متن کامل مقاله به صورت فايل PDF (صفحه‌بندي با Adobe InDesign به همراه تصاوير و اسناد) 5/448 مگابايت

متن کامل مقاله به صورت فايل PDF (صفحه‌بندي با
 MS Word، بدون تصاوير و اسناد

(قسمت اوّل 601 کيلوبايت،

قسمت دوّم 603 کيلوبايت)

 

زندگي و زمانه علي دشتي

قسمت يازدهم

دشتي نويسنده

دشتي در جواني روزنامه‌نگاري خوش قلم بود که توانايي چشمگير در نگارش مقالات کوتاه و خوش ساخت از خود بروز مي‌داد. نثر مُحاجّه (پلميک)[161] وي، زماني که ضرورت مي‌يافت، به شدت مهاجم و پرخاشگر مي‌شد. توانمندي‌هاي دشتي روزنامه‌نگار به‌ويژه در شفق سرخ پژواک يافت و او را به محافل سياسي و مطبوعاتي و ادبي ايران شناساند.

علاوه بر مقالات شفق سرخ و کتاب ايام محبس (1301)، که درباره آن سخن گفتيم، دشتي در سال‌هاي نخست فعاليت سياسي و مطبوعاتي خود دو اثر از عربي ترجمه کرد: نواميس روحيه تطور ملل (اثر گوستاو لوبون)[162] و تفوّق انگلوساکسون مربوط به چيست؟ (اثر ادمون دومولن). هر دو کتاب را احمد فتحي زغلول پاشا[163] از فرانسه به عربي ترجمه کرده و دشتي، که هنوز با زبان فرانسه آشنايي وافي نداشت، از عربي به فارسي برگرداند. دو کتاب فوق در سال‌هاي 1302 و 1303 در تهران انتشار يافتند.

سوّمين ترجمه دشتي اعتماد به نفس اثر ساموئل اسمايلز،[164] نويسنده اسکاتلندي، است که از فرانسه ترجمه شد و در سال 1305 در تهران به چاپ رسيد. به‌نوشته عبدالحسين آذرنگ، «ظاهراً» اصل اين کتاب «تأثير عميقى بر دشتى گذاشته و در ايجاد تحول در شخصيت او بسيار موثر بوده‏است. زبان ترجمه دشتى ساده، محکم... و جزو بهترين ‏نثرهاى فارسى معاصر به‌شمار مي‏ آيد.»[165]

در سال‌هاي پسين، تا پايان سلطنت رضا شاه، از دشتي به جز يادداشت‌هاي کوتاه معروف به "تحت‌نظر"، که در سال 1327 به ضميمه ايام محبس منتشر شد، اثر ديگري نمي‌شناسيم.

پس از شهريور 1320 دشتي سياستمدار در کسوت داستان‌نويس و منقد اجتماعي و ادبي نيز ظاهر شد. اوّلين و معروف‌ترين مجموعه داستان‌هاي او، فتنه، از اسفند 1321 در مجله مهر ايران و در بهار 1323 به صورت کتاب انتشار يافت. در اواخر 1325 سايه منتشر شد که مجموعه‌اي از 27 مقاله پراکنده دشتي در جرايد آن سال‌ها بود.

از مطالعه اين مقالات پيداست که نويسنده همه‌کاره از هر دري از انديشه‌هاي بشري- از دنيا و زندگاني، اخلاق و فلسفه و اجتماع- بدون اين‌که تخصصي در آن‌ها داشته باشد، به‌قدر کافي بهره برده و به منطق قوي و صحيح پاي‌بند است. با ادبيات اروپايي از مجراي زبان عربي و احياناً فرانسه آشنايي دارد. استاندال، داستايوسکي، تسوايک، پروست و ديگران را خوب مي‌شناسد و از هر يک کتاب‌هاي جورواجور زياد خوانده و آن‌چه را که خوانده خوب هضم و تحليل کرده و اين کثرت و تنوع مطالعه قدرت و سطوتي به قلم وي بخشيده که در هر مبحث و مقوله‌اي وارد شود به خوبي از عهده آن بر مي‌آيد و روان و سليس و بي تعقيد اداي مطلب مي‌کند.[166]

دوّمين و سوّمين مجموعه داستان‌هاي دشتي جادو (1330) و هندو (1331) نام داشت. جادو داستان‌هاي عشقي بود که از مرداد تا دي 1330 در مجله اطلاعات ماهانه نشر يافت و هندو شامل سه قطعه بود: هندو، بر ساحل مينايي، دو شب.

دشتي، به‌گفته خود، از سر تفنن به داستان‌نويسي مي‌پرداخت. در مقدمه جادو نوشت:

من داستان‌سراي خوبي نيستم... داعي من به نگارش آن‌ها گذراندن وقت و امتحان قريحه داستان‌نويسي و ضمناً ايراد بعضي تفکرات يا تخيلات است... اين بد است. من هم مي‌دانم بد است و شايد به همين جهت باشد که نه يک سياست‌گر ماهر و نه يک داستان‌نويس زبردست و نه در هيچ موضوعي صاحب تخصص نگرديده‌ام.[167]

زمينه داستان‌هاي دشتي ساده و بسيط است و در حول يک محفل و يک راوي دانا مي‌گردد که با شيريني و دقت جزئيات ماجراي قهرمانان را بيان مي‌کند.[168] زن در داستان‌هاي دشتي جايگاه خاصي دارد و از مختصات معيني برخوردار است که هماره تکرار مي‌شود.

به قول خانلرى، زنِ آثار دشتى موجودى است متعين، فرنگى‌مآب، متظاهر به تجدّدخواهى، مدعى ‏برابرى با مرد امّا بدون مشارکت در وظايف اجتماعى، هوسباز، خودنما و اهل محافل‏خوشگذرانى؛ و مردِ آثار دشتى به‌قول کامشاد، موجودى است مجرّد، باهوش، خوش چهره، آميزگار، مؤدب و خوش رفتار، اهل رقص و بازى ورق، پرمطالعه و آشنا با فرهنگ ‏غربى.[169]

دشتي هيچگاه ازدواج نکرد ولي اين به دليل عدم تمايل او به جنس مخالف نبود. در سند بيوگرافيک ساواک، يکي از مختصات دشتي «تمايل زياد به زن» و «ضعف بسيار شديد نسبت به جنس مخالف» عنوان شده است.[170] اين تمايل را در داستان‌هاي دشتي مي‌توان ديد تا بدان حد که دشتي را به «سرحلقه عاشقانه‌نويسان» بدل کرده است. ميرعابديني مي‌نويسد:

عاشقانه‌نويساني هم بودند که مي‌کوشيدند با زدن رنگي روانکاوانه به آثارشان خود را در مرتبه‌اي بالاتر از امثال جواد فاضل جاي دهند... سرحلقه اين دسته از نويسندگان علي دشتي... نثري روان دارد و آثارش از لحاظ توصيف زندگي و آمال اشراف از ارزش‌هايي برخوردار است...

داستان‌هاي دشتي... تصوير زنده‌اي از مشغله ذهني روشنفکران وابسته به طبقه حاکم در آن دوره به دست مي‌دهند. در محفل انس اينان، که در باغ‌هاي زيباي شميران يا کافه‌هاي تهران تشکيل مي‌شود، پس از مباحثاتي درباره زن و عشق، يکي از حاضران به نقل داستاني عاشقانه مي‌پردازد. در واقع، گردهمايي چارچوبي است که داستان اصلي در آن تعبيه مي‌شود. مرداني از «طبقه راقيه و تربيت‌يافته» عاشق زنان شوهردار مي‌شوند و آنان را از «جاده استقامت و سلامت‌روي منحرف» مي‌کنند. زنان، که درس خوانده و «مطلع از افکار نويسندگان فرهنگ»اند، با هرزه‌درايي نسبت به تعصب‌ها و محدوديت‌هاي اجتماعي و خانوادگي واکنش نشان مي‌دهند. در نخستين داستان کتاب، فتنه خود را عاشق هرمز مي‌نمايد و به مرور عشقي سودايي و رومانتيک بين آنان شکل مي‌گيرد. هرمز فتنه را زني عفيف و رؤيايي مي‌پندارد، اما وقتي او را در آغوش مرد ديگري مي‌يابد از عشق بيزار و از زن متنفر مي‌شود. در داستان "ماجراي آن شب"، نيز آگاهي مردي بر خيانت زني عفيف‌نما سبب سرخوردگي او مي‌شود. در داستان "دفتر ششم"، مردي دفتر خاطرات زني را مي‌يابد. اين خاطرات، که بقيه داستان را تشکيل مي‌دهند، پرده از عشقي ممنوع برمي‌دارند...[171]

غلامحسين مصاحب فتنه را تجلي سرشت دشتي مي‌داند:

... سال پيش کتاب فتنه منتشر شد و اگر حدس يکي از دوستان که آن را يک نوع اتوبيوگرافي مي‌دانست، صحيح باشد، شايد بتوان گفت شيخ علي در اين کتاب باطن زندگي خصوصي خود را به خوانندگان عرضه داشته است. اين کتاب، که به‌قول آقايان هاشمي حائري، از دوستان ايام جواني شيخ، و محمد سعيدي، رفيق حجره و گرمابه و گلستان او، و لطفعلي صورتگر، دوست وي، از شاهکارهاي ادبيات فارسي است، به استثناي چند قسمت آن که يادگار ايام گرسنگي دشتي است و بالنتيجه شامل انتقادات شديدي از طبقه حاکمه است، شرح بي‌پرده معاشقات مردهاي بي‌شرف است با زن‌هاي شوهردار و وسايلي که اين‌گونه مردها به کار مي‌برند تا شهوات حيواني خود را ولو با نابود ساختن خانواده‌ها اطفا کنند. اين کتاب واقعاً اتوبيوگرافي است يا نه، ما نمي‌دانيم. ولي بعضي از افکاري که در آن ديده مي‌شود از سنخ افکار آدم‌هاي شاذي است که بر اثر کلاشي و مفتخواري احساسات شهواني آن‌ها فوق‌العاده تقويت مي‌شود...[172]

از نيمه دوّم دهه 1330 چهره ديگري از دشتي نويسنده شناخته شد: دشتي محقق و منقد. در اين سال‌ها آثار زير از دشتي انتشار يافت: نقشى از حافظ (1336)، سيرى در ديوان شمس (1337)، قلمرو سعدى (‏1338)، شاعرى ديرآشنا [خاقانى‏] (1340)، دمى با خيام (1344)، کاخ ابداع [درتحليل انديشه حافظ] (1351)، نگاهى به صائب [همراه با بحثى درباره سبک هندى واظهارنظرهايى در خصوص بيدل‏] (1353)، پرده پندار [نوشته ‏اى انتقادى بر جنبه ‏هايى از تذکرةالاولياى عطار و آراء صوفيان‏] (1353)، عقلا برخلاف عقل [درباره غزالى و نقد ديدگاه‌هاي مخالفان مشرب عقلى‏] (1354)، در ديار صوفيان ‏[در تحليل و نقد ادبيات ‏صوفيانه و ادامه بحث‏هاى پرده پندار] (1353)، تصويرى از ناصرخسرو (1363).

دشتى در اين آثار پيشگام و تحوّل ‏گراست. به نظر او روشى که اديبان در قبال ادبيات قديم فارسى در پيش گرفته بودند فهم ما را از آن افزايش نمي ‏دهد. او با استفاده از روش‌هاي منتقدان کلاسيک ‏اروپايى رويکرد ديگرى به تحليل و نقد ادبى برگزيده است و، به جاى بحث در ويژگي ‏هاى‏نسخه يا بررسى اقوال يا تحقيق در اطلاعات و داده‏ هاى مربوط به زندگى و اثر، واکنش شخصى‏ و علمى خود را به ادبيات نشان داده است... و به همين دليل است که ‏عبدالحسين زرين ‏کوب نوع و روش نقد او را در اين آثار «تأثرنگارى» (بيان تأثرات شخصى ‏منتقد در برابر آثار ادبى) مى ‏نامد.

اين دسته از آثار دشتى حاصل ساليان متمادى انس او با ادب قديم، تأملات و ديدگاه‌هاي شخصى است که با قلمى تحليل‏گر و نثرى به‌غايت محکم و استوار و گاه بسيار زيبا نوشته شده و چشم ‏انداز‏هاى تازه‏اى را به روى مطالعات ادبى گشوده است. اين دسته از نوشته ‏هاى دشتى هم با مخالفت و انتقاد شمارى از منتقدان قديم و جديد روبه‌رو شد. از جمله انتقادهاى تند بر او مقاله ‏اى است که مصطفى رحيمى در نقد دمى با خيام ‏نوشت و انواع طعنه‏ ها و کنايه ‏هاى سياسى را با نقد جنبه ‏هاى ديگرى از اين اثر همراه و نثار دشتى کرد... کامشاد مى‏ گويد در ايران ‏و خارج کسانى بودند که درباره شعر فارسى دانشى عميق ‏تر از دشتى داشتند، اما کمتر کسى ‏حسّاسيت، گستره تخيل و چيره‏ دستى او را در ارزيابى دستاورد شاعران به کار گرفت.[173]

دشتي زماني وارد عرصه فعاليت مطبوعاتي شد که جوانان تحصيل‌کرده فرنگ جولان مي‌دادند. دشتي براي تثبيت موقعيت خود به استعمال واژه‌هاي فرانسه در نثر فارسي پرداخت. ولي به‌تدريج، پس از اثبات جايگاهش به عنوان نويسنده و اديب، استعمال واژگان فرانسه را کم و کمتر کرد. معهذا، او، مانند بسياري از نويسندگان نسل خود، به تأثير از زبان فرانسه "يک" را زياد به کار مي‌برد:

 سردار سپه، يک نظامي وطن‌پرست، يک مرد پر انرژي...

اينک، به پاداش اين جهش کريمانه يک روح پر از ايمان و بي‌دريغ، حتي مثل يک حمال هم نمي‌توانم آزادانه نفس بکشم.

تنها مايه تسلي يک نفر محبوس اين است که... بزرگ‌ترين ضربه به قلب يک نفر محبوس سياسي...

اي ماشين‌هاي فلسفه‌باف... بس است، يک قدري عميق شويد..

پس بهترين طريق براي سعادتمند کردن مردم... همان حدودي است که تعاليم يک ديانتي مانند اسلام...

از اصدار اين حکمي که به قلوب عناصر آزاديخواه يک صدمه غليظي مي‌زد...

دست به دست آزاديخواهان داده... يک طرح تازه و جديدي بريزيد

آن کسي که سه سال قبل... با يک اراده خستگي‌ناپذيري...

مدير سياست يک جوان بي‌شرفي است...

پدر بنده يک آدم گمنام و بي‌حيثيتي نبود...

ولي فشار انگليس‌ها مانع شد که يک سلسله حقايقي در آن اوراق منتشر شود.

ستاره ايران... وارد يک مبارزه شديدي با سياست انگليس شده بود...

دشتي به‌رغم آشنايي با زبان و ادبيات عرب، نثر فارسي را ساده و شيوا، فاخر ولي بي‌تکلف مي‌نوشت و از فضل‌فروشي‌هاي مرسوم در ميان نويسندگاني که پيشينه تحصيلات حوزوي داشتند کمتر بهره مي‌جست.

دشتي به‌رغم پيوند عميق سياسي با کانوني که حکومت پهلوي را برکشيد، و به‌رغم گرايش‌ سره‌نويسي در ميان گروهي از ايشان، در حوزه زبان و ادب رويه‌اي معتدل و معقول داشت. او از نوآوري دفاع مي‌کرد ولي نوآوري‌هاي جلف و بي‌پايه را به تندي نفي مي‌نمود. دشتي دو گروه را مورد انتقاد قرار مي‌داد: کساني که اصرار در کاربرد افراطي واژه‌هاي عربي دارند و کساني که اصرار در حذف افراطي واژه‌هاي بيگانه از زبان فارسي و تراشيدن معادل‌هاي نامأنوس و ناهنجار دارند. او در اواخر اسفند 1355، در پاسخ به نامه مدير عامل سازمان راديو و تلويزيون ملّي ايران، که پرسش‌هايي را درباره زبان معيار براي راديو و تلويزيون طرح کرده بود، نوشت:

يگانه امتياز آدمي از ديگر جانوران انديشه است و اصل در هر گفت و شنود يا نگارشي بيان انديشه است. هر بياني که انديشه را بهتر به ديگران برساند درست‌تر است هر چند در انجام اين امر مهم واژه بيگانه به کار برده شود. واژه بيگانه هنگامي بيگانه است که از رساندن انديشه به ديگران ناتوان باشد و يا اين‌که با نسج سخن ناسازگار باشد. به کار بردن واژه‌هاي بيگانه- خواه عربي، خواه اروپايي- گناهي نيست خاصه اگر مشابه آن در فارسي رايج نباشد. بسي از واژه‌هاي بيگانه چون تلفن، تلگراف، ماشين و بسياري از لغات بين‌المللي زياني به زبان فارسي نمي‌رساند و به خود فشار آوردن تا "خودرو " به جاي "اتومبيل" وضع کنيم سخره‌انگيز و خنده‌آور است.

اما در باب واژه‌هاي عربي، من برآنم که ورود آن‌ها به زبان دري يک ضرورت طبيعي بوده و زبان دوره ساساني کافي به بيان مقصود نبوده است. از پيوند دري و عربي زباني به‌وجود آمده است که شاعران نامدار بدان سخن گفته‌‌اند و آن را به اوج کمال رسانيده‌اند و نکته مهم اين‌که در اين پيوند حتي لغت‌هاي عربي دچار تحول شده و متناسب با نسج سخن فارسي گرديده است.

پس تعصب بر ضد واژه‌هاي عربي نوعي جمود فکري است و اگر هواخواهان اين روش رستگار شوند جز فقر زبان و ناتواني آن در بيان انديشه نتيجه‌اي حاصل نمي‌شود.

استحکام مباني قومي با طرد لغات عربي صورت نمي‌گيرد بلکه عوامل ديگري مي‌خواهد. همه مي‌دانيم که زبان‌هاي زنده امروز، چون انگليسي و فرانسوي و آلماني و حتي روسي، از لاتين و يوناني بهره بسيار گرفته‌اند. به‌قول گوته، قدرت يک زبان در اين نيست که کلمات بيگانه به خود قبول نکند بلکه در آن است که آن‌ها را هضم کند و حال بسياري از لغات عربي در زبان فارسي چنين است.

 دشتي افزود:

تا مي‌توان گفت "روز، امسال، شب، پدر، مادر، برادر..." طبعاً ناهنجار است کلمه‌هاي "يوم، هذه السنه، ليل، ابوي، والده، اخوي..." به کار برد، ولي مردم مرتکب اين ناسزا مي‌شوند و هر روز در جرايد مي‌خوانيم... راديو و تلويزيون آن‌چه رايج است و ذوق عمومي پذيرفته است بايد بپذيرد. اگر "قضاوت"‌ در زبان عربي نيامده است نيامده باشد. ايراني اين مصدر را از ريشه عربي گرفته و استعمال کرده و همان غلط مصطلح و عامه‌پسند درست است...

لغت‌سازي و واژه‌تراشي کار فرهنگستان هم نيست. فرهنگستان، اگر از مردم دانا و اديب تشکيل شود، مردمي که به 11 قرن تاريخ فرهنگ و ادب ايران آشنا باشند، در اين است که واژه‌هاي تازه و ذوق‌پسند بپذيرد و به جاي واژه دخيل يا واژه خالي بگذارد. در اين باب، راديو تلويزيون نمي‌تواند واژه‌هاي جديدي که ابداً ريشه درستي ندارند ولي بي‌جهت و بدون دليل در پاره‌اي از دواير متداول شده است چون "ترابري"، "پدافند" و غيره دور بريزد براي اين‌که سازماني است دولتي (هر چند اسم خود را ملّي گذاشته است) ولي ديگر نبايد بار ما را سنگين کرده و هر واژه‌اي که طبع منحرف شخصي تراشيده است قبول کند...

اين امر کاري است در منطقه نويسندگان و سرايندگان. نويسنده و سراينده داراي انديشه و احساس است، مي‌خواهد انديشه و احساس خود را بيان کند، ناچار است تعبير بيافريند، به مجاز و استعاره متوسل شود، در نتيجه دايره بيان گسترده و قوه تعبير فزوني مي‌گيرد. فرهنگ و ادب ايران در طي ده قرن چنين شده است. به حدي که مي‌توان گفت نيروي بيان زبان فارسي، مخصوصاً در شعر، به جايي رسيده است که زبان ديگري نمي‌تواند با آن برابري کند.[174]

قسمت دوازدهم


161.  polemic

162.  Gustave Le Bon (1841-1931)

انديشمند سياسي و روان‌شناس فرانسوي. از اوّلين کساني است که به تبيين جنگ‌ها و شورش‌ها و انقلاب‌هاي اجتماعي بر بنياد اصول روان‌شناسي پرداخت و از اين منظر کتاب‌هاي زير را تأليف کرد: روان‌شناسي سوسياليسم (1898)، توده: مطالعه ذهن مردمي (1895)، روان‌شناسي توده‌ها (1898، 1924)، روان‌شناسي انقلاب (1912)، روان‌شناسي جنگ بزرگ (1916)، جهان در تلاطم: مطالعه روان‌شناسانه زمانه ما (1920) و جهان نامتوازن (1924). او ذهن توده ‎ها را احساسي مي‌دانست و انديشه برابري اجتماعي را، که مکتب سوسياليسم بر بنياد آن شکل گرفت، توهّمي بزرگ مي‌انگاشت. گوستاو لوبون به دليل نگاه مثبت‌اش به تاريخ اسلام در کتاب تمدن عرب (1884) در دنياي عرب شهرت فراوان يافت و از اين طريق در ايران نيز معرفي شد؛ ولي ساير آثارش در ايران چندان شناخته نشد. کتاب اخير با عنوان تاريخ تمدن اسلام و عرب به فارسي ترجمه شد و در زمان خود از کتب پرفروش و تأثيرگذار بود. (گوستاو لوبون، تاريخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سيد محمدتقي فخرداعي گيلاني، چاپ جديد، تهران: انتشارات افراسياب، 1380، 800 صفحه.)

163.  احمد فتحي زغلول پاشا (1863-1914) برادر کوچک سعد زغلول پاشا (1860-1927) است. سعد زغلول پاشا رهبر حزب وفد و از سياستمداران و مصلحين بزرگ مصر در اوائل سده بيستم و دوست شيخ محمد عبده و مانند او از شاگردان سيد جمال‌الدين اسدآبادي بود. فتحي زغلول در جواني در قيام عُرابي پاشا (1882) شرکت داشت. او در دوره حکومت بريتانيا بر مصر در مشاغل عالي قضايي جاي گرفت. فتحي زغلول از پيشگامان موج فرهنگي موسوم به "نهضت ترجمه" در مصر بود که پس از شکست قيام عُرابي پاشا و اشغال مصر آغاز شد و از طريق ترجمه کتاب مصري به فارسي انديشه سياسي جديد در ايران نيز تأثيرات عميق گذارد. از مهم‌ترين ترجمه‌هاي او بايد به سرّ تقدم الإنجليز السكسون ادمون دمولن، سرّ تطور الأمم گوستاو لوبون، روح الاجتماع گوستاو لوبون و أصول الشرائع جرمي بنتام اشاره کرد. در 29 ربيع‌الاول 1332/ 27 مارس 1915 در 51 سالگي درگذشت. در سال 1987 سرّ تطور الأمم به‌کوشش عدنان حسين و اسعد الحسمراني تجديد چاپ شد. (دارالنفائس للطباعة والنشر والتوزيع، 160 صفحه).

164.  Samuel Smiles (1812-1904)

165.  عبدالحسين آذرنگ، "علي دشتي؛ روزنامه ‏نگار، سياستمدار، نويسنده و منتقد ادبى"، بخارا، شماره 29-30، تير- مرداد 1382.

166.  آرين‌پور، همان مأخذ، ص 326.

167.  همان مأخذ، ص 327.

168.  همان مأخذ، ص 328.

169.  آذرنگ، همان مأخذ.

170.  پرونده علي دشتي. سند بيوگرافيک، شماره 922، مورخ 12 بهمن 1347.

171.  حسن ميرعابديني، صد سال داستان‌نويسي در ايران، تهران: نشر چشمه، چاپ دوّم، 1380، ج 1، صص 155-157.

172.  مصاحب، همان مأخذ، صص 42-43.

173.  آذرنگ، همان مأخذ.

174.  پرونده علي دشتي، پاسخ دشتي به نامه رضا قطبي، مدير عامل سازمان راديو تلويزيون ملّي ايران، مورخ 8 اسفند 1355.


Friday, February 20, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.