فهرست مطالب:
قسمت اول: لبنان، امام موسي صدر و
چمران
قسمت دوم: ابهام در نجف و بيروت
قسمت سوم: گروه مدرسه حقاني
قسمت چهارم: از گروه منصورون تا
انصار حزب الله
قسمت پنجم: ساواک: خاطرات و
تألمات من
رساله حاضر بخش ديگري از آخرين کتابم
است با عنوان «سرويسهاي اطلاعاتي،
فرقههاي رازآميز و ايران». پيشتر،
از نيمه خرداد 1389، فصلهايي از کتاب
را، با عنوان «ساواک، موساد و
سازمانهاي سياسي ايران»، در وبگاه
«خبرانلاين» منتشر کردم. [+،
+]
و
سپس، در 18 آبان 1389، فصولي ديگر با
عنوان «سرويسهاي اطلاعاتي و انقلاب
اسلامي ايران» در وبگاه شخصيام
انتشار يافت.
[+]
اينک، بخشي ديگر در دسترس خوانندگان
قرار ميگيرد. آرزومندم فضايي فراهم
شود که بتوانم متن کامل و نهايي را،
فارغ از هر گونه دغدغه، در دسترس
علاقمندان قرار دهم.
پنجشنبه، 5
اسفند 1389/ 24 فوريه 2011
2:45 صبح، شيراز
قسمت اوّل
لبنان: امام موسي صدر و چمران
مصطفي چمران ساوهاي در سال 1311 در
تهران در يک خانواده ميانه حال به
دنيا آمد. پدرش، حسن، در خيابان
بوذرجمهري مغازه خواروبار فروشي داشت.
مصطفي دوره دبيرستان را در دارالفنون
و البرز به پايان برد. در سال 1332 به
دانشکده فني دانشگاه تهران راه يافت و
در رشته الکترومکانيک به تحصيل
پرداخت. در سال 1336 با رتبه اوّل از
دانشکده فني فارغالتحصيل شد. از
پانزده سالگي در درس تفسير قرآن سيد
محمود طالقاني حضور داشت و در دوره
دانشجويي در کلاسهاي فلسفه مرتضي
مطهري شرکت ميکرد. از اوّلين اعضاي
انجمن اسلامي دانشکده فني بود و با
استاد خود، مهدي بازرگان، رابطهاي
صميمانه داشت که تا پايان عمر چمران
ادامه يافت. پس از يک سال تدريس در
دانشکده فني، با بورس دولتي، که به
دانشجويان ممتاز تعلق ميگرفت، براي
ادامه تحصيل به ايالات متحده آمريکا
رفت. دوره فوق ليسانس مهندسي برق را
در دانشگاه آستين تکزاس و دوره دکتري
را در دانشگاه برکلي کاليفرنيا با
رتبه عالي به پايان برد. پس از پايان
تحصيل به نيوجرسي رفت و در کمپاني بل
[1]
به کار پرداخت. در تير 1344، در زمان
حکومت جمال عبدالناصر، به مصر رفت و
به مدت دو سال دوره جنگهاي چريکي را
در اردوگاههاي سازمان آزاديبخش
فلسطين طي کرد و در آغاز سال 1346 به
آمريکا بازگشت. [2]
ساواک در 6 شهريور 1347، بر اساس
گزارشهاي منابعش، چمران را چنين
توصيف کرده است:
«بسيار متدين است و عدهاي از دوستان
و دانشجويان از اين نظر با او مخالفت
ميکنند و ميگويند يک دانشمند مثل
دکتر چمران حيف است که تا اين اندازه
پايبند دين و مذهب باشد ولي او با
خونسردي عجيب، که مخصوص اوست، به اين
موضوع مينگرد... مورد احترام فرد فرد
دانشجويان ميباشد. بينهايت متواضع و
متين است. هميشه ميکوشد جلوي کسي راه
نرود و سعي ميکند قبل از اينکه کسي
به او سلام کند او سلام کرده باشد...
دکتر چمران طرفدار جنبشهاي انقلابي
است... در عين حال که مخالف
کمونيست است... از چهگوارا هميشه به
نيکي نام ميبرد...» [3]
در اواسط سال 1350 امام موسي صدر،
[4]
رهبر شيعيان لبنان، چمران را به بيروت
دعوت کرد. از آن پس چمران به
نزديکترين يار صدر بدل شد. صادق
طباطبايي، خواهرزاده امام موسي صدر،
مينويسد:
«امام صدر در جستجوي ياوري توانا و
متعهد و متخصص و انقلابي و هوشيار به
دکتر مصطفي چمران بر ميخورد. اين
معلم عارف و دانشمند الکترونيک... به
لبنان ميرود.» [5]
بهتدريج، چمران به امام موسي صدر
ارادت و علاقهاي عجيب يافت. اين تعلق
در وصيتنامه چمران نمايان است که
خطاب به امام موسي صدر نگاشته شده:
«وصيت ميکنم به کسي که او را بيش از
حد دوست ميدارم. به معبود من، به
معشوق من، به امام موسي صدر؛ کسي که
او را مظهر علي ميدانم. او را وارث
حسين ميخوانم. کسي که رمز طايفه شيعه
و افتخار آن و نماينده هزار و چهار صد
سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختي،
حقطلبي و بالاخره شهادت است. آري، به
امام موسي وصيت ميکنم... از اينکه
به لبنان آمدم... متأسف نيستم... تو،
اي محبوب من، دنيايي جديد به روي من
گشودي...» [6]
چمران در شهر صور، نزديک مرز اسرائيل،
مديريت مدرسه صنعتي جبل عامل
(المهنيه) را به دست گرفت؛ [7]
در سال 1351 سازماني سياسي بهنام «حرکة
المحرومين»
ايجاد نمود و در سال 1354 سازمان
«امل» (أفواج
المقاومة اللبنانية)
را بنيان نهاد که ارتش شيعيان لبنان
بهشمار ميرفت.
دکتر مصطفي چمران با پيروزي انقلاب
اسلامي به ايران بازگشت و اوّلين
دورههاي آموزشي سپاه پاسداران را
راهاندازي کرد و در سمت معاون
نخستوزير در امور انقلاب به تلاش
براي حل بحرانهاي کشور پرداخت. در 16
آبان 1358 به پيشنهاد شوراي انقلاب و
با حکم امام خميني وزير دفاع شد. در
انتخابات دوره اوّل مجلس شوراي اسلامي
نماينده تهران و در 20 ارديبهشت 1359
مشاور امام در شورايعالي دفاع بود.
در زمان جنگ تحميلي ستاد جنگهاي
نامنظم را بنيان نهاد و در صحنههاي
نبرد حضور فعال داشت. در 31 خرداد
1360 در منطقه دهلاويه به دليل انفجار
خمپاره مجروح شد و در بيمارستان
سوسنگرد درگذشت.
نفوذ در تشکيلات امام موسي صدر،
بهويژه سازمان نظامي «امل»، از اهداف
مشترک موساد و ساواک بود. اين «نفوذ»
از سال 1356، با اوجگيري نهضت اسلامي
در ايران و اعلام حمايتهاي صدر از
امام خميني و جنبش مردم ايران، اهميت
مضاعف يافت.
ايستگاه ساواک در بيروت نقش چمران را
در «حرکة
المحرومين»
چنين بيان کرده است:
«در حقيقت سرپرست واقعي اين جنبش دکتر
مصطفي چمران است که همه اختيارات را
در دست داشته و وسائل نظامي و اموال
زير نظر او قرار دارد، ليکن چون
ايراني است نامي از او برده نميشود و
فعاليتهاي خود را پشت پرده انجام
ميدهد.»
بهگزارش ساواک (27 تير 1354)، تعداد
افرادي که در سه سال گذشته در پايگاه
«جنبش محرومين» آموزش ديدهاند بالغ
بر شش هزار نفرند. [8]
چمران براي آموزش مستقل مبارزان
ايراني نيز پايگاهي ايجاد کرد. در سند
داخلي ساواک، مورخ 16 اسفند 1356،
آمده است: جوانان ايراني اعزامي در
بيروت به چمران تحويل ميشوند و «زير
نظر افسران چريک فلسطيني فتح در
اردوگاه امل واقع در جنوب لبنان
آموزش» ميبينند. ساواک ميافزايد:
«اين اوّلين مرتبه است که اطلاعاتي در
زمينه تعليم جوانان ايراني در مرکز
سازمان امل وابسته به سيد موسي صدر به
اين سفارت شاهنشاهي واصل ميگردد.
قبلاً اطلاعاتي در دست بود که جوانان
ايراني که براي اخذ تعليمات کماندويي
به بيروت فرستاده ميشوند، اکثراً
وابسته به جبهه فدائيان خلق ايران
بوده که در مرکز آموزش تودهاي نجات
فلسطين (گروه جرج حبش) تعليمات
کماندويي ميديدند.» [9]
به دليل حمايت از جنبش مردم ايران،
از پائيز 1356 ساواک حملات سختي را
عليه امام موسي صدر آغاز کرد.
در
16 آذر 1356 پرويز ثابتي نوشت:
«... نامبرده [امام موسي صدر] که تحت
لواي پيشوايي شيعيان سنگ شيعيان عالم
را بر سينه ميزند علناً با
مارکسيستهاي اسلامي، که کمونيست کامل
با مارک اسلامي هستند، همکاري داشته و
با گروه صد در صد کمونيست جرج حبش
همفکري نموده و
با تشکيل يک سازمان نظامي چريکي
بهنام افواج المقاومة اللبنانية
(امل)، که همفکر و همگام با سازمان
چريکي و تروريستي جرج حبش است، و
تشکيل سازمان اطلاعاتي بهوسيله
کمونيست شناخته شده و حرفهاي (مصطفي
چمران ساوهاي)
و با پول روحانيون ايراني (پولي که
براي شيعيان آواره و مصيبتديده لبنان
فرستاده ميشود) مسبب حوادث جنوب
لبنان گرديده و با ائتلاف با دستهجات
مختلف چپي در لبنان و شرکت دادن
بيهوده شيعيان در جنگهاي داخلي کشور
مذکور باعث قتل 15 هزار شيعه [و]
مجروح و معلول شدن چهل هزار نفر
گرديده و علاوه بر آن چهار صد و پنجاه
هزار نفر شيعيان جنوب لبنان بر اثر
اين حوادث آواره شدهاند...» [10]
سند فوق نفرت شديد ثابتي را از امام
موسي صدر و دکتر مصطفي چمران نشان
ميدهد. در اين زمان با تلاش ثابتي
جزوهاي در افشاي امام موسي صدر، با
عنوان «وجه من وجوه موسي الصدر»، تهيه
و در اسفند 1356 در بيروت چاپ و توزيع
شد. ولي اندکي بعد، بر سر پخش ترجمه
عربي آن، ميان سرلشکر منصور قدر، [11]
مقام بلندپايه اطلاعاتي و سفير ايران
در لبنان، با ساواک اختلاف نظر پيش
آمد. قدر توزيع اين کتاب را به صلاح
نميدانست. [12]
صورتجلسههاي متعدد از نشستهاي رؤسا
و مديران و کارشناسان عاليرتبه ساواک
با رؤسا و مديران و کارشناسان
عاليرتبه «ميت» (ترکيه) و «موساد» و «شينبت»
(اسرائيل) موجود است. در اين اسناد
مطالب مهمي عنوان شده.
در
يکي از نشستها نماينده «سرويس زيتون»
(موساد) به رئيس ساواک ميگويد:
ترتيبي دادهايم که موسي صدر حذف شود
و شما به فکر جانشين براي او باشيد.
اين سند متعلق به يکي دو ماه پيش از
مفقود شدن امام موسي صدر است. امام
موسي صدر در 3 شهريور 1357 با دعوت
رسمي معمر القذافي وارد ليبي شد و در
9 شهريور/ 31 اوت 1978 ناپديد شد.
[13]
نميدانم اين سند، که نقش موساد را در
ناپديد شدن امام موسي صدر ثابت ميکند
و شخصاً آن را خواندهام، تاکنون
منتشر شده يا خير؟ [14]
قسمت دوّم
2. بنگريد
به بازجويي يکي از اعضاي
«سازمان انقلابي» درباره
دوران اقامت چمران در مصر:
شهيد سرافراز مصطفي چمران،
تهران: مرکز بررسي اسناد
تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ
اوّل، 1378، صص 192-194.
3. همان مأخذ، صص 135-137.
4. براي
آشنايي با امام موسي صدر و
شخصيت او بنگريد به پرونده وي
در ساواک که در سه جلد قطور
منتشر شده: امام موسي صدر،
تهران: مرکز بررسي اسناد
تاريخي وزارت اطلاعات، چاپ
اوّل، 1379-1380، سه جلد، 565
+ 684+ 742 صفحه.
کتاب فوق چنان جذاب بود که در
بدو انتشار يک روزه با دقت
خواندمش. با اين کتاب بود که
امام موسي صدر را، آنگونه که
بايد، شناختم و به او و چمران
ارادت يافتم.
5. صادق
طباطبايي، خاطرات سياسي
اجتماعي، جلد دوّم:
لبنان، امام صدر و انقلاب
فلسطين، تهران: مؤسسه چاپ و
نشر عروج، چاپ اوّل، 1387، ص
16.
6. همان مأخذ، ج 2، صص 83-84.
7. بنگريد
به گزارش جالب فردي با نام
مستعار «سام» که در سال 1350
از مدرسه مهنيه و چمران ديدن
کرده: چمران، همان مأخذ، صص
166-177.
8. همان
مأخذ، صص 296-297.
9. صدر،
همان مأخذ، ج 3، صص 429-430؛
چمران، همان مأخذ، صص
343-344.
10. صدر،
همان مأخذ، ج 3، ص 357.
11. براي
آشنايي با قدر بنگريد به:
ظهور و سقوط سلطنت پهلوي،
ج 1، صص 468-471؛ ج 2، ص 479.
12. صدر،
همان مأخذ، ج 3، صص 431، 442،
482.
13. براي
آشنايي با ماجراي مفقود شدن
امام موسي صدر بنگريد به:
طباطبايي، همان مأخذ، ج 2، صص
222-240.
14. تأکيد
بر نقش موساد در ماجراي مفقود
شدن امام موسي صدر به معني
همکاري قذافي با موساد است. درباره
قذافي- کارکردهاي مخرب او در
منطقه، رفتارهاي غيرعادياش،
راز ثبات عجيب حکومت او بر
کشوري نفتخيز و ثروتمند در
جهاني سرشار از تحول و تلاطم-
ديدگاههايي دارم که زماني
بيان خواهم کرد.