نخستين تکاپوهاي
اينتليجنس سرويس
بريتانيا در عثماني و ايران
قسمت چهارم
کمپاني مندس، سازمان يهوديان
مخفي انگلستان و اينتليجنس سرويس
طبيب، تاجر، صراف و دسيسه گر سياسي و مالي ديگري که طي سالهاي 1564- 1602 ميلادي نقش مؤثر و مرموزي در تاريخ عثماني ايفا کرد، فردي است که او را با نام
سليمان اشکنازي ميشناسيم. سليمان به يک خاندان يهودي ساکن آلمان تعلق داشت که شاخهاي از آن به ايتاليا مهاجرت کرد و با نام
باسوي شهرت يافت. اعضاي اين خاندان در اصل خود را بت شبع مي ناميدند و بعدها اين نام به
بش و باسوي تبديل شد. سليمان به دليل پيشينه آلماني خانواده اش در ميان يهوديان به
اشکنازي (آلماني) معروف بود و ترک ها او را آلمان اوغلو (آلماني زاده) ميخواندند.
سليمان اشکنازي از اسلاف ماريا باسوي مادر بنجامين
ديزرائيلي، نخست وزير نامدار بريتانيا در عصر ويکتوريا، است.
سليمان اشکنازي در سال 1520 ميلادي در شهر اودين، در شمال ايتاليا، بهدنيا آمد. در جواني به کراکو، پايتخت لهستان، مهاجرت کرد و
طبيب دربار شد. استقرار سليمان در کراکو مقارن با سلطنت (1530- 1572) زيگيسموند دوّم اگوستوس است.
اين پادشاه با اليگارشي يهودي لهستان پيوند نزديک داشت و در سال 1551 ميلادي طي فرماني براي تمرد يهوديان از اطاعت سران جامعه يهودي مجازات اعدام قائل شد.
در آن زمان در رأس ساختار به شدت منسجم و متمرکز جامعه يهودي لهستان، موسوم به
"کاهال"، خاندانهايي چون مارگوليوت (شلزينگر)،
پولاک و پوپر جاي داشتند؛ خاندانهايي که نسل هاي کنوني ايشان از شهرت فراوان برخوردارند.
مورخين دانشگاه عبري اورشليم کاهال کراکو را مهمترين سازمان يهوديان شرق اروپا طي سدههاي شانزدهم تا هيجدهم ميدانند.
سوداگران
يهودي هر چند از سده دهم ميلادي به عنوان تاجر برده و صراف و
رباخوار در لهستان حضور داشتند ولي شمار ايشان اندک بود. موج بزرگ مهاجرت
يهوديان شبه جزيره ايبري، از اوايل سده شانزدهم ميلادي
لهستان را نيز، چون عثماني، به يکي از مراکز
مهم سکونت يهوديان بدل ساخت. اين يهوديان با حدود 300 خانواده اشرافي لهستان، که
مقدرات اين سرزمين را به دست داشتند، پيوندي نزديک برقرار کردند تا بدانجا که در
کنار هر يک از اشراف لهستان يک يهودي قرار داشت که مشاور و مباشر و بانک شخصي او
بود. سوداگران يهودي با دستاندازي بر اراضي کشاورزي لهستان، که
انبار آذوقه سراسر قاره اروپا به شمار ميرفت،
صادرات گندم و ساير توليدات کشاورزي را به
انحصار خود درآوردند و اين عامل آنان را به
کليددار اين انبار بزرگ بدل ساخت و نقشي مهم در تأمين
آذوقه و سيورسات ارتشهاي منطقه به ايشان واگذارد. غلات لهستان به فرانسه،
انگلستان، اسپانيا و ايتاليا و عثماني صادر ميشد. سوداگران يهودي مستقر در لهستان
با اتکا بر منابع غني شوره (پتاس) اين سرزمين به
ايجاد کارگاههاي بزرگ توليد باروت نيز دست زدند و
فروش باروت و تجهيزات نظامي را، در کنار
تأمين سيورسات و پيمانکاري نظامي، به عنوان يکي از
مشاغل تخصصي خود پديد آوردند. از دهه 1560 ميلادي، به دليل جنگهاي عثماني و
هابسبورگ- دو ابرقدرت مسلمان و مسيحي آن عصر، اين
سوداگري نظامي رونق فراوان يافت.
اين تجارت مبتني بر شبکه جهاني سوداگران يهودي بود که در
مراکز مهم سياسي و تجاري اروپاي مسيحي و عثماني مستقر بودند. مورخين
دانشگاه عبري اورشليم شبکه جهاني فوق را در سده هفدهم ميلادي چنين توصيف کردهاند:
از مرکز، در هلند، از طريق آلمان به لهستان و ليتواني و از آنجا به امپراتوري عثماني ممتد بود. و از عثماني، از راه ديگر- که بخشي از آن زميني و بخش ديگر دريايي بود، از طريق ايتاليا به مراکز موفق يهوديان در هلند، شمال غربي آلمان و انگلستان پيوند ميخورد.
در سده شانزدهم ميلادي، مرکز اين شبکه جهاني در بنادر آنتورپ و هامبورگ قرار داشت و بنادر عثماني، بهويژه استانبول و ازمير و سالونيک، از جايگاهي بسيار مهم در اين شبکه برخوردار بود. بيهوده نيست که
در اوايل سده شانزدهم از حدود يکصد هزار نفر مهاجران يهودي شبه جزيره ايبري، قريب به يک پنجم آن (بيست هزار نفر) در شهرها و بنادر مهم عثماني مستقر شدند.
حضور انبوه اعضاي خاندانهاي رش گلوتا (شاهزادگان داوودي) مهاجر از شبه جزيره ايبري در عثماني را در بررسي فهرست اسامي حاخامهاي بندر مهم تجاري ازمير بهوضوح ميتوان مشاهده کرد. از سده شانزدهم تا اوايل سده بيستم ميلادي،
از حاخامهاي ازمير پنج تن نام خانوادگي ابولافيا، پنج تن ابن
عزرا، چهار تن بن ونيزت، نه تن کوهن، هفت تن لوي و چهار تن ملامد را بر خود داشتند.
در اين فهرست نام اعضاي برجستهترين خاندانهاي سوداگر يهودي مهاجر از اسپانيا و پرتغال ديده ميشود که خويشان آنها در مراکز مهم تجاري و سياسي اروپاي غربي و ساير نقاط جهان مستقر بودند.
سلطان سليم دوم (سليم ميگسار)
در شبکه جهاني يهوديان سده شانزدهم، کمپاني مندس، از جايگاه مرکزي برخوردار بود و به اين دليل است که از يوسف ناسي، گرداننده اين کمپاني در نيمه دوّم سده شانزدهم، با عنوان شاه داوودي يهوديان آن عصر ياد کردم
و به همين دليل است که امپراتوري قدرتمند چون ماکزيميليان دوّم براي
"يهودي بزرگ" «نامه تملق آميز» مينوشت. اوزون چارشلي درباره اهميت کمپاني مندس در اقتصاد عثماني نيمه دوّم سده شانزدهم مينويسد:
يوسف ناسي و عمه و مادرزنش، گراسيا ناسي، يک مؤسسه اعتباري شبيه به بانک در عثماني ايجاد کردند و تسهيلاتي براي خارجياني که با دول اروپاي غربي روابط تجاري داشتند بهوجود آوردند. مؤسسه مندس اعتبار عظيمي در شهرهاي بين سواحل هلند تا استانبول به دست آورد.
«اين کمپاني يهودي به خاطر اين اعتبار و عملکرد بسياري از مقاطعه هاي
دولتي را در دست گرفت. عدهاي از مسلمانان نيز وارد اين مؤسسه شدند و در سايه
سرمايه و اعتبار آن به مقاطعهکاري پرداختند.»
پيشينه پيوند کمپاني مندس با دربار و اليگارشي انگلستان به دوران سلطنت (1509- 1547)
هنري هشتم، پدر اليزابت، و ارتباطات کمپاني ماجراجويان تجاري لندن با صرافان يهودي- مارانوي آنتورپ و بروکسل و هامبورگ و ونيز ميرسد. در
قسمت هاي پيشين گفتم که در نيمه اوّل سده شانزدهم کمپاني مندس انحصار تجارت ادويه اروپا را به دست داشت و ديوگو مندس، بزرگترين صراف و تاجر اروپاي زمان خود، به پادشاه انگلستان نيز، مانند فرمانروايان هلند و پرتغال، وام ميداد.
گفتيم که خاندان مندس شاخهاي از
خاندان بن ونيزت است و ششت ناسي، اوّلين نياي شناختهشده اين خاندان، در نيمه اوّل سده يازدهم ميلادي
رئيس يهوديان بارسلونا بود. خاندان بن ونيزت به عنوان يکي از قديمي ترين و متنفذترين خاندانهاي رش گلوتاي شبه جزيره ايبري شناخته ميشود و
احتمالاً شاخه اي از خاندان کهن لوي است. و نيز گفتيم که خاندان روچيلد را ميتوان تداوم همين شبکه کهن خانوادگي لوي- بنونيزت- مندس در سده نوزدهم ميلادي بهشمار آورد زيرا همان نقشي را که خاندان مندس از سده شانزدهم به دست داشت، از اوايل سده نوزدهم خاندان روچيلد به دست گرفت. و گفتيم که شاخهاي از خاندان مندس، با نام
بلمونت، در سده نوزدهم به عنوان يکي از خاندانهاي درجه اوّل زرسالار ايالات متحده آمريکا شناخته ميشد که به عنوان خويشاوند و نماينده رسمي خاندان روچيلد عمل ميکرد.
نگارنده در ادامه تحقيقات خود دربارۀ
کمپاني مندس، در يکي از
سايتهاي اينترنتي يهودي، به مقالهاي دست يافت با عنوان «گراسيا
مندس و زمانه او» که حاوي اطلاعات سودمند و جديدي است. اين مقاله ميتواند مطالب مندرج در
بخش هاي قبل را کاملتر و مستندتر کند و تصويري جامعتر از تاريخچه خاندان مندس در سده شانزدهم و پيوندهاي گسترده و سطح عالي آن با دربارهاي اروپاي غربي و عثماني به دست دهد.
طبق مندرجات اين مقاله،
گراسيا ناسي در حوالي سال 1510 در پرتغال در خاندان ناسي بهدنيا آمد. نام
مسيحي اش بئاتريس دو لونا و نام يهودي اش گراسيا (حنا) ناسي
بود. برادر گراسيا، بهنام ساموئل ناسي، نيز مارانو (يهودي مخفي) بود و با نام مسيحي اگوستينو ميگوئز (ميکاس) شناخته ميشد. ميگوئز به عنوان طبيب در دربار مانوئل ثروتمند و پسرش ژان سوم، پادشاهان پرتغال، اشتغال داشت. در سال 1512 ميگوئز طبيب صاحب پسري شد بهنام ژوائو (ژان) ميگوئز (يا خوان ميکاس) که نام يهودي اش
يوسف ناسي بود. ميگوئز طبيب (ساموئل ناسي) در سال 1525 درگذشت.
گراسيا ناسي (مندس)
نام اصلي فرانسيسکو و
ديوگو مندس، سماح و مه ير بن
ونيزت بود. اين دو برادر در سال 1492 به همراه پدرشان از اسپانيا به پرتغال مهاجرت کردند و در سال 1497 بهظاهر مسيحي شدند. اعضاي خانواده مندس به تجارت سنگهاي قيمتي و ادويه اشتغال داشتند.
ديوگو مندس در سال 1512 شعبه کمپاني مندس را در بندر آنتورپ گشود و
برادران مندس در سال 1525 بزرگترين تاجر ادويه و فلفل اروپا بهشمار ميرفتند. آنها اين کالاها را مستقيماً از
ژان سوم، پسر مانوئل ثروتمند و پادشاه پرتغال (1521- 1557)، مي خريدند.
برادران مندس سرمايهاي در حدود 300 الي 400 هزار سکه فلورين طلا در اختيار داشتند و به پادشاهان پرتغال (ژان سوم) و انگلستان (هنري هشتم) وام مي دادند. در سال 1528 گراسيا ناسي با فرانسيسکو مندس ازدواج کرد. در سال 1532، به دليل اختلافات
مالي، رابطه ژان سوم، پادشاه پرتغال، و ديوگو مندس تيره شد. ديوگو تجارتخانه خود را در آنتورپ تعطيل کرد و در بندر بروکسل مستقر شد.
هنري هشتم، پادشاه انگلستان، و ماري، ملکه مجارستان و حاکم هلند، که
خواهر امپراتور کارل پنجم و خواهر زن ژان سوم پرتغال بود،از ديوگو مندس حمايت
کردند. در سپتامبر اين سال ديوگو مندس 50 هزار سکه دوکاي طلا به پادشاه پرتغال
پرداخت و ماجرا فيصله يافت. در همين سال کارل پنجم، امپراتور هابسبورگ، مانع سفر مارانوها از آنتورپ به عثماني شد ولي تجار يهودي- مارانو به کمک خانواده مندس مخفيانه به اين سفر ميرفتند. در سال 1536 فرانسيسکو مندس درگذشت. تنها وارث او دختري بهنام رينا بود که با نام مسيحي برياندا نيز شناخته ميشد. گراسيا ناسي به عنوان قيم اين دختر شريک اصلي ديوگو مندس شد. گراسيا در همين سال به همراه دختر، خواهر، برادر کوچک و برادرزاده اش (يوسف ناسي) به آنتورپ مهاجرت کرد.
آنها در مسير خود به آنتورپ مدتي در انگلستان ماندند. در آنتورپ، ديوگو مندس با خواهر گراسيا ناسي ازدواج کرد. در سال 1542 ديوگو مندس نيز درگذشت و گراسيا مديريت کمپاني مندس را به دست گرفت.
او در اين سال 100 هزار سکه دوکاي طلا به امپراتور کارل پنجم رشوه داد
در سال بعد، دن فرانسيسکو آراگوني به امپراتور وعده رشوه هنگفتي داد تا به کمک او دختر گراسيا و وارث ثروت هنگفت فرانسيسکو مندس را به زني بگيرد. ماري، حاکم هلند و خواهر امپراتور، گراسيا را احضار کرد و ازدواج فوق را پيشنهاد نمود. در سال 1544 گراسيا، به همراه خواهر و دو دختر جوانش، در ونيز مستقر شد و يوسف ناسي اداره کمپاني مندس را در آنتورپ به دست گرفت.
در سال بعد يوسف ناسي به امپراتور 30 هزار سکه کرون رشوه داد. در سال 1547 يوسف ناسي، که اينک در آمستردام مستقر بود، به پاريس رفت و در
حلقه دوستان فرانسواي اوّل، پادشاه فرانسه، جاي گرفت. در سال 1550 گراسيا ناسي بهدعوت
دوک فرارا مدتي در اين شهر بود. در اين زمان، يوسف حمون، طبيب يهودي دربار عثماني، براي سلطان سليمان خان شرح داد که زن يهوديه بسيار ثروتمندي وجود دارد که حکمرانان مسيحي اروپا و اعيان ونيز چشم طمع به اموال او و دخترش دارند و براي تصاحب اين ثروت عظيم او را آزار ميدهند. دل سلطان به رحم آمد و با صدور فرماني اجازه داد که گراسيا ناسي به استانبول مهاجرت کند.
در سال 1553 گراسيا و خانوادهاش در استانبول مستقر شدند. در سال بعد يوسف ناسي به ايشان پيوست و در همين سال در استانبول با رينا، دختر گراسيا، ازدواج کرد. در اين زمان دختر ديگر گراسيا ناسي، بهنام گراسيا لاچيسا (گراسياي کوچک)، و همسرش، ساموئل ناسي (برادر يوسف ناسي)، در
فرارا ساکن بودند و امور کمپاني مندس را در اين منطقه اداره ميکردند. آنها در سال 1558 به استانبول نقلمکان کردند. در سال 1562 يوسف ناسي به عنوان نماينده دولت عثماني براي انعقاد پيمان صلح به مذاکره با لهستان پرداخت. در سال 1566 سلطان سليمان خان قانوني درگذشت؛
سليم دوّم «با کمک يوسف ناسي» سلطان شد و يوسف ناسي را به دوک ناکسوس ملقب کرد. در سال 1569 يوسف ناسي حمايت عثماني را از شورشيان هلند، عليه اسپانيا، جلب کرد.
در همين سال گراسيا و ساموئل ناسي (برادر يوسف) فوت کردند. در سال 1579 يوسف ناسي و
در سال 1581 همسرش، رينا، درگذشتند
مطالب بالا حاوي نکات مهمي است که تحقيقات پيشين
نگارنده را مورد تأييد قرار ميدهد:
1- مطالب مندرج در مقاله فوق
ارتباطات بسيار نزديک کمپاني مندس را با دربار هنري هشتم انگلستان تأييد ميکند. در سال 1512 ديوگو مندس فعاليت خود را در بندر آنتورپ آغاز کرد. اين مقارن با دوراني است که
توماس کرامول، مشاور اعظم بعدي هنري هشتم و مؤثرترين فرد در رفورماسيون انگليس، در بندر آنتورپ پرسه ميزد و به دلالي و کارچاق کني اشتغال داشت.
حمايت هنري هشتم از ديوگو مندس در جريان اختلاف مالي او با ژان سوم پرتغال (1532) و سفر گراسيا و يوسف ناسي به انگلستان (1536 يا 1537) هر دو در دوراني است که توماس کرامول به عنوان
«فرمانرواي واقعي انگلستان» شناخته ميشد.
توماس کرامول
2- اطلاعاتي
که در مقاله فوق درباره فعاليت کمپاني مندس در آنتورپ و بروکسل و ونيز مندرج است
مؤيد گفتههاي پيشين ماست درباره پيوند سِر توماس گرشام، تاجر و صراف نامدار
انگليسي سده شانزدهم، با خاندان مندس.
توماس گرشام از سال 1543 به عنوان مأمور اطلاعاتي دربار
انگليس در بنادر بروکسل و آنتورپ مستقر شد و به کار جاسوسي و قاچاق پرداخت.
او در سال 1551 از سوي حکومت ادوارد ششم مأمور شد که بدهيهاي سنگين
دربار انگلستان به صرافان آنتورپ و بروکسل و ونيز و هامبورگ را تسويه کند.
مهمترين صراف اين بنادر در سال 1551 گراسيا و يوسف ناسي
بودند. در مقاله فوق نيز از وام هايي که کمپاني مندس در اختيار دربار
انگلستان قرار داد سخن رفته است. تسويه حساب فوق در زماني صورت گرفت که گراسيا ناسي
در تدارک مهاجرت به عثماني و استقرار در استانبول بود.
سر توماس گرشام در جواني
3- طبق مندرجات مقاله فوق، در سال 1547 يوسف ناسي به پاريس رفت و در
جرگه دوستان فرانسواي اوّل فرانسه جاي گرفت. فرانسواي اوّل متحد عثماني و خصم کارل پنجم هابسبورگ بود. با توجه به عملکردهاي مرموز يوسف ناسي در طول زندگياش کاملاً طبيعي است که اين سفر را نوعي مأموريت اطلاعاتي بدانيم. پيشتر درباره عملکردي مشابه از سوي گيوم پستل سخن گفتيم.
4- نويسنده يهودي مقاله
«گراسيا ناسي و زمانه او» به صراحت مينويسد: سليم دوّم «به کمک يوسف ناسي» سلطان عثماني شد. اين نيز مؤيد تحليل ماست که قتل پسران شايسته سلطان سليمان خان (مصطفي و بايزيد) را توطئه و مقدمه
چيني براي صعود سليم ميگسار، يار غار يوسف ناسي، دانستيم. (بنگريد به:
زرسالاران، ج 4، صص 351- 353)
5- در مقاله فوق چنين آمده است:
«در سال 1569 يوسف ناسي حمايت عثماني را از شورشيان هلند عليه اسپانيا جلب کرد.» منظور شورشي است که به رهبري
ويليام اوّل اورانژ (ويليام خاموش)، پرنس اورانژ و حاکم هلند، آغاز شد و جنگ هشتاد ساله (1568 -1648) اليگارشي هلند عليه خاندان هابسبورگ را پديد آورد. در اين شورش دربار انگلستان حامي هلنديها بود و
سِر فرانسيس والسينگهام، رئيس سازمان اطلاعاتي اليزابت، نقش مهمي در حمايت از ويليام خاموش و شورشيان هلند عليه فيليپ دوّم اسپانيا ايفا کرد.
به دليل چنين پيوندهاي عميق و ديرين ميان خاندان اورانژ و سوداگران يهودي است که در سده هفدهم ميلادي بندر آمستردام به مرکز جهاني يهوديان بدل شد و در ماجراي تهاجم نظامي موسوم به
"انقلاب شکوهمند"
(1688)، با حمايت زرسالاران يهودي، ويليام سوم (اورانژ) در مقام پادشاه بريتانيا جاي گرفت.
پيشتر درباره
شبکه اطلاعاتي دکتر هکتور نانز در لندن و پيوند آن با شبکه مشابهي در استانبول به رهبري يوسف ناسي و آلوارو مندس (سليمان بن يائيش)
سخن گفتيم. اين شبکهاي است که در نيمه دوّم سده شانزدهم و سالهاي آغازين سده هفدهم ميلادي همزمان در عثماني و انگلستان فعاليت داشت و خدمات ارزندهاي به شرکاي انگليسي خود کرد. نگارنده در ادامه بررسي خود براي دريافت تصويري جامع تر از اين شبکه،
در اينترنت، به مقالهاي از چارلز مه يرز، محقق يهودي، دست يافت با عنوان «دکتر
هکتور نانز، پزشک، تاجر و يهودي مخفي پرتغالي در انگلستان عصر اليزابت.»
چارلز مه يرز در مقاله فوق به بررسي زندگي نانز به عنوان
رئيس يک شبکه جاسوسي بينالمللي
پرداخته است که خدمات خود را به لرد بورلي (سِر ويليام سيسيل)، وزير اعظم اليزابت، و سِر فرانسيس والسينگهام، رئيس سازمان اطلاعاتي انگلستان (اينتليجنس سرويس)، ارائه ميداد.
مه يرز زمان استقرار نانز در لندن را حوالي سالهاي 1546- 1547 ميداند. بهعبارت ديگر،
استقرار هکتور نانز در لندن اندکي قبل از مهاجرت گراسيا و يوسف ناسي به استانبول (1553-1554) است. به اين ترتيب، ميتوان گفت که تکاپوي شبکه آلوارو مندس (سليمان بن يائيش) و هکتور نانز در واقع از زمان يوسف ناسي آغاز شد و به دليل مرگ يوسف ناسي (1579) با مهاجرت آلوارو مندس به استانبول (1585) تداوم يافت.
بهنوشته مه يرز، روشن نيست که نانز از چه زمان به خدمت لرد بورلي درآمد. او در لندن به طبابت و تجارت اشتغال داشت و
از سال 1579 تبعه انگلستان محسوب ميشد. هکتور نانز در سال 1566 با
النور فرير ازدواج کرد. خاندان فرير نيز مارانو (يهودي مخفي) بودند. همسر هکتور نانز دو برادر داشت:
پتر فرير ساکن ليسبون (پرتغال) و برنال لويس ساکن سگوويا (اسپانيا).
همسر نانز پسرعمويي نيز داشت بهنام جرانيمو پاردو که ساکن ليسبون بود. آنان در سالهاي 1566-
1591، به مدت 25 سال، به تجارت خارجي اشتغال داشتند. پتر فرير و برنال لويس کالاهاي خود را از شرق و برزيل و شبه جزيره ايبري براي نانز در لندن ميفرستادند و نيز
اطلاعات خود را. نانز، که اينک مه
يرز او را «وطن پرست سوگندخورده انگليسي» ميخواند، اين اطلاعات را بلافاصله ترجمه ميکرد و در اختيار لرد بورلي و سِر فرانسيس والسينگهام قرار ميداد. بيشترين حجم مکاتبات هکتور نانز با شخص بورلي است.
نانز در سالهاي 1585-1587 به دستور والسينگهام در مذاکرات صلح
با اسپانيا شرکت نمود
دکتر هکتور نانز
در اوّل سپتامبر 1591، نه روز قبل از مرگ، وصيتنامهاي نوشت و در
آن خواستار حمايت لرد بورلي (ويليام سيسيل) و «خاندان شريف» سيسيل
(لردهاي ساليسبوري) از همسرش، شد.
نانز شش روز قبل از مرگ نيز نامهاي براي لرد بورلي و ملکه اليزابت
فرستاد و در آن طرح مفصل و دقيقي براي اشغال پرتغال بهوسيله
قشون مشترک انگلستان و فرانسه ارائه داد
---------
يادداشت يک:
در ساخت
باروت سياه 75 درصد نيترات پتاسيم، 14 درصد زغال چوب و 11 درصد سولفور به كار مي
رود. نيترات پتاسيم (شوره، شورج، ملح الدباغين) همان ماده سفيدرنگي است كه بطور
طبيعي در كنار ديوارهاي مخروبه و مرطوب ايجاد مي شود. بنابراين، توليد انبوه باروت
نيازمند دستيابي به منابع غني شوره بود.
يادداشت دو:
مقاله چارلز مه يرز ابتدا در اين آدرس
قرار داشت:
http://sephardiconnect.com/halapid/hectornunes.htm
ولي هم اکنون در آدرس فوق موجود
نيست. به نسخه اي از آن در آدرس زير مي توان دست يافت:
http://www.kulanu.org/unmasked.html
چارلز مه يرز به تحقيقات خود درباره
دکتر هکتور نانز و شبکه يهوديان مخفي عصر اليزابت و ارتباطات آنان با لرد بورلي و
والسينگهام همچنان ادامه مي دهد. بنگريد به اين آدرس:
http://www.heed.edu/meyers_research_objectives.htm
قسمت پنجم
|