بينش سياسي آرامش دوستدار بهشدت مغلوب برخي
پيشداوريهاي سنتي رايج است. به ديد او، حوزه
فرهنگي شرق بهطور اعم، و ايران بهطور اخص،
از آغاز بر بنياد دولت شکل گرفته و ايرانيان،
بهويژه، در دولتسازي
«نمونه
بدايي دنياي کهن» بودهاند؛[1]
چنانکه يونانيان در پيريزي جامعه مدني-
مبتني بر فرديت و قانون. در اين معنا، منظور
از
«دولتسازي
ايرانيان»
پيشگامي آنان در ايجاد رشديافتهترين سازمان
سياسي دنياي باستان نيست بلکه منظور تأسيس يک
لوايتان،[2]
يک هيولاي دولتي، است که در آن تمامي جامعه
بنده يک تن، پادشاه، بوده است.
ايرانيان حتي در درخشانترين دوره سياسي و
تمدني خود، يعني در دوره هخامنشي، به سبب
جهانبيني سرزمينشان، چه مهتر و چه کهتر،
يکسره بنده يک تن بودهاند: بنده شاه. در
نتيجه نه آزاد بودهاند و نه آزادي را...
اصلاً ميشناختهاند. در حاليکه در يونان و
روم و متصرفاتش شهروندان حقوقاً آزاد و تابع
قانون بودهاند نه بنده و فرمانبردار کسي.[3]
آرامش دوستدار براي اين پديده
«دولتسازي
ايراني»
عمري 2500
ساله قائل است و بهعبارت ديگر سرآغاز آن را
حکومت (549-530
پيش از ميلاد) کورش کبير ميداند.[4] با
پيدايش حکومت هخامنشي، و توسط کورش و داريوش،
بود که
«دينيت
جامعه ايراني»
در دولت
«سياسي
و سازماني»
شد و
«ماهيت
ديني اين فرهنگ در حاکميت خداگونه شهرياري»
تبلور يافت.[5]
دوستدار اين تحول در سازمان سياسي ايران را
«چرخش
هخامنشين» مينامد.
اگر تفکر از يکسو و سازماندهي دولتي از سوي
ديگر دو رکن و دو بُعد تکوين تمدن بهترتيب در
غرب و شرق باشند و به همين سبب بزرگترين
پديدههاي تاريخ کهن؛ جامعه يوناني سازنده
اولي است و هخامنشيان بنيانگذار دومي.[6]
ايرانيان اين ميراث دولتي را به تمدن اسلامي
وارد کردند و اسلام بر مبناي آن، از عهد
عباسيان، حکومت خود را سازمان داد.[7]
چنانکه پيشتر ديديم، دوستدار اين سازمان
سياسي را در پيوند با سرشت ديني حوزه فرهنگي
مطرح ميکند و بدينسان شمايي از يک ساختار
ديني- استبدادي بهدست ميدهد. در اين ساختار،
که خميرمايه و روح آن فرهنگ ديني است، انسان
هويتي جمعي دارد؛ در چنبره آن فرديت آدمي به
نابودي کشيده ميشود يا بهتر بگوئيم اصلاً
تکوين نمييابد. اين نظام، به ذات خود،
«مانع
رشد شخصيت و مخل تشخص فردي»
است و اصولاً
«تشخص
فردي نميشناسد.»[8]
فرهنگ ديني چون از تعارض نيروهاي بسيار و
متفرد و خودساخته پديد نيامده تا در اين جنبش
خودزا و خودخيز همواره از نو بزايد و ببالد،
حتي و شايد بهويژه بر ضد و در نفي دورههاي
گذشته و نمايندگان آن، فرهنگي است يکدست و
يکنواخت که از افاضه وحداني و قاعدتاً در اصل
توسط يک تن براي استفاضه همگان و همسانان
ابتنا گشته است.[9]
در دوره اسلامي، اسلام سازنده جوهره اين نظام
ديني است:
اسلام بنا به سرشتش از خويش ناآگاهي فردي و
اجتماعي زنده است و در نتيجه در جامعه بيپيکر
ميبالد. از اينرو، در پيکرگيري فردي و
برومندي اجتماعي يک فرهنگ خواهد مرد... اسلام
کيش ضدفردي و شخصيتکش است.[10]
تصوير دوستدار از
"نظام
ديني"
شباهت تام به الگوهايي دارد که از نظامهاي
توتاليتر سده بيستم غرب (کمونيسم و فاشيسم)
بهدست داده شده است. در واقع، دوستدار دقيقاً
چنين الگويي را مدّ نظر دارد:
دين هرگاه در فرهنگي مستولي باشد ساحتي است
برتر از برآيند نيروهاي متنافر و متضاد آن.
ساحتي است که به سبب سرمنشاء آنجهانياش نه
فقط رستگاري اخروي فرد و جمع را تضمين ميکند
بلکه عملاً و هميشه خود را معيار و داور زيست
روحي و جسمي اينجهاني افراد ميداند يعني
مرجع ارزشهاي حسي، فکري و اخلاقي آنها. با
سيطره ديني آنجا سروکار داريم که دين مانع هر
گونه رويش و پرورش بر ضد بنيادها و ارزشهاي
خود ميگردد و هر مقابلهاي را، اگر بتواند،
در نطفه ميکشد. ناگفته پيداست هرگاه سرمنشاء
آنجهاني را حذف نمائيم، دين و به همين منوال
ديني در چنين تعيني ميتواند به هر نظامي نير
اطلاق گردد که خود را حتي دشمن دين بداند.
امثالش جوامع سوسياليستي در حدي که آزاديشان
محکوميت ديگرانديشي و ديگرخواهي است.[11]
پيش از آنکه تصوير توتاليتر دوستدار از تاريخ
ايران را بررسي کنيم، ضرور است نگاهي اجمالي
به جامعه يونان باستان بيندازيم. اين کاوش
بهدليل جايگاه آرماني يونان در تفکر دوستدار
است. برجستگي يونان در انديشه دوستدار تا
بدانجاست که در جايي، بهدليل مقايسه مفهوم
"مساوات"
اسلامي با
"برابري" يوناني، به حميد عنايت
ميتازد که چرا
امور نامتجانس يعني تصورات بسيط و ابتدايي
ديني اسلامي را با مفهوم فکري و فرهنگي پيچيده
برابري در جامعه يوناني ميسنجد؛
جامعهاي که
نخستين واضع قانون سياسي- اجتماعي در
پيشرفتهترين و ممتازترين فرهنگ دنياي کهن از
آنرو بوده که قانون را حاکم مطلق در بنياد
انديشه و هستي ميدانسته است.[12]
در انديشه دوستدار، يونان اوّل و آخر، مبداء و
محور همه
"خوبيها" است!
قسمت
دهم
1-
الفبا،
شماره
2، صص 8، 17.
7-
درخششهاي تيره،
ص
116.
12-
همان مأخذ، صص
226-227.