بحث آزاد:
ارگنهکن ايراني و «پانيک خرداد»
قسمت چهارم
نت کارشناس: در کامنتهاي قبلي نوشتم که چون مدرک و سند متقني ندارم که
اينها متصل به سرويسهاي خارجي هستند، با اين که قلباً به اين موضوع
معتقدم، بنا را بر اين گذاشتهام که اينها يک جريان فکري منحرف و قدرتطلب
هستند. بر اين اساس، و بر اساس اطلاعات و اخبار موجود، اين طايفه از ابتدا
اعتقادي به ولايت فقيه نداشتند؛ يعني آن را بسيار محدود و چيزي مثل نظارت
يا سلطنت فقيه ميخواستند که حکمي امضاء کند و نمايشي دهد و تمام. تاکنون
نيز در خفا و غير علني مخالفتهايي ابراز کرده بودند. اکثر دوستان
نميدانند که در سال 84 و قبل از انتخابات رهبري براي احمدي نژاد پيغام
داده بود که به نظر من شما از رقابتها کنارهگيري کنيد و پس از کسب تجربه
بيشتر در ردههاي مديريتي مختلف در دورههاي بعد کانديد شويد که به نفع
خود و کشور است. در کمال تعجب همه مطلعين، احمدي نژاد با کنارهگيري مخالفت
کرد و اظهاراتي عجيب داشت. پس از آن نيز برخي کارهاي مشابه داشت که خيلي کم
بود و به سطح جامعه کشيده نميشد. مثلاً نماينده دائم ايران در سازمان ملل
را به اين بهانه که چرا بدون اطلاع من به رهبري گرارش ميدهي برکنار کرد،
يا بحث مشابهي با وزير وقت امور خارجه داشت، يا با آقاي لاريجاني به دليل
اين که وي در جايگاه دبير شورايعالي امنيت ملي در نشستهاي هستهاي شرکت
ميکرد و با رهبري هماهنگ بود تا با وي، لجاجت ميکرد و هر گاه لاريجاني
ميرفت تا موضوع هستهاي را حل کند احمدي نژاد در داخل کشور چيزي ميگفت و
اوضاع را دوباره متشنج ميکرد. معروفترينش همان بود که لاريجاني در خارج
از کشور مصاحبه کرد و گفت مذاکرات به خوبي پيش ميرود و به نتايج خوبي
رسيديم و قصد داشت زمان بگيرد تا قطعنامه چندم سازمان ملل عليه ايران تصويب
نشود که ناگهان احمدي نژاد فرداي آن روز در سخنراني جمله مشهوري گفت که
قطار هستهاي ايران دنده عقب نميره و ترمزش را هم کندهايم انداختهايم
دور. نتيجه اين که لاريجاني با سبيلهاي آويزان به ايران برگشت.
با شروع دوره دوّم در سال 88 احمدي نژاد مخالفتهاي خود را با رهبري علني
کرد . اولين و معروفترينش همان انتخاب مشايي به معاون اولي بود. و مکرر در
مکرر اين اتفاق تکرار شد که پارهاي از آنها رسانهاي شد و تعدادي در داخل
خواص ماند. منتهي مخالفت احمدي نژاد با رهبري صرفاً مخالفت نبود، بلکه اين
مخالفت در جهت محدود کردن قدرت رهبري در قبال گسترش غيرقانوني قدرت خويش
بود. شما دقت کنيد از شروع داستان آشوبها در کشورهاي عربي، دائماً رهبري
ميگويد بيداري اسلامي و احمدي نژاد ميگويد بيداري انساني! رهبري ميگويد
اين موج تحتتأثير اسلام خواهي مردم است، احمدي نژاد ميگويد اين بازي
اسرائيل در منطقه است که ميخواهد حاکميتهاي سکولار برقرار کند. و از اين
قبيل مسائل.
اعتقاد راسخ دارم که اقدامات احمدي نژاد در شروع درگيري با نظام در ابتداي
سال 90 بسيار حساب شده بود. کمي به مغر خود فشار بياوريم و کمي اينترنت را
جستجو کنيم. سال شروع شده بود و هيچ موج خبري نبود. هيچ سالگرد و آشوبي هم
نبود. يکدفعه و بدون مقدمه جوانفکر مصاحبهاي کرد و طي آن يک جمله گفت :
احمدي نژاد مي توانست حکم رهبري در مورد مشايي را قبول نکند . ناگهان موج
خبري ايجاد شد. همه ريختند وسط ميدان و موضع گرفتند و مصاحبهها و
يادداشتهاي پياپي از هر سو صادر شد. در اين ميان تيم مشايي- جوانفکر اصرار
کردند که اين حکم ارشادي بود نه مولوي و رئيس جمهور در محدوده اختيارات خود
ميتواند احکام ارشادي را قبول نکند. عدهاي از همين طايفه نيز در
وبلاگهايشان نوشتند آي آقا، دکتر 24 ميليون رأي دارد و اختيار عزل و نصب
ندارد؟ عاقلان انگشت تعجب به دندان گرفتند که اصلاً چه شد که اين مصاحبه
شد؟ چه مناسبت و سالگرد و موج و ضرورتي بود که اين حرف صادر شد؟ جوابشان
هفته بعد داده شد. احمدي نژاد مصلحي را عزل و دستور رهبري براي بازگشت وي
را قبول نکرد. نه تنها قبول نکرد بلکه قهر هم کرد. نه تنها قهر کرد که پس
از آن سخنراني عصبي و گفتن مدح ولايت فقيه، مصلحي را از جلسه بيرون کرد.
اصلاً نميپذيرم داستان عبداللهي و مصلحي و اختلاف قبلي و اينها را. شايد
اين موضوع بهانهاي شد براي عزل ولي به شدت معتقدم که قصه برنامه ريزي شده
بود. من ميتوانم حرف رهبري را زمين بزنم. من ميتوانم اگر دلم خواست وزيرش
را بيرون کنم. حکم حکومتي از نظر من اعتبار ندارد. اينها مسائلي بود که
احمدي نژاد به رخ حاکميت کشيد.
بهنام بيقرار [با ارجاع به بحثي که ميان ايشان و دوست ديگر پيش آمده بود]:
اين تبليغات و شگرد يعني انگ زدن ديگر چندان کارايي ندارد در ثاني ديگر
کيست که نداند عروسک کوک شدهاي بنام رجوي و ديگر شرکا بزرگترين منافع و
مشترکات را با حاکمان فعلي دارند. [...]
آرش کمانگير: دوستان يکي از موارد بسيار مهمي که بايد بدانيد اين است که
بخش مهمي از طرح نظم نوين جهاني به مدد موجودات غير ارگانيک (اسم امروزي
امسال جنيان) در حال پياده سازي است. اين يک واقعيت است، چه باور کنيد، چه
نکنيد. در عصر امروز افراد بسياري با ظاهر صلاح فريب اين موجودات را
ميخورند. در حالي که خود را بسيار مومن و متقي ميدانند، دل به ارتباط اين
موجودات خوش کرده اند. و با اسم هايي نظير موکل و ملک و ... خود و بقيه را
گول ميزنند. اثبات کژ روي ايشان هم در قرآن آمده است، که قرآن مجيد هرگونه
ارتباط با اين موجودات را براي هر دو دسته انس و جن گناه کبيره بر شمرده
است. محققين خود بروند و تحقيق کنند. حالا عده اي آمده اند و گذاشتن اسم
ملک و موکل و ... و به بهانه اينکه ما از فلان کس اذن داريم يا نداريم و
... خود را گول ميزنند.
مهدي ر...: در اين بحثها در مورد همه چيز صحبت شد جز اين که بالاخره پروژه
آشوب شکل ميگيرد يا نه. به نظر من بايد خرافات و پيشگوييها را کنار گذاشت
و دنبال عوامل واقعيتر بود. چيزهايي که جلو چشم خودمان اتفاق ميافتد و
البته بايد اين پانيک را هم خواباند نه اين که به آنها دامن زد.
کورش علياني: بله. اما الان وارد فاز جديدي شدهايم. الان احمدينژاد و
مشايي دارند شبيه برانداز عمل ميکنند نه کسانيکه حواهان گسترش حيطه قدرت
خود هستند. اشتباه ميکنم؟
آرش کورش: اين مسائل ميتوانست به صورت پنهاني پيگيري شود اما احمدي نژاد
تبديل به جنجال رسانهايش کرد تا به سبزها نشان بدهد که بايد از او حمايت
کنند. بدون شک اگر تيم احمدينژاد- مشايي نتونند مردم رو با خودشون همراه
کنند با شکست مواجه خواهند شد. حالا بايد ببينيم که احمدي نژاد از چه
راههايي ميتواند مردم رو فريب داده، با خودش همراه کند و اين پتانسيل را
عليه نظام بسيج کند؟
سيد هادي م...: اندکي تجربه آماتوري بنده در تحليل سياسي ميگويد در اين
بلبشوها به آنجا نگاه کنيد که به آن اشاره نميکنند؛ به جايي که همه راجع
به آن ساکتند. بهقول دوستي که گفته بود به شرق اشاره ميکنن و به غرب
ميزنند. من همين هفته پيش براي کار به شهرستاني رفته بودم که سابقه سياسيش
به قبل از انقلاب بر ميگرده. اونجا اصلاً از اين خبرها نبود. اصلاً احساسي
درباره اختلاف بين رهبر و احمدي منتقل نشده بود.
آرش کورش: اون مسائل ديگر گذشته، بهتر است الان ببينيم احمدي نژاد چگونه
ميتواند مردم را به حمايت خودش بسيج کند؟ با توجه به وقايع دو سال گذشته
مردم نشان دادند که به هيچ وجه حاضر به حمايت از احمدي نژاد نيستند و اين
بسيار خوب است. بنده فکر ميکنم احمدي نژاد نميتواند مردم يا جنبش سبز را
به حمايت خودش بسيج کند چون جايگاهي در بين مردم ندارد و تلاش احمدي نژاد
براي خانه نشيني و ايستادن جلوي رهبري براي اين است که در بين مردم براي
خود کسب اعتبار کند.
سيد هادي م...: اين بحثها بيشتر در تهران داغ است. چرا؟ چرا مثلاً
اصفهانيها اين اندازه در گير نيستند؟
آرش کورش: مشت نمونه خروار است. شهرهاي ديگر هم مثل شيراز، اصفهان و مشهد
تحرکات زيادي داشتند.
سيد هادي م...: چه تحرکي در ارتباط با اختلاف رهبر و احمدي نژاد وجود
داشته؟ در شيراز بهقول جناب شهبازي گروه چند نفرهاي از مؤتلفه به ميدان
آمدهاند آن هم براي تثبيت استاندار مطلوب خودشان. آيا جاي ديگري خبري
بوده؟
آرش کورش: مدتهاست به برنامه هاي بي بي سي توجه ميکنم. اينها در
برنامههاي تحليليشون اکثر اوقات يک نفر رو هم ميآورند که از سياستهاي
دولت احمدي نژاد حمايت کنه. مثلاً در مورد حذف يارانهها [...] مسعود بهنود
در بي بي سي به شدت از احمدي نژاد و سياستهاش حمايت ميکرد. و جالب
اينجاست که ميگفت احمدي نژاد اصلاً ديکتاتور نيست و رهبري ديکتاتور هست.
البته بنده به عملکرد رهبري انتقاد زياد دارم اما حمايت بي بي سي از احمدي
نژاد بايد مسئله مهمي باشه. تمام حرف بنده اين است که احمدي نژاد نميتونه
مردم يا جنبش سبز رو به حمايت خود بسيج کنه و اين اتفاق خوبيه. حالا سئوال
اين است که احمدي نژاد براي به دست آوردن حمايت مردم چه توطئهاي را اجرا
خواهد کرد؟
سيد هادي م...: مگر کسب حمايت مردم توطئه است؟
آرش کورش: فکر کنم شما از اهداف آقاي احمدي نژاد بخ خوبي مطلع نيستيد.
سيد هادي م...: اگر هم نبودم با خواندن 600 کامنت از نوت قبلي جناب شهبازي
و 880 کامنت زير اين مطلب يه چيزايي فهميدم!
آرش کورش: آيا کسي که حمايت بخش اعظمي از مردم رو داره نميتونه اختلافات
داخلي رو دامن بزنه و جنگ داخلي ايجاد کنه؟
سيد هادي م...: بعضي از مسائل را اگر باور نکني احتمالاً اتفاق نميافتند و
اگر هم بيفتند اثري که ميخواستند را ندارند.
گرين داو: شايد فرضيه دائي جان ناپلئوني بسيار بزرگتري را هم بشود مطرح
کرد: ايجاد دعواي زرگري اما واقعي در جهت انحراف افکار عمومي و به انجام
رساندن توطئه تجزيه. اما به راستي کدامين يک از اين تجزيههاي تاريخ با
لالايي خواندن براي ملّتها کليد خورده؟ مطمئنم حادثه مهمي در فردا و پس
فردا روي نخواهد داد. شايد سه يا چهار روز ديگر با درز اخباري که فردا روز
مهم نبودند پي به عمق فاجعه بريم!
کورش علياني: جناب مهدي ر... سه اتفاق متفاوت محتمل است: 1- احمدينژاد و
مشايي دنبال توسعه قدرتشان در داخل نظام جمهوري اسلامي باشند. 2- دنبال
تغيير نظام و به دست آوردن قدرت براي خودشان باشند. 3- اصلاً جزئي از
برنامه خارجي براي نابودي نظام و ايجاد جنگ و نهايتاً تجزيه کشور باشند.
جوان ايراني: پيرو بحث بي بي سي که آرش خان گفتن، به برنامههاي خبري و
انتقادي شبکه «من و تو»، که در حال حاضر پربينندهترين شبکه فارسي زبان است
به خصوص در بين عوام (به معناي کساني که چندان پيگير مسايل سياسي و خبري
نيستند)، که دقت ميکنم سايه مخالفت با رهبري و به نوعي تطهير گروهي که
امروزه «جريان انحرافي» خونده ميشن رو ميشه ديد. برنامههايي مثل اخبار
ساعت 9:30 يا برنامههاي طنز دکتر کپي و سالي تاک. در حد شايعه هم شنيدهام
که اين شبکه از طرف جريان موسوم به انحرافي حمايت ميشه و حتي قبل از اين
جريانات اخير در تهران دفتر هم داشتهاند که البته الان تعطيل شده. و
احتمالاً شما هم شنيدهايد که چندي پيش از مسئولان ايرنا خطاب به پرسنلش
گفته شده بود که مطبوعاتي مثل کيهان رو الگوي خودشون قرار ندن و از شبکه
«من و تو» سرمشق بگيرن.
سيد هادي م...: کورش جان، در راستاي سه گزينه شما اگر احمد- مشا يک سري
شعارهايي بدهند و بعد در چشم همه به لجن کشيده شوند و سپس بروند جزيره
موريسي، جايي لذت ببرند چه نتيجهاي حاصل ميشود؟
کورش علياني: هزينه بالا و نتيجه کم. تحصيلاتت رو به ياد بيار.
سيد هادي م...: نه جناب علياني، اينطور نيست. سالها خدمات خاصه ارائه
دادند بعد که تاريخشان تمام ميشود تنهايي نميروند تمام طرفداران آن
شعارها را هم به عنوان لجن مفتخر ميکنند. يعني خلع سلاح يک پتانسيل خطر.
[دوستي درباره ايلوميناتي و اين گونه مباحث کامنت مفصلي درج کرده بود که
حذف شد.]
کورش علياني: آقاي سجاد، آقاي کارشناس، آقاي اسلام، آقاي ر... ي و دوستان
ديگر. ميبينيد که باز فراخوان براي هارپ و جن و کنترل مغز و مانند آن
ميدهند و آقاي شهبازي هم نيستند. اميدوارم مشغول استراحت باشند. اين دو سو
دارد: 1- ممکن بودن چيزهاي عجيب. 2- محتملالوقوع بودن اين چيزهاي احتمالاً
ممکن. چيزهاي عجيب ممکناند، اما اين معنايي جز يک احتمال فلسفي ندارد. اين
که فلان کس شب از خواب پريده و سايه ديده، ربطي به هارپ ندارد. ايلوميناتي
يک تئوري است و درست باشد يا غلط ربطي به جن ندارد و جن به هارپ و هارپ به
زلزله و همينطور الي آخر. در عين حال حتي اگر همه اينها شدني هم باشند- به
معناي همان امکان فلسفي- دليلي ندارد که آمريکا يا اسرائيل يا ايلوميناتي
يا مشايي به آنها دست يافته باشد. از همه مهمتر؛ نکتهاي که بارها تأکيد
کردم، آنها- مطابق فرضي نه چندان عجيب- عقل دارند و هزينه و فايده را
ميشناسند. الان مشغول يک کار اجرايي هستند نه مشغول ساختن فيلم ملک
سليمان. دليلي ندارد پرهزينهترين و معوجترين راهها را انتخاب کنند تا
سادهترين کارها را با کمترين نتايج انجام دهند. در چنين وضعيتي دامن زدن
به اين بحثها يا نتيجه آشفتگي ذهني و نداشتن نظم ذهني است که اهم و مهم را
تفکيک کند، يا نتيجه هيجاني نوجوانانه است که بايد با ديدن فيلمهاي
هاليوود فروکش کند نه شرکت در اين بحثها، و يا هدفي نظير رعبآفريني و
انحراف اذهان را دنبال ميکند. هر چه باشد، کار ناصوابي است.
سيد هادي م...: من به يک کشف جديد رسيدم. اين که نتيجه همه اين جنجالها نه
به تجزيه کشور ميرسد نه به آشوب خاص و مؤثر. اين فرآيند طراحي شده تا به
اقتدار ويژه رهبر بينجامد. احمدينژاد رياست جمهوري را به گند ميکشد و بعد
حکومت اسلامي در پس پرده ظاهر ميشود. نظرتان چيست؟
مصطفي بيو: اولين استارت 14 خرداد: "دعوت جوانان احزاب اصلاح طلب براي تجمع
مردم مقابل حسينيه: حالا که نجابت اين خانواده پاسخ درخوري از جانب حاکمان
نگرفته، ما «جوانان احزاب اصلاحطلب» از همه مردمي که عزادار اين فاجعه
انساني هستند ميخواهيم روز شنبه ۱۴ خرداد از ساعت ۶ بعدازظهر با در دست
داشتن شمع و براي پاسداشت سومين شب شهادت هاله سحابي مقابل حسينيه ارشاد
تهران حاضر شوند."
محمد محسني: آقاي شهبازي، شما هم کمي توهّم در تحليلهاتون به چشم ميخوره.
شهبازي: با پوزش از دوستان که مدتي در خدمت نبودم. جناب محمد محسني. کمي
توهّم در تحليلهاي بنده حرف جديدي نيست. بارها شنيدهام ولي نه "کمي
توهم". کوشيدهام بشناسم و بشناسانم. مثلاً، فکر ميکردم يهوديت را
ميشناسم. در زمان نگارش «زرسالاران» به اين نتيجه رسيدم بايد تعريفي از
يهود داشته باشم. حاصلش شد نيمه دوم جلد اوّل. يعني منجر شد به مطالعه
کامل، و البته مجدد، «عهد عتيق» و منابع بسيار ديگر و چکيده آن شد تاريخ
فشردهاي از تکوين پديدهاي که امروزه به نام يهود ميشناسيم. در ادامه کار
تصور ميکردم فراماسونري را ميشناسم. و متوجه شدم نميشناسم. حتي نميدانم
به راستي از چه زمان شروع شده. نتيجه شد جلد چهارم «زرسالاران». يعني کاري
که بايد در دو جلد تمام مي شد به پنج جلد کشيد و هنوز مجلدات بعدي باقي
است.
علي سبز: در صفحه 640 جلد اوّل کتاب فراموشخانه اسماعيل رائين در مورد
فراماسون بودن مصدق گفته و قسم نامه شو نشون داده. نظر شما چيه در اين
زمينه؟
شهبازي: جناب آقاي علي سبز. در مورد دکتر محمد مصدق بايد عرض کنم که ايشان
مانند بسياري نخبگان تحصيلکرده زمان خود عضو جامع آدميت شد که عباسقلي خان
آدميت تأسيس کرده بود. البته اين امر سابقه خانوادگي داشت و پدر ايشان،
ميرزا هدايت وزير دفتر، عضو فراموشخانه بود که به عنوان اولين سازمان
ماسوني يا شبه ماسوني ايران معروف شده. افرادي که در جامع آدميت بودند يک
دست نبودند و اين سازمان در دوران مشروطه و سالهاي اوليه سلطنت محمدعلي
شاه در ميان نخبگان سياسي گسترش فراوان يافت در حدي که شخص محمدعلي شاه نيز
عضو آن شد. عباسقلي خان آدميت از سوي ميرزا ملکم خان پير و طالبوف حمايت
ميشد. او به دنبال تقويت سلطنت نوپاي مشروطه محمدعلي شاه بود که
سياستمداري زيرک مانند علي اصغر خان اتابک به عنوان رئيسالوزرا آن را
اداره ميکرد. اتابک نيز دگرگون شده بود. در سفر دور دنيا عضو فراماسونري
شده بود.
سيد ساجد فاطمي: استاد، اما مباحثي که روحالله حسينيان در خصوص مصدق بر
پايه همين اسناد مطرح کرده اصلاً قابل قبول نيست.
شهبازي: اتابک به همراه مخبرالسلطنه هدايت به خارج رفت و به تشويق او به
شهر کارلسباد رفت و با ميرزا ملکم خان ملاقات کرد و در آنجا به جرگه
ماسونها پيوست.
اتابک ورود خود به جرگه فراماسونري را خيلي جالب توصيف کرده است. ميگويد
که در کارلسباد به کمک «اوّل عقل و علم ايران، پرنس ملکم خان»، به جمع
اشخاصي راه يافت «که در تمام کره ارض خود را اوّل عقل ميدانند و همان
هستند که ميدانند و در تمام سال مشغول کار و خدمت به تمام بني نوع بشر
هستند... کليه آنها نقشه مدار زندگي بين نوع بشر را ميکشند... اين اشخاص
سالي يک مرتبه به عنوان رفع خستگي مغز و دماغ خود در اين مکان به رسم و اسم
گردش و استراحت جمع ميشوند. منجمله اين موقع هم همان موقع بود. يکي از آن
بزرگان دنيا پرنس ملکم بود. چند نفر ديگر را در مسافرتهاي سابق خود ديده
بودم و شناسايي و آشنايي هم داشتم، ميشناختم ولي نه به اين اسم و معني...
اين رفتار و گفتار و سياحت براي من واقع شد در سال 1322 هجري نبوي... اين
مردم و اين مجمع در کارلسباد بيطرف با تمام کره ارض هستند... و چون ايران
يکي از نقاط عالم است و واجب ميدانند که آن مردان بزرگ دنيا که تمام بشر
را تربيت نمايند و فهميدند که من مدتي در ايران صدارت بلکه سلطنت داشتم،
گفتند تو بايد به ايران بروي.»
ولي همين اتابک زماني که
پس از بازگشت به ايران موفق ميشد حکومت قاجاريه را سروساماني بدهد به
دست عوامل سرويس اطلاعاتي بريتانيا ترور شد و به قتل رسيد. عباسقلي خان
آدميت نيز، که به شدت از اتابک و دولت او حمايت ميکرد، بدنام شد و
جامع آدميت فروپاشيد و به آدميت اتهامات مالي فراوان وارد کردند.
محمدعلي شاه نيز که با نيت خير عضو جامع آدميت شده بود سرانجام کارش را
به جايي رسانيدند که مجلس را منحل کرد و در تعارض با بخشي از مردم قرار
گرفت و در جريان تهاجم قواي سردار اسعد بختياري از جنوب و سپهدار
تنکابني از شمال خلع شد و به خارج رفت و پسر او، که کودکي بيش نبود، به
سلطنت رسيد: احمد شاه. احمد شاه از کودکي از سوي ماسونها تحت توليت و
سرپرستي قرار گرفت ولي سرانجام به دست قزاقي که برکشيده سرويس اطلاعاتي
بريتانيا و عوامل بانک شاهنشاهي انگليس در ايران بود برکنار شد. يعني:
صرف عضويت در يک نهاد ماسوني کفايت نميکند. برخي از اعضاي جامع آدميت
مردمي واقعاً شريف و ميهن دوست بودند ولي چون از تز حفظ وضع موجود
حمايت ميکردند و مخالف جنگ داخلي و فروپاشي بودند اين تشکيلات را منحل
کردند و به جاي آن سازمان ماسوني موسوم به لژ بيداري ايران را بر پا
نمودند. عباسقلي خان آدميت پدر دکتر فريدون آدميت، مورخ نامدار، است که
مدتي سعادت معاشرت و دوستي با ايشان را داشتم و از نظر شخصيتي وي را
فردي والا و وارسته شناختم و به معناي واقعي کلمه ميهن دوست که زير بار
هيچ منتي نميرفت. شمهاي از ماجراي اتابک و چگونگي متلاشي شدن جامع
آدميت را در رساله ناتمامي که تأليف کردهام نوشتهام: "زندگي و زمانه
شيخ ابراهيم زنجاني." [+]
بنابراين، به اين نتيجه رسيدم که اصل فراماسونري نيست و فراماسونري
مانند صهيونيسم تنها يکي از تجليات پديدهاي به نام «زرسالاري» است.
ارزيابي فوق از جامع آدميت قابل تعميم به ماسونهاي دوره محمدرضا شاه
نيست. در اين دورن فراماسونري به دکاني تبديل شده بود براي رشد و
ارتقاء در هرم قدرت.
نيکتا ر...: آقاي شهبازي، چه خبر؟
شهبازي: چند ساعتي پاي اينترنت نبودم. خبري هم ندارم. با سه نفر از دوستان
مطلع در تهران تماس گرفتم. ميگفتند اينها بازي است و خبري نخواهد شد و
يکيشان ميگفت: «در شأن مردم ايران نيست اين حرفها را باور کنند.» من
البته به اين خوش بيني نيستم ولي منتظر نيستم که حتماً اوّل رجب نيز
ماجرايي رخ دهد. ميتواند بعداً هم باشد. ولي چه اتفاقي بيفتد چه نيفتد
قطعاً اين پانيک عمومي بخشي از يک سناريو بوده است: از يادداشت خزعلي تا آن
گفتار راديو اسرائيل درباره آزمايش اتمي در لواسان تا دو خبر جنجالي
سايتهاي مشايي، «هفت صبح» و «تماشا نيوز». و اين سناريو ادامه دارد و
مقدمه بحران است.
من پيشگويي سال پيش جفري گلدبرگ را همان زمان هم جدّي گرفتم مگر اين که
عواملي جديد وارد بازي شود و سناريو را تغيير دهد. درباره احتمالات و
سناريونويسي و پيشبيني سناريوها و دشواري پيشبيني در دانش اجتماعي قبلاً
بحثي ارائه کردم. اين دانش تحت عنوان «آينده شناسي» مورد مطالعه قرار مي
گيرد. به اين مقاله ويکي پديا مراجعه فرماييد. [+]
بهرحال، اگر در اين فضا کسي ادعاي ظهور کند ميتواند چند نفري پيرو پيدا
کند :) فکر ميکنم دوستاني که با آنها صحبت کردم بيشتر ميخواهند مانع
گسترش پانيک شوند.
آقاي مصطفي بيو کامنت جالبي گذاشتهاند: اولين استارت 14 خرداد: «دعوت
جوانان احزاب اصلاح طلب براي تجمع مردم مقابل حسينيه...» يا اين يکي: «اگر
غيرتي در وجودمان مانده باشد امشب رأس ساعت 10 فرياد آزادي سر ميدهيم و
نداي مظلوميت سحابيها ميشويم. جنبش جز ما رسانه ندارد.» [+] هدف از فوت مشکوک خانم هاله سحابي همين بود. بارها شنيدم که نزديکان احمدي
نژاد از پايگاه مردمي خود ميگفتند و ريختن مردم به خيابانها. واقعاً، به
گفته آقاي قاسمي فرماندار برکنارشده شيراز، اگر در هر شهر پنج نفر هم
داشتند در زمان قهر و خانه نشيني احمدي نژاد به خيابان ميکشانيدند.
سيد ساجد فاطمي: ادعاي ظهور منتفي است.
شهبازي: چرا مسئله ادعاي ظهور منتفي است آقا سيد ساجد؟ مورخيني که ظهور علي
محمد باب را طبيعي ميدانند ميگويند باب بر بستر فضاي نارضايتي اجتماعي
توانست پيرواني بيابد و پيش از دعوي او به دليل فشار بر مردم بستر انتظار و
ظهور قابل توجه بود. من که معتقدم باب يک سناريو بود نه جنبش، ميگويم که
اين موج انتظار را يهوديان مخفي آفريدند؛ مانند يهوديان جديدالاسلام مشهد و
ساير انوسيها. بنگريد به دو مقاله من درباره يهوديان مخفي مشهد [+]
و بشارت ظهور در کتاب رستم التواريخ. [+]
پنجاه سال بعد که درباره امروز ايران مينويسند، خواهند نوشت: فشار اجتماعي
و نارضايتي عمومي بستر پيدايش موجي گسترده از ظهور را فراهم کرد. ولي من
امروزه به عينه ميبينم که اين موج سناريو است و ساختگي است و کانونهاي
قدرتمندي مدتهاست در کار ايجاد اين موج ظهور هستند درست مانند فضاي زمان
دعوي علي محمد شيرازي (باب). آيا اين همه سرمايهگذاري بيهوده بوده است؟ و
اتفاقاً در پيدايش اين موج ظهور نيز يهوديان مخفي و مرتبطين با کانونهاي
پنهان به شدت فعالند يعني همان کساني که غائله باب را آفريدند. البته
ميدانم که امروزه دعوي بابيت خيلي مشتري ندارد مانند زمان محمد شاه قاجار،
ولي بعيد هم نيست. اين نيز ميتواند يک سناريو باشد.
آرش اشکاني: آينده نيوز: «افكار عمومي حوادث احتمالي روزهاي آينده را به
حساب عوالم غيبي نگذارند.» [+]
نظرها را هم اگر وقت کرديد بخوانيد. شبيه همين جا است. ايراني هستيم ديگه،
دلهامون به هم ربط داره.
شهبازي: يک نکته را مورد تأکيد قرار دهم: در زمان محمدعلي شاه استراتژي
کانونهاي قدرت جهاني ايجاد آشوب در ايران بود و جنگ داخلي و در نهايت
(استراتژي بلند مدت) ساقط کردن حکومت قاجاريه. بهرغم اين که محمدعلي شاه
در زمان وليعهدي به شدت فعال بود در گرفتن فرمان مشروطه از پدرش و در اوائل
سلطنتش کاملاً مراعات ميکرد مشروطه را. ولي اين کانونها و عوامل
ايرانيشان، کساني مانند سيد حسن تقي زاده نماينده پوپوليست و به ظاهر
افراطي تبريز که در سنين کهولت به شدت محافظهکار و متين و معقول شد، گير
ميدادند به هر چيز و خواستار ساقط کردن محمدعلي شاه بودند. بالاخره شد آن
چه شد. محمدعلي شاه حتي به عضويت جامع آدميت درآمد به اين گمان خام که
پيوستن به کسوت ماسونها ميتواند او را حفظ کند. ولي نه به پادشاه ماسون
رحم کردند نه به صدراعظم ماسونش اتابک. اتابک را کشتند و محمدعلي شاه را به
جايي رسانيدند که صبرش تمام شد و مجلس را بست و خود را در معرض اتهام
استبداد قرار داد و سرانجام خلع شد.
آرش اشکاني: استاد، بخش اوّل کتاب «فراموشخانه» رائين را دانلود کردم.
کيفيتش خوب نبود ولي نگاه سريع کردم به سيد جمال بدبين بود. من او را انسان
شريفي ميدانم که شايد فريب فراماسونها را خورده.
شهبازي: من نه تنها سيد جمالالدين اسدآبادي را شخصيتي بزرگ و شريف ميدانم
بلکه در اصالت اسناد ماسوني مربوط به او هم شک دارم. اين شک را در بحث با
بعضي مورخين گفتهام ولي متأسفانه هنوز فرصتي نيافتهام که در اين زمينه تک
نگاري منتشر کنم.
آرش اشکاني: آن موقع احتمالاً شناختي از فراماسونري نداشته ولي اقداماتش تا
آنجا که من ميدانم بر ضد جريان ماسوني بوده.
شهبازي: بهرحال، به فرض ماسون بودن سيد جمال الدين اسدآبادي، بايد به فضاي
آن زمان توجه کرد. داستان جامع آدميت را براي همين گفتم. تأکيد ميکنم: من
کل ماجراي انتشار اسناد ماسوني سيد جمال را مشکوک ميدانم.
آرش اشکاني: يعني اين عکسي که در کتاب رائين بود [سيد جمالالدين اسدآباد
در لباس ماسوني] دروغ است؟ در زمان سيد جمال فکر نميکنم فراماسونري بدنام
بوده باشد. سيد جمال شديداً مورد احترام شهيد مطهري بود.
شهبازي: عکس نيست، نقاشي است. جديد هم هست. در سالهاي 1330 که محمدخليل
جواهري لژ پهلوي را تأسيس کرد کشيدهاند يا در اوائل سالهاي 1340. لژ
پهلوي نقش مهمي در کودتاي 28 مرداد داشت. همان است که رائين در کتابش براي
رعايت فضاي زمانه نام آن را به لژ همايون تغيير داده.
فراماسونري حتي در فرانسه هم بدنام بود و به عنوان پايگاه انگليس در فرانسه
شناخته ميشد در اواخر سده هيجدهم و دوران انقلاب کبير فرانسه. و درواقع
نقش بزرگي ايفا کرد در ساقط کردن سلطنت بوربنها. در جلد چهارم
«زرسالاران»، با عنوان «نخستين تکاپوهاي فراماسونري»، مفصل اين بحث را بيان
کردهام. ولي در کشورهاي شرقي اين گونه تبليغ ميکردند و مدتي عدهاي را
فريب دادند.
آرش اشکاني: تا آنجا که ميدانم همه نخست وزيرهاي پهلوي ماسون بودهاند و
فراماسونري قدرت زيادي در زمان پهلوي داشت.
شهبازي: امير اسدالله علم، که بيش از همه نخست وزيران و رجال پهلوي، به
کانونهاي صهيونيستي و خاندان روچيلد پيوند داشت، فراماسون نبود و نقش مهمي
در حمايت از اسماعيل رائين و گردآوري اسناد و انتشار کتاب فوق ايفا کرد
البته در پشت علم چنان که ميدانيد سِر شاپور ريپورتر بود؛ مسئول شبکههاي
اطلاعاتي انگليس و پيمان ناتو در ايران.
آرش اشکاني: اين که بعد از انقلاب نامي از آنها نيست بايد ما را به فکر
فرو ببرد. ارگنه کن ايراني شايد همان ادامه فراماسونري باشد.
سيد ساجد فاطمي: استاد، يکي از اساتيد ميگفت سيد جمال جزو علمايي نبود که
با عکس گرفتن مخالف باشد و به همين دليل هم در بسياري لباسها عکس دارد ولي
در لباس فراماسونري هيچ عکسي از او موجود نيست الا همين يک نقاشي و همين
يعني مشکوک. سيد جمال يک مدت کوتاهي فکر ميکرد از طريق امکانات آنها
ميتواند به آزادي کمک کند اما بعد از شناخت آنها بيرون ميآيد و
فراماسونها هم در همه جا براي بدنام کردن وي انگ فراماسوني از طريق البته
محققان ضد ماسونيشان به وي زدند.
شهبازي: اين نظريه جناب آقاي سيد هادي خسروشاهي است در باب عضويت سيد جمال
در فراماسونري. استدلال معقولي است. به همين دليل نيز بنده عضويت دکتر مصدق
در جامع آدميت را دليل بر اين نميدانم که مصدق بعدها هم ماسون بود؛ يعني
در زماني که ماسونها به عنوان عوامل انگليس شهرت وافر يافته بودند. البته
بحثهايي هم هست که جامع آدميت رسمي نبود و نهادي شبه ماسوني بود نه ماسوني
که قبول ندارم. هم فراموشخانه ملکم و هم جامع آدميت رسمي بودند و مورد
حمايت فراماسونري جهاني. در اين زمينه نيز تحقيقاتم هنوز منتشر نشده. ولي
من از اساس به اسناد ماسوني سيد جمال و نحوه کشف و انتشار آن و اصالت اسناد
شک جدّي دارم. در اين مورد نيز متأسفانه تحقيقم هنوز منتشر نشده. :)
حميدرضا علاقه بند: BBC
فارسي نوشته: پيامدهاي حمله اسرائيل به تأسيسات هستهاي ايران. رئيس سابق
موساد: حمله به ايران اسرائيل را وارد جنگي منطقهاي خواهد کرد. روزنامه
اسرائيلي يديعوت آحارونوت همچنين از آقاي داگان نقل کرده که بر اساس
اطلاعاتي که او در اختيار دارد اسرائيل برنامهاي براي حمله به ايران در
سال ۲۰۱۱ و يا ۲۰۱۲ ندارد. داگان، که دوره رياستش بر موساد در ماه سپتامبر
سال ۲۰۱۰ به پايان رسيد، اضافه کرد "اقدام نظامي بايد آخرين گزينه باشد.
پيش از توسل به زور بايد همه گزينههاي ديگر سنجيده شوند." گفتههاي آقاي
داگان مغاير اظهار نظرهاي نخست وزير اسرائيل است. بنيامين نتانياهو، نخست
وزير اسرائيل، در ديدار اخيرش از آمريکا بار ديگر بر لزوم توسل به گزينه
نظامي براي وادار کردن ايران به توقف برنامه هستهاياش تاکيد کرده بود. [+]
شهبازي: صحبتهاي آقاي داگان را ديدم. مسئله اين است: همه کارکرد منطقهاي
اسرائيل را در اين چارچوب ميبينند که حمله به ايران خطرناک است يا نيست و
منجر به آشوب در منطقه خواهد شد يا خير. به نظر من، در اين معادلات خود
اسرائيل تعيين کننده نيست. اسرائيل به وجود آمد براي ايجاد آشوب در منطقه
نه تأسيس دولت يهود در ارض مقدس. اگر هدف ايجاد آشوب در منطقه باشد و يک
جنگ بزرگ منطقهاي چه؟ يهوديان سالها در دولتهاي گوناگون اقتدار داشتند
ولي هيچ توجهي به بيت المقدس نداشتند. سالها در امپراتوري بيزانس مقتدر
بودند ولي معبد سليمان مخروبه شد و ديناري صرف احيا يا بازسازي آن نکردند.
زماني که عمر وارد بيت المقدس شد معبد را زباله داني و خرابهاي ديد و لعنت
فرستاد بر بزرگان يهودي و مسيحي شهر و شخصاً نشست و زبالهها را از محل
معبد جمع کرد و در دامن قباي خود ريخت و شروع کرد به پاک کردن محل معبد و
بزرگان شهر به تأسي از او چنين کردند. بعدها، بيت المقدس در قلمرو شامات و
جزو دولت عثماني بود و از زمان سلطان سليم دوّم يهوديان اقتداري فوقالعاده
در عثماني داشتند. يوسف ناسي روچيلد زمان خود بود يعني رهبر يهوديان جهان
بهشمار ميرفت. يوسف ناسي دوست و يار غار سلطان سليم دوّم بود که زنش، نور
بانو سلطان مادر سلطان مراد سوّم، يهوديه بود. سليم زماني که در جنگ با
ونيز پيروز شد، از يوسف ناسي، که به او کمک کرده بود، پرسيد چه ميخواهد و
يوسف بيت المقدس را نخواست. ميتوانست آن زمان بيت المقدس را به تملک
درآورد و دولت يهود تأسيس کند ولي نکرد. او جزاير ناکسوس را خواست که انگور
آن معروف و شرابش شهرت جهاني داشت و منبع مهم پول بود.
سيد ساجد فاطمي: استاد، به نظر من بيت المقدس يک بهانه تاريخي بوده و هست.
شهبازي: دقيقاً. من هم همين را خواستم بگويم با ذکر دو نمونه تاريخي: در
امپراتوري روم شرقي (بيزانس) يهوديان چنان قدرتي داشتند که شاه و اشراف خزر
(قوم ترک غرب درياي خزر) براي حفاظت از خود در برابر حملات قبايل روس و جلب
حمايت يهوديان قسطنطنيه يهودي شدند. ولي اين يهوديان قدرتمند بيزانس هيچ
کاري براي معبد سليمان نکردند تا مخروبه شد. تقدس و حرمت معبد سليمان در
زمان اسلام به دست آمد. و پروژه بهرهبرداري سياسي از قدس براي اهداف سياسي
استعمار جديد از اوائل سده نوزدهم و دوران حکومت محمدعلي پاشا و با سفر سِر
موسس مونت فيوره از لندن به مصر و ملاقات با پاشا کليد خورد. ابتدا مسئله
بر سر راه استراتژيک سوئز بود و بعد با کشف نفت منطقه دگرگون شد و تأسيس
دولت اسرائيل اهميت استراتژيک يافت.
آرش کمانگير: به نظر من اسرائيل هيچگاه به ايران حمله نميکند. تنها
احتمالي که ميتوانم بدهم اين است که پس از يک درگيري نفسگير داخلي و ضعيف
شدن نيروهاي کشور يک اجماع جهاني به رهبري روسيه تشکيل شود و متفقين به
ايران حمله کنند. روسيه از شمال و قواي غربي و عربي از جنوب غربي.
شهبازي: خانم صحرا ص... اين بحث را مطرح کرده بودند که مسائل جاري بر سر
انتخابات است. به عبارت ديگر، جنگ قدرت است ميان دو جناح حاکم بر سر انحصار
قدرت. من اين گونه نميبينم مسئله را. در يادداشت اوّل خرداد، با عنوان
"حوادث جاري عجيب ولي بسيار جدّي است"، نوشتم: «آنچه ميگذرد "جنگ
قدرت"
نيست زيرا جناح مقابل هيچ نفعي در تخريب احمدينژاد و دستگيريهاي کنوني
نداشت. اين ماجرا لطمهاي است جبران ناپذير به اصولگرايان. اين جناح تمامي
اعتبار خود را براي برکشيدن و تحکيم دولت احمدينژاد خرج کرد و به خوبي
ميدانست که حرکتهاي اخير اعتبار اين جناح و شخصيتهاي آن را مخدوش
ميکند. عقل سليم ميطلبيد که هر گونه تعارضي تا پايان دوره رياست جمهوري
احمدينژاد تحمل شود. حداکثر اين بود که از تحرکات انتخاباتي شبکه مشايي
ممانعت و در دور بعد کار به دست رئيسجمهور ديگر، نه از برکشيدگان
احمدينژاد، سپرده ميشد. قطعاً اطلاعاتي مهم و مستند و حياتي به دست آمده
که چنين برخورد سريع و جنجالي را الزامي و ضربه را اجتناب ناپذير کرده
است.»
يک نکته هم اضافه کنم درباره بحث مئير داگان. مطرح کردن مسئله به اين صورت
هم نوعي عمليات رواني است يعني در تيتر نگه داشتن موضوع و تبديل کردن آن به
بحث و آماده کردن افکار عمومي و عادي کردن موضوع جنگ با ايران.
آرش کورش: استاد، اظهارنظر داگان بنده رو ياد جنگ بين اسرائيل و اعراب
مياندازد. در آن زمان هم اسرائيل ادعا کرد که به هيج وجه قصد حمله به
اعراب رو نداره و در روزنامهها تصويري از سربازان خود منتشر کرد که به
مرخصي و استخر رفتهاند و با اين اقدام اعراب را فريب داد و خيالشان را
راحت کرد اما چند روز بعد به کشورهاي عربي حملهاي غافلگيرکننده کرد.
کورش علياني: داگان هميشه مخالف حمله به ايران و مخالف نتانياهو بوده و
اصلاً به همين دليل برکنارش کردند. الان هم دارد تمام زورش را ميزند که با
ايجاد جو عليه نتانياهو او را از ادامه پروژه حمله منصرف کند. اما به هر
حال تصميمگيرنده نهايي داگان است نه نتانياهو. کلاً ما در تفکيک حتي خطوط
اصلي سياسي در اسرائيل مشکل داريم، چه رسد به شناخت جزئيات سياست در اين
کشور.
شهبازي: خب، آقاي علياني خوب ميدانند که تصميم گيرنده نهايي داگان نيست
نتانياهو است :)
کورش علياني: ببخشيد. سهوالقلم شد. تصميم گيرندهي نهايي «نه» داگان است نه
نتانياهو. «نه» اوّل جا افتاد. عذر ميخواهم.
شهبازي: و البته نتانياهو هم نيست. تصميم نهايي در سويس يا يکي از جزاير
اقيانوس آرام يا در يکي از آسمانخراشهاي نيويورک گرفته ميشود :)
کورش علياني: دقيقاً.
حسين ار...: استاد، سايت شفاف از قول يک خاخام يهودي زده که ظهور مسيح
نزديک است. اين را چگونه ارزيابي ميکنيد؟
کورش آرش: استاد، خاطرتون هست که گفتم مسيح (جعلي) را در واتيکان بهوسيله
کريس آنجل جادوگر معروف آموزش ميدهند ؟ فکر ميکنم سناريوي ظهور جدّي
باشد. در ايران تيم احمدي نژاد ميگويد امام زمان (جعلي) به زودي ظهور
ميکند و در اسرائيل هم ميگويند مسيح (جعلي) به زودي طهور ميکند، يعني دو
طرف ماجرا را خودشان کنترل خواهند کرد.
آرش کورش: استاد، ما چند سال پيش يک ظهور جعلي هم داشتيم که به تقابل
کشورهاي مسلمان با آمريکا منجر شد. وهابيون بن لادن رو به عنوان منجي موعود
معرفي ميکردند و در کشورهاي مسيحي اونجليکالها جرج بوش را به عنوان
نماينده مسيح معرفي ميکردند. نتيجه آن شد که منجي موعود مسلمانان به
آمريکا حمله کرد و در مقابل منجي موعود مسيحيان هم به بهانه دفاع از
کشورهاي مسيحي وارد جنگ با کشورهاي اسلامي شد. مستندي ديدم که در آمريکا
اونجليکالها جرج بوش را به شدت به عنوان نماينده مسيح تبليغ ميکردند. بعد
از فروپاشي شوروي اين صحبت مطرح شد که ديگر نيازي به وجود ناتو نيست و بايد
برچيده شود. اما فرمانده ناتو گفت ما با خطري به مراتب خطرناکتر از
کمونيسم بينالملل رو برو هستيم و آن بنيادگرايي اسلامي است. در آن زمان و
حتي سالها بعد هيچ کس ادعاهاي سياستمداران غربي مبني بر خطر بنياد رايي را
جدي تلقي نميکرد. ساموئل هانتينگتون هم در آن زمان نظريهاي به نام
"برخورد تمدنها و برقراري نطم نوين جهاني" مطرح کرد و به آمريکا هشدار داد
که بنيادگرايي اسلامي بعد از [فروپاشي] کمونيسم بزرگترين خطري است که غرب
را تهديد ميکند. و اشاره کرد که روزي خواهد رسيد که حکومت بنيادگراي
مسلمان ايران به همراهي با پاکستان و در اتحاد با چين ائتلافي را عليه
اسرائيل و غرب ايجاد خواهند کرد که نتيجهاش نابودي اسرائيل خواهد بود. و
توصيه کرده بود که بايد غرب براي منافع خود از اسرائيل حمايت کند؛ و نتيجه
اين رخدادها موجب جنگهاي صليبي بين تمدن اسلامي- بودايي شرق با تمدن
مسيحي- يهودي غرب در جنگ جهاني سوّم خواهد شد.
استاد، بنده ساموئل هانتينگتون و برنارد لوئيس رو تدوينکننده نظريه برخورد
تمدنها نميدونم. در حقيقت برخورد تمدنها سناريويي است که از مدتها پيش
نخبگان سياسي صهيونيسم نوشتهاند و ساموئل هانتينگتون و برنارد لوئيس تنها
معرفيکنندگان اين نظريه به محافل علمي و رسان اي جهان بودند. اگر دقت
کنيد روند تحولات را، چه در دنياي غرب و چه در دنياي شرق، به گونهاي هدايت
ميکنند که بر طبق اين سناريو تمدنهاي شرقي و اسلامي در آيندهاي نزديک با
تمدنهاي غربي مسيحي برخورد کنند. در دهه 90 وقتي نظريه برخورد تمدن ها
مطرح شد چندان توجهي در محافل علمي جهان به اين نظريه نشد و دور از واقعيت
به نظر ميرسيد. زماني که القاعده به رهبري بن لادن به عنوان نماينده تمدن
شرقي اسلامي به آمريکا به عنوان نماينده مسيحي غربي در سال 2001 حمله کرد
درحقيقت يک برخورد تمدنها در مقياسي کوچک آفريد که تأييدکننده نظريه
برخورد تمدنها و در حقيقت تأييدکننده ادعاهاي سياستمداران جنگ طلب غربي
بود.
بنده مدتي است که روي اين موضوع تحقيق کردم و به اين نتيجه رسيدم که اينها
قصد دارند شرايط آخرالزمان را شبيه سازي کنند و ملّتهاي مسيحي و مسلمان را
وارد اين دام پروژه آخرالزمان بکنند.
محمود احمدي: و نتيجه؟
آرش کورش: اما هدف چيست؟ بخشي از هدف همان چيزي است که شما مدتها در
نوشتههايتان فرياد ميزنيد؛ يعني کشاندن ايران در دام جنگهاي صليبي
آخرالزماني و بعد نابودي و تقسيم ايران، تغيير جغرافياي سياسي خاورميانه در
راستاي اجراي نقشه خاورميانه بزرگ با محوريت اسرائيل بزرگ از نيل تا فرات.
حالا چگونه بايد ايران را وارد دام جنگهاي آخرالزماني کرد؟ هر بهانهاي از
طرف ايران کافي است تا منجر به بروز اين جنگ بزرگ شود. مثلاً صحبتهاي
روحالله حسينيان که حاکميت را تشويق به دخالت در بحرين ميکند و در
سايتهاي آخرالزماني اعلاميه ثبت نام استشهاديون براي صادرات علني تروريسم
به کشورهاي اسلامي ميدهند نمونهاي از اين توطئه هاست. تبليغات سنگين
برنامههاي آخرالزماني و نسبت دادن روايات آخرالزماني به احمدي نژاد و...
کاملاً برنامهريزي شده است.
آرش اشکاني: مشايي دقيقاً در پي اين است که جنبش سبز را به خود جذب کند.
نوري زاده و اکبر گنجي و زيباکلام هم حاميان مشايي هستند. بسياري از
افراطيون جنبش سبز هم ممکن است در مخالفت با راست افراطي به مشاييه رأي
دهند. علي مطهري هم يک سال و نيم است ميگويد احمدي نژاد ومشايي ميخواهند
رأي جنبش سبز را جذب خود کنند. ولي مشايي عاقلتر از اين است که ادعاي
بابيت و مهدويت بکند؛ شايد به سود «ماشيح» کاري بکند ولي ادعاي مهدويت
نميکند.
شهبازي: ميزان خبر شهادت نوه مرحوم آيتالله منتظري از نحوه مرگ خانم هاله
سحابي را درج کرده. [+]
آرش اشکاني: در مورد هاله سحابي بيشترين اخبار را جرس منتشر ميکند.
شهبازي: مهم نيست که آقاي حامد منتظري نوه آيتالله منتظري است. مهم اين
است که دقيقترين روايتي است که از ماجراي فوق شده. هيچ کس تاکنون صحنه را
اين گونه نگفته بود. حادثه بسيار سريع بوده و يک نفر ضربه فني سريعي وارد
کرده و خود را به سرعت پنهان کرده. قطعاً از نيروي انتظامي نبوده. حرفهاي
بوده و متخصص در اين کارها. حادثه بسيار سريع رخ داده به نحوي که شهود
معدودي ديدهاند چه شده. حتي پسر مرحوم هاله هم متوجه نشده. از نظر من، اين
دقيقترين خبر است. نيروي انتظامي در اين جريان نقش نداشته. ولي اندکي بعد
ماجرا به عنوان زدن با پنجه بوکس از طرف نيروي انتظامي پخش شد. کاملاً مشخص
است که يک سناريوي حرفهاي است و سازمان يافته. هم زدن ضربه هم اطلاع رساني
سريع پس از آن به شکل معين. لينک اصل مطلب در فيسبوک حامد منتظري. [+]
کورش علياني: آقاي شهبازي، شما بهتر از من ميدانيد که در مطالعات
آيندهنگرانه (فيوچر استاديز) روشي هست به نام سناريونويسي. روش انصافاً
مؤثري هم هست. اما انگار بعضي رفقا سناريوي مطالعاتي را با سناريوي
هاليوودي اشتباه ميگيرند و گمان ميکنند بايد فيلم تعريف کنند و هر چه
فيلمشان جذابتر بود درستتر و محققانهتر و حسابيتر است. بر هماين اساس
به فيلمهايي که تماشا کردهاند ميگويند «تحقيقات من». حالا هم که ديگر با
ظهور سريالهايي مثل 24 ميزان اکشن و هيجان در سناريوها بالا رفته و خب ذهن
تيزپرواز هم تا همه جا سر ميزند. تنها عيب کار اين است که قصهگويي و
سناريونويسي و فيلم تعريف کردن ما را به هيچ جا نميرساند و فقط انرژي و
وقت را به يغما ميبرد.
شهبازي: جناب علياني. ميدانيد که من تمام سريال 24 را با دقت ديدهام و
حتي خلاصه هر اپيزود را هم براي خودم نوشتهام. همينطور لاست و فرينج را :)
رمان و در اين دوره و زمانه سريال و فيلم خوب قدرت تخيل و تحليل را گسترش
ميده مشروط بر اين که مبناي درست داشته باشه. هر يک از دوستان از منظر
تخصص و علايق خود مطرح ميکنند و درست هم هست. يکي به فرضيه هارپ علاقمند
است. يکي به فرضيه حمله اسرائيل به تأسيسات انرژي.
کورش علياني: بله، با اين حال يک ذره هم هاليوودي حرف نميزنيد. ذهن منظم
بسيار مهم است.
آرش اشکاني: جناب شهبازي، يک مقاله درباره سريال لاست نوشته بوديد ولي
تحليل نهاييتان را بيان نکرديد. البته اگر بازهم نگوييد جزو مقالههاي
منتشر نشده است!
شهبازي: آقاي اشکاني. آقاي آبرامز آخر لاست را خراب کرد. آب قاطي شد، مثل
اون معبد و مناسک هندي و غيره :)
يکي به فرضيه آخرالزمان و ظهور و مستنداتش از احاديث ظهور است. چه اشکالي
دارد؟ يکي هم ميگويد جنگ قدرت است. يکي ميگويد مسئله انتخابات است. يکي
ميگويد توهّم است و هيچ خبري نيست. يکي به بنده حمله ميکند که توهّم
ميپراکنم. يکي نوشته بود حاکميت را تطهير ميکني. يکي نوشته بود ميخواهي
عليه نظام از هاله سحابي شهيدسازي کني.
کورش علياني: بله. تکثر ايدهها خوب است. عرض اما بر سر ايده نيست، بر سر
روش است.
شهبازي: حقيقتش بحث خيلي مفصل شده و من دارم به کامنتها نگاه ميکنم که
چند ساعت بايد وقت بگذارم تا آنها را منظم و ويرايش کنم و در وبلاگم
بگذارم. درخواستهاي زيادي رسيده که گزيده مفيدش را در وبلاگم منتشر کنم تا
بهتر بتوانند بخوانند. طبق روال معمول اين کار را ميکنم. و چون تک و توک
دوستان به درج کامل نامشان معترض شدند اسمها را کوتاه ميکنم بجز بعضي که
ميدانم مخالفتي ندارند. بحث هم ادامه دارد.
محمود احمدي: يکي هم ميگويد تسريع کننده جريان ثروت به کيسه «زرسالاران»
است و من اين را ميپسندم.
شهبازي: کورش جان، به نظرم عنوان بحث بعدي را بگذارم: بحث آزاد، از همه
چيز، از همه جا- با گرايش به فرقه مشاييه و تحولات جاري :)
کورش علياني: من پيشنهاد ميکنم عنوان بحث رو بگذاريم: بحث نسبتاً معقول و
منطقي فقط درباره وقايع اخير و آتيه نزديک و اگر از من ميشنويد تابلوي
ورود اوهام و تخيلات و امثالهم ممنوع هم سردرش آويزان کنيد.
محسن حاجي کريمي: بردن ماجرا به جنگيري، و ورژن جديدش: هارپ، را خيلي مفيد
نميبينم. اينها چيزهاي قابل اثبات و ارزيابي (به فرض وجود) نيستند. وقتي
به جن گير راضي شديم، چاره مان اين است که برويم يک جن گير قويتر پيدا
کنيم. يا بنشينيم و زانوي غم بغل کنيم و در اوج انفعال به سر ببريم. يا اگر
گفتيم هارپ، ما که دستمان نيست، نميدانيم اصلاً چه کسي دارد و چه کسي
ندارد و چه بايد کرد و چه ميشود کرد. ظاهرش چيزهاي يوهوهاهايي است و خفن
به نظر ميرسد ولي عملاً يک انفعال واضح در پي دارد. لذا حرف کوروش را خيلي
ميپسندم که عجالتاً جن و هارپ و ماموت (سناريوي خودش) را بگذاريم کنار. در
موقعيت فعلي به اندازه کافي سناريوهاي پيچيده محتمل عيني ميتوانيم دستمايه
بحث کنيم که ديگر به اين تخيلات يا حتي واقعيتهاي خارج از دسترس دانش و
بينش مان نميتوان رسيد. و شايد آنها را بتوان مباحث انحرافي دانست. با
پوزش.
شهبازي: جناب حميد ر... با اين کامنت شما به شدت موافقم: «به نظر من يه
جريان نفوذي توي نيروهاي امنيتي كه در اين صحنهها حضور دارند، مديريت
قضايا رو بر عهده داره كه از هيچ اقدامي براي ضربه زدن به كشور واهمه
نداره.» من شواهد و مستندات زيادي در تأييد کامنت شما دارم. از حضور فعال
بعضي منابع بعضي نهادهاي اطلاعاتي در رسانه هاي خارج از کشور تا چيزهاي
ديگر. و به نظرم تداوم همان شبکهاي است که در مجموعه مقالات «سرويسهاي
اطلاعاتي غرب و ايران» گفتهام. يعني همان «ارگنه کن ايراني».
سيد ساجد فاطمي
:)
مهريار پرشين: استاد، به نظرتون امکان زنده بودن سعيد اسلامي هست؟! چون من
از چند نفر شنيدم که زبدهترين جراحان پلاستيک ايران در مواردي به وزارت
اطلاعات کمک ميکنند، و اين مسئله رو شايعه حضور دوباره همسر سعيد اسلامي
در بيت رهبري دامن ميزنه.
شهبازي: سعيد امامي در بيمارستان به طرز مشکوکي فوت کرد در حالي که هيچ
دليلي براي فوت او نبود. شايعه حضور همسر سعيد امامي در بيت رهبري هم دروغ
است. حسينيان ميخواست خاطرات پدر و زن سعيد امامي را منتشر کند و شهيد
سازي کند ولي با مقالات من مجبور شدند سکوت کنند تا وقت مناسب. احتمالاً
اگر طرحهايشان به موفقيت برسد، مجسمه سعيد امامي را در ميدان آزادي نصب
ميکنند :) اين آقايان که ميبينيد، مثل مشايي، نيروهاي دست سوّم و چهارم
سعيد امامي بودند.
مهريار پرشين:
با اطمينان کامل مرگ سعيد امامي رو تأييد ميکنيد؟
آرش کورش: استاد، نميدانم چه تعمدي براي شهيد جلوه دادن سعيد امامي و
انکار ارتباط ماجراي قتلهاي زنجيرهاي با موساد دارند با اين که شما اسناد
و اطلاعات انکارناپذيري را در اين باره ارائه کرديد. مثلاً اعتراف همسر
سعيد امامي درباره همکاري با
FBI
و آن اعترافات بسيار مهم درباره محافل مخفي و مناسک شيطان پرستانه باند
سعيد امامي که هميشه اين مسائل را مسکوت گذاشتند. هر زمان به ياد آن نکته
بسيار مهمي که شما درباره تفاوت
FBI
با CIA
در مقالهتان اشاره کرديد ميافتم واقعاً تاسف ميخورم که نهادهاي اطلاعاتي
ما به دست چه کساني اداره ميشود.
شمس ايراني آزاد: سعيد امامي در بيمارستان، در آمبولانسي در محوطه حياط
بيمارستان، توسط نيروهاي ويژه امنيتي محاصره شده بود بعد از دور شدن عوامل
پزشكي و زنده زنده تكه تكه شد. تمامي عوامل بيمارستان توسط نيروها از قبل
تهديد به ترك محيط اشراف دار شده بودند. و اين بود قصه كوتاه ما.
آرش کورش: نميتوانم باور کنم که سعيد امامي کشته شده باشد، فکر ميکنم
هنوز زنده باشد، چون معتقدم آنها در سيستم اطلاعاتي ما آنقدر نفوذ داشتند
که بتوانند امامي رو زنده نگه دارند. سعيد امامي يک نفوذي عادي نبود، بنده
ارزش امامي را کمتر از احمدي نژاد امروز نميدونم.
شمس ايراني آزاد: كامنت من رو بخون عزيز.
آرش کورش: خوندم دوست عزيز، اما منبع شما چيست؟ بنده تنها احتمالش را زياد
دانستم.
شمس ايراني آزاد: منبع، شاهد عيني به خارج گريخته.
آرش کورش: شمس عزيز، خيلي عجيبه. آخه چرا تو حيات بيمارستان بايد سعيد
امامي رو بکشند؟
شمس ايراني آزاد: براي من و شما قطعاً عجيب است ولي تصور نميكنم در رده
چنين افرادي چيزي مفهوم عجيب داشته باشه. موافقيد؟
شهبازي: جناب مهريار پرشين. با اطمينان مرگ سعيد امامي را تأييد ميکنم.
ولي مرگ وي مشکوک است. خوردن داروي نظافت مرسومترين روش خودکشي است براي
زندانيان زير بازجويي هم در زمان شاه هم بعد از انقلاب. ولي مسئله با
شستشوي معده تمام ميشود. بدن هم آن را دفع ميکند به صورت استفراغ. عوارضي
دارد ولي کسي را نکشته يا بهندرت کشته. مضافاً اين که سعيد امامي جدّي
نخورده داروي نظافت. کمي خورده يا وانمود کرده خورده با آغشته کردن اطراف
دهنش تا او را به بيمارستان منتقل کنند.
جناب شمس. اين داستان مطلقاً صحيح نيست. سعيد امامي در بيمارستان بستري شد.
رئيس بيمارستان دکتر اميدوار رضايي، برادر محسن رضايي، بود. شنبه، 29 خرداد
1378/ 19 ژوئن 1999 حوالي 9:30 صبح سعيد امامي به طرزي مشکوک درگذشت. به
بعضي پزشکان مشکوک بودند ولي زمينه براي پيگيري ماجرا وجود نداشت.
جواد مير...: استاد، الان مطالعات و تحقيقات شما در مورد سعيد امامي و
قتلهاي زنجيره اي کامل شده يا ادامه داره؟
شهبازي: انشاءالله زمان خود :)
جواد مير...: اميدورام زمانش زودتر برسه. خيلي مشتاقم.
شمس ايراني آزاد: جناب شهبازي. به يقين اطلاعات شما معتبر است و نافذ، ولي
انساني به خاطر همين ماجرايي كه عرض كردم از ايران فرار كرد مبادا كشته
شود.
شهبازي: جناب شمس. با معذرت، يقين بدانيد اين انسان دروغ گفته.
زهرا پير...: استاد سايت آينده هم يک چيزهايي در مورد حوادث روزهاي آينده و
هارپ نوشته. به نظر شما واقعاً خبريه يا هدف تشويش اذهان عمومييه؟
شهبازي: سرکار خانم زهرا پير... ديدم مقاله آينده را. کار بجايي کرده.
معلومه که همه دارند همه احتمالات را مدّ نظر قرار ميدهند، فقط ما در اين
صفحه نيستيم.
کامنت بعدي من يک کد است از گلاديوي ايتاليا يعني شبکه مشابه سوپر ناتو در
ايتاليا:
تحقيقات روشن کرد که گلاديو به اقدامات زير دست زده است: 1- سه اقدام شبه
کودتايي در سالهاي 1964، 1969 و 1973. 2- انفجار بمب در پيازا فونتاناي
ميلان در دسامبر 1969 که 16 کشته و 80 زخمي داشت. 3- انفجار مه 1973 در
ايستگاه پليس ميلان که به مرگ سه نفر انجاميد. 4- انفجار بمب در ايستگاه
راهآهن بولونيا در سال 1980 که بيش از 80 کشته بر جاي نهاد. استفانو دله
چياي بهعنوان متهم اصلي در اين انفجار محکوم شد. او در شبکه بينالمللي
مواد مخدر فعاليت داشت و با عبدالله کتلي، از گردانندگان مافياي ترکيه،
ارتباط داشت. عبدالله کتلي بعدها زماني که بههمراه سدات بوچاق، نماينده
پارلمان ترکيه، در حال سفر بود در يک سانحه اتومبيل کشته شد. استفانو دله
چياي مأمور سيا و از گردانندگان شبکه گلاديو در ايتاليا بود و بنيانگذار و
رهبر حزب فاشيست شمال ايتاليا. 5- قتل سه ژاندارم ايتاليايي در انفجار بمب
در اتومبيل ايشان در مه 1988. اينها موارد اثبات شدهاي از جنايات شبکه
گلاديو در ايتاليا است.
شبکه اطلاعاتي پيمان ناتو در اکثر کشورهاي جهان تشکيل شده بود.
استي
بيهايند اسم ديگر شبکه سري پيمان ناتو است. اين سازمان «سوپر ناتو»
هم خوانده ميشود. ترکيه و ايتاليا و سوئد را قبلا گفتهام. در سال 1984
دولت فيليپ گونزالس از حزب سوسياليست به قدرت رسيد. اين دولت در آغاز منکر
وجود شبکه استي بيهايند در اسپانيا بود. ولي وزير دفاع آن، نارسيس سرا،
دستور داد يک کميته تحقيق تشکيل شود بدون حضور نظاميان. اين کميته کشف کرد
که در دوران ديکتاتوري فرانکو در اسپانيا شبکههاي سرّي مسلح وجود داشته
است. يک عضو ايتاليايي شبکه گلاديو در مناظره تلويزيوني گفت که اعضاي
ايتاليايي و اسپانيايي شبکه استي بيهايند در جزاير قناري در پايگاههاي
ارتش آمريکا آموزش ديدهاند. روشن شد که تکذيب مقامات اسپانيايي دروغ محض
بوده است. در سال 1994 تحقيقات جديدي شروع شد و شواهدي از وجود اين شبکه
بهدست آمد.
آرش اشکاني: سوپر ناتو شامل زيرمجموعههايي مثل گلاديو و ارگنه کن و
احتمالاً مدل ايرانياش ميشود؟ يعني ميتوانيم احتمال دهيم سوپر ناتو در
قتلهاي زنجيرهاي و مشاييه نقش دارد؟
شهبازي: نمونه هلند. در سال 1990 رود لوبرس، نخستوزير هلند، طي نامه رسمي
به پارلمان اين کشور وجود شبکه استي بيهايند را در هلند بهکلي منکر شد.
اين دروغ بود. تحقيقات بعدي روشن کرد که در هلند يک ارتش سرّي بهنام
«عمليات و اطلاعات» وجود داشته است. اين سازمان هر ساله 5 /1 تا 3 ميليون
دلار از بودجه سرّي وزارت دفاع هلند دريافت ميکرده.
يونان. شبکه استي بيهايند در يونان با نام «پوست گوسفند» شناخته ميشد.
دولت يونان نيز در آغاز منکر وجود چنين شبکهاي در کشور خود شد. کمي بعد،
پاپاندرو، نخستوزير يونان، در بيانيه مورّخ اکتبر 1990 وجود اين شبکه را
پذيرفت ولي ادعا کرد زمانيکه در سال 1984 به قدرت رسيده دستور انحلال آن
را صادر کرده است. يونان در سال 1952 عضو ناتو شد. در همين سال سرويس
اطلاعاتي اين کشور بهنام KYB
تأسيس شد. در 25 مارس 1955 داوس، رئيس ستاد ارتش يونان، و تراسکوت، مقام
سيا، پيماني را امضاء کردند که بهموجب آن يک شبکه سرّي، که بعدها «پوست
گوسفند» ناميده شد، در يونان ايجاد ميشد. اين پيمان به امضاء نخستوزير
وقت يونان، پاپاگوس، نيز رسيد. ارتش سرّي يونان 1500 عضو داشت که در شرايط
اضطراري اعضاي آن به 3500 نفر ميرسيد. اين شبکه 800 دفينه مملو از اسلحه و
مهمات و مواد منفجره در اختيار داشت. در 21 آوريل 1967 سرويس اطلاعاتي
يونان KYB
يک نقشه اضطراري کودتا را اجرا کردند که در سال 1950 طراحي
شده بود. کودتاگران در فاصله بيست دقيقه تمامي اهداف خود را به تصرف
درآوردند. کودتاي نظاميان در يونان راه را براي کودتاهاي مشابه در ترکيه و
قبرس هموار کرد و به استقرار دولتهاي نظامي در اين کشورها انجاميد.
آلمان. فرمانده ارتش سرّي آلمان، که «نيروي تهاجمي ضد کمونيستي» ناميده
ميشد، ژنرال بازنشسته رينهارد گهلن بود که در سالهاي 1945-1968 رياست
سرويس اطلاعاتي آلمان BND
را بهدست داشت. ارتش سرّي آلمان به «جنبش گهلن» نيز شهرت داشت. گهلن در
سال 1950 سازماني بهنام فدراسيون جوانان آلمان تأسيس کرد که بهعنوان شاخه
علني اين شبکه عمل ميکرد. يکي از اعضاي اين سازمان بهنام ديتر فن گلاهن
بعدها فاش کرد که سازمان جوانان فوق بهوسيله سيا تغذيه مالي ميشد. يکي از
سازمانهاي سيا در آلمان «سازمان پيتر» نام داشت که بعدها به «سرويس فني»
تغيير نام داد. وظيفه اين سازمان تأمين تکنولوژي عالي راديويي براي
شبکههاي استي بيهايند در ساير کشورها بود. مرکز اين سازمان در پايگاه
نيروهاي ويژه ايالات متحده در نزديکي مونيخ قرار داشت. همچنين سيا در
«مدرسه ضد شورش» که در آلمان ايجاد کرده بود به تريبت نيروهاي ضد چريکي از
بقيه کشورها، اعم از عضو ناتو و ساير کشورها، اشتغال داشت.
سويس. شبکه استي بيهايند در سويس در سال 1950 با نام «سازمان سرّي مقاومت»
(گائو) تأسيس شد. تحقيقاتي که پس از افشاي شبکه گلاديو در ايتاليا آغاز شد
نشان داد که اين سازمان براي حدود 900 هزار نفر سويسي، يعني يک ششم جمعيت
سويس، پرونده تشکيل داده است. گائو به سرويس اطلاعات و ضد اطلاعات سويس
UNA
وابسته بود و بهوسيله رئيس ستاد اين سرويس هدايت ميشد. هر چند سويس عضو
ناتو نبود ولي گردانندگان ارتش سرّي سويس در جلسات «سوپر ناتو» در بلژيک
شرکت ميکردند. تحقيقات پارلمان سويس همچنين وجود شبکهاي مخفي بهنام
پروژه 26 (پ. 26) را آشکار کرد که در نقاط مختلف اين کشور دفينههاي متعدد
حاوي سلاح و مواد منفجره در اختيار داشتند. اعضاي سازمان پ. 26 در کشوري که
نام آن افشا نشد آموزش ميديدند. آنها امکانات راديويي ويژهاي که تنها در
اختيار سازمانهاي سرّي ناتو بود، و ارتش سويس نيز فاقد آن بود، در اختيار
داشتند. اين تجهيزات را سرويس اطلاعاتي آلمان
BND
در اختيار سازمان پ. 26 قرار داده بود. بهعلاوه، سرويس ويژهاي بهنام
اسپز. دي ايجاد شده بود که وظيفه تأمين ارتباطات اطلاعاتي ميان سويس و ناتو
را بهعهده داشت. اين سازمان با سازماني مشابهي در آلمان بهنام «دست سياه»
مرتبط بود.
ترکيه. تا پيش از صعود دولت رجب طيب اردوغان، دولت ترکيه، بهرغم عضويت در
ناتو، وجود اين شبکه سرّي را در خاک خود بهکلي منکر بود. سرنخي از اين
شبکه در 12 مه 1972 بهدست آمد زماني که گروهي در حال شکنجه افرادي در
ويلاي زيور بيگ دستگير شدند. شکنجهگران علناً اعلام کردند که به يک شبکه
مخفي ضد چريکي تعلق دارند. در آن روزها اين بحث علني شد و براي چند روز در
مطبوعات مطرح شد که آيا چنين شبکهاي وجود دارد يا نه؟ ولي بهسرعت ماجرا
به فراموشي سپرده شد. از آن زمان تمامي دولتهاي ترکيه منکر وجود چنين
شبکهاي در سرزمين خود ميشدند.
محمود احمدي: و ايران؟
شهبازي: افشاگريهاي دهه 1990 درباره شبکه استي بيهايند سبب شد که در ترکيه
نيز اين مسئله در معرض توجه قرار گيرد بهويژه که ژاک سانتس، نخستوزير
لوکزامبورگ، در بيانيه مورّخ 13 نوامبر 1990 خود اعلام کرد «سازمان مخفي
[استي بيهايند] در ترکيه [نيروي] ضد چريکي ناميده ميشود.» اين اظهار
مقامات ترکيه را مجبور کرد واکنش نشان دهند. سليمان دميرل، که در آن زمان
در حزب اپوزيسيون بود، اعلام کرد: «در يک کشور قانونمند براي چنين سازماني
جايي وجود ندارد. اين وظيفه پارلمان است که با اين سازمانهاي سرّي، که
تهديدي براي مردم بهشمار ميروند، مقابله کند.» اردال اينونو، رئيس حزب
سوسيال دمکرات ترکيه، که در آن زمان او نيز در موضع اپوزيسيون بود، گفت:
«ما انتظار داريم در اين مورد براي مسئله نيروي ضد چريکي راه حلي پيدا شود.
ولي اکنون ما دولت را بهدست نداريم.» سه سال بعد، دميرل و اينونو به عضويت
دولت ائتلافي درآمدند و در اين زمان لحن سخن آنها درباره نيروي ضد چريکي
بهکلي متفاوت بود. در اين زمان دميرل بحث در اين زمينه را از سوي کساني
دانست که ميخواهند به دولت ضربه بزنند. و اينونو اعلام کرد: «بحث درباره
نيروي ضد چريکي دولت ائتلافي ما را در معرض خطر قرار ميدهد.» در 2 مارس
1993 نوزت اياز، وزير دفاع ترکيه، در پارلمان اين کشور گفت: «دولت مخالف آن
است که اين اتهامات کذب، که براي ضربه زدن به دولت ما جعل شده، از سوي
پارلمان مورد تحقيق قرار گيرد.»
در سال 1955 ارتش سرّي ترکيه اولين اقدام تخريبي خود را انجام داد و با بمب
به خانه آتاتورک در بندر سالونيک (يونان)، که به موزه تبديل شده، حمله برد.
دولت و مطبوعات از اين حادثه براي تحريک مردم استفاده کردند و نيروهاي شبکه
سرّي بهعنوان مردم به خانهها، مغازهها و محل کار ارامنه و يونانيان در
استانبول حمله بردند و اين اماکن را به آتش کشيدند.
در 27 مه 1960 اين شبکه يک کودتاي نظامي را سازمان داد. ايالات متحده از
قبل از وقوع اين کودتا مطلع بود. رهبر اين کودتا، الپارسلان ترکس، در
ايالات متحده آموزش ديده بود. او و دوستانش بهسرعت خلع يد شدند و روانه
تبعيد گرديدند. ترکس بعدها رهبر گروه فاشيستي موسوم به حزب عمل ملّي گرديد.
دومين کودتاي سازمان سرّي ناتو در ترکيه در 12 مارس 1971 رخ داد. بستر
انجام اين کودتا را عمليات بدلي فراهم ساخت بهگونهاي که گويا بهزودي
ترکيه در کام کمونيسم فرو خواهد رفت: 1- پرچم سرخي بر فراز برج گالاتا در
استانبول آويخته شد. 2- کاخ فرهنگي آتاتورک در استانبول به آتش کشيده شد.
3- بمبي در يکي از ايستگاههاي قطار استانبول منفجر شد. 4- بمبي در فرودگاه
آتاتورک استانبول منفجر شد؛ و اقدامات مشابه ديگر. اين حوادث توجيه لازم را
براي يورش به نيروهاي انقلابي و روشنفکران ترکيه فراهم ساخت و صدها نفر
دستگير و شکنجه شدند.
در سالهاي بعد نيز ترکيه صحنه تهاجم گروههاي سازمانيافته فاشيستي است که
از حمايت غيررسمي دولت و ارتش و سرويس اطلاعاتي ترکيه برخوردار بودند.
مانند حمله به تظاهرات اوّل ماه مه 1977 که منجر به قتل 36 نفر شد، انفجار
بمب در دانشگاه استانبول در 16 مارس 1978 که به مرگ 7 نفر انجاميد، قتل هفت
نفر از دانشجويان عضو حزب کارگر ترکيه در خانههايشان در آنکارا در 8 اکتبر
1978. عبدالله کتلي يکي از کساني بود که در اين قتلها شرکت داشت. خارج
کردن چهار دانشجو از اتوبوس و کشتن آنها با گلوله در استانبول (اکتبر
1978)، قتل دو معلم در 21 دسامبر 1978. حمله گروههاي فاشيست به شهر قهرمان
مراس (24 و 25 دسامبر 1978) که به قتل 111 نفر انجاميد. در اين حادثه 210
خانه و 70 مغازه به آتش کشيده و تخريب شد. در سال 1979 نيز ترکيه شاهد چنين
حوادثي بود.
اين موج سرانجام به کودتاي 12 سپتامبر 1980 سازمان سرّي ناتو به فرماندهي
ژنرال کنعان اورن، رئيس ستاد ارتش ترکيه، انجاميد که طي آن صد ها نفر کشته
و هزاران نفر دستگير و شکنجه شدند. در اين زمان زمام کشور ترکيه در دست
کمتر از يکصد خاندان بسيار ثروتمند و متنفذ بود که همگي به فرقه دونمه تعلق
دارند.
همانطور که ميدانيد دولت اردوغان اولويت خود را مبارزه گام به گام براي
ريشهکن کردن اين شبکه قرار داده البته به نحوي که سبب تحريک اروپا و
آمريکا نشود.
محسن حاجي کريمي: [لينک دادهاند به مقاله 14 خرداد وبلاگ «دلقک ايراني» که
حامي احمدينژاد است.
+
عنوان مقاله اين است: «نتيجه بازي تا 14 خرداد 90...»]
شهبازي: و ميدانيد که اخيراً اعلام شد ژنرال کنعان اورن، فرمانده آخرين
کودتاي ارگنه کن در ترکيه، محاکمه خواهد شد. 11 خرداد 1390 خبرگزاري فارس
از روزنامه يني شفق ترکيه اين خبر را نقل کرد: «به دنبال اصلاح قانون اساسي
تركيه و لغو مصونيت قضايي كودتاگران در اين كشور، دادستان كل آنكارا با
اختيارات ويژه ژنرال بازنشسته كنعان اورن، معمار و مجري كودتاي 12 سپتامبر
1980 تركيه كه بعدها هفتمين رئيس جمهور اين كشور شد، را جهت اداي توضيحات
در مورد اين كودتا به دادگاه فراخواند. كنعان اورن و چهار تن ديگر از
ژنرالهاي اسبق ارتش تركيه به جرم تلاش براي تغيير رژيم قانوني تركيه به
زور سلاح تحت بازجويي قرار ميگيرند. در خلال كودتاي 12 سپتامبر 1980 در
تركيه هزاران تن از مردم غيرنظامي اين كشور به اتهامات واهي مورد شكنجه
قرار گرفته و تعداد زيادي بدون محاكمه به قتل رسيدند. محمد علي شاهين رئيس
مجلس تركيه احضار كودتاگران 12 سپتامبر از سوي دادگاه را تحولي مهم در
تركيه توصيف كرد.» [+]
محسن حاجي کريمي: بر اين بيفزاييد اقتصاد را که گروگان اصلي اين جماعت است
از نظام.
شهبازي: يعني، ترکها فهميدهاند از کجا ميخورند و ميدانند با وجود و
حضور اين شبکه هر چه کنند به باد رفته است. به همين دليل، مولانا داستان
معروف "وزير يهودي" را با اين اندرز به پايان ميبرد: ما درين انبار گندم
ميکنيم/ گندم جمع آمده گم ميکنيم/ مينينديشيم آخر ما به هوش/ کين خلل در
گندمست از مکر موش/ موش تا انبار ما حفره زدست/ وز فنش انبار ما ويران
شدست/ اوّل اي جان دفع شر موش کن/ وانگهان در جمع گندم جوش کن.
در ماجراي ضربات دولت اردوغان به ارگنه کن اسنادي به دست آمد در رابطه با
قتلهاي زنجيرهاي ايران که ارتباط ارگنه کن ايراني با ترکي را ثابت
ميکرد. من در 24 فروردين 1388 يادداشتي در وبلاگم منتشر کردم. [+]
نوشتم:
«در روزهاي اخير، در ادامه پيگيري پرونده سازمان مخفي ارگنه کن توسط حزب
اسلامگراي حاکم بر دولت ترکيه، دادستان استانبول اسناد جديدي ارائه داد که
ارتباط اين سازمان را با ماجراي بغرنج موسوم به قتلهاي زنجيرهاي در ايران
مطرح ميکند. اين اسناد در مطبوعات ترکيه بازتاب گسترده داشته ولي در
رسانههاي ايران عموماً مسکوت مانده يا بهگونهاي بسيار کمرنگ يا غيردقيق
و تحريف شده مطرح گرديده است. اسناد فوق نشان ميدهد که داريوش فروهر و
همسرش و يک نماينده مجلس روسيه، خانم گالينا استارووايتوا
Galina Starovoytova،
ظاهراً به دليل ارتباط با عبدالله اوجالان، رهبر
PKK
(حزب کارگران کردستان)، از سوي شبکه فوق به قتل رسيدهاند. يکي از اين
اسناد گزارشي است به امضاي فردي با نام مستعار غفور. بخشي از سند فوق،
بهنقل از وبلاگ دکتر رضا فرجي (دندانپزشک ايراني مقيم ترکيه)، به شرح زير
است:
«به دستور رئيس محترم گروه... تيم مسئول پاکسازي [قتل] افراد، که به آنها
دستور ويژه با تأکيد بر پاکسازي [قتل] در ايتاليا داده شده، وارد حوزه مورد
نظر شدهاند. در ليست مورد نظر افرادي که چندين بار با... [اوجالان] صحبت
کردهاند شناسايي شدهاند. فردي بهنام استارووايتوا عضو حزب دمکراتيک در
دوما [مجلس] روسيه که با جدّيت به دنبال يافتن کشوري براي.... [پناهندگي
اوجالان] بوده، به دستور رئيس... توسط گروه ضربت اوکرائين کشته شد. همچنين
وزير سابق کار و امور اجتماعي ايران و رئيس حزب ملّت ايران، داريوش فروهر،
که او نيز بهطور مرتب با اوجالان در ارتباط [تلفني] بود، دو روز پس از سفر
رئيس... طبق دستور و با حضور مستقيم رئيس... به قتل رسيد. پس از اجراي
دستور، رئيس محترم ما به ايتاليا بازگشت. اين دو نفر به دليل ارتباط
مستقيمي که با اوجالان داشتند و صحبتهاي او را شنيده بودند از ميان
برداشته شدند. ولي از بين رفتن اين دو نفر [استارووايتوا و فروهر] در
سازمان اطلاعاتي ايتاليا ايجاد ترس و وحشت نمود. پيام مورد نظر و سپر بلا
بودن آنها به مقامات مسئول داده شد و سوءتفاهم از ميان برداشته شد...»
[نقطهچينهاي نقلقول فوق در اصل است. برخي اصلاحات و ويرايش در متن از من
است. شهبازي]
با قتل فجيع داريوش فروهر و همسرش، پروانه اسکندري، آشنايي داريم. خانم
گالينا استارووايتوا در 20 نوامبر 1998 در ورودي آپارتمانش با گلوله افراد
مسلح به قتل رسيد. هر چند اندکي بعد سه تن به اتهام قتل او به زندان
طولاني محکوم شدند، ولي به ادعاي برخي مطلعين و اعضاي مجلس روسيه طراحان
اين قتل هيچگاه شناسايي نشدند.
بازتاب ماجرا در رسانههاي ايران بهگونهاي است که گويا سازمان مخفي ارگنه
کن ترکيه خود به اين قتلها دست زده. اين ادعا با مستندات قطعي درباره
عاملين ايراني قتلهاي زنجيرهاي منافات دارد. معهذا، مداقه در مندرجات
مبهم سند فوق و آشنايي با سازمان ارگنه کن نشان ميدهد که ادعاي فوق به
معناي نقش مستقيم ارگنه کن در قتل فروهرها، و خانم استارووايتوا، نيست؛
بلکه از رابطه شبکه ترکيه با شبکههاي خويشاوند در روسيه و ايران حکايت
ميکند.»
آقاي رجبعلي مزروعي از احتمال مصالحه با جناح راست سنتي گفته. مزروعي،
که اينک سخنگوي شاخه خارج از کشور سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي ايران است،
در گفتگو با بي بي سي فارسي گفته است: «تمام مصيبتي که گرفتارش هستيم از
ناحيه احمدي نژاد و تيم اوست. آنها هيچ باوري به دمکراسي و آزادي ندارند و
هيچ پايگاهي هم در جامعه ندارند که بتوان با آنها ائتلاف کرد.» مزروعي
افزود: «گروهي از اصولگرايان سنتي هستند که به يک سري از ارزش ها پايبندند
و سابقه و پايگاه دارند. به نظر ميرسد که با آنها بهتر ميشود مصالحه را
شکل داد.» [+]
محمود احمدي: ميگويند درجهنم مارهايي است که انسان را وادار به ائتلاف با
مؤتلفه ميکند!