زندگي و زمانه علي دشتي
قسمت دوازدهم
دشتي، در مقايسه با همگنان خود، ثروت فراواني نيندوخت. از
اينرو، شايد وسوسه مالي سبب شد که وي پيشنهاد دربار را
بپذيرد و شايد واقعاً «فشار چهارده ساله» او را به زانو
درآورد. بدينسان، دشتي کتابي نوشت در مدح سلطنت پهلوي با
عنوان پنجاه و پنج؛ که ابتدا به صورت پاورقي در
روزنامه کيهان و سپس به صورت کتاب انتشار يافت.[175]
دشتي در اين کتاب خاطراتي را از تحولات 55 سال اخير، از
کودتاي 3 حوت 1299 و آغاز اقتدار رضا خان، بيان داشت. دشتي
بعدها گفت:
چهارده سال تمام تحت فشار بودم تا کتابي در ستايش خاندان
پهلوي تدوين نمايم.
معذلک، اين کتاب چيزي نيست که آنها ميخواستند. اگر کسي
حوصله تتبع داشته باشد، متوجه ميشود که، با همه فشارهاي
اخلاقي، حرفهايي را زدهام و گوشههايي از حوادث دوران
پهلوي را نشان دادهام.
البته بيش از نارساييها از سازندگيها سخن گفته
ام...[176]
دشتي در پيگفتار، دليل نگارش کتاب را مکالمه تلفني با
خانمي «بلشويکمآب» ذکر کرد که از او پرسيد: اگر به اين
نوشته خود در کتاب نقشي از حافظ، که «پادشاهان
ايران مداح و چاپلوس ميخواستند... پيشاني بلند، آزادي
فکر، استقلال روح در نظر شاهان ايران بزرگترين گناه محسوب
ميشود»، اعتقاد دارد چرا در سال 1337 آن نطق چاپلوسانه را
در مجلس سنا در مدح محمدرضا شاه بيان کرد؟ دشتي به اين زن
پاسخ داد که به دليل همين نوشته در نقشي از حافظ
نطق فوق را ايراد کرده است.
در جواب [دلبر بلشويکمآب] با همان صراحت فطري، که احياناً
به مرز خشونت و بيادبي ميرسد، گفتم: «آري، به همان دليل
که نقشي از حافظ و آن جملههايي را که نقل
فرمودهايد نوشتهام، آن نطق را در مجلس سنا کردم براي
اينکه محمدرضا شاه پهلوي را دوست دارم. براي سجاياي
استوار و مکارم اخلاقش دوست دارم. براي همت بلند و عشقي که
به مرزوبوم خود دارد دوست دارم. براي صفات انساني و عشقي
که به نوع بشر دارد دوست دارم. علاوه بر اين، اين چهل و
چند سال اشتغال به کارهاي سياسي و اجتماعي اين اصل را در
فکر من راسخ کرده است که دستگاه سلطنت، اين دستگاهي که
لااقل از دو هزار و پانصد سال پيش در ايران استوار شده
است، ضامن بقا و استقلال و وحدت قومي ايران است. تاريخ
ايران ثابت کرده است که هر گاه ايران از وجود پادشاهي
باعزم و اراده و عادل برخوردار بوده است محترم و معزز بوده
است.[177]
اين گفتگوي خيالي با «دلبر بلشويکمآب»، ظاهراً، پاسخي است
به مقاله
"کيش
چاپلوسي"
که يکي از نشريات حزب توده در خارج از کشور درباره نطق
دشتي در مجلس سنا منتشر کرده بود.[178]
انتشار پنجاه و پنج واکنشهاي متفاوتي را برانگيخت.
ابراهيم صهبا، شاعر سرشناس و دوست دشتي، چنين به ستايش از
او برخاست:
دشتي
به سال
نو اثري
پربها
نوشت
وز
روزگار رفته
بسي ماجرا نوشت
"پنجاه
و پنج"
نام کتابي
بود که
او
پنجاه و پنج سال سخن
گفت يا نوشت
وان از طلوع
"عصر
درخشان پهلوي"
است کان را ز
"بامداد
خوش کودتا"
نوشت
تا اين زمان
که عهد
شهنشاه حاضر
است شاهي
که کارنامه
امروز ما
نوشت
ايران
ز فرّ
سلطنتش
جان تازه
يافت
برنامهاي عظيم
به لطف
خدا نوشت
دشتي
به چشم
دل چو
به دنيا
نگاه کرد او را يگانه
رهبر و
فرمانروا نوشت
شاهنشهي
که مايه
فخر
جهان
بود دربارهاش
رواست که شهنامهها نوشت
اندکي پس از انتشار کتاب، شوراي دانشگاه تهران دشتي را
نامزد دريافت درجه دکتراي افتخاري از اين دانشگاه کرد. علي
دشتي نامهاي به شاه نوشت و به بهانه «وضع مزاجي و فرسودگي
نيروهاي حياتي» از قبول اين عنوان عذر خواست. شاه در پاسخ
گفت: «اگر خودتان علاقه به دريافت درجه دکتراي افتخاري
نداريد مانع ندارد که دريافت نفرماييد.»[179]
ولي دشمنان دشتي در ميان رجال پهلوي انتشار کتاب را
برنتافتند و از موضع سلطنتطلبان افراطي دشتي را به باد
ناسزا گرفتند. مجله رنگين کمان نو (چاپ تهران) در
مقالهاي سراسر دشنام دشتي را به تخطئه تاريخ دوران پهلوي
متهم کرد. در اين مقاله دشتي «بچه آخوندي» خوانده شد که
«مار خورده و در طول زمان افعي شده است.»
در اين نوشتهها... دقت کنيد و ببينيد معجون هفت خط هفت
رنگ پرورش يافته در عراق عرب و مايه گرفته در آنجا چگونه و
با چه عباراتي گفتههاي سي و پنج سال پيش خود را تکرار
کرده است و بهاصطلاح با يک تير چند نشان زده است... مطلب
را از رفتن به زندان خود... شروع کرده است و در همان چند
جمله اوّل خواسته است به خوانندگان بفهماند در زمان رضا
شاه کسي تأمين جاني نداشته است.[180]
معهذا، سختترين حمله به دشتي از احسان طبري بود که در
مقالهاي با عنوان
"پنجاه
و پنج در هشتاد و يک"
نوشت:
اگر آقاي دشتي پنداشته است پنجاه و پنج
او
پروندهاش را نزد معشوق تاجدار امروزياش ميآرايد، مطمئن
باشد که آن را در نزد صاحب اصلي کشور، يعني مردم، از هميشه
آلودهتر کرده است. ولي دشتي را چه باک! اين نوع جانوران
پراگماتيک براي
"اين
دم"
زندگي ميکنند و اهميتي به قضاوت تاريخ و مردم نميدهند.
شعار آنها اين است:
"دنيا
پس مرگ ما چه دريا چه سراب."
در تاريخ معاصر ايران مرداني بودهاند... که تمام غناي
معنوي و سرمايه حياتي خود را به خاطر دفاع از منافع اصيل
خلق نثار کردند و زندگي جوان خود را فديه آن ساختند. در
تاريخ معاصر ايران مرداني نيز بوده و هستند از قبيل
تقيزاده، دکتر رضازاده شفق و همين آقاي علي دشتي که هر
مايهاي که داشتهاند به خاطر برخورداري از
"لذات
عمر"
در خدمت ستمگر نهادند؛ و بهقول شاعر
"دانش
و آزادگي و دين و مروت"،
اين همه، را برده درم ساختند و يا بهگفته انجيل
مرواريدهاي خود را در پاي خوکان ريختند... دو نوع
جهانبيني، دو نوع زندگي، دو نوع انسان. اين موجودات از
نفرت مردم، از لعن تاريخ پروايي ندارند. فلسفه آنها فلسفه
خوشباشي خودخواهانه و فردگرايانه افراطي محض و وقيح است
يعني آنچه که به آن
"زرنگي"
ميگويند. ديگران، آنها که به خاطر ايدهآلهاي خود با
غولان و جادويان نيرومند در افتادند، بهگفته اينها
"ديوانهاند."[181]
قسمت سيزدهم
175. علي
دشتي، پنجاه و پنج، تهران: اميرکبير، چاپ
اول، 1354.
يادداشت کوتاه دشتي بر آغاز کتاب تاريخ 3 اسفند
1354 را برخود دارد. بنابراين، کتاب فوق در اوائل
سال 1355 به بازار عرضه شد. تدوين و انتشار اين
کتاب به مناسبت پنجاهمين سال سلطنت پهلوي بود.
در سال 2003 ميلادي چاپ دوّم پنجاه و پنج
در آلمان (انتشارات مهر و نشر البرز) منتشر شد.
176. دشتي،
عوامل
سقوط،
ص 13.
177. دشتي،
پنجاه و پنج، صص 235-239.
178. صبح
اميد،
[نشريه حزب توده ايران در خارج از کشور،] 25
فروردين 1338.
179. پرونده
علي دشتي، نامه اسدالله علم وزير دربار شاهنشاهي
به سناتور علي دشتي، شماره 39- 1- 200، مورخ
24/ 6/
2535.
180. رنگين
کمان نو،
شماره 34، 19 فروردين 2535 [1355].
181. "ط"
[احسان طبري]،
"پنجاه
و پنج در هشتاد و يک"،
دنيا، نشريه سياسي و تئوريک کميته مرکزي
حزب توده ايران، شماره 3، خرداد 1355، صص 26-29.
منظور از عنوان مقاله احسان طبري، نگارش کتاب
"پنجاه
و پنج"
در
"هشتاد
و يکمين"
سال زندگي دشتي است. دشتي متولد 1273 ش. است و در
سال 1354 هشتاد و يک ساله.