سِر شاپور ريپورتر
و کودتاي 28 مرداد 1332
قسمت سوّم
نخستين سال هاي
کار در اينتليجنس سرويس
در سند بيوگرافيک شاپور مي خوانيم که او پس از اتمام تحصيل در دانشگاه کمبريج (1939) کار در اداره خدمات ويژه وزارت خارجه را آغاز کرد و در فرانسه و خاورميانه و مرزهاي هند و برمه خدمت نمود و به اين دليل نشان خدمات برجسته (DSO) به
وي اعطا شد.
درباره اين مقطع از زندگي شاپور سند ديگري در دست نداريم و زندگينامه رسمي شاپور مندرج در
هو ايز هو، که به وسيله خود او تنظيم شده، نه تنها مطلبي را روشن نمي کند بلکه ابهام هايي مي آفريند. شاپور در
هو ايز هو دارا بودن نشان خدمات برجسته و زمان دريافت آن را ذکر نکرده است. به گمان من علت اين است که نشان فوق به نظاميان اختصاص دارد و شاپور نمي خواهد خود را به عنوان يک فرد نظامي معرفي کند. شاپور در
هو ايز هو تنها قبولي خود براي ادامه تحصيلات عالي در بمبئي را، پس از اتمام تحصيلات در مدرسه زرتشتيان تهران، ذکر مي کند و ادامه تحصيل در کالج هاي وستمينستر و کينگ دانشگاه کمبريج را مسکوت مي گذارد. به يقين شاپور در حوالي سال هاي 1939- 1940 در انگلستان حضور داشت زيرا
اولين گذرنامه انگليسي او، به شماره 363060، صادره از لندن و متعلق به همين سال هاست.
[46] به علاوه، دو گواهينامه تحصيلي موجود است که نشان مي دهد شاپور آموزش خود را پس از دوره کمبريج ادامه داده و از سال 1940 تا ژانويه 1941 در کالج پيتمن لندن تحصيل مي کرده است.
[47]
شاپور ريپورتر در زمان تحصيل در انگلستان
نمونه هايي از گواهينامه تحصيل شاپور ريپورتر در کالج پيتمن لندن تا ژانويه 1941
شاپور در هو ايز هو مشاغل خود در سال هاي 1941- 1943
را چنين ذکر کرده است:
«کارمند روابط عمومي سفارت بريتانيا در تهران».
[48] به عبارت ديگر، او هيچ اشاره اي به آموزش ها و مأموريت هاي خود در طي سال هاي فوق نمي کند.
بيوگرافي سر شاپور ريپورتر در هوايزهو (1993)
سرپرستي بخش فارسي راديو دهلي
شاپور ريپورتر در هو ايز هو مشاغل خود در سال هاي 1943- 1945 را
«سرپرستي بخش فارسي راديو سراسري هندوستان» و در سال هاي 1945 -1948 تدريس زبان انگليسي در
"کالج سلطنتي ستاد"
تهران (دانشگاه جنگ) ذکر کرده است. طبق مندرجات سند بيوگرافيک ام. آي. 6، شاپور در اکتبر 1943 در اداره خدمات ويژه دهلي نو منصوب شد و بخش فارسي راديو دهلي را سازماندهي و اداره کرد، در سال 1945 به بحرين اعزام شد و در سال 1946 به چين.
ساير اسنادي که در دست ماست سير زندگي شاپور ريپورتر را در سال هاي فوق چنين ترسيم مي کند:
در مه 1943/ ارديبهشت 1322 شاپور در هتل آپولوي دهلي نو، واقع در خيابان نيکلسون، اقامت دارد. در 31 مه آجودان ژنرال ستاد کل ارتش بريتانيا در هند طي نامه اي، که به آدرس فوق ارسال شده، از شاپور مي خواهد که عطف به درخواست مورخ 19 مه 1943 او خطاب به دبير هيئت مرکزي مصاحبه، هر چه زودتر براي انجام مصاحبه به ستاد مرکزي، بلوک E اتاق شماره 42، مراجعه کند.
[49]
در 19 ژوئن 1943 يکي از دوستان شاپور به نام جک دورو
[50] از يک پادگان نظامي در بمبئي به شاپور ريپورتر در هتل آپولو (دهلي نو) نامه اي مي نويسد. در اين نامه چنين آمده است:
«فکر مي کنم تا به حال به تو مأموريت داده اند و اگر هنوز به ايران نرفته اي راهي آن هستي.»
[51] جک دورو همدره نظامي و دوست صميمي شاپور بود که در اواخر سال 1945 در مصر به قتل رسيد.
نامه
جک دورو از بمبئي به شاپور ريپورتر در دهلي (19 ژوئن 1943)
در 24-30 اوت 1943 چارلز بارنس،
[52] مدير اخبار راديو سراسري هند، نامه اي به
رياست ستاد ارتش هند مي نويسد و رونوشت آن را براي شاپور ارسال مي دارد. بارنس با ارجاع به نامه مورخ 16 ژوئيه 1943 اعلام مي کند که
اگر قرار است آقاي ريپورتر به دلايل اضطراري به لشکر اطلاعاتي هندوستان
[53] مأمور شود و براي تصدي مسئوليت به ايران اعزام گردد، ما آمادگي داريم که او را در يک فاصله سه ماهه (که بتوانيم فرد ديگري را جايگزين وي کنيم) از خدمت در راديو مرخص کنيم.
[54]
موافقت چارلز بارنس براي ماموريت شاپور در لشگر اطلاعاتي هند و اعزام اضطراري به
ايران (اوت 1943)
در 6 اکتبر 1943 مدير اخبار راديو سراسري هند طي نامه اي به رياست ستاد ارتش هند، درباره انتقال شاپور به لشکر اطلاعاتي هند، خواستار دريافت پاسخ نامه مورخ 24-30 اوت 1943 (نامه قبلي) است.
[55]
در ساعت 8:30 بعدازظهر 23 مارس 1944 جلسه اي با شرکت
مقامات دولت حيدرآباد دکن و اعضاي يک هيئت ايراني (علي اصغر حکمت، ابراهيم پورداوود و غلامرضا رشيدياسمي) در کاخ بلا ويزتا
[56] (حيدرآباد) تشکيل مي شود. کارتي در دست ماست که در آن محل جلوس شرکت کنندگان در جلسه براي اطلاع مدعوين مشخص شده است. شاپور ريپورتر يکي از اعضاي اين جلسه است. در يک ضلع ميز آقاي
محمودعلي بيگ جلوس مي کند و در ضلع ديگر سروان بشيرالدين احمد. در رأس ميز (رو به در ورودي) به ترتيب افراد زير مي نشينند: آقاي عزيز احمد، آقاي وحيدالدين احمد، دوشيزه زينب حسن نوازجنگ، پروفسور ابراهيم پورداوود، خانم ال ادروس، عاليجناب شاهزاده برار، آقاي ميرعلي اصغر حکمت، خانم ميرخان، نواب زين يار جنگ بهادر، نواب عنايت جنگ بهادر، سرهنگ علي رضا. در ضلع ديگر ميز (پشت به در ورودي) به ترتيب افراد زير جلوس مي کنند: آقاي طاهر علي خان، آقاي م. احمد، دوشيزه ليلا حسن نواز جنگ، پروفسور غلام رشيد ياسمي، بيگم حسن نواز جنگ، نواب قدرت نواز جنگ بهادر، بيگم زين يار جنگ، نواب حسن نواز جنگ بهادر، خانم بشيرالدين احمد، آقاي محمد ميرخان، آقاي شاپور [ريپورتر].
[57]
در 4 اوت 1944 چارلز بارنس، مدير اخبار راديو سراسري هند، معرفي نامه عمومي صادر مي کند. در اين نامه چنين آمده است:
آقاي شاپور ريپورتر مسئول واحد ايران در راديو سراسري هند براي انجام امور شخصي فوري خود به تهران سفر مي کند. از آنجا که سرعت آقاي شاپور در اين سفر و انجام هر چه سريع تر کار ايشان واجد اهميت است، سپاسگزار خواهيم بود که در اين زمينه هر نوع همکاري از نظر تسهيلات حمل ونقل غيرنظامي و نظامي انجام شود.
[58]
اسناد فوق نشان مي دهد که شاپور ريپورتر در سال هاي 1943-1944 سرپرستي بخش فارسي راديو دهلي را به دست داشت و در اوت 1944 در تدارک عزيمت به محل جديد مأموريت خود بود. تصويري از شاپور ريپورتر در زمان اداره بخش فارسي راديو دهلي در دست داريم که او را در حال گويندگي در پشت ميکروفون راديو نشان مي دهد. اين تصوير در پيوست هاي
ظهور و سقوط سلطنت پهلوي به چاپ رسيده است.
شاپور ريپورتر تنها کسي نيست که در سال هاي جنگ دوّم جهاني در زمينه
سخن پراکني و تبليغات (جنگ رواني) به زبان فارسي فعاليت داشت و به سرويس اطلاعاتي بريتانيا يا شبکه هاي پنهان مرتبط با آن وابسته بود. اولين مدير و گوينده بخش فارسي راديو لندن (بي. بي. سي.)، که در 29 دسامبر 1940/ 8 ديماه 1319 آغاز به کار کرد،
حسن موقر باليوزي بوشهري است.
[59] در همين زمان، بهرام شاهرخ
بخش فارسي راديو برلين را اداره مي کرد.
[60] بخش فارسي راديو اسرائيل، که در آن زمان
راديو بيت المقدس خوانده مي شد، نيز به وسيله همين کانون بنيانگذاري شد و اداره آن را يکي ديگر از سران فرقه بهائي و از خويشان حسن باليوزي، به نام
نير افنان، به دست داشت. [61]
مأموريت در بحرين
طبق سند بيوگرافيک، شاپور ريپورتر در سال 1945 در اداره خدمات ويژه خليج فارس (بحرين) منصوب شد.
از دوران اقامت شاپور در بحرين تنها دو تصوير در دست داريم که در پيوست هاي جلد دوّم
ظهور و سقوط سلطنت پهلوي به چاپ رسيده است. در يکي از اين عکس ها تنها شاپور در کسوت اعراب حضور دارد و ديگري او را با يک افسر انگليسي و يک فرد ملبس به لباس عربي نشان مي دهد.
تهران- لندن- تهران
در سال 1946 شاپور مدت کوتاهي در تهران است و سپس در لندن و باز در تهران:
در 31 مارس 1946 کارت عضويت افتخاري شاپور در انستيتوي انگليسي- ايراني (تهران) صادر شد. در پشت اين کارت شاپور نام و آدرس دو نفر را نوشته است:
«آقاي حسين نمازي، شرکت شرق و خارجه، سراي کاظميه، خيابان ناصرخسرو» و «آقاي کريم آل شريف، بحرين».
[62] اين حسين نمازي احتمالاً همان حاج حسين نمازي برادر زن سيد ضياءالدين طباطبايي است. شاپور بعدها با حسين نمازي رابطه نزديک داشت. در مجموعه اسناد شاپور ريپورتر، چهار رسيد بانکي وجود دارد که نشان مي دهد شاپور طي سال هاي 1959 -1960 حدود 104 هزار دلار به حساب حسين نمازي واريز کرده است.
[63]
نمونه اي از رسيد پولهاي پرداختي شاپور ريپورتر به حسين نمازي از طريق يونيون بانک
سويس
در ژوئيه 1946 شاپور در لندن است و در ساختمان شماره 11 خيابان بيوفورت گاردن واقع در نايتزبريج
[64] سکونت دارد. در 8 ژوئيه آقاي دورو،
[65]
پدر جک دوروي فوق الذکر، طي نامه اي به آدرس فوق به شاپور اطلاع مي دهد که پسرش، جک، در پايان سال 1945 در مصر کشته شده است.
[66]
در 23 اوت 1946 باب دورو، برادر جک دورو، از باکينگهام انگلستان به شاپور ريپورتر در تهران نامه اي مي نويسد. اين نامه به آدرس انستيتوي انگليسي- ايراني واقع در خيابان تخت جمشيد ارسال شده است. سند فوق نشان مي دهد که باب دورو و شاپور يک ماه قبل (ژوئيه 1946) در انگلستان با هم بوده اند و سپس شاپور از طريق يک کشور عربي (بحرين؟) راهي ايران شده است. باب دورو مي نويسد:
«به جاي يک ماه به نظر مي رسد يک قرن است تو از اينجا رفته اي. از بازگشت به کشور قديمي خود راضي هستي يا اينکه هنوز به آنجا نرسيده اي؟ اميدوارم که در صحراهاي داغ گرفتار و مشغول موعظه عرب ها نباشي. در ضمن، زن هاي عرب چطور هستند؟»
[67] اشاره اخير باب دورو بي دليل نيست. طبق مندرجات يکي از نامه هاي شاپور به نامزدش، آسيه آزمانوکيانس، متعلق به سال 1952، شاپور سال ها قبل با زني به نام لطيفه رابطه عاشقانه داشته است.
احتمالاً اين ماجرا متعلق به دوران اقامت شاپور در بحرين است.
[68]
در 19 دسامبر 1946 آقاي دورو، پدر جک و باب دورو، نامه اي از لندن براي شاپور به آدرس تهران، خيابان ارباب جمشيد، شماره 34، مي فرستد و از شاپور به خاطر دو قوطي خاوريار اهدايي او تشکر مي کند.
[69]
مأموريت در هنگ کنگ و کلمبو
طبق سند بيوگرافيک ام. آي. 6، شاپور ريپورتر در سال 1946 به چين اعزام گرديد و به خاطر فعاليت چشمگيرش در انعکاس حوادث چين تقديرنامه خدمات ويژه به وي اعطا شد.
درباره اين مقطع از مأموريت هاي اطلاعاتي شاپور نيز اسنادي در دست است که نشان مي دهد شاپور تا ژوئن 1947 به بنادر هنگ کنگ (چين) و کلمبو (سيلان) تردد داشته است:
شاپور ريپورتر در اوّل مارس 1947 گذرنامه انگليسي خود را در سفارت بريتانيا در تهران تمديد مي کند. گذرنامه جديد به شماره 300397 است و در آن شغل شاپور
«معلم زبان انگليسي» ذکر شده. او با اين گذرنامه در تاريخ 26 مارس 1947/ 11 فروردين 1326 از مرز خرمشهر وارد عراق مي شود و در 29 مه وارد هنگ کنگ.
[70]
در 31 مه 1947 دپارتمان بهداري دولت هنگ کنگ گواهي مايع کوبي واکسن آبله به وسيله
سروان شاپور ا. ريپورتر را صادر مي کند. [71]
در 9 ژوئن 1947 آقاي دورو نامه اي براي شاپور به آدرس هنگ کنگ، ساختمان پرنسس،
کمپاني ح. نمازي [72] مي فرستد. او دريافت نامه اي را که شاپور از کلمبو (سيلان) ارسال داشته اطلاع مي دهد.
[73]
در گذرنامه انگليسي شاپور سفر او به سيلان مندرج نيست. به عبارت ديگر، شاپور از گذرنامه ديگري نيز استفاده مي کرده است.
طبق گذرنامه انگليسي شاپور، او در 18 ژوئن 1947 از هنگ کنگ خارج، در 22 ژوئن وارد کلکته و در 24 ژوئن/ 2 تير 1326 از طريق بصره و خرمشهر وارد خاک ايران مي شود.
در 25 ژوئن 1947 کمپاني م. نمازي هنگ کنگ گواهي نامه اي صادر مي کند. در اين سند، که به امضاي
چارلز نيکلسون، [74] مديرعامل کمپاني م. نمازي است،
[75] گواهي شده که آقاي شاپور ريپورتر در چهارماه گذشته به عنوان مسئول مکاتبات و ترجمه در دفتر اين تجارتخانه کار کرده و اکنون قصد بازگشت به ايران را دارد.
[76] اين گواهي در زماني صادر شده که يک روز از ورود شاپور به ايران مي گذرد.
در 15 ژوئيه 1947 آقاي دورو نامه اي به شاپور در تهران به آدرس خيابان ارباب جمشيد، شماره 34 مي فرستد، دريافت نامه 4 ژوئيه او را اطلاع مي دهد، از چاي خوش طعم ارسالي شاپور از سيلان تشکر مي کند و
ابراز شگفتي مي کند که شاپور به اين سرعت به ايران بازگشته است.
[77]
نامه
آقاي دورو به شاپور ريپورتر مورخ 15 ژوئيه 1947. دورو در پاراگراف
اول نامه خود از بازگشت غيرمنتظره و سريع شاپور از سيلان به تهران
ابراز شگفتي مي کند.
دبيرکل سفارت هند در تهران
طبق مندرجات سند بيوگرافيک ام. آي. 6، شاپور در سال 1947 به وزارت امور خارجه هند مأمور شد و در تهران در مقام دبير اوّل ارشد نخستين سفير هند در ايران خدمت کرد.
در اين رابطه نيز اسنادي در دست است. علاوه بر تصويري که از شاپور به همراه سفير هند در ايران در جلد دوّم
ظهور و سقوط سلطنت پهلوي به چاپ رسيده،
[78]
حکم انتصاب شاپور در مقام دبيرکل سفارت هندوستان در تهران نيز موجود است. اين سند به تاريخ 18 فوريه 1949 و به مهر و امضاي
سيد علي ظاهر، سفير هند، است.
[79] سند فوق به سال هاي پاياني مأموريت شاپور در سفارت هند تعلق دارد. اشتغال شاپور در سفارت هند در همين سال يا در سال بعد (1950)
به پايان مي رسد.
سيد
علي ظاهر، سفير هند، در کنار مصطفي سميعي، رئيس کل تشريفات وزارت
امور خارجه، و اعضاي بلندپايه سفارت هندوستان (شاپور ريپورتر نفر
اول در رديف دوم)
شاپور ريپورتر و ساير اعضاي سفارت هندوستان در تهران
تدريس در دانشگاه جنگ
دقيقاً نمي دانيم که شاپور ريپورتر از چه سالي تدريس در دانشگاه جنگ را آغاز کرد. شاپور در
هو ايز هو مدعي است که در سال هاي 1945 -1948 به تدريس فوق اشتغال داشت. اين ادعا غيردقيق و نادرست است زيرا شاپور تا ژوئن 1947 در خاوردور بود. او در حوالي تير 1326/ ژوئيه 1947 به ايران بازگشت و احتمالاً از مهرماه همين سال،
يعني از دوره اوّل ستاد، به تدريس در دانشگاه جنگ مشغول شد. نامه اي از
سرلشگر عبدالله هدايت، فرمانده دانشگاه جنگ، به شاپور ريپورتر، مورخ 11 تير 1330/ 3 ژوئيه 1951، در دست است. متن سند چنين است:
آقاي شاهپور اردشيرجي
دانشگاه جنگ نسبت به کوششي که در اجراي برنامه آموزش دوره چهارم ستاد مبذول فرموده ايد سپاسگذار [کذا] است. نظر به اين که برنامه دوره پنجم ستاد از اوّل مهرماه سال جاري شروع خواهد شد، خواهشمند است آمادگي و ساعات فراغت خودتان را در بعدازظهرها براي تنظيم برنامه سال تحصيلي آينده اعلام فرماييد. ط.
فرمانده دانشگاه جنگ
سرلشگر هدايت
[80]
شاپور ريپورتر، استاد زبان انگليسي در دانشگاه جنگ و شاگردانش
عکس
سرلشگر هدايت (ارتشبد بعدي) فرمانده دانشگاه جنگ که چنين به شاپور
اهدا کرده است:
«تقديم به دوست عزيز آقاي شاهپور اردشيرجي.»
معلم خصوصي ملکه ثريا
مي دانيم که شاپور ريپورتر معلم زبان انگليسي ثريا، همسر جديد شاه، نيز بود. او در سال هاي 1330-1332 به تدريس زبان انگليسي به ثريا اشتغال داشت. در سند بي تاريخ متعلق به اداره کل انتشارات و راديو، که به سال هاي اوليه پس از کودتا تعلق دارد، درباره شاپور ريپورتر چنين آمده است:
آقاي شاهپورجي خبرنگار تايمز لندن از زرتشتي هاي ايراني است ولي در هندوستان بزرگ شده. تحصيلات خود را در دانشگاه کمبريج انگلستان تمام کرده است. زبان انگليسي را بهتر از خود انگليسي ها صحبت مي کند. مدتي رئيس دارالترجمه سفارت آمريکا بود و تبعه انگليس است و با يک دوشيزه ارمني ازدواج کرده.
خيلي مورد اعتماد و توجه سفارت انگليس است و در حقيقت مي توان او را مشاور سفير انگليس دانست. اعليحضرت همايوني به ايشان توجه خاص دارد و هر چند يک بار افتخار بازي تنيس با شاهنشاه را دارد و معلم زبان انگليسي والاحضرت ثريا بود.
دو سه سال است فعاليت هاي بازرگاني دارد.
جوان بسيار شريف باادب و ساکتي است. کم حرف مي زند و از اين جهت
بيشتر به خود انگليسي ها شباهت دارد.
[81]
فعل ماضي فوق نشان مي دهد که شاپور در گذشته معلم انگليسي ثريا بود. اين بايد مربوط به زماني باشد که ثريا به تازگي
به همسري شاه درآمده و ضرور است که به عنوان ملکه ايران هر چه سريع تر به طور جامع
با زبان انگليسي آشنا شود. (محمدرضا پهلوي در 27 بهمن 1329 با ثريا اسفندياري
ازدواج کرد. ثريا از پدري بختياري و مادري آلماني و
پروتستان به دنيا آمد. در آلمان بزرگ شده بود و بر زبان انگليسي تسلط کامل نداشت.)
رابطه فوق از اهميت تاريخي جدّي برخوردار است زيرا نشان مي دهد که شاپور ريپورتر در تمامي دوران دو ساله اوجگيري نهضت نفت در ايران به طور منظم و بدون ايجاد سوءظن به دربار تردد داشت و با شاه به طور مستقيم مرتبط بود.
زيرنويسها
و مآخذ:
46- ظهور و سقوط
سلطنت پهلوي،
ج 2، صص 174-
175 (زيرنويس).
47-
مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ
معاصر ايران، اسناد 1 -09-
129 الف و 1- 1
-2 -129 الف.
48-
Who’s Who: An Annual
Biographical Dictionary, London: A & C Black, 1993, p. 1579.
49-
مرکز اسناد مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 1-322- 129
الف.
50-
Jack Devereux
51-
همانجا، سند شماره 41- 12- 3- 129 الف.
52-
Charles Barns
53-
Intelligence
Corps (India)
54-
همانجا، سند شماره 2-322- 129 الف.
55-
همانجا، سند شماره 3- 322- 129 الف.
56-
Bella Vista Palace
57-
همانجا، سند شماره 47598.
اخيرا مجموعه اي از سفرنامه هاي علي اصغر حکمت منتشر شده است. طبق مندرجات اين
کتاب، در روز پنجشنبه 18 اسفند 1322/ 9 مارس 1944 سرکنسولگري ايران در دهلي نو
شاپور ريپورتر را به عنوان منشي هيئت ايراني به علي اصغر حکمت معرفي مي کند. نوشته
حکمت نشان مي دهد که وي با اردشير ريپورتر آشنايي داشته است:
صبح، آقاي
شاهپور، پسر مرحوم اردشير جي، که فعلاً در راديو دهلي کار مي کند و با قنسولگري
مرتبط است، از طرف آقاي [علي] معتمدي [سرکنسول ايران] معرفي شد که به سمت سکرتر
با ما کار بکند. جوان بامحبت و خوش اخلاقي است. چندين سال در لندن بوده و تحصيلات
در اونيورسيته لندن کرده است. فعلاً چند ماه است در هندوستان مي باشد. (سيد محمد
دبيرسياقي [به اهتمام]، ره آورد حکمت: شرح مسافرت ها و سفرنامه هاي ميرزا علي
اصغر خان حکمت شيرازي، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1379، ج 1، ص 257)
علي اصغر
حکمت در ذيل وقايع پنجشنبه 3 فروردين 1323/ 23 مارس 1944 مشروح فعاليت هاي هيئت
ايراني در دومين روز اقامت در شهر حيدرآباد را بيان کرده ولي از جلسه فوق سخن نگفته
است. (همان ماخذ، صص 286- 289)
58-
همانجا، سند شماره 4 -322- 129 الف.
59-
"تاريخ پنجاه ساله بخش فارسي راديو
بي. بي. سي."، برنامه فارسي راديو بي. بي. سي، شنبه 10/ 8/ 1369.
حسن موقر
باليوزي بوشهري پسر علي محمد خان موقرالدوله، از اعضاي
خاندان افنان (خويشان علي محمد
باب)، است که به عنوان يکي از سران فرقه بهائي و از کارگزاران مؤثر
بريتانيا در ايران شناخته مي شود. موقرالدوله سال ها حاکم بوشهر
بود و پس از کودتاي 3 اسفند 1299 در کابينه سيد ضياءالدين طباطبايي
وزير فوايد عامه و تجارت و فلاحت شد و در همين زمان درگذشت. حسن
باليوزي لقب موقرالدوله را از پدر به ارث برد و در سال هاي 1937
-1960 ميلادي رياست محفل ملّي روحاني بهائيان بريتانيا را به دست
گرفت. در سال 1957 شوقي افندي (رهبر بهائيان) باليوزي را به عنوان
يكي از ايادي امرالله منصوب كرد. او سازمان دهنده كنفرانس معروف
بهائيان است که در سال 1342 در لندن برگزار شد و اعتراض شديد امام
خميني را برانگيخت.
60-
بهرام شاهرخ پسر ارباب کيخسرو شاهرخ است که با اردشير ريپورتر، پدر
شاپور، پيوند نزديک داشت و در آغاز برکشيده اردشيرجي
بود. در سال هاي جنگ دوّم جهاني بهرام شاهرخ به عنوان مأمور نفوذي
بريتانيا در آلمان خدمت مي کرد. اين رويه در دوران جنگ اوّل جهاني
نيز وجود داشت و گروهي از ايرانيان و هنديان در کسوت آلمانوفيلي در
برلين به سود سرويس اطلاعاتي بريتانيا فعاليت مي کردند. در پيوست
هاي ظهور و سقوط سلطنت پهلوي تصويري از شاپور ريپورتر و
بهرام شاهرخ و غلامعلي وحيد مازندراني مندرج است.
61-
در تاريخ 5
آبان 1319 عبدالحسين اسفندياري سركنسول ايران در فلسطين و شرق اردن
به وزارت امور خارجه در تهران چنين نوشت: «...چند روز پيش بنا به
احضار اداره كل اطلاعات فلسطين آقاي نير افنان از حيفا به بيت
المقدس آمده و در اين سركنسولگري حاضر و اظهار داشت كه اداره
نامبرده با او مذاكره نموده كه برنامه راديو را به زبان فارسي تهيه
و خودش هم در راديو بگويد. نامبرده پاسخ داده شخصاً ممكن است اين
كار را سرپرستي و اداره نمايد ولي نمي تواند
در راديو اخبار را بگويد. از او خواسته بودند كه چند نفر ايراني
پيدا كند كه بتوانند از عهده ترجمه و گفتن اخبار به زبان فارسي
برآيند. نامبرده با اين كه خودش بهائي است گفته بوده ايراني
مسلماني كه بتواند از عهده انجام اين كار برآيد در فلسطين نيست و
من هم صلاح نمي دانم كه تمام كاركنان برنامه راديو زبان فارسي از
بهائي ها باشند. بهتر اين است دو نفر شخص لايق از ايران استخدام
نمايند. امروز هم از اداره راديو آگاهي دادند تاكنون كسي را پيدا
نكرده اند و در اين صورت انجام برنامه
راديو به زبان فارسي براي ايران و فارسي زبان هاي خاورنزديك و خاور
وسطي به عهده تأخير افتاده است. به طوري كه
در پيش به عرض رسانده، حقيقتا در فلسطين ايراني مسلماني كه بتواند
از عهده ترجمه و گفتن اخبار در راديو برآيد نيست و اداره اطلاعات
فلسطين براي انجام اين مقصود پنج كارمند لازم دارد كه در اين مدت
هر قدر تفحص شده كسي به جز بهائي و يهودي پيدا نشده است.» (مرضيه
يزداني [به كوشش،] اسناد مهاجرت يهوديان ايران به فلسطين 1300
-1330 ش.، تهران: سازمان اسناد ملّي ايران، 1374، ص 72)
62-
مرکز اسناد
مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 2- 77- 129 الف.
63- همانجا، اسناد 1 -6241- 129
الف، 1 -6242- 129 الف، و سند 48833.
64-
11, Beaufort
Gardens, Knightsbridge, S. W. 3
65-
W. C. Devereux
66-
همانجا، سند
شماره 47599.
67-
همانجا، سند
شماره 7- 29- 129 الف.
68-
همانجا، سند
شماره 20 -1 -3 -129 الف.
69-
همانجا، سند
شماره 47600.
70-
ظهور و
سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 174 (زيرنويس). مواردي که در بررسي
حاضر مورد استفاده قرار گرفته و در مأخذ فوق ذکر نشده بر اساس
تصوير سند است.
71-
مرکز اسناد
مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 1- 11 -3- 129 الف.
72- H. Nemazee,
Princes Building, Hong Kong
73- همانجا، سند
شماره 47601.
74- Charles D.
Nickolson
75- کمپاني هاي
م. نمازي و ح. نمازي هنگ کنگ به دو برادر به نام هاي
حاج محمد حسن
(متوفي حوالي 1310 ش.) و حاج محمد حسين نمازي (متوفي 1326 ش.) تعلق
داشت. برادران نمازي با کمپاني هاي انگليسي و آمريکايي و يهودي و
پارسي فعال در تجارت جهاني ترياک پيوند نزديک داشتند و از اين طريق
ثروت هنگفتي اندوختند. بانک هنگ کنگ شانگهاي (HSBC) و شاخه ايراني
آن (بانک شاهنشاهي انگليس و ايران) و کمپاني کشتيراني شبه جزيره و
شرق (P&O) از مراکز عمده سرمايه گذاري اين شبکه بوده و هست.
رکن زاده آدميت مي نويسد:
«حاج محمد حسن نمازي از شيراز به هنكانگ...
رفت و در آنجا به تجارت مشغول شد و بتدريج كارش رونق يافت و چند
كشتي بازرگاني خريد كه نام دو فروند آن به خاطر دارم و آن زياني و
احمدي بود. و اين كشتي ها بين هنكانگ و بنادر جنوب ايران و بصره
آمدوشد مي كردند و مال التجاره از آن بندر به ايران و از ايران و
بصره به بمبئي و هنكانگ مي بردند. و نمازي بيشتر صادرات ايران را
ترويج مي كرد و ترياك محصول ايران را به چين مي برد. و شنيدم كه
امتياز استخراج طلا از معدني در نزديكي هنكانگ از دولت انگليس
گرفته بود و گاهگاه مي ديدم كه شمش طلا به شيراز مي فرستاد.»
(محمدحسين ركن زاده آدميت، دانشمندان و سخن سرايان فارس، تهران:
اسلاميه- خيام، 1337، ج 2، صص 406 -407) حاج محمد نمازي پسر حاج
محمد حسن و سناتور مهدي نمازي پسر حاج محمد حسين است. در سال هاي
جنگ اوّل جهاني محمد نمازي، در شراکت با آقا جان کليمي (نياي
خاندان کهن صدق)، "رشن دار"
(سررشته دار) قشون انگليس در جنوب
ايران بود. در سال هاي جنگ دوّم جهاني مهدي نمازي، در شراکت با ماير عبدالله
(يهودي بغدادي)، پيمانکار ارتش ايالات متحده آمريکا در
ايران بود. محمد و مهدي نمازي از فراماسون هاي متنفذ ايران نيز
بودند. تصاويري از محمد نمازي در کسوت ماسوني به همراه ساير اعضاي
لژ روشنايي در ايران در کتاب اسماعيل رائين (فراموشخانه و
فراماسونري در ايران، ج 3، صص 131، 133) مندرج است. به دليل همين
پيوندهاي ديرين و ريشه دار با شبکه مقتدر و جهانشمول فوق است که
بيل کلينتون، رئيس جمهور پيشين ايالات متحده آمريکا، در پايان سال
1998 ميلادي يکي از اعضاي اين خاندان به نام حسن نمازي را به عنوان
سفير آمريکا در آرژانتين منصوب کرد.
76-
مرکز اسناد
مؤسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران، سند شماره 1- 625- 129
الف.
77- همانجا، سند
شماره 23- 6 - 3-129 الف.
78-
در زمان
تدوين جلد دوّم ظهور و سقوط سلطنت پهلوي در شرح تصوير فوق
به اشتباه نوشتم: «شاپور ريپورتر و رئيس جمهور هندوستان در مراسم
بازديد او از ايران.» اين نوشته غلط است. در اين تصوير در صف اوّل
سيد علي ظاهر، سفير هندوستان، به همراه مصطفي سميعي، رئيس تشريفات
وزارت امور خارجه ايران، ديده مي شوند و شاپور و دو مقام هندي
سفارت هند در صف دوّم حضور دارند.
79-
همانجا، سند
شماره 1 -323- 129 الف.
80-
همانجا، سند
شماره 1- 324- 129 الف.
81-
ظهور و
سقوط سلطنت پهلوي، ج 2، ص 188.
قسمت چهارم
|