قسمت چهارم:
گروه دکتر بقايي و ساواک در آمريکا
در سالهاي مشرف به انقلاب رفيعزاده رئيس
ساواک در ايالات متحده آمريکا بود.
منصور رفيعزاده کرماني،
از اعضاي جوان حزب زحمتکشان ملّت ايران،
با دکتر مظفر بقايي کرماني، رهبر
حزب، رابطه نزديک داشت و زماني تلاش
ميکرد با خواهر بقايي ازدواج کند. او در
سال 1336 براي تحصيل به آمريکا رفت و به
دليل تنگدستي، با سفارش بقايي به دوست
ديرين و صميمياش سرلشکر حسن پاکروان،
رئيس ساواک، به عضويت ساواک درآمد. در
همين زمان، برادرش، مجيد رفيعزاده،
نيز با توصيه بقايي و علي زهري،
دوست مشترک بقايي و پاکروان و از
گردانندگان حزب زحمتکشان، در ايران عضو
ساواک شد.
منصور رفيعزاده در اوائل سال 1958 با
شهرام شفيق رابطه دوستانه برقرار کرد و
شهرام از طريق مادرش، اشرف پهلوي، براي او
تقاضاي کمک مالي نمود. [75]
اين اقدام به صدور دستور شاه دال بر کمک
مالي به رفيعزاده انجاميد. [76]
در قبال اين کمک، رفيعزاده مأمور شد
اخبار فعاليتهاي مخالفين سياسي در آمريکا
را به تهران ارسال کند.
از اوائل دهه 1960 رفيعزاده، در هماهنگي
با دکتر مظفر بقايي، ارتباط با آژانس
مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) را آغاز
کرد. او در نامههاي بعضاً رمز خود به
بقايي چگونگي برقراري اوّلين ارتباطات با
سيا را، از طريق ديويد بل و
گوستاو پاپانک، اساتيد دانشگاه
هاروارد، شرح داده است.
رفيعزاده در نامه
مورخ 8 دسامبر 1960 به بقايي نوشت:
«يکي از اساتيد سابق من در هاروارد، که
سابقاً نوشته بودم يعني دو سال قبل شده
رئيس بودجه... و استاد اقتصاد در قسمت
کشورهاي عقبافتاده است، جنابعالي را
ميشناسد. معاون او در فوريه 1959 تهران
آمده است. و اسم معاون پاپ نيک [پاپانک]
است و اسم خود او
Bell
است. و اين شخص همان است که طرفدار
[ابوالحسن] ابتهاج بود سرسخت. و معاون او
هم که استاد من بوده، در تهران در آن موقع
مهمان ابتهاج بوده است...»
در جمعه 23 ژوئن 1961 رفيعزاده طي نامه
مفصلي در 13 صفحه ماجراي ديدار خود با يکي
از مأموران سيا را شرح داد. اين اولين
ديدار رفيعزاده با مأموران سيا است. او
در نامه فوق اسامي مستعار به کار برده و
سپس در نامه جداگانه مفتاح رمز را
ارسال داشته:
«با
يک نفر در هاروارد
[پاپانک] صحبت کردم و جريان را به او گفتم
و اضافه کردم که هر نوع عملي نسبت به دکتر
بقايي بشود ما از چشم شما خواهيم دانست...
او گفت: اولاً بسيار بعيد است که سفير ما
سکوت کرده است و حق با تو است ولي متوجه
باش کنترل دست ما صد در صد نيست و دستهاي
ديگري در کار است. او گفت صبح دوشنبه
آينده ميرود واشنگتن و با وزارت امور
خارجه تماس خواهد گرفت و شايد با
رئيسجمهور هم تماس بگيرد. او گفت حتماً
تأکيد ميکنم وضع دادگاه روشن شود.»
رفيعزاده در مفتاح رمز اسامي مستعار به
کار رفته در نامه فوق را چنين بيان کرده
است:
«حسن
آمريکايي:
نماينده اداره مرکزي جاسوسي آمريکا که
مشهور به
CIA
[است] و اين
CIA
توسط پروفسور هاروارد [ديويد بل] با من
تماس گرفتهاند و از اداره مرکزي اين دفعه
آمده بودند و رئيس اين اداره آلن دالس
برادر مرحوم دالس است...
يک نفر در هاروارد:
دکتر
Papanek
دوست کندي و مشاور او در مورد ايران و
دوست دين راسک وزير امور خارجه...» [77]
ضميمه نامه 23 ژوئن 1961 رفيعزاده (از
آمريکا) به بقايي (در تهران)
رفيعزاده پس از برقراري ارتباط با دربار،
ساواک و سيا انتشار نشريه ماهيانهاي را
در آمريکا آغاز کرد و به ياد پدر بقايي،
ميرزا شهاب کرماني، اين نشريه را
شهاب ناميد. انتشار شهاب با
صلاحديد بقايي بود. هدف از انتشار شهاب
مقابله با نشريات ضد حکومت پهلوي بود
که براي دانشجويان ايراني در اروپا و
آمريکا منتشر ميشدند. در ميان اين نشريات
باختر امروز، به دليل محبوبيت در
ميان دانشجويان ايراني، جايگاه ويژه داشت.
[78]
در 19 ارديبهشت 1341 دکتر سيد باقر
کاشاني، پسر آيتالله سيد ابوالقاسم
کاشاني، در نامهاي به رفيعزاده شهاب
را را مورد ستايش قرار داد و
باختر امروز
را نشريهاي ناميد «که توسط عناصر
فئودال قشقائي و [با] همکاري
کمونيستها در اروپا منتشر ميشود...»
[79]
دکتر مصطفي چمران
از اهداف منصور رفيعزاده و ابوالقاسم
سدهي، رئيس شاخه حزب زحمتکشان ملّت
ايران در آمريکا، مطلع بود و با آنها
مبارزه ميکرد. طبق گزارش 28 شهريور 1343
ساواک، در سمينار جبهه ملّي در آمريکا،
چمران ابوالقاسم سدهي را «عامل رژيم، هروي
[کنسول ايران در نيويورک]، اشرف [پهلوي] و
سفارت» خواند و افزود:
«نشان داديد و دليل وجود دارد به دستبوسي
اشرف و شاه رفتيد. در جريان آمدن شاه به
آمريکا با هروي رابطه نزديک داشتيد. آقاي
عزيز، اختلاف ما با شما از اينجا سرچشمه
ميگيرد... شما به دعوت شاه ايران و با
پول او به ايران رفتيد. پدر شما به خرج
شاه براي معالجه به آمريکا آمد. شما به
دستبوسي اشرف رفتيد. در کنار اشرف خيلي
حرفها زديد... آيا دکتر بقايي شخصاً
عاشق شاه است يا نه؟ دوست شاه است يا نه؟
از شاه تمجيد ميکند يا نه؟»
[80]
نمونهاي از تظاهرات ديني دکتر بقايي در
نيمه اوّل دهه 1340
ساواک آمريکا در پيوند تنگاتنگ با سرويس
اطلاعات خارجي آمريکا (سيا) و سرويس امنيت
داخلي آمريکا (اف. بي. آي.)
[81]
فعاليت ميکرد.
رفيعزاده در خاطراتش، که در سال 1987/
1366 با نام شاهد [82]
در نيويورک منتشر شد و ده سال بعد، در
دوران اقتدار سعيد امامي و با تلاش
او، به فارسي ترجمه و در تهران انتشار
يافت، [83]
مکرر به روابط نزديک خود با سيا و اف. بي.
آي. اشاره کرده است.
در سالهاي 1356- 1357 ساواک در ايالات
متحده آمريکا چهار دفتر نمايندگي داشت و
مرکز ساواک آمريکا و محل اقامت منصور
رفيعزاده در واشنگتن دي. سي.
(پايتخت) بود. در سالهاي 1350 دايي سعيد
امامي به نام سرهنگ سلطان محمد اعتماد،
فرزند علياصغر، نيز به عنوان مستشار
نظامي سفارت ايران در واشنگتن مستقر بود.
او در سال 1355 از طريق پسرش، بهرام
اعتماد، مقدمات تحصيل سعيد امامي در
آمريکا را فراهم آورد.
قسمت
پنجم
75.
اسناد
شخصي دکتر مظفر بقايي، آرشيو
مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي،
کارتن 120 (نامههاي رفيعزاده به
بقايي)، نامه 21 ژانويه 1959
رفيعزاده به بقايي.
اسناد فوق در اين مأخذ منتشر شده
است:
حسين آباديان، زندگينامه سياسي دکتر
مظفر بقايي، تهران: مؤسسه مطالعات
و پژوهشهاي سياسي، چاپ اوّل،
1377.
76.
همانجا،
نامه
18
مارس 1959 رفيعزاده به بقايي.
78.
همانجا،
همان کارتن،
نامه 23 اوت 1961
رفيعزاده به بقايي.
79.
اسناد
شخصي بقايي، همانجا. تصوير نامه
در اين مأخذ منتشر شده: آباديان، زندگينامه سياسي دکتر
مظفر بقايي، چاپ
اوّل، صص 431-433.
80.
چمران،
همان مأخذ، صص 65-66.
82.
Mansur
Rafizadeh, Witness: From the
Shah to the Secret Arms Deal, an
insider's account of the U. S.
Involvement in Iran by the
former chief of SAVAK, New
York: William Morrow, 1987, 398
pp.
83.
منصور
رفيعزاده، شاهد: خاطرات
منصور رفيعزاده، ترجمه اصغر
گرشاسبي، تهران: اهل قلم، چاپ
اوّل، ۱۳۷۶.
سعيد امامي به توزيع کتاب فوق
علاقه فراوان داشت و نسخ فراواني
از آن را رايگان توزيع کرد.