معرفي کتاب
در هفته گذشته تعدادي کتاب جديد خريدم:
• غزليات بيدل دهلوي، به تصحيح اکبر بهداروند، تهران: پيک، چاپ اوّل، 1380، وزيري، 1080 صفحه.
کليات بيدل را در خانه داشتم (کليات مولانا بيدل دهلوي، به تصحيح خال محمد خسته و خليل
الله خليلي)، ولي از سليقه آقاي بهداروند خوشم آمد و اين کتاب را خريدم. بيدل (متوفي 1133 ق./ 1720 م.) را بزرگترين شاعر پارسيگوي شبه قاره هند ميشناسند. جالب است بدانيم که بيدل ترک بود و در هند زيست.
در عصر بيدل زبان فارسي همان جايگاهي را در دنياي اسلام داشت که زبان فرانسه در قاره اروپا. فارسي زبان رسمي- دولتي و علمي و ادبي و سياسي مردم هند بود. طي سه دهه نخست سده نوزدهم، يکي از بحثهاي اصلي در ميان انديشمندان
استعماري بريتانيا اين بود که کدام زبان بايد زبان رسمي حکومت بريتانيا در هند شود: فارسي يا انگليسي؟ در برخورد به اين مسئله، آنها به دو گروه «شرقگرا» و «انگليسيگرا» تقسيم شدند. و سرانجام، در سال 1835
توماس ماکائولي، انديشهپرداز نامدار کمپاني هند شرقي، و چارلز ترويليان (شوهر خواهر ماکائولي) «فتواي» خود را به نفع زبان انگليسي صادر کردند و به اين بحث خاتمه دادند. بهتدريج در دستگاه حکومت هند بريتانيا هنديان آشنا با زبان انگليسي جايگزين کارگزاراني شدند که با زبانهاي فارسي و سانسکريت و عربي آشنايي داشتند. به اين ترتيب، در سده نوزدهم زبان و فرهنگ انگليسي در جامعه هند همان مقامي را يافت که در سدههاي گذشته زبان فارسي و فرهنگ ايراني داشت.
•
اعترافات قديس اگوستين، ترجمه سايه ميثمي، ويراسته مصطفي ملکيان، تهران:
سهروردي، 1381، وزيري، 488 صفحه.
اعترافات سن اگوستين، متأله بزرگ مسيحي، کتاب کلاسيک و نامداري است. سن اگوستين به سده چهارم ميلادي، يعني حدود سه قرن پيش از اسلام، تعلق دارد. در اين کتاب، اگوستين با صداقتي مُلهم از ايمان عميق ديني گناهان خود را شرح داده است. او ابتدا گناه را تجربه کرد و بعد ايمان را. مينويسد:
خداوندا! تو جاودانهاي، اما تا ابد خشم نميگيري. زيرا بر اين تن که از خاک و خاکستر است رحم ميکني. بر من نظر کردي و تو را خوش آمد که همه لغزشهايم را دگرگون سازي. آنقدر بر قلبم نيشتر زدي و مرا از آرام و قرار محروم داشتي تا چشم جانم بيهيچ خطايي به ديدارت نائل شد. با لمس پنهاني دست شفابخش تو، باد غرورم فرونشست و آن درد که رنجهام ميساخت، بهبودي به ارمغان آورد. مرهمي بود که چشم دلم را سوزاند، اما بهتدريج تاريکي و ابهام را از آن زدود. (ترجمه فارسي، ص 211)
اعترافات سن اگوستين را که ميخواندم به ياد اورنگزيب، پادشاه گورکاني هند، افتادم که در اوج قدرت چنين نوشت:
نميدانم کيستم، به کجا ميروم و بر اين بنده گنهکار سرشار از معصيت چه خواهد گذشت. با تمامي کساني که در اين جهان ميمانند وداع ميکنم و آنان را به توجه به خداوند فراميخوانم... زندگي من بي حاصل گذشت. خدا در قلبم است ولي ديدگان سياهم هنوز نور او را درنيافته... به آينده من اميدي نيست... و زماني که به خويش اميد ندارم چگونه به ديگران اميدوار باشم... بسيار گناه کردهام و نميدانم چه آتشي در انتظارم است...
اورنگ زيب
اورنگزيب مسلماني زاهد و مقيد به شرع بود ولي جهانگير، پادشاه ديگر هند، شرابخوري قهار بود. او در اوّلين سال سلطنتش «دستورالعمل جهانگيري» را صادر کرد در دوازده ماده؛ و در ماده پنجم نوشت:
فاما خود به شراب ميل بسيار دارم چنانچه از شانزده سالگي شروع در شراب خوردن نمودم... و کدام کيف بهتر از شراب است؟ اگر عادت ترياک شود نغوذبالله آدمي را از مردمي دور ميسازد... فاما از بس شراب خوردم کارم به جايي رسيد که هر روز بيست پياله، گاه از بيست هم زياده، ميخوردم... و به حدي در مزاج من غالب آمد که اگر ساعتي نميخوردم دستم ميلرزيد... اما الحال بهواسطه امور ملک بايد هوشيار بود. و بعد از نماز خفتن شروع در شراب خوردن ميکنم، از پنج پياله بههيچوجه زياده نميخورم... بالکليه موقوف نميتوانم کرد والا در خاطر هست و اميدوارم از درگاه الهي توبه نصوح موفق گرديده روسپيد ابد گردم. (مرآت احمدي، صص 195-196)
• سعد بن عبدالله ابي خلف اشعري قمي،
تاريخ عقايد و مذاهب شيعه، ترجمه يوسف فضايي، به تصحيح محمد جواد مشکور، تهران: آشيانه کتاب، 1382، وزيري، 376 صفحه.
ترجمهاي است از
المقالات و الفر�������� ابوخلف اشعري. مؤلف از اصحاب امام حسن عسکري (ع) و از محدثان بزرگ شيعه است. از افراد قبيله اشعر يمن است که به کوفه و سپس به منطقه کنوني قم مهاجرت کردند و اين شهر را بنياد نهادند. اين گروه شيعي بودند و بنابراين شهر قم از آغاز مأواي اهل تشيع بود. اين کتاب از نظر تاريخ تشيع در رديف
فرق الشيعه نوبختي قرار دارد و حتي دکتر مشکور آن را بر کتاب نوبختي مرجح ميداند.
• عليرضا اعتصام [بهکوشش]،
به روايت سعيد نفيسي: خاطرات سياسي، ادبي، جواني، تهران: نشر مرکز، وزيري، 804 صفحه.
گردآوري مطالب متنوعي است از سعيد نفيسي. شامل خاطرات يا شرح حال برخي افراد نيز هست: احمد قوام (قوامالسلطنه)، ميرزا حسن خان مشيرالدوله، سيد اشرفالدين رشتي (نسيم شمال)، اديبالممالک فراهاني، نصرتالدوله فيروز، غلامحسين زيرکزاده، عبدالحسين هژير، دکتر سعيد خان کردستاني، سپهبد حاجيعلي رزمآرا، علياکبر داور، مظفر فيروز، عارف قزويني، تيمورتاش، ايرج ميرزا، ميرزاده عشقي، سيد محمد تدين، محمد قزويني، يحيي قراگوزلو، رضا کمال (شهرزاد)، مستوره افشار، ميرزا محسن مجتهد (از قربانيان کميته مجازات)، احمد کسروي، فرج الله خان بهرامي (دبيراعظم)، عباس اقبال آشتياني، محمدحسين آيرم، ميرزاي عبرت، عارف قزويني، وحيد دستگردي، حبيب ميکده، سيد رضا صدر، علي طباطبايي، غلامرضا رشيد ياسمي، محمد هاشم ميرزا افسر، دهخدا، علينقي وزيري، علياکبر سياسي، نيمايوشيج، سيد جمال واعظ. در کتاب تصاوير خوبي موجود است.
• آرمينيوس وامبري،
تاريخ بخارا، ترجمه سيد محمد روحاني، تهران: سروش، 1380، وزيري، 452 صفحه.
تاريخ بخارا، اثر وامبري، کتاب کلاسيکي است. اوّلين بار در اين کتاب واژه «توران»، با الهام از شاهنامه فردوسي، براي ارجاع به اقوام ترک زبان آسياي ميانه و قفقاز به کار رفت. اين اثر به عنوان يکي از منابع مهمي شناخته ميشود که الهامبخش پانتورانيسم شد و اصولاً وامبري (يهودي مجار) به همراه لئون کاهن (يهودي فرانسوي) بنيانگذاران پانتورانيسم هستند. بعدها روشن شد که اطلاق نام «توراني» بر مردم ترک آسياي ميانه و قفقاز نادرست است زيرا در اساطير ايراني تورانيها قومي فارسزبان هستند. لذا، امروزه به جاي اين واژه از «پانترکيسم» استفاده ميشود. ناگفته نماند که وامبري، چنانکه خود به هرتزل گفته، بهوسيله ديزرائيلي به خدمت سرويس اطلاعاتي بريتانيا درآمد و آثار او مُلهم از سياستهاي امپرياليستي بريتانياست.
قبلاً چاپ اوّل کتاب وامبري به انگليسي را خوانده بودم. مشخصات آن اين است:
Arminius Vambery,
History of Bokhara, London: Henry S. King & Co., 1873
ترجمه آقاي روحاني بر اساس ترجمه عربي احمد محمود ساداتي (قاهره، 1965) انجام گرفته و ايشان و ويراستار کتاب (آقاي رضا انزابينژاد) براي تنفيح اثر از منابع مختلف بهره بردهاند.
•
عبدالامير عبد ديکسون، خلافت اموي، ترجمه گيتي شکري، تهران: طهوري،1381، رقعي،
326 صفحه.
پژوهشي است آکادميک در تاريخ خلافت اموي که زير نظر برنارد لويس و در مشورت با باسورث انجام گرفته است.
•
صمد موحد، صفيالدين اردبيلي چهره اصيل تصوف آذربايجان، تهران: طرح نو،
رقعي، 446 صفحه.
کتاب فوق بر اساس
صفوة الصفا، اثر ابنبزاز، نوشته شده و روايتي است امروزي و خوش ساخت از
زندگي شيخ صفيالدين اردبيلي.
ابنبزاز از
مريدان صدرالدين موسي، پسر و جانشين شيخ صفي، است و کتاب را در سالهاي 758-759 ق.
نوشته.
• اليزابت
سريه، صوفيان و ضد صوفيان، ترجمه مجدالدين کيواني، تهران: نشر مرکز، 1381،
رقعي، 315 صفحه.
• حسن ميرعابديني،
صد سال داستاننويسي در ايران، تهران: نشر چشمه، ويراست دوّم، 1380، سه جلد در دو مجلد، رقعي، 1296 صفحه.
چاپ اوّل کتاب (1377) را خوانده بودم؛ ولي در اين چاپ چنان در کتاب تجديدنظر شده و حجم آن افزايش يافته که آن را اثري جديد تلقي کرده و خريدم.
• غلامرضا وطندوست،
اسناد سازمان سيا درباره کودتاي 28 مرداد و سرنگوني دکتر مصدق، تهران: رسا، 1379، رقعي، 274 صفحه فارسي + 62 صفحه انگليسي + تصاوير و اسناد.
اين کتاب ترجمهاي است از
تاريخچه کودتا نوشته دکتر دونالد ويلبر که در مارس 1969 بهوسيله دين داج، مورخ سيا، تدوين شد. درباره بولتن دکتر ويلبر در مقاله «سر شاپور ريپورتر و کودتاي 28 مرداد 1332» مفصل بحث کردهام. در همان زمان که متن اين سند در سايت
نيويورک تايمز منتشر شد، آن را با دقت خواندم و براي استفاده شخصي ترجمه دقيقي کردم. بعداً ترجمههاي متعددي از اين جزوه به فارسي انتشار يافت. ترجمه نشر ني و وزارت امور خارجه را به دليل بيدقتيهاي فاحش اصلاً نميپسندم و ترجمه دکتر وطندوست را بهتر و دقيقتر از بقيه ميدانم. در ترجمه وزارت امور خارجه (سيد صادق خرازي [زير نظر]،
آمريکا و تحولات ايران: اسناد و مدارک آزاد شده دولت ايالات متحده آمريکا درباره جنبش ملّي صنعت نفت ايران، تهران: انتشارات وزارت امور خارجه، 1380) اشتباه و بيدقتيهاي فاحش آنقدر زياد است که بهکلي کتاب را از اعتبار ساقط کرده است.
• کامبيز
رزمآرا و کاوه بيات [بهکوشش]، خاطرات و اسناد سپهبد حاجعلي رزمآرا،
تهران: شيرازه، 1382، رقعي، 574 صفحه.
مجموعهاي است از يادداشتهاي رزمآرا که به همت پسر ايشان و آقاي کاوه بيات منتشر شده. اسناد و تصاوير جالبي دارد. ولي متأسفانه توقع خواننده را برآورده نميکند زيرا درباره آن حوادثي که رزمآرا را به عنوان يک شخصيت سياسي درجه اوّل وارد تاريخ معاصر ايران کرد مطلبي ندارد. رزمآرا نگارش خاطراتش را ادامه ميداده. ارتشبد حسين فردوست مينويسد:
[بعد از ترور رزمآرا] مبصر، که در آن موقع رئيس اطلاعات و تجسس رکن 2 ستاد ارتش بود، دفتر خاطرات رزمآرا را در جستجوي خانهاش پيدا کرد. مبصر به من گفت که در اين جزوه در يادداشتهاي حوالي 15 بهمن مطالب جالبي است. هر چه کردم جزوه را به من نداد و گفت به شاه داده ام و او پس نداده است. اگر ميخواهي از خودش بگير. من نيز از محمدرضا نخواستم ولي او يکي دو بار در حضور من گفت:
«اين رزمآرا هم عجب اعجوبه خطرناکي بود.» اين اشاره با توجه به سخنان مبصر براي من کافي بود که مطمئن شوم در خاطرات رزمآرا دلايلي بر نقش او در ترور وجود داشته است.
خاطرات فردوست، ص 167
بنابراين، ممکن است روزي اين دفترها، اگر معدوم نشده باشد، پيدا شود.
بهعلاوه، در مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر اسناد مهمي درباره رزمآرا موجود است از جمله تعدادي از نامههاي عاشقانه اشرف پهلوي به او.
• پرويز
راجي، در خدمت تخت طاووس: يادداشتهاي روزانه آخرين سفير شاه در لندن، تهران: چاپ
جديد، طرح نو، 1381، رقعي، 416 صفحه + 11 صفحه تصوير.
خاطرات پرويز راجي (چاپ اوّل، خارج از کشور) را خوانده و در
ظهور و سقوط سلطنت پهلوي از آن استفاده کرده بودم. مأخذ مهمي است. در اين خاطرات اشاراتي به
لرد ويکتور روچيلد، لرد مارکوس سيف و سر شاپور ريپورتر وجود دارد. راجي در ذيل وقايع پنجشنبه 20 آبان 1355 مينويسد:
ناهار در سفارت با چاپمن پينچر. از مصاحبهاي که پنج سال پيش با اعليحضرت کرده بود و ترتيب آن را لرد راتچايلد [ويکتور ر��چي��د] داده بود، سخن گفت. سر شاپور ريپورتر هم در مصاحبه حضور داشته. از نزديکي شاه و ريپورتر و نقشي که پدر ريپورتر در به تخت نشاندن رضا شاه داشت، اظهار تعجب کرد. پينچر تمامي اين مطالب را در مقالهاي که بعداً در
ديلي اکسپرس چاپ شد، گنجانده بود و توافق قبلي اعليحضرت را هم براي انتشار آن به دست آورده بود.
از سخنان پينچر آزردهخاطر شدم. احساس تحقير کردم. دلم ميخواست کاري بکنم يا چيزي بگويم تا شايد اندکي از غرور ملّيام را باز يابم. اما حقايق انکارناپذيرند و به هر حال اعليحضرت اجازه انتشار آنها را داده بود. (خاطرات راجي، چاپ جديد، ص 55)
• سينا ميرزايي،
طيب در گذر لوطيها، تهران: مديا، 1381، وزيري، 216 صفحه.
کتاب جالبي
است به همراه تصاوير جالب درباره زندگي مرحوم طيب حاج رضايي. در زمينه تاريخ
لوطيها و باستانيکارهاي ايران و نيز حوادث 15 خرداد 1342 مفيد است
• هوشنگ
اميراحمدي و منوچهر پروين، ايران پس از انقلاب، ترجمه علي مرشديزاده،
تهران: مرکز بازشناسي اسلام و ايران، 1381، رقعي، 272 صفحه.
پژوهشي است درباره ايران بعد از انقلاب. بهرغم کثرت ارجاعات، که کار را در نظر اوّل دقيق و علمي جلوه ميدهد، تحقيق دندانگيري نيست. مثلاً، فصل «زمينداري در ايران شاهنشاهي و جمهوري اسلامي» (صص 163- 182) را خواندم که حدود 17 صفحه متن و 3 صفحه ارجاعات آن است. جدول وضع مالکيت اراضي کشاورزي در ايران دهه 1340 را به نقل از يک مأخذ غيرمعتبر چاپ مسکو (1965) آورده در حاليکه منابع دست اوّل فراواني براي شناخت وضع مالکيت ارضي ايران در آن دوره موجود است. بررسي وضع کشاورزي ايران در دوره جمهوري اسلامي نيز بسيار سطحي و غيرمحققانه است. مثلاً به اين جمله دقت کنيد:
رهبران جمهوري اسلامي در اين فرايند تاريخي جاي زمينداران را گرفتهاند. ولايت فقيه اکنون قانوني اسلامي را که ويژگي اساسي آن دمکراسي اجماعي است بر يک طبقه متوسط غربزده تحميل ميکند اما قادر به برنده شدن در جنگ و در عين حال صنعتي کردن کشور نيست. (ص 177)
اولاً، اين بحث چه ربطي به وضع کشاورزي در ايران پس از انقلاب دارد؟ ثانياً، دو سه جمله فوق کاملاً مبهم و بي معنا و در مواردي متناقض است. «رهبران جمهوري اسلامي جاي زمينداران را گرفتهاند» يعني چه؟ يعني در ايران امروز نظام بزرگمالکي برقرار است و رهبران جمهوري اسلامي بزرگ مالکان روستاها هستند؟
کتاب فوق با مقدمه آقاي احمد مسجد جامعي، وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، منتشر شده است.
• محمدعلي
تهراني (کاتوزيان)، مشاهدات و تحليل اجتماعي و سياسي از تاريخ انقلاب مشروطيت
ايران، تهران: انتشار، 1379، وزيري، 1125 صفحه.
نويسنده از
آبان 1314 ش. شروع به نگارش اين کتاب کرده است.
• عباس
سماکار، من يک شورشي هستم، خاطرات زندان، تهران: مهرانديش، 1381، رقعي، 442
صفحه.
عباس سماکار عضو گروهي است که در سال 1352 محاکمه شدند. دو نفر، خسرو گلسرخي و کرامتالله دانشيان، تيرباران و بقيه به زندان محکوم شدند. آقاي سماکار به حبس ابد محکوم و همزمان با انقلاب اسلامي آزاد شد.
از اعضاي گروه فوق، خاطرات آقاي
منوچهر مقدم سليمي ارزشمند است. اي کاش ايشان همتي ميکرد و خاطراتش را مينوشت.
• انوش
صالحي، راوي بهاران: مبارزات و زندگي کرامتالله دانشيان، تهران: قطره،
1381، رقعي، 233 صفحه + 29 صفحه تصوير.
کتاب ديگري است درباره گروه دانشيان- گلسرخي. نويسنده زحمت کشيده و گزارش خوبي از تاريخ گروه فوق و زندگي دانشيان گرد آورده است.
• علينفي
عاليخاني، خاطرات دکتر علينقي عاليخاني، تهران: نشر آبي، 1381، رقعي، 294
صفحه.
کتاب ديگري است از مجموعه تاريخ شفاهي ايران دانشگاه هاروارد که زير نظر حبيب لاجوردي انجام شد و بخش مهمي از آن در دسترس است. مصاحبههاي اين مجموعه عموماً ضعيف است. آقاي لاجوردي و همکارانش زحمت نکشيدهاند و در نتيجه حاصل کارشان چشمگير نيست.
• احسان
طبري، از ديدار خويشتن: يادنامه زندگي، بهکوشش محمدعلي شهرستاني، تهران: بازتاب
نگار، 1382، رقعي، 184 صفحه.
کتاب فوق گزيدهاي است از مجموعهاي از نوشتههاي منتشر نشده احسان طبري، تا سال 1360، که بهوسيله دوستان و بستگانش در اختيار سازمان اسناد ملّي ايران قرار گرفته است. ظاهراً بايد مجموعه جالبي باشد به خصوص کتابي با عنوان
زندگي واژهها که در مرداد 1360 نوشته است. طبري در واژهسازي قريحهاي استثنايي داشت. او واژههاي بسياري ساخته که اکنون رايج است ولي کمتر کسي از منشاء آن اطلاع دارد. طبري سرنوشتي تراژيک داشت. به گمان من، اگر انديشه خود را به جمود مارکسيستي و زندگي خود را به حزب توده پيوند نميزد، از بسياري از روشنفکران نامدار زمان خود جايگاهي برتر مييافت. نثر و نظم طبري شاهد اين مدعاست. مثلاً، بنگريد به مقاله «مصطلحات فلسفي و منطقي در زبان پهلوي» (احسان طبري،
برخي بررسيها درباره جهانبينيها و جنبشهاي اجتماعي در ايران، تهران:
انتشارات توده، 1358، صص 137-159) بسيار کسان درباره طبري با نفرت و دشمني سخن
گفتهاند و انصاف را قرباني کردهاند. اي کاش طبري مارکسيست نشده بود
• عالم
جاودان استاد شهيد مرتضي مطهري، تهران: مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات،
1382، وزيري، 660 صفحه + 6 صفحه تصوير.
آخرين کتابي است که از مجموعه اسناد ساواک منحله منتشر شده است.
مجموعه کتب مرکز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات گاه حاوي اسناد بسيار ارزشمندي است. داشتن
دوره کامل اين کتب براي محققين تاريخ معاصر لازم است.
•
سازمانهاي يهودي و صهيونيستي در ايران، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي
سياسي، 1381، وزيري، 751 صفحه + 8 صفحه تصوير.
کتاب مهمي است که بر اساس اسناد ساواک تنظيم شده. يکي از مآخذ مهم در حوزه تاريخ دوران پهلوي دوّم است.
•
عبدالرحمن احمدي، ساواک و دستگاه اطلاعاتي اسرائيل، تهران: مؤسسه مطالعات و
پژوهشهاي سياسي، 1381، وزيري، 551 صفحه.
ادامه کتاب قبل و حاوي اسناد مهمي است از دوران پهلوي.
• هوشنگ
اتحاد، پژوهشگران معاصر ايران، تهران: فرهنگ معاصر، 1378- 1381، 5 جلد،
وزيري، 493 + 644 + 545 + 612 + 548 صفحه.
زيبا ارائه
شده بهنحوي که هر کسي را به خريد و قرار دادن آن در
کتابخانه خود ترغيب ميکند.
شامل زندگينامه افراد زير است: محمد قزويني، محمدعلي فروغي، سيد حسن تقيزاده، عبدالعظيم قريب، علياکبر دهخدا، احمد بهمنيار، ابراهيم پورداوود، محمدتقي بهار، ذبيح بهروز، علياصغر حکمت، قاسم غني، صادق رضازاده شفق، غلامرضا رشيد ياسمي، احمد کسروي، سعيد نفيسي، عباس اقبال آشتياني، بديعالزمان فروزانفر.
قرار است اين مجموعه ادامه پيدا کند.
|