نخستين تکاپوهاي
اينتليجنس سرويس
بريتانيا در عثماني و ايران
قسمت اوّل
پيدايش اينتليجنس سرويس در عصر
اليزابت
روابط سياسي و تجاري ايران و انگليس، که سفر
آنتوني جنکينسون و پنج هيئت بعدي کمپاني مسکوي به دربار شاه طهماسب اوّل صفوي، پادشاه ايران (930
-984 ق./ 1524 -1576 م.)، طليعه آن است، از همان آغاز با تاريخ سازمان اطلاعاتي انگليس پيوندي ژرف و ناگسستني يافته است. بررسي اين پديده،
ارتباط تنگاتنگ ميان سازمان اطلاعاتي و کمپانيهاي تجاري را در انگلستان روشن ميکند و مراحل اوليه تکوين سنتي را نمايان ميسازد که از زمان تأسيس کمپاني مسکوي (1555) تا به امروز، قريب به چهار و نيم قرن، تداوم داشته است.
سر ويليام سيسيل، بنيانگذار
اينتليجنس سرويس
نهادي که با نام
اينتليجنس سرويس بريتانيا شهرت فراوان يافته و بهعنوان مادر سازمانهاي اطلاعاتي دنياي غرب شناخته ميشود، در دوران سلطنت
اليزابت اول و در پيرامون طبقه جديدي شکل گرفت که در دوران "رفورماسيون انگليسي" از درون موج غارت اموال کليسا و صومعهها سربرآورد و تهاجم انگليسي به ماوراء بحار و رقابت و ستيز با امپراتوري جهاني اسپانيا- پرتغال را در عصر اليزابت سازمان داد. مورخين
سِر ويليام سيسيل (لرد بورلي)، مشاور مقتدر و وزير اعظم ملکه اليزابت و نياي
خاندان سيسيل (لردهاي ساليسبوري)، را بهعنوان بنيانگذار اين سازمان ميشناسند.
اليزابت اول، ملکه انگلستان
سر فرانسيس
والسينگهام، اولين رئيس اينتليجنس سرويس
سازمان فوق، که در آغاز
"سرويس مخفي علياحضرت ملکه" ناميده ميشد، در بخش مهمي از دوران اليزابت در تحت رياست
سِر فرانسيس والسينگهام قرار داشت. بريتانيکا تأسيس اين نهاد را به تأسي از
الگوي ونيزيها ميداند و ماجراي آن را چنين شرح ميدهد:
در سده
پانزدهم دولت- شهرهاي ايتاليايي ايجاد سفارتخانههاي دائم در پايتخت کشورهاي خارجي
را آغاز کردند. ونيزيها اينگونه دفاتر خارجي را براي مقاصد اطلاعاتي بهکار گرفتند
و حتي رمزهايي ايجاد کردند که بهوسيله آن اطلاعات را بطور محرمانه انتقال دهند. در
سده شانزدهم ساير دولتهاي اروپايي اين رويه را دنبال کردند... ملکه اليزابت
سازمان اطلاعاتي قابل توجهي ايجاد نمود و وزير خارجه او، سِر فرانسيس والسينگهام،
شبکهاي را توسعه داد که چند گروه از مأموران اطلاعاتي مستقر در سرزمينهاي خارجي
را شامل ميشد. او فارغالتحصيلان دانشگاههاي آکسفورد و کمبريج را استخدام کرد و
ترفندهاي جاسوسي و دسيسه سياسي خارجي را تکامل بخشيد و ابزار و روشهايي براي نگارش
به رمز و کشف رمز ابداع نمود.
لرد بورلي (سر ويليام سيسيل)، وزير اعظم ملکه اليزابت اول و
بنيانگذار اينتليجنس سرويس
والسينگهام
ازچهرههايي است که بهوسيله سِر ويليام سيسيل کشف و برکشيده شد و تا پايان عمر يکي
از نزديکترين دوستان سيسيل بود. او به خانوادههاي سرشناس انگليس آن عصر تعلق
نداشت. با زبانهاي متعدد آشنا بود و توانايي فوقالعاده در سازماندهي فعاليتهاي
جاسوسي از خود بروز ميداد. بهعلاوه، به ظاهر پوريتاني متعصب و خصم کينهتوز
کاتوليکها بود و، بهنوشته بريتانيکا، «برخي توطئههاي خطرناک کاتوليکها عليه
ملکه را کشف کرد.» بهدليل چنين کارکردهايي، در سال 1563 به مجلس عوام راه يافت و
در همين سال رسماً از سوي ويليام سيسيل مسئول سازمان اطلاعاتي نوپاي عصر اليزابت شد
سر فرانسيس والسينگهام اولين رئيس اينتليجنس سرويس
تصويري که بريتانيکا از چگونگي تأسيس اينتليجنس سرويس بهدست داده و آن را بمثابه تداوم ميراث اطلاعاتي و دسيسهگرانه ونيزيها جلوهگر ساخته، مؤيد تأکيدي است که بر نقش مهم
سباستين کابوت ونيزي و کمپاني مسکوي در تکاپوهاي دسيسهگرانه و اطلاعاتي انگلستان آن عصر خواهم داشت. اين تحليل منافاتي با اين ادعا ندارد که شبکه اطلاعاتي يهوديان را
«پدر سازمانهاي اطلاعاتي جديد غرب» خواندهام. درواقع، در بررسي عميقتر درمييابيم که شهرت افسانهاي اينتليجنس سرويس بريتانيا از همان آغاز مرهون پيوندهاي آن با زرسالاران يهودي بوده است.
سباستين
کابوت، بنيانگذار کمپاني مسکوي
در بررسي پيوندهاي يهودي
کمپاني ماجراجويان تجاري لندن و کمپاني مسکوي، نخستين نکتهاي که بايد مورد توجه قرار گيرد شخصيت
سباستين کابوت است؛ يعني کسي که در دوران ادوارد ششم و ماري تودور
رياست کمپاني ماجراجويان تجاري را بهدست داشت و بهعنوان بنيانگذار و اولين رئيس
کمپاني مسکوي شناخته ميشود. او داراي اصل و نسب و پيوندهايي بکلي مشکوک است:
سباستين
کابوت پسر جان کابوت (جيوواني کابوتو)، ماجراجوي نامدار و آغازگر
"اکتشافات" ماوراء بحار
انگلستان (1497) است. در جلد دوّم زرسالاران جان کابوت را، چون
کريستف کلمب، «مجهولالهويه»، خواندم. اين ادعا دقيق است و ميتواند قرينهاي
دال بر اصل يهودي او باشد.
سباستين کابوت، بنيانگذار و اولين رئيس کمپاني مسکوي
امروزه،
يهوديالاصل بودن کلمب تقريباً پذيرفته شده، ليکن درباره پيشينه و اصل جان کابوت و
به تبع آن پسرش، سباستين، ابهامها همچنان فراوان است. برخي جان کابوت را
جنوائيالاصل خواندهاند. ادعاي فوق به اثبات نرسيده و اصل و نسب اين ماجراجوي
نامدار دريايي همچنان در پرده ابهام است. تنها ميدانيم که در سال 1461 يا زودتر در
ونيز مستقر شد و 15 سال بعد (1476) بهعنوان شهروند ونيز پذيرفته شد. ابتدا
بهعنوان دلال و ماجراجو در خدمت يک کمپاني تجاري ونيزي بود و به سواحل شرق
مديترانه و مکه سفر کرد. احتمالاً در اواخر سال 1495 بههمراه خانوادهاش به
انگلستان مهاجرت کرد و در بندر بريستول اقامت گزيد و در 5 مارس 1496 فرماني را از
هنري هفتم دريافت کرد که اجازه ميداد بههمراه پسرانش به اکتشافات دريايي
بپردازد و تجارت کالاهاي موجود در سرزمينهاي کشف شده را در انحصار داشته باشد.
آنچه فرضيه يهوديالاصل بودن جان و سباستين کابوت را جدّيتر ميکند نقش پسين
خاندان کابوت در تجارت بوستن (آمريکا) و بهويژه در تجارت جهاني ترياک سده نوزدهم و
پيوند عميق ايشان با زرسالاران يهودي است
دکتر هکتور
نانز و شبکه يهوديان مخفي در انگلستان عصر اليزابت
دومين عاملي که
ارتباطات يهودي کمپاني ماجراجويان تجاري لندن و اينتليجنس سرويس را، از بدو تأسيس، نمايان ميسازد،
شبکه شناختهشدهاي از يهوديان مخفي است که از نيمه اوّل سده شانزدهم ميلادي در انگلستان حضور داشت.
دايرةالمعارف يهود مينويسد: در نيمه اوّل سده شانزدهم ديونيسيوس رودريگز، پزشک مانوئل اوّل (مانوئل ثروتمند) و ژان سوم، پادشاهان پرتغال، به انگلستان مهاجرت کرد و
«عضو جامعه يهوديان مخفي» اين کشور شد. فرد ديگري بهنام هکتور نانز را ميشناسيم که به خاندان يهودي مخفي نانز، مقيم پرتغال، تعلق داشت.
اين خانداني متنفذ است که بهويژه در تحرکات ماوراء بحار در قاره آمريکا بسيار فعال بود و با خاندان مندس و شاخههاي متنوع آن پيوند نزديک داشت.
مناسه بن اسرائيل، انديشمند نامدار يهودي که بر محافل فکري انگلستان سده هفدهم
تأثير فراوان بر جاي نهاد، از همين خاندان است.
هکتور
نانز در پرتغال بهدنيا آمد، در سال 1550 در لندن مستقر شد و چون گذشته
بهعنوان "مسيحي" به فعاليت خود ادامه داد. او در سال 1554 عضو کالج سلطنتي اطبا و
کالج سلطنتي جراحان انگليس شد. دکتر هکتور نانز (او چنين شهرت داشت) علاوه بر
طبابت، تاجري بزرگ بود و پس از صعود اليزابت و تأسيس اينتليجنس سرويس، شبکه
تجارت جهاني او منبع تأمين اطلاعات براي سِر فرانسيس والسينگهام بهشمار ميرفت.
دايرةالمعارف يهود از هکتور نانز بهعنوان «رهبر جامعه مارانوهاي
[يهوديان مخفي] انگلستان» ياد ميکند و ميافزايد: «عمليات عظيم تجاري او در
منطقه مديترانه وي را قادر ميساخت تا اخبار و اطلاعات دربار انگليس را تأمين کند و
همو بود که اولين اخبار ورود ناوگان آرماداي اسپانيا به ليسبون را در اختيار
سِر فرانسيس والسينگهام قرار داد.» منبع فوق دکتر هکتور نانز را بهعنوان «دوست
والسينگهام» معرفي ميکند و در جاي ديگر مينويسد: «هکتور نانز رهبر
غيرمذهبي جامعه مارانوهاي لندن در دوران اليزابت بود و [شبکه] کارگزاران تجارياش
در قاره يکي از منابع اطلاعاتي ملکه بهشمار ميرفت.» مقارن با سالهاي اوليه
استقرار هکتور نانز در لندن، يکي از خويشان او بهنام هنريک نانز نيز در بريستول،
دومين بندر مهم انگليس، اقامت داشت و حداقل در سالهاي 1553-1555 رهبر جامعه
يهوديان مخفي اين شهر بود. او در دوران سلطنت ماري تودور و فيليپ به فرانسه مهاجرت
کرد
يکي ديگر از رهبران سازمان يهوديان مخفي انگليس، که در دسيسههاي اطلاعاتي و عمليات ماوراء بحار نقش دسيسهگرانه و بسيار مؤثر و مرموزي داشت،
رودريگو لوپز، طبيب مخصوص اليزابت، است. او به خاندان لوپز تعلق دارد
که بهعنوان يکي از متنفذترين خاندانهاي يهودي مخفي شناخته ميشود و، چنانکه
خواهيم ديد، احتمالاً يکي دو تن از اعضاي هيئت اعزامي البوکرک به دربار شاه اسماعيل
اوّل صفوي (1515) از اين خاندان بودند.
رودريگو
لوپز در اوايل سلطنت اليزابت از پرتغال به لندن مهاجرت کرد و پزشک رابرت دادلي
(ارل ليسستر)، معشوق اليزابت، و از سال 1586 پزشک مخصوص خود اليزابت شد. لوپز با
والتر دورو (ارل اسکس اوّل) و پسرش رابرت (ارل اسکس دوّم) رابطه نزديک داشت و
بههمراه رابرت دورو عمليات دسيسهآميزي را پيش برد که منجر به حمايت انگليس از
دن آنتونيو، مدعي تاج و تخت پرتغال، و جنگ عليه فيليپ دوّم، پادشاه اسپانيا و
پرتغال، شد. اين سرآغاز غائله بزرگي است که از درون آن امپراتوري مستعمراتي انگليس
سردرآورد. بعدها کار لوپز با دنآنتونيو به اختلاف کشيد و گويا مذاکراتي با
دربار فيليپ نمود تا در ازاي دريافت پول مفصلي آنتونيو را مسموم کند. در اوايل سال
1594 دورو، احتمالاً بهدليل خصومت با خاندان سيسيل، مدارکي ارائه داد که لوپز را
به توطئه براي مسموم کردن ملکه اليزابت متهم ميکرد. لوپز دستگير و در 7 ژوئن اين
سال اعدام شد. رودريگو لوپز خويشاوند نزديک آلوارو مندس (سليمان بن يائيش)، طبيب
و مشاور سلطان عثماني، بود. دربارة پيوندهاي مرموز و عجيب سازمان يهوديان مخفي
انگليس با شبکه يهوديان مستقر در عثماني، بهرهبري يوسف ناسي و سپس سليمان بن
يائيش، سخن خواهم گفت.
سر توماس
گرشام، دربار انگلستان و صرافان يهودي
ارتباطات سِر توماس گرشام، تاجر و صراف نامدار عصر اليزابت، نيز بهمنظور شناخت پيوندهاي يهودي کمپاني ماجراجويان تجاري، و به تبع آن کمپاني مسکوي، حائز اهميت فراوان است. بهعلاوه، زندگينامه گرشام، که بهعنوان بنيانگذار
بازار بورس لندن شناخته ميشود، به شکلي نمونهوار پيوند ميان تکاپوهاي تجاري- مالي و عمليات اطلاعاتي
را در انگلستان اواخر سده شانزدهم آشکار ميسازد و تصويري را که مورخين از «ساختار پليسي» انگلستان آن دوران بهدست ميدهند کامل ميکند. اين توماس گرشام همان کسي است که جيمز اندرسون، اولين مورخ ماسون، او را
«استاد اعظم فراماسونري جنوب انگلستان» خوانده است. اين نيز قرينهاي است دال بر پيوندهاي پنهان گرشام با کانونهاي معيني که بعدها، در اوايل سده هيجدهم، براي تحقق اهداف خويش نهاد فراماسونري را بر پا کردند.
سر توماس گرشام، بنيانگذار بورس لندن
گرشام به يک خانواده تاجر مقيم انگليس تعلق داشت و برادر ارشدش،
سِر جان گرشام، از تجار بزرگ لندن بود. توماس پس از اتمام تحصيل در کمبريج، بهعنوان شاگرد در نزد برادرش بهکار پرداخت و در سال 1543 به عضويت کمپاني تجار لندن درآمد. وي بهعنوان
مأمور اطلاعاتي دربار انگليس در بنادر سرزمينهاي سفلي (بروکسل و آنتورپ) مستقر شد و کار جاسوسي و قاچاق کالا را آغاز کرد. ميدانيم که شاخهاي از
خاندان يهودي مخفي مندس در سده شانزدهم، علاوه بر آنتورپ و هامبورگ، در بروکسل نيز مستقر بود. در سال 1551 دربار ادوارد ششم، قاعدتاً به توصيه يا با حمايت سِر ويليام سيسيل، گرشام را مأمور
حل و فصل بدهيهاي سنگين انگليس به صرافان آنتورپ و بروکسل و ونيز و هامبورگ نمود. اين بدهيهايي است که در زمان هنري هشتم به بار آمده و ارزش پوند انگليس را در مبادلات تجاري خارجي بهشدت کاهش داده بود تا بدانجا که هر پوند استرلينگ از 32 شيلينگ در اوايل سلطنت هنري هشتم به 16 شيلينگ در سال 1551 رسيد.
طرح پيشنهادي گرشام براي افزايش ارزش پوند انگليس، که درواقع بايد بهعنوان طرح زرسالاران يهودي شناخته شود، اعطاي انحصار تجارت خارجي انگليس به کمپاني ماجراجويان تجاري لندن بود يعني همان کمپاني که اينک سباستين کابوت در رأس آن قرار داشت. اين تمهيد مؤثر افتاد و اندکي بعد ارزش پوند را در مبادلات خارجي به 22 شيلينگ افزايش داد. گرشام پس از بازگشت به انگليس به يکي از رجال مالي و سياسي اين کشور بدل گرديد و در سال 1559 عنوان شهسواري دريافت کرد. او در سالهاي 1566- 1568
"بازار مبادلات مالي سلطنتي" لندن را تأسيس نمود که با نام "بورس" شهرت يافت. اين نهاد جديد، که به تقليد از
"بورس" تازه تأسيس هامبورگ (1558) برپاشد و طراحان و بنيانگذاران آن يهوديان بودند، در سال 1571 با دريافت فرمان اليزابت رسميت يافت. بهنوشته
بريتانيکا، در حوالي نيمه سده شانزدهم، حدود سه چهارم تجارت خارجي انگليس
بهدست کارگزاران انگليسي کمپاني فوق بود که برخي از ايشان در مقام صراف و مشاور
شاهان خاندان تودور جاي داشتند
بخشي يا
تمامي بدهيهاي دربار انگليس، که گرشام مأمور تسويه آن شد، به زرسالاران يهودي،
بهويژه مؤسسه صرافي- تجاري مندس، بود. بنابراين، به يقين گرشام در دوران
اقامت در بنادر فوق با گراسيا و يوسف ناسي، گردانندگان مؤسسه مندس، و ساير
زرسالاران يهودي مستقر در آنتورپ و بروکسل و هامبورگ و ونيز رابطه نزديک داشت و
اصولا مأموريت او همين بود.
اندکي پس از
اعطاي فرمان انحصار تجارت خارجي انگليس به کمپاني ماجراجويان تجاري، درست در يک
زمان (1553)، دو حادثه مهم تاريخي رخ داد: سفر به ظاهر تصادفي چانسلر به روسيه و
آغاز تجارت انگلستان با شرق از طريق روسيه، و استقرار گراسيا ناسي (مندس) در
عثماني. اندکي بعد، در سال 1555، کمپاني مسکوي تأسيس شد که جان و توماس گرشام از
بنيانگذاران و صاحبان امتياز آن بودند و رياست آن را سباستين کابوت، کارگزار پيشين
کارل پنجم هابسبورگ، خصم نامدار عثماني، بهدست داشت.
------------------------
يادداشت يک:
پيشينه تجارت
خارجي انگلستان به اوايل سده سيزدهم ميلادي و تأسيس
کمپاني تجار لندن
Mercers' Company of London
ميرسد. در اين معنا، منظور از «کمپاني» نه شرکت به معناي امروزين
بلکه «گيلد» (صنف) است. در ساختار اجتماعي انگلستان آن عصر، تنها
کساني حق تجارت داشتند که عضو گيلد تجار بودند. گيلد تجار يا
«کمپاني تجار لندن» تجارت با حوزه درياي مديترانه (بنادر
ايتاليا و خاورنزديک و شمال آفريقا) را آغاز کرد. در تداوم فعاليت
اين گيلد، در سال 1407 با فرمان هنري چهارم کمپاني ماجراجويان
تجاري The Company of Merchant Adventurers
تاسيس شد. اين کمپاني در سال 1486، در اوايل سلطنت هنري هفتم،
اهميتي يافت و دربار انگليس امتيازاتي، از جمله انحصار صادرات
پارچههاي پشمي بافت انگليس به بازارهاي اروپا، به آن اعطا کرد.
حوزه تکاپوي اين کمپاني تنها در محدوده بنادر مهم تجاري مرکز
اروپا- آنتورپ و بنادر هلند و آلمان- بود و تجار بندر هامبورگ رقيب
اصلي آن به شمار ميرفتند. فعاليت اين کمپاني در دوران اليزابت اول
به اوج خود رسيد.
در سال
1553، گروهي
از شرکاي کمپاني ماجراجويان تجاري، در جستجوي راه دريايي براي
دستيابي به هند، دريانوردي به نام
ريچارد
چانسلر
را روانه کردند. چانسلر به درياي سفيد رسيد و در سواحل روسيه،
نزديک بندر آرخانگل امروز، پهلو گرفت. او به مسکو رفت، با ايوان
چهارم، تزار روسيه، ديدار کرد، کشوري به نام انگلستان را به او
معرفي نمود و نيت ملکه و بازرگانان انگليس را براي تجارت با روسيه
به اطلاع رسانيد.
اين سرآغازي
است بر روابط تجاري انگلستان با روسيه؛ و از طريق روسيه با ايران.
چانسلر در سال 1554 به انگليس بازگشت و بر پايه توافقي که با
تزار شده بود
کمپاني مسکوي
در لندن تأسيس شد که طبق فرمان اليزابت انحصار تجارت با روسيه را
به دست داشت.
يادداشت دو:
يكي از مأموران اطلاعاتي سيسيل و والسينگهام،
كريستوفر مارلو (1564- 1593)، شاعر و اديب نامدار انگليسي و نويسنده نمايشنامههاي معروف
دكتر فائوستوس و تيمور لنگ است. مارلو فارغالتحصيل كالج كرپوس كريستي دانشگاه كمبريج است. او از همان دوران تحصيل و اقامت در كمبريج با سازمان اطلاعاتي اليزابت همكاري مي كرد و به جاسوسي در ميان مدرسين و طلاب، براي كشف كاتوليكها،
اشتغال داشت. در دهه 1580، بهدليل پيگردهاي خونين دربار اليزابت عليه كاتوليكها،
طلاب كاتوليك انگليس به فرانسه ميگريختند و گروهي از ايشان درواقع مأموران
اطلاعاتي بودند كه اهداف جاسوسي را دنبال ميكردند. مارلو نيز در چنين مأموريتهاي
مخفي شركت داشت. او سرانجام در جريان يك ماجراي مشكوك، كه چگونگي آن روشن نيست، به
قتل رسيد. دو تن از همراهان او در اين ماجرا، رابرت پولي و اينگرام فريزر، مانند
مارلو جاسوس والسينگهام بودند و نفر سوم (نيكلاس اسكرس) گويا جاسوس دوجانبه بود.
توماس كيد، دوست و همخانهاي كريستوفر مارلو، در دو فقره از نامههايش مارلو را
«ملحد» خوانده و يكي ديگر از دوستان مارلو در نامهاي او را «ملحد» و «همجنسباز»
ناميده است.
نمايشنامه تيمور لنگ کبير
(1587) داراي مضموني به شدت صليبي و ضد شرقي- اسلامي است.
مارلو
در اين نمايشنامه تيمور را چوپان زاده دلاوري توصيف مي کند که بر اثر نبوغ خود به
اوج اقتدار و شهرت رسيد. به نوشته دکتر عبدالحسين نوائي، مورخ ايراني، «آنچه از اين
نمايشنامه مستفاد مي شود نفرت و وحشت اروپاي مسيحي و بي اطلاعي
است از ديانت اسلام.» مارلو، بدون توجه به مسلمان بودن تيمور، ادعا مي کند که تيمور
«قرآن ترکي و نوشته هاي خرافي را که در معبد محمد يافته بود» سوزاند؛ بايزيد و
همسرش در اسارت تيمور از ترس از اسلام برگشتند و زماني که تيمور وارد «پرسپوليس» شد
ارابه جنگي او را عده اي از شاهان آسيا مي کشيدند!
دكتر فائوستوس
(1588؟) داستان زندگي فردي است كه در ازاي ثروت و قدرت زندگي خود را
به شيطان ميفروشد و اين شايد تجلي آرزوهاي نهفته خود مارلو باشد.
قسمت دوم
|