمونيست»
به اتحاديه کمونيستهاي ايران بدل
شد. اين گروه در ميان دانشجويان ايراني
مقيم آمريکا هواداران قابل توجهي داشت و
از طريق تشکل دانشجويي خود، بهنام
«کنفدراسيون براي احياء جنبش واحد
دانشجويي»، معروف به «کنفدراسيون احياء»،
فعاليت ميکرد. [61]
«اتحاديه کمونيستهاي ايران» همان گروهي
است که در آبان- بهمن 1360 «واقعه آمل»
را پديد آورد. [62]
ساير دانشجويان نيز بر اساس گرايشهاي
اعتقادي و سياسي خويش در تشکلهاي گوناگون
فعاليت ميکردند. هواداران جبهه ملّي در
کنفدراسيون به سه گروه (هوادار چريکهاي
فدائي خلق، جناح سپهر، طرفداران جبهه ملّي
خاورميانه) تقسيم شدند. [63]
هواداران حزب توده در سازماني بهنام
«اديسي»، مخفف نام انگليسي «سازمان جوانان
و دانشجويان دمکرات ايران»، [64]
فعاليت ميکردند. [65]
هواداران سازمان مجاهدين خلق در «اتحاديه
انجمنهاي دانشجويان مسلمان» و دانشجويان
پيرو نهضت امام خميني در انجمنهاي اسلامي
متشکل بودند.
انجمنهاي اسلامي دانشجويان ايراني در
خارج از کشور
با استقرار آيتالله دکتر سيد
محمدحسيني بهشتي در آلمان (1343-1348)، به عنوان امام جماعت مسجد تازه
تأسيس هامبورگ، بهتدريج شکل گرفت. با
تلاش بهشتي در ژانويه 1967/ دي 1345
«اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در
اروپا- گروه فارسي زبانان» تأسيس شد و
انتشار نشريهاي را با نام
"اسلام مکتب
مبارز"
آغاز نمود.
[66]
صادق طباطبايي، [67]
از بنيانگذاران اتحاديه انجمنهاي اسلامي
دانشجويان ايراني در آلمان، علاوه بر امام
خميني، که دانشجويان گاه از حمايتهاي
سياسي و حتي مالي ايشان برخوردار بودند،
آيتالله دکتر بهشتي، آيتالله مرتضي
مطهري، دکتر علي شريعتي و امام موسي صدر
را تأثيرگذارترين متفکران ايراني بر
دانشجويان مسلمان ايراني در اروپا
ميداند. [68]
اوّلين انجمن اسلامي دانشجويان آمريکا در
حوالي سال 1340 با تلاش دکتر مصطفي چمران
در کاليفرنيا شکل گرفت. [69]
در اين سالها چمران عضو کميته مرکزي جبهه
ملّي در آمريکا [70]
و عضو هيئت رئيسه انجمن دانشجويان شمال
کاليفرنيا بود. [71] در گزارش اطلاعات خارجي ساواک، چمران «مغز
متفکر انجمن» خوانده شده که «داراي
اطلاعات و تحصيلات عاليه بوده و با قوه
منطق استدلال قادر است بيشتر دانشجويان
را تحتتأثير افکار و عقايد خود قرار
دهد.» و «با وجود اينکه کمونيست نميباشد
خيلي تندرو بوده و داراي فعاليت مؤثري
است.» [72]
و سرانجام، با تلاش دکتر ابراهيم يزدي
[73]
در سال 1346 «انجمن اسلامي دانشجويان
در آمريکا و کانادا» تأسيس شد. نقش
دکتر ابراهيم يزدي در سازماندهي
فعاليتهاي انجمنهاي اسلامي آمريکا چنان
بزرگ بود که اعضاي انجمنهاي اسلامي در
ميان ساير دانشجويان ايراني به «يزديها»
شهرت داشتند.
پس از فروپاشي «کنفدراسيون»، در سالهاي
1354-1357 در اروپا و آمريکاي شمالي
دهها گروه دانشجويي ايراني، با
ايدئولوژيهاي گوناگون، فعاليت ميکردند.
پيش از شروع انقلاب اسلامي، در اروپا،
بهويژه در آلمان، "سيس" بيشترين هوادار
را در ميان دانشجويان ايراني داشت. در
آمريکا بيشترين تعداد دانشجويان ايراني
در ايالتهاي مياني ايالات متحده ساکن
بودند و بسياري از آنان به نواحي جنوبي
ايران، بهويژه خوزستان، تعلق داشتند. دو
ايالت همجوار اوکلاهما و تکزاس به دليل
ارزاني از مناطق پرجمعيت دانشجويان ايراني
بهشمار ميرفتند. تا پيش از شروع نهضت
اسلامي در ايران، کنفدراسيون احياء
(وابسته به اتحاديه کمونيستها) بيشترين
نيرو را در ميان دانشجويان ايراني داشت.
انجمنهاي اسلامي و اتحاديه انجمنهاي
دانشجويان مسلمان (وابسته به سازمان
مجاهدين خلق ايران) و کنفدراسيون سيس
(وابسته به سازمان انقلابي) در مرحله دوّم
قرار ميگرفتند. در سالهاي 1356-1357،
به تبع اوجگيري انقلاب اسلامي در ايران،
پيوستن دانشجويان به انجمنهاي اسلامي
ابعاد بيسابقه يافت، اين سازمان به
مهمترين تشکل دانشجويي در ايالات متحده
آمريکا و اروپاي غربي بدل شد و انجمنهاي
دانشجويان مسلمان در رده دوّم جاي گرفت.
به اين ترتيب، در زمان وقوع و پيروزي
انقلاب اسلامي ايران، در سالهاي
1356-1357، در شهرهاي مختلف ايالات متحده
آمريکا، بريتانيا و آلمان و فرانسه و برخي
کشورهاي ديگر، از جمله هند، دهها شعبه
محلي از تشکلهاي دانشجويي مخالف حکومت
پهلوي، از جمله انجمنهاي اسلامي
دانشجويان هوادار امام خميني، فعاليت
ميکردند.
طبق برخي آمارها، در سالهاي 1356-1357
حدود 67 هزار دانشجوي ايراني در خارج از
ايران تحصيل ميکردند که 54340 نفر در
ايالات متحده آمريکا، 4445 نفر در آلمان
غربي، 4336 نفر در بريتانيا، 3775 نفر در
فرانسه، 2268 نفر در ترکيه، 2335 نفر در
فيليپين، 1268 نفر در ايتاليا و 1081 نفر
در هندوستان بودند.
«ايران در آستانه انقلاب 1357 بالاترين
رقم دانشجويان خارج از کشور را نسبت به
همه کشورهاي سراسر جهان داشت. در سال 1975
دانشجويان ايراني در ايالات متحده معادل 9
/ 8 در صد کل دانشجويان خارجي در آن کشور
را تشکيل ميدادند که نسبت به همه کشورهاي
جهان از نظر تعداد مقام اوّل بود.» [74]
نفوذ در سازمانهاي سياسي و تشکلهاي
دانشجويي ايراني در خارج از کشور از اهداف
اصلي ساواک، موساد و سرويسهاي اطلاعاتي
آمريکا و بريتانيا و سازمانهاي امنيتي
کشورهاي مربوطه بهشمار ميرفت. نفوذ
سرويسهاي غيرايراني در برخي موارد با
همکاري ساواک انجام ميگرفت و در برخي
موارد پنهان از ساواک.
قسمت
چهارم
50.
افشين
متين، کنفدراسيون؛ تاريخ جنبش
دانشجويان ايراني در خارج از کشور
1332-1357، ترجمه ارسطو آذري،
تهران: مؤسسه نشر و پژوهش شيرازه،
چاپ اوّل، 1378، ص 84.
51.
مهدي
خانبابا تهراني، نگاهي از درون
به جنبش چپ ايران: گفتگوي حميد
شوکت با مهدي خانبابا تهراني،
تهران: شرکت سهامي انتشار، چاپ
اوّل، 1380، صص 254-256.
52.
خانبا
تهراني، همان مأخذ، ص 270.
53.
متين،
همان مأخذ، صص 362-370.
54.
صادق
طباطبايي، از فعالين کنفدراسيون،
به نقل قول فوق اين جمله را
افزوده است: «دهه سوّم عمر خود را
به پايان ميبرده..» (صادق
طباطبايي، خاطرات سياسي
اجتماعي، جلد اوّل: جنبش
دانشجويي ايران، تهران: مؤسسه چاپ
و نشر عروج، چاپ اوّل، 1387، ص
274)
55.
متين،
همان مأخذ، صص 364-265.
56.
براي
آشنايي با تاريخ گروههاي
مائوئيستي ايران کتاب زير حاوي
اطلاعات ارزشمندي است. نويسنده
کتاب در سالهاي 1358-1362 دبير
دوّم کميته مرکزي حزب توده بود و
طبعاً کتاب از منظر ديدگاههاي
اين حزب است: ف. م. جوانشير
[فرجالله ميزاني]، مائوئيسم و
بازتاب آن
در ايران،
انتشارات حزب توده ايران، چاپ
سوّم، 1359.
57.
مارکسيستهاي
ايراني هوادار چين خود را
«مارکسيست- لنينيست مائوتسه تونگ
انديشه» ميناميدند. «مائوئيست»
واژهاي بود که ابتدا از سوي
مارکسيستهاي هوادار شوروي، که در
حزب توده متشکل بودند، به ايشان
اطلاق ميشد ولي بهتدريج عموميت
يافت.
58.
متين،
همان مأخذ، صص 204-205.
59.
همان
مأخذ، صص 348-349.
60.
Confederation of Iranian
Students (CIS)
61.
متين،
همان مأخذ، صص 283، 368-369؛
سازمان مجاهدين خلق ايران؛ پيدايي
تا فرجام 1344-1384، تهران:
مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي،
چاپ اوّل، 1384، ج 1، ص 257.
63.
متين،
همان مأخذ، ص 389.
64.
Organization of Democratic
Youth and Students of Iran
(ODYSI)
65.
متين،
همان مأخذ، ص 363.
66.
طباطبايي،
همان مأخذ، ج 1، صص 75-76،
235-237؛ خانبابا تهراني، همان
مأخذ، ص 270؛ مظفر شاهدي،
ساواک: سازمان اطلاعات و امنيت
کشور، 1335-1357، تهران:
مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي،
چاپ اوّل، 1386، ص 514.
67.
دکتر
سيد صادق طباطبايي خواهرزاده امام
موسي صدر است. خواهر دکتر
طباطبايي، سرکار خانم فاطمه
طباطبايي (خميني)، همسر
حجتالاسلام و المسلمين حاج سيد
احمد خميني، دوّمين پسر امام
خميني، بود.
68.
طباطبايي،
همان مأخذ، ج 1، ص 113.
69.
شهيد
سرافراز مصطفي چمران،
تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي
وزارت اطلاعات، چاپ اوّل، 1378، ص
188؛ طباطبايي، همان مأخذ، ج 1، ص
181.
71.
همان
مأخذ، صص 41-42، 57.
73.
يزدي
از سال 1339 در آمريکا اقامت
داشت.
74.
متين،
همان مأخذ، ص 327.