دين و دولت در انديشه سياسي

نقدي بر آراء و انديشه‌هاي آرامش دوستدار

ويرايش دوّم

قسمت دوازدهم

عبدالله شهبازي

يونان: آنچنان‌که بود (1)

پديده تاريخي که به‌نام يونان باستان مي‌شناسيم، تمدني است که مانند هر تمدن بشري دوران‌هاي زايش، اوج، انحطاط و سقوط داشته است. نخستين نشانه‌هاي حيات انسان در شبه‌جزيره يونان به عصر ديرينه‌‌سنگي، در هزاره هفتم پيش از ميلاد، مي‌رسد. عصر نوسنگي يونان معمولاً بين سال‌هاي 6000 تا 2800 پيش از ميلاد انگاشته مي‌شود. مهم‌ترين تمدني که در اين دوران در يونان پديد شد، تمدن جزيره کرت بود که حدود 4000 سال پيش از ميلاد آغاز شد، در 2800 پيش از ميلاد به شکوفايي خود در عصر مفرغ رسيد و در واپسين سال‌هاي هزاره دوّم پيش از ميلاد، احتمالاً به‌دليل هجوم اقوام شمالي يونان، خاموش شد. در دوره نوسنگي، يوناني به زراعت گندم و جو و دامداري بدوي اشتغال داشت. به‌نوشته چستر استار، استاد دانشگاه ايلينوي، يوناني اين عصر متأثر از تمدن‌هاي شکوفاي خاورنزديک، به‌ويژه مصر و بين‌النهرين، بود و احتمالاً اين مهارت‌ها را از آنان آموخته بود.[1]

تمدن يوناني عصر مفرغ، که تمدن اژه‌اي خوانده مي‌شود، در حدي غيرقابل قياس عقب‌تر از تمدن‌هاي خاورنزديک بود که به‌نوشته استار، «دولت‌هاي متمدن» را پديد آورده بودند. يوناني اين عصر بازرگاني را مي‌شناخت و جزيره‌نشينان کرت، پيشرفته‌ترين سکنه يونان، قطعاً به مصر و سوريه سفر مي‌کرده و با فنيقي‌ها (کنعاني‌ها) مراوده داشتند. استار اهميت تاريخي فرهنگ کرت را انتقال «مفاهيم تمدن» از خاورنزديک به شبه‌جزيره يونان مي‌داند.[2]

سازمان اجتماعي کرت سازمان قبيله‌اي بود. در اين جزيره جماعات انساني در دهکده‌هاي کوچکي (ظاهراً 90 دهکده) مي‌زيستند که هر يک مرکب از طايفه‌اي بود. به‌تدريج، از درون اين تجمع پراکنده طوايف قدرت برتري پديد شد که سراسر جزيره را تحت فرمان گرفت و حکومت مرکزي پديد آمد که توسط شاه، موسوم به "مينوس"، اداره مي‌شد. کرتي «سرشت ديني» داشت و دين او آنيميستي، آنتروپومورفيستي و سرشار از خرافات بود. اقتدار "مينوس"، شاه اژه‌اي، بر «زور و قانون و دين» استوار بود.[3] اين "ماقبل تاريخ" يونان است.

مورخين "دوران کلاسيک" تاريخ يونان را به چهار دوره تقسيم مي‌کنند: دوره تکوين (1000- 800 ق. م.)، دوره توسعه پوليس‌هاي يوناني (800- 500 ق. م.)، اوج پوليس‌ها يا "عصر طلايي" تمدن يونان (500- 404 ق. م.) و دوره انحطاط تمدن کلاسيک يونان (404- 338 ق. م.). آن پديده‌اي که از عهد رنسانس تا به امروز "اوج تمدن باستاني بشر" عنوان مي‌شود تنها "عصر طلايي" تمدن کلاسيک يونان را دربرمي‌گيرد که کمتر از يک سده (در سده پنجم پيش از ميلاد) و تنها در يک پوليس (آتن) وجود داشت.

وضع طبيعي شبه‌جزيره يونان و وجود جزاير متعدد مهم‌ترين مانع تجمع و تمرکز يونانيان در قطب هاي بزرگ جمعيتي بود. در آغاز هزاره نخست پيش از ميلاد، يونانيان زارع و دامدار در دهکده‌هاي کوچک و پراکنده، که هر يک قلمرو مستقلي داشت، مي‌زيستند. اين پراکندگي زيست، که عدم تمرکز و پراکندگي اقتصاد و سياست يونان را سبب مي‌شد، شاخص تمدن يوناني است؛ تمدني که بر بنياد صدها پوليس کوچک و بزرگ شکل گرفت. مهم‌ترين اين پوليس‌ها اسپارت و آتن بودند که در نيمه هزاره نخست پيش از ميلاد به محور تمدن يونان بدل شدند و در دوران معاصر هر يک به‌نوعي ستايشگران خود را يافتند. در آن زمان، اسپارت با قلمروي به مساحت 8700 کيلومتر مربع و آتيک با 2750 کيلومتر مربع بزرگ‌ترين پوليس‌هاي شبه‌جزيره بودند.[4] مساحت بيش‌تر پوليس‌ها ناچيز و جمعيت آن‌ها عموماً بسيار اندک، کمتر از 500 "شهروند"، بود. به‌نوشته کيتو، تنها سه پوليس جمعيتي بيش از 20 هزار "شهروند" داشتند: سيراکوس، اکراگاس (در سيسيل) و آتن. در انديشه افلاطون، پوليسِ مطلوب پوليسي بود با 5000 نفر جمعيت. به‌نظر ارسطو، جمعيت پوليس بايد تا بدان حد باشد که هر "شهروند" ديگري را به قيافه بشناسد. اين آرمان‌گرايي و خيال‌پردازي نبود. افلاطون و ارسطو با مقياس‌هاي متعارف يونان زمان خود سخن مي‌گفتند. در زمان جنگ با ايران، پوليس موکينا سپاه 80 نفره خود را اعزام کرد که بهيچروي غيرعادي و مايه تمسخر نبود.[5]

اين پوليس‌ها در صلح و آرامش نمي‌زيستند. توسعه‌‌طلبي و دست‌اندازي بر اموال و قلمرو همسايگان رواج داشت و ميان آنان هماره جنگ و ستيزهاي خونين در جريان بود. يونانيان در شرايط زيستي سختي به‌سر مي‌بردند. آنان، که قومي ماجراجو و غارتگر بودند، براي کسب ثروت مهاجرت و تهاجم به سواحل غربي آسيا، شمال آفريقا، ايتاليا و سيسيل را آغاز کردند و در سده‌هاي هشتم تا ششم پيش از ميلاد با اشغال سرزمين‌هاي ديگر به احدث "کولوني"ها پرداختند. اين دوراني است که مورخين غربي، با قرينه‌سازي از تاريخ معاصر غرب، از آن با عنوان «دوران استعماري» يونان باستان ياد مي‌کنند.[6]

چون هر اقامتگاه [کولوني] براي خود ساکنان يا صاحباني داشت، مي‌بايست آن را به زور يا حيله اشغال کرد. در اين‌گونه موارد، يونانيان بيش از ما به اصول اخلاقي مقيد نمي‌ماندند: گاهي مهاجمان يوناني... همه ساکنان محل‌هاي مورد نظر خويش را به بردگي مي‌گرفتند.[7]

اين مستعمره‌گيري، که سهم اصلي را در پيدايش نظام برده‌داري يونان داشت، به‌نوشته نورمن براون- استاد دانشگاه کاليفرنيا- «تأثيري انقلابي» در شکوفايي تمدن يونان بر جاي نهاد:

تأثيرات مستعمره‌گيري بر اقتصاد يونان شگرف بود: مستعمرات جديد و قبايل بربر آن، بازاري پديد ساختند که توسعه عظيم بازرگاني و صنعت يونان را سبب شد.[8]

اوضاع زمانه نيز به‌سود يونانيان بود: در آسيا امپراتوري هتي سقوط کرده بود، پادشاهي لوديه تجاوزکار نبود، شاهنشاهي ايران، که سرانجام لوديه را مضمحل کرد، هنوز خطري براي يونانيان نبود، مقدونيه در حالت نيمه توحش به‌سر مي‌برد، در روم هنوز قدرتي پديد نيامده بود، فنيقي‌ها و کارتاژي‌ها نيز مردمي تاجرپيشه بودند نه تجاوزکار. چنين بود که به‌مدت چند سده براي يونانيان فرصتي پيش آمد که در يک نظام طبيعي و منطبق با نيازهاي‌شان زندگي کنند و تمدن خاص خود را شکوفا سازند.[9]

اوج تمدن کلاسيک يونان در سده پنجم پيش از ميلاد و در پوليس آتيک بود. اين اوج، «تجربه آتني دمکراسي داخلي و امپرياليسم خارجي» است که نورمن براون آن را «بزرگ‌ترين دستاورد منحصربه‌فرد تمدن دولت- شهري يوناني» مي‌خواند.[10] در اين زمان، آتن به اوج قدرت خود در ميان مجمع‌الجزاير پوليس‌هاي يوناني رسيد و آن چيزي را پديد ساخت که برخي مورخين غربي از سر شيفتگي "امپراتوري آتن" مي‌خوانند. در واقع، اگر آتن به‌دليل خوي تجاوزکارش در ستيز با اتحاد ساير پوليس‌ها به‌رهبري اسپارت قرار نگرفته و در هم نشکسته بود، بدان سو مي‌رفت که نخستين امپراتوري متمرکز اروپايي را پديد آورد:

در سال 478 پيش از ميلاد، به‌دليل تهديد ايران، يک اتحاديه دريايي از پوليس‌هاي يوناني شکل گرفت که آتن در رأس آن قرار داشت. آتنيان به سوءاستفاده از نيروي دريايي اتحاديه پرداختند و از آن در جهت آمال سودجويانه و توسعه‌طلبانه خود بهره بردند. اين نيروي دريايي به عاملي تعيين‌کننده در اقتصاد آتيک بدل شد و بسياري از آتنيان از قِبَلِ آن ثروت هنگفتي اندوختند. «آتنيان از وجوه اتحاديه نه تنها براي حفظ ناوگان بلکه براي ارتقاء زندگي آتن نيز استفاده مي‌کردند.»[11] علاوه بر اين، آتن سياست تجاوزکارانه و توسعه‌طلبانه‌اي را، به‌رغم همسايگان خود، در پيش گرفت؛ سياستي که در راستاي سروري بر ساير پوليس‌ها و اقتصاد سراسر يونان بود. در چنين فضايي، پريکلس- که حکومت او "قله دمکراسي آتن" انگاشته مي‌شود- به قدرت رسيد (461- 429 ق. م.). پريکلس مجري پرشور "امپرياليسم آتني" بود و حکومت او، به‌نوشته توسيديد مورخ آتني، «هر چند اسماً دمکراسي خوانده مي‌شد ولي در واقع حکومت يک تن بود.»[12]

سياست برتري‌طلبانه آتن سبب اتحاد ساير پوليس‌ها به‌رهبري اسپارت در اتحاديه جديدي شد که "اتحاد پلوپونز" ناميده مي‌شود؛ و اين اتحاديه سرانجام در جنگ پلوپونزي (431- 404 ق. م.) به حيات "امپراتوري آتن" پايان داد: در اين جنگ 27 ساله سراسر يونان به خون کشيده شد و در اثر جنگ و طاعون يک چهارم جمعيت پوليس آتيک، و از جمله پريکلس، جان خود را از دست دادند. و بالاخره، آتيک، در حالي‌که شهر و حومه و تمامي قلمرو آن با خاک يکسان شده و آخرين ناوگان خود را بطرزي خفت‌بار از دست داده بود، تسليم بخشايش اسپارت شد.[13] نورمن براون، با تأسف، فرجام اين جنگ را «پيروزي ارتجاع بر ليبراليسم سياسي و روشنگري فرهنگي و بر تنها پوليسي که توانايي اتحاد سياسي يونان را داشت» ارزيابي مي‌کند![14]

پس از سقوط آتن، ساير پوليس‌ها بنوبه خود شانس خويش را براي سروري بر سراسر يونان آزمودند و در اين تلاش خونين توان نظامي و اقتصادي خود را به نابودي کشيدند. سرانجام، اين فيليپ- شاه مقدوني- بود که در سال 338 ق. م. با اشغال سراسر يونان دولت واحد يونان را بنا نهاد و پسرش اسکندر، اين تعليم‌يافته ارسطو، آرمان "امپرياليسم يوناني" را تحقق بخشيد.

قسمت سيزدهم


1- Chester G. Starr, "Prehistoic Greece", Americana, 1985, vol. 13, p. 389. 

2-  ibid, p. 390.

3- دورانت، همان مأخذ، ج 2، صص 14، 17.

4- Norman Brown, "Greek City- State Civilization", Americana, 1985, vol. 13, p. 392.

5- کيتو، همان مأخذ، صص 109-111.

6- بازسازي تاريخ يونان باستان طبق مدل تاريخ معاصر غرب از نيمه اوّل سده نوزدهم ميلادي آغاز شد. گروت (G. Grote) انگليسي در کتاب 12 جلدي تاريخ يونان خود (1846-1856) نظام سياسي آتن را به‌عنوان الگويي براي هر دمکراسي اروپايي مطرح ساخت، و درويزن (Droysen) آلماني در تاريخ هلنيسم مقدونيه باستان را الگويي براي نظامي‌گري پروس ديد. ادوارد مه‌ير (Eduard Meyer) يهودي- آلماني در تاريخ عهد باستان (1884) تاريخ يونان و روم باستان را طبق الگوي زمان خود به مراحل فئودالي و سرمايه‌داري تقسيم کرد؛ و ربر پل‌مان (R. Pohl Mann)، مؤلف تاريخ کمونيسم و سوسياليسم باستان، پيش‌نمونه جنبش‌هاي سوسياليستي سده نوزدهم اروپا را در يونان و روم باستان يافت!

7- دورانت، همان مأخذ، ص 150.

8- Brown, ibid, p. 393.

9- کيتو، همان مأخذ، ص 115.

10- ibid, p. 394.

11- ibid.

12- ibid, p. 395.

13- کيتو، همان مأخذ، صص 220-221.

14- ibid.


Friday, February 20, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس اي������يل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.