جمعه،
21 آبان 1389/ 12 نوامبر 2010، ساعت 3:40
بعد از ظهر
کليپ «قرباني کردن
انسان در آئينهاي رازآلود»
در پايان قسمت ششم رساله «سرويسهاي
اطلاعاتي و انقلاب اسلامي ايران»، [+]
براي مشاهده کليپ قرباني کردن انسان در
مناسک شيطاني ارجاع دادم به وبلاگ
«بيداري انديشه». [+]
امروز متوجه شدم که وبلاگ فوق هک شده:
تالار گفتگوي بيداري انديشه متعلق به
تعدادي جوان علاقمند است که در حوزه
صهيونيسم و فرقههاي رازآميز تحقيق و
مطالعه ميکنند و ربطي به من
ندارد. ظاهراً تنها گناه آنها ارجاعي است
که به اين وبلاگ داده بودم.
بهرروي، اين کليپ جالب و فايل
PDF مکمل آن،
که از طريق اينترنت با آن آشنا
شدم، به وسعت پخش شده و در وبگاه اينجانب
نيز، در آدرسهاي زير، موجود است:
[+،
+]
http://www.shahbazi.org/Articles/Human_Sacrifice.pdf
http://www.shahbazi.org/Videos/Human_Sacrifice_in_Occult.avi
يکي از مهمترين بخشهاي اين کليپ گفتگوي
اوپرا وينفري با ويکي پالين Vicki Polin
است؛ دختري که با نام مستعار «راشل» در
برنامه تلويزيوني اوپرا شرکت کرد و از
مناسک شيطاني موروثي خاندان خود گفت. گفتگوي اوپرا با «راشل»
درباره شيطانپرستي و قرباني کردن انسان
در برخي خانوادههاي يهودي در زمان خود
جنجالي بزرگ برانگيخت.
براي کساني که مجري برنامه تلويزيوني فوق،
اوپرا وينفري، [+]
را نميشناسند يادآوري ميکنم که اوپرا
يکي از متنفذترين مجريان تلويزيوني
آمريکاست و محبوبيت فراوان دارد تا
بدانجا که حمايت او از اوباما در
انتخابات اخير رياستجمهوري حدود يک
ميليون رأي براي اوباما به ارمغان آورد.
سه شنبه،
18
آبان 1389/ 9 نوامبر 2010، ساعت 11:45
بعدازظهر
سرويسهاي اطلاعاتي و انقلاب اسلامي ايران
از 29 فروردين 1389 نگارش کتابي جديد را
درباره نقش کانونهاي توطئهگر و
سرويسهاي اطلاعاتي در انقلاب اسلامي
ايران آغاز کردم. بهتدريج، و به تبع
تحولات روز، دريافتم که زمان و زمانه براي
انتشار متن کامل کتاب مناسب نيست. از
اينرو، بخشهايي از آن را جداگانه منتشر
نمودم. نخست، گزيدهاي با عنوان «ساواک،
موساد و سازمانهاي سياسي ايران» در 13
قسمت در وبگاه «خبرانلاين» انتشار يافت، [+،
+] و سپس سه مقاله را از کتاب
استخراج نموده و منتشر کردم: «واقعه الله
داد و مهديگرايي افراطي: ميراث يهوديان
مخفي مشهد»، [+] «پيشينه مهديگرايي
افراطي در ايران: رستمالتواريخ و بشارت
ظهور»، [+] و «خاندان باب و تجارت جهاني
ترياک: پژوهشي در تبار و خاندان ميرزا علي
محمد شيرازي (باب)».
[+] اينک پنجمين بخش از کتاب را منتشر
ميکنم.
انتشار گزيدههايي از کتاب با نشر متن
کامل آن، يکجا و در زمان مناسب، منافات
ندارد بلکه تصوّر ميکنم بحثهايي که
برميانگيزاند به غناي متن نهايي ياري
خواهد رسانيد.
فهرست مطالب:
قسمت اوّل: سرويسهاي اطلاعاتي و ايران
قسمت دوّم: موساد و ايران
قسمت سوّم:
سازمانهاي دانشجويان
ايراني در خارج از کشور
قسمت چهارم: گروه دکتر بقايي و ساواک در آمريکا
قسمت پنجم:
نفوذ در
سازمانهاي دانشجويي
قسمت ششم: معماي سعيد امامي و «قتلهاي زنجيرهاي»
چهارشنبه،
12 آبان 1389/ 3 نوامبر 2010، ساعت 2:30
صبح
اخيراً آقاي فرشيد جعفري، از فعالين صادق
و پرشور جنبش دانشجويي فارس، يادداشتي در
انتقاد به کتاب «زمين و انباشت ثروت» [+]
منتشر کرده و مرا به «برخورد جناحي» در
زمينه «مفاسد اقتصادي» متهم نمودهاند. در
مطلبي با عنوان «عدالتخواهي گزينشي
ممنوع» نوشتهاند:
«يکي از آسيب هاي عدالتخواهي و
مبارزه با مفاسد برخورد گزينشي
است. قبل از اين که دولت نهم بر
سرکار بيايد هشت سال تمام
استان فارس عرصه قانونگريزيهاي
اصلاحطلبان بوده است. پروِژه
قمآباد نمونه کوچکي از اين
قانونشکنيها است. پروِژهاي که
متعلق به مديران بوده و بسياري از
آنان هم اکنون در استانداري و شورا و
ساير ادارات مشغول به کار هستند. طبق
مستندات موجود انصاري لاري،
استاندار وقت، عامل اصلي تخلف در اين
پروژه است. استاندار و فرماندار محترم
بايد به اين پروژه رسيدگي نمايند، چرا
که بخش عظيمي از مديران
فعلي و گذشته آلوده به اين مفسدهاند.
چرا استاندار لاري دوران اصلاحات از
تيغ عدالتخواهي مسئولين استان بي نصيب
مانده؟ شهبازي نيز در عدالتخواهي
گزينشي و معنادار خود نامي از انصاري
لاري نمي برد، اينجاست که تعلق شهبازي
به اصلاحطلبان بر عدالتخواهي
دروغين وي غلبه مينمايد و
هيچگاه از مفاسد دوست ديرينه خود
سخني نميگويد. در اردوگاه دوّم
خرداد فساد به صورت گروهي و دسته جمعي
شايع است و همين مفاسد باعٍث
بياعتماد شدن مردم نسبت به مسئولين
نظام، صدور فرمان 8 مادهاي رهبر
انقلاب، شکلگيري جنبشهاي
عدالتخواهي، شيوع فقر و فحشا و در
نهايت روي
کار آمدن دولت نهم شد. فساد از هر نوع
و شکل و در هر گروه و دسته اعم از
اصلاح طلب و اصولگرا محکوم است...»
با انصاري لاري، استاندار پيشين فارس [+]
مطلب زير پاسخي است به يادداشت ايشان.
جناب آقاي فرشيد جعفري،
دانشجوي انقلابي و عدالتخواه عزيز
با سلام و احترام
دو مطلب اخير مندرج در وبلاگتان، [+،
+] که ناظر به تحولات جاري فارس است و
از سر محبت مرا نيز مورد نوازش قرار
دادهايد، بهويژه مطلب اخيرتان با عنوان
«عدالتخواهي گزينشي ممنوع»، به راستي
آزردهام کرد. ذيلاً ميکوشم دلايلم را به
اختصار توضيح دهم:
1- مگر در دوران دولت اوّل آقاي
احمدينژاد آقاي رضازاده استاندار فارس
نبود و همان وضع سابق در برابر چشمان
بيتفاوت دولت نهم به مدت چهار سال در
فارس ادامه نداشت؟ مگر آقاي صمد رجاء
معاون عمراني استاندار دولت آقاي
احمدينژاد نبود؟ مگر در اين دوره آقاياني
که امروز مرسوم شده در مطبوعات محلي با
حروف اوّل نامشان، مانند ميم و نون و الف
و غيره، از ايشان ياد ميکنند و البته همه
مردم شهر آنان را ميشناسند، و
شرکتهايشان همهکاره شهر و استان نبودند
و آقاي حائري و پسرانش، حاميان افراد و
شرکتهاي فوق، در فارس يکهتازي
نميکردند؟
2- من وکيل مدافع جناح «اصلاحطلب» نيستم
ولي مانند شما يقين دارم که «عدالتخواهي
گزينشي نيست.» بنابراين، نميتوانم بپذيرم
که قبل از دولت نهم (آقاي احمدينژاد)
سراسر «قانونگريزي» بود و امروز همه چيز
بر مدار «مبارزه با فساد» و «عدالتخواهي»
ميچرخد. فقط مبارزهاي را که از سوي برخي
نيروهاي انقلابي و مخلص در فارس آغاز شده
[+،
+] ملاک قرار ندهيد. در بسياري از استانهاي
ديگر وضع بدينگونه نيست و کانونهاي
مافيايي با فراغبال، بدون نظارت کافي، به
چپاول خود ادامه ميدهند و ميکوشند، حتي
با بهرهبرداري از تعارضات سياسي جاري،
جيب خود را به سرعت پر کنند. توجه کنيد به
گزارش سازمان بازرسي کل کشور درباره رشد
مفاسد در پنج سال اخير که بيسابقه است به
دليل افزايش درآمدهاي نفتي و هزينه
کردنهاي بدون نظارت و واردات بيرويه و
شگفتانگيز.
در اين دوره پنج ساله بيش از چهار صد
ميليارد دلار درآمد نفت و گاز نصيب ايران
شد که در طول تاريخ ايران، از زمان انعقاد
قرارداد دارسي در دوره مظفرالدين شاه
(1901 ميلادي) تا
آغاز دولت آقاي احمدينژاد، بيسابقه بوده
است. و در همين دوره شاهد واردات عظيم
بودهايم و حتي واردات اقلامي عجيب و غريب
مانند گردو و گوسفند از چين و بز از
گرجستان و ارمنستان و، با عرض پوزش،
واردات پرده بکارت يک بار مصرف از چين [+]
و نيز گسترش بيسابقه و مشکوک
انواع مواد مخدر نوظهور و مرگبار و
جايگزيني آن با مواد مخدر سنتي همچون
ترياک.
آقاي جعفري عزيز،
تصوّر نميکنم امروزه ضرور باشد که با
نگارش چنين مطالبي از بنده اعلام برائت
کنيد. من در کارنامه علمي و سياسيام
نقطهضعفي ندارم که نياز به اينگونه
برائتها باشد. يک بار ديگر به منزل من
تشريف بياوريد و ايميلهايي را که دائم به
دستم ميرسد ببينيد و خود قضاوت کنيد که
آيا همچنان، و شايد بيش از گذشته، مورد
احترام بخشي کثير از جوانان انديشمند در
داخل و خارج از کشور هستم يا خير؟ البته،
طبعاً در پيشگاه خداوند بندهاي ضعيف و
قاصر و سراپا خطا و گناه بيش نيستم ولي
اين دليل نميشود در برابر بندگان حقير و
گردنکش و متکبر و متجاوز اظهار عجز کنم.
وضع من به گونهاي بوده و هست که همان
آقاي انصاري لاري، «استاندار دوران
اصلاحات»، بهرغم اينکه مرا منتسب به
رهبري ميشناختند، شايعهاي که درست يا
غلط درباره من رواج داشت، نهايت احترام را
برايم قائل بود و زماني که به دليل
فشارهاي شديد از سوي کلاهبرداران قهار
حرفهاي حاکم بر فارس در مسير پرواز از
تهران به شيراز، به دليل سينکوپ، دچار
ايست کامل قلبي- تنفسي شدم، آنقدر فرهنگ
و معرفت داشت که براي عيادتم به سي. سي.
يو. بيمارستان نمازي شيراز بيايد در حالي
که سابقه دوستي با من نداشت. مثل امروز
نبود که انگار نه انگار شهبازي از سال
1384 ساکن شيراز و از سال 1387 در زير
انواع فشارهاي آزاردهنده و مدام قرار
دارد.
اين وضع امروز محققي است که تا ديروز مورد
تکريم و تجليل «آقايان» بود؛ از مقامات
عالي نظام تا مقامات محلي استان. شبي همين
آقاي حائري، که دست او را در پس تمامي
مسائل جاري از جمله عليه خود ميبينم، از
خانه خواهرش در تهران، خانم شجاع نوري، که
در خيابان دولت و در نزديکي خانه ما در
دروس بود، تلفن کرد و خواست به نزدش بروم.
رفتم. يکي دو ساعتي گفتگو کرديم. گفت از
ديدار با رهبري ميآيد و رهبري به تفصيل
از من (شهبازي) تجليل کرده است. پس از اين
ديدار آقاي حائري در نماز جمعه شيراز با
ذکر اسم از من و پدر شهيدم، آن هم با لقب
«خان»، يعني با تعبير «حبيبالله خان
شهبازي»، ستايش نمود. امروز، همين
«آقايان» و عواملشان چنان از من ميگويند
که گويا از ازل «کافر حربي» و «ضد انقلاب»
بودهام.
بعون الله تعالي، نه آن تجليلها شادم
ميکرد و نه اين تکذيبها محزون.
بيماري عجيبي رواج يافته که داوري برخاسته
از انتخابات دهم رياستجمهوري و پيامدهاي
آن را به گذشته و تمامي زندگي چهرههاي
مبغوض تسرّي ميدهند و از منظر تلقي سياسي
امروز ديروز را بازنويسي ميکنند. اگر من
شهبازي در انتخابات دهم از ميرحسين موسوي
حمايت کردم، پس از آغاز بد بودم و
کارنامهام در سراسر عمر سرشار از سياهي و
تباهي بوده است و اگر امروزه «آقايان»
ولايتمدار و مدعي حمايت از دولتاند پس
«خودي»اند و «بابصيرت» به دنيا آمدهاند
و البته کارنامهشان نيز پاک پاک است.
داوري درباره اينگونه اتهامات را به
خداوند موکول ميکنم که او را با اسم اعظم
«خيرالحاکمين» نيز ميخوانيم. به راستي که
او «بهترين داوران» است.
چه شد که کارنامه شهبازي تا بدين حد سياه
شد که تلاش مخلصانه او را «عدالتخواهي
دروغين» خواندهايد؟ آري! من در انتخابات
دهم از مهندس موسوي حمايت کردم و تا به
امروز تصوّر نميکنم به خطا رفته باشم.
ولي اين موضع از منظر امثال جنابعالي بايد
کارنامه شهبازي را از خرداد 1388 خراب کند
نه تمامي پيشينه طولاني و خدمات علمي و
سياسي شهبازي را. فراموش نکنيد که کتاب
«ظهور و سقوط سلطنت پهلوي»، به عنوان
پرتيراژترين کتاب تاريخي در تاريخ نشر
ايران، هنوز هر ساله تجديد چاپ ميشود و
هنوز بسياري براي يافتن و خواندن دوره پنج
جلدي کتاب «زرسالاران» تشنهاند.
در سه سال اخير هجمه عليه من بهطرزي
وحشتناک سنگين بود و ميزان حمايتها را
نيز ديدم از سوي کساني که مدعي دوستي و
همراهي با من بودند در امري بهنام
«عدالتخواهي» که اوّلين لازمه آن مقيد
بودن به اصول اخلاقي، مانند مردانگي و
غيرت و پشتکار و صداقت، است. اگر به آغاز
فصل سوّم کتاب «اليگارشي: زمين و انباشت
ثروت» مراجعه کنيد خواهيد ديد که نام
مهندس حبيبالله دباغ، معاون عمراني
استانداري فارس در دولت آقاي خاتمي، را در
کنار نام صمد رجاء، معاون عمراني
استانداري فارس در دولت آقاي احمدينژاد،
آوردهام
يعني هيچ تفاوتي ميان وضع معاونت عمراني
در اين دو دوره قائل نشدهام گرچه بهنظرم
زمان رجاء بسيار بدتر بود.
درباره رابطه من با آقاي انصاري لاري
نوشتهايد که شهبازي از «مفاسد دوست
ديرينه» خود انصاري لاري نام نبرده است.
اوّل، انصاري لاري را در کوران بازگشت به
موطنم و زندگي مجدد در شيراز شناختم در
مقام استاندار وقت. رفت و آمد معمولي
محترمانهاي داشتيم و «دوست ديرينه» ايشان
نبودم.
دوّم، «مفاسد اقتصادي انصاري لاري» را
بهتر است توضيح دهيد چون در اين زمينه
مدارک مستدل و مستندي
تاکنون نديدهام. اگر اسنادي داريد منتشر
کنيد تا بنده نيز هم آگاه شوم و هم براي
تحقيقات بعدي خود استفاده کنم.
مطلع هستم که آقاي انصاري لاري تلاش
فراوان کرد براي جلب سرمايه لارستانيها و
ساير ايرانيان مقيم شيخنشينهاي خليج
فارس به شيراز. به دليل لارستاني بودن تا
حدودي موفق نيز بود. جلب سرمايه
ايرانيان مقيم شيخنشينها به شهر شيراز
را «فساد اقتصادي» نميدانم بلکه اقدامي
ضرور و حتي واجب ارزيابي ميکنم که امروزه
نيز بايد به جدّ دنبال شود.
آن جنجال رسانهاي و اداهاي مسخره در آغاز
استانداري آقاي رضازاده در ارتباط با
ساختمان مسکوني استانداري را نه نشانه
«سلامت اقتصادي» مدعيان بلکه يک نمايش
پوپوليستي ميدانم براي خر کردن ملّت.
همان زمان اين را به دوستان دانشجو
گفتم که طبق عقل سليم استاندار و معاونان
استاندار و فرماندار به خانه سازماني
آبرومند نياز دارند. جنجال عليه اقدام
مستحسن استاندار پيشين در تبديل باغي
متروکه، که محل تجمع شبانه معتادان بود،
به خانه سازماني مقامات استان نياز به
نماز و سجده شکر نداشت! البته اين مکان
«اشرافي» را تخريب نکردند يا نفروختند و
بهاي آن را ميان نيازمندان تقسيم نکردند،
بلکه به محل «سازمان ملّي جوانان» بدل
نمودند. ساختمان مسکوني سازماني کنوني
استانداري در خيابان خاکشناسي نيز قطعاً
ارزانتر از مکان احداث شده فوق نيست.
البته اين را نيز ميدانم که استاندار
فعلي در محل اداري ساختمان استانداري ساکن
است.
«اشرافيگري» خواندن احداث آن مجتمع و
سجده شکر کردن حائري شيرازي در نماز جمعه
به خاطر اين «اقدام انقلابي» استاندار
جديد و سپاس از خداوند به خاطر موهبت
اعطاي چهرهاي «ضد اشرافيت» چون آقاي
رضازاده به استان فارس به راستي نمايشي
مضحک بود. اين انتصاب با تلاش خود ايشان و
آقاي خزعلي تحقق يافت زيرا آقاي حائري
شوهرخاله و آقاي خزعلي پدرزن آقاي رضازاده
است. حاج آقايي که عوامفريبانه سجده شکر
کرد در نماز جمعه شيراز ظاهراً فراموش
کرده بود که آقاي رضازاده در کوچه گلخون
(يکي از گرانترين مناطق شيراز) داراي
خانه پدري چند هزار متري بوده است. در
همان زمان برخي دانشجويان ميخواستند
عکسهاي خانه رضازاده را در زعفرانيه
تهران، يکي از گرانترين نقاط تهران،
منتشر کنند. با من مشورت کردند و منعشان
کردم.
دو مورد ديگر، که جنجال به پا کرد، تا
آنجا که ميدانم، ربطي به انصاري لاري
نداشت يا حداقل من مستنداتي در اين زمينه
نيافتم والا بدون مجامله منتشر ميکردم:
طبق اسنادي که در اختيار دارم، از جمله
نوار سخنان آقاي رضازاده (استاندار وقت)،
ساختمان عظيم «برج تجارت جهاني»
(خيابان قصرالدشت) در اصل متعلق است به
«يکي از معتمدين» آقاي شاهرودي،
رئيس وقت قوه قضائيه. محمدپور، مجري طرح
که بهنام صاحب برج شهرت يافته، فقط ده در
صد سهم داشت و به عنوان عامل مالکين پنهان
برج فوق وارد ميدان شد. بنابراين، در
اينجا با يک «کيس ملّي» مواجهيم که دست
برخي مقامات بلندپايه کشور و استان در آن
مستتر است. در اين مورد نيز
«عدالتخواهي گزينشي نيست.»
مورد جنجالي ديگر، «مجتمع خليج فارس»
حسيني قشمي، واقع در ورودي شهر جديد صدرا،
است. همه ميدانيم که آقايان سردار نجفي و
شرکا به نام سپاه و صمد رجاء در مقام
شهردار وقت از او پولهاي کلان گرفتند و
با او چنان بازي موش و گربهاي کردند که
بايد دربارهاش کتاب نوشت. کار را به جايي
رسانيدند که حسيني قشمي اهل تسنن از ترس
شيعه هم شد. وقتي به اين ماجرا فکر ميکنم
ياد فيلم «ازدواج به سبک ايراني» حسن فتحي
ميافتم و ختنه شدن خواستگار مسيحي!
انصاري لاري، در يک ديدار دوستانه، گفت:
صمد رجاء زماني که شهردار بود چهار
ميليارد تومان نقد و چهار ميليارد تومان
چک پانصد ميليون توماني از حسيني قشمي
گرفت و بدون طي مراحل قانوني مجوز ساخت
برج او در شهربازي شيراز را داد. او
افزود: نجفي و عزيزي نيز بلايي سر حسيني
آوردند که مثل زني که همه به او تجاوز
کردهاند اينک خود را به سادگي در اختيار
همه قرار ميدهد. در مورد ابعاد فعاليت
حسيني قشمي اطلاع کافي ندارم. ميدانم که
امروزه نيز با آقاي مشائي رابطه حسنه دارد
و قرار بود وام ميلياردي با سود کم در
اختيار وي گذارده شود. اينجا نيز
«عدالتخواهي گزينشي نيست.»
باز تأکيد ميکنم قصد من دفاع از تمامي
عملکردهاي انصاري لاري نيست. اگر مستنداتي
قابل اتکا در اختيار داريد حتماً مرا مطلع
کنيد. يقين داشته باشيد نه رفاقتي با کسي
دارم و نه اهل مجامله و تعارف و بده بستان
هستم.
و البته ميدانيد شفاعتيان
مهمترين چهرهاي است در شيراز که از طريق
زدوبند با برخي مقامات فاسد در دوران دولت
آقاي خاتمي به ثروت عظيم رسيد و درباره او
مستندات فراوان موجود است. اين بارزترين
نمونهاي است که اگر درباره آن سخن
نميگفتم ادعاي شما، دال بر «گزينشي بودن»
مواضع من، قطعاً مصداق داشت. و نيز
ميدانيد که در مورد شفاعتيان و هتل او در
بلوار چمران فراوان نوشتهام. بنابراين،
بنده، مانند برخي دوستان، «فساد» را به
دو جناح «اصلاحطلب» و «اصولگرا» تقسيم
نکرده و نخواهم کرد.
دوست ارجمند،
اين شهبازي بود که اولين بار پروژه
قمآباد را مطرح کرد با عکس و تصوير
در مطلبي با عنوان «نومانکلاتورا در
ايران امروز: مطالعه ميداني در فارس»
[+]
و مدتي بعد از او آقاي حسن روزيطلب
پيشدستي کرد و فهرست مالکين را منتشر نمود
و همه را منتسب کرد به «جناح اصلاحطلب».
[+،
+]
اگر دقت بفرماييد مطلب من در 6 مرداد 1387
منتشر شده و مطلب آقاي روزيطلب، به همراه
اسنادي که در اختيار من نيز بود، در 8 دي
1387 يعني پنج ماه بعد. آقاي
روزيطلب حتي از تصاوير مندرج در وبگاه من
استفاده کرده است.
به اين ترتيب، ايشان با جناحي و سياسي
کردن پرونده فوق مرگ آن را سبب شد. مفيد
است که اکنون به اين پرونده بپردازيد و،
برخلاف آقاي روزيطلب، توجه کنيد که در
مجتمع کوثر قمآباد بسياري از مقامات
استان فارس از همه جناحهاي سياسي ذينفع
بودهاند.
برادر گرامي،
شهبازي کوشيده «جناحي» برخورد نکند نه در
تحقيقات تاريخي و سياسي خود در دو دهه
اخير و نه در تلاشي که در چند سال اخير
عليه مفاسد اقتصادي آغاز کرده است. او در
سه ساله اخير، پس از انتشار کتاب «زمين و
انباشت ثروت»، شکنجههايي را متحمل شده که
شما و دوستانتان با آن بيگانهايد. و اين
آزارها ادامه دارد.
عدالت قضايي
رکن عدالت اجتماعي در يک جامعه است. زماني
که ميخواهند درباره سلامت يک جامعه قضاوت
کنند اوّل به سراغ وضع دستگاه قضايي آن
ميروند. به اين دليل وقتي از عدالت علي
(ع) ميگوئيم ماجراي حضور او، در مقام
خليفه مسلمين، و شاکي يهودياش را در
برابر قاضي مثال ميزنيم. و به اين دليل
قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، براي
اثبات ادعاي خود که ميخواهد بهترين نظام
سياسي جهان را بنا کند، رهبر را در برابر
قانون با ساير آحاد ملّت برابر اعلام کرده
است. يعني هر شهروند ايراني، اعم از
مسلمان و غيرمسلمان، اين حق را دارد که
عليه عاليترين مقام نظام شکايت کند، قاضي
بايد او را به محکمه احضار نمايد و او نيز
موظف است به پيروي از علي (ع) حضور يابد.
هر دو برابر حقوقاند. اين وهن رهبري
نيست؛ عظمت نظام اسلامي است. و حتماً
خواندهايد داستان آن مرد خرمشهري را که
عليه امام راحل شکايت کرد و احضاريه با
نام «روحالله مصطفوي» به جماران رفت و به
دست امام رسيد. راوي، آيتالله موسوي
اردبيلي- رئيس وقت قوه قضائيه، ميگويد:
«امام به جاي اينکه ناراحت بشوند و
بگويند اين کيست که از من شکايت کرده يا
اين داديار به چه جرأتي براي من احضاريه و
اخطاريه فرستاده، به نوعي دنبال اين بودند
که به مسئله شکايتي که از وي شده بود
رسيدگي و طرف را راضي کنيم.»
حال، با اين معيار به سراغ وضع امروز
برويم:
ديروز براي پيگيري شکايتم عليه يک
«آقازاده» به يکي از شعب دادسرا مراجعه
کردم. عنوان شکايتم «توهين و افترا و نشر
اکاذيب» بود زيرا «آقازاده» فوق يکي از
عوامل اصلي در تهيه و پخش سي. دي. و
راهاندازي وبگاهي بود حاوي زشتترين
اهانتها به من و خانواده و عشيره و
تبارم.
اين همان «آقازاده»اي است که شهرت
بدنامياش سراسر شهر را پر کرده و به دليل
کلاهبرداريهاي چند ميليارد تومانياش
يکي دو بار بازداشت شده و حتي از خانمي
مالباخته به شدت کتک خورده و پروندههايش
در شعب دادسراي عمومي و انقلاب شيراز
مفتوح است. يکي از کارهاي او فروش 400
قطعه زمين يکهزار متري از قرار قطعهاي 20
ميليون تومان در مکاني است که اصولاً ملک
و زميني نداشت: يک قلم هشت ميليارد تومان!
بگذريم. از هشت صبح تا 12 ظهر گرفتار
پرونده بودم. بازپرس دستور داده بود من
شاکي به همراه متشاکي، يعني همان
«آقازاده» پررو و پرخور و پرخواب، اوّل
وقت اداري در شعبه حاضر باشيم. بنده ساعت
هشت صبح در کلانتري حاضر بودم. تا حوالي
يازده صبر کردم. نيامد. به اصرار من،
پرونده با مأمور به دادسرا ارسال شد. در
دفتر شعبه نشستم. رأس ساعت 12 تلفن زنگ
زد. مسئول دفتر نام متشاکي را برد و گوشي
را داد به بازپرس. با کمال حيرت ديدم آقاي
بازپرس گفت:
«سلام حاج آقا، مشکلي نيست، فردا ظهر
تشريف بياوريد!» ميدانيد در اين زمانه
رفتار قضات (و بازپرسها و داديارها و
مسئولان دفتر و حتي سربازان مأمور در
مجتمعهاي قضايي) با مردم و ارباب رجوع
چگونه است. گويي ظرفي از آب يخ بر سرم
ريختند. بازپرس با يک متهم خاص اينگونه
با خضوع سخن ميگويد. از خود و
از دستگاه قضايي بيزار شدم. امروز به شعبه
فوق نرفتم زيرا تهمانده اعتمادم به
دستگاه قضايي سلب شد. البته، شکايت خود را
رها نخواهم کرد. دانشجوي انقلابي مسلمان
عدالتخواه عزيز، اين است وضع ما!
دوست گرامي،
«عدالتخواهي» پرچمي است که هر کس شهامت و
صداقت دارد ميتواند آن را برافرازد.
لطف کنيد و پرچم مبارزه با مفاسد در
دستگاه قضايي را، که براي حيات اين جامعه
رکني اساسي است، بلند کنيد. بدون اصلاح
دستگاه قضايي هيچ کس به هيچ جا راه نخواهد
برد.
لطف کنيد و به جاي «شکلات» و «شيرخشک»
نستله، که واقعاً اين بازي را درست کردند
براي سر کار گذاشتن و تخليه انرژي
دانشجويان در يک مقطع معين زماني، عليه
توتال و رويال داچ شل و ريوتينتو و
نابکاريها در پيمانکاريهاي عظيم نفت و
گاز و راه و سدّ و غيره بنويسيد و
پورسانتهاي ميليون دلاري و ميليارد
توماني که رد و بدل ميشود. درآمد يک روز
کمپاني شل در ايران بيش از يک سال درآمد
«نستله» است.
با آرزوي توفيق براي همه کساني که قلبشان
براي آرمانهاي انقلاب ميتپد.
عبدالله شهبازي
چهارشنبه، 12 آبان 1389
ساعت 2 صبح
جمعه، 7 آبان 1389/ 29 اکتبر 2010، ساعت
11 بعدازظهر
خاندان باب و تجارت جهاني ترياک
پژوهشي در تبار و خاندان ميرزا علي محمد
شيرازي (باب)