بحث آزاد در پيرامون
بهائيت:
تاريخ و سياست
قسمت سوّم
شهبازي: بگذريم. اين پيشدرامد بود.
بنده دو دهه است بطور جدّي درباره تاريخ بابيگري و بهائيگري تحقيق
ميکنم. اين تحقيق از منظر دينشناسي نبوده بلکه در جريان تحقيقات خود براي
شناخت واقعيتهاي مغفول تاريخ معاصر ايران به ضرورت تحقيق درباره اقليتها
و فرقههاي تأثيرگذار پي بردم.
بختالنصر خراساني: علي جان از من
خواستند حوصله کنم. به من ميتوانيد اين را بگوييد، آيا به خانوادههايي که
عزيزانشان بيجهت در حبس هستند هم ميتوانيد بگوئيد "صبر داشته باشيد، سند
جرم عزيزانتان بالاخره يک روز از راه ميرسد؟!"
شهبازي: از اين منظر بود که به
تحقيق درباره نقش کانونها و کمپانيهاي غربي مؤثر در ايران- يهوديان،
پارسيان (زرتشتيان) هند، برخي اقليتها مانند آقاخان محلاتي و پيروانش،
ارامنه داشناک و بابيها و بهائيان- پرداختم زيرا به اين نتيجه رسيدم که
تنها با نگاه خُرد و کوچک به ابعاد مختلف تاريخ ايران ميتوان به راستي
فهميد که بر ما چه گذشته است.
بنابراين، تحقيق من درباره فرقه بهائي با تحقيقات پيشينيان يک تفاوت
اساسي داشت: تحقيق از منظر تاريخنگاري سياسي بود و نقش بهائيان
بعنوان يک کانون سياسي مؤثر در تحولات ايران. تحقيقات من در اين زمينه، که هنوز
بطور کامل منتشر نشده بلکه به صورت رسالهها و مقالات متعدد جوانبي از آن
مطرح شده، بازتاب جدي داشت و بيش از آن چه خود تصور ميکردم تأثيرگذار بود.
اين تأثير در حدي بود که در خرداد 1385 آقاي سهراب نيکوصفت، نويسنده بهائي،
کتاب "کنکاشي در بهائيستيزي" [+،
+]
را در آمريکا در پاسخ به رساله من با عنوان «جستارهايي از تاريخ بهائيگري
در ايران» [+]
منتشر کرد.
حملات به من از سوي بهائيان ادامه
يافت. آقاي تورج اميني، که بعنوان کارشناس با سازمان اسناد ملي ايران
همکاري ميکرد و کتابي مشتمل بر اسناد زرتشتيان ايران منتشر کرد (تورج
اميني، اسنادي از زرتشتيان معاصر ايران، تهران: سازمان اسناد ملّي ايران،
چاپ اوّل، 1380، 702 صفحه، وزيري)، و در اين کتاب کوشيد تحقيقات مرا درباره
نقش مانکجي هاتريا در ايران [+]
و تلاش اردشير ريپورتر براي گروش زرتشتيان ايران به بهائيگري [+]
مخدوش و غيرمستند جلوه دهد، در سايتي که به راه انداخت، به نام "گفتمان
ايران"، حملات به من را ادامه داد. در ميان بهائيان، تورج اميني تنها کسي
است که با تاريخنگاري، با روشهاي علمي و جديد، آشنايي دارد و به علت کار
در مراکز اسناد، آرشيوهاي ايراني را ميشناسد. وي در مقالات خود گاه و
بيگاه از تعابير ناشايست پرهيز نميکرد؛ تعابيري مانند "عبدالله خان
شهبازي" يا "تودهاي" و غيره عليه من توسط ايشان و ساير بهائيان کاربرد
وسيع يافت.
اين اواخر (2 مرداد)، آقاي جمشيد
فنائيان، نويسنده بهائي ديگر، مقالهاي نوشت با عنوان «عبدالله شهبازي
تاريخنويس است يا رديهنويس؟» [+]
که در آن هجمه و تهديد شديد عيان بود. اين در حالي است که اندکي پيش همايشي
براي مظلومنمايي بهائيان با عنوان "دگرانديشي ستيزي" در تورنتو تشکيل شده
بود. [بنگريد به واکنش من به مقاله فنائيان
+
و حواشي همايش تورنتو
+،
+]
در اين دو روز اخير، يک يا چند نفر
با اسامي متفاوت، مانند پژمان محبوبي و بختالنصر خراساني، وارد صفحه
فيسبوک بنده شده و تبليغات ديني و سياسي و همان رويه مظلومنمايي را شروع
کردهاند. کامنتهاي اين فرد يا افراد را از طريق ايميلم ميديدم ولي هم
امکان حضور فعال نداشتم و هم احساس کردم بهتر است اجازه دهم حرف خود را
بزنند زيرا با کامنتهايي که ميگذارند خوانندگان بهتر با روانشناسي و
فرهنگ پرخاشگر و تهاجمي و دگرانديشستيز اينگونه افراد آشنا ميشوند.
آقا يا آقايان پژمان محبوبي/
بختالنصر خراساني نه تنها از اهانت به بنده کوتاهي نکردند و عدم حضور يکي
دو روزهام در فيسبوک به علت مشکل فني لپتاپ را «بهانه» خوانده و از اين
طريق تلويحاً مرا به دروغگويي متهم کردند، بلکه حتي از اهانت به فرد
محترمي مانند آقاي کلورزي نيز پروا نداشتند. رفتار پرخاشگرانه و تهاجمي
آقايان فوق مسئله فردي نيست بلکه بيانگر يک فرهنگ است؛ فرهنگي که در جامعه
اسرائيل به روشني رؤيت ميشود. يهوديان صهيونيست در جوامعي که در موضع قدرت
نيستند بسيار مظلوماند ولي زماني که قدرت به دست ميگيرند، مانند اسرائيل،
به شدت قسي و ظالم ميشوند. مرحوم عبدالحسين آيتي اين تعبير را دقيقاً
درباره روانشناسي بهائيان گفته است. به اين دليل، قساوتي که در جريان
قتلهاي دروني بابيان يا ترورهاي منتسب به بهائيان و کساني مانند احسان
الله خان دوستدار ميبينيم قابل درک و مفهوم است.
در مورد روستاي کتا:
عجيب است که حدود يک هفته قبل از
درج مقاله درباره روستاي کتا در سايت راديو زمانه، با يکي از دوستان تلفني
درباره اين روستا صحبت ميکردم و جريان بهائي شدن آنها را ميگفتم. اندکي
بعد، در کمال حيرت ديدم که راديو زمانه گزارشي مفصل، که قلب واقعيت است، در
باره روستاي کتا منتشر کرده: آرتا انوري، «روستاييهاي بهائي بيپناه»، 10
مرداد 1390. [+]
اين تصادف جالب است.
کتا جزو استان کهگيلويه و بويراحمد
است ولي در مرز استانهاي کهگيلويه و اصفهان و بختياري واقع شده. چهارراهي
است که به سمت سميرم و لردگان و شهرکرد ميرود و نقطه اتصال سه استان است.
ماجراي بهائي شدن عشاير کتا را فاضل مازندراني در تاريخ ظهورالحق (ج 8، ق
اوّل، صص 146-147) شرح داده است. ولي واقعيت ماجرا به شکلي که در کتاب فوق
آمده نيست.
سکنه کتا به سادات امامزاده محمي
(امامزاده محمود) معروف هستند به دليل انتساب به امامزادهاي که در منطقه
فوق واقع است. اين طايفه به دو گروه تقسيم ميشدند و ميان سران دو گروه، که
عموزاده بودند، بر سر رياست اختلاف و دعوا و جنگهاي قبيلهاي جريان داشت.
رئيس يک گروه مير يدالله بود و ديگري عموزادهاش سيد محمد روانبخش. مردم
نيز پيرو يکي از اين دو نفر بودند. سرانجام، سيد محمد روانبخش به اصفهان
رفت (کتا تا اصفهان چهل فرسنگ راه است) و نميدانم از چه طريق به بهائيان
متنفذ اصفهان وصل شد و بهائي به کتا بازگشت. به تبع او، خويشانش نيز بهائي
شدند و مورد حمايت قوي مالي و سياسي محفل روحاني اصفهان قرار گرفتند و در
کتا مرکز امري تشکيل شد. بنابراين، دعواهاي کتا ربطي به بهائيت ندارد و
منشاء آن به اختلافات قبيلهاي ميرسد و بهائي شدن طايفه روانبخش معلول اين
جنگ و نزاعها بوده نه علت آن.
کمي استراحت ميکنم و بعد در
خدمتم.
ميلاد مسعودي: سلام استاد، در مورد
بهائيت مطالب زيادي از شما خواندم مخصوصاً مقالهاي در مورد [...] برايم
خيلي جالب بود. پس از مطالعه مقاله و پرسوجو از ريشسفيدهاي منطقه با
شگفتي تمام به اين نتيجه رسيدم که فاميل اين شخص هم از بهائيان بنام و
مشهور [...] بودهاند. خيلي جالبه که اين شخص بيدليل هجمههاي بيموردي را
عليه شما مدتها پيش شروع کرده بود و جالبتر اين که از مدافعان سرسخت
[...] بوده و هنوز هم هست.
مجتبي يوسفي: سلام آقاي مسعودي!
شما ميدونيد فاميل آقاي [...] تغيير کرده يا نه؟ من در مورد فاميل [...]
به نتيجه مشابه رسيدم.
[برخي از کامنتها با هدف سوق دادن
بحث به مسائل سياسي روز مطرح شده و ايجاد تنشهاي سياسي يا قضايي براي من.
به اين دليل اسامي افراد و مناطق را سانسور کردم. کامنتهاي آقايان ميلاد
مسعودي و مجتبي يوسفي از اينگونه است و هدفمند و هماهنگ به نظر ميرسد.
شهبازي]
پژمان محبوبي: درود بر شرف شهبازي
که در کمتر از ۱۵ کامنت ثابت کردند که بهائيان کتا مستحق اين دربدري هستند.
بهروز کلورزي: با عرض معذرت، گاهي
ناخواسته بايد صفحه را ترک کنم. جناب بختالنصر گوئي خوششان نميآيد من از
ادب و نزاکت حرف بزنم. از گريه کردن من و سرکار خانم موسوي حرف زدند. قبلاً
هم خدمت دوستان عرض کردم درگير بيمارستانم و زنگ ميزنند و من درست زماني
که در بدر از اين داروخانه به آن داروخانه ميروم، ايشان کامنت ميگذارند.
جناب بختالنصر، عزيز جان، شما
درست ميگويي. گريهام در آمد ولي نه از آن چيزي که ميفرمايي. از اين که
ماهيانه حق بيمه را ميپردازم ولي بسياري از داروها را بيمه نميپذيرد و
بايد آزاد و با دوندگي زياد تهيه کنم. پدر جان، من بچه کوهستانم و در جنگل
بزرگ شدم. مرا چه به نازک نارنجي بودن. عرض بنده اين است که ما ميهمان صفحه
استاديم و بايد حرمت نگهداريم.
جناب علي ايراني، فرموديد خودم
جواب سئوالم را بدهم چون جناب محبوبي جواب نميدهند. چند جمله عرض ميکنم
نه از ديد رديهنويسان بلکه از ديدگاه شخص بهاءالله: «نفوسي که از امر بديع
معرضاند از رداء اسميه و صفتيه محروم و کل از بهائم بين يديالله محشور و
مذکور.» [کتاب بديع، ص 213]
علي آقا ايراني، مطالب توهينآميز
زيادي در نوشتههاي بهاءالله هست براي کساني که زير بار حرف و ادعاي ايشان
نرفتهاند؛ نسبت به علماي شيعه، نسبت به برادر خودش ميرزا يحيي صبح ازل. دو
نمونه را عرض کردم جهت اطلاع شما و دوستان.
پژمان محبوبي: کلورزي عزيز،
اميدوارم که بيمارتان شفا پيدا کند. اولاً، به کار بردن چنين تعابيري از
کفار و مشرکين در قرآن هم ديده ميشود يک نمونه آن «و اذا الوحوش حشرت» است.
حتماً قبول داريد که مطابق فرهنگ قرآن حيوانات مانند اسب و شتر و سگ و مار
در قيامت اصلاً زنده نميشوند که بخواهند جواب گويند، بلکه منظور از وحوش
کسانياند که از «رداء اسميه و صفتيه» محروماند يعني مشرکاند. البته
نمونههاي ديگري هم از «خر و چهارپا» خواندن مشرکين در قرآن هست که حتما
از آنها مطلعايد. همانطور که در قرآن به هر غيرمسلماني اين تعابير اطلاق
نميشود، در ديانت بهائي هم تنها معدودي انگشتشمار،
که در غرضورزي، معاندت، نشر اکاذيب، اختراع اتهامات، جعل تاريخ و واقعيات
و تئوريزه کردن خشونت عليه اين اقليت سعي بليغ مبذول ميدارند، مشمول نام
معرض ميشوند. دليل ادعاي من هم رابطه صميمانه جامعه بهائي است با بسياري
از غير بهائيان حتي کساني که روزي از سر خلوص نيت عليه جامعه بهائي نوشتند.
نمونهاش آقاي احمد صدر که به گفته خود زماني عضو انجمن حجتيه بود اما توسط
جامعه بهائي به کنفرانس تورنتو دعوت شد و سخنراني کرد. ايشان در همان
سخنراني هم از جامعه بهائي انتقاد کرد. يا آقاي احسان يارشاطر، نويسنده
«دائرةالمعارف ايرانيکا»، که بهائيزاده است و هميشه از هوشمندي مادر خود
به عنوان دليل مهم موفقيتهايش نام ميبرد. آقاي يارشاطر ظاهراً نام خود را
از دفتر سجلات بهائي حذف کرد ولي همچنان جامعه بهائي از او براي انجام
سخنرانيها درباره فرهنگ و تاريخ ايران دعوت ميکند. مثلاً، در «کنفرانس
دوستداران فرهنگ ايراني» ايشان بارها سخنراني کرد. [+]
[هيجدهمين اجتماع ساليانه «انجمن
دوستداران فرهنگ ايراني» ۲۸ تا ۳۱ اوت ۲۰۰۸/ 7 تا 11 شهريور 1387 در شهر
شيکاگو برگزار شد. اين انجمن در سال 1991 از سوي «محفل روحاني ملّي بهائيان
ايالات متحده آمريکا» با نام «انجمن ادب و فرهنگ ايراني» تأسيس شد و پس از
مدتي نام آن به « انجمن دوستداران فرهنگ ايراني» تغيير کرد. طبق گزارش
مندرج در وبلاگ «دم جنبانک»، در اجتماع فوق اردوان مفيد، شاهرخ مشکين قلم،
مونيکا جليلي، صهبا مطلبي، منوچهر وهمن، فرزانه ميلاني، منا خادمي، مونا
محمودي، حشمت مؤيد، احمد کريمي حکاک، شاپور راسخ، احسان يارشاطر، نادر
سعيدي و غيره حضور داشتند. شهبازي]
حال که شباهت اين کلام بهاءالله با
آياتي از قرآن را توضيح دادم، خوب است که فرقشان را هم بدانيم:
در قرآن به مسلمانان راه برخود با
کافران هم آموخته شده است. قرآن ميفرمايد: «قاتلوا ائمةالکفر.» اما در
ديانت بهائي اين مورد متفاوت است. بهاءالله يا قطع ارتباط با اين معدود
افراد شرور را توصيه کرده و درباره ساير غيربهائيان ميگويد: «عاشروا مع
الاديان کلها بروح و الريحان» يعني با تمام اديان با سرور و مهرباني معاشرت
کنيد. او همچنين ميگويد: «اي اهل عالم، سراپرده يگانگي بلند شد، به چشم
بيگانگان يکديگر را مبينيد. همه بار يک داريد و برگ يک شاخسار.» يعني،
بهاءالله عالم انساني را به يک درخت تشبيه کرده و انسانها را از هر رنگ و
نژاد و مذهب ميوه و برگ آن درخت. او همچنين ميگويد: «ليس الفخرُ لحبّکم
أنْفُسَکم بل لحبّ أبناء جنسکم، و ليس الفضلُ لمن يحبّ الوطنَ بل لمن يحبّ
العالم.» (لوح حکمت) [مجموعه الواح بهاءالله، چاپ مصر، 1338 ق./ 1920 م.، ص
39] يعني: «خودتان را دوست بداريد افتخاري ندارد بايد تمام نوع بشر را دوست
بداريد، و اين که فقط وطنتان را دوست داشته باشيد کافي نيست بلکه بايد
تمام عالم را دوست بداريد.» و همچنين گفته است: «اي دوستان به مثابه سراج
باشيد براي عالم ظلماني و به مثابه نور باشيد براي تاريکي، با جميع اهل
عالم به کمال محبت رفتار کنيد، اجتناب، و جدال و نزاع در اين ظهور اعظم منع
شده.» (درياي دانش، ص ۱۰۸). من به دوستان غيربهائي کتاب «گلزار تعاليم
بهائي» را که در وبسايت «دنياي بهائي» قرار دارد توصيه ميکنم تا بلکه با
تعاليم بهائي از زبان بهاءالله آشنا شوند. [+]
سيد حسين معصومي: راستي يه سئوال
ديگه. من تا حالا نشنيدم پيامبري ظهور کنه و با زباني غير از زبان مادري
خودش و زبان مادري مردمان جامعه خودش صحبت کنه و يا کتاب بياره. چرا در دين
بهائي و همچنين آئين بابيت کتب اصلي به زبان عربي است؟
پژمان محبوبي: جامعه بهاءالله عالم
انساني است. بهاءالله هم به هر زباني که بلد بود با مردم خودش سخن گفت. اگر
اسپانيولي هم کمي ميدانست حتماً به آن سخن ميگفت. عبدالبهاء مناجات به
زبان ترکي دارد.
سيد حسين معصومي: يک تفاوت هم به
نظر من بين اسلام و بهائيت اينه که اسلام دينهاي ديگه رو منسوخ اعلام نکرد
و اصولاً در قرآن ادعاي دين جديدي نيست و اعلام ميکنه که تمام پيامبران
مسلمان بودند و فقط کتاب جديدي اومده که اهل کتاب رو به اعتقاد به اون دعون
ميکنه، ولي بهاءالله اسلام رو منسوخ اعلام ميکنه. اگر اشتباه ميکنم
لطفاً منو روشن کنيد.
اگر پيامبري تمام زبانهاي دنيا رو
بدونه باز هم منطقيتره که با هر کس به زبان خودش صحبت کنه، نه اين که با
ايرانيان به عربي صحبت کنه. يا مثلاً اگر رفت فرانسه به زبان اسپانيايي
صحبت کنه. در ضمن در صورتي که بهائيت آئين جهاني بوده بايد حداقل به زبان
بينالمللي اون دوره صحبت ميکرده.
پژمان محبوبي: حال که بحث اتهامات
جامعه بهائي از قبيل جاسوسي، بدون ارائه حتي يک سند که توسط بهائيان به
بيگانگان داده شده باشد، به انتها رسيده، ميخواهم دوستان اين صفحه را با
چند جاسوس بهائي که در شهر آقاي شهبازي اعدام شدند آشنا کنم: [+]
لعنت به اين بهائيان مظلومنما.
[ارجاع به مطلبي درباره اعدام چند
زن در شيراز مندرج در وبلاگ «جهان زن». بهائيان مدعياند در 28 خرداد 1362
در زندان عادلآباد
شيراز ده زن بهائي، به اتهام بهائي بودن، اعدام شدند. اسامي به شرح زير
است: مونا محمودنژاد 17 ساله، اختر ثابت 21 ساله، رؤيا اشراقي 22 ساله،
سيمين صابري 24 ساله، شهين دالوند 25 ساله، مهشيد برومند 28 ساله، زرين
مقيمي ابيانه 29 ساله، طاهره ارجمندي (سياوشي) 32 ساله، نسرين غفراني
(يلدايي) 56 ساله، عزت جانمي (اشراقي) 57 ساله. در اين زمان ظاهراً چند مرد
بهائي نيز در زندان عادلآباد
شيراز اعدام شدند: بهرام يلدايي، کورش حق بين، جمشيد سياوشي، بهرام افغان،
عنايتالله اشراقي، عبدالحسين آزادي. قبل از آن نيز گويا بهائياني مانند
ستار خوشخو (10 ارديبهشت 1360) به اتهام تعلق به بهائيت در شيراز اعدام
شدند. اگر خوانندگان محترم درباره ماجراي فوق، چگونگي آن و نوع اتهام افراد
مذکور اطلاعي دارند مرا در جريان بگذارند. شهبازي]
همسايه مختار: اگر قرار بود حکومت
ايران هر کس رو به صرف بهائي بودن اعدام کنه که الان شما ميبايست از ديار
باقي اس. ام. اس. مي زدي جناب محبوبي. اين چه مغلطهاي است که ميکنيد.
پژمان محبوبي: حسين جان، قضيه همه
پيامبران مسلمان بودند در ديانت بهائي هم به زباني ديگر آمده است. بهاءالله
در «کتاب ايقان» ميگويد که پيامبران فقط از لحاظ روحاني با انسانها
متفاوتند. او ميگويد که از لحاظ روحاني بين پيامبران هيچ فرقي نيست و به
آيه «لا نفرق بين احد منهم» از قرآن استناد ميکند. ميگويد که تفاوت
پيامبران در مقتضيات مادي اين جهان است. خورشيد همان است ولي از محل جديد
طالع شده است. تفاوت در تعاليم هم به مقتضيات زمان است. اگر بهاءالله خود
ظهور خود را «ظهور اعظم» مينامد، ابدا به معني برتري او نيست بر ساير
پيامبران، چه که او همان محمد است، همان موسي است، همان عيسي است. تفاوت در
مقتضيات زمان و مکان است. تفاوت در شعور و پيشرفت انسان است که چنين
تعاليمي را مقتضي شده است. جالب آن است که قرآن خطاب به يهوديان و مسيحيان،
که دين خود را آخرين دين ميدانستند و به پيامبر ميگفتند که بعد از مسيح
يا موسي پيامبري نخواهد آمد، يک جواب ساده ميدهد. ميگويد: آيا گمان
ميکنيد که دستان خدا بسته است؟ (يعني نميتواند باز هم پيامبري بفرستد؟)
مسلمانان اين جواب را به مسيحيان دادند و اکنون خود گمان ميکنند که دستان
خدا بسته است.
همسايه جان، بنده در آمريکا تشريف
دارم. از آنجا اس. ام. اس. ميزنم.
همسايه مختار: در بحث کردن انصاف
داشته باشيد. شما آقاي محبوبي، اگر اشتباه نکنم [بگفته خودتان] حداقل تا
سال 1373 در ايران زندگي ميکرديد. يعني در ميان بهائيان يک نفر جاني يا
جاسوس يافت نميشود؟
پژمان محبوبي: لازم نيست که من
بگويم، يک صفحه از اسناد طبقه بندي شده را که توسط يک بهائي به کشور بيگانه
منتقل شده است نشان دهيد. بنده هم شما و هم سايرين به خصوص آقاي شهبازي را،
که خود را مورخ ميدانند، به رعايت انصاف دعوت ميکنم.
همسايه مختار: خوب اگر اسناد
جاسوسي به دست ما ميافتاد که نياز به اين همه بحث و جدل نبود. عرض من اين
است که بسياري از مخاطبان اين صفحه نيازمند اطلاعات دقيق هستند تا بر مبناي
آن دانش تاريخي خود را افزايش دهند نه اموري که بيشتر جنبه تبليغ دارد.
پژمان محبوبي: همسايه جان، هرکس
بيگناه است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود. ظاهراً در مورد بهائيان برعکس است،
بهائيان گناهکارند مگر آن که خلاف آن ثابت شود. برويد از آن کسي که اين ده
زن را اعدام کرد بپرسيد که مدرک جاسوسيشان چه بود؟
سيد حسين معصومي: آقاي محبوبي
اشتباه ميکنيد. اديان مسيحي و يهودي دنبال ظهور پيامبر بعدي بودند. حتي
يهوديان هنوز منتظر ظهور مسيح هستند. ولي اسلام خبر از ديني بعد از خود
نداده بلکه گفته من امروز دين را براي شما کامل کردم.
پژمان محبوبي: ظاهراً سوره مائده
از آيه ۶۴ به بعد در مورد ايمان نياوردن يهوديان و مسيحيان است، اما اصراري
نيست. شايد حرف شما درست باشد. بنده کلاً علاقهاي به بحثهاي کلامي ندارم.
مسيحيان منتظر ظهور مجدد مسيح هستند و معتقدند که مسيح سوار بر ابر
بازخواهد گشت. يهوديان منتظر مسيح هستند که بيايد و تورات و احکام تورات را
زنده کند. هر دوي اينها به پيامبر ميگفتند که تو آن مشخصاتي که در کتاب
ما آمده است را نداري، لذا ايمان نميآوردند.
محمود احمدي: جناب محبوبي، اگر
امروز يک نفر پيدا شود و بگويد همه مردم بدانند من از جانب خدا پيغام آوردم
که همه با هم خوب باشيد و همديگر را اذيت نکنيد و گل و ريحان به هم هديه
بدهيد و ضمناً بهائيت منسوخ و فلانيت ظهور پيدا کرد و عالم انساني با
گياهان و جانوران جمع شده عالم بزرگتري بسازيد و محيط زيست را هم دوست
بداريد چطور بايد بفهميم که راست ميگويد؟
پژمان محبوبي: آقاي محمود، من
تئولوژيست نيستم و برخلاف آقاي کلورزي ادعاي محقق بودن هم نميکنم. جواب
سئوال شما را ميتوان از چند ديدگاه داد. اول ديدگاه بهاءالله است. او
ميگويد که بايد تحقيق کنيد و براي تحقيق چند شرط ميگذارد که در ابتداي
«کتاب ايقان» آمده و از اين قرار است: «سالکين سبيل ايمان و طالبين کؤوس
ايقان بايد نفوس خود را از جميع شئونات عرضيه پاک و مقدس نمايند، يعني گوش
را از استماع اقوال و قلب را از ظنونات متعلقه به سبحات جلال و روح را از
تعلق به اسباب ظاهره و چشم را از ملاحظه کلمات فانيه و متوکلين عليالله و
متوسلين اليه سالک شوند تا آن که قابل تجليات اشراقات شمس علم و عرفان الهي
و محل ظهورات فيوضات غيب نامتناهي گردند، زيرا اگر عبد بخواهد اقوال و
افعال و اعمال عباد را از عالم و جاهل ميزان معرفت حق و اولياي او قرار دهد
هرگز به رضوان معرفت رب العزه داخل نشود و به عيون علم و حکمت سلطان احديت
فائز نگردد...» کؤوس جمع کأس يعني آب زلال. اگر لغتي را در کامنت قبل مشکل
داريد خوشحال ميشم که معني کنم.
حسن محب: مبلغ گرامي آقاي محبوبي،
اين ادعاست. کدام منبع مستقل و بيطرف اعدام اين ده زن را به همين جرمي که
فرموديد تأييد کرده است. لطفاً معرفي نمائيد. چون ما از اين جور
مظلومنماييها در ايران زياد ديده وشنيدهايم. همه گروههاي مدعي براي جلب
مردم پر عاطفه ايران از اين جور ادعاها دارند. حتي کشتههاي ديگران را به
نام خود سند ميزنند و اصلاً من تا حالا نديدهام محکومي اعلام تقصير کند
بلکه مدعي ميشود بيگناه است و فرافکني ميکند حتي با وجود مدارک
محکمهپسند. پس براي ادعايتان منبع بيطرف يا مستقل معرفي کنيد و روضه
خواني نکنيد.
پژمان محبوبي: و اما اگر از من
بپرسيد که چه ميکردم، کمي مطالعه ميکردم و زود قضاوت نميکردم. سعي
ميکردم ببينم آيا ديدگاهاي اين فرد به درد مردم دنيا ميخورد يا نه. اگر
به درد ميخورد بيشتر ميخواندم و بيشتر توجه ميکردم. بدون آن که خودم
را وقف و يا دلبستهاش کنم، بيشتر نزديک ميشدم، همکاري ميکردم تا با روح
تعاليم، ادعاها و ديدگاههاشان آشنايي پيدا کنم. بالاخره زماني ميرسد که
پختگي لازم براي قضاوت را پيدا کنم. مثل آن ميوه که وقتي ميرسد تحت گرانش
زمين بياختيار از درخت ميافتد. من هم چون آن پختگي را پيدا کنم، خود به
خود آن اتفاق که بايد بيفتد ميافتد. يا قبول ميکنم و يا ترکش ميکنم. حسن
جان، شما کلاً اگر چيزي را در کتاب رديه نبيني باور نداري. اگر من کپي
روزنامه مصاحبه با دادستان را برايت بياورم که ميگويد به آنها گفتم يا
مسلمان شويد يا اعدام، قبول ميکنيد؟
سيد حسين معصومي: والا آقاي
محبوبي، من همين کار رو با بهائيت انجام دادم ولي حرف جديدي توش نديدم و تو
چند کامنت قبلي هم اين رو پرسيدم که اصولاً بهائيت چه حرف تازهاي زده. آن
هم بعد از 1200 سال که بشر رشد خارقالعادهاي داشته و سئوالات فراوان براش
پيش اومده.
پژمان محبوبي: حسين جان، پس بندازش
به يک کنار و زندگيات رو بکن.
محمود احمدي: جناب محبوبي، منظور
من اين بود که حرفهاي خوب را همه بلدند. اين که من کتابي پر کنم از
حرفهاي زيبا و ادعاي بابيت، پيامبري و خدايي کنم و جمعي را به دنبال خود
بکشم، نتيجهاش اين ميشود که امروز بر بهائيان مي رود. اين مطالبي که
نوشتيد خلاصهاش در قرآن آمده: «ان اکرمکم عندالله اتقيکم».
حسن محب: مبلغ گرامي آقاي محبوبي،
ممنون ميشوم اگر رفرنس يا ايميج آن را براي ديدن همه اد کنيد.
پژمان محبوبي:
اگر
بلدند که چه خوب. بهاءالله هم گفت: «آنچه را داراييد بنمائيد، اگر مقبول
افتاد مقصود حاصل والا تعرض باطل.» اما اين دليل آن نميشود کساني را که
مانند شما فکر نميکنند از هستي و نيستي ساقط کنيد، اعدام کنيد، زندگيشان
را سياه کنيد. بهائيان در بيش از ۱۸۰ کشور دنيا زندگي ميکنند، در هيچ کجا
مشکلي ندارند جز در ايران. حرف اين است.
حسن
محب، من مبلغ نيستم. حتي يک بهائي فعال هم نيستم. لطف کنيد بنده را به اسمم
صدا کنيد. آيا اين انتظار زيادي از شماست؟
بختالنصر خراساني:
نميدانم
چرا هر کس از روش استاد انتقاد ميکند انگ بهائي بودن به او ميزنند. شما
از هجمه و توهين به خودتان شکايت کرديد. بنده از شما يک مدرک براي نفوذ
بهائيان در حکومت خواستم. شما هنوز نتوانستيد آن را نشان دهيد. وقتي با
تهمتهاي بيپايه زندگي اينها را از اين که هست بيشتر به خطر مياندازيد
انتظار داريد برايتان دسته گل بياورند؟!
آقاي حسن، مگر بسياري از اينها در زندان نيستند؟ همه به
خاطر کلاهبرداري در زنداناند؟ رهبرانشان چرا بيست سال بايد حبس باشند؟
محمود احمدي: اعدام کسي به خاطر
عقايدش اشتباه است. مثلاً خدا رحمت کند ملا محمدتقي برغاني را. بنده خدا در
مسجد هنگام نماز به خاطر مخالفت با پيروان احمد احسايي ترور شد.
پژمان محبوبي: خدا رفتگان شما را
هم رحمت کند!
بختالنصر خراساني: همسايه عزيز
گفته: «اسناد جاسوسي به دست ما ميافتاد که نياز به اين همه بحث و جدل
نبود.» خدا را شکر يک نفر اذعان کرد که هيچ گونه مدرکي عليه بهائيان وجود
ندارد. جناب همسايه، بهائيان هم ميتوانند شما و جناب شهبازي را نسيه به
زندان بيندازند و سند جاسوسيتان را بعداً ارائه دهند؟!
محمود احمدي: و رفتگان شما را
ببخشايد انشاءالله!
بختالنصر خراساني: من هم قول
ميدهم زماني که شما زندان هستيد يک صفحه فيسبوک باز کنم که در مورد اين
قضيه بحث کنيم. هم سواد دوستان زياد ميشود و هم بالاخره يا شما در زندان
به رحمت ايزدي ميرويد يا اين که از زور ناچاري به جاسوسي اعتراف ميکنيد و
حرف ما ثابت ميشود.
حسن محب: مبلغ گرامي آقاي محبوبي و
سمپات اعلي نقد آقاي بختالنصر خراساني، در باره مطلب روبرو چه ميگوييد:
«بدون ترديد، در دشت بدشت نه تنها اشتراک اموال بل اشتراک زنان نيز تبليغ
شد و سخنان دشمنان بابيان در اين باره چندان دور از حقيقت نيست... قرةالعين
و ملا محمدعلي بارفروشي نخست به اجراي اين امر پرداختند و با يکديگر در
کجاوه نشستند و سپس در برابر چشمان حيرتزده بابيان به حمام رفتند و سپس
ساير بابيان نيز کم و بيش به آنان اقتدا کردند و افسانه باغ اپيکور را
زنده کردند...» (محمدرضا فشاهي، واپسين جنبش قرون وسطايي در دوران فئودال،
تهران: جاويدان، 1356، صص 146-147)
شهبازي: با سلام. ساعت 3:17 صبح
شنبه، 15 مرداد 1390. نيم ساعتي است از خواب بيدار شدم. کامنتها را
ميخواندم. خوب است درباره ماجرا و مرگ ديويد کلي انگليسي، بازرس انرژي
اتمي دولت بريتانيا در عراق و مسئول امور مالي بهائيان انگليس، و علت مرگ
يا قتل وي نيز آقاي محبوبي توضيح ميدادند. براي من ماجراي جالب و مهمي
است. آقاي محبوبي به تبليغات خود ادامه دهند، بنده بعداً که دل و دماغي
داشتم براي نوشتن، بحث را ادامه ميدهم.
بختالنصر خراساني: آقاي حسن، شوخي
ميفرمائيد؟!
پژمان محبوبي: بختالنصر جان، شوخي
نميکنه به خدا، سطح فکر رو حال کن. فعلاً آقاي شهبازي و حسن محب بنده را
متهم به تبليغ ميکنند و همه ميدانند که در جمهوري اسلامي تبليغ کردن چيزي
غير از آنچه نظام به گلوي مردم حقنه ميکند يعني چه. شهبازي محترم، شما
متخصص اينجور امور هستي، شما توضيح بده ما حال ميکنيم. من تا حال در
اين صفحه سه بار تهديد شدم. بار اوّل همسايه به من گفت که «شما تا سال 1373
ايران بودي.» معني اين حرف اين است که «شناسايي شدي.» دوّم، حسن محب بنده
را «مبلغ» خواندند که پرونده مربوطه را درست کنند، و حالا آقاي مورخ هم چون
هميشه به کمک شاخکهاي اطلاعاتي آمده است.
شهبازي: اين مقاله جيم راري را
بخوانيد در سايت «رنسه» تا بعد: "دکتر ديويد کلي، بهائي و ماسون". [+]
جيم رري شرح داده که ديويد کلي تحت تأثير يک مأمور اطلاعاتي آمريکايي بنام
خانم مي پدرسون بهائي شد. بنوشته جيم رري، سران جامعه بهائي انگليس در
تهاجم نظامي به عراق فعال بودند. موقعيت شغلي کلي بعنوان بازرس انرژي اتمي
نيز اين اجازه را ميداد و ميدانيد که حمله به عراق بر اساس ادعاهاي ام.
آي. 6 انجام گرفت که گفت مطمئن است صدام به توليد سلاح کشتار جمعي دست
يافته و چنين سلاحهايي البته تاکنون پيدا نشده. دولت توني بلر متهم اصلي
است و ديويد کلي هم مأمور مؤثر دولت بلر در اين زمينه بود.
پژمان محبوبي: به
شما قول ميدهم که فردا هم پياله آقاي شهبازي يعني «شريعتي توپخونه» [منظور آقاي حسين
شريعتمداري مسئول روزنامه «کيهان» است. شهبازي] يک مقاله طولاني درباره
بنده در «کيهان» خواهد نوشت و جدّ يهودي من رو که چند دقيقه پيش محمود
احمدي وساطتشو پيش خدا کرده بود نبش قبر خواهد کرد.
بختالنصر خراساني: آقاي پژمان، من
از طرف اين جماعت عذر ميخواهم. به خدا مسلماني اين نيست. مسلماني اين است
که اگر کسي چنين حرفي در مورد مقدسات ديگران زد او هم مرد باشد و وقتي
کاريکاتور پيامبرش کشيده شد به بزرگواري خودش ببخشد. چند مسلمان واقعي
اينجا هست؟ آقاي شهبازي که «عبدالله خان شهبازي» را توهين تلقي ميکنند، تو
خود بخوان حديث مفصل از سعه صدر اين جماعت.
محمود احمدي: قبول نکرد.
بختالنصر خراساني: اين هم صفحه
اول سايت «رنسه» که اعتبار مطالبش را بفهميد. [+]
خوش بگذره! آقاي شهبازي همه تحقيقات شما همينجوري بوده؟!
شهبازي: آقايان محبوبي و
بختالنصر، من مايلم شما در اين صفحه حضور داشته باشيد و نظراتتان را بيان
کنيد. در سايتهاي خود هر چه ميخواهيد بنويسيد، ولي در اين صفحه حدود ادب
را رعايت ميکنيم. لطفاً مواظب کلام و قلم خود باشيد و ادب را رعايت کنيد. در گذشته مبلغين بهائي از طريق ادب و تحبيب قلوب و روشهاي اينگونه مردم را
جلب ميکردند. ظاهراً نسل جديد بهائي از اين مسائل چيزي نميفهمد و سيره
پيشينيان را به کلي فراموش کرده.
پژمان محبوبي: بختالنصر جان، شما
هيچ رفرنسي آخر مقالهاي که شهبازي فرستاد ميبيني؟ ظاهراً استايل
[style]
طرف هم خيلي شبيه شهبازيه. فکر کنم اين يک وبسايت تعبير
خواب باشه.
شهبازي: فعلاً خدا نگه دار تا بعد.
ساعت 3:41 صبح شنبه، 15 مرداد 1390.
پژمان محبوبي: شهبازي جان، بله
شايد ما از پيشينيان چيزي نميدانيم، شايد هم شما باز پيشداوري کردي و ما
را مبلغ فرض کردي. بنده مبلغ نيستم. به عبري که نمينويسم استاد، فارسي ناب
است، مبلغ نيستم.
بختالنصر خراساني: جناب شهبازي،
از مهماننوازي شما ممنونم. اگر هم سخني خارج از دايره ادب گفتم به سهم
خودم عذر ميخواهم. از طرف شما هم از بهائياني که به خاطر سخنان بدون مدرک
شما عذاب ميکشند معذرت ميخواهم. عبادات شما مقبول درگاه ايزد منان.
حسن محب: هر دم از اين باغ بري
ميرسد، تازهتر از تازهتري ميرسد. نمرديم و ديديم سمپات اعلي نقد آقاي
بختالنصر خراساني اسلامگو و اسلامشناس ازآب درآمد. ديگر چه؟
بختالنصر خراساني: من سواد درست و
حسابي ندارم حسن جان، «سمپات اعلي نقد» يعني چه؟ توهين کردي يا نه، راستشو
بگو.
پژمان محبوبي: حسني جان، شما حدود
۵۰ سال از قافله بهائيستيزي عقبي! خيلي عقبي. اتهامات جنسي حدود ۵۰ سال
پيش شروع شد و نسل اين بهائيستيزان حدود ۲۰ سال پيش منقرض شد. شما
احتمالاً در کهف تشريف داشتي.
بختالنصر خراساني: آهان، يعني من
هم جاسوس هستم؟
پژمان محبوبي: بختالنصر جان،
امروز صبح استاد شهبازي گفتند احتمال داره شما و من يک نفر باشيم. نخوندي؟
گفت آقا يا آقايان محبوبي/ بختالنصر، من که کفم بريد.
بختالنصر خراساني: مورخ/
شعبدهباز.
پژمان محبوبي: حسني جان، الان
بازار جاسوسي، تبليغ، ترور، جدّ يهودي، ماسونري، و اين جور چيزا داغه، دست
استادتو بخون ياد بگير. «کيهان» رو هر روز بخون، خيلي خب خط ميده. طرح
اتهامات جنسي نون و آب واست نميشه، ولي اگه حال ميکني ما که بخيل نيستيم،
هرچه دل تنگت خواست بنويس.
حسن محب: مبلغ گرامي آقاي محبوبي،
به جاي تهمت بهائيستيزي و عقبماندگي درباره مطلب فوق، که هيچ ارتباطي به
اتهامات جنسي ندارد، مستنداً مطلبي بنويس يا اظهارنظر کن يعني راست و دروغ
آن را مستند کن. ممنونم.
همسايه مختار: جناب محبوبي، گويا
فراموش کردهايد که اطلاعات خانوادگي خود و سال حضورتون در تهران (۱۳۷۷) را
در همين بحث شخصاً مرقوم کرديد و البته بنده حمل بر صحت کردم. شما بهتر بود
قبل از احساس تهديد و ترس ساختگي نگاهي به نوشتههاي قبليتان ميانداختيد.
اين نوع روش گفتگو بيشتر مناسب مجلس دعواست و از ارزش گفتههاي خودتان ميکاهد.
پژمان محبوبي: چشم همسايه جان،
احترام همسايه واجب است. يکي کم ميکنيم که شما از ما راضي باشي. دو بار
تهديد شدم. حسن جان، آقاي فشاهي ازلي است. او بايد ثابت کنه از کجا اين
حرفا رو آورده. خوابنما شده يا فقط غرض و مرض فرقهايش گل کرده. در هيچ يک
از تاريخهاي بهائي چنين چيزي ذکر نشده. بنده هم راستش رو بخواي اونجا
نبودم. ولي از روي تعاليم بهاءالله ميتوانم بگم که حتي تخطر اين خيال واهي
به ذهن خندهدار است. دوست داري تعاليم بهائي راجع به عفت و عصمت رو برات
بنويسم؟ باز نميگي تبليغ داري ميکني؟
حسن محب: مبلغ گرامي آقاي محبوبي،
در «رساله سئوال و جواب» از ميرزا حسينعلي بهاء (سئوال 50) در مورد حرمت
ازدواج با اقارب سئوال شده که در جوابش چنين گفته : «اين امور به امناي
بيتالعدل راجع است.» که در پي آن، در پيام 15 ژانويه 1981 بيتالعدل چنين
آمده است: «شما راجع به محدوديتهاي حاکم بر ازدواج با اقارب، سواي موردي
که ازدواج با زن پدر را ممنوع ميسازد، سئوال کردهايد، بيتالعدل همچنين
خواستهاند به اطلاع شما برسانيم که آن معهد اعلي هنوز موقعيت را براي صدور
قوانين تکميلي راجع به ازدواج با اقارب مقتضي نميداند. بنابراين، در حال
حاضر تصميمگيري در اين مورد به عهده خود نفوس مؤمنه محول شده.» در اين
باره ما را روشن کنيد. محول کردن اين امر به نفوس مؤمنه يعني چه؟
جعفر ناصر: جناب محبوبي و خراساني،
چقدر نون به همديگه قرض ميدين؟ آقاي محبوبي فشاهي ازليه؟ شما يک منتقد منصف
بهائيت را معرفي کنيد. يا حتماً وجود ندارد چون همه چيز بهائيت بدون نقص
است؟ جناب خراساني، که به سند جاسوسي نياز داريد، مرکز فعاليتهاي بهائيت
کجاست؟ و چرا دولت «انساندوست» اسرائيل اين همه به شما لطف دارد؟ مجاهدين
خلق [فرقه رجوي] مسلماناند اما مردم ايران کوچکترين علاقهاي به آنان
ندارند چون نظير شما به دامن يک دولت ضدبشري به بهانه سرکوب طرفدارانش در
ايران پناه برد. شما گمان ميکنيد با برداشتن علم مظلوميت ميتوانيد تا ابد
حقيقت را پوشيده نگه داريد؟ ما در اين صفحه به بحث وتحقيق مشغوليم و نه
محاکمه وتوهين به کسي. از استاد شهبازي بياموزيد که با وجود توهينهاي شما
با چه متانتي با شما برخورد کرد.
علي ايراني: جناب محبوبي، متأسفانه
برخلاف فرمايشات قبليتون و توصيه بهاءالله که فرمودين، وقتي صحبتهايتان
مقبول نميافتد و مقصودتان حاصل نميشود تعرض ميفرمائيد و از حيطه ادب
خارج ميشويد. حداقل توصيه بزرگانتان را رعايت کنيد. نکته بعدي اين که، در
چند کامنت پيشين اشاره شد به کشتار مخالفان بهاءالله و عمليات تروريستي
بهائيت و قطعاً شما در جريان شايد به زعم شما اين دروغها هستيد. آيا
اينها دروغاند يا خير؟ مطالب «کشف الحيل» را چه ميفرمائيد؟ اگر پاسخ
مستدل داريد بفرمائيد استفاده کنيم وگرنه بحث را به سمت جاهاي ديگر و
شانتاژ نکشانيد لطفاً. شما فعلاً در مورد اين کشتار توضيح بدهيد تا بعداً
نوبت به ديدگاه بهاء در مورد عصمت و عفت برسد.
جعفر ناصر: من بهائيون ايران را
قرباني معاملات رهبران بهائيت در خارج از ايران ميدانم و معتقدم که بدون
اين دسيسهها بهائيان ايران ميتوانستند بدون دغدغه در کنار همميهنان
ديگرانديش خود زندگي کنند. همانطور که در گذشته، برغم بدخواهي قشريون، در
کنار هم زندگي کردهاند. باز هم ميگويم حساب دولتها و زرسالاران جداست
ولي مردم ايران چه مسلمان، چه بهائي، و چه... مردمي صلحدوست و مسامحهگرند
و در ضمن اهل بحث و نه توهين و ناسزا.
پژمان محبوبي: حسن جان، اوّل لينک
شما رو بدم. [ارجاع به مطلبي در وبلاگ «رنگين کمان» با عنوان «ازدواج در
آئين بهائي»
+]
فقط اين توضيح رو هم اضافه کنم که شما چون سايتهاي بهائيستيز رو زياد
مطالعه ميکني، به اصل موضوع دسترسي نداري. فکر هم نميکني که شايد اينها
مطالب را مثل آقاي شهبازي جوري دستچين کنند که از جهت اصلي انحراف حاصل
بشه. مثلاً، در اين پيام بيتالعدل، آنطور که حافظه من ياري ميکنه، اين
پيام در مورد کشورهايي مثل آمريکا هست که ازدواج با فرزندان عمو، عمه، دايي
و خاله «تابو» ميباشد. لذا هدف فرد سئوالکننده، چنانچه از فحواي پيام
مشخص ميشود، اين است که آيا در چنين کشورهايي بهائيان ميتوانند با
فرزندان عمو، عمه، دايي و خاله ازدواج کنند يا خير؟ و بيتالعدل جواب
ميدهد که از سنتهاي کشور متبوع تبعيت کنند. البته اين قسمت آخر را سايت
مورد نظر شما حذف کرد تا موضوع معلوم نشود. حسني جان، جانم برات بگه که
سئوال در اين پيام در مورد مادر و خواهر نيست؛ از حداقلها نيست، بلکه از
وسعت دايره اين محارم است که آيا شامل فرزندان خاله، عمه، دايي و عمو
ميشود يا خير. عبدالبهاء ميگويد: «... در ازدواج حکمت الهيـه چنان اقتضا
مينمايد که از جنس بعيد باشد يعني بين زوجين هر چند بعد بيشتر، سلاله
قويتر و خوشسيماتر و صحت و عافيت بهتر گردد و اين در فن طب نيز مسلم و
محقق است و احکام طبيه مشروع و عمل به موجب آن منصوص و فرض. لهذا، تا تواند
انسان بايد خويشي به جنس بعيد نمايد.» و نيز ميفرمايند: «... در اقتران هر
چه دورتر موافقتر، زيرا بعد نسب و خويشي بين زوج و زوجه مدار صحت بنيه بشر
و اسباب الفت بين نوع انساني است...»
در مورد لطف دولت اسرائيل به جامعه
بهائي، بايد عرض کنم که باز هم شما از خيالات خود و تبليغات ورشکسته
بهائيستيزان تبعيت ميکنيد. اولاً، بهائيان حق زندگي و حق سفر به اسرائيل
را ندارند. بهائيان تنها براي زيارت اماکن مقدسه خودشان تا حداکثر ۹ روز
ميتوانند به اسرائيل سفر کنند. بهائيان حتي از مزاياي شهروندي که مسلمانان
در اسرائيل دارند برخوردار نيستند. ثانياً، رابطه جامعه بهائي و دولت
اسرائيل يک رابطه حقوقي است که حقوق و حدود طرفين را معلوم ميکند.
پايههاي اين قرارداد را در مکاتبات شوقي افندي با سازمان ملل متحد بايد
جست. متن اين مکاتبات طولاني است و در زير لينک ميدهم اگر دوست داشتيد
بخوانيد. [ارجاع به مطلبي در وبلاگ «دم
جنبانک» با عنوان «رابطه جامعه بهائي با دولت اسرائيل
+]
جعفرجان، واقعاً نااميدم کردي.
بختالنصر خراساني: ببخشيد جعفر
جان، از اين به بعد من هم مثل پيروان بهائيت هرچي نون دارم ميدم شما. جعفر
جان، تنها سند جاسوسي شما اين است که مرکز فعاليتهاي بهائيت در اسرائيل
است؟ آيا جناب شهبازي هم اين استدلال را ميپذيرند؟
محمود احمدي: انتظار اين که سند
جاسوسي به صورت منگولهدار و جلدشده پيدا بشود يک مقدار خندهدار است؛ نه
در مورد بهائيان در مورد ديگران هم همينطور. در مورد کساني هم که ادعاي
مسلماني داشتند و جاسوس بودند اينگونه سندي يافت نخواهد شد. ولي از اقدامات
و جهتگيريهاي فرد در دوره حياتش است که يک فرد خائن يا جاسوس شمرده
ميشود. براي مثال، ميرزا آقاخان نوري. مجموع رفتارهاي سياسي او در دوران
صدارت و قبل از آن سند خيانت اوست.
شهبازي: ساعت 10:53 صبح شنبه، 15
مرداد 1390.
جناب جلالالدين بلخي، ادعاي نسبت
ميرزاي شيرازي با عليمحمد باب مستند نيست. اين صرفاً ادعاي حبيبالله
افنان است لاغير. اين افراد تا بدانجا ميتازند که حتي ادعا ميکنند ميرزاي
شيرازي در خفا به باب ايمان آورد ولي تقيه کرد و پنهان نمود.
ما از خاندان پدري باب چيزي
نميدانيم بجز اين که پدرش ميرزا محمدرضا بزاز بود. در واقع خانواده پدري
باب اهميتي نداشتند و به اين دليل خاندان افنان به خاندان مادري باب و
خاندان زن باب اطلاق ميشود. از بقاياي خانواده پدري باب نشاني نداريم.
سرکار خانم شقايق موسوي، بابيه و
بهائيت شاخهاي از اسلام نيست بلکه مدعي نسخ اسلام و ظهور ديانت جديد هستند
و به اين دليل بهائيان اصرار دارند خود را "ديانت بهائي" بخوانند.
در طول دو سه روز اخير، آقايان
پژمان محبوبي و بختالنصر خراساني به تفصيل نظرات خود را بيان کردند و با
برخي دوستان وارد مجادله نيز شدند. متأسفانه، پرخاش و گاه اهانت در قلم و
گفتار اين آقايان بارز بود. اين رويه مرا به ياد تبليغات فرقه رجوي
مياندازد؛ اصرار بر پذيرش نظرات القايي و تخطئه و تکفير و پرخاش به مخالفان
و کساني که اين نظرات را نپذيرند يا جسارت کنند و آن را نقد کنند. از جمله
مکرر به من اين اتهام وارد شده که گويا قلم و نوشتههاي من در تضييقات
ادعايي عليه بهائيان نقش داشته است. اين ادعا عکس است و در واقع اين من
بودم که با جرئت در برخي موارد مهم به مقابله با روشهاي ناپسند و مشکوکي
پرداختم که عليه بهائيان اعمال ميشد. يک نمونه، انتشار فهرست اسامي
بهائيان در شيراز بود که آن را به شدت مشکوک دانسته و محکوم کردم. نمونه
ديگر، ماجراي گردانيدن بهائي هفتاد ساله با دستبند و پابند در تنکابن است.
اينگونه برخوردها و مواضع طبعاً مؤثر است و سبب ميشود که هر کسي به خود
اجازه ندهد با انگيزههاي مشکوک و طبق برنامه يا بر اساس تعصب و جهل به
اقداماتي مشابه دست زند.
پژمان محبوبي: بنده از نوشته شما
در اين باره اطلاع دارم و از آن ممنونم. اما اين دليل نميشود که در مقابل
اتهامات نادرست شما بيتفاوت باشم.
شهبازي: اين مواضع قطعاً مؤثر بوده
و من اين جسارت را داشتهام که در موارد متعدد در برابر اينگونه اقدامات
مواضع خود را بيان کنم. اين رويه تنها در قبال بهائيان نبوده، بلکه حتي در
قبال حوادثي مانند تخريب حسينيه شريعت دراويش گنابادي در قم و ماجراي
انفجار حسينيه شيراز مواضعي گرفتم که ميتوانست برايم پيامدهاي سنگين داشته
باشد. در ماجراي حسينيه گناباديهاي قم رسماً عليه معاون فرهنگي وقت يکي از
وزارتخانههاي حساس کشور سخن گفتم زيرا وي را مسبب واقعه ميدانستم و
خوشبختانه فرد فوق برکنار شده و هم اکنون در [...] شاغل است.
براي من، پژوهش در حوزه بابيگري و
بهائيگري يک دغدغه فکري است و مسئله دگرانديشستيزي در ميان نيست. اين
دغدغه سبب شده و ميشود که بکوشم واقعيتهاي ناشناخته تاريخي را
حتيالمقدور بيان کنم.
پژمان محبوبي: خدا عمرتان دهد،
اميدوارم که در مورد بهائيان هم به روايتي منطقيتر، روشنتر و نزديکتر به
واقعيت برسيد. بنده ديگر زحمت کم ميکنم، دير وقت است، نياز به استراحت
هست. روزتان خوش، خداحافظ.
شهبازي: در اين راه کوشيدهام و
تلاشم محدود به تاريخ بهائيت نبوده است. درباره پيشينه تکاپوي پارسيان
(زرتشتيان) هند در ايران از دوران متأخر صفوي تا امروز نيز کار مفصلي
کردهام که گزيدههايي از آن منتشر شده و متن کامل تحقيقم به صورت کتاب
منتشر خواهد شد. برخورد من به مسئله بابيگري- بهائيگري از موضع محقق است
و نوشتههاي من، برخلاف ادعاهايي که آقايان مطرح کردهاند، همه مستند است
مگر در مواردي که به دليل احتمال سرقت علمي ذکر مأخذ را صلاح ندانستهام.
براي مثال، در رساله «جستارهايي از تاريخ بهائيگري در ايران» بطور گذرا به
ارتباطات خاندان باب با تجارت جهاني ترياک سده نوزدهم اشاره کرده و ارجاع
دادم به تحقيقاتم که منتشر خواهد شد. مدتي گذشت و اين تحقيق منتشر نشد (و
هنوز نيز بطور کامل منتشر نشده) و زمزمههايي برخاست که شهبازي بدون مأخذ
ادعايي را مطرح کرده است. در نهايت، تحقيق کاملاً مستند «خاندان باب و
تجارت جهاني ترياک» [+]
را منتشر کردم که با سکوت کامل مدعيان فوق مواجه شده است. بنابراين، اشتغال
فکري من شناخت بابيگري- بهائيگري بعنوان يک کانون مؤثر در تحولات تاريخ
معاصر ايران است نه بحث درباره ادعاهاي ديني باب يا بهاء.
پژمان محبوبي: عباس امانت هم در
کتاب «تجدد و احياء» اين موضوع را بررسي کرد، فاکتورهاي فروش تجارتخانه باب
را پيدا کرد و نام تک تک اجناس را نوشت، و تأکيد کرد که ترياک در آن نيست.
احتمالاً شما با کس ديگري اشتباه گرفتيد.
قسمت چهارم