ورود به صفحه اصلي سايتبازگشت به صفحه فهرست وبلاگ

نماينده ولي فقيه در فارس کيست؟

يکشنبه 13 بهمن 1387/ اوّل فوريه 2009، ساعت 3 صبح

از طريق برخي منابع موثق مطلع شدم که آيت‌الله سيد علي‌اصغر دستغيب شيرازي به عنوان نماينده ولي فقيه در فارس و امام جمعه شيراز منصوب خواهد شد. آقاي دستغيب از پيشينه مبارزاتي افتخارآميز در دوران پهلوي برخوردار است. از سال 1349 جلسات سه‌شنبه‌ شب‌هاي وي در مسجد حاج ميرزا کريم محل اجتماع گروه کثيري از نوجوانان و جوانان انقلابي بود. در سال‌هاي پس از انقلاب، شخصيت موقر، دانش فقهي، برگزاري منظم کلاس‌هاي حوزوي و تربيت گروه کثيري از طلاب فاضل، برخورداري از حلقه اطرافيان خوش‌نام، و پرهيز از فعاليت‌هاي خلاف شأن روحانيت، در ميان مردم فارس از وي چهره‌اي محبوب ساخته است.

آيت‌الله دستغيب به عنوان نماينده اوّل فارس در مجلس خبرگان حضور دارد. يک ميليون و 200 هزار رأي او در انتخابات اخير خبرگان، از مجموع حدود يک ميليون و 950 هزار رأي، در ميان نمايندگان کنوني مجلس خبرگان کم‌نظير است. فرزند وي، دکتر احمدرضا دستغيب، نيز نماينده اوّل شهر شيراز در مجلس شوراي اسلامي است.

آيت‌الله دستغيب از خاندان کهن و سرشناس دستغيب شيراز، خواهرزاده آيت‌الله شهيد سيد عبدالحسين دستغيب و از برجسته‌ترين شاگردان مرحوم آيت‌الله حاج شيخ حسنعلي نجابت [1] است. آيت‌الله نجابت، مانند شهيد دستغيب، از شاگردان آيت‌الله سيد علي قاضي طباطبايي و آيت‌الله شيخ محمدجواد انصاري همداني و از عرفاي بزرگ معاصر بود. علامه طباطبايي و آقايان بهجت و قوچاني از جمله همدرسان آقاي نجابت در کلاس‌هاي اخلاق و عرفان آيت‌الله قاضي بودند. آيت‌الله قاضي همان است که امام خميني (ره) در توصيفش گفته بود: «قاضي کوهي بود از عظمت و مقام توحيد». آيت‌الله قوچاني، وصي مرحوم آيت‌الله قاضي، در مورد آيت‌الله نجابت گفته است: «آن‌چه در چهل سال از آيت‌الله قاضي گرفتيم آقاي نجابت شش ماهه ربود و رفت.» آيت‌الله دستغيب از زمان تبعيد در سراوان با مقام معظم رهبري، آيت‌الله خامنه‌اي، آشنايي و رابطه نزديک داشته است.

---------

پي نوشت 28 بهمن 1387: در تاريخ 23 بهمن 1387 حجت الاسلام حاج شيخ اسدالله ايماني با حکم مقام معظم رهبري امام جمعه شيراز و نماينده ولي فقيه در فارس شد. يا «منابع موثق» من چندان «موثق» نبودند يا در اين فاصله ده روزه اتفاقاتي رخ داد.


 

اطلاعيه مهم: انتشار فهرست اسامي بهائيان را محکوم مي‌کنم!

دوشنبه 7 بهمن 1387/ 26 ژانويه 2009، ساعت 11:30 بعد از ظهر

در روزهاي اخير فهرستي از اسامي تعدادي از بهائيان شيراز در 31 صفحه به شکل وسيع پخش شده است. اين فهرست به همراه متن چند استفتا از امام خميني (ره)، رهبر معظم انقلاب و تعدادي از مراجع تقليد درباره فرقه بهائي است به گونه‌اي که احساسات ديني را عليه بهائيان فوق تحريک کند. در اين فهرست مشخصات کامل تعدادي بهائي داراي مشاغل مختلف، از نقاش و جوشکار و نجار تا پزشک و کارمند بيمارستان و غيره، به همراه آدرس دقيق محل کار يا سکونت آنان ديده مي‌شود.

اين اقدام، که از سوي کانون‌هاي معين صورت گرفته، سرآغاز توطئه‌اي جديد است که مي‌تواند پيامدهاي زشت و ناگوار داشته باشد؛ مانند حمله به بهائيان فوق و ترويج خشونت سازمان‌يافته. اين حرکت دسيسه‌گرانه را، که فعلاً در آغاز راه است، به شدت محکوم مي‌کنم و توجه مسئولين قضايي و نهادهاي اطلاعاتي و امنيتي کشور و استان را به ابعاد خطرناک و ماهيت بغرنج آن جلب مي‌نمايم.

اين اقدام با هدف ايجاد تنش و به تبع آن گسترش موج جهاني عليه جمهوري اسلامي ايران طراحي شده و بايد به عنوان مقدمه توطئه‌اي سازمان‌يافته عليه امنيت ملّي ارزيابي شود و شبکه عوامل آن، در هر مقام و در هر نهاد، شناسايي و تحت پيگرد قانوني قرار گيرند.

تصوّر مي‌کنم يکي از اهداف اصلي اين دسيسه مخدوش کردن وجهه علمي و سياسي من و جلوگيري از تداوم کار پژوهشي و انتشار آثارم است.


 

چهارشنبه 11 دي 1387/ 31 دسامبر 2008، ساعت 2 صبح

 

فاجعه غزه و بيداري اسلامي

 

فاجعه غزه يکي از سياه‌ترين صفحات در تاريخ استعمار غرب و صهيونيسم است. اين جنايت فجيع، که هم‌اکنون، تنها در طول چهار روز، به شهادت 368 تن، از جمله 42 کودک، و مجروح شدن بيش از 1760 تن انجاميده، يکي از وقيحانه‌ترين جنايات تاريخ بشري است. صهيونيست‌ها و عوامل آنان، که سناريوي فاجعه بمبئي‌شان به رسوايي کشيد و عقيم ماند، براي تداوم سياست‌هاي «نومحافظه‌کاران» آمريکا و همدستان و شرکاي نظامي‌گراي آنان در بريتانيا و ساير کشورهاي غربي، سناريويي ديگر را آغاز کرده‌اند. اين شبکه شيطاني غافل است که جنايت فجيع غزه مي‌تواند نه تنها «انتفاضه سوّم» بلکه موجي جديد از بيداري اسلامي، و بيداري وجدان‌هاي پاک بشريت، پديد آورد. اينک، در سراسر جهان، به‌ويژه جهان اسلام، تلاطمي بزرگ آغاز شده: همبستگي با مردم فلسطين و محکوم کردن نسل‌کشي بي‌شرمانه دولت غاصب اسرائيل. اين موجي است که، به‌رغم بي‌تفاوتي يا همکاري حکمرانان عافيت طلب و فاسد در جهان اسلام با جنايتکاران، به سرعت اوج مي‌گيرد و جهادي واقعي و فراگير، جهاد امت اسلامي، را صلا مي‌دهد.

اين فاجعه بزرگ و دردناک را به پيشگاه قطب عالم امکان، حضرت ولي‌عصر حجت بن الحسن العسکري (ارواحنا فداه)، علماي اعلام و مراجع عظام- به‌ويژه حضرات آيات سيد علي حسيني خامنه‌اي، سيد علي حسيني سيستاني، شيخ محمدتقي بهجت فومني، شيخ حسين وحيد خراساني، امت اسلامي، مردم مظلوم فلسطين و تمامي انسان‌هاي آزاده جهان تسليت عرض مي‌کنم.


يکشنبه اوّل دي 1387/ 21 دسامبر 2008، ساعت 3 صبح

احوالات شخصيه

1- خوبم. روزگارم مي‌گذرد. هنوز کم و بيش با پيامدهاي چالش بزرگي که در اواخر سال 86 و اوائل سال 87 در شيراز بر من تحميل شد دست به گريبانم هر چند فشارها، شايد به‌طور موقت، کاهش يافته. تاکنون سربلند بودهام و راضي از آن‌چه پيش آمده. در برخي موارد با مفسدين برخورد شده و مي‌شود. در برخي موارد مسائل مسکوت مانده و مفسدين همچنان «مشغول‌اند.» از بي‌تفاوتي‌هاي غيرقابل توجيه در قبال فسادهاي عظيم در حيرتم. يقين دارم روزگار بهتر از اين خواهد شد. شايعاتي درباره خروج من از ايران يا سازش با طرفين دعوي پراکنده شده که تکذيب مي‌کنم. اين شايعات ساخته کساني است که مي‌خواهند اصالت دعاوي و صداقت کردار مرا در افکار عمومي زير سئوال برند.

سخني با مقامات قضايي و خانواده امانپور

2- خويشاوندان کريستين امانپور، به دليل انتشار يادداشت سه سال پيش، با عنوان «اين کريستين امانپور کيست؟» (28 دي 1384) عليه من به دادسراي ويژه کارکنان دولت در تهران شکايت کرده‌اند زيرا در اين يادداشت خانم امانپور را از يک خانواده بهائي سروستاني خوانده بودم. طبق اخطاريه بايد در 28 دي 1387، يعني مقارن با روز انتشار يادداشتم، در دادسراي ويژه کارکنان دولت در تهران حاضر شوم. اين تقارن به چه معناست؟ به‌علاوه، من هيچگاه کارمند دولت نبوده‌ام و نمي‌دانم علت شکايت به دادسراي ويژه کارکنان دولت چيست؟ طبعاً دادسراي فوق بايد قرار عدم صلاحيت صادر کند. مضافاً من سال‌هاست ساکن شيرازم نه تهران. با دو بار عمل قلب و يک بار ايست کامل قلبي- تنفسي نمي‌دانم بايد چه کنم و چگونه در تهران حضور يابم. من حتي براي دريافت جايزه کتاب سال 1385 از رئيس‌جمهور نتوانستم به تهران بروم و پسرم، حبيب‌الله، لطف کرد و در اين مراسم حضور يافت.

رسيدگي به شکايت فوق، پس از سه سال و درست در سوّمين سال‌روز انتشار يادداشتم، مرا به تأمّل واداشته است. اميدوارم مقامات قضايي و شاکيان با حسن‌ظن به اين يادداشت توجه کنند: روشن است که منظور من از «خانواده امانپور» خانواده به معناي گسترده آن نبود که هر خويشاوندي را شامل شود و چنين شکايتي را برانگيزد. در سروستان يا آباده يا ني‌ريز فارس، و در بسياري مناطق متراکم بهائي‌نشين ديگر چون يزد و نجف‌آباد اصفهان و شرق مازندران (خطه ساري و شاهي) و سيسان آذربايجان و غيره، بسياري خانواده‌ها هستند که بخشي بهائي‌اند و بخشي مسلمان. به‌علاوه، من مطلع نبودم که خانم کريستين امانپور اقوام پدري فراواني دارد که در تهران زندگي مي‌کنند. بنابراين، تعمدي براي ايراد تهمت «بهائي‌گري» به خويشان خانم امانپور، که اصولاً آن‌ها را نمي‌شناسم و نامي از آن‌ها نيز نبرده‌ام، وجود نداشت. شايد اين توضيح براي شاکيان کفايت کند.

 چاپ و تجديد چاپ کتاب‌هايم

3- چند ساله اخير، به‌رغم چالش‌هاي جنجالي اوائل سال جاري، که بحمدلله فروکش کرد و انشاءالله به آرامش کامل خواهد انجاميد، از نظر علمي برايم پربرکت بود. اخيراً کتاب کودتاي بيست و هشت مرداد من نيز به بازار عرضه شد. مشخصات آن چنين است:

عبدالله شهبازي، کودتاي بيست و هشت مرداد: چند گزارش مستند، تهران: انتشارات روايت فتح، 1387، 367 ص، رقعي.

به اين ترتيب، در سال 1387 سه کتاب از من عرضه شد: زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز (1461 ص، وزيري، نشر اينترنتي)، حزب توده: از آغاز تا فروپاشي (تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي، 1412 ص، قطع وزيري) و کودتاي بيست و هشت مرداد.

درباره کتاب حزب توده، به‌رغم توضيح پيشين در سايتم [1]، مکرر از من پرس‌و‌جو مي‌شود. تأکيد مي‌کنم که اين کتاب را براي انتشار تدوين نکردم. اين متني است که به صورت جزوه در حوالي سال 1365 تدوين و به صورت محدود تکثير و از آن پس در برخي مراکز تدريس شد. از اوائل سال 1386 با درخواست مکرر مسئولين جديد مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي براي انتشار متن کامل آن مواجه شدم. بارها توضيح دادم که متن، به‌رغم ارزشمند و منحصربه‌فرد بودن بسياري از مطالب آن، نياز به بازنويسي و اصلاح دارد که در وضع کنوني از من ساخته نيست. بهرروي، به دليل اين اصرار، موافقت کردم مشروط بر اين‌که بدون درج نام من منتشر شود. نثر و مضمون کتاب به اواسط دهه 1360 تعلق دارد. بيست سال از آن زمان مي‌گذرد.

در سال 1387 کتاب دو جلدي ظهور و سقوط سلطنت پهلوي به چاپ بيست و پنجم رسيد. کتاب فوق همچنان در رده کتاب‌هاي تاريخي «پرفروش‌ترين» شناخته مي‌شود و تصوّر مي‌کنم تيراژ آن به دويست هزار دوره نزديک شده است. در چاپ بيست و پنجم ناشر (انتشارات روزنامه اطلاعات) در روي هر دو جلد نام مرا به عنوان «ويراستار» درج کرده؛ حال آن‌که طبق قرارداد بايد بر جلد اوّل (خاطرات ارتشبد فردوست) به عنوان «ويراستار» و بر جلد دوّم (جستارهايي از تاريخ معاصر ايران) به عنوان «مؤلف» نامم درج مي‌شد. در چاپ‌هاي پيشين نيز اين‌گونه عمل مي‌شد. اميدوارم در چاپ بيست و ششم اين اشتباه اصلاح شود.

در چند سال اخير آثار ديگري از من نيز چاپ يا تجديد چاپ شده:

در سال 1385 زندگي و زمانه علي دشتي (شيراز: انتشارات بنياد فارس‌شناسي، 200 ص، رقعي) منتشر شد.

دو جلد مجموعه مقالات من با عنوان مطالعات سياسي (کتاب اوّل و کتاب دوّم) و کودتاي نوژه و خاطرات ايرج اسکندري (با مقدمه و ويرايش من، 700 ص، قطع وزيري) نيز از سوي مؤسسه مطالعات و پژوهش‌هاي سياسي منتشر شد. مديريت جديد مؤسسه فوق چهار کتاب اخير را بدون اطلاع من و بدون درج نامم در پشت جلد منتشر کرد. ايرادي ندارد. دوستان مختارند.

از ميان کتاب‌هايي که تأليف يا ويرايش کرده‌ام آثار زير به تجديد چاپ نياز دارد:

ايل ناشناخته: پژوهشي در کوه‌نشينان سُرخي فارس (تهران: نشر ني، 1366، 408 ص، قطع وزيري)،

مقدمه‌اي بر شناخت ايلات و عشاير (تهران: نشر ني، 1369، 145 ص، قطع رقعي)،

خاطرات نورالدين کيانوري (تدوين و ويرايش از عبدالله شهبازي، تهران: انتشارات اطلاعات، 1371، 688 ص، قطع وزيري)

 شناخت و سنجش مارکسيسم (نوشته احسان طبري، ويرايش و مقدمه و توضيحات از عبدالله شهبازي، تهران: انتشارات اميرکبير، 1368، 498 ص، قطع وزيري).  

سال‌ها پيش، به‌رغم تمايل نشر ني، با تجديد چاپ ايل ناشناخته موافقت نکردم زيرا قصد داشتم در متن آن اصلاحاتي انجام دهم به‌ويژه در تبارنامه‌ها و تاريخ منطقه کوهمره سُرخي. اکنون احساس مي‌کنم شايد هيچگاه امکان تجديد نظر در متن کتاب فوق فراهم نيايد. اگر مسئولين نشر ني مايل باشند مي‌توانند آن را تجديد چاپ کنند.

خاطرات نورالدين کيانوري اثر مهم و منحصربفردي است که در زمان خود بازتاب فراوان داشت و بخش فارسي راديو بي. بي. سي. برنامه ويژه‌اي به آن اختصاص داد. آن‌چه بعداً با عنوان گفتگو با تاريخ از طريق مصاحبه با کيانوري گردآوري و منتشر شد نمي‌تواند جايگزين کتاب فوق شود که در تدوين آن وسواس و دقت فراوان به کار بردم و متن نهايي آن با تأييد و رضايت کامل دکتر نورالدين کيانوري منتشر شد.

 

شناخت و سنجش مارکسيسم نيز اثر منحصر‌به‌فرد و مهمي است. طبري متن نهايي حروفچيني شده را ديد و بسيار پسنديد. مشتاق بود کتاب را زودتر ببيند ولي چند روز پيش از عرضه کتاب درگذشت. کتاب فوق در معرفي و نقد مارکسيسم است؛ کاملاً منصفانه و به‌دور از برخوردهاي غيرعلمي. امروزه که، به دليل بحران بزرگ اقتصاد جهان غرب، مارکسيسم بار ديگر در حوزه انديشه سياسي مطرح شده و کتاب‌هاي مارکس در رده پرفروش‌ترين‌ها قرار گرفته، و آثار مارکس در ايران نيز ترجمه و منتشر مي‌شود، تجديد چاپ کتاب فوق ضرور به‌نظر مي‌رسد.

 

من مارکسيسم را خوب مي‌شناسم؛ بسياري از آثار مارکسيستي و مهم‌ترين نقدها بر مارکسيسم را، به فارسي و انگليسي، خوانده‌ام و به جرئت شناخت و سنجش مارکسيسم را يکي از بهترين منابع براي شناخت مارکسيسم و يکي از بهترين نقدها بر مارکسيسم مي‌دانم. توصيه مي‌کنم اين کتاب را فارغ از پيشداوري‌هاي منفي بخوانند و سپس درباره عيار علمي و پژوهشي آن داوري کنند. مهم نيست که طبري واقعاً از مارکسيسم سرخورده شد يا نه، مهم عيار نقد اوست بر مارکسيسم.


جمعه 29 آذر 1387/ 19 دسامبر 2008، ساعت 6 بعد از ظهر 

چه کساني در ايران «فيلتر» مي‌کنند؟

فيلترينگ غيرقانوني وب‌گاه من از زمان انتشار کتاب 1461 صفحه‌اي «زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز» آغاز شد. اين کتاب اينترنتي نه عليه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران بود نه مروج ارزش‌هاي ضد انقلابي و ضد ديني و ضد اخلاقي. کتاب فوق به بررسي «مالکيت دولتي زمين» در ايران دوران پهلوي و پس از انقلاب و تکوين کانون‌هايي اختصاص داشت که با استفاده از برخي قوانين و مقررات جاري، که در بخش اوّل کتاب فوق ثابت کردم از اساس غيرقانوني و غيرشرعي است، و با بهره گيري از اهرم ديوان‌سالاري، از طريق غارت بيش از 90 در صد اراضي ايران که در مالکيت دولت است، ثروت‌هاي عظيم به جيب مي‌زنند. پيام اين کتاب دفاع از ارزش‌هاي انقلاب بود. درباره لطمات سنگين انتشار کتاب فوق براي خود فعلاً سکوت مي‌کنم.

در همان اوايل شروع فيلترينگ، در روز پنجشنبه 2 خرداد 1387 با يکي از مقامات مسئول و عالي‌رتبه در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي تماس گرفتم و مسئله را به اطلاع رسانيدم. با قطعيت گفت که فيلترينگ سايت من «صد در صد غيرقانوني بوده و در شوراي فيلترينگ مرکب از وزير ارشاد و رئيس سازمان صدا و سيما و وزير اطلاعات و وزير ارتباطات مطرح نشده.» بهرروي، به‌رغم نامه 9 شهريور 1387 آيت‌الله شاهرودي به دادستان تهران دال بر رعايت قانون در فيلترينگ سايت‌ها، که منجر به رفع فيلترينگ سايت «الف» شد، من تاکنون در اين زمينه سکوت کرده‌ام و به فيلترينگ سايتم اهميت نداده‌ام. اين فيلترينگ سبب کاهش تعداد بازديدکنندگان نيز نشده و سايت من هنوز يکي از سايت‌هاي مرجع براي محققين و علاقمندان به‌شمار مي‌رود.

در طول سال‌هاي متمادي کار پژوهشي با اينترنت بارها به موارد عجيبي از فيلتر شدن برخي سايت‌هاي مفيد پژوهشي و فيلتر نبودن برخي سايت‌هاي مبلغ فرقه‌هاي ضد اسلامي، به‌ويژه بهائيت، يا چهره‌هاي سرشناس ضد انقلاب برخورده بودم؛ مانند سايت عليرضا نوري‌زاده (روزنامه‌نگار مرتبط با سرويس اطلاعاتي اسرائيل، که يکي از هتاک‌ترين سايت‌ها عليه انقلاب و نظام جمهوري اسلامي است و سال‌ها فيلتر نمي‌شد و تنها اخيراً فيلتر شده). در روزهاي اخير کنجکاو شدم بررسي کوتاهي انجام دهم. حاصل کار يکي دو ساعته من حيرت‌انگيز بود. نتيجه را به صورت مستند ببينيد (تمامي تصاوير متعلق به 27 آذر 1387 است):

سايت عبدالله شهبازي (مورخ)

با درجه بندي سه (L3) فيلتر است.

 

 

سايت عليرضا نوري زاده

(روزنامه نگار سرشناس ضدانقلاب اسلامي و از عوامل فعال سرويس اطلاعاتي اسرائيل)

با درجه بندي 5 فيلتر است.

يعني عبدالله شهبازي دو درجه از نوري زاده براي جمهوري اسلامي ايران خطرناکتر است!

اين سايت مدتها فيلتر نبود و اخيرآ فيلتر شده.

 

 

سايت راديو اسرائيل

با درجه بندي 3 فيلتر است. يعني سايت عبدالله شهبازي و سايت راديو اسرائيل به يک اندازه مضره اند!

 

 

سايت دانيل پايپز، روزنامه نگار صهيونيست نومحافظه کار و از مشاوران جرج بوش.

پايپز به شدت ضد اسلام و ضد ايران است. در پس ماجراي کاريکاتورهاي اهانت آميز به پيامبر اسلام (ص) در دانمارک او بود.

بنگريد به بند 6 يادداشت من: «نئوکانها و تهاجم نظامي به ايران» [1]

متوليان فيلترينگ دانيل پايپز را اصلا نمي شناختند. پس از نگارش مطالب من او را شناختند و سايتش را فيلتر کردند.

رده بندي L5 است. يعني دانيل پايپز در رده نوري زاده است و عبدالله شهبازي با رده L3 دو درجه خطرناکتر!

 

 

اين سايت ZIOPEDIA است. يکي از فعال ترين و پربيننده ترين سايت هاي ضد صهيونيست. مدافع اسلام و ايران است.

اين سايت را با رده 6 فيلتر کرده اند!  از اين نمونه ها فراوان است.

 

 

اين سايت «گفتمان ايران» است. يکي از قوي ترين سايتهاي تئوريک بهائيان. به شدت ضد انقلاب و ضد اسلام است.

تورج اميني آن را اداره مي کند. در تهران است.

اين سايت فيلتر نيست. به همين سادگي!

 

 

اين سايت آرشيو کتابهاي بهائيان است. فيلتر نيست!

 

 

اين از سايتهاي مهم تئوريک و تبليغي بهائيان است. فيلتر نيست!

سايتهاي بهائي زير نيز، مانند دهها سايت و وبلاگ بهائي ديگر، فيلتر نيستند:

 

 

 

 

 

 

اين سايت ژوان کول است.  نويسنده کتاب تاريخ دولت شيعي اود (هندوستان)

آمريکايي است و بهائي بود. سايت او حاوي بسياري از منابع بهائي است. فيلتر هم نيست!

 

 

 

اين سايت عليمراد داوودي مبلغ سرشناس بهائي است. حاوي مطالب فراواني است در تبليغ بهائيت. فيلتر نيست! 

 

 

 

اين سايت جوانان بهائي شيراز است. با آزادي تبليغ مي کنند و با خيال راحت عکس خود را منتشر مي کنند.

سايت شان هم فيلتر نيست! 

 

 

 

همان سايت. تبليغ در يکي از روستاهاي فقيرنشين حومه شيراز  

 

 

 

اين يکي از صدها سايت و وبلاگ ضد انقلابي است حاوي زشت ترين توهينها به رهبري انقلاب که فيلتر نيست.

(من  در تصوير بالا و تصوير بعد اهانت ها را سانسور کرده ام.)

 

 

 

اين هم سايت ضدانقلابي ديگر حاوي توهين به رهبري که فيلتر نيست.

 

 

 

سايت رسمي «سازمان جهاني صهيونيست»  

مگر مي شود اين سايت را فيلتر کرد؛ فيلتر هم نيست!

 

 

 

اين هم آرشيو مآخذ و منابع «سازمان جهاني صهيونيست» که فيلتر نيست. 

 

 

 

وبلاگ خانم دبورا ليپشتات. مورخ صهيونيست و به شدت ضد اسلام و ضد ايران. 

همان است که عليه پروفسور ايروينگ (مورخ انگليسي ضد صهيونيست) شکايت کرد و ايروينگ را بيخانمان کرد.

(ايروينگ مجبور شد آپارتمانش در لندن را بفروشد و جريمه بدهد.) 

فيلتر نيست. 

 

 

 

سايت «جمعيت ضد افترا»

همان سازمان قدرتمندي که نويسندگان از آن مي ترسند.

هر کس منکر هولوکاست شود وکلاي اين سازمان او را به دادگاه مي کشند.

فيلتر نيست.

 

 

 

و بالاخره، اين هم  سايت رسمي «کليساي شيطان» که فيلتر نيست!

بررسي فوق  طي يکي دو ساعت انجام گرفت. هدف ارائه تحقيقي جامع در اين زمينه نبود. فقط بقدر کفايت نمونه ها را گرد آوردم. با مشاهده مستندات فوق، بنظر شما، چه کساني در ايران «فيلتر» مي کنند؟


جمعه 29 آذر 1387/ 19 دسامبر 2008، ساعت 4 بعد از ظهر  

جنجال «مرمت» آرامگاه کورش

خبرگزاري مهر از نيمه دوّم آبانماه 1387 با انتشار گزارش‌هاي تحليلي و تصاوير گويا از روش‌هاي غيرکارشناسانه در ترميم آرامگاه کورش خبر داد. اين گزارش‌ها حيرت‌انگيز است به‌ويژه از منظر نشان دادن ميزان عدم تخصص و دانش کساني که به دليل پيوند با برخي کانون‌هاي شناخته شده داخلي و خارجي و برخورداري از حمايت برخي مديران يا محافل منسجم محلي خود را «متولي» آثار باستاني کرده‌اند؛ و نيز از منظر نشان دادن ابعاد فقدان نظارت بر مصرف پول‌هايي که در حوزه ميراث فرهنگي به هدر مي‌رود. 

انتقادات جدّي که به نحوه «ترميم» آرامگاه کورش انجام گرفت سبب شد محمدحسن طالبيان، رئيس «بنياد پژوهشي پارسه- پاسارگاد»، که به عنوان «مدير پروژه تخت‌جمشيد و پاسارگاد» اين «مرمت» را، به‌گفته خود او «با همکاري مرمت‌گران بومي شهرستان پاسارگاد فارس» [1] انجام داده، به دفاع برخيزد و مدعي شود که «اين مرمت يکي از بهترين مرمت‌هاي کشور است، در مدت سه سال، نه يک ماه، انجام گرفته و مورد تأييد کارشناسان يونسکو است.» او در گفتگو با خبرگزاري سازمان ميراث فرهنگي گفت: «برخي بدون آگاهي از کارهاي انجام گرفته تنها در صدد تخريب زحماتي هستند که در مرمت آرامگاه کورش کشيده شده است.» (بنگريد به مصاحبه طالبيان با خبرگزاري ميراث فرهنگي، اوّل آذر 1387 [1] و مصاحبه وي با ايرنا، 12 آذر 1387 [2])

گزارش مفصل تحليلي و تصويري خبرگزاري مهر (مورخ 25 آذر 87) را در اين آدرس‌ها ببينيد:

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=801532

http://www.mehrnews.com/fa/newsdetail.aspx?NewsID=800382

و نيز بنگريد به انتقادات کارشناسان به نحوه «مرمت» آرامگاه کورش در اين آدرس‌ها:

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=784850

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=784099

http://www.mehrnews.com/fa/NewsDetail.aspx?NewsID=787789

من در سال‌هاي اخير بارها داربست‌هاي عاطل آرامگاه کورش را ديده‌ام و از وضع اسفناک اين بناي مهم تاريخي متأثر شده‌ام. ادعاي «ترميم سه ساله» کذب محض است و همان يکي دو ماه، که خبرگزاري مهر ذکر کرده، به واقعيت نزديک‌تر است. با تحقيق از منابع مطلع و موثق محلي در کردشول مطلع شدم که کار اصلي مرمت سقف آرامگاه کورش را يکي از کارگران بومي، از ايل عرب خمسه و ساکن روستاي کردشول (محل وقوع آرامگاه کورش)، با دستمزد روزي پنجاه هزار تومان، انجام داده است. وي جوان زحمتکشي است و تصوّر نمي‌کنم کل مبلغ پرداختي به او به دو سه ميليون تومان رسيده باشد. آقاي طالبيان به‌گونه‌اي از «مرمت‌گران بومي پاسارگاد» سخن مي‌گويد که گويا طبق سنت صنوف کهن ايراني يا گيلدهاي اروپايي «مرمت‌گران» از دوره هخامنشيان نسل اندر نسل سنت و مهارت‌هاي فن ترميم آثار باستاني را به دوران جديد انتقال داده‌اند. راستي، در قرارداد سازمان ميراث فرهنگي با مدير پروژه و پيمانکار، مبلغ اختصاص يافته به ترميم آرامگاه کورش چه ميزان بوده است؟

آقاي طالبيان، که در سال‌هاي اخير کمتر در شيراز حضور دارد و گويا در حال اخذ مدرک دکتراي خود از يکي از کشورهاي خارجي است ولي همچنان مديريت «پروژه تخت‌جمشيد و پاسارگاد» به دست اوست، همان کسي است که، اگر خوش‌بينانه سخن بگوئيم، با اظهارات شهرت‌طلبانه و غيرتخصصي خود در شهريور 1384 هياهوي بزرگ جهاني عليه دولت ايران آفريد دال بر اين‌که گويا در اثر احداث سد سيوند آرامگاه کورش به زير آب خواهد رفت. (براي آشنايي با جنجالي که طالبيان آفريد بنگريد به يادداشت‌هاي 10 و 11 شهريور 1384 من: «به دليل احداث سد هيچ خطر بناهاي باستاني ايران را تهديد نمي‌کند» [1] و «بي. بي. سي. فارسي نيز به هياهوي سد سيوند پيوست» [2])

شايسته است نهادهاي نظارتي قراردادهاي ترميم آرامگاه کورش و نيز تخت‌جمشيد با «بنياد پارسه پاسارگاد» را بررسي کنند و با بهره‌گيري از کارشناسان بي‌طرف و صالح هم ميزان و نحوه صرف بودجه و هم نحوه ترميم را مورد مطالعه قرار داده و نتيجه را به اطلاع کارشناسان معترض و افکار عمومي برسانند.


Friday, February 20, 2009 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.