قسمت اوّل

قسمت دوّم

قسمت سوّم

قسمت چهارم

قسمت پنجم

قسمت ششم

قسمت هفتم

قسمت هشتم

ادامه بحث از +

مباحث روز

امين ک...: من دراين چند روز تقريباً همه بحث‌ها را مطالعه کردم؛ از چگونگي برخورد با احمدي نژاد تا نحوه روي کارآمدنش، تا بحث مرحوم سحابي و دخترشون. اما سئوال اساسي که فکر مي‌کنم مهمتر از همه اين بحث‌هاست، اين است که چرا ايران عزيز گرفتار اين همه مشکلات اساسي هست و آيا با رفتن احمدي نژاد و گردش مجدد سياسي در گروه‌ها و جريانات سياسي، مردم ايران مي‌توانند به سمت پيشرفت و آرامش حرکت کنند يا نه؟ من فکر مي‌کنم حتي با تغيير سيستم حکومتي هم اتفاق خاصي در ايران نيفتد. فکر مي‌کنم مشکل اساسي ايران را بايد در گذشته قومي و قبيله‌اي و سيستم به شدت نفتي ايران دنبال کرد.

مجتبي يو...: جناب شهبازي، مي‌دونم به اين جا ارتباط چنداني نداره ولي امروز مردم ترکيه مي‌رن پاي صندوق‌هاي رأي تا مشخص کنند که سهم رجب طيب اردوغان از پارلمان ترک‌ها چه قدره. اين رو گفتم چون خودتون فرموديد رجب طيب اردوغان شخيت محبوب شماست.

شهبازي: من در سفري که اخيراً به ترکيه کردم اردوغان را خيلي محبوب يافتم. حال بايد ديد نتيجه انتخابات چه مي‌شود.

اين سايت «شفاف» بدجور داغ ميکنه تنور را. خيلي علاقمندند که زودتر قاليباف رئيس‌جمهور بشود :)

محمود ق...: ظاهراً بحث فراماسونري تمام شد. ميتونم چند سئوال بپرسم؟

رضا ح...: عکس‌هاي منتشر نشده مدحي در «جهان نيوز». [+]

محمود ق...: لطف کنيد طريقت اسکاتي را بيش‌تر روشن کنيد. شاخصه‌اش چيست؟ اهداف و... با توجه به اين که فرموديد فراماسونري يک سازمان سلسله مراتبي کامل در سطح جهان نيست، پس چگونه اين‌ها مي‌توانند يک هدف واحد را دنبال کنند؟ با اين توضيحاتي که لطف کرديد اين سئوال پيش مي‌آيد که پس تعريف فراماسونري چيست؟ اگر قرار بر اين باشد که يک سري گروه‌هايي ايجاد شوند که سلسله مراتبي بين آن‌ها نيست و حتي اهداف‌شان در تقابل قرار مي‌گيرد، چگونه مي‌توان همه را واحداً فراماسون دانست؟ پس لااقل بايد فراماسونري و ماسون بودن يک يا چند شاخصه داشته باشد، در غير اين صورت يا نبايد هيچ يک را فراماسون دانست و يا اين که مي‌توان هر گروهي را برچسب فراماسوني زد.

رضا ها...: مزاحم شدم قول امشب را بگيرم چون الان بايد برم به کارم برسم.

محمود ق...: اين مطلب سايت «شفاف» هم جالبه: «برموداي ايران و محل زندگي ارواح و اجنه کجاست؟» [+]

محسن حاجي کريمي: کاش استاد بزرگوار ما يک راهي نشان بدهند که بتوانيم مراتب تشکر خود را بابت آن چه به حلاوت در محضرشان مي‌آموزيم و به رايگان از سفره‌اي که با مرارت تحقيق گرد آمده متنعم مي‌شويم- و بالجمله از سخاوت و بلندنظري ايشان است- اظهار کنيم. آقا، ما حظ مي‌کنيم با خواندن شما، حظ کردني. خدا به شما اجر زحمات‌تان را بدهد.

حسن آيت و گروه بقايي کرماني پس از انقلاب

رضا ح...: استاد ماحصل بحث آيت به کجا رسيد؟ آيا ماجراي ترور او مشخص است کار چه گروهي بود؟ ماجراي ترور آيت و همچنين جلسه افشاي اسناد او عليه ميرحسين موسوي از جمله بحث‌هاي داغ زمان انتخابات دهم رياست جمهوري بود. آيا اين دو با هم ارتباط منطقي دارد؟ در اين که چرا در اين سي سال اين قضيه مطرح نشد و ناگهان در بحبوحه انتخابات کشف شد جاي بحث نيست. اما واقعيت چيست؟

شهبازي: با تشکر از همه دوستان به خصوص جناب حاجي کريمي که ابراز التفات مي‌کنند، بحث آيت را ادامه مي‌دهم.

اين جمله نيکلاي دوّم، آخرين تزار روسيه، را قبلاً عرض کردم که در حاشيه متن «پروتکل‌هاي بزرگان يهود» خطاب به مقامات ارشد اوخرانا، سازمان اطلاعاتي روسيه تزاري، نوشت: «نبايد از امر حق با روش‌هاي غيراخلاقي دفاع کرد.» اين جمله را سرلوحه بحث فعاليت بقاياي حزب زحمتکشان دکتر بقايي پس از انقلاب قرار مي‌دهم. اين روشي که نيکلاي دوّم نهي کرده، دقيقاً همان است که بقاياي حزب زحمتکشان پس از انقلاب پيش بردند و متأسفانه بخشي از جوانان مذهبي را تحت تأثير قرار دادند.

در انتخابات دهم رياست جمهوري و حوادث پس از آن، اعضاي حزب زحمتکشان بقايي، مانند ابراهيم اسرافيليان و محمود کاشاني و منوچهر محمدي و ديگران، با حمايت آقاي حسينيان و سايت‌هايي مانند «رجانيوز»، عليه ميرحسين موسوي وارد ميدان شدند.

در اينجا قصد بنده دفاع از ميرحسين موسوي نيست. ولي ميرحسين هر چه باشد، روش اين آقايان اخلاقي نبوده و نيست. اين‌ها در واقع با جاي ديگر مشکل داشته و دارند. اوائل انقلاب که مهندس بازرگان نخست‌وزير شد، از اين مسئله خيلي ناراحت بودند و نيز از نفوذ آيت‌الله طالقاني در مردم. در آن زمان آيت‌الله طالقاني نفر دوّم انقلاب، پس از امام خميني، محسوب مي‌شدند و اعتبار مردمي گسترده داشتند. حتي آقاي منتظري هم از نظر محبوبيت مردمي پس از آقاي طالقاني قرار مي‌گرفت. مي‌دانيم که آقاي طالقاني با نهضت آزادي و مهندس بازرگان دوستي و الفت قديمي داشت. من هيچ‌وقت صحنه ريختن مردم به خيابان‌ها پس از انتشار خبر فوت آيت‌الله طالقاني را فراموش نمي‌کنم. آن زمان حوالي دانشگاه تهران بودم و حيران از عظمت و اندوه و سوگواري جمعيت عزادار.

قبلاً در نقل قول از نامه 94 صفحه‌اي حسن آيت به دکتر مظفر بقايي کرماني، ميزان تنفر اين جريان سياسي از مهندس بازرگان و آيت‌الله طالقاني را ديديم در حدي که آيت در همان نامه مهندس بازرگان را «ملا مهندس بازرگان» لقب داده. اين‌ها اصولاً هر کسي را که تلقي مثبت از مصدق داشته باشد، به شدت مي‌کوبند و نفرت عجيبي از مصدق دارند.

داوود ح...: من فکر مي‌کنم همه اين دعواها سر لحاف ملاست :(

بقايي، کاشاني و قيام 30 تير 1331

شهبازي: اين حتي به من نيز تسري پيدا مي‌کند که مسلماً نه مصدقي هستم نه مدافع دربست مصدق و حتي بارها، مثلاً به علت نقد کتاب ژورناليستي و سبک استفن کينزر، متهم شدم به حمايت از کاشاني. براي نمونه، نگاه کنيد به اين مقاله آقاي مسعود کاظم‌زاده که مرا مدافع کاشاني قلمداد کرده. [+] کاظم‌زاده نوشته: «استدلال پيچيده‌تر به سود آيت‌الله کاشاني را عبدالله شهبازي عرضه کرده است...» الي آخر. حالا مقايسه کنيد روايت آقاي کاظم‌زاده را از بررسي من، با اصل مطلب من در نقد کتاب کينزر و ببينيد چقدر بي‌انصاف است اين آقاي مسعود کاظم‌زاده. [+]

واقعيت اين است که من نه مصدقي هستم، نه کاشاني چي. محققم و قضاوت مستقل خود را دارم. و واقعيت اين است که در جريان زندگي تحقيقي‌ام به اين نتيجه رسيدم که اگر آقاي کاشاني و بقايي و ديگران اجازه مي‌دادند و در 30 تير 1331 قدرت به احمد قوام انتقال مي‌يافت، سرنوشت ما به کودتا و مصائب بعدي ختم نمي‌شد. و ماجراي 30 تير را، که «قيام ملي 30 تير» مي‌نامند و قهرمان آن آقايان کاشاني و بقايي بودند براي بازگشت مصدق به قدرت، يک توطئه سازمان يافته مي‌دانم که شاه نيز در آن ذينفع بود زيرا انتقام خود و پدرش را از قوام‌السلطنه گرفت و او را بدنام کرد.

اين را هيچ جا نگفته ام. زماني از «ايسنا» يک خانم با من تماس گرفت و خواستار مصاحبه شد به مناسبت سالگرد «قيام ملي 30 تير.» گفتم مصاحبه نمي‌کنم زيرا اصلاً اين جريان را «قيام ملّي» نمي‌دانم و خواهش کردم جايي درج نکند زيرا حوصله وارد شدن به يک مناقشه قلمي جديد را نداشتم. قوام شخصيت بسيار کاراتري بود براي حل و فصل مسئله نفت. مصدق ديگر کارايي نداشت و بنابراين حرکت کاشاني اشتباه بود در تحريک مردم به برگردانيدن مصدق. و البته بقايي هدفمند اين کار را کرد، يعني کاشاني را به ميدان کشانيد، تا سير وقايع به سويي رود که کانون‌هاي خارجي مي‌خواستند. محرک اصلي حادثه 30 تير در واقع بقايي بود. اين مقدمه را عرض کردم که بدانيد بنده روي هيچ کس تعصب ندارم. حالا هم هواداران مصدق ممکن است به من فحش بدهند هم هواداران کاشاني.

جواد مير...: استاد عزيز، سلام. خدا قوت. دو ساعته دارم کامنت‌هاي ديروز تا الان را ميخونم و خيلي استفاده کردم. خسته نباشيد. چند سئوال. اوّل اين که نقش آيت در برکناري و توطئه عليه بني‌صدر چگونه بود؟ دو اين که فلسفه اصلي وجود و بنيان فکري فراماسونري چه بود؟ آيا همون طور که در کتاب‌هاي درسي نوشته ميشه فقط مخالفت با هر گونه دينداري و اينطور مسائل بود؟

محمود ق...: استاد، اين حزب با اين سوابق آن‌ها و مؤسس‌اش يعني بقايي، که حضرتعالي اينجا بيان کرديد، چگونه تا اين حد در انقلاب فعال بوده و هستند؟ چرا سيستم به خصوص در زمان حضرت امام هيچ واکنشي به فعاليت اين گروه نشان نداده است؟

رضا ح...: حتي چه بسا اگر کودتاي 28 مرداد رخ نمي‌داد و شاه بر نمي‌گشت و نظام جمهوري مستقر مي‌شد شايد هيچگاه به وقايع بهمن 57 نمي‌رسيديم [...]

جواد مير...: فکر مي‌کنم بحث به جاي حزب زحتمکشان به بقايي پرداخته. البته اطلاعات بسيار مهمي است. ادامه دهيد استفاده مي‌کنيم.

شهبازي: اين مقدمه لازم بود جناب مير...

جواد مير...: بله، موافقم. خيلي مفيد و آموزنده بود.

دکتر بقايي و تيم سرلشکر ارفع

شهبازي: جريان بقايي، با آن شاخصه‌هايي که گفتم، در انقلاب از طريق شبکه قديمي ارتباطاتش با سرلشکر حسن ارفع وارد عرصه شد. ارفع پيوندهاي بسيار قوي با سرويس اطلاعاتي بريتانيا داشت و کلارک نوئل، افسر اطلاعاتي بريتانيا که در نهضت جنگل دستگير شد، دامادش بود. روستاي لارک تهران، جنب اقدسيه و اراج، ملک موروثي سرلشکر ارفع بود يعني پدرش، ميرزا رضا خان ارفع (ارفع‌السلطنه) آنجا را خريده و به اسم خود ارفعيه يا رضاآباد ناميده بود. سرلشکر ارفع در املاک پدري باغات و مزرعه مفصلي داشت و در حوالي سال 1327 گاوداري بسيار بزرگ و مدرني در لارک احداث کرد که بخش عمده شير تهران را تأمين مي‌کرد. مقبره همسر روسي‌اش، بنام هيلدا، نيز در آنجا واقع است و اين آرامگاه را به شکل حافظيه شيراز ساخته. در حوالي سال 1380 وراث سرلشکر ارفع اراضي لارک را، به جز مقبره هيلدا ارفع، به قيمت ارزان فروختند و خريداران سودهاي کلاني بردند و به احداث مجتمع و آپارتمان در اين اراضي پرداختند.

سرلشکر ارفع از سال‌هاي 1320 با بقايي کار مي‌کرد و سازماني داشتند براي نفوذ در حزب توده و شناسايي افسران توده‌اي و همچنين مقابله با سپهبد رزم‌آرا. اين‌ها زبده‌ترين نيروهاي اطلاعاتي ارتش بودند و سرهنگ حسن پاکروان هم، که گفتم دوست صميمي بقايي بود و بعد رئيس ساواک شد، با اين‌ها کار مي‌کرد. اين تيم اطلاعاتي قوي هفت خط و پير در انقلاب تصميم گرفتند بقايي را به قدرت برسانند. اسنادش را آقاي محمد ترکمان در کتاب "تاريخ معاصر ايران" منتشر کرده.

جواد مير...: و با زيرکي آقاي خميني نتونستند درسته؟

شهبازي: يعني اگر انقلاب پيروز نشده بود، به احتمال زياد پس از سقوط شاپور بختيار، دکتر مظفر بقايي نخست وزير مي‌شد و اگر اينطور مي‌شد براي هميشه شرّ حزب زحمتکشان ملت ايران از سر ملت ايران کوتاه مي‌شد :)

جواد مير...: چرا شرش کوتاه مي‌شد؟

شهبازي: منظورم اين است که انقلاب اگر کمي ديرتر پيروز مي‌شد و بختيار هم سقوط مي‌کرد، بقايي مي‌شد آخرين نخست وزير شاه و امثال آيت و محمود کاشاني مي‌شدند وزرايش؛ و بعد از انقلاب همان وضعي را پيدا مي‌کردند که بختيار و وزرايش پيدا کردند.

پس از پيروزي انقلاب اين آقايان خيلي جوش آوردند از نخست وزير شدن مهندس بازرگان. پس از انقلاب خيلي تلاش کردند که بقايي را نخست وزير کنند؛ واسطه‌هايي از روحانيون تراشيدند، ولي راه به جايي نبردند. و امام که با همه ملاقات مي‌کرد حتي حاضر نشد بقايي را به حضور بپذيرد و يک ديدار ساده با وي داشته باشد، نه در دوران اقامت در قم، نه در دوران استقرار در تهران. و بقايي در طول زندگي‌اش هيچگاه موفق به ديدار با امام خميني نشد.

جواد مير...: اين مطلب را در يکي از نوشته‌هاي‌تان قبلاً خوانده بودم که آيت‌الله خميني حاضر به ملاقات با بقايي نشد.

ترور آيت

شهبازي: ولي اين افراد، مانند حسن آيت و ابراهيم اسرافيليان، که هر دو اهل نجف‌آباد هستند، و نسل جوان‌ترشان، مثل منوچهر محمدي، وارد نهادهاي انقلاب شدند. در تاريخنگاري از طريق دکتر سيد جلال‌الدين مدني وارد شدند و مي‌دانيد که پس از انقلاب کتاب دو جلدي «تاريخ معاصر ايران» آقاي مدني ساليان سال کتاب درسي دانشگاه‌ها بود. آيت نيز در حزب جمهوري اسلامي فعال بود و خط وي همان خط بقايي بود. مبارزه عليه هر کس که تصور مي‌کرد تداوم خط جبهه ملّي و نهضت آزادي است و تلاش براي ترويج خط فکري بقايي. تا اين که ترور شد و به شهادت رسيد. خدا رحمتش کند. همين بود بحث من. حالا پرسش‌ها.

جواد مير...: آقاي دکتر مدني براي خود انتشاراتي هم دارد به نام «پايدار». چند جلد علوم سياسي هم نوشته. من دارم. کتاب حقوقي هم مي‌نويسد. من در دوران تحصيل مجبور شدم حقوق مدني 7 ايشان را پاس کنم. سواد چنداني در کتب‌اش مشاهده نمي‌شود.

شهبازي: با ايشان و دکتر منوچهر محمدي در هيئت تحريريه مجله «زمانه» همکار بوديم. دکتر مدني شخصاً انسان شريفي است.

جواد مير...: ايشان را با سواد مي‌ديديد؟

آرش کورش: استاد، درباره علت و مسببين ترور آيت هم توضيح مي‌دهيد؟

شهبازي: آيت در 14 مرداد 1360 چون از سران حزب جمهوري اسلامي بود توسط فرقه رجوي ترور شد.

رضا ح...: پس طبيعتاً بايد خط مخالف اين جريان ايشان را ترور کرده باشد. اين خط مخالف کي بود؟ اگر مخالف بازرگان بود، بايد نهضت آزادي‌ها او را کشته باشند و اگر مخالف ميرحسين بايد حزب جمهوري‌ها اين کار را کرده باشند. البته شايد تصفيه درون سازماني بوده. اصلاً آيت براي چي بايد ترور مي‌شد؟ چون دنبال کسب قدرت به نفع بقايي بود؟

شهبازي: خير. خيلي‌ها در ترورهاي آن زمان کشته شدند. فرقه رجوي به صغير و کبير رحم نمي‌کرد. «تروريسم کور» بود، حساب و کتاب نداشت. نهضت آزادي اصلاً خط تروريستي نداشته. جمع معقولي از آدم‌هاي ملايم بود که مثل حزب بقايي اهل توطئه و ترور و اين حرف‌ها نبودند. اين مسئله که مطرح مي‌کنند آيت اسناد مهمي عليه مهندس موسوي داشت و به اين خاطر ترور شد مهملات صرف است. ميرحسين نيز مثل خيلي از جوان‌هاي انقلابي آن زمان که مطالعه‌اي داشتند به مصدق تمايل معمولي داشت نه اين که مصدقي باشد. در روزنامه «جمهوري اسلامي»، که ميرحسين سردبير و آيت‌الله خامنه‌اي مدير مسئول و صاحب امتيازش بود، خط غالب خط آيت‌الله کاشاني بود. ولي اين آقايان اصرار داشته و دارند که حتماً بايد مصدق را نوکر انگليس بدانيد و هر کس جز اين فکر کند منحرف است. مگر کتاب‌هاي آيت را نخوانده‌ايد. «مصدق‌السلطنه» و اين حرف‌ها؟

جواد مير...: کتب آيت امروزه گير نمياد براي نسل ما.

شهبازي: احتمالاً تجديد چاپ نشده. به دست دوّم فروشي‌ها مراجعه کنيد فراوان است. در کتابخانه‌ها هم هست.

جواد مير...: استاد، جريان اون نواري که از آيت در جريان برکناري بني‌صدر پخش شد و بني‌صدر نام مي‌برد و استناد مي‌کرد چي بود؟

رضا ح...: البته به نظرم تروريسم کور مربوط به مردم کوچه و بازار مي‌شود. نمي‌توان ترور نخبگان سياسي و فرهنگي و علمي و... را جزو تروريسم کور به حساب آورد. آيا ترور دانشمندان عراقي به دست تيم‌هاي ترور موساد و سيا جزو ترورهاي کور به حساب مي‌آيد؟ حساب و کتابي در کار نيست؟

جواد مير...: من بالاخره متوجه نشدم آيت چه نقشي داشت در برکناري بني‌صدر؟

شهبازي: عرض کردم. آيت با هر کس که به مصدق گرايشي داشت، کم يا زياد، دشمن بود. از آيت‌الله طالقاني تا بازرگان و هر کس ديگر. آيت عليه بني‌صدر نيز، به دليل گرايشات مصدقي بني‌صدر، فعال بود. ماجراي نوار آيت در زمان خودش جنجالي به پا کرد. اين شهرت و ماجراي «نوار آيت» سبب شد فرقه رجوي آيت را ترور کند.

جواد مير...: اين که خيلي پيچيده شد.

شهبازي: چرا؟

جواد مير...: مگر فرقه رجوي با بني‌صدر نان به هم قرض مي‌دادند؟ براي چي نواري که عليه بني‌صدر بود باعث شد رجوي‌ها ترورش کنند؟

شهبازي: اختيار داريد. پايگاه اصلي بني‌صدر فرقه رجوي بود و مسعود رجوي با خانم فيروزه بني صدر، دختر جوان بني‌صدر، برغم فاصله سني زياد، ازدواج کرد که پس از بروز اختلاف ميان بني‌صدر و رجوي جدا شدند. فرقه رجوي به دليل ماجراي بني‌صدر از اشخاصي مثل آيت‌الله بهشتي و آقاي رفسنجاني و حسن آيت متنفر بود.

جواد مير...: يعني بايد بني‌صدر را هم جزء محرکان جنگ عليه ايران دونست؟ اين که تأسفباره. من بعضي نوشته‌هاي ايشون رو خونده بودم. دوست داشتم.

شهبازي: سرچ کنيد جناب جواد مير...: در وب مطالب زيادي هست درباره نوار آيت. بني‌صدر + آيت + نوار.

جواد مير...: تا الان بني‌صدر رو يه خائن واقعي نمي‌دونستم. فکر مي‌کردم مورد غضب گروهي شد که اوّل انقلاب نمي‌گذاشت وارد جريان قدرت بشوند.

مجتبي يو...: فکر نمي‌کنم بشه بني‌صدر رو جزء "محرکان جنگ عليه ايران" دونست. تو دوره‌اي از بي‌کسي به فرقه رجوي پناه برده.

جواد مير...: استاد، تو يه جمله بفرماييد بالاخره بني‌صدر محرک جنگ بود يا نه؟ اصلاً اختلافش با رجوي بر سر چه موضوعي بود؟ برام مهم نيست که با هاشمي رفسنجاني و آقاي خامنه‌اي و غيره شديداً در گير بود. حتي ممکنه تأييدش هم بکنم به خاطر اين درگيري، ولي فقط مي‌خوام مطمئن بشم جزء محرکان و حتي موافقان اين جنگ نبوده. همين.

شهبازي: کدوم جنگ؟ بني‌صدر فرمانده کل قوا بود يعني امام خميني اختياراتش را به او تفويض کرده بود و فرماندهي جنگ را به دست داشت.

دوستان خيلي خسته شدم. استراحت ميکنم تا بعد. ببخشيد. :) ساعت 3:53 بعدازظهر يکشنبه، 22 خرداد 1390.

ادامه بحث آيت و حزب زحمتکشان پس از انقلاب

[ادامه بحث. يکشنبه، 22 خرداد، شب]

علي ر...: مي‌تونيد از اختلافات بين آيت و بقايي هم توضيحي بديد؟ اختلافاتي که علي‌الظاهر به اخراجش از حزب زحمتکشان ملت ايران منجر مي‌شه؟ در ضمن، ارتباطات آيت با شهيد بهشتي و نقش ايشون در اضافه کردن اصل ولايت فقيه به قانون اساسي رو هم مي‌تونيد يه صحبتي بکنيد. يه جايي خوندم در صبح روزي که آيت ترور مي‌شه، آيت در حال حرکت به سمت مجلس براي اجراي نطقي عليه موسوي بوده که بعنوان وزير پيشنهادي امور خارجه مطرح بوده. حتي شنيدم قرار بوده مدارکي رو هم افشا کنه. آيا صحت داره يا نه؟

شهبازي: ماجراي آيت همان است که عرض کردم. اطلاع بيش‌تر درباره ترور وي ندارم. اين‌ها همه از آن مصاحبه معروف اسرافيليان اخذ شده.

گرين داو: ديشب (شنبه) خبر «هشت و نيم» خبر مربوط به اجلاس بيلدربرگ رو پخش کرد! عجيب نيست؟ حتي مجري تلفظ کرد بيلدِربُرگ".

شهبازي: جناب گرين داو. عجيب نيست. خبر بيلدربرگ الان در تيتر است و اين‌ها هم خبري پخش کرده اند.

بهنام بيقرار: فارغ از بعضي‌ اظهارات عجيب و غريب بايد اذعان داشت ملتي که فرق خائن و خادم را نداند و اولي‌ را طرد و دومي‌ را قدر ننهد ملتي با وجدان تاريخي بيدار نيست. هنوز در فرهنگ سياسي ما هم جا نيفتاده که تفاوت بزرگي‌ است بين آن که اشتباه مي‌کند با خائني که خيانت پيشه است و خيانت مي‌کند. بني‌صدر، بنا به اسناد و مدارک متقن و تجربه مدت کوتاه رياست، از بزرگ‌ترين چهره‌هاي ملّي همچون مصدق و اميرکبير است و انديشه وي بعنوان انديشه راهنما خط استقلال و آزادي را نمايندگي مي‌کند. [...]

انتخابات ترکيه، اردوغان

بهروز ک...: اردوغان ايدئولوژِي اسلامي را تا کجا پيش مي‌برد در ترکيه و اگر قدرتش صد برابر اين که الان هست بشود حجاب را اجباري مي‌کند؟ همان چيزي که در ايران اسلامي اتفاق افتاد؟

اسلام ر...: من اطلاعي در اين مورد ندارم ولي به نظرم اردوغان يک بازيگر خبره سياست است و هر بار به نوعي از تحولات منطقه به نفع ترکيه بهره‌برداري کرد و حتي در مقطعي تلاش کرد تا نقشي فرامنطقه‌اي براي بحران ايران بازي کند [...] ترکيه خود را بعنوان "ريش سفيد" و "کدخداي منطقه" تثبيت کرده و حالا شرايط سوريه را فرصتي مغتنم براي جهشي ديگر مي‌بيند، ضمن اين که چهره و وجهه انساني و بين‌المللي خوبي هم براي خودش و ترکيه دست و پا مي‌کند. ما چي؟ هر روز منزوي‌تر و منفعل‌تر و آسيب‌پذيرتر از ديروز. به نظر من، اردوغان تجربه صد سال حکومت‌هاي جورواجور منطقه را دارد؛ نمونه آتاتورک مذهبي است. قطعاً عاقل‌تر از اين است که بخواهد آزادي و احترامي که به مردمش داده و از آن نتيجه خوبي گرفته را تحديد کند.

شهبازي: نتايج مقدماتي انتخابات مجلس ترکيه اعلام شد: نتايج غير رسمي از شمارش ۲۱ درصد آرا نشان مي دهد حزب حاکم عدالت و توسعه به رهبري رجب طيب اردوغان با کسب بيش از ۵۴ درصد آرا پيشتاز است، و حزب اپوزيسيون جمهوريخواه خلق با کسب ۲۰ درصد آرا در مقام دوم است. خبرگزاري اناتولي مي‌گويد حزب ناسيوناليست اقدام ملي، و ناسيوناليست ها، هردو، تا کنون ۱۲ درصد آرا را کسب کرده‌اند. [+] اين هم مقاله گاردين درباره انتخابات ترکيه. [+]

گرين داو: تقريباً تمام شده بدانيد. حزب عدالت و توسعه پيروزي‌اش قطعي است.

شهبازي: اين مقاله سايت بلومبرگ هم جالب است درباره انتخابات ترکيه. [+]

اسلام ر...: حزبي که توانسته از ترکيه ورشکسته يک کشور مقتدر و تأثيرگذار بسازد و رفاه نسبي براي مردم کشورش در مدت کوتاه، نه با وعده‌هاي نامحدود و بي‌تاريخ مانند آن چه در کشور ما رخ مي‌دهد، ايجاد کند، بايد هم حمايت شود و رأي بياورد. اکنون ايران و مصر و عربستان جايگاه خود را به ترکيه نوظهور داده‌اند؛ آن هم به دليل اصلي بي‌توجهي و بي‌احترامي به خواست و آزادي‌هاي مردم‌شان.

الهام ر. زنجاني: پيروزي [حزب] عدالت و توسعه لزوماً به معني پيروزي اسلام‌گرايي نيست. عملکرد اين حزب در حوزه اقتصاد و ساير حوزه‌ها باعث شد بسياري از طرفداران حزب جمهوري‌خواه خلق حتي در ازمير، شهري که پايگاه چپ‌هاي لائيک ترکيه است، به عدالت و توسعه متمايل شوند. البته مشخص است که ايدئولوژي حزب عدالت و توسعه نقش بزرگي در جلب حمايت بخش مذهبي جامعه از اين حزب دارد.

پيروزي عدالت توسعه را بايد ترکيبي از خواست بخش مذهبي ترکيه در تأکيد بر ارزش‌هاي مذهبي و بخش بزرگي را بايد موفقيت بلامنازع اين حزب در دو دوره گذشته دانست. منظور اين که بسياري نه به دليل ايدئولوژي اين حزب که به دليل موفقيت آن رأي داده‌اند. در اکثر شهرداري‌هايي که در دست حزب مخالف بود ناکارامدي و عدم موفقيت نمايان بود. بسياري از طرفداران سنتي ترکيه لائيک در اين دوره بين ايده‌هاي لائيک خود و دولتي کارامد گزينه دوّم را ترجيح دادند.

شهبازي: در ترکيه گرايش مذهبي مردم روشن است و البته موفقيت حزب عدالت و توسعه به دليل عملکرد خوب آن است که اين نيز کاملاً مشهود است.

بقايي کرماني و امير اسدالله علم

عليرضا ط...: ۱- ارتباطي‌ بين بقايي و اسدالله علم وجود داشت؟ ۲- آيا بقايي از واقعه پانزده خرداد حمايت مي‌کرد؟

شهبازي: ممنون جناب عليرضا ط...، سئوال‌هاي خوبي است.

امير اسدالله علم رابطه مرموزي با مظفر بقايي داشت که در چارچوب فعاليت شبکه بدامن و سرويس اطلاعاتي بريتانيا قابل تفسير است. درباره نقش علم و پيوند او با سِر شاپور ريپورتر، مسئول شبکه‌هاي اطلاعاتي بريتانيا در ايران، در کتاب‌هايم مفصل توضيح داده‌ام. علم جوان با شاه و شاپور ريپورتر يک مثلت توطئه را در آن سال‌ها تشکيل مي‌دادند. راز نزديکي و دوستي صميمانه شاه و علم همين است. در اسناد شخصي دکتر بقايي نامه‌هاي زيادي از حسين خطيبي وجود دارد که من آن‌ها را جدا کردم در يک پوشه. بخشي از اين نامه‌ها مربوط به دوران زندان حسين خطيبي است به اتهام هدايت عمليات قتل سرتيپ افشارطوس رئيس شهرباني کل کشور دولت مصدق. ماجرا را مي‌توانيد در اين مقاله پيگيري کنيد. [+] البته متن کامل مقاله به صورت PDF است که اگر فراغتي بود سعي مي‌کنم آن را به صورت صفحه اچ تي ام ال در بياورم. اين متن را بخوانيد بهتر است. [+] در اين مکاتبات از داخل زندان، «قلبي» نام رمز علم است و «ارباب قلبي» نام رمز شاه. اين‌ها را در مقاله فوق مشروحاً نوشته‌ام.

آيت، بقايي و قيام 15 خرداد 1342

در مورد موضع بقايي در قبال قيام پانزده خرداد بايد عرض کنم که نامه 94 صفحه‌اي آيت به بقايي به همين دليل نگاشته شده. يعني آيت از موضع يک فرد مذهبي پيرو بقايي بقايي و حزب زحمتکشان را به دليل عدم حمايت جدّي از قيام پانزده خرداد و آيت‌الله خميني به شدت مورد انتقاد قرار داده.

سيد ساجد فاطمي: پس آيت زاويه ديدي با بقايي داشته، و اين به دليل مذهبي بودنش بوده؟ و به همين دليل جزو همان گروهي بوده که از حزب خارج شده است؟

شهبازي: بله. اين را قبلاً عرض کردم که حزب زحمتکشان يک بدنه مذهبي را جذب کرد.

سيد ساجد فاطمي: حزب چه کششي براي اين گروه مذهبي داشته است؟

شهبازي: بقايي نه فقط مذهبي نبود بلکه از نظر فردي اهل مشروب و مسائل ديگر بود ولي از طريق ارتباط با آقاي کاشاني مي‌کوشيد خود را به نيروهاي مذهبي نزديک کند. همان استفاده ابزاري از مذهب که عرض کردم. و آيت هم مذهبي به معناي پيرو امام خميني نبود و قطعاً بقايي را بعنوان رهبر خود قبول داشت. در همان نامه 94 صفحه‌اي به بقايي، حرف آيت اين است:

نيروي‌ مذهبي «با اندک‌ واقع‌بيني‌ مي‌تواند تکيه‌ گاهي‌ بزرگ‌ براي‌ اصلاح‌ اموراجتماعي‌ باشد. نيرويي‌ که‌ اکنون‌ به‌ علت‌ نداشتن‌ سازمان‌ و رهبري‌ مناسب‌ قسمت‌عمده‌اش‌ به‌ هدر مي‌رود و از قسمت‌ زيادي‌ از آن‌ سوءاستفاده‌ مي‌شود و درست‌ درجهت‌ عکس‌ هدف‌هاي‌ دين‌ مقدس‌ اسلام‌ به‌ کار برده‌ مي‌شود. در صورتي‌ که‌ اگر به‌طرز صحيح‌ سازمان‌ يابد و رهبري‌ شود مي‌تواند به‌ نيروي‌ شکست‌ ناپذيري‌ تبديل‌شود که‌ منشاء خير بسيار عظيم‌ گردد. اين‌ همه‌ تظاهرات‌ عظيم‌ مذهبي‌ که‌ در ماه‌هاي‌سوگواري‌ و ايام‌ مذهبي‌ و يا در درگذشت‌ علماي‌ بزرگ‌ مي‌شود، اين‌ همه‌ پول‌ وانرژي‌ که‌ صرف‌ ساختمان‌ مساجد و امور مذهبي‌ مي‌گردد به‌ سان‌ نهر عظيم‌ وخروشاني‌ مي‌ماند که‌ چون‌ کنترل‌ نمي‌شود آن‌ استفاده‌اي‌ که‌ بايد از آن‌ عايد نمي‌گرددو بعضي‌ اوقات‌ موجب‌ تخريب‌ نيز مي‌شود. ولي‌ وقتي‌ همان‌ رود را به‌وسيله‌ بستن‌سد مهار کرديم‌ مي‌توانيم‌ حداکثر استفاده‌ را از آن‌ بنمائيم‌. تاريخ‌ گذشته‌ ايران‌ اين‌مدعا را به‌ خوبي‌ اثبات‌ کرده‌ است‌. در جريان‌ ملي‌ شدن‌ صنعت‌ نفت‌ اين‌ نيروي‌مذهبي‌ بود که‌ کليه‌ مردم‌ را به‌ حرکت‌ درآورد و آن‌ نهضت‌ عظيم‌ را ايجاد نمود. حسن‌ نهضت‌هاي‌ مذهبي‌ در سادگي‌ و بي‌غل‌ و غش‌ بودن‌ آن‌ است‌.»

قبلاً يک بحث درباره تأثير فضاي زمانه بر تفکر فعالين سياسي بيان کردم و به تفاوت نسل‌ها و فقدان زبان مشترک ميان آن‌ها اشاره کردم، مثل تفاوت نسل انقلاب با مؤتلفه يا نهضت آزادي. همين امر در مورد حزب بقايي صادق است. يعني اعضاي مذهبي حزب زحمتکشان نوعي مذهبيون سنتي هستند که بقايي را به ليدري خود پذيرفته و نسبت به او تعصب شديد دارند و نوع تفکر بقايي را حامل بودند و آن را به بخشي از نيروهاي جوان انقلاب منتقل کردند. عين همان انتقال ميراث فکري که نهضت آزادي يا مؤتلفه انجام دادند ولي با اين تفاوت که روش‌ها بکلي متفاوت بود. يعني پيروان بقايي از روش‌هاي غيراخلاقي و توطئه‌گرانه نيز استفاده مي‌کردند که باز ميراث تاريخي حزب زحمتکشان است که در فعاليت‌هاي اطلاعاتي (شبکه حسين خطيبي و ارتباط با تيم اطلاعاتي سرلشکر ارفع عليه حزب توده) يا تروريستي آن، مثل قتل سرتيپ افشارطوس، تجلي مي‌يابد. در مقالاتم مفصل درباره نقش حزب زحمتکشان بقايي در کودتاي 28 مرداد 1332 گفتهام. بعد از انقلاب، اين افراد در سطوح مختلف حزب جمهوري اسلامي حضور يافتند و آيت به مقام دبير سياسي حزب رسيد.

سيد ساجد فاطمي: چند نمونه از اين روش‌ها را مي‌فرماييد؟

شهبازي: يک نمونه از اين توطئه‌ها همان ماجراي پخش اعلاميه عليه سپاه است که به دستور امام گروهي از ارتشي‌هاي مرتبط با پسران کاشاني و سرهنگ کتيبه، رئيس اداره دوّم (اطلاعات) ارتش، دستگير شدند. اين واقعه در زمان جنگ تحميلي بود. پس از اين حادثه اين‌ها از نظام طرد شدند تا سال‌هاي اخير که باز عرصه براي جولان يافتند و دکتر منوچهر محمدي مدت کوتاهي معاون پژوهشي وزارت خارجه شد.

ضمنا، آيت پس از آن نامه از حزب زحمتکشان اخراج نشد. اسنادي هست که همچنان حضور او را در حزب زحمتکشان نشان مي‌دهد از جمله اين سند ساواک متعلق به سال 1344 که آيت در جلسه‌اي با شرکت بقايي، آيت، منوچهر آزمون (کارمند ساواک و وزير بعدي)، منصور رفيع‌زاده (کارمند ساواک و رئيس بعدي ساواک در ايالات متحده آمريکا)، حسين بنکدار و عده‌اي ديگر مي‌گويد: «دستگيري خليل ملکي کاملاً مصنوعي است و يک مقاله روزنامه کيهان چند شب قبل بر عليه خليل ملکي نوشت و يک مقاله هم چند روز ديگر روزنامه اطلاعات بر عليه ايشان منتشر مي‌کند، آنوقت خليل ملکي را با يک نقاب ملي به ميان مردم مي‌فرستند تا به نفع دستگاه انجام وظيفه کند. اما ديگر حناي خليل ملکي‌ها و اللهيار صالح‌ها و امثال آن‌ها براي مردم ايران رنگي ندارد و دستگاه بايد به فکر اشخاص ناشناسي باشد که مردم آن‌ها را نشناخته باشند و آن‌ها را به نام رجال ملّي به ميان مردم بفرستد.» متأسفانه تاريخ دقيق اين سند را ندارم. متعلق به سال 1344 است ولي در پرونده شماره 13059/20 الف ساواک موجود بود. نمي‌دانم در کتاب دو جلدي اسناد ساواک مظفر بقايي منتشر شده يا نه. جلد دوّم اين کتاب را ندارم که مراجعه کنم. در اين سند حسن آيت به صراحت به ساواک مشاوره مي‌دهد که «اشخاص ناشناس» را بعنوان «رجال ملّي» معرفي کند.

خط سياسي حسن آيت

سيد ساجد فاطمي: اساساً مقبوليت اين جريان امروزه در همان نوع نگاه‌شان به ماجراي کاشاني و مصدق است و به همين دليل هم طرفداراني از مذهبيون و جوانان جذب تاريخ نگاري‌شان مي‌شوند.

شهبازي: در فضاي تسخير سفارت آمريکا و تشديد حملات عليه دولت بازرگان و نهضت آزادي که منجر به سقوط اين دولت شد، حزب زحمتکشان فرصت يافت که آموزه‌هاي خود عليه نهضت ملي شدن نفت را وارد تفکر نسل جوان کند. خط فکري آيت، که در کتاب «درس‌هاي از تاريخ سياسي ايران» بيان شده اين است: در جريان‌ نهضت‌ ملّي، پس‌ از کشته‌ شدن‌ سپهبد حاج علي رزم‌آرا، استعمار احساس‌ کرد که‌ بايد شکل‌ کار را عوض‌ کند و از خط‌ بدلي‌ استفاده‌ کند، لذا مصدق را روي‌ کار آورد و در مقابل‌ خط‌ اصيل‌ آيت‌الله‌ کاشاني‌ و دکتر بقايي‌ قرار داد. آيت فراموش کرده که بقايي مدعي است او بود که مصدق را به صحنه ملّي شدن صنعت نفت کشانيد و درواقع اگر برنامه استعمار اين بوده پس از طريق بقايي انجام شده.

آيت در کتاب‌ «چهره‌ حقيقي‌ مصدق‌السلطنه»‌ نيز تحليل‌ فوق را تکرار مي‌کند و مي‌نويسد: «ما دقيقاً در راه‌ مصدق با اسناد فراوان‌ جلوه‌ استعمار را با تمام‌ خصوصياتش‌ مي‌يابيم‌ و بي‌شک‌ مصدق يکي‌ از مهره‌هاي مستحکم‌ در يک‌ صد سال‌ گذشته‌ در ايران‌ بوده‌ است‌ همانطور که‌ قوام‌السلطنه‌ در چهره‌هاي‌ ديگر نقش‌ مزدوري استعمار را بازي‌ کرد و همانطور که‌ فروغي‌ يکي‌ ديگر از فراماسون‌ها بارها چنين‌ نقش‌ استعماري‌ را به‌ عهده‌ داشت‌...«

تحليل بقايي و آيت از چهره سياسي دکتر محمد مصدق يک تفاوت دارد: بقايي‌ در جايي‌ مصدق را سرباز مخفي‌ انگليس‌ و در جاي‌ ديگر «عامل‌ شوروي»‌ معرفي‌ مي‌کرد. مثلاً همکاري‌ خود را با سپهبد فضل‌الله زاهدي در کودتاي 28 مرداد اين‌طور توجيه مي‌کرد که «مصدق مروج‌ سيفليس‌ استعمار سرخ‌ بود.»، ولي درتحليل‌ آيت‌ اين‌ تناقض‌ از بين‌ رفته‌ و مصدق را کاملاً عامل انگليس مي‌داند. آيت‌ معتقد است‌ که‌ مصدق از توده‌اي‌ها در راستاي‌ اهداف‌ خود استفاده‌ نمود و به‌ عبارت‌ ديگر مصدق انگليسي بود ولي از عوامل شوروي‌ بهره‌ مي‌برد.

عليرضا ط...: ممنونم. براي من هميشه اين سئوال مطرح بوده که چگونه علم، مسئول سرکوب واقعه پانزده خرداد، و بقايي تقريباً حامي‌ پانزده خرداد با هم دوست بودند.

انجمن اسلامي علم و صنعت و تأثيرات دکتر بقايي

شهبازي: نکته مهم، خط سياسي است که حزب زحمتکشان پس از انقلاب پيش مي‌برده و مي‌برد. اين ادامه همان خط «شبکه بدامن» در سال‌هاي 1325-1332 است که در مطبوعات وابسته به سرويس اطلاعاتي بريتانيا تجلي مي‌يافت. در آن زمان، بزرگنمايي خطر کمونيسم و مقابله با نهضت ملّي شدن صنعت نفت دو خط اصلي بود. اين دو خط عيناً پس از انقلاب در عملکرد حزب زحمتکشان تکرار شد.

سيد ساجد فاطمي: در اعتراض به عدم تسخير سفارت شوروي؟

عبدي...: مخالفت انجمن اسلامي علم و صنعت و شخص احمدي نژاد با تسخير سفارت آمريکا و اعلام اين که بايد سفارت شوروي را اشغال کرد، تأثيرات حزب زحمتکشان از طريق اسرافيليان نبود؟

شهبازي: توجه مهمي است. ويژگي تفکر حزب زحمتکشان کمونيسم ستيزي افراطي است و به اين دليل اشغال سفارت آمريکا را کار عوامل شوروي مي‌دانستند. به همين دليل، در سال‌هاي اوّليه انقلاب اين گرايش را در انجمن اسلامي دانشگاه علم و صنعت غالب مي‌بينيد. اين امر به دليل حضور دکتر ابراهيم اسرافيليان بود که مانند دوستش حسن آيت اهل نجف‌آباد اصفهان بود و عضو حزب زحمتکشان بقايي. اسرافيليان دانشگاه علم و صنعت را تبديل کرد به يک کانون فعال ضد مارکسيستي به سبک فعاليت‌هاي حزب زحمتکشان در سال‌هاي 1320. يعني تأکيد بر تبليغات سبک و کم محتوي. او در اين دانشکده نشريه «جيغ و داد» را منتشر مي‌کرد که مجتبي ثمره هاشمي و محمود احمدي نژاد از گردانندگان اصلي‌اش بودند. يک نشريه به شدت سبک بود عليه مارکسيست‌ها. کاريکاتور و فحاشي و غيره سبک کار اين نشريه بود. درست شبيه نشريات "شبکه بدامن" در دوران مصدق. اسرافيليان عده‌اي بچه مذهبي را دور خودش جمع کرد و بر اين بستر توانست حدود يک سال، سال‌هاي 1359-1360، سرپرست دانشگاه فوق شود و در فروردين 1363 نماينده دوره دوّم مجلس شوراي اسلامي. مراجعه فرماييد به مصاحبه «شهروند امروز» با اسرافيليان که در سايت مرکز اسناد آقاي حسينيان هنوز در دسترس است. [+] اگر اين مصاحبه را با دقت بخوانيد متوجه مي‌شويد که افرادي مثل محمود احمدي نژاد و مجتبي هاشمي ثمره در کدام بستر سياسي و فکري نشوونما يافته‌اند.

«ارگنه کن ايراني» و کمونيسم در ايران پس از انقلاب

شهبازي: ارگنه کن ايراني پس از پيروزي انقلاب مأموريت اصلي‌اش تقويت خط ضدکمونيستي در نظام برخاسته از انقلاب بود تا مانع از سوق يافتن آن به سمت شوروي شود. همين خط را حزب زحمتکشان و ايضاً انجمن حجتيه پس از انقلاب پيش مي‌بردند. يعني انجمن حجتيه، که قبل از انقلاب کارش مبارزه با بهائيت بود، پس از انقلاب به يک جريان سياسي به شدت ضدکمونيستي تبديل شد و نگران رفتن جمهوري اسلامي به سمت شوروي. اين دو تشکل خطر اصلي را از اين ناحيه مي‌ديدند.

اين را هم بايد اضافه کنم که انجمن حجتيه هيچ گاه وارد کنه وابستگي‌هاي بهائيت نمي‌شد و نقدش بر بهائيت بسيار سطحي بود. بررسي تاريخ بابي‌گري و بهائيت از منظر سياسي و پيوند با کانون‌هاي پنهان را بنده آغاز کردم در کتاب‌هايم و با رساله «جستارهايي از تاريخ بهائي‌گري» [+] به اوج رسيد. آخرين کارم در اين زمينه تک نگاري سنگيني است درباره خاندان باب. [+] اين تحقيق بسيار مهمي است که بکلي آن را مسکوت گذاشته‌اند و اولين کار تخصصي است که در اين زمينه عرضه مي‌شود و حاصل تحقيق طولاني من است که خلاصه شده در اين مقاله يا رساله.

سيد ساجد فاطمي: خوب خوانده‌ام آن‌ها را استاد، خيلي قبل‌ها. تک نگاري‌تان را هم اخيراً خواندم.

شهبازي: در دوران دبيرستان پاي ثابت جلسات انجمن بودم و هيچ گاه مطالب اين چنيني گفته نمي‌شد. همه‌اش هجو و تحقير بهائيت بود و در نهايت اين تلقي را به انسان تلقين مي‌کردند که بهائيت هيچ چيز نيست، يک مشت احمق و ديوانه و نفهم يک جريان مهمل درست کرده‌اند که هيچ خطري ندارد. يعني، درواقع انجمن حجتيه بچه‌هاي مذهبي را در قبال خطر بهائيت سياسي و مخفي واکسينه مي‌کرد. به اين دليل، پس از انقلاب براي يک دوره طولاني مسئله خطر بابي‌گري و بهائي‌گري، بعنوان فرقه‌اي که داراي پيشينه مفصل فعاليت مخفي و نفوذي است، بکلي فراموش شد. از اين منظر، قدمت و سابقه بهائيت خيلي بيش‌تر از سازمان‌هاي کمونيستي است و اگر تجربه يهوديت جديد را به آن اضافه کنيم متکي است بر پشتوانه تجربه دو هزار ساله فعاليت مخفي. در «زرسالاران» گفتهام که يهوديت، به معنايي که امروزه مي‌شناسم يعني يهوديت خاخامي، مولود دوران مسيحي است و مبداء آن يهودا ناسي است که معاصر است با حکومت خاندان سوروس بر امپراتوري روم در سال‌هاي 193-235 ميلادي. و مي‌دانيم که بنيانگذاران و مروجان اصلي بهائيت يهوديان مخفي و جديدالاسلام‌ها بودند مثلاً در کاشان يا همدان يا مشهد يا شيراز يا منطقه ساري و گرگان که مراکز اصلي توسعه بهائيت بوده است.

هب هبفا: احمدي نژاد هم با همين نگرش در زمان تسخير سفارت آمريکا معتقد بود بايد سفارت شوروي را گرفت؛ البته اگر اين روايت صحيح باشد؟

شهبازي: بله. آن صحبت مخالفت آقاي احمدي نژاد با تسخير سفارت آمريکا و پيشنهاد تصرف سفارت شوروي صحت دارد. اين يک خط بود و خط خيلي مهمي بود در اوايل انقلاب. مثلاً در وبگاه «تبيان سمنان»، که قبلاً گفتم منشاء خانواده احمدي نژاد به طايفه صباغيان سنگسر استان سمنان بازمي‌گردد، [+] در زندگينامه احمدي نژاد «اتهام» شرکت در اشغال سفارت آمريکا اين گونه رد شده است:

«محمود احمدي نژاد توسط برخي گروه‌ها، از جمله گروه‌هاي مخالف نظام ايران، متهم به شرکت در گروگان‌گيري آمريکاييان در واقعه تصرف سفارت آمريکا شده‌است. علاوه بر اين برخي گروه‌هاي بسيجي در ايران نيز وي را از شرکت کنندگان در اين واقعه نام برده‌اند. با اين حال سازمان سيا معتقد است که هيچ مدرکي تاکنون دال بر اين ادعاها قابل اثبات نبوده است. اين شايعه از جانب چهره‌هاي سرشناس جريان دانشجويي در سال‌هاي ابتدايي انقلاب و همچنين دانشجويان فعال در ماجراي اشغال سفارت آمريکا نيز رد شده و تمامي آن‌ها تأکيد دارند که احمدي نژاد هيچ نقشي در آن حرکت نداشت. گفته مي‌شود وي و ديگر دانشجويان انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه علم و صنعت در آن زمان اعتقاد داشتند با توجه به اين که آمريکايي‌ها مسيحي بوده و به خدا اعتقاد دارند اما دولت شوروي کمونيست و بي‌اعتقاد به خدا است، دانشجويان بايد ابتدا به سفارت شوروي حمله کنند و نه آمريکا.» [+]

اين دقيقاً خط سياسي دکتر مظفر بقايي است که از طريق اسرافيليان به احمدي نژاد و دوستانش در انجمن اسلامي دانشگاه علم و صنعت انتقال يافته. در آن زمان، طبق گفته صادق محصولي، که خود از اعضاي انجمن اسلامي علم و صنعت بود، شاخص‌ترين چهره انجمن اسلامي دانشجويان علم و صنعت مجتبي ثمره هاشمي بود که امامت جماعت اعضاي انجمن را به دست داشت. [+]

فضاي اوائل انقلاب هم اين را توجيه مي‌کرد که برخي مسئولين بگويند بالاخره اين‌ها هم عده‌اي بچه مسلمانند و نگرانند که مملکت دست کمونيست‌ها بيفتد.

سيد ساجد فاطمي: که امام هم با آن به شدت مخالفت کردند...

شهبازي: فروپاشي شوروي نعمتي بود که اجازه داد اين مباحث به راحتي مطرح شود وگرنه در آن فضا فوراً به مقابله مي‌آمدند که بله، مي‌خواهيد شوروي را لانسه کنيد.

امام با زيرکي اين خط را مي‌شناختند. امام بازرگان را نخست وزير کردند ولي بقايي را حتي به حضور هم نپذيرفتند برغم اين که برخي شاگردان برجسته امام واسطه بودند. آن جمله امام که «بعضي شوروي را مطرح مي‌کنند تا آمريکا منسي [فراموش] شود» ناطر به همين خط بود. دستور امام به انصراف آقاي جلال‌الدين فارسي از نامزدي رياست جمهوري، برغم اين که بيش‌تر تشکل‌هاي اسلامي از فارسي حمايت کرده بودند، به بهانه افغاني اصل بودن فارسي به اين دليل بود؛ زيرا اگر فارسي رئيس جمهور مي‌شد ايران را وارد جنگ با شوروي مي‌کرد. زمان اشغال افغانستان توسط ارتش سرخ بود و گروه‌هاي مشکوک مثل بن‌لادن و گلبدين حکمتيار و غيره با کمک مالي و نظامي سيا به شدت در افغانستان درگير بودند. اگر ايران به اين دام مي‌افتاد طبعاً بايد مي‌رفت به دامان آمريکا و انگليس. نتيجه موضع امام اين شد که در آستانه انتخابات رياست جمهوري نامزد مقبول و شناخته شده‌اي باقي نماند، همه تبليغات روي جلال‌الدين فارسي متمرکز شده بود که به باد رفت. جامعه مدرسين با تأخير طولاني دکتر حسن حبيبي را بعنوان نامزد خود معرفي کرد که دير شده بود و در نتيجه بني‌صدر شد رئيس جمهور.

عليرضا ط...: پس آيا مي‌شه گفت ‌اي کاش امام اجازه مي‌داد بقايي نخست وزير و فارسي رئيس جمهور بشه؟ اين مثل همون نقدي است که به کاشاني براي قوام زدين؟ اگه اينطوري مي‌شد شايد هيچگاه سفارت اشغال نمي‌شد و رابطه با آمريکا به اين وضع نمي‌افتاد؟

مهريار پرشين: در ابتداي انقلاب گروه‌هاي زيادي توسط حاکميت طرد شدند و البته اين روند بطور کندتري ادامه داشته. اما يک سئوال داشتم: چرا حزب توده جزء آخرين اين گروه‌ها بود و حتي بعد از نهضت آزادي، که روابط بسيار خوبي با امام داشتند، توسط نظام طرد شد و آن بلايي سرش آمد که همه مي‌دانيم؟

شهبازي: ماجراي حزب توده را بعداً عرض مي‌کنم اگر مايل بوديد.

مأموريت «ارگنه کن ايراني» پس از فروپاشي شوروي

سيد ساجد فاطمي: بعد از شوروي شيفت روي چه مسئله‌اي داشتند؟

شهبازي: آقا سيد ساجد پرسيدند پس از فروپاشي شوروي خط اين شبکه چه بود؟ اين سئوال بسيار مهمي است.

اگر بپذيريم که شبکه‌هاي پراکنده با خاستگاه‌هاي متنوع، که در رساله «سرويس‌هاي اطلاعاتي و انقلاب اسلامي ايران» [+] شرح داده‌ام، در سال‌هاي اوليه انقلاب وجود داشت و مأموريت اصلي آن تقويت خط ضد کمونيستي و ضد شوروي در ايران بود، طبعاً با فروپاشي شوروي از ميان نرفت. اين شبکه اينک با مأموريت جديدي مواجه شد.

انقلاب سرآغاز يک موج بيداري اسلامي در جهان بود و پديده اسلام‌گرايي چنان جدّي شد که کمونيسم را تحت‌الشعاع قرار داد. اين را قبلاً در شرح تاريخچه نئوکان‌ها گفته‌ام. همپاي اين رشد اسلام‌گرايي توجه کانون‌هاي قدرت به اسلام جلب شد و همانطور که گفتم بار ديگر اسلام شناسي در مجامع آکادميک غرب اهميت يافت و همزمان تحقيقات کمونيستي کمرنگ و کمرنگ‌تر شد.

سيد ساجد فاطمي: پس مي‌توان حدس زد شيفت شدند بر روي اسلام‌گرايي؟

شهبازي: دقيقاً. از اين زمان، با اهميت يافتن اسلام و نهضت اسلام گرايي براي منطقه خاورميانه و کل جهان اسلام، مأموريت شبکه‌هاي داخلي، که اسمش را گذاشته‌ام «ارگنه کن ايراني»، دو گانه شد. هم مقابله با رشد گرايش‌هاي متمايل به شوروي و کمونيستي و چپ در جمهوري اسلامي و هم تخريب جمهوري اسلامي و نفوذ براي به دست گرفتن آن.

سيد ساجد فاطمي: اين يعني آغاز نفوذ به بدنه مديريتي کشور؟

شهبازي: مأموريت غيررسمي ديگر که هميشه وجود داشته، بهره‌گيري کانون‌هاي اداره کننده اين شبکه‌ها از پتانسيل خود براي کسب درآمد مالي است. اين را در فعاليت‌هاي شبکه‌هاي مخفي سرويس بريتانيا در سال‌هاي 1320-1332 نيز شاهد بوده‌ايم. در همان زندگينامه جرج کندي يانگ نوشتم: «يکي از اهداف اصلي شبکه زرسالاري مؤثر در تحولات ايران طي آن سال‌ها دستکاري مالي از طريق کاستن ارزش سهام خصوصي کمپاني نفت انگليس و ايران در بازار بورس و خريد اين سهام بود. پس از کودتا و انعقاد قرارداد کنسرسيوم، اين سهام افزايش فراوان يافت و سودهاي کلان نصيب ايشان کرد.» بنابراين، اين شبکه‌هاي داخلي منشاء پيدايش انواع مافياهاي اقتصادي نيز شدند مانند مافياي نفت و گاز و خودروسازي و مواد مخدر و سيگار و غيره و غيره و غيره.

سيد ساجد فاطمي: و هنوز در جريان هستند، در نفت و گاز و يورس سکه و ارز و ترانزيت...

شهبازي: با فروپاشي شوروي، مأموريت و کارکرد اصلي اين شبکه‌ها، که علت وجودي آن‌ها بود، از ميان رفت و مقابله با اسلام و تلاش براي نفوذ و تخريب جنبش اسلامي و چلاندن ايران از نظر مالي به مأموريت اصلي بدل شد. توجه کنيم که از طريق نفوذ در ايران به سادگي مي‌شد به تمام جنبش‌هاي اسلامي مورد توجه سرويس‌ها، مانند حماس و حزب الله لبنان و غيره، دسترسي پيدا کرد، در آن‌ها نفوذ کرد يا به آن‌ها خط سياسي داد.

بهروز ک...: باتوجه به مطلب استاد در خصوص ارگنه کن ايراني ميشه نتيجه گرفت که اعضاي ارگنه کن بايد با ظاهر مذهبي و اعتقادات اسلامي باشند. آيا مي‌توان نتيجه گرفت سعيدامامي و باندش و کليه وابستگان و متعلقات و حاميانش از اعضاي ارگنه کن ايراني بوده‌اند؟

شهبازي: دقيقاً. قبلاً هم عرض کردم که مضحک است اگر فراماسونري در ايران به شکل کلاسيک خود فعاليت کند و مثلاً لژهاي رسمي و مناسک آنچناني داشته باشد. شبکه‌هاي مخفي در ايران بايد منطبق با فرهنگ و فضاي سياسي ايران امروز باشند. يعني لازمه کار تظاهر شديد به تدين و ظواهر ديني است.

سيد ساجد فاطمي: سلام آقا بهروز، جايتان خالي استاد را حسابي به زحمت انداختيم.

امير ق...: در رديابي افراد اين شبکه چقدر به روابط فاميلي مي‌توان توجه کرد؟ چه امور ديگري را توصيه مي‌کنيد؟

شهبازي: از منظر روش شناسي، براي شناخت شبکه‌هاي مخفي عوامل مختلف بايد مدّ نظر قرار گيرد. بعبارت ديگر، براي شناخت شبکه‌ها و عناصر مخفي راه‌هاي مختلفي است. يکي همان سوابق خانوادگي و پيشينه تعلقات ديني است مثل بهائيان و يهوديان مخفي. علت اين است که سرويس‌هاي غربي در زمان جنگ سرد روي نيروهاي مذهبي کار جدّي نمي‌کردند. اين سرويس‌ها از بودجه دولتي ارتزاق مي‌کنند و مثلاً دولتي خسيس مثل انگليس هيچگاه حاضر نمي‌شد بودجه کلاني بدهد براي کار بر روي نيروهاي مذهبي ايران در حالي که هيچ احساس خطري از اين ناحيه نمي‌کرد. همانطور که گفتم، به علت عدم تزريق اين گونه بودجه‌ها، که ناشي از احساس فقدان اولويت و اهميت سياسي بود، براي شش دهه تحقيقات اسلام شناسي در غرب به شدت افول کرد و به جاي آن تحقيقات کمونيستي اوج گرفت. در مسئله فعاليت‌هاي اطلاعاتي هم عيناً همين نگرش در توزيع بودجه و سرمايه‌گذاري مالي وجود داشت. ولي کانون‌هاي مستقلي بودند که به دليل اهميت مسئله اسلام براي خودشان مستقلاً در اين زمينه کار مي‌کردند.

سيد ساجد فاطمي: ولي امروزه کرسي‌هاي اسلام شناسي غوغا مي‌کند. اما از لحاظ امنيتي هنوز اين ارگنه کن بايد از توليدات مالي خود از داخل سيستم استفاده کند؟

شهبازي: بعداً اين مسئله مالي را باز خواهم کرد.

شبکه‌هاي شبه دونمه، يعني يهوديان مخفي در ايران، و نيز بهائيان مخفي از قديم به دليل اين که نسبت به روحانيت و نيروهاي مذهبي حساس بودند در اين کار تخصص داشتند و کار مي‌کردند. درباره فرقه دونمه در عثماني در کتاب «زرسالاران» و در مقالاتم در سايت توضيح دادهام و فرضم بر اين است که دوستان مي‌شناسند اين فرقه را. پيروان يهودي شابتاي زوي هستند که ناگهان دسته جمعي مسلمان شدند و به ساختار عثماني نفوذ کردند و اين دولت را از درون متلاشي کردند و مقدرات ترکيه جديد را به دست گرفتند.

سيد ساجد فاطمي: و اين يعني نفوذ به همراه مکيدن پول و ايجاد فساد اقتصادي که عامل به هم خوردگي تعادل مي‌شود و نفود هم که کارکرد خودش را دارد، يعني حد اقل از سه جهت حمله. و دستگاه‌هايي هم که بايد سدکننده راهشان باشند تحت نفوذند.

امير ق...: فکر مي‌کنم با من موافق باشيد که در اين نفوذ ظاهرنگري ما و نگاه سياسي و جناحي به افراد بسيار مؤثر بوده است.

شهبازي: قطعاً آقا امير. بر بستر همين ظواهر کار خود را پيش برده و مي‌برند.

بنابراين، با توجه به پيشينه و عمق فعاليت يهوديان و بهائيان در حوزه‌هاي علميه و گروه‌هاي مذهبي با وقوع انقلاب سرويس‌ها دست به دامان اين‌ها شدند.

هب هبفا: يادم است يک بار درباره ساختمان روزنامه اطلاعات اشاره‌اي کرديد که کمپاني شل در آنجا دفتر دارد و ارتباط آقاي دعايي...

شهبازي: يعني، سرويس‌هاي غربي ديدند مجبورند در ايران از شبکه‌هاي مخفي فرقه‌هاي رازآميز استفاده کنند و بدون آن‌ها کارشان پيش نمي‌رود. به اين دليل اين گونه فرقه‌ها براي دولت‌هاي غربي اهميتي يافتند که قبلاً فاقد آن بودند.

همانطور که عرض کردم، از نظر متدولوژي يک عامل همان پيشينه يهودي يا بهايي خانوادگي است و اين ظن که فرد «نهان پيشه» است. ولي اين عامل قطعي و کافي نيست. خيلي‌ها هستند که ممکن است يهودي تبار باشند يا بهايي ولي انسان‌هاي معمولي هستند يا حتي آدم‌هاي خوب. اين را در مقدمه «زرسالاران» گفته‌ام و خيلي تأکيد کرده‌ام که نبايد سطحي نگري کرد. بقول معروف، «هر گردي گردو نيست.»

مهمترين روش براي شناخت شبکه‌هاي و عناصر مخفي، تحليل بر اساس عملکرد است. يعني شما بر اساس عملکرد يک جريان يا فرد و کارنامه سياسي و مواضع روز اگر تيزبين باشيد مي‌توانيد به نتيجه برسيد.

امير ق...: در نوشته «ماجراي يک کامنت مرموز» [+] و برخي موارد ديگر به اين نکته اشاره داريد که وجود بخشي مبهم و تاريخچه‌اي گمشده مي‌تواند علامت خوبي باشد.

شهبازي: و البته قرائني مثل يهودي و بهايي تبار بودن (يعني نهان پيشه بودن) بعنوان عامل مکمل و کمکي به مدد مي‌آيد و تکميل مي‌کند يقين در داوري را.

سيد ساجد فاطمي: همين گروه‌ها مي‌توانند بر بازيگران و سياسيون مستقل هم تأثيرگذار باشند.

امير ق...: از عملکرد نمي‌توان به وابستگي حکم کرد شايد هماهنگي فکري عامل عملکرد مشابه بوده باشد.

شهبازي: دقيقاً. اين وسط خيلي‌ها هستند که جوّگير شده‌اند. خودشان عامل نيستند ولي به شدت تحت تأثيرند. البته، تفکيک اين دو گروه کار مشکلي نيست. با کمي تأمل در سوابق و عملکرد افراد، اگر فرد متخصص باشد، مي‌تواند به نتيجه مطلوب برسد. اگر دستگاه‌هاي اطلاعاتي به دنبال کشف اين شبکه‌ها باشند، مي‌توانند با شاخص‌هاي عملکرد شروع کنند و به داده‌هاي يقين‌آور برسند.

منابع مالي "ارگنه کن ايراني" در ايران

شهبازي: اما آن داستان تأمين مالي از درون ايران که مطرح شد.

سيد ساجد فاطمي: بفرماييد.

شهبازي: زمان رضا شاه سِر اردشير ريپورتر، مسئول شبکه‌هاي مخفي سرويس بريتانيا و کسي که بعنوان شاه در سايه عمل مي‌کرد، منطقه خيابان کنوني ويلا و محل کنوني آپارتمان‌هاي بهجت آباد تا خيابان زرتشت را خريد. حتماً توصيه مي‌کنم رساله «سِر اردشير ريپورتر، سرويس اطلاعاتي بريتانيا و ايران» را بخوانيد. حاصل يک عمر زحمت من است. [+]

در دوران محمدرضا شاه، سِر شاپور ريپورتر، پسر اردشير، در اين منطقه ساختمان‌سازي کرد و از جمله ساختمان‌هاي کنوني وزارت علوم را ساخت. خانه اردشير در خيابان ويلا بود و خانه شاپور در زمان شاه در خيابان زرتشت پلاک 65. اسم خيابان را به خاطر شاپور «زرتشت» گذاشته بودند.

شاپور در خيابان زرتشت چند خانه داشت که يکي مقر سرّي ام. آي. سيکس (اينتليجنس سرويس بريتانيا) در ايران بود که درست چسبيده به خانه شاپور بود و در پوشش شرکت جنرال الکتريک فعاليت مي‌کرد. رؤساي جنرال الکتريک ايران معمولاً افسران بازنشسته ام. آي. سيکس بودند ولي عملاً همه کاره شاپور بود و اين‌ها وصل مي‌شدند به شاپور. مثلاً، اليس، Peter Frederick Ellis رئيس جنرال الکتريک ايران، سرتيپ بازنشسته ام. آي. سيکس و داراي نشان او. بي. اي. [+] بود. شاپور ساختمان‌هاي وزارت علوم را به وزارت علوم اجاره داده بود.

دکتر حسين کاظم زاده، که در زمان شاه مدتي وزير علوم بود و به علت مخالفت با انتصاب نهاوندي به رياست دانشگاه تهران به دستور شاه استعفا داد، برايم تعريف کرد:

«زماني که وزير علوم و آموزش عالي شدم، متوجه شدم که اجاره ساختمان‌ها خيلي بالاست. يکي از اولين دستوراتم اين بود که اجاره تعديل و طبق نرخ روز پرداخت شود. چند روز بعد شاپور ريپورتر وقت گرفت و آمد به ملاقاتم و خيلي مؤدب وزير شدنم را تبريک گفت. من شاپور را مي‌شناختم از طريق برادرم که در وزارت جنگ با ارتشبد طوفانيان در کار خريدهاي خارجي اسلحه بود و مي‌دانستم چه آدم مهمي است و در ايران چه مي‌کند. بعد شاپور به من [دکتر کاظم‌زاده] گفت: شما دستور داده‌ايد اجاره اين ساختمان‌ها کم شود؟ گفتم: بله. گفت: خواهش مي‌کنم اين کار را نکنيد. پرسيدم: چرا؟ گفت: چون پول اين اجاره‌ها صرف منافع ملّي ايران مي‌شود. فوري گرفتم و گفتم چشم.»

يعني شاپور گفته بود که اجاره ساختمان‌هاي وزارت علوم صرف شبکه‌هاي داخلي ام. آي. 6 مي‌شود. من اسناد مالکيت اين ساختمان‌ها را دارم. منتقل شده به يک زرتشتي ساکن لواسان که اصالتاً از اتباع ارباب جمشيد جمشيديان در يزد بوده است. ارباب جمشيد نزديک‌ترين و محرم‌ترين رفيق اردشير بود و پسرش داماد اردشير (شوهر خواهر شاپور) است. مي‌دانيد که ارباب جمشيد بسيار ثروتمند بود و تجارتخانه جمشيديان بزرگترين بانک خصوصي ايران در دوران متأخر قاجاريه به شمار مي‌رفت. اين پولها درواقع سرمايه همان کانون‌هاي زرسالار بود که در ايران به کار انداخته بودند به نام ارباب جمشيد. همان‌طور که مثلاً بخش عمده املاک پهناور هژبر يزداني متعلق به بهائيت بود و هژبر فقط سرپرست اين املاک بود. يا در شيراز، بخش عمده املاک وسيع عبدالحسين دهقان موقوفات بهائيت بود. ارباب جمشيد املاک زيادي در يزد داشت و رعاياي ارباب جمشيد و کارمندان تجارتخانه او بعنوان نيروي ارباب جمشيد و در واقع اردشير ريپورتر عمل مي‌کردند. و همين‌ها به دستور ارباب جمشيد بهايي شدند زيرا سياست اردشير در يک مقطع زماني تقويت بهائي‌گري بود از طريق گروش زرتشتيان به بهائيت. اين امر اعتراض موبدان زرتشتي ايران را عليه اردشير برانگيخت و حتي به قتل برخي عوامل بهايي شده اردشير و ارباب جمشيد توسط زرتشتيان يزد انجاميد. اين‌ها را در همان مقاله اردشير ريپورتر گفته‌ام يعني تحقيقات خود را کپسوله و فشرده کرده و در سايتم گذاشته‌ام که اگر زماني عمرم کفاف نداد کاملش را منتشر کنم سرنخ‌ها براي نسل‌هاي آينده باقي بماند و کارم را دنبال کنند. اين فرد، که اسناد مالکيت ساختمان‌هاي وزارت علوم به نامش بود، يکي از همان رعاياي ارباب جمشيد بود.

گذشت تا دوران آقاي خاتمي. آقاي هادي خانيکي، مشاور مطبوعاتي آقاي خاتمي که همزمان معاون فرهنگي آقاي معين، وزير علوم، بود از دوستان قديمي من است از زمان دانشجويي ايشان در دانشگاه پهلوي شيراز. روزي ايشان به من گفت مالک ساختمان شماره يک وزارت علوم (محل دفتر وزير) که يک زرتشتي است حکم تخليه گرفته و مي‌خواهد ما را بيرون کند. نامش را پرسيدم و ايشان تحقيق کرد و ديدم همان فرد زرتشتي است که گفتم.

بعبارت ديگر، ما تا به امروز نيز، حداقل تا آن زمان که من به چند نفر موضوع را گفتم ولي نتيجه‌اش نمي‌دانم چه شد، از بودجه وزارت علوم پول شبکه‌هاي داخلي انگليس را تأمين مي‌کنيم. اين بخشي از درآمد آن‌هاست. البته امروزه ترانزيت‌ها و قاچاق‌ها و پورسانت‌ها و غيره و غيره چنان عظيم شده که فکر کنم اجاره ساختمان‌هاي وزارت علوم ديگر اهميت نداشته باشد. والسلام.

رضا ح...: البته. و علي الاسلام و السلام.

بهروز ک...: اين شاپور ريپورتر دقيقاً چند سال بعد از انقلاب از ايران رفت؟

شهبازي: شاپور در جريان انقلاب رفت. اسنادش شانسي محفوظ ماند در يک کانتينر و هيچ کس نمي‌دانست اين اسناد متعلق به کيست و اصلاً شاپور ريپورتر کيست. وگرنه همه را معدوم کرده يا برده بودند. خدايي بود. اموالش هم مصادره شد ولي بعداً پس دادند زيرا تبعه بريتانيا بود و چاره‌اي نبود. وگرنه شاپور از طريق ديوان لاهه ده‌ها برابر قيمت اموالش را از حساب بلوکه شده ايران برداشت مي‌کرد.

شمس ايراني آزاد: چرا ارگنه کن ايراني نام مشخصي ندارد؟

شهبازي: هيچ يک از شبکه‌هاي سرّي پيمان ناتو در کشورهاي مختلف که کشف شده نام مشخص نداشتند. زماني که شبکه سرّي ناتو در ايتاليا کشف شد، مطبوعات ايتاليا به آن نام «گلاديو» دادند و به اين نام معروف شد. در ترکيه نيز اين سازمان به اسم «ارگنه کن» شهرت يافته. در ايران، ارتشبد فردوست اولين بار بخشي از اين شبکه را فاش کرد. او اين شبکه را "سازمان بي سيم" ناميده و توضيح مفصل داده که شبکه را شاپور ريپورتر اداره مي‌کرد و مسئول مستقيم شبکه دکتر مهيمن بود. فردوست اسم کوچک را ذکر نکرده و من ابتدا تصور کردم دکتر حسين مهيمن است. بعد متوجه شدم که اشتباه کرده‌ام و در «مطالعات سياسي» (کتاب اوّل، پائيز 1370، ص 380) عذرخواهي کردم از خانواده دکتر حسين مهيمن و نوشتم که فرد فوق دکتر جواد مهيمن فرزند ميرحسين متولد 1286 ش. به شناسنامه شماره 10348 است که مدتي معاون وزارت کار بوده.

فردوست جرج کندي يانگ را نمي‌شناخت و نامي از او نبرده. بعداً من يانگ را شناختم و اسنادي درباره او پيدا کردم از جمله گزارش يک جلسه سه نفر يانگ و شاپور و شاه را. متن اين گزارش را هنوز منتشر نکرده‌ام ولي در کارهايم اشاراتي به آن کرده‌ام. فردوست شناختي از سازمان سرّي پيمان ناتو نيز نداشت و به اعتبار اين که همه کاره اين سازمان سرّي شاپور ريپورتر بود تصور مي‌کرد يک تشکيلات صرفاً انگليسي است. او نوشت:

«سازمان بي‌سيم يک سازمان کاملاً مخفي بود که انگليسي‌ها براساس تجربيات نهضت مقاومت فرانسه به تدوين آئين‌نامه آن پرداخته و در مرحله اوّل در خاک انگلستان و ايرلند به تشکيل آن دست زده و سپس به ايجاد آن در برخي کشورهاي مورد نظر پرداختند. اين آئين‌نامه چنين بود که در شرايط صلح بايد بتدريج خانه‌هاي امن در سراسر کشور با پوشش بسيار بالا و در نهايت اختفاء تهيه شود. در هر خانه يک يا دو بي‌سيم بسيار قوي در جاسازي کاملاً مناسب و غيرقابل کشف مستقر شود. در هر خانه يک بي‌سيم‌چي ورزيده با خانواده‌اش در پوشش کاملاً موجه سکني داده شود تا در طول سال‌ها در محيط خود کاملاً جا بيفتد. به‌تدريج در نقاط معين دفينه‌هايي شامل سکه طلا و اسلحه نيز پنهان شود. پس از اشغال کشور توسط نيروي دشمن، اين پايگاه‌هاي بي‌سيم به مراکز واحدهاي مخفي ارتش آزاديبخش تبديل مي‌شود و هر واحد مي‌تواند با دسترسي به دفينه‌ها، که نقشه آن از مرکز اطلاع داده مي‌شود، امکانات مالي و تسليحاتي خود را تأمين کند و به عمليات پارتيزاني دست زند و در عين حال از طريق بي‌سيم فعاليت اطلاعاتي بالايي را انجام دهد...»

«در چند سال اوّل موضوع دفينه‌گذاري با علاقه توسط دکتر دنبال مي‌شد. او نقاطي را در کوه‌هاي اطراف کرج پيدا کرده بود و نقشه دقيق محل‌هاي مورد نظر را به فرد انگليسي مي‌داد که او نيز به لندن ارسال مي‌داشت. يک نسخه از نقشه محل هر دفينه نيز بايد در اختيار مرکز بي‌سيم مربوطه قرار مي‌گرفت. وقتي از دفينه سئوال کردم که بايد محتوي چه چيزهايي باشد؟ دکتر پاسخ داد: "حدود 500 هزار تومان سکه طلا، 250 هزار تومان اسکناس، 50 قبضه سلاح انفرادي و مهمات مربوطه." دفينه بايد در گوني خاص گذارده مي‌شد و در عمق کافي از سطح زمين استتار مي‌گرديد.»

هر جا فردوست از «دکتر» اسم برده منظور همان دکتر جواد مهيمن است.

ارتشبد فردوست بحث خود درباره «سازمان بي‌سيم» را چنين پايان داده است:

«سازمان بي‌سيم تا انقلاب به فعاليت خود ادامه داد. تصور مي‌کنم در آذر 1357 بود که سرهنگ فروزين به دفتر [ويژه اطلاعات] مراجعه کرد و گفت که مأمور انگليسي درخواست کرده کليه مدارکي که در دفتر و يا در ساختمان ستاد مرکزي در رابطه با سازمان موجود است، از قبيل نتايج مخابرات با قبرس و نظاير آن، به وي تحويل شود. دستور دادم که کليه مدارک تحويل شود. از آن پس از سرنوشت اين سازمان اطلاع ندارم.»

دوستان، براي آشنايي بيش‌تر، مي‌توانند به خاطرات فردوست («ظهور و سقوط سلطنت پهلوي»، جلد اوّل، صص 354-363) مراجعه کنند.

بايد تأکيد کنم که سازمان فوق تنها بخش «ارگنه کن ايراني» نيست. من در رساله «سرويس‌هاي اطلاعاتي غرب و انقلاب اسلامي ايران» تلاش کردم شاخه ها و خاستگاه‌هاي متنوع اين شبکه را شناسايي و معرفي کنم و کارم هنوز تمام نشده. همانطور که گفتم يک بخش مهم اعضاي مخفي فرقه‌هاي ديني معين است که بيش‌ترين اهميت را دارد.

ساعت 0:31 صبح دوشنبه، 23 خرداد 1390. با اجازه دوستان بحث را تمام مي‌کنم و مرخص مي‌شوم. اگر سئوالي بود بعدا در خدمتم.

رضا ح...: شب تون به خير باشه استاد. خيلي لذت برديم. و البته در انتها تأسفي بس بزرگ.

هب هبفا: زبان آدم بند مي‌آيد.

سيد ساجد فاطمي: استاد ممنون از وقتي که گذاشتيد و تشکر فراوان. شب خوبي داشته باشيد.

بهاره رسولي: سلام خدمت همه اساتيد محترم به خصوص استاد شهبازي. من گاهي ساعت‌ها وقت مي‌گذارم و بحث‌ها را دنبال مي‌کنم ولي دانشم را در حدي نمي‌بينم که اظهارنظري کنم. فقط اين کامنت را گذاشتم که هم از همه دوستان تشکر کنم و هم بگويم اگر ساکتيم دليل اين نيست که به مباحث علاقه نداريم؛ در سکوت از دانش دوستان استفاده مي‌کنيم.

مباحث متفرقه، «وال استريت جورنال» و جنگ اطلاعاتي اجنه در ايران

[دوشنبه، 23 خرداد]

حسين ح...: اين خبري است که صبح امروز به نقل از «وال استريت ژورنال» در سايت‌هاي ايراني منتشر شده است: «گزارش عجيب وال استريت ژورنال از يک جن گير اصفهاني مرتبط با دولت/ با جن هاي اسرائيلي مبارزه مي‌کنم.» [+]

شهبازي: محمد يزدي رئيس جامعه مدرسين حوزه علميه قم گفت: «نظر صريح مقام رهبري اين است که فعلاً نبايد تشنجي در کشور به وجود بيايد.» [+]

واقعا چه خبره؟ وال استريت ژورنال نوشته: «مقامات دنبال من مي‌گردند زيرا مشکل‌گشاي گره‌هاي کورم. آقاي صادق طي مصاحبه‌اي در خانه تابستاني‌اش اين را مي‌گويد و ادامه مي‌دهد: جدال سختي با جن‌هاي اسرائيلي داشتيم که در کارشان نفوذ کنيم و ببينيم چه مي‌دانند. وي در فهرست حضور و غياب هميشگي‌اش دو جن را هيچ وقت از ياد نمي‌برد: جني که براي سرويس اطلاعاتي اسراييل، موساد، کار مي‌کند و جن ديگري که مأمور اداره مرکزي اطلاعات آمريکاست. وي البته يادآور مي‌شود که گاهي هم جن‌هاي سرويس امنيتي کشورهاي حوزه خليج فارس را احضار مي‌کند. وي مي‌گويد که نگران آقاي احمدي نژاد است و گمان مي‌کند که رئيس جمهور دور و بر خود را پر از جادوگران نادرستي کرده. مخصوصاً آقاي جعفري [فردي که ظاهراً اخيرا دستگير شده] که ممکن است به وي بيش‌تر از اجنه اسرائيل و آمريکا آسيب بزند.» لينک خبر در آينده نيوز. [+]

آرش داد...: پروپاگانداي اجنه؛ مدام بايد نام رمالان و جن‌گيرها دراذهان تکرار شود تا حاشيه‌هاي مطمئني براي برخي فضاسازي‌ها بوجود آيد. دامنه اين افشاگري‌ها احتمالاً به سال‌هاي قبل هم کشيده خواهد شد و به هر صاحب منصب نظام يک رمال و جن‌گير منتسب خواهد شد.

حسين ح...: شما بگيد چه خبره استاد؟ )):

شهبازي: والله، چه عرض کنم جناب حسين ح...

آرش داد...: انگار طرف عضو شورايعالي امنيت ملّي هم هست، چون اينجا گفته: «البته آقاي صادق مي‌گويد که نيروي جن‌ها را سر مسائل بي‌اهميتي مثل عشق و پول هدر نمي‌دهد. بيش‌تر زماني با جن‌ها ارتباط مي‌گيرد که پاي مسائل امنيت ملّي و حفظ نظام در ميان باشد.»

شهبازي: سريال «فرينج» را ديدين ديگه؟ همونه ولي به شکل عاميانه. جنگ اطلاعاتي به ماوراءالطبيعه منتقل شده :) با اجازه تا شب.

صحرا ص...: اگر هنوز اخبار سايت‌هاي طرفدار مشايي را نديده‌ايد:

هفت صبح: ديدار عاليجنابان/ هاشمي با فلاحيان مي‌آيد. وزير اطلاعات دوره هاشمي بار ديگر با هماهنگي وي تحرکات انتخاباتي خود را شروع کرده است.

تماشانيوز: نظر دکتر [حسن] عباسي در مورد مهندس مشايي: «آقاي مشايي نه وابسته به انجمن حجتيه است نه وابسته به ملّي‌گرايي. نظرات ايشان بيش‌تر تکنوکراتي مي‌باشد.» حتماً از اين نظر آقاي عباسي خوششون اومده که منتشرش کردن.

سئوال: به نظر شما اگر هدف از اين مباحث اخير تخريب مشايي و احمدي نژاد با هدف موفق نشدن آن‌ها در انتخابات مجلس باشه، آيا اين تخريب‌ها موفق شده؟ يا مشايي هنوز در ميان عموم مردم ايران محبوب هست؟ اگر يادتون باشه تو سايت هفت صبح نوشته بودن "رئيس دفتر مردمي" هميشه مينوشتن رئيس جهمور مردمي.

مطالب مهم از خبري که جناب شهبازي از آينده نيوز لينک دادن. لينک اصلي خبر در سايت وال استريت ژورنال. [+] اصل خبر خيلي مفصل‌تر از نوشته آينده نيوز است.

[وال استريت جورنال، 10 ژوئن 2011. عنوان مطلب اين است: Rough Spell for Iranian Politics: President's Staff Accused of Sorcery]

مطالب زير در خبر وال استريت ژورنال از قول "سيد صادق" جن گير آمده: من خبر دارم که احمدي نژاد را سحر کرده‌اند. الان هم دارند تلاش مي‌ک‌نند که [...] را سحر کنند تا کورکورانه از آن‌ها تبعيت کند. سؤالاتي که مقامات دولتي از سيد صادق مي پرسند اين‌هاست: اسرائيل در مورد مسائل هسته‌اي ايران چه مي‌داند؟ آيا اسرائيل قصد و نقشه‌اي براي حمله به ايران دارد؟ نقشه واشنگتن براي جنگ نرم با تهران چيست؟ آيا اعراب آب‌هاي ايران را آلوده مي‌کنند؟ عربستان چه نقشه‌اي براي هنگام ظهور امام زمان کشيده است؟

جالبه، سايت "ورلد جوييش ديلي" با اشاره به خبري که وال استريت ژورنال منتشر کرده و نقل عباراتي از آن خبر، در انتها مي‌نويسد: آيا اين [= احمدي نژاد] کسي است که غرب از او انتظار دارد منطقي رفتار کند؟ [+]

ال سيد: دوستان مثل اين که نمي‌دانند اين اعتقاد به اجنه يک موضوع جدي در شيعه است. شنيدم که در زمان آيت‌الله بروجردي براي مرگ نابهنگام زعفر جني، که در سپاه امام حسين [ع] هم به روايتي مي‌جنگيده، ختم و سوگواري گرفته‌اند.

آرش داد...: هفته نامه «9 دي» به صاحب امتيازي حميد رسايي در جلسه امروز هيئت نظارت بر مطبوعات توقيف شد. [+]

صحرا ص...: ديگران را نمي‌دانم، ولي بنده که کاملاً به موضوع جن اعتقاد دارم. استفاده از توانايي‌هاي اجنه نيز مطلب جديدي نيست. من چند سال پيش از کسي که دستي در اين زمينه‌ها دارد و بعضي موارد را از نزديک ديده است، شنيده بودم که "هيچ تعجبي نداره اگر يهودي‌ها در جنگ‌هاشون از اجنه استفاده بکنند." قسمت جديد و عجيبش اينه که استفاده از توانايي‌هاي اجنه در بعضي امور يک بحثه، مملکتداري با کمک اجنه يه بحث ديگه است.

محسن حاجي کريمي: يکي از بحث‌هاي علي يعقوبي، که جايي او را با صفت "هري پاتريزه کننده تفکرات شيعي" وصف کردم، اين بود که چون به عصر ظهور داريم نزديک مي‌شويم، عوالم بالا دارند مجدداً به عالم پائين که ما باشيم نزديک مي‌شوند و نيروهاي شيطاني دارند از عوالم بالاتر و جهان برزخي و... مي‌آيند به دنياي ما که جنگ تمام عيارتر بشود. و اين حرف‌هاي او را عيناً در «ارباب حلقه‌ها» مي‌شد ديد؛ که البته ظاهراً با برخي روايات تضاد دارد. اين حرف‌ها ولي قشنگ است و ماجراجويانه و داستاني و...!

ال سيد: به هرحال خرافات و اجنه و اين جور چيزها توي رگ و ريشه ما ايراني‌ها هست و باهاشون بزرگ شده‌ايم. يادم هست که در کودکي پدرم وقتي چيزي قيمتي گم مي‌کرد به يک آينه بين مراجعه مي‌کرد و در واقع هيچوقت هم گمشده با اين حرف‌ها پيدا نمي‌شد. [...]

مهدي سودا...: به بيراهه مي‌رويم.

سکوت سياسي، آرامش قبل از طوفان؟

بهروز ک...: کامنت‌ها را مي‌خواندم. گويا هرطرف که دور مي‌زنيم از توطئه غرب و اسرائيل و سرويس‌هاي امنيتي، باز برمي‌گرديم به جن و ارواح خبيثه در مقابل اجنه خدمتگزار. جن در قرآن آمده و بحث پيرامون بود و نبودش بيهوده، اما دوستان محترم آيا الان در شرايطي هستيم که بياييم وقت گرانبهاي استاد و خودمان را به آن اختصاص بدهيم؟ داشتم مروري مي‌کردم تا جمع بندي کرده باشم که از اين همه نظر و سئوال از استاد بالاخره ميشه يه جواب رسيد که به کجا مي‌رويم؟ از آن همه نظرات و اطلاعات جناب نت کارشناس و سئوالات حقير و بقيه دوستان از استاد وجواب‌هاي استاد، نظرات سيد ساجد محترم و سئوالاتش، اسلام ر... و اعتقاداتش و بقيه همه و همه... حتي همان روح‌الله خان رام که مي‌آمد رشته افکار همه را پاره مي‌کرد. بعد از 1800 نظر و بحث به چه جمع‌بندي بايد برسيم؟ اين‌ها را گفتم که استاد شخصاً لطف کنند مختصر نتيجه‌گيري داشته باشند. سکوت احمدي نژاد و يارانش (به فرمان احمدي نژاد) و همچنين طرف مقابل، که از حملات کاسته‌اند، چه معنا مي‌دهد؟ حتي 22 خرداد سبزها هم مثل 25 بهمن 89 نبود.

اوضاع بگونه‌اي پيش مي‌رفت که همگان به اين نتيجه رسيدند احمدي نژاد نمي‌تواند تا پايان دوره‌اش بماند. در مجلس نمايندگان به تکاپو افتادند و نطق‌هاي آتشين ايراد مي‌کردند. علي مطهري پنج سال است که طرح سئوال از رئيس جمهور را به دست دارد و منتظر فرصتي مناسب. باهنر اشاره مستقيم به عدم کفايت کرد. اما الان همگي يادشان رفته همين ده روز پيش چه چيزهايي گفتند. شمشيرها از نيام برکشيده و برق شمشير را همه مردم ديدند، اما گويي به يکباره غلاف شدند. فقط جسته و گريخته طرفين به همديگر کنايه مي‌زنند وبس. خواستم نظر استاد را بدانم که اين آرامش واقعي است يا قبل از طوفان؟

محمود احمدي: جناب بهروز ک... آقاي هاشمي در نامه معروف خود تکرار داستان بني‌صدر را هشدار داده بود. يعني اين اتفاقات امروز عقبه دارد. امروز به سطح رسانه‌ها آمده است. صريح‌تر از همه رسانه‌هاي اينترنتي هستند. حالا چرا بناگاه اين طور شد نمي‌دانم. اتفاقاً تيم مشايي بسيار پله پله و با صبر حوصله در اين سال‌ها سعي در گرفتن نهادهاي مختلف داشت. نمي‌دانم از غرور بود يا بي‌تجربگي يا بدشانسي، خيلي چيزها را امروز از دست داده‌اند. شايد هم فکر کرده‌اند اگر در مقابل نظام قرار بگيرند با اقبال توده مواجه خواهند شد و مجلس و دولت را با هم يک دست خواهند کرد. اين از بخش داخلي. حالا تحليل‌هاي ديگري مطرح است که اين گروه دنبال منافع خود نيست و در پازل بزرگتري براي قدرت‌هاي جهان‌وطن در داخل نقش ديکته شده‌اش را اجرا مي‌کند و از اوّل نفوذي بوده است. و هماهنگي تهديدات خارجي و تفرقه‌افکني داخلي اين گروه را بعنوان دليل ذکر مي‌کنند. اما نقش مسائل ماوراءالطبيعه در اين ميان سبب افزايش توجهات شده است. اين مسائل قابل اثبات نيست و قابل انکار هم نيست. همين ابهام پارادکسي ايجاد مي‌کند که افرادي اين مسائل را مطرح مي‌کنند و افراد ديگري شروع به انکار و تخطئه مسئله مي‌کنند. جدالي پايان ناپذير و بيهوده. تلاش مثبت آقاي شهبازي در بررسي مسائل است با کمک گرفتن از علم تاريخ و دانش تبارشناسي سياسي ايشان که الحق از بزرگان اين مطلب هستند.

بهروز ک...: آقا محمود احمدي عزيز. اگر آن شق دوّمي که فرموديد را فرض بگذاريم، من وشما که کاري نمي‌توانيم کرد. اما پس اين همه سازمان‌هاي اطلاعاتي و امنيتي که داريم کارشان چيست؟ اگر نتوانند ارتباطات اين‌گونه‌اي را کشف کنند که واي به حال ما و ايران ما.

ال سيد: من خيلي استفاده مي‌کنم از اين بحث‌ها و در بسياري از موضوعات مانند رويکرد علمي و تا حد امکان عيني و غيرايدئولوژيک جناب شهبازي نسبت به تاريخ، که در حکومت اسلامي معمول نيست، نظرات ايشان را بسيار ارزشمند مي‌دانم. تحليل ايشان از 28 مرداد و کاشاني و فدائيان اسلام و مصدق بسيار خواندني و آموزنده است. منتها من پس از مطالعه دقيق همه کامنت‌ها يک مشکل دارم و آن اين است که رويکردي که به کاوش در نياکان و اجداد افراد با نيت محکوم کردن احتمالي آنان به داشتن رابطه با بيگانگان و توطئه مي‌پردازد، کاري نادرست است. اگر تاريخ آلمان نازي را مورد توجه قرار دهيد، آن‌ها هم با همين شيوه و با چنين استدلال‌هايي به جان اقليت‌هاي ديني و قومي به قول خودشان غيرهمسو با خودشان افتادند و چندين ميليون را هم به اين بهانه‌ها کشتند. من يک خطري را در اين رويکرد مي‌بينم. درضمن اگر من جاي استعمارگران دنيا بودم، عوامل خود را طوري انتخاب مي کردم که مو لاي درزشان نرود و از بطن مذهبي قومي اجتماع برخاسته باشند و نه از ميان اقليت‌هايي که حتي اگر هم تغيير نام و مذهب هم بدهند، بازهم به شکلي قابل شناسايي هستند.

گرين داو: درود و شب بخير. استاد هفته نامه 9 دي توقيف شده. هيئت نظارت بر مطبوعات رو هم که مي‌دونيد دولتي شده ديگه. توجيهي داره با توجه به نظرتون درباره رسايي و يامين‌پور که مي‌گفتيد؟

آرش داد...: برجسته سازي يامين‌پور، که هم اکنون مدير دفتر مطالعات فرهنگي مرکز پژوهشهاي مجلس است، بيش‌تر با هدف قرارگيري در دامنه انتخاب گروه‌هاي سياسي جهت انتخابات آتي مجلس است. حضور اين شخص، که به همراه رسايي از طرفداران جريان مشايي هستند، در تشکيلات تحت نظر توکلي کمي عجيب است.

بهاره رسولي: دوستان! منتظر خبرها، تحليل‌ها و نظرات بسيار ارزشمند شما هستيم.

هب هبفا: جسارتاً مثل اين که شب استاد از ساعت 12 به بعد است.

گرين داو: [محسن مهديان، گرداننده اصلي سايت‌هاي «الف» و «جهان نيوز»] رحيمي را قبل از وقوع اتفاق براي احمدي‌نژاد برکنار کنيد. [+]

سايت «خيزران» از وقايع پس از انتخابات سال ۸۸ اعلام «برائت» کرده و گفته دولت احمدي‌نژاد را قبول ندارم. [+]

حذف پياپي سران القاعده

حامد حميدي: يک سئوال از دوستان کارشناس. نظرتان راجع به موفقيت‌هاي پي در پي آمريکا در حذف افرادي که به ظاهر سال‌ها دنبال آن‌ها بود نظير بن‌لادن، الياس کشميري [فرمانده ارشد القاعده]، فاضل عبدالله محمد [رهبر القاعده در شرق آفريقا] و... چيست؟ ظاهراً اين دشمنان ديگر به کار نمي‌آيند و دشمنان جديدتري در راه است که قبلي‌ها بايد به سرعت از سر راه برداشته شوند. استاد، آيا مي‌توان اين وقايع را به بحث حمله به ايران و تجزيه آن ربط داد؟

بهروز ک...: جناب حامد عزيز، اينجا تنها کارشناسي که بشود به اظهاراتش استناد کرد جناب شهبازي است و ما همه مهمان استاديم. اما حال که استاد تشريف ندارند و حقير نيز چند قطره‌اي از درياي بيکران معلومات ايشان نوشيده‌ام، خدمت شما عرض مي‌کنم که اصولاً کشتن بن‌لادن براي آمريکا موفقيت محسوب نمي‌شود. هنوز داشتند آمريکاييان و غرب جشن مي‌گرفتند که جانشين بن‌لادن توسط القاعده تعيين شد. بن‌لادن قطعاً عمليات تروريستي را به تنهايي انجام نمي‌داده. اين جشن و پايکوبي براي کشتن يک نفر که فقط نماد يک نوع تفکر است عوامفريبي بنظر مي‌آيد. در ثاني، اسامه بن‌لادن را ايمن الظواهري بعنوان رهبر القاعده برگزيده بود و اکنون نيز شخص ديگري اين مسئوليت را بعهده دارد. اگر فقط مرگ بن‌لادن را پايان ماجراي تروريسم تصور کنيم، بن‌لادن خيلي پيش‌تر از اين مرده بود.

حامد حميدي: منظور من از موفقيت، موفقيت ظاهري در پيدا کردن اين افراد پس از سال‌ها بود و مانور تبليغاتي روي نابودي آن‌ها وگرنه بنده اعتقاد شديد دارم به اين که القاعده و جريان‌هاي مشابه ساخته پرداخته همان محافل زرسالار مورد اشاره استاد هستند و نقش دشمن جايگزين کمونيسم براي رونق کمپاني‌هاي بزرگ اسلحه‌سازي کشورهاي غربي و اهداف ديگر. اما پي در پي بودن اين عمليات‌ها پس از سال‌ها به ظاهر جستجو به نظر مشکوک مي‌آيد.

بهروز ک...: حامد خان، همين شکي که مي‌فرماييد همه ما را به فکرکردن وامي‌دارد که چه نقشه‌اي در پس اين بن‌لادن کشي است؟

انتشار اسناد لژ بيداري ايران، مجموعه ذکاءالملک فروغي

[سه شنبه 24 خرداد 1390/ 14 ژوئن 2011، ساعت 1:10 صبح]

شهبازي: از دوستان عزيز معذرت مي‌خواهم که امشب به دليل بعضي مشغله‌ها دير خدمت رسيدم. واقعاً خيلي گرفتار بودم. الان هم حدود ده دقيقه است تلاش مي‌کردم وارد فيسبوک شوم ولي به علت وضع بد اينترنت موفق نمي‌شدم. تشکر مي‌کنم از سرکار خانم بهاره رسولي به خاطر ابراز لطف شان؛ و از سرکار خانم صحرا ص... که معمولاً صبح‌ها به فيسبوک سر مي‌زنند به خاطر لينک‌هاي مفيدي که مي‌فرستند.

قبل از اين که وارد بحث شوم يک کتاب معرفي مي‌کنم. اخيراً جلد پنجم اسناد لژ بيداري ايران، که در خانه ذکاءالملک فروغي بوده، منتشر شده. با انتشار اين جلد مجموعه پرونده‌هاي لژ بيداري ايران انتشار يافته است. بنده پانزده سال منتظر اين روز بودم زيرا برغم اشتياق و نياز فراوان به اين اسناد دسترسي نداشتم و متأسفانه دوستان آن‌ها را در اختيارم نمي‌گذاشتند. حتماً اين مجموعه را تا ناياب نشده خريداري کنيد زيرا روزي اهميت آن از کتاب رائين هم بيش‌تر خواهد بود. جلدهاي اوّل و دوّم را آقاي حميدرضا شاه آبادي کار کرده و جلدهاي سوّم و چهارم و پنجم را آقاي يحيي آريابخش. کار آقاي آريابخش خوب است. مشخصات کتاب اين است: «تاريخ آغازين فراماسونري در ايران»، پنج جلد، انتشارات سوره مهر.

جواد مير...: استاد، جلدهاي قبلي‌اش هم گير مياد، يا فعلاً جلد پنجم رو بخريم؟

شهبازي: نمي‌دانم گير مياد يا نه. براي بنده يکي از دوستان لطف کرده و ارسال نموده. جناب هدايت بهبودي عنايت کردند و فرستادند. باني انتشار اين مجموعه ايشان بودند.

ضمناً، انتشارات روايت فتح مدتي است کتاب «کودتاي بيست و هشت مرداد» بنده را نيز منتشر کرده که اگر دوستان تهيه کنند مفيد است.

کامنت جناب آقاي محسن حاجي کريمي مثل هميشه بسيار زيبا بود. تعبير قشنگي است: «هري پاتريزه کردن انديشه شيعي.» :)

پرونده‌هاي جاسوسان بزرگ: سرلشکر مقربي و عباسعلي شهرياري

علي خير...: سلام استاد، من دارم درباره کا. گ. ب. در ايران تحقيق مي‌کنم. يه سئوال داشتم. ساواک چگونه پي به ماجراي جاسوسي سرلشکر مقربي برد و اسناد حاوي اين پرونده، که محمدرضا سعادتي را به پاي اعدام کشاند، داراي چه نکات مبهمي بود؟

شهبازي: درباره سرلشکر مقربي تک نگاري تحقيقي مستقلي منتشر نشده. در سال‌هاي اخير خيلي از مندرجات فصلنامه «مطالعات تاريخي» مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي مطلع نيستم زيرا مدتي است برايم نمي‌فرستند ولي فکر نمي‌کنم در يکي دو سال اخير در اين زمينه مطلبي منتشر کرده باشند. زماني که مسئوليت داشتم، طرحي را پيشنهاد کردم براي تدوين يک کتاب درباره مهمترين کيس‌هاي جاسوسي دوران پهلوي و مهمترين عوامل جاسوسي مثل عباسعلي شهرياري و سيروس نهاوندي و سرلشکر احمد مقربي و سرهنگ حسين زاده و گروه او که براي جي. آر. يو.، سرويس اطلاعات نظامي شوروي، [+] کار مي‌کردند و همه دستگير و اعدام شدند و هيچ مطلبي درباره آنها يافت نمي‌شود. اين کتاب مي‌توانست بسيار جنجالي شود ولي با کمال تعجب اسناد را در اختيارم قرار ندادند. بارها اصرار کردم و حتي در جلسات اوليه تحريريه «فصلنامه مطالعات تاريخي» تک تک موارد فوق را پيشنهاد کردم ولي تاکنون پرونده‌هاي شهرياري و مقربي منتشر نشده.

حتي مرحوم آيت‌الله شيخ علي دواني خيلي تلاش کرد از طريق من پرونده عباسعلي شهرياري را ببيند ولي در اختيار ايشان نيز قرار ندادند. علت کنجکاوي آقاي دواني آشنايي ايشان با شهرياري بود و اگر پرونده را مي‌ديد شايد مي‌توانست کمکي بکند در کشف برخي ابهام‌ها. آقاي دواني از يک خانواده مهاجر به دوان بودند؛ همان روستاي نزديک کازرون که گفتم شيخي هستند و بسيار منسجم و ثروتمند و داراي ارتباطات قوي با اروپا و آمريکا. عباسعلي شهرياري دواني بود.

پيروز دواني نيز، که نامش بعنوان يکي از قربانيان قتل‌هاي زنجيره‌اي مطرح شده ولي در اين زمينه ابهامات جدّي برايم مطرح است، اهل دوان بود. دوستان يادشان باشد در مباحث بعدي بپرسند تا درباره پيروز دواني نظر خود را عرض کنم.

پرونده مقربي با پرونده شهرياري يک وجه اشتراک دارد. هر دو نفر به فرقه‌هاي بسته تعلق داشتند. يکي از گردانندگان محفل روحاني ايران در زمان انقلاب و مسئول مالي محفل فوق سرلشکر عطاءالله مقربي بود. اعضاي محفل ملّي روحاني ايران که در ارديبهشت 1355 برگزيده شدند اين‌ها هستند: 1- دکتر عليمراد داوودي 2- دکتر شاپور راسخ 3- دکتر رياض قديمي 4- دکتر هوشنگ خضراتي 5- منوهر قائم‌مقامي 6- دکتر حسين نجي 7- تيمسار عطاءالله مقربي 8- دکتر مهري راسخ 9- دکتر سيروس علايي. (اخبار امري، سال 55، شماره 4، 26 ارديبهشت- 13 خرداد 2535، ص 101) نسبت فاميلي سرلشکر احمد مقربي با سرلشکر عطاءالله مقربي را دقيقاً نمي‌دانم ولي مي‌دانم خويشاوند نزديکند مثلاً برادر يا پسرعمو. دوستان اگر مي‌دانند اطلاع دهند و ممنون خواهم شد. بهرحال، اين دو پرونده (مقربي و شهرياري) هيچگاه در اختيار من قرار نگرفت و حتي آيت‌الله دواني نيز نتوانست به پرونده شهرياري، برغم علاقه و اصرار زياد، دست پيدا کند و تاکنون نيز تک نگاري و اسناد اين دو پرونده منتشر نشده.

مجيد ح...: تمام مدتي که در اين چند وقت مطالب شما رو مي‌خونم هميشه با يک شبکه گسترده ارتباطات رو به رو هستيم که گاهي با اشاراتي که مي‌کنيد معلومه که اين ارتباطات ريشه طولاني داره و گاهي سال‌هاي زيادي عقب ميره. واقعاً در دنيايي به اين پيچيدگي زندگي مي‌کنيم که پر است از روابط پنهان و مملو از زدوبندها و اهداف شايد به نوعي شيطاني؟ اينطوري آدم خودش رو درون يک محيط پيش‌بيني شده تصور مي‌کنه و واقعاً فکر اين که چطور از اين محيطي که براش ساختن در بياد انسان رو به جنون مي‌کشونه.

شهبازي: سرنوشت اين سرلشکر عطاءالله مقربي نيز مرموز است. منابع بهايي مدعي هستند که در 30 مرداد 1359 ناپديد شده و بر اين اساس مي‌گويند که وي احتمالاً کشته شده است. مثلاً نگاه کنيد به مقاله «فهرست کشته شدگان بهائي پس از انقلاب» در ويکي پدياي فارسي. [+] تنها تک نگاري مختصري که درباره سرلشکر احمد مقربي پيدا کردم، و نمي‌دانم تا چه حد دقيق است، اين مقاله مندرج در سايت «پارسينه» است. [+] عکس‌هاي مقربي هم در اين مطلب درج شده. بهرحال، هم ماجراي سرلشکر مقربي خيلي مرموز است و هم ماجراي عباسعلي شهرياري. وجه اشتراک هر دو هم، همان‌طور که عرض کردم، اين است که به دو فرقه بسته تعلق دارند.

ماجراي سعادتي نشان مي‌دهد که براي شوروي‌ها نيز ماجراي مقربي بسيار اهميت داشته و موارد مرموز و غيرقابل توضيح در اين پرونده وجود داشته که برايشان اولويت يافته و از سعادتي خواسته‌اند پرونده مقربي را برايشان بياورد. اين نشانه اهميت ماجراست. من تصور مي‌کنم کليد حل معما و رازهاي احتمالي در پرونده مقربي و نيز شهرياري همين تعلقات فرقه‌اي باشد که معمولاً مورد توجه سرويس‌هاي اطلاعاتي نيست. اگر زماني بحث کيم فيلبي و تيم جاسوسان بزرگ شوروي در بريتانيا معروف به «پنج کمبريجي» مورد بحث قرار گرفت، بيش‌تر به اين ارتباطات مرموز، که ماوراء عملکرد سرويس‌هاست، خواهم پرداخت. عجالتاً به کساني که علاقمندند پيشنهاد مي‌کنم دو کتاب را بخوانند: يوري مودين، پنج دوست کمبريجي من، ترجمه احمد کسايي پور؛ پيتر رايت، شناسايي و شکار جاسوس، ترجمه محسن اشرفي.

اردشير ريپورتر و بهائي کردن زرتشتيان، انجمن تئوسوفي و سفر تبليغاتي عبدالبهاء به غرب

سامان فرهو...: تلاش اردشير براي بهائي کردن زرتشتيان مثل موج گرويدن يهوديان در همدان و... به بهاييت همواره برايم محل سئوال بوده. مخصوصاً که به نظرم ديد عموم مردم نسبت به بهائيان منفي‌تر از يهوديان و به خصوص زرتشتيان است و مسلمانان در مناطقي مثل يزد يا همدان سال‌ها با زرتشتيان و يهوديان زندگي مي‌کرده اند. ممنون مي‌شوم اگر لطف کرده پاسخ دهيد.

شهبازي: يک مسئله اين است که آيا واقعاً چنين پديده‌اي وجود داشت؟ يعني اردشير ريپورتر، بعنوان مسئول شبکه‌هاي اطلاعاتي بريتانيا در ايران، زرتشتيان، يعني همکيشان خود، را ترغيب مي‌کرد بهايي شوند به کمک ارباب جمشيد جمشيديان که سرشناس‌ترين زرتشتي ايراني زمان خود بود؟ آري. واقعيت داشت و اين مسئله، همانطور که عرض کردم، واکنش تند موبدان و رهبران ديني زرتشتي ايران را برانگيخت در حدي که به قتل و ترور و تهديد اطرافيان اردشير، يعني زرتشتيان بهايي شده، از سوي سران جامعه زرتشتي يزد انجاميد. در رساله «اردشير ريپورتر، سرويس اطلاعاتي بريتانيا و ايران» اين مطلب را نوشته و اسناد و منابع مربوطه را ذکر کرده‌ام. نوشتم:

«تلاش اردشير ريپورتر و ارباب جمشيد جمشيديان براي ترويج بهائي‌گري در ميان زرتشتيان به خشونت کشيده شد و گروهي از زرتشتيان بهائي شده به دست زرتشتيان کشته شدند. "دستوران و موبدان" يزد گورستان زرتشتيان بهائي شده را تخريب کردند "و سنگ‌هاي قبور را شکستند." گروهي مخفي به‌نام مجمع حقگوي يزد اعلام موجوديت کرد. در 11 ذيقعده 1335 يکي از کارگزاران اردشير ريپورتر به‌نام ماستر خدابخش، پسر بهرام، به ضرب گلوله به قتل رسيد. قاتل يک زرتشتي به‌نام فريدون رستم کرماني بود. کارگزار ديگر اردشير، به‌نام جوانمرد، پسر نوذر، به تهران گريخت و چهار سال در تجارتخانه ارباب جمشيد پناه گرفت. عباس افندي، رهبر فرقه بهائي، به مناسبت قتل خدابخش لوحي صادر کرد. محققين معاصر بهائي نيز علت اين قتل را "جانبداري استاد ماستر خدابخش از بهائيان زرتشتي‌نژاد" و عامل آن را "متعصبين زرتشتي" مي‌دانند. مهم‌ترين کارگزار اردشير در يزد، استاد کيومرس وفادار خرمشاهي بود. هيجده روز پس از قتل خدابخش، مجمع حقگوي يزد در 29 ذيقعده با ارسال نامه‌اي او را تهديد به قتل کرد. وي شبانه به سوي بمبئي گريخت. زرتشتيان يزد تا رفسنجان او را تعقيب کردند.» [+]

مطلب دوّم اين است که در صورت واقعي بودن اين پديده، انگيزه چه بود؟ به گمان من، علت اين پديده را بايد در سياست آن روز کانون‌هاي قدرت جهاني در تقويت بهائي‌گري جستجو کرد. اين اقدامات اردشير در ايران مقارن است با حمايت شديدي که از عباس افندي (عبدالبهاء) مي‌شد در حدي که به دعوت انجمن جهاني تئوسوفي وي سفر مفصلي به اروپا و آمريکا کرد. يک سال پس از سقوط سلطان عبدالحميد عثماني، در سپتامبر 1910 م./ رمضان 1328 ق. عباس افندي (عبدالبهاء) عازم مصر شد. او مدتي در رمله اسکندريه سکونت گزيد، سپس به قاهره رفت و در 11 اوت 1911 راهي لندن شد. عباس افندي پس از يک ماه اقامت در لندن، در ذيقعده 1329، به پاريس رفت. 9 هفته در اين شهر بود، سپس به مصر بازگشت و در رمله اسکندريه اقامت گزيد. او پس از زمستان، در 25 مارس 1912/ 6 ربيع‌الثاني 1330 عازم آمريکا شد و در 11 آوريل به بندر نيويورک رسيد. عباس افندي تا 5 دسامبر 1912/ 26 ذيحجه 1330 در آمريکا بود. او سپس به انگلستان رفت و در 21 ژانويه 1913 عازم پاريس شد و مدتي در شهرهاي اشتوتکارت، بوداپست، وين و مجدداً پاريس اقامت داشت. در 12 ژوئن 1913 به مصر بازگشت و از آنجا به حيفا رفت. سال‌ها پيش در کتاب «نظريه توطئه و فقر روش شناسي در تاريخنگاري ايران» مفصل به اين مسئله پرداختم و نوشتم: «در اين سفر تبليغات وسيعي به سود عباس افندي، بعنوان يکي از رهبران تئوسوفيسم، صورت گرفت؛ در حدي که ملکه روماني و دخترش ژوليا وي را بعنوان «رهبر تئوسوفيسم» مي‌شناختند و به اين عنوان با او مکاتبه مي‌کردند. عباس افندي در اين سفر با برخي رجال سياسي و فرهنگي ايران‌- چون سلطان حسين ميرزا جلال‌الدوله (پسر ظل‌السلطان)، دوست‌محمد خان معيرالممالک (داماد ناصرالدين‌شاه)، سيد حسن تقي‌زاده، ميرزا محمد قزويني، عليقلي خان سردار اسعد بختياري و غيره- ملاقات کرد. اين ماجرا، که حمايت کانون‌هاي عالي قدرت جهان معاصر را از فرقه بهائي نشان مي‌داد، بر محافل سياسي عثماني و مصر نيز تأثير نهاد و عباس افندي پس از بازگشت از اين سفر وزن و اهميتي يافت.»

«سفر سال‌هاي 1911-1913 عباس افندي به اروپا و آمريکا سفري کاملاً برنامه‌ريزي شده بود. بررسي جريان اين سفر، و مجامعي که عباس افندي در آن حضور يافت، نشان مي‌دهد که کانون‌هاي مقتدري در پشت اين ماجرا حضور داشتند و مي‌کوشيدند تا اين "پيغمبر" نوظهور شرقي را بعنوان نماد «مذهب جديد انساني»، آرمان ماسوني- تئوسوفيستي، معرفي کنند. اين بررسي ثابت مي‌کند که کارگردان اصلي اين نمايش انجمن جهاني تئوسوفي بود. درباره نقش سياسي انجمن جهاني تئوسوفي تاکنون کتاب يا مقاله‌اي به فارسي منتشر نشده است. اين انجمن در سال 1875 به دست کلنل الکات، نماينده ويژه راترفورد هايس رئيس‌جمهور آمريکا در هند، و مادام بلاواتسکي در نيويورک تأسيس شد و سپس مرکز فعاليت خود را در هند قرار داد و نقش پيچيده‌اي در تحولات سياسي و فرهنگي هند و منطقه، از جمله ايران، ايفا کرد. به علت اين ناآشنايي با تئوسوفيسم است که در نوشتار فارسي معمولاً اين واژه را به "حکمت الهي" و گاه "عرفان" ترجمه مي‌کنند و گمان مي‌برند که اين يک انجمن جهاني عرفاني است.» بقيه ماجراي سفر عباس افندي را در اين آدرس بخوانيد. [+]

هک شدن وبلاگ ماسون‌هاي ايراني

گرين داو: استاد، اين وبلاگ رو هک (احتمالاً حذف) کرده‌اند. خبر جديدي از آن در دسترس نيست؟ [+]

[اشاره به وبلاگ فراماسون‌ها که درباره آن نوشته‌ام. + شهبازي]

شهبازي: مدتي پس از انتشار مقاله من در پاسخ به مندرجات وبلاگ فوق اين وبلاگ بسته و ظاهراً هک شد. خوشبختانه عکس تمام مندرجات و مقالات اين وبلاگ را بطور کامل بايگاني کرده‌ام و بخشي از آن را در پاسخم درج کرده‌ام. [+] مدتي پس از انتشار مقاله من، وبلاگ فوق بسته شد و اين پيام روي آن ديده شد: «فإن حزب الله هم الغالبون، ومن يتول الله ورسوله والذين آمنوا فإن حزب الله هم الغالبون ( 56 ) آقاي عبدالله شهبازي، اگر وبلاگ مورد ذکر شما در مطلبتان {لينک} تا به امروز موجود بود ديگر موجود نيست. به اميد پيروزي مستضعفان بر مستکبران.»

هب هبفا: عجب !

شهبازي: همان زمان تصورم اين بود که وبلاگ فوق هک نشده بلکه به دليل مؤثر بودن پاسخ من و قرار گرفتن «استاد ماسون» در موضع ضعف تعمداً وبلاگ را معدوم کرده‌ و اين پيام را در آن قرار داده‌اند؛ زيرا در مندرجات وبلاگ فوق ردپاي برخي ماسون‌هاي قديمي شيراز، مانند پسران دکتر ذبيح قربان و مرحوم مهندس ميرعزيز ملجائي، را شناسايي کردم.

مجيد ح...: استاد انشالله اگر به سئوالم جواب داديد فردا مي‌خونم؛ متأسفانه فصل امتحانات است. انشالله به زودي تموم ميشه و با خيال راحت مطالب شما رو مي‌خونم و سئوال‌هاي زيادي مي‌پرسم. شب خوش.

شهبازي: شب به خير جناب ح... انشاءالله که در درس‌ها موفق باشيد :)

داستان جن گير اصفهاني

شهبازي: مقاله «وال استريت ژورنال» درباره جن گيري و سياست ايران، مجدداً اين بحث جن و جن بازي را مطرح کرده است. داستان اين جن گير اصفهاني به گمانم زائيده تخيل سرکار خانم فرناز فصيحي، نويسنده ايراني مقاله در «وال استريت ژورنال»، است براي ترسيم فضاي سياسي ايران و واقعيت ندارد.

هب هبفا: بنده هم وقتي آن خبر را خواندم غير واقعي بودنش کاملاً تو ذوق مي‌زد.

شهبازي: دوستاني که درباره مطلب «وال استريت ژورنال» بحث کرده‌اند، بايد به عرض‌شان برسانم که گرايش به مباحث ماوراءالطبيعه يک موج جهاني است. فقط اشاره مي‌کنم به سريال‌هاي پربيننده جهان مثل «لاست» و «فرينج» و غيره و غيره.

و سرانجام: بنده با نظر جناب بهروز ک... موافقم که از اين همه بحث درباره مسائل جاري روز به نتيجه‌اي برسيم. متأسفانه، حضور ديروقت من سبب شده که امشب بعضي دوستان حضور نداشته باشند. جناب نت کارشناس نمي‌دانم چرا مدتي است پيدايشان نيست و جناب سيد ساجد نيز حضور ندارند که بحث روز را پي گيريم.

حامد حميدي.: شايد به فرموده منع شدند از حضور در اين بحث و دادن برخي اطلاعات :)

شخصيت کسروي

الن مدس: به نظر شما ماهيت تفکر احمد کسروي مستقل بوده (خودش به اين نتيجه رسيده بود) و يا کسروي انتخاب شده بود که اين گونه بنويسد؟

شهبازي: کسروي شخصيت پيچيده‌اي دارد. کسروي ارتباطاتي داشت و بخشي از کتاب‌هايش را به سفارش نوشته. برخي کارهاي کسروي ارزش علمي بالا دارد. «تاريخ مشروطه» و «تاريخ هيجده ساله آذربايجان» کارهاي بزرگي است؛ گرچه همه تاريخ مشروطه نيست و از ديدگاه شخصي کسروي است با گرايش‌هاي خاص وي. او اين اواخر به دين‌سازي افتاد و مطالبي ميگفت که از آدم معقول بعيد است. پيرواني يافت و موجي برانگيخت در ميان مسلمانان عليه خود که کسروي را تهديدي فرهنگي تلقي مي‌کردند. ولي بهرحال کسروي آدم باسواد و شخصيت فکري مهمي بود.

حذف القاعده، مقدمه سناريوي جديد؟

حامد حميدي: قبلاً درباره حذف پشت سر هم بن‌لادن و الياس کشميري و فاضل عبدالله محمد، رهبران القاعده، پرسيدم. نظر بنده اين است که ظاهراً آمريکا دشمن جديدي پيدا کرده و در تدارک واقعه بزرگي است که دشمنان قبلي را با مانورهاي تبليغاتي يک به يک از بين مي‌برد؟

شهبازي: جناب حميدي. اين فرضيه قابل طرح است که کانون‌هاي جنگ طلب، يعني «مجتمع نظامي صنعتي»، در تدارک سناريوهاي جديدي هستند.

حامد حميدي: اين فکر زماني به ذهن من رسيد که بحث داغ مشاييون و حمله اسرائيل و همراهي آمريکا و تجزيه ايران مطرح بود. فکر مي‌کنيد اين بحث حمله و تجزيه فعلاً منتفي است؟

شهبازي: اين بحث داغ بود و مفصل صحبت کرديم. سناريوي ايجاد درگيري ميان اسرائيل و ايران براي ايجاد جنگ منطقه‌اي. ولي اکنون سير حوادث کمي مبهم شده است. تقريبا در فضاي سياسي چند روز اخير نوعي سکون و ابهام ديده مي‌شود. هم اکنون در وضعيت ابهام به سر مي‌بريم. بر اساس داده‌هاي گذشته تحليل کرده و ابعاد و جوانب مختلف را سنجيده‌ايم. فرضيات مختلف را هر کسي از ديدگاه خود مطرح کرده است. تصور مي‌کنم بايد کمي زمان بگذرد تا بتوان به مباحث جديدي دست يافت. هم اکنون و بر اساس داده‌هاي موجود چيزي بيش از تحليل‌هاي گذشته نمي‌توان گفت و در نتيجه مباحث تکراري خواهد بود.

شب يا صبح تمامي دوستان به خير. :)

حامد حميدي: آقاي فردوسي پور هم شب يا صبح بخير مي‌گويند الان :)

[پايان بحث: ساعت 3:20 صبح سه شنبه، 24 خرداد 1390]

وبگردي صبحگاهي و بحث‌هاي پراکنده

[صبح سه‌شنبه، 24 خرداد 1390]

سيد حسن ح. رود...: بوي بهبود ز اوضاع جهان مي‌شنوم.

شهبازي: ظاهراً صلح و صفاست. همه چيز گل و بلبل شد باز :)

اين هم تحليل «ژرف» آقاي کوشکي از علل تقابل اخير :) کامنت‌ها را حتما بخوانيد. [+]

خانم آيات القرمزي، شاعره جوان بحريني، که چندي قبل شهيد شده و آقاي عليرضا قزوه در سوگش شعر سروده بود، خوشبختانه زنده شد و به يک سال زندان محکوم شد. [+، +، +]

اين هم مقاله جديد جفري گلدبرگ درباره مسئله انرژي هسته اي ايران در سايت بلومبرگ. 7 ژوئن منتشر شده. [+]

خانم صحرا... صبح‌ها يک وبگردي مي‌کردند و چند کامنت مي‌گذاشتند. امروز تشريف ندارند. :)

سايت اعتدال: «رويداد بي‌سابقه در ترکيه»، بازتاب پيروزي حزب عدالت و توسعه اردوغان. [+]

به نظر شما «چرا توني بلر قرآن مي خواند؟» بنوشته الف، وابسته به آقاي احمد توکلي: «توني بلر نخست وزير سابق انگليس و نماينده کميته چهارجانبه بين المللي صلح در منطقه خاورميانه گفت که هر روز قرآن مي‌خواند.» [+] به نظر من رفت و آمد زياد عزيزاني که براي اخذ مدرک دکتري به انگليس مي‌رفتند، منجر به «تحول» توني بلر شد؛ مخصوصاً وقتي شنيد ايرانيان ضرب المثلي دارند که مي‌گويد: «ز گهواره تا گور دانش بجوي.»

تيتر اصلي روزنامه «جوان» امروز: «اورانيوم 20 درصدي ايران از مرز 50 کيلو گذشت. ارتش اسرائيل: توان حمله نظامي به ايران را نداريم.» [+]

اين هم طنز بامزه آقاي شهرام شکيبا: روزنامه «ايران» سکوت احمدي‌نژاد در برابر پرسش خبرنگاران درباره جريان انحرافي را به سکوت حضرت مريم (س) در برابر سران قوم يهود تشبيه کرد... آيا نويسنده مي‌داند که حضرت مريم(س) در کدام ماجرا در برابر سران قوم يهود سکوت کردند؟ گمان نمي‌کنم آن ماجرا را بشود به جريان انحرافي و رئيس‌جمهور تشبيه کرد. [+]

مطلب جديد يک ساعت پيش آينده نيوز: «يکي از شخصيت‌هاي متنفذ اصول‌گرايان در جمع محدودي تحليل مهمي درباره حوادث اخير داشته است که بخشه‌اي قابل انتشار اين تحليل پس از موافقت ايشان در آينده منتشر مي‌گردد: کساني که همه هستي و وجودشان ناشي از حمايت نظام و رهبري است، دچار توهّم قدرت شده و تصور مي‌کنند از خود چيزي دارند و مي‌خواهند در برابر نظام و رهبري بايستند، در حالي که اين‌ها تنها سايه‌اي از اقتدار و محبوبيت نظام بودند و با جدا کردن مسير اين سايه از نظام محو خواهند شد.» [+]

آرش داد...: سلام جناب شهبازي ؛ صبح بخير. نظر شما درباره توقيف هفته نامه «نه دي» چيست؟ آيا نمي‌توان ‏گفت اين توقيف مستمسکي باشد تا رسايي ليدري مبارزه با جريان انحرافي را در اختيار خود بگيرد و مطابق برنامه ‏مشاييون پيش برود؟

شهبازي: سلام و صبح به خير جناب دادگر. به نظر من همين است. مي‌خواهند حميد رسايي را ليدر ‏کنند. اين نقشه را قبلاً شرح داده بودم.‏

آقاي مجيد ابهري سخنان دکتر قرايي، رئيس انجمن جامعه شناسان، [+] را تکذيب کرد و گفت ‏کاهش سن فحشا به 12 تا 18 سال دروغ است و ‏«ارائه اين گونه آمار و اعداد تنها سبب ايجاد هراس اجتماعي و اختلال در امنيت فکري در جامعه مي شود.»‏ [+] ما نفهميديم دروغ است يا راست است ولي نبايد گفت چون باعث «اختلال در امنيت فکري ‏جامعه» مي شود؟ ايشان تأکيد کردند که سن فحشا در ايران 18 تا 25 سال است.‏ البته سردار رادان فرموده‌اند ما نبايد عاجز باشيم که براي پانصد نفر «کارگر جنسي» شغل پيدا کنيم.‏ [+] به نظر من، اين 500 نفر «کارگران جنسي» بازمانده دوران قبل از انقلاب هستند و سن‌شان بايد 55 ‏الي 90 سال باشد و وظيفه سازمان تأمين اجتماعي است که برايشان طبق قانون کار حقوق بازنشستگي تعيين کند. :)

آرش داد...: پروژه ايجاد تنش و آشوب در جامعه در چه لايه‌هايي مي‌تواند هدف عمده باشد: اجتماعي، ‏فرهنگي يا اقتصادي؟

شهبازي: همه با هم جناب داد...‏ اگر اقتصاد تنها را نگاه کنيد فاجعه است. فکر کنم همه اين‌ها باعث شده طرف مقابل عقب ‏نشيني کند زيرا نمي‌داند با اين وضع آشفته و خطرناک چه بايد کرد. «جريان انحرافي» هم ظاهراً رفته در موضع تهاجم.‏

پديده نوستراداموس

شهبازي: يکي به کنايه نوشته: «کتاب نوستراداموس، که به اعتقاد برخي نويسندگان وطني، چون عبدالله شهبازي "صهيونيست و صهيونيست زاده" هم هست..» [+] من کي گفتم نوستراداموس «صهيونيست و صهيونيست زاده است»؟! صهيونيسم در قرن نوزدهم متولد شد، ولي نوستراداموس يهودي و يهودي زاده بود. زندگي‌اش را در «زرسالاران» نوشته‌ام. نوشتم:

«ميشل نوتردامي، که با نام "نوستراداموس" شناخته مي‌شود، به يک خانواده يهودي ساکن پرونس تعلق داشت که پس از الحاق اين منطقه به فرانسه (1481) مسيحي کاتوليک شدند. خانواده‌هاي پدري و مادري نوستراداموس پيمانکاران حکومت محلي بودند و به گردآوري ماليات روستاييان اشتغال داشتند. نوستراداموس، چون بسياري از يهوديان پرونس، کار خود را به عنوان طبيب آغاز کرد و در آغاز شهرتي نداشت. در سال‌هاي 1538- 1547 به ايتاليا رفت و به کاباليست‌هاي يهودي ساکن اين سرزمين ملحق شد. پس از بازگشت به فرانسه، مروج کابالا و جادوگري و غيب‌گويي شد و از سال 1550 نگارش پيشگويي‌هاي خود را آغاز کرد. در اين دوران به شهرت رسيد. در سال 1555 کتاب پيشگويي‌هاي نوستراداموس در ليون چاپ شد و برايش شهرت فراوان به ارمغان آورد. اشتهار نوستراداموس، که بي‌شک با حمايت شبکه مخفي يهوديان تحقق يافت، توجه کاترين مديچي، ملکه فرانسه از خاندان زرسالار مديچي، را به سوي او جلب کرد و ملکه و پسرش، شارل نهم، وي را در سمت پزشک و مشاور و منجم خود گماردند. کاترين مديچي به شدت مجذوب علوم خفيه و جادو بود و منجمان و غيب‌گويان فراوان در دربارش حضور داشتند. پسران او نيز چنين بودند: هنري سوم، که از او به عنوان "ناشايست‌ترين پادشاه فرانسه" ياد مي‌کنند، "عاشق جادوگري و رمالي و هر نوع علوم غريبه بود. گاه مدت‌ها در برج پاريس در ونسان به خلوت مي‌رفت و مردم افسانه‌هاي وحشتناکي درباره جادوگري‌هاي او مي‌گفتند. پس از مرگش پوست دباغي شده يک کودک و آلات و ابزار کفرآميز نقره‌اي از برج او به دست آمد که دشمنانش فوراً آن‌ها را در کتابچه‌اي چاپ و منتشر کردند."

در اوايل سده هفدهم، کتاب نوستراداموس، که به "سده‌ها" شهرت دارد، به زبان‌هاي مختلف اروپايي ترجمه شد و وي را به مقام نامدارترين پيشگوي سده‌هاي اخير ارتقا داد. اين کتاب مشتمل بر صدها فقره پيشگويي به زبان فرانسه گنگ و مبهم است و قابل تفسير و تأويل‌هاي متضاد. او در اين کتاب به پيشگويي حوادث از نيمه سده شانزدهم تا "پايان جهان" پرداخته که به زعم او در سال 3797 ميلادي رخ خواهد داد. مطالب کتاب "چنان ماهرانه در لفاف ابهام پيچيده شده بود که هر سطر آن مي‌توانست تقريباً بر هر واقعه‌اي از تاريخ آينده انطباق يابد." مروجين نوستراداموس مدعي‌اند که او اعدام چارلز اوّل، پادشاه انگليس، و لويي شانزدهم، پادشاه فرانسه، آتش‌سوزي سال 1666 لندن، ظهور و سقوط ناپلئون اوّل، ظهور هيتلر و بسياري از حوادث ديگر را پيش‌بيني کرده است. اين در حالي است که نوستراداموس از پيشگويي نزديک‌ترين حوادث زمانش عاجز بود. به نوشته دورانت، "نوستراداموس براي شارل نهم عمري نود ساله پيشگويي کرد که ده سال بعد در 24 سالگي زندگي را بدرود گفت."

رونالد ساير، استاد دانشگاه ويسکانسين، مي‌نويسد: "ترجمه‌هاي نادرست و تأويل‌هاي خيال‌پردازانه هواداران مشتاق سبب شده که مردم ساده‌لوح باور کنند که پيشگويي‌ها برخي از حوادث چهار سده پسين را از قبل بيان کرده است. ولي درواقع، اين پيشگويي‌ها به فضاي تاريخي سده شانزدهم و آرزوهاي کشورگشايانه پادشاه فرانسه و امپراتور آلمان تعلق دارد. هرچند اين پيشگويي‌ها غالباً نادرست از آب درآمده، ليکن شهرت نوستراداموس به عنوان بزرگ‌ترين پيشگوي رنسانس بي‌تزلزل مانده است."» با اجازه :)‏ [ساعت 10:35 صبح سه‌شنبه، 24 خرداد]

تقابل دريايي ايران و اسرائيل

[ادامه بحث، سه‌شنبه، 24 خرداد، شب]

حسن متحير: آقاي شهبازي، باز هم درستي حرف شما اثبات شد. مثل اين که در 15 روز گذشته ايران و اسرائيل در يک قدمي درگيري نظامي قرار داشتند ولي مثل اين که فعلاً اوضاع به خير گذشته و فعلاً پيش بيني آقاي گلدبرگ به سنگ خورده. به گفته برخي دوستان، در اوائل خرداد ماه يکي از زيردريايي‌هاي اسرائيل مدل دلفين، که از سوي آلمان در اختيار اسرائيل قرار گرفته، در نزديکي ترمينال نفتي سيري رهگيري مي‌شه. گويا پس از اين رهگيري ناوچه‌هاي ارتش با بمب‌هاي عمقي اين زيردريايي را، که مثل اين که براي حمله به وسيله موشک‌هاي کروز موضع گرفته بود، مورد هدف قرار مي‌دهند و بعد از اصابت يکي از بمب‌ها به بدنه، زيردريايي به سمت آب‌هاي آزاد در نزديکي کراچي فرار مي‌کنه و در حوزه استحفاظي ناوگروه محافظ ناو هواپيمابر آيزنهاور قرار مي‌گيره تا بتونه روي آب بياد و مجروحان احتمالي رو تخليه کنه. اونطور که اخبار ميگه يگان‌هاي موشکي ايران به حالت آماده‌باش در مي‌آيند و حتي چند پرتاب آزمايشي صورت مي‌گيره و گشت‌هاي دريايي هم تشديد مي‌شه و در کنار اون نامه بسيار شديداللحني از طريق سفارت سوئيس به آمريکا ارسال مي‌شه در خصوص واکنش شديد ايران به حمله اسرائيل حتي با سلاح‌هاي نامتعارف. مثل اين که درست بعد از همين اتفاق مائر داگان اون سخنراني رو مي‌کنه و به نتانياهو در مورد حمله نظامي هشدار مي‌ده. به نظر مي‌رسه اگر اين اتفاق نمي‌افتاد و ايران هوشيار نمي‌شد، حمله اسرائيل به ايران قطعي بوده. البته اين نظر من نيست بلکه خيلي کسان ديگه که از اين اتفاق خبر دارن به اين نظر رسيدند. جالبه که هيچ خبري از اين واقعه در رسانه‌هاي حتي اسرائيلي منتشر نشده. آقاي شهبازي، من واقعاً به اين نتيجه رسيدم که حداقل خدا تو بعضي جاها واقعاً طرف ما رو مي‌گيره.

شهبازي: ممنون از اخبارتون جناب متحير.

نظرات دوستان و ابراز محبت بي‌شائبه عزيزان

شمس ايراني آزاد: جناب شهبازي، ممنون براي پاسخ‌هاي بي‌نظيرتون. تحقيق‌هاي شما براي من که درگير خيلي از مسايلم و رازهايي که ناگهان باز مي‌شود شوکه کننده و گاه دردآور است. ولي آگاهي پردرد به خواب مادام ارجحيت مطلق دارد. درود.

شهبازي: نظر لطف شماست جناب شمس. حضرتعالي که پاي قديمي اين صفحه هستيد. :)

سمانه ح...: با سلام و خسته نباشيد. همين جوري چهار زانو نشسته‌ام پاي درس شما. نوشته‌هاي شما مثل قصه‌هاي هزار و يک شب است که وقتي شروع کني دل کندن سخت است البته از حيث جذابيت؛ والا به لحاظ اهميت و قابل استناد بودن حاصل رنج‌تان و تلاش شبانه‌روزي‌تان را بي‌شائبه در اختيار ما شاگردان قرار مي‌دهيد. بنده معدود محقق‌هايي را مي‌شناسم که اهميتي براي مخاطب خود قائل شوند و وقت خود را براي پاسخگويي به سئوالات مخاطبين به اين شکل قرار دهند. خودخواهانه عرض مي‌کنم باعث تأسف است که اين صفحه تا اتفاق بعدي بسته باشد! بسيار آموختيم. اميدوارم سال‌هاي سال در راه کمک به تاريخ اين کشور زنده و پاينده باشيد، و خداوند کساني را که به هر نحوي باعث مزاحمت براي تلاش شما براي اعتلاي ايران عزيز مي شوند هدايت کند.

محمود ق...: استاد سلام. من پيشنهاد مي‌کنم که طبق فرمايش حضرتعالي که "بحث را موقتاً تعطيل اعلام مي‌کنم تا زماني که تحولات جديد بحث جديد را ضرور کند"، در اين فرصت به جمع‌بندي تحليل‌هاي گذشته بپردازيد و صحت و سقم مواردي را که تا امروز قابل احصا مي‌باشد را بررسي کنيد.

پوريا گمنام: سلام استاد. شما هم مي‌خواهيد «سکوت وحدت بخش» کنيد! ما از بحث‌هاي شما لذت مي‌بريم و همچنين از تحليل هاي ديگر دوستان.

علوم اجتماعي در ايران: فراسياست يا «توهّم توطئه»؟

گورگياس: تا آنجايي که من اين صفحات را مطالعه کردم حاضران در اين جمع تقريباً همگي در پي يافتن توطئه‌هاي داخلي و خارجي هستند. آيا فکر نمي‌کنيد اين که اين همه توطئه مي‌بينيد ناشي از مديريت نشدن اين توطئه‌ها است يعني مشکل مملکت مديريت است؟ همه جاي جهان کانون‌هاي توطئه‌گر وجود دارد ولي همانطور که ميکرب به بدن سالم زيان نمي‌زند توطئه هم به جامعه و حکومت قوي نمي‌تواند زيان آنچناني برساند.

شهبازي: ما درباره توطئه بحث نمي‌کنيم، درباره کانون‌هاي قدرت داخلي و جهاني، تعامل و تعارض و برنامه‌هاي آن‌ها بحث مي‌کنيم. اين همان کاري است که معمولاً در همه جهان در کميسيون‌هاي تخصصي شورايعالي امنيت ملي مورد بحث قرار مي‌گيرد. به آن مي‌گويند: پارا پاليتکز= فرا سياست.

گورگياس: [ارجاع داده‌اند به مطلبي از آقاي صادق زيباکلام در «تابناک» با عنوان «وضع اصلاحات نتيجه بي‌لياقتي خاتمي.» +]

آرش داد...: با اين کامنت آخر آقاي شهبازي، همه ما به صورت افتخاري در خدمت کميته‌هاي تخصصي شورايعالي امنيت ملي در حال خدمت به مملکت خود هستيم :دي

گورگياس: اين فراسياست چرا فقط به کشورهايي مثل ايران ضرر مي‌زند نه ديگر کشورهايي که خرد و برنامه‌ريزي و عقلانيت جمعي را پيشه خود کرده‌اند؟

شهبازي: چرا به آن‌ها لطمه نمي‌زند؟ يعني به آمريکا يا انگليس لطمه نمي‌زند؟ يعني تحقيق درباره فرايندهاي پنهان مختص ايران است؟ آمريکايي‌ها که پيشتازند در اين گونه مباحث. کمي به بحث‌هاي آمريکايي‌ها و انگليسي‌ها توجه کنيد. همه جا اين مباحث هست. براي نمونه عرض مي‌کنم: درباره توطئه بودن ماجراي يازده سپتامبر آمريکايي‌ها بيش از همه مي‌گويند. بنده سال‌ها پيش در اولين مقالات سايتم اين تعريف را از توطئه به دست دادم:

«امروزه، در علوم اجتماعي،آينده‌شناسي به دانشي اطلاق مي‌شود که به مطالعه حوادث گذشته و فرآيندهاي جاري به‌منظور پيش‌بيني تحولاتي آتي، با هدف سياست‌گذاري و تأثيرگذاري بر آن، مي‌پردازد. تکوين و رشد دانش فوق بر اين باور استوار بود که تکاپوهاي انساني و پديده‌ها و فرآيندهاي اجتماعي داراي نتايج و پيامدهايي است به‌طور نسبي قابل شناخت و لذا، با اتکاء بر تجربه تاريخي، از طريق شناسايي و تحليل دقيق و صحيح وضع کنوني مي‌توان پيامد فرآيندهاي امروزين را پيش‌بيني کرد.

آينده‌شناسان از روش‌هاي متنوعي بهره مي‌گيرند که از تحليل‌هاي بغرنج رياضي و آماري و تحليل‌ها و مدل‌سازي‌هاي رايانه‌اي تا روش‌هاي ساده مبتني بر حدس و گمان امتداد مي‌يابد. در آن پديده‌ها و فرايندهاي اجتماعي که از بنيان‌هاي رياضي استوار برخوردارند، مانند عرصه‌هايي که در جمعيت‌شناسي مورد مطالعه قرار مي‌گيرند، پيش‌بيني آينده معمولاً با دقت انجام مي‌گيرد. ليکن در دانش‌هايي که به‌طور عمده بر تحليل عقلي مبتني است از چنين دقتي نمي‌توان سخن گفت. فرآيندهاي سياسي از اين‌گونه‌اند. لذا، در چنين عرصه‌هايي، دانش آينده‌شناسي معمولاً به روشي توسل مي‌جويد که سناريونويسي Scenario Writing ناميده مي‌شود.

سناريونويسي را مي‌توان "توصيف يک وضعيت مفروض قابل تحقق در آينده" تعريف کرد. در اين روش، در تلفيقي از دو نگاه سينکرونيک، يعني بررسي وضع موجود (تحليل افقي يا اين‌زماني)، و دياکرونيک، يعني تبيين پديده‌ها و فرآيندهاي تاريخي و پيامدهاي تحقق يافته امروزين آن (تحليل عمودي يا ريشه‌شناسانه)، احتمالات معقول مورد بررسي قرار مي‌گيرد و محتمل‌ترين امکان‌هاي قابل تحقق در قالب سناريوهايي ترسيم مي‌گردد.

در سناريونويسي نه تنها محتمل‌ترين شقوق (آلترناتيوها) بلکه احتمالات مطلوب يا مرجح نيز ارائه مي‌شود يعني آن سناريوهايي که مطلوب سياست‌گذاران است و کم و بيش از طريق دستکاري (manipulation) در فرآيندهاي اجتماعي (برنامه‌ريزي و سياست‌گذاري) مي‌تواند تحقق يابد هر چند در صورت تداوم وضعيت طبيعي امکان تحقق آن نباشد يا کمتر باشد.

در اين عرصه است که آينده‌شناسي به‌عنوان شالوده مهندسي اجتماعي عمل مي‌کند و کانون‌هاي منسجم نخبگان فکري را، که در عرف جاري دنياي معاصر تانک انديشه Think Tank ناميده مي‌شوند و سياست‌گذاران کارفرما يا همبسته با ايشان را، به چنان ابزارهايي مجهز مي‌کند که بتوانند کم و بيش بر آينده جهان يا بر اين و آن عرصه از پديده‌ها و فرآيندهاي اجتماعي (مثلاً بازارهاي تسليحاتي و مواد مخدر و نفت و صنايع مصرفي و غيره) تأثير گذارند.

اين تأثير مي‌تواند خيرخواهانه و سازنده باشد يا سودجويانه و مخرب. بدينسان، دانش آينده‌شناسي مي‌تواند هم در ساختن آينده‌اي بهتر و انساني‌تر مورد استفاده قرار گيرد و هم به‌عنوان بنيان نظري برنامه‌ريزي براي عمليات دسيسه‌گرانه به‌منظور انهدام ساختارهاي سياسي و اجتماعي اين و آن جامعه يا سوق دادن فرآيندهاي موجود به سمت مطلوب طراحان و سياست‌گذاران عمل کند. به‌عبارت ديگر، مثلا، هم مي‌تواند در جهت ريشه‌کن کردن جنگ و اعتياد به مواد مخدر و انهدام محيط زيست و ساير بلاياي عظيم دنياي امروز عمل کند و هم در راستاي گسترش آن.

بنابراين، آنچه به‌عنوان "توطئه" شهرت يافته، و پارادوکس مطلق‌گرايانه و دو گزينه‌اي "توطئه" و "توّهم توطئه" و مجادلات فراوان مربوطه را آفريده، مي‌تواند به‌عنوان عرصه‌اي بسيار مهم از رشد دانش و آگاهي انساني و بمثابه تکاپوي عالمانه گروهي از انسان‌ها براي تحقق آرمان‌ها، اهداف و منافع خويش، به زيان ديگران، شناخته ‌شود. اين در حالي است که در بخش مهمي از جهان پيراموني هيچگونه تصوري از مفاهيمي چون آينده‌شناسي در مخيله دولتمردان و نخبگان سياسي وجود ندارد و از اينرو طبيعي است که "توطئه" در نازل‌ترين و بدوي‌ترين شکل‌ها و تعاريف آن فهم و درک شود.» [+]

آرش داد...: در مقطع دکترا گرايشي تحت عنوان مديريت دانش در داخل کشور ايجاد شده که بر روي موضوع سناريوهاي آينده‌نگاري با تکيه بر دانش و خرد تمرکز يافته است. متأسفانه، اين گرايش بيش‌تر در حوزه فني و مهندسي ريشه پيدا کرده و هنوز در علوم انساني جايگاه چنداني نيافته است.

شهبازي: جناب داد... وضع علوم اجتماعي در کشور ما فاجعه است. برخلاف هند که علوم اجتماعي خيلي پيشرفته است. علت هم عدم توجه به علوم اجتماعي است و عدم تأمين مالي فارغ‌التحصيلان اين حوزه که سبب مي‌شود جوانان با استعداد ترجيح بدهند بروند رشته‌هاي پردرآمد.

گورگياس: اگر آقاي شهبازي مثال‌هايي بزنند که توطئه عليه ژاپن، آلمان، کره جنوبي و اين گونه کشورها ضرر عمده‌اي به آن‌ها زده ممنون مي‌شويم. اگر حوادث مالي چند سال پيش شرق آسيا را توطئه بدانيم پي مي‌بريم که کره جنوبي بعد از آن حوادث قوي‌تر شد.

آرش داد...: وقتي به علوم انساني در مملکت با عينک سکولاريته نگاه مي‌شود و پديده جديدي بنام "اسلامي سازي علوم انساني " مطرح مي‌شود عمق فاجعه بيش‌تر مشخص مي‌شود. ما در حوزه تئوري سازي و ايجاد زيرساخت علوم انساني شکست خورده‌ايم. وقتي خبرگان و نخبگان ما تنها رستگاري علمي خود را فعاليت در حوزه‌هاي فني و مهندسي مي‌دانند، غريب ماندن علوم انساني و فقر دانش در اين حوزه بديهي جلوه مي‌کند.

گورگياس: بله آقاي داد...، مگر ابن‌سينا و فارابي و ابوريحان گفتند علوم يوناني‌ها غيراسلامي است؟ از يونانيان آموختند و خود به آن افزودند و بعدها نامش شد مثلاً فلسفه اسلامي يا فلسفه مسلمانان.

شهبازي: اين بحث فلسفه يوناني و اسلامي بحث ديگري است. اگر عمري بود خواهش مي‌کنم دوستان يادآوري کنند تا به آن بپردازيم. مسئله آن گونه نيست که آقاي گورگياس مي‌گويند. اين نوع نگاه سطحي است که فکر مي‌کند افلاطون يا ارسطو در زمان خودش همان را گفته که امروزه بنام افلاطون و ارسطو مي‌شناسيم. اين‌ها محصول تفکر و تاريخنگاري قرن نوزدهم اروپاست. اين‌ها تفکر جديد است که به جهان باستان تعميم داده شده.

جناب گورگياس، جنابعالي مي‌فرماييد اين گونه تفکرات مختص ايرانيان است؟ شما فقط دو واژه pearl harbor + conspiracy را سرچ کنيد، ببينيد چقدر مطلب مشاهده مي‌فرماييد. مثلاً اين مقاله: «پرل هاربور مادر همه توطئه‌ها.» [+] اين از ژاپن. درباره کره جنوبي مراجعه فرماييد به مقاله بنده با عنوان «تجدد، توسعه و جهان امروز». [+] اين رساله را در سال 1372 نوشتم؛ يعني زماني که آقاي صادق زيباکلام، که ليسانس شيمي داشتند، تازه از انگليس مدرک دکتراي علوم سياسي گرفته و براي تدريس وارد دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران شده بودند.

دوست عزيز، اين بحث توطئه و توهّم توطئه جدّي نيست، کاربرد ژورناليستي دارد. مسائل سياسي و تاريخي خيلي بغرنج‌تر و عميق‌تر از اين حرفهاست که با چند گزينه ساده خلاصه شود. و نيز مراجعه فرماييد به کتاب بنده با عنوان «نظريه توطئه و فقر روش شناسي در تاريخنگاري ايران». [+]

مباحث پراکنده، پايان سخن

شهبازي [در واکنش به کامنتي که حذف شده]: از دوستان عزيز خواهش مي‌کنم بحث‌هاي تکراري را مطرح نکنند. مراجعه فرمايند به مباحث و نظرات و بحث‌هاي قبلي. ضمناً نظر بنده را نيز تحريف نکنند. مثلاً کجا گفته‌ام «عده زيادي از نمايندگان مجلس عامل اسرائيل‌اند»؟

صحرا ص...: در ادامه سايت‌هاي حمايت کننده از مشايي، مانند هفت صبح و تماشانيوز و يکشنبه، نظري داشته باشيد به اين وبلاگ. نام وبلاگ: «اسفنديار رحيم مشايي پدر دموکراسي ايران». [+] اسمش قابل تأمل و تفکره.

آرش کورش: موافقت اردوغان با دخالت نظامي آمريکا در مرز سوريه و هشدار جدّي ايران به ترکيه درباره دخالت در سوريه. [+]

گورگياس: آقاي اردوغان خوب بلدند هم از توبره بخورند هم از آخور، هم سواحل آنتاليا را دارند هم مسجد.

ال سيد: اتفاقاً درست همين سواحل آنتاليا و مسجد را در کنار هم داشتن، راز موفقيت ترکيه بعنوان ششمين اقتصاد مهم اروپا است. بدون تعصب مي‌گويم، شخصاً از اردوغان اصلاً خوشم هم نمي‌آيد. بحث در دنياي عرب الان بر سر نمونه‌برداري از مدل دمکراسي ترکيه است. تا حالا که تجربه موفقي بوده.

گورگياس: بحث من اسلام و اخلاق است نه پيشرفت اقتصادي. به نظر من نمي‌شود هم با اسرائيل رزمايش نظامي داشته باشي هم اسلام‌گرا باشي. با استعمار ديگر کشورها هم مي‌شود اقتصاد پيشرويي داشت.

شهبازي: دوستان ارجمند، به دليل پيگيري پرونده کتاب «زمين و انباشت ثروت: تکوين اليگارشي جديد در ايران امروز»، که به اتهام «تهمت و افترا و نشر اکاذيب و توهين» منجر به محکوميت من به يک سال و پنج ماه زندان قطعي شده، فعلاً از حضور در فيسبوک معذورم. از اينرو، بطور موقت امکان درج کامنت از سوي دوستان را مسدود کردم تا مورد سوءاستفاده «پرونده سازان» قرار نگيرد. در حال مذاکره با مقامات قضايي هستم و نتيجه را اعلام خواهم کرد. با پوزش و تشکر :) [ساعت 11 بعد از ظهر سه‌شنبه، 24 خرداد 1390]

[انتشار در وب: ساعت 2 بعدازظهر يکشنبه، 5 تير 1390]

پايان


Tuesday, August 09, 2011 : تاريخ آخرين ويرايش

 کليه حقوق مندرجات اين صفحه براي عبدالله شهبازي محفوظ است.

آدرس ايميل: abdollah.shahbazi@gmail.com

استفاده از مقالات با ذکر ماخذ مجاز است. چاپ مقالات به صورت کتاب ممنوع است.