«ايران، اسرائيل و بمب»

 

 

 

بازگشت جفري گلدبرگ

 

 

قسمت سوّم

 

 

 

حاميان جنگ‌طلب اوباما

گلدبرگ سپس به ارائه تصويري از زرادخانه نظامي اسرائيل و جنگنده‌هاي هوايي آن مي‌پردازد و به‌نقل از آونر کوهن، مورخ اسرائيلي، مدعي است که قدرت اتمي اسرائيل ضامني است براي پيش‌گيري از هولوکاست ديگر. کوهن معتقد است که «شوآه» [هولوکاست] «يک درس تاريخي است.»

گلدبرگ مدعي است که اعراب نگران سياست‌هاي آمريکا در قبال ايران هستند در زماني که تحريم ناکارآمدي خود را نشان دهد. وزير خارجه يکي از کشورهاي عربي منطقه به او گفته است آن بخش از مردم آمريکا که به اوباما رأي داده‌اند مي‌خواهند اوباما با ايران وارد جنگ نشود، ولي ايران از سياست‌هاي اوباما به سود خود بهره مي‌برد. بايد توجه کرد که جنگ با ايران مسئله داخلي آمريکا نيست که از منظر جلب نظر مخالفان جنگ، پايگاه اجتماعي اوباما در انتخابات، به آن نگريست. «بهترين راه حمله نکردن به ايران اين است که ايران فکر کند آمريکا به او حمله خواهد کرد.» به عبارت ديگر، تهديد نظامي و ترس از حمله نظامي آمريکا است که مي‌تواند مانع تلاش ايران براي دستيابي به سلاح هسته‌اي شود نه سياست‌هاي کنوني اوباما. او افزده است: «ما متحد آمريکا هستيم و مي‌خواهيم بدانيم سياست پرزيدنت اوباما [در قبال ايران] چيست؟»

به ادعاي گلدبرگ، مسئله ايران سبب تنش در روابطه اوباما با آدميرال دنيس بلر، [+] مدير امنيت ملّي شد و او در 20 مه 2010 استعفا داد. دو منبع به گلدبرگ گفته‌‌اند که بلر بر خطر ايران تأکيد مي‌کرد و به رئيس‌جمهور مي‌گفت که بايد اعتماد مجدد متحدين عرب آمريکا را جلب کرد. اوباما به اين رهنمود اعتنا نمي‌کرد.

در اسرائيل نيز، طبعاً، تلاش فراواني انجام مي‌گيرد تا سياست‌هاي اوباما در قبال ايران درک شود و به اين دليل مقامات اسرائيلي دائم در حال مذاکره با همتايان آمريکايي خود هستند.

به‌نوشته گلدبرگ، اخيراً سرلشکر عاموس يادلين، [+] رئيس اطلاعات نظامي اسرائيل، سفري مخفيانه به شيکاگو کرد براي ملاقات با لستر کراون، [+] ميلياردر يهودي شيکاگو که از حاميان متنفذ اوباما بوده است. [+] خانواده کراون مالک اصلي مجتمع «جنرال الکتريک» هستند و از پيمانکاران بزرگ نظامي پنتاگون. گلدبرگ کراون را «از اوّلين و راسخ‌ترين حاميان باراک اوباما» توصيف مي‌کند. به‌گفته منابع آمريکايي و اسرائيلي، ژنرال يادلين از کراون خواسته که نگراني‌هاي موجود در اسرائيل را مستقيماً به پرزيدنت اوباما ابلاغ کند. گلدبرگ با کراون تلفني صحبت کرده و او ديدار با ژنرال يادلين را تأييد کرده ولي دريافت چنين پيامي را منکر شده است. او گفته است: شايد يادلين در شيکاگو خويشاوندي داشته که به ديدنش آمده. ولي کراون تأييد نمود که يادلين با او درباره ايران گفتگو کرده و گفته که از نظر زماني تا دستيابي ايران به توانمندي هسته‌اي فاصله زيادي باقي نمانده. کراون افزوده که او با يادلين موافق است که بايد آمريکا قبل از دستيابي ايران به سلاح هسته‌اي اين روند را متوقف کند. کروان در صحبت با گلدبرگ موافق به کارگيري نيروي نظامي عليه ايران بوده است. «شما نمي‌توانيد با بلوف کسي را بترسانيد، بايد براي انجام اين کار اراده‌اي وجود داشته باشد.»

لستر کراون

گلدبرگ در آخرين سفرش به اسرائيل با ده‌ها مقام ارشد و ژنرال‌هاي بازنشسته اسرائيلي ديدار کرده. برخي مقامات اسرائيلي حتي از او پرسيده‌اند «آيا اوباما ضد يهودي است؟» گلدبرگ در پاسخ اين سخن معروف آبنر ميکوا، [+] يهودي ثروتمند شيکاگو و قاضي فدرال و نماينده پيشين مجلس از حزب دمکرات، را تکرار کرده که در سال 2008 گفت: «من فکر مي‌کنم وقتي تمام اين مسائل سپري شود، مردم خواهند گفت باراک اوباما اوّلين رئيس‌جمهور يهودي [آمريکا] بوده است.» گلدبرگ توضيح داده که اوباما را جمعي از نويسندگان، صاحب نظران حقوقي و انديشمندان يهودي تغذيه مي‌کنند و در ميان دوستان، حاميان و دستياران او گروهي کثير از يهوديان حضور دارند ولي يهودي- دوستي الزاماً به معني حمايت از سياست‌هاي حزب ليکود نتانياهو نيست به‌ويژه در ميان يهوديان آمريکا.

آبنر ميکوا

يکي از اين مقامات ارشد در پاسخ به توضيحات گلدبرگ گفت: «اين خودش معضلي است. اگر اوباما يک يهودي ج. استريتي باشد، ما به دردسر مي‌افتيم.» ج استريت [+] يک لابي ليبرال يهودي است که در آوريل 2008 براي ايجاد صلح ميان اسرائيل و اعراب در واشنگتن تأسيس شد و در مقابل «آيپک» [+] و کانون‌هاي مشابه قرار گرفت.

گلدبرگ در ديدار با ژنرال‌هاي پيشين هوايي و استراتژيست‌هاي سابق اسرائيل نيز جوّ غالب را مطلوب نتانياهو نمي‌يابد. بسياري از آن‌ها از دشواري‌هاي حمله هوايي اسرائيل به تأسيسات هسته‌اي ايران سخن گفته‌‌اند و ترجيح داده‌اند که اوباما اين کار را بکند نه اسرائيل. گفته‌‌اند: ما مي‌توانيم، ولي اين کار بزرگي است براي ما. آمريکايي‌ها مي‌توانند اين کار را با حداقل زحمت انجام دهند.

به‌نوشته گلدبرگ، هواپيماهاي اسرائيلي ضربه را به ايران خواهند زد و به سرعت بازخواهند گشت ولي ايران بلافاصله به حزب‌الله دستور خواهد داد شليک موشک‌هاي خود را به سوي شهرهاي اسرائيل آغاز کند. سرلشکر گادي ايزنکات، فرمانده جبهه شمالي اسرائيل، در ديداري که گلدبرگ با او در ستادش انجام داده، گفته است: در زمان ضربه اسرائيل به ايران مأموريت او مقابله با موشک‌هاي حزب‌الله است.

مقامات اسرائيلي، پس از بيان مخاطرات اين حمله، که مهم‌ترين آن نحوه مواجهه با اعتراض احتمالي دولت اوباما و مقابله با حمله موشکي حزب‌الله از لبنان است، به گلدبرگ گفته‌‌اند: «بسياري از مردم اسرائيل تصوّر مي‌کنند که ايران در حال ساخت اردوگاه آشويتس است. ما بايد اجازه دهيم آنان بدانند که ما آشويتس را تخريب کرده‌ايم؛ و يا اين که براي اين کار کوشيديم ولي موفق نشديم.»

به گزارش گلدبرگ، برخي رهبران اسرائيل نيز ضربه هوايي به ايران را بسيار مخاطره‌آميز مي‌دانند. بسياري از منابع به گلدبرگ گفته‌‌اند که سپهبد گبي اشکنازي، رئيس کل ستاد ارتش اسرائيل، درباره مفيد بودن اين اقدام مردد است و ساير ژنرال‌هايي که گلدبرگ با ايشان مصاحبه کرده معتقد بوده‌اند که سخن گفتن درباره «تهديد موجود» خود يک نوع تهديد است براي پروژه صهيونيستي. يک ژنرال گفته است: نمي‌خواهيم سياستمداران با به کار بردن واژه «شوآه» [خطر هولوکاست] ما را در وضعي وخيم قرار دهند.

گلدبرگ به روايت موذيانه خود ادامه مي‌دهد و مي‌نويسد: ولي اگر آن دانشمندان يهودي که بمب اتمي را ساختند در سال 1942 يک اسکادران بمب‌افکن را به سوي آشويتس روانه مي‌کردند، مسئله آشويتس در سال 1942 پايان مي‌يافت. به عبارت ديگر، از اين طريق مي‌شد در جنگ جهاني دوّم سريع‌تر به هولوکاست پايان داد.

افرائيم اسنه، [+] ژنرال سابق و سياستمدار نظامي‌گراي کنوني و هوادار سرسخت حمله اسرائيل به ايران، به گلدبرگ گفته است: ما به سود خود توازن استراتژيک ايجاد کرده‌ايم ولي اگر ايران با سلاح‌هاي بالستيک و بمب هسته‌اي به ما حمله کند از اين هواپيماهاي اف. 15 کاري ساخته نيست.

فريبکاري پرز

شيمون پرز در مقام رئيس‌جمهور، همانند وايزمن سال 1946، در ديدار با گلدبرگ محافظه‌کارانه و «رسمي»، و در واقع فريبکارانه، سخن مي‌گويد و اين بيش از سخنان جنگ‌طلبانه نتانياهو مرا نگران مي‌کند.

جفري گلدبرگ در ديدار با رئيس‌جمهور اسرائيل به اين نتيجه مي‌رسد که پرز نيز برنامه هسته‌اي ايران را بالقوه فاجعه‌آميز مي‌داند ولي خواستار اعمال «تحريم‌هاي اخلاقي» در کنار «تحريم‌هاي اقتصادي» است و ايجاد کمربندي از سيستم‌هاي ضد تسليحاتي در پيرامون ايران به نحوي که سلاح‌هاي ايران قادر به پرتاب و پرواز نباشد.» گلدبرگ از او مي‌پرسد که آيا به راه‌حل نظامي باور دارد؟ پرز مي‌گويد: چرا بايد چنين چيزي را اعلام کنم؟ پرز مي‌افزايد که او نيز چون ساير اسرائيليان از تصوّر مقابله به مثل ايران نگران است و محدوديت‌هاي اسرائيل را در زمينه جنگ با ايران مي‌شناسد، ولي برخلاف بسياري از اسرائيلي‌ها معتقد است پرزيدنت اوباما به اين يا آن شکل بهرروي با تهديد ايران مقابله خواهد کرد نه به نيابت از سوي اسرائيل (که البته پرز معتقد است اگر لازم باشد اوباما از اسرائيل دفاع خواهد کرد) بلکه به اين دليل که مي‌داند چالشي که ايران ايجاد کرده منافع آمريکا و اسرائيل (و غرب و دولت‌هاي عربي متحد غرب) را به مخاطره انداخته است.

گلدبرگ مي‌نويسد: بر بنياد ماه‌ها گفتگو به اين باور رسيده‌ام که دستگاه دولتي آمريکا مي‌داند که اگر کسي برنامه هسته‌اي ايران را متوقف نکند اسرائيل به زودي رأساً وارد عمل خواهد شد و اوباما، که آرمان جهان فاقد سلاح هسته‌اي را دنبال مي‌کند، مي‌داند، و دستياران او و کساني در وزارت دفاع براي گلدبرگ روشن کرده‌اند، که ايران مجهز به سلاح هسته‌اي تهديدي وخيم براي منافع ايالات متحده آمريکا است.

گلدبرگ مي‌افزايد: هم‌اکنون با آن کساني موافقم، از جمله بسياري از اسرائيليان، اعراب و ايرانيان، که معتقدند اميدي وجود ندارد اوباما براي متوقف کردن ايران به نيروي نظامي متوسل شود، و حتي در آينده نزديک نيز امکان زيادي در اين زمينه موجود نيست و پنتاگون حتي نسبت به چنين ايده‌اي علاقمند نيست. ولي اوباما مي‌داند که شايد بهترين راه براي اجتناب از ضربه نظامي آمريکا به ايران واقعي جلوه دادن اين تهديد براي ايرانيان است.

زماني که من از پرز نظرش را درباره تلاش‌هاي نتانياهو در رابطه با اوباما پرسيدم، گفت که کشور او [اسرائيل] بايد جايگاه خود را بشناسد و اين رئيس‌جمهور آمريکا، و تنها رئيس‌جمهور آمريکا، است که در نهايت تصميم مي‌گيرد چگونه از آينده جهان غرب به بهترين شکل صيانت کند. شيمون پرز براي گلدبرگ داستان ديدار بن‌گوريون با جان کندي را نقل مي‌کند: کمي پس از اين‌که کندي به عنوان رئيس‌جمهور آمريکا برگزيده شد، بن‌گوريون در نيويورک با او ملاقات کرد. زماني که کندي بن‌گوريون را تا جلوي آسانسور مشايعت مي‌کرد گفت: آقاي نخست‌وزير، من به خاطر کمک مردم شما [يهوديان] انتخاب شدم. اکنون در مقابل براي شما چه مي‌توانم بکنم؟ بن‌گوريون پاسخ داد: آن‌چه شما مي‌تواند بکنيد اين است که رئيس‌جمهور بزرگي براي ايالات متحده باشيد. شما بايد بدانيد که رئيس‌جمهور بزرگي براي ايالات متحده بودن حادثه بزرگي است. پرز افزود: ما نمي‌خواهيم بر رئيس‌جمهور آمريکا پيروز شويم، مي‌خواهيم رئيس‌جمهور پيروز شود.

پيام جفري گلدبرگ

بدينسان، گلدبرگ بسيار زيرکانه گزارش جنجالي خود را به پايان مي‌برد. در اين گزارش برخي مسائل جزو اصول بديهي قلمداد شده و به خواننده القاء مي‌شود:

1- هدف برنامه هسته‌اي ايران دستيابي به سلاح هسته‌اي است.

2- شعارها يا اقدامات ضد صهيونيستي جمهوري اسلامي ايران با هدف نابود کردن «مردم يهود» و به راه انداختن هولوکاست (شوآه) ديگر است.

3- ايران تا دستيابي به سلاح هسته‌اي فاصله زياد ندارد.

4- تا قبل از دستيابي ايران به سلاح هسته‌اي بايد کاري کرد. اگر به موقع اقدام نشود، پس از تجهيز ايران به سلاح هسته‌اي ديرهنگام خواهد بود.

5- جمهوري اسلامي ايران تالي تلو و نمونه‌اي نوظهور از نازيسم است و اگر به سلاح هسته‌اي دست يابد به يقين همان فرجامي را براي «يهوديان»، و دولت اسرائيل، رقم خواهد زد که آلمان نازي با اردوگاه‌هايي نظير آشويتس رقم زد.

6- ايران هسته‌اي نه تنها تهديدي براي يهوديان جهان و دولت اسرائيل بلکه براي کشورهاي مسلمان عربي منطقه است و آنان قلباً، هر چند نه در ظاهر، طرفدار امحاء مراکز هسته‌اي ايران هستند و در اين راه نه تنها از آمريکا يا اسرائيل حمايت مي‌کنند بلکه به‌طور جدّي خواستار اين اقدام‌اند.

7- تحريم‌هاي اقتصادي نمي‌تواند ايران را مهار کند و تنها راه ضربه نظامي است از سوي آمريکا.

8- دولت اوباما، که با شعار «صلح» و پايان دادن به سياست‌هاي جنگ‌افروزانه نئوکان‌ها به قدرت رسيد، در برابر اکثريت مردم آمريکا و رأي‌دهندگان به اوباما، و نيز در برابر نظر غالب کارشناسي جامعه اطلاعاتي و نهادها و تحليل‌گران آمريکايي که توجيهي براي جنگ با ايران نمي‌شناسند، نمي‌تواند سياست جنگ با ايران را دنبال کند مگر اين‌که توجيه لازم براي افکار عمومي آمريکا فراهم شود.

9- مطلوب اين است که آمريکا را وادار کرد هر چه زودتر به ضربه نظامي عليه ايران اقدام کند. «جنجال گلدبرگ» بخشي از اين سناريو است.

10- بايد دولت اوباما باور کند که اگر عليه ايران به اقدام نظامي متوسل نشود، جناح افراطي اسرائيل ناگهان به چنين اقدامي دست خواهد زد و در اين صورت آمريکا راهي جز حمايت از اسرائيل نخواهد داشت و لاجرم در منطقه درگير خواهد شد.

11- گزارش گلدبرگ چنين القاء مي‌کند که نمي‌توان به نتانياهو، که براي خود در مقام «ناجي قوم يهود» رسالت تاريخي قائل است و وارث مستقيم گروه تروريستي ايرگون به‌شمار مي‌رود؛ گروهي که حتي به انفجارها و کشتار خونين نيروهاي انگليسي در فلسطين دست زد بي‌اعتنا به پيامدهاي آن، اعتماد کرد. ممکن است وارثان ايرگون ناگهان به ايران حمله کنند، منطقه خاورميانه را به آتش کشند و دولت آمريکا را، خواسته يا ناخواسته، به اين مهلکه وارد کنند.

12- اگر چنين حادثه‌اي رخ دهد، اسرائيل، بر اساس اصل صيانت نفس، از حق طبيعي خود استفاده کرده و هيچگونه تقصيري متوجه او نيست. همان‌گونه که دولت آمريکا محق است منافع ملّي خويش را دنبال کند اسرائيل نيز محق است، و مأمور است، سياست تأمين منافع «قوم يهود» را پي گيرد.

به اين ترتيب، در صورت حمله هوايي آمريکا به ايران، طبق سناريوي گلدبرگ، دولت آمريکا در مقابل کار انجام شده قرار خواهد گرفت همان‌گونه که در سال 1981 دولت ريگان، در ماجراي بمباران تأسيسات عراق، با اقدام انجام شده از سوي دولت مناخم بگين مواجه شد. به ياد داشته باشيم که بگين، رهبر پيشين گروه ايرگون، و نتانياهو هر دو وارثين ايرگون‌اند.

خوان کول و «سرجوخه گلدبرگ»

گزارش جفري گلدبرگ درباره حمله نظامي احتمالي اسرائيل به تأسيسات هسته‌اي ايران جنجالي بزرگ برانگيخته و موج مخالفان و موافقان اين گزارش رو به تزايد است. در اين بررسي من تنها به سه واکنش اشاره مي‌کنم.

اوّلين واکنش که مورد بررسي قرار مي‌گيرد، مقاله خوان کول است:

خوان کول، [+] استاد آمريکايي تاريخ در دانشگاه ميشيگان که گويا از تبار آمريکاي لاتين است، زماني بهائي متعصبي بود. نمي‌دانم چرا؟ شنيده‌ام گويا والدينش به فرقه بهائي تعلق داشتند، و شايد انگيزه‌هاي وي تعلق عاطفي به «شرق رؤيايي» يا دغدغه‌هاي کاوش‌گرانه يک پژوهش‌گر بوده است. بهرروي، مواضع کول در سال‌هاي اخير با مواضع سران فرقه بهائي ايالات متحده آمريکا، کساني چون عباس امانت، [+] به‌کلي مغاير است. در حالي‌که امثال امانت با پل ولفوويتز [+] و سران نامدار و متنفذ لابي نئوکان دمخور و هم موضع‌اند، و نهادها و مجامع کثير ايران‌شناسي و اسلام‌شناسي‌شان از اين منشاء تغذيه مالي و سياسي و تبليغاتي مي‌شود، خوان کول راهي ديگر را برگزيده و منتقد جدّي سياست‌هاي جنگ‌افروزانه نئوکان‌ها و دولت جرج بوش بوده است. کول، در طول دوراني که به آرشيو «بيت‌العدل اعظم» در حيفا دسترسي داشت، منابعي غني درباره تاريخ شيخيه و بابيه و بهائي‌گري نيز فراهم آورده و در اينترنت قرار داده که براي پژوهشگران مفيد است. [+]

خوان کول از اوّلين کساني است که نقدي گزنده بر گزارش جفري گلدبرگ نگاشت. [+] گزيده‌اي از مقاله کول چنين است:

«يک نئوکان درمانده جنگ‌طلب چه بايد بکند؟ اين گروه سياسي شامل انگلوساکسون هايي عنود چون جيمز وولزي، رئيس سابق سيا، و جان بولتون، سفير سابق آمريکا در سازمان ملل، است. ولي هسته اصلي نئوکان‌ها يهوديان فوق‌العاده ثروتمند و از نظر سياسي بسيار فعال هستند که پيش‌تر عضو حزب دمکرات بودند ولي در دهه 1980 از حزب فوق جدا شدند و در دستگاه جمهوري‌خواهان جناح جنگ‌طلب را پديد آوردند. بيش‌تر اينان در صهيونيسم راست‌گرا ريشه دارند که در تفکر نظريه‌پرداز نامدار فاشيست، ولاديمير جابوتينسکي، تجلي يافته است...

دارودسته نئوکان در جامعه آمريکا از نظر سياسي سرگردان است. مشتاق است در ايران به سان سيلي که پاکستان را به کام خود کشيد ايفاي نقش کند؛ نابود کند و پيش رود، مشتاق است شهر آفتابي اصفهان را به خاکستر تبديل کند و جمعيت انبوه آن را در زاغه‌ها اسکان دهد. ولي هر بار تلاش آن‌ها به بن‌بست رسيده است...

بهرروي، پرزيدنت اوباما نمي‌تواند در مقابل خواست آن‌ها بي‌تفاوت باشد. چند تن از آن‌ها در دستگاه اوباما به برخي مناصب مهم و تأثيرگذار دست يافته‌اند. آن‌ها در دوران بوش هشت منصب مهم را در دست داشتند و از اين طريق توانستند آمريکا را وارد يک دهه جنگ جنون‌آميز کنند. مردم آمريکا، که زماني تبليغات عوام‌فريبانه و منفي‌بافانه آن‌ها را در زمينه جنگ با عراق باور کردند، اينک مايل نيستند از آن‌ها چيزي بشنوند. ديگر آن‌ها چندان در صفحه تلويويزيون ديده نمي‌شنوند. پروژه امروزين آن‌ها جنگ تهاجمي با ايران است. ولي وضع کنوني کاخ سفيد، ژنرال‌ها و مقامات اطلاعاتي آن، و مهم‌تر از همه مردم بيکار شده و فقر و بدهي 13 تريليون دلاري، که محصول ماجراجويي‌هاي پيشين نئوکان‌هاست، اجازه نمي‌دهد اين پروژه آغاز شود. مردمي که حداقل چهار هزار کشته و ده‌ها هزار مجروح و معلول را فداي دروغ‌هاي نئوکان‌ها کرده‌اند...»

پاسخ جاناتان چيت [+] در مجله نيو ريپاليک [+] به کول نيز خواندني است. چيت از مدافعان سرسخت اسرائيل و از حاميان حمله نظامي به عراق بوده است. او در واکنش به لحن و تعابير تند خوان کول عليه گلدبرگ، مثلاً تعبير «جفري گلدبرگ، سرجوخه ارتش اسرائيل»، حتي خوان کول را مأمور کا. گ. ب. مي‌خواند. [+] کاربرد اين تعبير از سوي نيو ريپابليک عجيب نيست زيرا سردبير آن در سال‌هاي 1948- 1956، مايکل استرايت، [+] جاسوس کا. گ. ب. بود!

استنتاج خردمندانه استفن والت

استفن والت، استاد سرشناس دانشگاه و يکي از دو نويسنده کتاب نامدار لابي اسرائيل، نقدي کوتاه ولي مهم و پرمضمون بر «گزارش گلدبرگ» در مجله فارين پليسي، منتشر کرده است با عنوان «جريان سازي براي حمله به ايران». [+]

جان ميرزهايمر (با عينک) و استفن والت، نويسندگان کتاب جنجالي «لابي اسرائيل»

والت در آغاز مقاله حمله آمريکا به ايران را «احمقانه» مي‌خواند. او گزارش گلدبرگ را مبتني بر مصاحبه‌ با افرادي مي‌داند که هوّيت بخش مهمي از آن‌ها ذکر نشده و گلدبرگ بر مبناي اين داده‌هاي مشکوک نتيجه گرفته که به احتمال 50- 50 اسرائيل در بهار آينده به ايران حمله هوايي خواهد کرد. والت اين گزارش را دليلي مي‌داند بر اين‌که جنگ با ايران مورد علاقه هيچ کس نيست. استفن والت به مقالات اوّل اکتبر 2009 و 20 آوريل 2010 خود [+، +] استناد مي‌کند و مي‌گويد: من دلايل فراواني ذکر کرده‌ام که به چه دليل ايران «تهديدي جدّي» به‌شمار نمي‌رود تا بدان حد که يک جنگ بازدارنده را توجيه کند. او مي‌افزايد: ديگران به گلدبرگ پاسخ داده‌اند و من در اين زمينه مکرر قلم زده‌ام و نيازي نمي‌بينم استدلال‌هاي خود را تکرار کنم ولي بر يک نکته تأکيد مي‌کنم: هر چند گلدبرگ خواست خود را دال بر حمله آمريکا به ايران آشکار بيان نمي‌کند، و با دقت جوانب منفي بالقوه اين اقدام را برمي‌شمرد، ولي روشن است که او مي‌خواهد مقامات دولت اوباما به حمله عليه ايران تحريک کند. او تأکيد مي‌کند که حمله به تأسيسات هسته‌اي ايران براي اسرائيل «بسيار دشوار» ولي براي آمريکا «ساده» است. والت تأکيد مي‌کند که برخي صاحب نظران، مانند کنت پولاک، [+] تحليل‌گر سابق مسائل نظامي در سيا و رئيس پيشين بخش خليج فارس در شوراي امنيت ملّي، اصولاً حمله نظامي اسرائيل به ايران را «غيرممکن» مي‌دانند.

به‌نوشته والت، گلدبرگ بارها اين سخن پرزيدنت اوباما را يادآوري مي‌کند که ايران داراي سلاح هسته‌اي براي ايالات متحده «غيرقابل قبول» است و ادعا مي‌کند که هم اسرائيل و هم دولت‌هاي عربي منطقه درباره عزم راسخ اوباما در اين زمينه ترديدهاي جدّي دارند. نتيجه ادعاهاي گلدبرگ روشن است: آقاي رئيس‌جمهور، اگر به آن‌چه گفته‌اي واقعاً اعتقاد داري، و اگر مي‌خواهي مردم فکر نکنند آدم ضعيفي هستي، بهتر است درباره حمله نظامي به ايران جدّي باشي!

من نظر پروفسور والت را عقلايي مي‌دانم و معتقدم که ادعاهاي سخيف گلدبرگ و غيرعقلايي بودن طرح حمله نظامي اسرائيل يا آمريکا به ايران يا مخالفت افکار عمومي و مردم و کارشناسان آمريکا با اقدام نظامي جديد در خاورميانه هيچ يک بدان معنا نيست که اين واقعه رخ نخواهد داد. والت مي‌نويسد: هدف گلدبرگ عادي کردن مسئله حمله نظامي به ايران است مانند «جرياني مشابه» که پيش از حمله به عراق آفريده شد. آن‌چه در سال 1998 تنها رؤياي عده‌اي معدود از نئوکان‌ها جلوه مي‌کرد، در سال 2001 به پديده‌اي جدّي بدل شد و به دليل تلاش گروهي معدود از روزنامه‌نگاران همچون گلدبرگ در سال 2003 حتي از سوي ليبرال‌ها مورد استقبال قرار گرفت. والت استناد مي‌کند به مقاله 30 ژوئن 2006 کن سيلورشتين که حمله نظامي آمريکا به عراق را «جنگ گلدبرگ» ناميد. [+]

مک گاورن و سند «ارزيابي اطلاعاتي»

مک گاورن از فعالين سرشناس عليه سياست‌هاي جنگ‌افروزانه نئوکان‌هاست که تجربه سه دهه فعاليت در آژانس مرکزي اطلاعات آمريکا (سيا) به عنوان تحليل‌گر به او اعتبار خاص مي‌بخشد.

ري مک گاورن

مک گاورن [+] پس از اشاره به سوابق گلدبرگ در برافروختن جنگ عراق مي‌نويسد: گزارش گلدبرگ در نيويورکر با عنوان «ترور بزرگ» او را در ميان روزنامه‌نگاران نئوکان به چهره‌اي شاخص بدل کرد تا بدان‌جا که جيمز وولزي، رئيس سابق سيا، گزارش فوق را «بمب خبري» خواند. وولزي به عنوان عضو برجسته «انستيتوي يهودي مسائل امنيت ملّي» (JINSA) هماره هوادار اعمال قوه قهريه عليه تمامي دشمنان مفروض اسرائيل بوده است. وولزي اوّلين جاعل داستان «اطلاعاتي» رابطه صدام حسين و القاعده است؛ گلدبرگ در گزارش «ترور بزرگ» به او استناد کرده و به‌نظر مي‌رسد «داستان صدام- القاعده» را با الهام از وولزي ساخته است. بنابراين، عجيب نيست که گلدبرگ از کوران اين موج، که زمينه ساز تهاجم آمريکا به عراق شد، به عنوان «روزنامه‌نگار محترم» سر در آورد. اين بار گلدبرگ «شاهکار» جديدي براي مجله آتلانتيک آفريده با گزارشي مشابه به‌نام «نقطه بي بازگشت» و دلايل اسرائيل براي بمباران ايران و پيوستن آمريکا به اين حمله را توضيح داده است. گلدبرگ از قول نتانياهو ادعا مي‌کند که چالش ايران چيزي است مشابه با هولوکاست و ايران مي‌خواهد اسرائيل را با شش ميليون سکنه يهودي آن نابود کند. گلدبرگ مي‌افزايد که به اعتقاد او پرزيدنت اوباما حاضر نيست ايران هسته‌اي را تحمل کند ولي اين پرسش مطرح است که آيا او سرانجام به اقدام نظامي براي پيش‌گيري از ايران دست خواهد زد؟ گلدبرگ مي‌نويسد اوباما «احتمالاً» اين کار را نخواهد کرد و نتانياهو نيروي هوايي اسرائيل را راهي ايران خواهد کرد و پيامدهاي وخامت حاصل از اين اقدام در روابط آمريکا و اسرائيل را خواهد پذيرفت. گلدبرگ در گفتگويي ادعا کرده است که «اوباما در اسرائيل مانند بوش و کلينتون محبوب نيست.»

گلدبرگ در پاسخ به ولف بليتزر در CNN در پاسخ به اين سئوال که آيا حمله هوايي اسرائيل به ايران به زودي رخ خواهد داد، گفت: در سال آينده من پنجاه در صد احتمال مي‌دهم. منظورم از سال آينده ژوئيه آينده است.

مک گاورن مي‌افزايد: «اين بار مأموريت گلدبرگ هموار کردن بستر جنگ با ايران است.» گلدبرگ اکنون مي‌خواهد آمريکائيان را قانع کند که برنامه انرژي هسته‌اي ايران براي توليد سلاح هسته‌اي است، چه اين ادعا مورد تأييد نهادهاي دولتي آمريکا باشد چه نباشد.

مک گاورن مي‌نويسد: در دوران مسئوليت پروفسور تام فينگار [+] در جامعه اطلاعاتي آمريکا، در بند اوّل گزارش «ارزيابي اطلاعات ملّي» (دسامبر 2007)، به عنوان نتيجه 16 سال تحقيق تمامي نهادهاي اطلاعاتي آمريکا، گفته شد: «ما با اطمينان کامل اعلام مي‌کنيم که ايران در پائيز 2003 برنامه خود براي توليد سلاح هسته‌اي را متوقف کرده است.» [+]

متن کامل اين سند در آدرس زير در دسترس است: [+]

مک گاورن مي‌افزايد: در پيامد اين «يقين» بود که جرج بوش در ژوئن 2008 دريادار مولن را به اسرائيل فرستاد تا هشدار دهد که به تحريک براي جنگ با ايران دست نزنند و در صورت چنين اقدامي تصوّر نکنند آمريکا از اسرائيل حمايت خواهد کرد.

مک گاورن پرسشي مهم را مطرح مي‌کند: به‌رغم انتشار عمومي اين سند مهم، که به صراحت بر عدم تلاش ايران براي دستيابي به سلاح هسته‌اي تأکيد مي‌کند، و به‌رغم اين‌که هنوز «ارزيابي» جديدي جايگزين آن نشده که سند قبل را منسوخ کند، چرا «عوامي» چون گلدبرگ با قطعيت مدعي مي‌شوند که «ايران به دنبال دستيابي به سلاح هسته‌اي است؟»

ضرور است نوشته مک گاورن را با توضيح زير کامل کنم:

در فوريه 2010 اعلام شد که به زودي سند «ارزيابي اطلاعاتي» جديد درباره مسئله انرژي هسته‌اي ايران منتشر خواهد شد. [+] به اين ترتيب، با انتشار «ارزيابي اطلاعاتي» جديد سند اخير در کارپايه سياست‌هاي دولت ايالات متحده آمريکا در قبال ايران قرار خواهد گرفت و سند دسامبر 2007، که زير نظر تام فينگار، استاد دانشگاه استانفورد، تدوين شد، به تاريخ خواهد پيوست.

معهذا، به‌رغم گذشت ماه‌ها از انتشار خبر فوق، سند جديد منتشر نشده. در 27 ژوئن 2010، حدود دو ماه پيش، لئون پانتا، [+]رئيس سيا، در گفتگو با شبکه خبري ABC اعلام کرد که هنوز اين سند آماده نيست. [+] به تعويق افتادن مکرر انتشار سند جديد بيانگر مناقشات و بحث‌هاي جدّي در درون جامعه اطلاعاتي آمريکا، و نيز ميان نهادهاي اطلاعاتي آمريکا با سرويس‌هاي اطلاعاتي بريتانيا و آلمان و اسرائيل و غيره، بر سر ميزان توانمندي و اهداف واقعي برنامه هسته‌اي ايران است. [+، +]

يکي از اهداف مهم «گزارش گلدبرگ» را بايد تأثيرگذاري بر تدوين سند «ارزيابي اطلاعاتي» جديد دانست. «عوامي» مانند گلدبرگ به ميدان آمده ‎اند تا با جنجال مطبوعاتي بر مضمون و سمت‌گيري سندي که رويکرد عملي آمريکا نسبت به ايران را تعيين خواهد کرد تأثير گذارند. حوادثي مانند ناپديد شدن سردار عليرضا عسکري و ديگران را نيز بايد به‌عنوان تهيه «شهود مطلع» براي تأثيرگذاري بر تدوين اين سند ارزيابي کرد.

جنگ با ايران و منافع ملّي آمريکا

با مراجعه به اينترنت به سادگي مي‌توان دريافت که «جنجال گلدبرگ» تازه آغاز شده و همچنان ادامه خواهد يافت. جفري گلدبرگ با گزارش سپتامبر 2010 خود درباره ايران، همچون جنجالي که در مارس 2002 درباره عراق آفريد، موجي بزرگ و خطرناک را آغاز کرده که بايد «بسيار جدّي» ارزيابي شود. اين «جريان سازي»، تعبير ري مک گاورن و استفن والت، را حوادثي به‌شدت مشکوک در داخل ايران تکميل و تقويت مي‌کند و گام به گام بسترهاي لازم را براي تحقق اهداف جنگ‌طلبان فراهم مي‌آورد.

برخي تحليل‌گران اين پرسش را مطرح مي‌کنند که چرا بايد نئوکان‌ها به دنبال تحميل جنگي جديد، و اين بار در ابعادي گسترده‌تر از قبل، در منطقه خاورميانه باشند در زماني که ايالات متحده آمريکا در وخيم‌ترين وضع اقتصادي قرار دارد و براي اوّلين بار در تاريخ بدهي آن به 13 تريليون دلار رسيده است؟ [+، +] طبق آخرين آمار وزارت خزانه‌داري آمريکا، در ژوئن 2010 بيش از 4 تريليون دلار از اين مبلغ بدهي خارجي است و چين با 843 ميليارد دلار، ژاپن با 803 ميليارد دلار و بريتانيا با 362 ميليارد دلار بزرگ‌ترين طلبکاران آمريکا به‌شمار مي‌روند. [+] با اتکاء بر اين داده‌ها و نظرات کارشناسان معتبر، که برخي از آن‌ها را نقل کردم، جنگ جديد آمريکا در خاورميانه بلاهت صرف است.

اگر از منظر منافع ملّي آمريکا و مصالح مردم آمريکا و ديدگاه‌هاي غالب کارشناسي در دولت ايالات متحده آمريکا، اعم از شوراي امنيت ملي و وزارت امور خارجه و جامعه اطلاعاتي آمريکا، بنگريم، اين تحليل کاملاً درست است و اقدام نظامي عليه ايران بلاهت يا جنون محض جلوه مي‌کند. ولي من مدعي نيستم که کانون‌هاي جنگ‌طلب براي منافع ملّي آمريکا و مصالح ملّت و دولت آمريکا اهميتي قائل‌اند و از اين خاستگاه حرکت مي‌کنند. مصالح و منافع جنگ‌طلبان را بايد جدا از افکار عمومي و ديدگاه‌هاي غالب کارشناسي دولت آمريکا تحليل کرد. تاريخ نشان مي‌دهد که معمولاً اين کانون موفق شده سياست‌هاي خود را بر افکار عمومي، تحليل‌هاي رسمي کارشناسي و در نهايت بر دولت آمريکا تحميل کند. يک نمونه بارز، دخالت گسترده و فاجعه‌آميز ايالات متحده آمريکا در جنگ ويتنام، در زمان دولت ليندون جانسون، جانشين کندي، است. [+] نقش «مجتمع نظامي- صنعتي» در ايجاد فاجعه فوق تا بدانجاست که حتي برخي تحليل‌گران علت قتل جان کندي را عدم همراهي کامل او با جنگ‌طلبان و پافشاري بر پايان دادن به نقش نظامي محدودي مي‌دانند که در آن زمان آمريکا در ويتنام ايفا مي‌کرد. [+، +، +، +، +]

معضل اصلي اين‌گونه تحليل‌گران يکسان پنداشتن منافع «مجتمع نظامي- صنعتي» با منافع ملّي آمريکاست. روشن است که اين‌گونه اهداف با منافع ملي آمريکا منطبق نيست. اين همان پارادکسي است که به‌رغم تاکيدات مکرر من از فرداي حادثه 11 سپتامبر 2001 کمتر مورد توجه اساتيد دانشگاه و نويسندگان و روزنامه‌نگاران و وبلاگ نويسان ايراني قرار گرفته است.

بنگريد به مقالات زير که در سال 1380/ 2001، پس از حادثه 11 سپتامبر و در اوج يکه‌تازي نئوکان‌ها، منتشر کردم: «هشدار آيزنهاور و سيطره مجتمع نظامي- صنعتي»، [+] «تجارت اسلحه و دنياي امروز»، [+] «گودزيلا و بودجه پنتاگون»، [+] «جنگ با تروريسم يا تجارت مرگ؟»، [+] «بوش و بزرگ‌ترين قرارداد تسليحاتي تاريخ». [+]

براي آشنايي با «نئوکان‌ها» و تحرکات جنگ‌افروزانه آن‌ها بنگريد به: عبدالله شهبازي: «مافياي نومحافظه‌کار و جنگ جهاني چهارم» (سرمقاله ماهنامه زمانه، سال دوّم، شماره 9، خرداد 1382) [+]

قسمت چهارم


Tuesday, September 07, 2010 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

ااستفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.